آشنایی با سوره ها
نام سوره: تکوير محل نزول: مکه
تعداد آيه: 19 تعداد کلمه: 80 تعداد حروف: 327
نامهاي ديگر: انفطار، اذا السماء انفطرت، انفطرت، منفطره
معني تکوير: «انفطار» از ريشه «فطرت» به معناي شکافته شدن و شکافتن است. در اين سوره منظور شکاف برداشتن آسمان و کرات آسماني در آستانه برپايي قيامت است. از آن جا که اين سوره با کلمه «انفطرت» آغاز شده، به سوره «انفطرت» يا «انفطار» ناميده شده است.
علت نامگذري: انفطار، برگرفته از کلمه «انفطرت» در آيه اول سوره است.
ترتيب سوره: اين سوره در ترتيب مصحف، هشتاد و دومين سوره و در ترتيب نزول نيز، هفتاد و دومين سوره قرآن کريم است که بعد از سوره «نازعات» نازل شده است.
محتوي سوره:
1. سور در سوره انفطار به پنج موضوع در رابطه با قيامت اشاره شده:
* اشراطالساعه: يعنى حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مىدهد.
* توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فرا گرفته و شكستن غرور او، تا خود را براى معاد آماده سازد.
* اشاره به فرشتگانى كه مامور ثبت اعمال انسانها هستند.
* سرنوشت نيكان و بدان در قيامت
* گوشهاى از سختيهاى آن روز بزرگ
فضيلت سوره:
در فضيلت سوره انفطار، امام صادق(ع) مي فرمايند: «کسى که همواره در نمازهاى واجب و مستحب، سورههاى انفطار و انشقاق را تلاوت کند، خداوند بين او و حاجتش فاصله نمىاندازد و مانعى ميان او و خداوند نخواهد بود و پيوسته خداى سبحان به او مىنگرد تا از حساب مردم فارغ شود.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومي تفسير قرآن کريم حضرت آيت الله نورمفيدي
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً» (28/فتح)
او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آنرا بر همه اديان پيروز كند و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد.
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.» (33 توبه)
او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
آيه پاياني سوره فتح، با تغييرات جزئي در سه جاي قرآن ديگر هم آمده است: سوره توبه (آيه 33)، سوره صف (آيه 9) و همين سوره فتح آيه 28. در اين آيه، خداوند ميفرمايد که پيامبر را با هدايتي روشن و دين حق فرستاده تا «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» يعني دين حق را بر تمامي اديان غلبه دهد
در پايان آيه نيز آمده: «وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً» يعني خدا براي اين موضوع کفايت ميکند و او بهترين گواه است. همانطور که خداوند متعال در آيات پيشين همين سوره، وعده هاي بسياري ازجمله رؤياي پيامبر، داده بود و عملي شد، اکنون نيز گواه است که اين دين بر همه اديان غلبه خواهد يافت. برخي مفسرين ميگويند منظور از اين غلبه، غلبه منطقي است. به اين معنا که قرآن با دلايل و براهين مستحکم، حقانيت خود را ثابت ميکند و به همين دليل، منطق قرآن بر همه اديان ديگر برتري مييابد.
در همين راستا، يک دانشمند هندي که سالها در مورد اديان مختلف تحقيق کرده و به دنبال حقيقت بوده است، کتابي با عنوان “چرا من مسلمان شدم” نوشته است. او در اين کتاب ميگويد که اسلام، بر خلاف ساير اديان، داراي تاريخي ثابت و منظم است که ريشهها و مراحل تکامل آن به دقت ثبت شده است. اين در حالي است که به گفته او، ديگر اديان از چنين تاريخ ثابت و مستحکمي برخوردار نيستند.
او همچنين از اروپاييان انتقاد ميکند که چگونه فرد آورنده دين را در جايگاه خدا قرار دادهاند؛ اين يکي از اشکالات عمدهاي است که او به مسيحيت وارد ميکند، زيرا حضرت عيسي(ع) پيامبر خدا بوده و قرار دادن او در جايگاه خدا، سوالبرانگيز است.
مفهوم اين موضوع اين است که قرآن، حتي امروز، اگر به درستي در آمريکا هم مطرح شود، دلهايي را که «خردهشيشه» ندارند (يعني دلي پاک و آماده پذيرش حقيقت) به خود جذب خواهد کرد. البته اين مسئله جديدي نيست؛ حتي در زمان پيامبر (ص) نيز افراد بسياري ازجمله عموي ايشان ابولهب، به دليل داشتن “دلي بيمار” (يعني خردهشيشه) اسلام را نپذيرفتند.
اما اين موضوع اهميت چنداني ندارد، زيرا دلهاي آماده و جستجوگر، مانند سلمان فارسي که براي يافتن حقيقت از ايران به سمت پيامبر (ص) حرکت کرد، هميشه حقيقت را خواهند يافت و تسليم آن خواهند شد. بنابراين، مخالفتها با قرآن و دين اسلام، نه در زمان پيامبر (ص) و نه در زمان حاضر، مشکلي ايجاد نکرده و نميکند؛ مهم دلهاي آماده است که به دنبال حقيقت هستند.
گاهي اوقات آنچه در ظاهر ناگوار به نظر ميرسد، در بطن خود داراي خير و حکمت بزرگي است. درست مثل کربلا و عاشورا. در نگاه اول، واقعه عاشورا سراسر اندوه و مصيبت است و همه ما با شنيدنش اشک ميريزيم. اما با کمي تعمق، در مييابيم که اين واقعه، نقطه عطف بزرگي در تاريخ اسلام و بشريت بوده است.
همانطور که شهيد مطهري (ره) از مرحوم آيتي نقل ميکنند و ايشان يک مجتهد واقعي در تاريخ بودند، نه صرفاً يک مورخ ساده تمام قيامهاي عدالتخواهانه پس از عاشورا، از مرقدمطهر امام حسين (ع) الهام گرفتهاند. اين حرف بسيار بزرگي است. عاشورا نه تنها اسلام را حفظ کرد، بلکه به منبع الهام مبارزات عليه ظلم، به خصوص در دوران بنياميه و بنيعباس، تبديل شد.
همين است که بنيعباس با مرقدمطهر امام حسين (ع) هم سر جنگ داشتند و آن را خراب ميکردند و حتي آب بر آن ميبستند. چرا؟ چون آنجا فقط يک خاکدان نبود؛ بلکه يک کانون آگاهيبخشي، بصيرتدهنده و زنده کننده روح مبارزه بود.
پس، تاريخ فراز و نشيبهاي فراواني دارد، اما شک نکنيد که اين تاريخ به سوي کمال در حرکت است. کمال شيعه هم همان روزي است که حضرت مهدي (عج) ظهور کنند. اين فقط اعتقاد ما شيعيان نيست؛ بسياري از علماي اهل سنت نيز کتابها درباره حضرت مهدي (عج) نوشتهاند و به انتظار ايشان هستند.
حتي اديان ابراهيمي ديگر مانند مسيحيان و يهوديان نيز منتظر يک منجي جهاني هستند؛ هرچند نام و مصداق آن را متفاوت ميدانند (مثلاً مسيحيان منتظر مسيح هستند). حتي زرتشتيان (مَجوس) نيز اعتقاداتي مشابه درباره ظهور يک مرد بزرگ در آخرالزمان دارند که از اولاد پيامبر آخرالزمان است و جهان را پر از عدل و داد ميکند.
پس، آينده روشن است. پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «أفضلُ أعمالِ اُمّتي انتظارُ فَرَجِ اللّه ِ» اين حديث نبايد بد فهميده شود. انتظار فرج فقط به معناي انتظار ظهور حضرت مهدي (عج) نيست، بلکه به معناي اميدواري دائمي به گشايش، پيشرفت و کمال است. تاريخ همواره در حال باز شدن، جلو رفتن و کامل شدن است.
حضرت مهدي (عج) شخصيتي است که ميآيد تا دنيا را زير و رو کند، ظلم و فساد را از بين ببرد و به جاي آن عدالت و مساوات را برپا سازد. اين کاري است که هيچکس ديگري، حتي انبيا و ائمه پيشين (ع)، فرصت انجام آن را پيدا نکردند و فقط از عهده ايشان برميآيد. ايشان شخصيتي بسيار بزرگ هستند که گاهي اوقات تصور عظمت کارشان براي ما دشوار است. بايد ايشان را درست بشناسيم و به اشتباه آدرس ندهيم.
خداوند متعال، ما را از منتظران واقعي فرج قرار دهد و معرفت درست نسبت به خود، پيامبر(ص)، ائمه(ع) و به ويژه امام زمان(عج) به ما عنايت فرمايد و عاقبت همه ما را ختم به خير کند و ملاقات با خود را در هنگام مرگ براي ما مبارک گرداند.
داستانهای قرآنی
شان نزول آيات به چه معناست؟ آيا تمام آيات قرآن داراى شأن نزول است يا نه؟ و جايگاه شأن نزول در فهم قرآن کريم به چه ميزان است؟
شان نزول آيات: در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآني، آن رويداد يا پرسشي که به اقتضاي آن، قسمتي از يک آيه يا بخشي از آن و يا چند آيه و يا يک سوره از قرآن کريم همزمان يا در پي آن نازل شده است، شأن نزول ميگويند.
آيات و سورههاي قرآن کريم بر دو قسم است:
دستهاي از آنها بدون اين که رويدادي رخ داده و پرسشي مطرح شده باشد نازل شدهاند مانند برخي از آيات که مردم را به انديشه توحيدي و اعتقاد به مبداء و معاد و نبوّت و اصول عالي اخلاقي و رفتار مطبوع انساني دعوت مي کند يا از تفاصيل و جزئيات عالم پس از مرگ و برزخ و قيامت و احوال نيکان و بدان گزارش مي دهد و يا برخي از آيات که تاريخ و قصص پند آموز امتهاي گذشته و فرجام کار هر گروه را نام مي برد.
دسته ديگري از آيات در پي حادثه و يا واقعه اي که رخ داده و يا پرسشي که مطرح شده نازل شده اند.
در مورد جايگاه شأن نزول در فهم قرآن کريم چند ديدگاه وجود دارد:
1. برخي از دانشمندان اسلامي هر گونه تفسيري را بدون شناخت شأن نزول آيات، ناممکن مي دانند. واحدي مي گويد: آگاهي از سبب نزول آيات، مهم ترين امري است که شناخت صحيح آيات قرآن بدون اطلاع از آن ممتنع است.
2. برخي ديگر بر اين تصوراند که جستجو در اسباب نزول آيات صرفاً يک موضوع تاريخي و کشف رخدادهاي زمان گذشته است که ارزش علمي چنداني ندارد.
3. حق اين است که از يک سو شأن نزول در فهم آيات قرآني و تفسير آن نقش بسزايي دارد. هر کس با سبک و اسلوب بيان قرآن آشنا باشد متوجه مي شود بسياري از آيات با اکتفاء به قرائن موجود در جو و فضاي زمان نزول، بيان شدهاند. بنابرين آگاهي نسبت به زمان و مکان و اشخاص و شرايط و مقتضيّات و اسباب نزول نقش عمده اي در رفع ابهام از چهره آيات و فهم مدلول آنها دارد. علّامه طباطبايي مي نويسد حوادث و وقايعي که در روزهاي دعوت براي پيامبر(ص) رخ داد و نياز هاي ضروري نسبت به احکام و قوانين اسلامي، سبب نزول بسياري از سور و آيات گرديده است و شناخت اين اسباب تا حد زيادي در فهم آيه و معاني و اسرار آن کمک مي کند.
ولي از سوي ديگر بايد توجه داشت رواياتي که در شأن نزول آيات قرآن وارد شدهاند اگر مستند و معتبر باشند هر چند در فهم آيات کمک فراواني مي کند امّا مفهوم آيات را تخصيص نمي زند و معنا را منحصر در همان مصداق و مورد خاصي نمي کند. بلکه محتواي قرآن براي هميشه دوران است.
قرآن و ادبیات فارسی
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا
به راستي ما براي تو پيروزي آشکاري فراهم آورديم(فتح/ 1)
خواجه عبدالله انصاري در تفسير آيه اول سوره فتح ميگويد که پيامبر اکرم(ص)، چون عزت درويشي را در بازار افلاس بديد، جامه درويشي در پوشيد و از روي فروتني بر درگاه خداوند نياز کرد. از حضرت خطاب آمد که: اکنون که خويشتن را به چشم حقارت مينگري و نام خود را مسکين مينهي، ما به نام تو و جمال و کمال تو جهان بياراستيم و درب خزينههاي غيب بر تو بگشاديم که: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا.» (1)
آدمي در طي زندگي بشر گونهاش براي گذران زندگي، کارهايي را انجام ميدهد؛ اگر آن کارها را براي خدا انجام دهد، خداوند متعال هم نگاه ويژهاي نسبت به او خواهد کرد، همچنان که حضرت علي (ع) ميفرمايد: «... هر كه براى دينش كار كند، خداوند كار دنيايش را كفايت كند و هر كه رابطه خود را با خدا نيكو گرداند، خداوند، رابطه او را با مردم را نيكو گرداند.» (2) وقتي کار براي خدا باشد خدا هم درهاي رحمتش را بيش از پيش به روي او باز کرده و رحمت و نعمت فراواني به او خواهد بخشيد. همچنانکه در ماجراي حضرت رسول اکرم(ص) و صلح حديبيه ميبينيم.
شبي آن حضرت در خواب ديد که همراه مسلمانان به مسجدالحرام آمده و مشغول مناسک عمره شده است. پس از آن به همراه مسلمانان با تعدادي شتر قرباني به سمت مکه حرکت کردند در صورتي که آرايش جنگي نداشتند. همينکه به منطقه حديبيه رسيدند قريش راه را بر آنان بست و اين امر به عقد پيمان «صلح حديبيه» منجر شد. در آن سال اهل مکه مانع ورود پيامبر (ص) به مکه شدند. لذا آن حضرت به همراهانش دستور داد که شترهاي خود را همانجا قرباني کنند و لباس احرام از تن بيرون آورند و به سمت مدينه حرکت کنند.
مسلمانان با غم و اندوه برگشتند. در حين برگشت بود که سوره فتح بر پيامبر (ص) نازل شد. خداوند متعال در قبال کاري که براي رضاي او انجام داده بودند، خير و برکاتي نصيبشان کرد که پيروزي بر قبايل يهود به نامهاي بني قريظه از آن جمله بود که با آن فتح، غنايم و منفعتهاي زيادي به آنها رسيد. مولانا اين ماجرا را با زبان شعر چنين ميفرمايد:
وقــت واگشـــت حدیبیــه به ذل
دولـت انــا فــتــحنــا زد دهــل
آمـدش پیغـــام از دولـــت که رو
تــو ز منـع این ظفر غمگین مشو
که اندرین خواری نقدت فتحهاست
نـک فلان قلعه فلان بقعه توراست
بنگــر آخــر چونـک واگردید تفت
بر قریظه و بر نضیر از وی چه رفت
قلعــهها هــم گـرد آن دو بقعـهها
شــد مســلــم وز غنایــم نفعــها(3)
اما کار از اين فراتر ميرود. وقتي که کسي کاري را براي خدا انجام دهد و در قبال آن چيزي نخواهد و هدفي جز رضايت و خشنودي پروردگار نداشته باشد، به تعبير اميرالمؤمنين(ع)، به عبادتي آزادانه پرداخته است. «ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبيد و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار. همانا گروهي خداي را به انگيزه پاداش ميپرستند، اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را از ترس ميپرستند، اين عبادت عبادت برده صفتان است و گروهي او را براي آنکه او را سپاسگزاري کرده باشند ميپرستند، اين عبادت آزادگان است.(4) مولانا در ادامه ابيات پيشين ميگويد:
زهر خواری را چو شکر میخورند
خار غمهــا را چـو اشتر میچرند
بهــر عیــن غــم نه از بهر فرج
این تسافل پیش ایشان چون درج
هر کجا دلبر بود خود همنشین
فــوق گـردون است نه زیر زمین(5)
تازه اگر اين غنايم و پيروزي نصيب حضرت رسول(ص) و يارانش نميشد، هيچ تأثيري به حالشان نداشت، آنان در وقت پيروزي، از اين پيروزيها خيلي خوشحال نشدند و همچنان اندوه عارفانه داشتند و باز هم شيفته و عاشق حضرت حق بودند. صوفيان حقيقي، زهر حقارتهاي ظاهري و کاذب را که دنيا پرستان از آن ميترسند مثل شکر و خارهاي اندوه را مانند شتر براحتي تناول ميکنند.
آنها اگر از غم و اندوه آگاهانه استقبال ميکنند، به خاطر اين نيست که در ازاي آن براي هميشه از غمهاي دنيا خلاص شوند، بلکه آنها غم آگاهانه را براي خود آن ميخواهند. به همين خاطر اين فرودستي و خاکساري در نظر آنان نردبان ترقي و تعالي است. آدمي اگر در هر مکان همراه و مصائب معشوق خود باشد، آنجا فراز آسمان است نه زير زمين.(6)
1- خواجه عبدالله انصاري، تفسير ادبي و عرفاني قرآن مجيد، تأليف امام احمد ميبدي، ج 2، چ سوم، تهران: اقبال، 1374، ص 434
2- حکمت 423، ر.ک. بهرام پور، الوالفضل، نهج البلاغه، چ اول، قم: سبحان، 1396، ص 801- 802
3- مولانا جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، به کوشش محمد استعلامي، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص206
4- حکمت 237، ر.ک. بهرام پور، پيشين، ص 741
5- مولانا، پيشين، ص 206- 207
6- کريم زماني، شرح جامع مثنوي معنوي، دفترسوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص1144- 1147 و محمد تقي جعفري، تفسير و نقد تحليل مثنوي، ج9، چ يازدهم، تهران: انتشارات اسلامي، 1367، ص 179
پنجره ای به نور
در پي مطالب گذشته که دربارة نيازهاي انسان نگاشته شد، چندين مورد از آنها را بررسي نموده و در اين شماره ميخواهيم آخرين دستهبندي نيازها از جمله نياز اخلاقي و عواطف انساني بيان شود.
نياز اخلاقي
يکي از نيازهاي انساني، نياز اخلاقي او است. براساس اين نياز، انسان چيزهايي را خير و خوب تلقي کرده، جوياي آنهاست و چيزهايي را شر و بد دانسته، به نفي و طرد آنها ميپردازد. اگرچه مصاديق خوب و بد، خير و شر، فضيلت و رذيلت بر اثر عواملي چند متغير است، اما در اينکه انسان ذاتاً دوستدار فضايل است شکي نميتوان کرد.
ارزشهاي اخلاقي از جمله اصول ثابتة طبيعت انساني ميباشند که ريشه در نهاد افراد بشر دارند و هر فردي خواهان آنهاست. به طور مثال هر انساني دوستدار عدالت است، حتي اگر خودش ظلم و ستم کند و حقوق ديگران را پايمال سازد دوست دارد که اگر خواستند او را مجازات کنند، در مورد او ظلم و ستمي نکنند. هر انساني راستگويي و وفاي به عهد را دوست دارد، حتي اگر فردي دروغ بگويد و يا در عهد و پيمانهاي خود وفادار باشد، دوست دارد که در رابطهاي که با ديگران دارد به راستگويي و وفاي به عهد با او عمل کنند.
هر خلق خوي برجستة انساني علاوه بر جنبههاي معنوي و اخروي تاثير عميقي در زندگي مادي و دنيوي انسانها دارد؛ به همين دليل، نبايد تصور کرد که مسائل اخلاقي يک سلسله مسائل فردي و شخصي است و چيزي جدا از زندگي اجتماعي انسانهاست؛ بلکه بعکس، رابطة بسيار قوي و نزديک با آن دارد و هرگونه دگرگوني اجتماعي، بدون دگرگوني اخلاقي امکانپذير نيست.
امام صادق(ع) مي فرمايند: «إنّ البِرَّ و حُسنَ الخُلقِ يَعْمُرانِ الدِّيارَ ، و يَزيدانِ في الأعْمارِ». نيكى كردن و خوش خويى خانه ها را آباد و عمرها را زياد مى كند .
شکي نيست که عمران و آبادي در ساية اتحاد و صميميت و همکاري در ميان قشرهاي جامعه به وجود مي آيد و آنچه باعث تحکيم اين امور ميشود، از عوامل مهم عمران و آبادي خواهد بود. طول عمر نيز مولود آرامش فکر و آسودگي خيال و جلوگيري از فقر و همکاري و همبستگي اجتماعي است و اين امور در سايه اخلاق به دست مي آيد. (مکارم شيرازي، 1381: 58)
در طول تاريخ همواره انسانها دوستدار عدالت و انصاف و وفاي به عهد و راستگويي و امانتداري و دهها نوع ديگر از ارزشهاي اخلاقي بودهاند، تا جايي که بسياري از آنها در راه اين ارزشها جان خود را از دست دادهاند.
قرآن کريم به نياز اخلاقي انسان سخت توجه کرده است. اهميت پرورش اين بعد تا آنجاست که پيامبر هدف بعثت خود را تکميل اخلاق انسانها ميداند. «اِنَّما بُعثِتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ»؛ همانا من براي تکميل مکارم اخلاق مبعوث شدم.
آيات اخلاقي قرآن در اين زمينه بسيار است. اهميت حسن معاشرت و خوشخويي تا آنجاست که قرآن به پيامبر(ص) ميگويد: اگر بد خوي و سخت دل بودي مردم از کنار تو پراکنده ميشدند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛» (اي پيامبر) به سبب رحمت خداست که نسبت به آنها نرم خوي شدي و اگر تندخو و سخت دل ميبودي از اطراف تو پراکنده ميگشتند. (آل عمران/ 159)
«وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛» بندگان خداي رحمان کساني هستند که با تواضع بر روي زمين راه ميروند و هنگامي که جاهلان ايشان را خطاب کنند با (زبان خوش) و سلامت جواب دهند. (فرقان/ 63)
در نظام اخلاقي قرآن همه مفاهيم اخلاقي مطرح شده است. طريقة سخن گفتن، راه رفتن، نشستن، روش برخورد با دوستان، روش برخورد با دشمنان، طريقة احسان مال و... همه از جمله ارزشهاي اخلاقي هستند که قرآن به آنها اشاره کرده است.
قرآن کريم با طرح ارزشهاي اخلاقي خود نميخواهد که تنها نيازي را برطرف سازد، بلکه ميخواهد با پاسخگويي صحيح به اين نياز، انسان را به سوي رشد و کمال بکشاند، چرا که در بسياري از مکاتب نيز سخن از ارزشهاي اخلاقي به ميان آمده است، بدون آنکه اين ارزشها موجب رشد و تعالي انسان شود. در برخي از مکاتب از اين جهت انسان بايد به ارزشهاي اخلاقي عمل کند تا در جامعه برخورد و تزاحمي پيش نيايد. به طور مثال يک فرد بايد به اين جهت راستگويي و امانتداري را پيشه کند که ديگران نيز به هنگام ضرورت با او به راستگويي و امانتداري وفا کنند، بدون آن که اين فرد را انگيزهاي متعالي به سوي اين ارزشها بکشاند. اما در اسلام اين چنين نيست، زيرا که قرآن براي انسان انگيزهاي متعالي در نظر ميگيرد تا فرد همراه با عملکردهاي اخلاقيش ساخته شود. قرآن نميگويد که اي انسان براي سودجويي به راستگويي و امانتداري اقدام کن، بلکه ميگويد اينها از ارزشهاي الهي هستند که اگر انسان در جهت خدا به آنها اقدام کند از کمال وجودي برخوردار خواهد شد. قرآن نميخواهد ارزشهاي اخلاقي را در رابطه با نفس اماره مطرح سازد، بلکه ميخواهد اين ارزشها در خدمت نفس مطمئنة انسان درآيند.(نصري،1394: 156)
عواطف انساني
از آنجايي که انسان به دليل ويژگيهايي از جمله گستردگي و عمق عواطف، احساسات و عقل از موجودات ديگر متمايز است، نيازهاي گوناگوني دارد و اين نيازها در سرشت و نهاد آدمي تکويناٌ جاي گرفته است.
اسلام به عواطف انساني توجه داشته و هيچگاه آنها را ناديده نميگيرد، چرا که قرآن براي انسان، بعدي به نام قلب و دل قايل است و انسان را موجودي ميداند که عواطفش مکمل عقل و انديشهاش ميباشد.
قرآن خود نمونههايي را نشان ميدهد که داراي عواطف انساني شديد بودند. از جمله آنکه حضرت يعقوب (عليه السّلام) با وجود آن که پيامبر بود در فراق فرزندش حضرت يوسف (عليه السّلام) آن قدر گريه کرد که چشمانش را از دست داد و اين مسئله نيز نه منافاتي با پيامبري وي داشت و نه منافاتي با صبر جميل آن بزرگوار.
يعقوب (ع) همواره شکرگزار خدا بود و هيچگاه سخني را که نشانة ناشکري و ناسپاسي باشد بر زبان جاري نميساخت. رسول اکرم (ص) نيز هنگامي که ابراهيم فرزند خردسالش را از دست داد در سوگ او اشک ريخت. پيامبر هنگامي که فرزندش را به خاک ميسپرد، دچار اندوه شديد شد؛ يارانش که از شدت تأثر او متعجب شده بودند گفتند يا رسولالله شما که ما را از گريستن نهي ميکرديد پس چرا خودتان اشک ميريزيد؟ حضرت در جواب فرمودند: «تَدمَعُالعَينَ وَ يَحزَنُالقَلبَ وَ لانَقَولُ ما يَسخِطُ الرَّبَّ؛» چشم ميگريد و قلب اندوهناک ميشود ولي چيزى که خدا را به خشم آورد نميگويم.
از آنجا که در وجود انسان قلب قرار داده شده است گريستن در سوگ عزيزان يا خوشحالي به هنگام به دست آوردن موقعيّتي خطا نيست، بلکه آنچه خطاست، اين است که انسان به هنگام حادثه ناگوار بيش از حد خود را ناراحت سازد تا جايي که زبان به کفرگويي بگشايد و يا به هنگام به دست آوردن نعمتي آن چنان خوشحال شود که خدا را به فراموشي سپرده و به کفران نعمت دچار شود.(همان: 158)
منابع
1-مکارم شيرازي، ناصر، اخلاق در قرآن، جلد اول، چاپ سوم، قم: مدرسه الامام علي ابن ابيطالب (عليه السّلام)،1381
2- نصري، عبدالله، مباني انسانشناسي در قرآن، چاپ نهم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1394
علوم قرآنی
تمثيل اعتدال در انفاق
درشماره 81 به تمثيلي از تمثيلات قرآني با موضوع انفاق في سبيل الله پرداختيم. در اين شماره به مسئله اعتدال در انفاق از نگاه قرآن ميپردازيم.
«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» (اسرى/ 29)
دستانش را از خير تهى كرده و در انفاق بسته، كمكى به نيازمندان و مستمندان روا نمىدارد، از اموال خود حق سائل و محروم را جدا نمىكند. نه در كار خيرى سبقت مىگيرد و نه جود و كرمى از او سر مىزند. از پرتو بىفروغش كسى به نوايى نمىرسد. چنان خشك و ممسك است كه گويى دستانش شكسته و آن را بر گردنبسته كه توانايى انجام كار خيرى ندارد يا گويا دستهايش شاخه خشكيدهاى است كه بر اندام بخيل و پژمردهاش آويخته شده كه منشاء اثرى نيست. حاجت حاجتمندى را بر نمىآورد، دل دردمندى را شاد نمىسازد، گل خندهاى بر لب مسكينان تهيدست نمىنشاند، دست نوازشى بر سر يتيمان نمىكشد و ميل و رغبتى به اطعام آنها بر سر سفره خود ندارد. بيچاره نمىداند آنچه كه در دست اوست، نزد او امانت است و اين مال، «مال اللّه» است و بندگان نادار خدا را در آن حقى است و او مالك حقيقى آن مال نيست. از مال خدا كه در دستش هست حق محرومين را دريغ مىكند و بخل می ورزد.
در برابر اين شخص خسيس، كس ديگرى است كه دست گشاده داشته و هر چه دارد مىبخشد تا آن كه به حد اسراف و زيادهروى مىرسد و خود را با دست خويش به مهلكه و خطر می افكند.
از سفارشات مورد تاکيد قرآن رعايت اعتدال در امور مي باشد.( اعتدال،يعني ميانهروي و حدفاصل بين افراط و تفريط،) اعتدال حتي در انفاق و کمک به ديگران و اين يک اصل اساسي است. که چنينکاري از نظر اسلام در همه چيز، محبوب و مطلوب است.در اين شماره باتوجه به مبحث دو شماره گذشته که پيرامون انفاق و اهميت آن در اسلام و قرآن بود، نوشتيم؛ حال به اعتدال در اين امر مهم از نگاه قرآن کريم مي پردازيم.
شان نزول آيه 29 سوره مبارکه اسري
رسول خدا (ص) هيچ وقت سائلى را بدون بخشش رد نمىكرد تا اين كه زنى نزد پيامبر كس فرستاد و درخواست چيزى نمود. رسول خدا هيچ چيز نداشت كه به او دهد. لذا فرمود چيزى ندارم. زن پيام فرستاد كه پيراهن تن خود را به من بده، پيامبر پيراهن خود را براى او فرستاد سپس اين آيه نازل شد. (تفاسير على بن ابراهيم و برهان)- و نيز گويند: روزى پيامبر(ص) با اصحاب خويش نشسته بود، در اين ميان كودكى آمد و گفت: يا رسول الله، مادر من از شما پيراهن مىخواهد پيامبر هم جز پيراهنى كه پوشيده بود پيراهنديگرى نداشت. لذا به كودك فرمود: وقت ديگر بيا. كودك رفت و موضوع را به مادرش گفت. مادرش بار ديگر او را فرستاد و گفت: به پيامبر بگو مادرم مىگويد همان پيراهنى را كه پوشيده دارى به من بده. كودك پيام مادرش را به رسول خدا گفت پيامبر به خانه رفت و پيراهن خويش را از تن به در آورد و به كودك داد و خود به حالت عريان در خانه نشست.
موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند كرد، مردم منتظر شدند كه پيامبر براى نماز بيايد. چون نيامد، مردم مضطرب شدند، لذا يك نفر را به دنبال او فرستادند و او را در خانه عريان ديدند. در همان حال جبرئيل آمد و اين آيه را آورد: «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً ؛(اسرى/ 29) نه هرگز دست خود را محكم بسته دار و بر گردن گذار و نه بسيار باز و گشاده دار، كه به نكوهش و حسرت و پشيمانى خواهى نشست.» (تفسير كشف الاسرار).
خداوند در قران مي فرمايد: « وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ... و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنيد (ليکن نه به حد اسراف) و خود را به مهلکه و خطر در نيفکنيد... .» (بقره/ 195) و ... فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً و سپس در گوشهاى نكوهيده و پشيمان مىنشيند. - (اسرى/ 30)* اين مثلى است براى رعايت اعتدال در انفاق و منع بخل و خسّت بخشش و نيز نهى از اسراف و زيادهروى. اسلام دين اعتدال و حدّ وسط است (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً- بقره/ 143) در انفاق و بخشش نيز حد وسط و اعتدال را ستوده است نه آن چنان امساك و بخل كه گويا دستش را به گردن بسته و هيچ خيرى از او صادر نشود و نه آن چنان گشاده دست و بريز و بپاش كه خود را در معرض خطر بيندازد. «و بندگان شايسته كسانى هستند كه هنگام انفاق، اسراف نكرده و بخل هم نورزند بلكه ميانهرو و معتدل باشند.»
و آنان که وقتي انفاق مي کنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] مي گذرند و نه تنگ مي گيرند و [انفاقشان] همواره ميان اين دو در حدّ اعتدال است.... وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً (فرقان/ 67) و خداوند نيز در راه و روش و مشى زندگى، اقتصاد و اعتدال آن را مفيد دانسته است.
و چه نيكوست كه انفاق در زمان نياز صورت گيرد كه اجرى بيش از زمان گشايش و فرج و قدرت دارد. «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ...» (حديد/ 10) و تو اى بنده خدا
كه خداى فرموده است:«وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.»(منافقون/ 11- 10) «از آنچه خدا روزيتان كرده انفاق كنيد در راه خشنودى خدا، قبل از آن كه اجل شما فرا رسد و مرگ گريبانگيرتان شود كه آن حال با حسرت گويد خدايا اجل مرا به تأخير انداز تا صدقه دهم و از صالحين باشم و خدا هرگز اجل هيچ كس را از وقتش كه فرا رسد مؤخّر نيفكند و خدا به هر چه كنيد آگاه است.»و اين خواهش پذيرفته نشود كه چون اجل آيد لحظهاى پس و پيش نشود.
منابع
قرآن
جهان بخش ثواقب، تشبيهات و تمثيلات قرآن، 1جلد، نشر قو - تهران، چاپ: اوّل، 1376