قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
نسیم دانش شماره 3
نقش مذهب در زندگی انسان
تعریف دین:
1- مقررات و قوانینی که برای رسیدن انسان به کمال وضع شده است.
2- دین، مجموعهي عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتي است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها وضع شده است.
(آیتالله جوادی آملی، کتاب شریعت در آینه معرفت)
3- دین عبارت است از: یک سلسله معارف علمی که معارفی عملی را به دنبال دارد و جامع همهي آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از: اعتقادات، اعتقاد و ایمان نيز از امور قلبی است. (علامه طباطبایی، تفسیر المیزان)
اقسام دین:
دین بشری: دین بشری، مجموعهی عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که بشر با فکر خود و برای خویش تدوین و وضع کرده است. از این رو، این دین در راستای همان خواستهها، انتظارات او را برآورده میسازد و اسیر هوس و ابزار دست همان انسان است و انسان آنرا به گونهای تنظیم نموده است که تمام قوانین و مقرراتش به سود او باشد و چیزی را بر او تحمیل نکند. پیامدهای این دین، رهایی و عدم تعهد و مسئولیت و واکنش در برابر دین الهی است.
دین الهی: مجموعهي عقاید و اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است که خداوند آنرا برای هدایت بشر فرستاد تا در پرتو تعالیم آن هوا و هوس خود را کنترل و آزادی خود را تأمین کند، زیرا دین الهی، به حقیقت انسان و نیازهای او توجه دارد و برنامهی کامل و همه جانبهای را ارائه میکند، پس دین رهیافتهایی وحیانی و متعالی است که از منبع ازلی و قدسی عالم، به منظور هدایت و راهیابی انسان در مسیر کمالات جامعی که از خلقت وی منظور شده، سرچشمه گرفته است.
چرا به دین نیازمندیم؟
1- دین، برنامه و دستورالعمل زندگی است که با انجام آن اعمال؛ مثل نماز، روزه، حج و ... به خدا نزدیکتر میشویم.
2- دین، تأمین کنندهي سعادت انسان در دو جهان است. بنابراین روحیه دینداری میتواند تأمین کننده سعادت انسان باشد.
3- دین، عامل کنترل اضطراب، احساس ناامنی، دلهره و تشویش در انسان است و به طور خاص، دین آرامشدهنده و آسایشبخش انسان است. (الا بذکر الله تطمئن القلوب)
4- دین، عامل کنترل انسان در برابر آلودگیها و گناهان میباشد که آفت بزرگ شخصیت انسان است. اصل و اساس دین، دوری از محرمات است. (اصل الدین الورع)
5- دین، زمینه ساز نظم (استفاده مناسب از منابع مادی و انسانی) و انضباط (تن دادن به قوانین و مقررات) است.
6- دین، فلسفه و چرایی حیات و چگونگی زندگی را با آگاهیهای قانع کننده برای انسان پاسخ میدهد.
7- دین، عاملی برای کنترل گفتار و رفتار و کردار مناسب است، چون احساس می شود دائماً فرشته عتید و رقیب، گفتار و اعمال انسان را ثبت و ضبط میکنند.
8- دین، روابط انسانی مناسب و برخوردهای مطلوب اجتماعی را ترسیم و تحت کنترل و ضابطهای معقول در میآورد. (رأس السیاسه استعمالالرفق) در اسلام، رأس همه سیاستها، رفاقت و دوستی در روابط اجتماعی است. به همین منظور، با به کارگیری این سیاست، نصف دین برای انسان تأمین میشود (التودد الی الناس نصف الدین).
9- کیفیت حیات را در جهان آخرت، تنها دین میتواند به خوبي تشریح نماید.
10- امید به پاداش، موجب رغبت و شوق به کار و اعمال صالح میشود. همچنین ترس از کیفر و حساب سخت آن جهان، عامل کنترل و حسابگری در کار و عمل میشود.
مفهوم دین و آزادی:
مفهوم دین و آزادی، مانند مفهوم شب و روز است. اگر جهان هستی همیشه تاریک باشد، امکان فهم روشنایی نخواهد بود. در مثال دیگری میتوان دین و آزادی را به علم و جهل تشبیه کرد. یعنی اگر دین نباشد، مفهوم آزادی قابل درک نبوده و اگر آزادی نباشد، مفهوم دین نیز قابل فهم نخواهد بود.
آزادی بیان در دین:
انسان مسلمان، در مورد بیان، مطلقاً آزاد نیست، زيرا اگر بیانی موجب هتک حرمت دیگران شود حرام است. اگر فرد مسلمان دروغ بگوید، افترا ببندد و غیبت کند، حرام است. روشن است که در این موارد آزاد نیست. پس میبینیم که آزادی بیان در دین به وسیله حلال و حرام و مکروه و مستحب محدود شده است و تنها جایی بیان در دین مطلقاً آزاد است که آنجا مباح باشد.
آزادی تفکر در دین:
فکر و اندیشه، نميتواند مقید به هیچ یک از احکام عملی باشد، یعنی نمیتوان گفت در مورد فلان چیز فکر نکنید، چون حرام است و یا در مورد فلان چیز که حلال است، فکر کردن بلا اشکال است. فکر و اندیشه اگر برگرفته از استقلال عقلی باشد، از نظر دین بلا مانع است. استاد شهید مطهری فرمودند: «از علل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی، یکی تشویق بیحد تفکر و تعلیم و تعلّم میباشد.» سپس میفرماید: «من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند، مقاله بنویسند، متأثر که نمیشوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم میشوم.» (کتاب پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری)
آزادی عقیده در دین:
عقیده، گاهی از فکر و تفکر و گاهی از احساسات نشأت میگیرد. گاهی نیز به صورت تقلیدی، در جامعه و در بین انسانها ظهور میکند. استاد مطهری میفرماید: «منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبهاست.» (کتاب پیرامون انقلاب اسلامی، شهید مطهری)
با توجه به این مطالب، کدام یک از عقاید میتواند آزاد باشد و در جامعه ابراز وجود کند؟ در این مورد شهید مطهری میفرماید: «عقیدهای که از فکر و عقیده نباشد، همچون زنجیری است که دست و پای انسانها را میگیرد و از رسیدن انسانها به کمال حقیقی جلوگیری میکند. چنین عقیدهاي، حق ابراز وجود ندارد و نباید به آن در جامعه آزادی داد، زیرا همچون ویروس است که همه جا را فرا میگیرد و ویران میکند، مانند عقیده گاوپرستی و سنگپرستی و غیره که هیچ یک از معتقدان به اینها، از روی فکر به این کار اقدام نکردهاند، بلکه از روی احساسات به آنها رو می آوردند.» (همان مدرک)
بحران های انسان های امروزه:
الف) بحران معرفتی: برخی ابزار شناخت را فقط حس و تجربه حسی می دانند(اصالت حس و اصالت تجربه) و آنچه را كه به حس و تجربه نیاید، انکار میکنند. بنابراین، امور غیر مادی را که با ابزار حسی شناختنی نیستند، انکار می کنند. با تأمل در خود در مییابیم كه انسان علاوه بر حس و تجربه، ابزار دیگر شناخت از جمله قوه عقلانی و شهود عرفانی را دارد. همچنین وقتی انسان به درون خود مینگرد و به روح غیر مادی خویش توجه مينماید، عامل را منحصر به ماده نخواهد دانست.
ب) بحران اخلاقی: انسان مدرن و جهان امروزی با رذایل اخلاقی چون: شهوترانی، آزار و اذیت جنسی کودکان و نوجوانان، تعدی به حقوق دیگران به بهانه حقوق بشر و دمکراسی، استثمار و استعمار ملتهای ضعیف، تزلزل کانون خانواده و نقض شخصیت واقعی زن مواجه است. ملاک و معیار خوبی و بدی اخلاقی، لذت گرایی و سودگرایی مادی است. در دنیای معاصر، دعوت انسانها به ارزشها و فضایل والای انسانی و مبارزه با نفس اماره بیمعنا شده است و رذایل اخلاقی توجیه میشود.
ج) بحران روانی و معنوی: با پیشرفت روانشناسی و روانکاوی در دنیای معاصر، روانشناسان و روانکاوان نتوانسته اند مشکلات روحی و روانی مثل اضطرابها، فشارهای روانی، روانپریشی، افسردگی، پوچگرایی و بیمعنا بودن زندگی را حل کنند. در حقیقت، انسان امروزي هویت واقعی خود را از دست داده و خویشتن را گم کرده است.
نقش دین در رفع بحران های انسانی:
الف) دین و بحران معرفتی: براساس آموزههای دینی، راههای شناخت انسان، حس، عقل، شهود عرفانی و وحی الهی است. آدمی از طریق عقل، ضرورت وحی را اثبات میکند. وحی الهی بسیاری از حقایق زندگی انسان را روشن میسازد و آموزههای وحیانی هماهنگ با عقل است. انسان به کمک عقل و وحی، به سعادت دنیوی و اخروی میرسد. بنابراین دین، حوزه شناخت انسان را محدود نمیکند، بلکه افق بازتری را پیش روی انسان قرار ميدهد.
ب) دین و بحران اخلاقی: دین، پشتوانه اخلاق بوده و هست. خداوند خالق و راهنما و ناظر بر اعمال انسان است. اوامر و نواهی خداوند نيز در قالب وحی برای سعادت آدمی به دست انسان رسیده و پیامبران الهی برای تحقق فضایل اخلاقی مبعوث شدهاند، به طوری که پیامبر اکرم میفرمایند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.» (من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به اوج خود برسانم)
ج) دین و بحران روانی: دین، پشتوانهي محکمی برای غلبه بر اضطرابهای روانی است. بخش مهمی از عوامل روان پریشیها و اضطرابها، بیمعنایی و بیهدفی در زندگی است. انسانی که هستی خود را از خدا و بازگشت خود را به او میداند و زندگی دنیا را محل آزمایش و ابتلا میشمارد، دیگر زندگی را بیمعنا نمیداند و برای همهی حوادث، اعم از سختیها و آسانیها، مشکلات، بیماریها و خوشیها توجیه مناسبی دارد. او برای آنچه از دست داده، غمگین نمیشود و برای آنچه به دست میآورد، شاد و مغرور نمی گردد. (لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، حدید، آيه 23). در برابر حوادث سخت، اندوهی به خود راه نمیدهد (ولا تهنوا ولا تحزنوا، آلعمران، آيه 139) و ملامت و سرزنشها بر ارادهي او اثر نمیگذارد. ( و لا یخافون لومه لائم، مائده، آيه54)
قرآن کریم رويگردانی از خداوند را باعث زندگی تنگ و سخت میداند و میفرماید: «هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت زندگی تنگ خواهد داشت.» به همین خاطر، خداوند و یاد او باعث آرامش زندگی انسان است. (الا بذکر الله تطمئن القلوب، رعد آيه 28)
روانشناسی تجربی اثبات کرده است كه دین و ایمان دینی، در پیشگیری و درمان ناهنجاریهای روانی بسیار مؤثر است.
طرح یک سؤال مهم
گاهي در پارهاي موارد ديده ميشود كه فرد با ايمان و خداترسي كه تمام آداب الهي را به جا ميآورد، در تنگدستي و بدبختي و فلاكت به سر ميبرد و در مقابل، شخصي كه كافر است، هر روزش بهتر از ديروز ميگردد و در رفاه و خوشگذراني كامل به سر ميبرد. گاهي ديدن ترقي و پيشرفت بعضي از انسانهاي بيدين، يك سؤ ال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان به وجود ميآورد كه چرا آنها با آن همه جنايت و آلودگى زندگى مرفهاى دارند، و اما اينها با داشتن ايمان و تقوى در سختى به سر مىبرند و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مىكند.
اين سؤال اگر به دقت بررسى شود و عوامل مطلب در دو طرف تجزيه و تحليل گردد، پاسخهاى روشنى دارد. آيات زير به بعضى از آنها اشاره كرده است:
«رفت و آمد پيروزمندانهي كافران در شهرهاى مختلف، هرگز تو را نفريبد. » (لا يغرنك تقلب الذين كفروا فى البلاد.) گرچه مخاطب در اين آيه، شخص پيامبر است، ولى روشن است كه منظور عموم مسلمانان مىباشند.
در آيه بعد مىفرمايد: « اين پيروزيها و درآمدهاى مادى بى قيد و شرط، پيروزيهاى زودگذر و اندكاند.» (متاع قليل ).
به دنبال اين پيروزيها، عواقب شوم و مسئوليتهاى آن، دامان آنها را خواهد گرفت. «جايگاهشان دوزخ است، چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى است.» (ثم ماواهم جهنم و بئس المهاد).
آيه فوق دو نكته دارد: نخست اينكه، بسيارى از پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است. نمونهي زنده اين موضوع را در وضع مسلمانان آغاز اسلام و دشمنان آنها مىتوانيم مشاهده كنيم. چون در آن زمان حكومت اسلام به شكل نهالى نوخاسته بود و از طرف دشمنان نيرومند (كه همچون طوفان بر او مىتاختند) تهديد مىشد، بسيار پر و بال بسته بود. به خصوص اينكه مهاجرت مسلمانان مكه آنها را كه در اقليت بودند، به كلى از هستى ساقط كرده بود و اين وضع، مخصوص آنها نبود، بلكه تمام طرفداران يك انقلاب بنيادى و روحانى در يك جامعه فاسد، يك دوران محروميت شديد در پيش خواهند داشت. ولى مىدانيم كه اين وضع زياد طولانى نشد. حكومت اسلام ريشههاى محكمى پيدا كرد و شاخههاى آن نيرومند و قوى شد. سيل ثروت به كشور اسلام سرازير شد و دشمنان سرسخت كه در ناز و نعمت بودند، به خاك سياه نشستند. اين همان چيزى است كه با جملهي «متاع قليل» در آيه فوق به آن اشاره شده است. ديگر اينكه، موفقيتهاى مادى جمعى از افراد بىايمان، بر اثر اين است كه در جمع آورى ثروت هيچ گونه قيد و شرطى براى خود قائل نيستند و از هر طريقى خواه مشروع يا نامشروع و حتى با مكيدن خون بينوايان، براى خود ثروت اندوزى مىكنند. در حالي كه مؤمنان براى رعايت اصول حق و عدالت، محدوديتهايى دارند و بايد هم داشته باشند. بنابراين نمىتوان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، اينها احساس مسئوليت مىكنند، در حالي كه آنها هيچگونه مسئوليتى براى خود احساس نمىكنند و از آنجا كه عالم، عالم اختيار و آزادى اراده است، خداوند هر دو دسته را آزاد گذاشته تا سرانجام، هر يك به نتيجهي اعمال خود برسند. اين همان است كه در آيهي فوق به آن اشاره شده : «ثم مأواهم جهنم و بئس المهاد.»
يكى ديگر از علل پيشرفت بعضى از افراد بىايمان و عقبماندگى جمعى از مؤمنان اين است كه دسته اول در عين نداشتن ايمان، گاهى نقاط قوتى دارند كه در پرتو آن پيروزيهاى چشمگيرى به دست مىآورند و دسته دوم در عين داشتن ايمان، نقاط ضعفى دارند كه همان موجب عقب افتادگى آنان مىشود. به عنوان مثال، افرادى را مىشناسيم كه در عين بيگانگى از خداوند، در كارهاى زندگى، جدّى، مصمم و داراى پشتكار و استقامت و هماهنگى با يكديگر و آگاهى از وضع زمان هستند. اين افراد، در زندگى مادى مسلماً به پيروزيهايى دست مىيابند. در حقيقت، يك سلسله از برنامههاى اصيل دينى را بدون استناد به دين پياده مىكنند. در مقابل، افرادى هستند كه پايبند به عقايد مذهبى ميباشند، ولى بسيارى از دستورات عملى آنرا فراموش كردهاند. آنها افرادى بى حال، كم شهامت، کمتحرک و تنبل، فاقد استقامت و پشتكار و كاملاً پراكنده و از هم جدا مىباشند. مسلماً آنها در زندگى با شكستهاى پى در پى مواجه مىشوند، ولى اين شكستها نه به خاطر ايمان آنهاست، بلكه به خاطر نقاط ضعفى است كه دارند. آنها گاهى چنين تصور مىكنند كه تنها با خواندن نماز و گرفتن روزه، بايد در همه كارها پيروز شوند، در حاليكه دين يك سلسله برنامههاى عملى براى پيشرفت در زندگى آورده كه فراموش كردن آنها با شكست و ناكامى همراه است. به عنوان مثال، فرد بىايمانى داراى جدّيت و پشتكار است، چون بىايمان است، آرامش دل و جان و هدف عالى انسانى و عواطف پاك مردمى او ضعیف می باشد، اما چون جدى و با استقامت است، در زندگى مادى پيشرفت ميكند.
برخی ملتهاى بىايمان، غرق ناز و نعمتند، در حالى كه جمعى از افراد با ايمان، زندگي را به سختى مىگذرانند؟! پاسخ اين سؤال با توجه به دو نكته روشن مىگردد:
1 – اين كه تصور مىشود ملتهاى فاقد ايمان و پرهيزگارى، غرق ناز و نعمتند، اشتباه بزرگى است كه از اشتباه ديگرى، يعنى ثروت را دليل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مىگيرد. معمولاً مردم اين طور فكر مىكنند كه هر ملتى كه صنايعاش پيشرفتهتر و ثروتش بيشتر باشد، خوشبختتر است، در حالى كه اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم و دردهاى جانكاهى كه روح و جسم آنها را درهم مىكوبد از نزديك ببينيم، قبول خواهيم كرد كه بسيارى از آنها از بيچارهترين مردم روى زمين هستند، بگذريم از اينكه همان پيشرفت نسبى، نتيجهي به كار بستن اصولى همانند كوشش و تلاش و نظم و حس مسئوليت است كه در متن تعليمات انبيا قرار دارد.
اين خبر در جرايد منتشر شد كه در نيويورك، يعنى يكى از ثروتمندترين و پيشرفتهترين نقاط دنياى مادى، بر اثر خاموشى ناگهانى برق، صحنهي عجيبى به وجود آمد، يعنى بسيارى از مردم به مغازهها حمله بردند و هستى آنها را غارت كردند، تا آنجا كه سه هزار نفر از غارتگران به وسيله پليس بازداشت شدند.
مسلماً تعداد غارتگران واقعى چندين برابر اين عدد بوده و تنها اين عده بودند كه نتوانستند به موقع فرار كنند. مسلم است كه آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند كه نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده كرده باشند، زيرا حادثه، يك حادثه ناگهانى بود.
بنابراين چنين نتيجه مىگيريم كه با يك خاموشى برق، دهها هزار نفر از مردم يك شهر ثروتمند و به اصطلاح پيشرفته، تبديل به غارتگر شدند، اين نه تنها دليل بر انحطاط اخلاقى يك ملت است، بلكه دليل بر ناامنى شديد اجتماعى نيز مىباشد.
2 - اما اينكه گفته مىشود چرا جوامعى كه داراى ايمان و پرهيزگارى هستند عقب ماندهاند، اگر منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پايبند بودن به اصول تعليمات انبيا بوده باشد، قبول داريم چنين افرادى عقب ماندهاند، ولى مىدانيم حقيقت ايمان و پرهيزگارى چيزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نيست و اين امرى است كه با ادعا تأمين نمىگردد. با نهايت تأسف، امروز اصول تعليمات اسلام و پيامبران خدا در بسيارى از جوامع اسلامى متروك يا نيمه متروك مانده است و چهرهي اين جوامع، چهرهي مسلمانان راستين نيست .
اسلام ما را به پاكى و درستكارى و امانت و تلاش و كوشش دعوت مىكند، اما كجاست آن امانت و تلاش؟! اسلام به علم و دانش و آگاهى و بيدارى دعوت مىكند، اما كجاست آن علم وآگاهى سرشار؟! اسلام به اتحاد و فشردگى صفوف و فداكارى دعوت مىكند، آيا به راستى اين اصل به طور كامل در جوامع اسلامى امروز حكمفرما است و با اين حال عقب ماندهاند؟! بنابراين بايد اعتراف كرد كه اسلام چيزى است و ما مسلمانان چيز ديگر! در آيات ديگر به عنوان تأكيد بيشتر بر روى عموميت اين حكم و اينكه قانون فوق مخصوص اقوام پيشين نبوده، بلكه امروز و آينده را نيز در بر مىگيرد، مىگويد: «آيا مجرمانى كه در نقاط مختلف آباد روى زمين زندگى مىكنند، خود را از مجازاتهاى الهى در امان مىدانند كه شب هنگام، در موقعى كه در خواب خوش آرميدهاند (به صورت صاعقهها و زلزلهها و مانند آن) بر آنها فرو ريزد.» (أفامن اهل القرى ان ياتيهم بأسنا بياتا و هم نائمون) و يا اينكه به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند، دامان آنها را بگيرد. (او أمن اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون) يعنى آنها در همه حال، در روز و شب، در خواب و بيدارى، در ساعات خوشى و ناخوشى در دست قدرت خدا قرار دارند و با يك فرمان مىتواند همه زندگانى آنها را درهم بپيچد، بدون اينكه كمترين نيازى به مقدمهچينى و فراهم ساختن اسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد. آرى، تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمهاي ممكن است انواع بلاها بر سر اين انسان بي خبر فرود آيد.
عجيب اين است كه با تمام پيشرفتى كه بشر امروز در صنايع و تكنولوژى كرده و با وجود اينكه نيروهاى مختلف جهان طبيعت را مسخر خويش ساخته، در برابر اينگونه حوادث به همان اندازه ضعيف و ناتوان و بىدفاع است كه انسانهاى گذشته بودند، يعنى در برابر زلزلهها و صاعقهها و مانند آن، كمترين تفاوتى در حال او حتى نسبت به انسانهاى پيش از تاريخ پيدا نشده است و اين نشانهي نهايت ضعف و ناتوانى انسان در عين قدرتمندى و توانايى او است. اين واقعيتى است كه بايد همواره مورد توجه تمامي انسانها باشد.
تبیین دو دیدگاه (موحّد- ظاهر بین):
اصولاً بينش يك انسان مؤمن و الهى با يك فرد مادى يا مشرك تفاوت بسيار دارد. اولى طبق عقيدهي توحيدى، جهان را مخلوق خداوند حكيم و آگاهى مىداند كه تمام افعالش از روى حساب و برنامه است و به همين دليل، معتقد است كه جهان مجموعهاى است از اسرار و رموز دقيق، هيچ چيز در اين عالم ساده نيست.
اين بينش توحيدى به او مىگويد: از كنار هيچ حادثه و هيچ موضوعى ساده نگذر، زيرا ممكن است سادهترين مسائل، پيچيدهترين آنها باشد. او هميشه به عمق اين جهان مىنگرد و به ظواهر آن قانع نيست، اين درس را در مكتب توحيد خوانده است، او براى عالم هدف بزرگى قائل است و همه چيز را در دايره آن هدف مى بيند، در حالى كه يك فرد مادى و بىايمان، دنيا را جز به ظاهر آن نمىانديشد. به هيچ وجه براى آن، باطن و عمقى قائل نيست و به آن توجه نمیکند. مگر مىتوان براى كتابى كه مجموعه خطوط آن همان چيزى است كه كودكى با حركات بىهدف دست خود به روى كاغذ به وجود آورده است، اهميت و عمقى قائل شد؟! حتى به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ علوم طبيعى، تمام انديشمندان بشر، از هر قشر و گروهي كه در باره نظام جهان به انديشه برخاستهاند، از نوعى تفكر مذهبى برخوردار بودهاند (دقت كنيد).
«انیشتين» دانشمند معروف معاصر مىگويد: « به سختى مىتوان در ميان مغزهاى متفكر جهان كسى را يافت كه داراى يك نوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد، اين مذهب با مذهب يك شخص عامى فرق دارد... مذهب اين دانشمند تحيرى شعفآور از نظام عجيب و دقيق كائنات است كه گهگاه پرده از روى اسرارى بر مىدارد كه در مقايسه با آن، تمام تلاشها و تفكرات منظم بشرى انعكاسى ناقابل بيش نيست.»
در جاى ديگر مىگويد: «اصلاً چيزى كه سبب شد دانشمندان و متفكران و مكتشفان در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهايي به مطالعه اسرار دقيق جهان هستى بپردازند، همين اعتقاد مذهبى آنان بود.» از سوى ديگر، چگونه ممكن است كسى كه اين دنيا را مرحله نهايي و هدف اصلى مىشمرد، با كسى كه آن را يك «مزرعه» و «ميدان آزمودگى» براى زندگى جاويدانى كه دنبال آن است مىداند، يكسان ببيند؟ او از آن ظاهرى بيش نمىبيند و اين به اعماق ژرفش مىانديشد.
اين اختلاف ديدگاهها، در تمام زندگى آنها اثر مىگذارد. آن «ظاهربين» انفاق را سبب خسران و زيان مى شمرد، در حالى كه اين «موحد» آن را تجارتى پر سود مىداند. آن يكى رباخوارى را مايه افزايش درآمد، و اين يكى مايهي وبال و بدبختى و زيان میداند. آن يكى جهاد را مايه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و اين يكى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حيات جاويدان مىشمرد. آرى، افراد بىايمان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مىبينند و از آخرت غافلند. (يعلمون ظاهرا من الحياه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون )
مقایسه عملکرد کتمان کنندگان حقایق و مصلحان:
خدا در قرآن ميفرمايد: «قوم یهود كراراً محتويات تورات را ديده و فهميده بودند، در عين حال آنرا ضايع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.» (و درسوا ما فيه)
«درس» در لغت به معنى تكرار چيزى است و از آنجا كه به هنگام مطالعه و فرا گرفتن چيزى از استاد و معلم، مطالب تكرار ميگردد، به آن «درس» گفته شده است .
سرانجام مىفرمايد: « اينها اشتباه ميكنند و اين اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت، بلكه سراى ديگر براى پرهيزكاران بهتر است.» (و الدار الاخرة خير للذين يتقون )
« آيا شما حقايقى را به اين روشنى درك نميكنيد.» (أفلا تعقلون )
در برابر گروه فوق، اشاره به گروه ديگري مىكند كه آنها نه تنها از هرگونه تحريف و كتمان آيات الهى بر كنار بودند، بلكه به آن تمسك جسته و مو به مو آنها را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را «مصلحان جهان» نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل شده و در بارهي آنها چنين ميگويد: « كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و نماز را برپا دارند، پاداش بزرگى خواهند داشت، زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم ساخت.» (و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوه انا لا نضيع اجر المصلحين).
تعبير به «يمسكون» كه به معنى «تمسك جستن» است، نكته جالبى را در بر دارد، زيرا «تمسك» به معنى گرفتن و چسبيدن به چيزى براى حفظ و نگهدارى آن ميباشد و اين صورت حسى آن است، صورت معنوى آن اين است كه انسان با كمال جديت پايبند به عقيده و برنامهاى باشد و در حفظ و حراست آن بكوشد. تمسك به كتاب الهى اين نيست كه انسان صفحات قرآن و تورات و يا كتاب ديگرى را محكم در دست بگيرد و در حفظ و حراست جلد و كاغذ آن بكوشد، بلكه تمسك واقعى آن است كه اجازه ندهد كمترين مخالفتى با آن از هيچ سو انجام شود و در تحقق يافتن مفاهيم آن از جان و دل بكوشد. آيات مرتبط قرآن به خوبى نشان مىدهد كه اصلاح واقعى در روى زمين، بدون تمسك به كتب آسمانى و فرمانهاى الهى امكانپذير نميباشد. اين تعبير بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مىكند كه دين و مذهب تنها يك برنامه مربوط به جهان ماوراء طبيعت و يا سراى آخرت نيست، بلكه آيينى است در متن زندگى انسانها و در طريق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسايش و بالاخره هر مفهومى كه در معنى وسيع اصلاح جمع است. اينكه مىبينيم از ميان فرمانهاى خداوند، بر خواندن نماز تأكيد فراوان شده است، به خاطر آن است كه نماز واقعى پيوند انسانرا با خدا چنان محكم مىكند كه در برابر هر كار و هر برنامهاي، او را حاضر و ناظر مىبيند و مراقب اعمال خويش هست. اين همان است كه در آيات ديگر، از آن به تأثير نماز در دعوت به امر به معروف و نهى از منكر تعبير شده است. ارتباط اين موضوع با اصلاح جامعه انسانى روشنتر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد. از آنچه گفته شد روشن مىشود كه اين برنامهي ويژه قوم يهود نبوده است، بلكه اصلى است در زندگى امتها و ملتها. بنابراين آنان كه با كتمان كردن حقايق و تحريف آن، متاعى ناپايدار و منافعى زودگذر براى خود فراهم ميسازند و به هنگامى كه نتايج شوم كار خود را مى بينند، حالت يك توبه دروغين به خود مى گيرند، توبهاى كه در برابر لبخند يك منفعت مادى ديگر، همچون برف در آفتاب تابستان آب مىشود، در حقيقت مخالفان اصلاح در جوامع انسانى هستند و منافع جمع را فداى منافع شخص خود ميكنند، خواه اين كار از يك يهودى سر بزند، يا يك مسيحى و يا يك مسلمان !
توحید عصاره آيين تمامي انبياست.
دعوت اسلام به توحيد، دعوت تازهاى نيست، دعوت تمام پيامبران الوالعزم است. نه تنها اصل توحيد، بلكه تمام اصول دعوت انبيا در مسائل بنيادى در همه اديان آسمانى يكى بوده است (مثل ایمان به خدا، ایمان به معاد، اعتقاد به عادلانه بودن نظام هستی، ایمان به فرشتگان الهی، عبادت و بندگی خدا در قالب نماز، روزه و دعا، کسب مکارم اخلاق مانند تقوا، عفاف، صداقت، دوری از رذایل و زشتیهای اخلاقی مانند ظلم، نفاق، دروغ و ...). قرآن مىفرمايد: «خداوند آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نخستين پيامبر اولوالعزم؛ نوح توصيه كرده بود.» (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، شوری، آيه 13)
«همچنين آنچه را بر تو وحى فرستاديم و ابراهيم و موسى و عيسى را به آن سفارش كرديم.» (والذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى، (شوری، آيه 13)
به اين ترتيب، آنچه در شرايع همه انبيا بوده، در شريعت تو هست و «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى» !
توصيه به دو امر مهم: نخست، برپا داشتن آيين خدا در همه زمينهها. (نه تنها عمل كردن، بلكه اقامه و احياى آن)
دوم، پرهيز از بلاى بزرگ، يعنى تفرقه و نفاق در دين. به دنبال آن مى فرمايد: «هر چند اين دعوت شما، بر مشركان سخت گران است.» (كبر على المشركين ما تدعوهم اليه )
سرچشمه اينهمه اختلافات مذهبى از كجا است ؟
قرآن، سرچشمه اصلى اختلافات دينى را چنين بيان مىكند: «آنها راه تفرقه را پيش نگرفتند، مگر بعد از آن كه اتمام حجت بر آنها شد و علم و آگاهى كافى به آنها رسيد، اين تفرقهجويى به خاطر حُب دنيا و رياست و ظلم و حسد و عداوت بود.» (و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم )
آرى، دنياپرستان ستمگر و حسودان كينهتوز، در برابر آيين يكپارچه انبيا قيام كردند و هر گروهى را به راهى بردند تا پايههاى رياست خود را تقويت كنند، منافع دنياى خويش را تأمين نمايند و حسادتها و عداوتهاى خود را با مؤمنان راستين و مكتب انبيا آشكار سازند، ولى تمام اينها بعد از اتمام حجت بود. به اين ترتيب، سرچشمه اختلافهاى مذهبى، جهل و بيخبرى نبود، بلكه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود. «دانشمندان دنيا طلب» و «عوامهاى متعصب و كينه توز» دست به دست هم دادند و اين اختلافات را بنيان نهادند.
اين آيه پاسخ روشنى است به آنها كه مىگويند: مذهب در ميان بشر ايجاد اختلاف كرده و خونريزيهاى فراوانى در طول تاريخ به بار آورده است، زيرا اگر دقت شود، مذهب هميشه عامل وحدت و يكپارچگى در محيط خود بوده است.(همانگونه كه در مورد اسلام و قبايل حجاز و حتى اقوام خارج از جزيره عرب تحقق يافت و به اختلافات پايان داد و امت واحدى ساخت.)
ولى سياستهاى استعمارى در ميان مردم تفرقه ايجاد كرد، به اختلافات دامن زد و مايه خونريزى شد. افزودن سليقههاى شخصى و تحميل آن بر مذاهب آسمانى، خود يك عامل بزرگ ديگر تفرقه بود كه آن هم از «بغى» مايه مىگرفت. «بغى» به گونههایى كه در ريشه اصلى لغوى آن ذكر كرده است. « درخواست تجاوز و انحراف از خط ميانه و تمايل به افراط و تفريط» است، خواه به اين درخواست جامه عمل پوشيده شود يا نه.
آرى، دنيا سراى آزمون و پرورش و تكامل است و اين امر، بدون آزادى عمل امكان پذير نيست. اين فرمان تكوينى خداوند است كه از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونى در آن راه ندارد. اين طبيعت زندگى دنيا است، ولى از امتيازات سراى آخرت، حل تمامي اين اختلافات و رسيدن انسانيت به يكپارچگى كامل است، لذا از قيامت تعبير به «يوم الفصل» شده است.
دین برنامه مناسب زندگی
قرآن مجموعهي واحد به هم پيوستهاى است كه همچون يك بناى محكم و استوار بر جا است و نشان مىدهد كه از سوى خداوند واحد و يكتا نازل شده است، به همين دليل هيچگونه تضاد و اختلافي در ميان آياتش ديده نمىشود.
اما بايد به اين حقيقت اشاره داشت كه اين كتاب در عين وحدت، آنچنان شاخهها و شعب فراوان دارد كه تمام نيازهاى روحى و جسمى انسانها را در زير پوشش خود قرار مىدهد، بنابراين در عين وحدت، كثير است و در عين كثرت، واحد. از آيات روشن قرآن، مهمترين و اساسىترين محتواى آن يعنى توحيد و مبارزه با شرك را به اين صورت بيان مىكند: «نخستين دعوت من اين است كه جز خداوند يگانه يكتا را نپرستيد.» (الا تعبدوا الا الله ). اين نخستين تفصيل از دستورات اين كتاب بزرگ است .
دومين برنامه دعوتم اين است كه من براى شما از سوى او نذير و بشيرم: « در برابر نافرمانيها و ظلم و فساد و شرك و كفر، شما را بيم مىدهم و از عكس العمل كارهايتان و مجازات الهى بر حذر مىدارم و در برابر اطاعت و پاكى و تقوا، شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مىدهم.» (اننى لكم منه نذير و بشير)
سومين دعوتم اين است كه «از گناهان خويش استغفار كنيد و از آلودگي ها خود را شستشو دهيد.» (و ان استغفروا ربكم )
و چهارمين دعوتم اين است كه به سوى او باز گرديد و پس از شستشو از گناه و پاك شدن در سايه استغفار، خود را به صفات الهى بياراييد كه بازگشت به سوى او چيزى جز اقتباس از صفات او نيست. (ثم توبوا اليه )
در واقع چهار مرحله از مراحل مهم دعوت به سوى حق، در ضمن چهار جمله بيان شده است كه دو قسمت آن جنبه عقيدتى و زيربنايى دارد و دو قسمت ديگر، جنبه عملى و رو بنائى. قبول اصل توحيد و مبارزه با شرك و قبول رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دو اصل اعتقادى است و شستشو از گناه و تخلق به صفات الهى كه سازندگى را به تمام معنى از نظر عمل در بر دارد، دو دستور عملى قرآن است. اگر درست بينديشيم، تمام محتواى قرآن در اين چهار بخش خلاصه مىشود. اين فهرستى است براى همه قرآن، سپس نتيجههاى عملى موافقت يا مخالفت با اين چهار دستور را چنين بيان مىكند:
هر گاه به اين برنامهها جامه عمل بپوشانيد، خداوند تا پايان عمر شما را از زندگانى سعادت بخش اين دنيا بهرهمند و متمتع مىسازد (يمتعكم متاعا حسنا الى اجل مسمى)
و از آن بالاتر اينكه، به هر كس به اندازه كارش ، بهره مىدهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به اين چهار اصل، به هيچوجه ناديده نمىگيرد، بلكه به هر صاحب فضيلتى به اندازه فضيلتش عطا مىكند. (و يؤت كل ذى فضل فضله )
«و اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد و در برابر دستورهاى چهارگانه عقيدتى و عملى سرپيچى كنيد، من از عذاب روز بزرگى بر شما بيمناكم، همان روز كه در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مىيابيد. (و ان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير)
به هر حال بدانيد كه هر كس باشيد و در هر مقام و منزلتى قرار گيريد، سرانجام بازگشت همهي شما به سوى خدا است. (الى الله مرجعكم) اين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن، يعنى مسأله معاد و رستاخيز دارد، اما هيچگاه فكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميت دارد، يا مىتوانيد از فرمان او و دادگاه عدالتش فرار كنيد و نيز تصور نكنيد كه او نمىتواند استخوانهاى پوسيده شما را بعد از مرگ جمعآورى كند و لباس حيات و زندگى نوينى بر آن بپوشاند، «چرا كه او بر همه چيز قادر و تواناست.» (و هو على كل شيء قدير)
اهميت پيوند دين و دنيا :
كم نيستند كسانى كه گمان مىكنند دين دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت و راحتى پس از مرگ است و اعمال نيك، توشهاى است براى سراى ديگر و به نقش مذهب پاك و اصيل در زندگى اين جهان به كلى بى اعتنا هستند و يا اهميت كمى براى آن قائلند، در حالى كه مذهب پيش از آن كه سراى آخرت را آباد كند، آباد كنندهي سراى دنيا است. اصولاً، تا مذهب در اين زندگى اثر نگذارد، تأثيرى براى آن زندگى نخواهد داشت!
قرآن با صراحت اين موضوع را در آيات بسيارى عنوان كرده و حتى گاه دست بر روى جزئيات مسائل گذاشته است، چنانكه از زبان اين پيامبر بزرگ خطاب به قومش مىخوانيم: « و ان استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا» : من به آنها گفتم از گناهان خود استغفار كنيد و با آب توبه آنها را بشوييد كه خدا آمرزنده است، تا بركات آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد و با اموال و فرزندان، شما را يارى بخشد و باغهاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختيارتان قرار دهد. (نوح، آيات 11-9 )
منابع و مآخذ:
1- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، جلدهای20، 16، 9، 6، 2 .
2- شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی.
3- اندیشه اسلامی، آیت الله جعفر سبحانی، محمد محمدرضایی.
4- پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مرتضی مطهری.
5- هزار و یک کلمه، آیت الله حسن زاده آملی.