«الصّوم عبادةٌ بین العبد و خالقه، لایطّلع علیها غیره، و کذلک لایجازى عنها غیره.» (ابن ابى الحدید، ج 20، ص 296)
روزه، عبادتى است میان بنده و آفریدگارش و کسى غیر از او بر آن آگاه نمىگردد و همچنین کسى غیر از او بدان پاداش نمىدهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
واقعیت اینست که علویهای سوریه، شیعه یا از نسل امام علی(ع) نیستند ولی انسان هستند بنابراین هر یک از آنها که مرتکب قتل و تبهکاری نشده، نباید کشته شود. آنچه در حال حاضر در سوریه انجام میشود کشتار علویهای مخالف دولت مستقر است که در مواردی شامل غیرنظامیان هم شده است.
مذهب علوی یا نصیری
علوی در سوریه و ترکیه به یک مذهب گفته میشود که ترکیبی از غلو شیعی با مسیحیت، و فرهنگ ایران قبل از اسلام است.
نام اصلی مذهب علوی، «مذهب نُصَیری» بوده اما در قرن بیستم ، اسم این مذهب به «علوی» تغییر یافت.
مذهب علوی یا نُصَیری شاخهای از غُلاة(غلوکنندگان درباره مقام ائمه علیهم السلام) هستند که نیابت خاصه نُوّاب اربعه امام زمان(عج) را قبول ندارند و معتقدند «محمد بن نُصَیر نُمَیری بصری»(متوفای ۲۷۰هـ) باب و نایب خاص امام زمان(عج) است.
محمد بن نُصَیر؛ غالی و مدعی بابیت
محمد بن نُصَیر در زمان امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) ادعا کرد که وکیل این دو امام است و با همین دروغ از مردم وجوهات گرفت. بعدها ادعا کرد که امامان(ع) خدا هستند و او را به عنوان پیامبر مبعوث کردهاند!!. همچنین قائل به تناسخ و حلول شد. این مسائل موجب شد که مورد لعن امام هادی(ع) قرار گرفت.
در کتابهای نُصَیریه آمده است که خداوند در بدن ائمه(ع) حلول کرده است. امام علی(ع) ، ذات و معنای خداست و محمد(ص) اسم و لفظ خدا و سلمان(ره) نیز حاجب(دربان) اوست. تقریباً این سه شخصیت را ابعاد مختلف خداوند میدانند و مناجاتهایی خطاب به شخص امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خدا دارند.
از نظر پایبندی دینی، عموماً نماز نمیخوانند و اهل مشروب هستند. در برخی از کتابهای آنها آمده که شراب نوشیدن در حضور سنیها و شیعیان جایز نیست زیرا آنان، بیگانه و نامحرم هستند ولی در جمع خصوصی خود علویها میتوان مشروبخواری کرد.
_________________________
۱ --.نوبختی، فِرَق الشيعه، ص ۹۳ و رجال الکشی، ج ۱، ص ۵۲۰ و ۵۲۱.
*** در مورد تاریخ و عقاید مذهبی علویها مراجعه کنید به کتاب «نصیریه: تاریخ، منابع و عقاید» تالیف آقای عمیدرضا اکبری.
هنگام شک بین اقل و اکثر چون نسبت به کمتر یقین است واجبه که انجام شود و نسبت به مازاد که شک دارید واجب نیست مثلا اگر شک دارید که یک ماه روزه شما قضاء شده یا بیشتر چون یک ماه قطعی است آنرا انجام دهید ونسبت به زیادی وظیفه ندارید.
بسمه تعالی
1_روز عید فطر
2_روز عید قربان
3_در روزی که نمی داند آخرشعبان است یا اول رمضان اگر به نیت اول رمضان روزه بگیرد.
این سه روز روزه حرام است
اما برخی از روزه ها نیز باید ترک شود :
1_بنابر احتیاط واجب روزه مستحبی که باعث پایمال شدن حقوق شوهر شود.
2_بنابر احتیاط واجب روزه مستحبی که شوهر از گرفتن آن نهی کرده باشد.
3_روزه مستحبی فرزند که باعث اذیت وآزار پدر و مادر شود ویا از آن نهی کرده باشند.
4_روزه ای که برای روزه دار ضرر و زیان داشته باشد.
5_روزه شخص مسافر مگر آنکه نذر کرده باشد روز معینی را روزه بگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
در پاسخ به پرسش فوق،بهتر است در تفسیر آیه مورد استناد،اشاره ای داشته باشیم به رای علامه طباطبایی ره صاحب تفسیر المیزان، ایشان در تفسیر آیه چنین مینویسد:
أَيَّامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ(بقره/۱۸۴)
كلمه (يطيقون ) از مصدر اطاقه است ، و اطاقه همانطور كه بعضى گفته اند به معناى به كار بستن تمامى قدرت در عمل است كه لازمه آن اين است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نيروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتيجه معناى جمله ( و على الذّين يطيقونه ) اين است كه هركس روزه برايش مشقت داشته باشد، و كلمه (فديه ) به معناى بدل و عوض است و در اينجا به معناى عوض مالى است ، كه همان طعام مسكين يعنى سير كردن يك مسكين گرسنه است از غذائى كه خود انسان مى خورد، البته نه آن غذاى ساده اى كه گاهى مى خورد، و نه آن غذاى لذيذى كه باز گاه گاه مى خورد، بلكه از غذاى متوسطى كه غالبا استفاده مى كند، و حكم اين فديه نيز مانند حكم قضاى روزه مريض و مسافر واجب است ، چون تعبير (و على الذّين ) تعبيرى است كه وجوب تعيينى را مى رساند، نه تخييرى و نه رخصت را.
بيان عدم وقوع نسخ در آيات روزه و رد قائلين به وقوع نسخ در اين آيات
بعضى از مفسرين گفته اند جمله نامبرده نيز رخصت را مى رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول ، همه مردم را كه مى توانند روزه بگيرند مخيركرد بين روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام يك مسكين ، چون مردم در آن ايام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، اين آيه به وسيله آيه : ( فمن شهد منكم الشهر فليصمه ) الخ نسخ شد.
بعضى ديگر از همين مفسرين گفته اند: تنها نسبت به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگيرند، و اما مثل پير زن و پيرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شيرده آيه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فديه دادن باقى ماند.
و به جان خودم اينگونه تفسيرها بازى كردن با قرآن و پاره پاره كردن آيات آن است ، و اگر خواننده عزيز در آيات سه گانه مورد بحث دقت كند خواهد ديد كه هر سه يك غرض را دنبال مى كند، و يك سياق متصل و جملاتى به هم پيوسته و بيانى روشن دارد، آنگاه اگر اين كلام واحد و پيوسته را با نظريه اين مفسرين تطبيق دهد، خواهد ديد كه ديگر آن سياق پيوسته را ندارد، جملاتش با يكديگر متنافى است ، اولش آخرش را نقض مى كند، يك جا مى گويد: (كتب عليكم الصّيام ) روزه بر شما واجب شده ، دنبالش مى گويد آنهائى كه مى توانند روزه بگيرند مى توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى گويد: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخرى ناسخ حكم فديه نسبت به خصوص قادران باشد، و حكم فديه نسبت به غير قادران به حال خود باقى بماند، با اينكه در آيه شريفه بنابراين تصوير حكم غير قادرين اصلا بيان نشده است .
مگر اينكه كسى بگويد كلمه (يطيقونه ) قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است ، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن ، و اين پيدا است كه چقدر بى پايه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بت پرستان(مثل برهماییان و بوداییان ) به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى كه جرمى مرتكب مى شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدايان روزه مى گرفتند، و همچنين وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست به اين عبادت مى زدند و اين قسم روزه در حقيقت معامله و مبادله بوده ، عابد با روزه گرفتن احتياج معبود را بر مى آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و يا او رضايت اين را به دست مى آورده ، تا اين هم رضايت او را حاصل كند.
ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نيست ، براى اينكه خداى عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتياج و يا تاثر و اذيت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خداى سبحان از هر نقص مبرا است ، پس هر اثر خوبى كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى كه باشد تنها عايد خود عبادت گزار مى شود، نه خداى تعالى ، همچنان كه اثر سوء گناهان نيز هر چه باشد به خود بندگان برمى گردد (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها) اسراء آیه ۷ ، اين معنائى است كه قرآن كريم در تعليماتش بدان اشاره مى كند و آثار اطاعتها و نافرمانى ها را به انسان بر مى گرداند انسانى كه جز فقر و احتياج چيزى ندارد، و باز قرآن در باره اش مى فرمايد: (يا ايها الناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى)فاطر آیه
بسم الله الرحمن الرحیم
ما انسانها نسبت به اطراف خود و همچنین نسبت به خودمان، آگاهی داریم. ذهن ما پر از صحبتهای درونی و سوالهایی است در مورد این که چه کسی هستیم و هدفمان در جهان هستی چیست؟ تا آنجا که تاکنون میدانیم، ما تنها موجوداتی هستیم که این نوع آگاهی فعال را داریم. اما هیچوقت نفهمیدیم این آگاهی از کجا آمده و چگونه شکل گرفته است؟
مغز ما رایانههای مرکزی بدن ما است که عملکردهای بیولوژیکی را کنترل میکند و به ما کمک میکند تا در تمام شرایط زندگی، فکر کنیم. اسکنهای مغزی نشان میدهند که مغز ما واقعا چقدر فعال است و ۱۰۰ میلیارد سلول عصبی ما مانند یک شبکه دیجیتال فشرده و پیچیده در حال فعالیت هستند.
اما مغز با ذهن فرق دارد. فعالیت الکتریکی توضیح نمیدهد که چگونه یک ماده فیزیکی مثل مغز میتواند شرایط غیر فیزیکی مانند آگاهی را در ذهن ما ایجاد کند. ادیان، آگاهی را بهعنوان هدیهای از جانب خداوند توضیح دادهاند که در بدن ما تعبیه شده است تا ما را در این جهان راهنمایی کند. برخی دانشمندان به سراغ ریشههای بیولوژیکی رفتهاند و آنها آگاهی را مجموعهای از فرایندهای بیولوژیکی میدانند که به سمت تفکر پیچیدهتر ساخته میشود تا در نهایت به خودآگاهی منجر شود. همچنین همه ما میدانیم که حیوانات، مثلا سگها، هوشیاری و آگاهی دارند، اما سطح آگاهی آنها پایینتر، یا متفاوت از انسانها است.
ملاصدرا فیلسوف شهیر، آگاهی (علم) را به نفس (روح)نسبت می دهد و بر این اساس ویژگی های مربوط به آگاهی را تبیین می کند و تمام اقسام آگاهی را به امری فراتر از ماده نسبت می دهد. از این رو از دیدگاه وی نمی توان آگاهی را به ماده (فیزیک)تقلیل داد. این در حالی است که نظریات فیزیکالیستی مانند نظریه ی پیوند گرایی، آگاهی را به ماده نسبت می دهند. طبق نظر پیوند گرایان می توان آگاهی را با استفاده از شبکه های عصبی مصنوعی تبیین کرد. اما این نظریه بر خلاف ادعای خود ناتوان از تبیین اقسام و ویژگی های آگاهی است. در این نظریه دلیلی که باعث می شود آگاهی را به شبکه های عصبی نسبت دهند این است که آگاهی را مساوی با پردازش اطلاعات می دادند. در حالی که طبق نظر ملاصدرا آگاهی (درک اطلاعات) معمولاً همراه با پردازش اطلاعات هست، اما پردازش اطلاعات بدون آگاهی نیز امکان پذیر است. از این رو مطابق دیدگاه ملاصدرا نمی توان رابطه آگاهی و پردازش اطلاعات، را تساوی دانست.*
*جهت آگاهی بیشتر به رساله تصور و تصدیق
ملا صدرا با ترجمه دکتر مهدی حائری تحت عنوان آگاهی و گواهی مراجعه شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیاری از دعاها و مخصوصاً حرزها، جدای از این که بیسند میباشند، بیاصل یا ساختگی نیز هستند؛ که به بزرگان و اولیای دینی منسوب شدهاند. (به عنوان نمونه نگاه کنید مقاله: «تحلیل و بررسی حرز منسوب به امام جواد علیهالسلام، نوشته اسماعیل اثباتی»).
در این میان، سید بنطاوس (م664ق) کتابی با عنوان «مُهجُ الدعوات و منهج العبادات» دارد، مشتمل بر موضوعاتی همچون «دعاها، حرزها، قنوتها و تعقیبات نماز»، که غالباً بدون سند و مخدوش هستند.
ابنطاوس در جایجای کتاب خود، دعاها و حرزهایی از خود، با عنوان «دعاء وَرَدَ عَلی خاطِری» نقل نموده است. همچنین دعاهایی به عنوان ادعیه متفرقه از کتب مختلف، و منسوب به امامان شیعه(ع) آورده، که آنها از دیگران هستند؛ و انتساب آنها به ائمه، مخدوش و مغشوش است.
وی در بخش «ذكر ما اخترناه من أحراز النبي و الأئمة (ص)» حرزی را بدون سند، منتسب به امام عسکری(ع)، این چنین آورده است: «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ يَا عُدَّتِي عِنْدَ شِدَّتِي وَ يَا غَوْثِي عِنْدَ كُرْبَتِي وَ يَا مُونِسِي عِنْدَ وَحْدَتِي اُحْرُسْنِي بِعَيْنِكَ اَلَّتِي لاَ تَنَامُ وَ اُكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ اَلَّذِي لاَ يُرَامُ» (ص45)؛ که علامه مجلسی نیز همان را در بحار الأنوار درج نموده است (ج۹۱، ص۳۶۴).
در جستجوی متن این حرز امام عسکری(ع)، قسمت ابتدایی آن، از دعای منسوب به حضرت یوسف(ع) در کتاب عيون الأخبار اثر ابنقتيبة (م276ق)، با این متن یافت شد: «وكان من دعاء يوسف: يا عدّتي عند كربتي، ويا صاحبي في وحدتي، ويا غياثي عند شدّتي، ومفزعي عند فاقتي، ورجائي إذا انقطعت حيلتي، يا إلهي وإله آبائي إبراهيم وإسحاق ويعقوب، اجعل لي فرجا ومخرجا واقض حاجتي» (ج2، ص٣٠٨).
و قسمت دوم حرز، یعنی «اَللَّهُمَّ فَاحْرُسْنِي بِعَيْنِكَ اَلَّتِي لاَ تَنَامُ، وَ اُكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ اَلَّذِي لاَ يُرَامُ» نیز، در اصل زید (که خود آن محل مناقشه است) و به نقل از امام صادق(ع) موجود است (نک: الأصول الستة عشر، دارالحدیث، ص۱۳۶).
که با جستجوی بیشتر، همین قسمت دوم حرز، از دعایی منسوب به ابراهیم بن ادهم (م 168ق)، صوفی قرن دوم، در کتاب عيون الأخبار اثر ابنقتيبة یافت شد: «اللهمّ احرسنا بعينك التي لا تنام، واجعلنا في كنفك الذي لا يرام» (ج2، ص٣11).
.
اکنون اگر متن این حرز را ساختگیِ توسط علماء شیعه ندانیم و انتساب آن را به امام عسکری یا امام صادق(ع) جعلی فرض نکنیم، چند حالت و فرع آنها، پیش روی ما است:
الف. حرز را به امام عسکری(ع) منتسب کنیم؛ با این حالات:
1ـ امام حسن عسکری(ع) این حرز را با توجه به متون گذشته، انشاء یا نقل نموده است.
2ـ انشاء این حرز، بدون توجه به متون گذشته بوده؛ و این همانی و شباهت آنها، اتفاقی است.
ب. حرز را به امام صادق(ع) منتسب کنیم؛ با این حالات:
1ـ امام صادق(ع) این حرز را با توجه به متون گذشته یا همعصران خود انشاء یا نقل نموده است.
2ـ انشاء این حرز، بدون توجه به متون گذشته بوده؛ و این همانی و شباهت آنها، اتفاقی است.
نکته
اگر متن یا گفتاری، چند صاحب و متکلم داشت، چگونه و بر اساس چه معیارهایی میتوان اثبات نمود که واقعاً آن متن یا گفتار از کیست؟
مثلاً متن ایکس، منسوب به دو شخص شده است؛ یکی امام(ع)، دیگری، فردی همعصر یا صحابی امام(ع).
اکنون دو فرض قابل تصور است:
الف. متن ایکس، از دیگری است و به اشتباهِ سهوی یا جعل، به امام(ع) منسوب شده است.
ب. متن ایکس، از امام(ع) است؛ و دیگری آن را بدون درج نام منبع اصلی، نقل نموده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله مورد پرسش ،یکی از موضوعات مورد مناقشه در بین فیلسوفان مسلمان است که آیا اصالت با هستی (وجود) و یا چیستی(ماهیت) است!؟ و اینکه تعریف هر یک آن دو چیست و آیا می توان اصالت را به هر دو داد و یا اینکه هر دو اعتباری اند و یا اصالت با یکی است و دیگری اعتباری!
بطور خلاصه بیان میشود:
بر اساس اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت، واقعیت و هویات خارجی از سنخ وجود هستند، نه از سنخ ماهیت. از نگاه حکمای قبل از صدرالمتالهین، ماهیت که دارای خارجیت است جای خود را به وجود و هستی می دهد و خود به اعتباریت تنزل می یابد. اما در این مساله، تفاسیر مختلفی از مفهوم «اصالت» و مفهوم «اعتباریت» وجود دارد که خود تاثیر خاصی در نوع نگاه به حقایق خارجی می گذارد.
آیتالله شهید مطهری در این باره می نویسد :(۱)
دو برهان بر اصالت وجود اقامه شده است ، و هر یک از این دو برهان مبتنی بر یکی از مسائل فلسفی است.
الف - هر خیر و کمالی به وجود بر میگردد و هر شر و نقصانی به عدم ، و اگر وجود امر اعتباری میبود و اصالت نمیداشت ممکن نبود که منبع و منشأ همه خیرات و کمالات باشد . توضیح : در الهیات بالمعنی الاخص و همچنین در مباحث غایات از امور عامه بحثی هست درباره ماهیت شر و منشأ آن : حکما آنجا به اثبات رسانیدهاند که ماهیت شر از سنخ عدم است و همه شرور به اعدام بر میگردند ، همچنانکه همه خیرات و کمالات به وجود بر میگردند ، یعنی خیر و کمال از شئون و صفات وجود است ، و ثابت کردهاند که ماهیت در ذات خود ، قطع نظر از وجود و عدم ، نه متصف به خیریت و کمال میشود و نه به شرکت و نقصان ، و این خود دلیل بر اصالت وجود است ، زیرا امر اعتباری که از واقعیت حقیقی بیگانه است ، ممکن نیست منبع و منشأ و ملاک خیرات و کمالات باشد که از حقایقند . و اما انکار حقیقی بودن خیرات و کمالات چیزی است که طرفدار اصالت ماهیت نیز به آن تسلیم نمیشود و بعلاوه خلاف بدیهی است .
ب - دلیل دوم اینست که اگر وجود ، اعتباری و ماهیت اصیل باشد لازم میآید فرقی میان وجود خارجی و وجود ذهنی نباشد و حال آنکه بالضروره میان این دو فرق است و هر کدام آثار مخصوص به خود دارد .
________________
(۱) شرح منظومه جلد ۱ ، صفحه ۳۸.