زندگي برمبناي لذّت بردن و درد و رنج نرساندن
مقدمه:
اصل اول: تامی توانی در زندگی لذّت ببر اصل دوم: تامی توانی به کسی در زندگی درد و رنج مرسان
اگر این دو اصل در زندگی فردی و اجتماعی ما انسانها محور قرار گیرد بیشک زندگی بسیار خوب و ارزشمندی را تجربه خواهیم کرد، این دو اصل کلیدی در آموزههای دینی ما خیلی تاکید شده است که فقط به یک مورد آن اشاره میشود پیامبراکرم (ص) میفرماید: «الشرُّ منِه مَامُون» مسلمان کسی است که دیگران از شر و بدی او در امان باشند و نیز در سخن دیگری میفرمایند مسلمان کسی است که دیگران از ناحیه دست (رفتارهای او) و زبان (گفتارهای او) در آزار و اذیت نباشد بلکه مسلمان باید «اَلخَیرُ مِنهُ مَامُون» مردم به خیر او امید داشته باشند اگر به خیر تو امیدی نیست لااقل به دیگران شر و بدی مرسان و نیز در دعاهای وارده از معصومین(ع) به تکرار اشاره شده است «اللّهم وَاجعَل یَومَنا وهَذا الیَومُ السّررو» بار خدایا امروز ما و هر روز ما را سرور و شادی قرار ده و یا میفرماید «اِدخَالُ السُّرور اَلعِبادَه» اگر کسی زمینههای شادی و سرور را برای دیگران فراهم نماید عبادت محسوب میشود این عبارات تکلیف ما را در دو حوزه خوشی و درد و رنج مشخص میکند. در ابتدای ورود به این موضوع، فکر میکنیم خیلی محدود باشد اما وقتی با تعمق وارد میشویم، بحث بسیار وسیع وگستردهای است، حال به اختصار از زاویههای مختلف این مبحث را مطرح میکنیم، امید است عزیزان روی این موضوع بیشتر فکر نمایند تا گستردگی آن مشخص گردد
معنی لذّت و انواع آن :
لذّت در لغت به معنی «خوشی» است و در اصطلاح به معنی ادراک ملایم(حد وسط، نه شدید و نه ضعیف - اعتدال، نه افراط نه تفریط) با طبع(طبیعت انسان یا خلق و خوی انسان) است و در مقابل اَلَم: ادراک منافر (دوری گزیدن - تنفر داشتن ) با طبع است
لذّت به چهارقسم
۱- علمی و عقلی ۲- وهمی (چیزی که واقعیت نداشته باشد به اصطلاح جنبه مثبت ندارد) ۳- حسی (از طریق حواس پنجگانه بویایی- چشایی- بینایی-شنوایی- لامسه)۴- خیالی (تخیل به اندیشه میآید و جنبه مثبت دارد ) تشکیل میشود
از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی لذّت به دو قسم کلی۱- جسمانی (لذّتهایی که از ناحیه جسم بدست میآید) ۲-روحانی(لذّتهایی که از ناحیه روح و روان حاصل میشود) تقسیم میشود
منبع : کتاب روانشناسی دکتر علی اکبر سیاسی
در طول تاریخ در جوامع مختلف حتی پیش از میلاد مسیح(ع) برخی لذّت را مترادف با
الف: شهوترانی و رابطه جنسی
ب: خوش گذرانی، ساز وآواز، رقصیدن، شراب، قمار، سیگار، قلیان و امثال آن
ج: داشتن زندگی لوکس وتجملی و لاکچری
د: داشتن پول زیاد، میدانند اگر چه اینها لذّت می باشد ولکن باعث آرامش ورضایت درونی و همیشگی مانیست، در صورتی که لذّت از نگاه علمی یک احساس آرامش و رضایت درونی است که باعث شور و نشاط خاص در انجام کارها میشود بنابراین ما هر کاری را که انجام میدهیم حتی کارهای عادی و روزمره میتواند برای ما لذّت بخش باشد، مثلا با لذّت کار کنیم، گفتگو کنیم، رانندگی کنیم، بخوابیم، بخوریم، بیاشامیم، پارک برویم، کتاب بخوانیم، قدم بزنیم، طلوع و غروب خورشید را ببینیم، عبادت کنیم، موسیقی گوش کنیم، کنار دوستان بگوییم و بخندیم، کوهنوردی و یا ورزش نماییم
در یک تقسیم دیگر لذّت بر دوبخش است
۱- لذّت مادی: این لذتها اصولا ًزود گذر و موقتی هستند مثل داخل جنگل سرسبز و خرم و دیدن آبشارها و چشمههای صاف و زلال، پوشش برف در زمین و بازی در آن، خوردن، نوشیدن، خوابیدن، ورزش کردن، خندیدن، سفر رفتن و...
2ـ لذّت معنوی: جنبه دائمی و همیشگی است و شیرینی آن همیشه موجب شور و نشاط ما میشود مثل دستگیری از نیازمندان، صلح و آشتی بین دو فرد، مطالعه کتاب و آرامش ذهنی، داشتن دوست و رفیق خوب و صمیمی و...
همهی کارها را میتوان با لذّت انجام دهیم فقط چاشنی میخواهد مثل عسلی که در آب میریزیم، نمکی که روی خیار میزنیم یا نباتی که در چای میریزیم و آنها را میل میکنیم برای هرکار و عملی چاشنی خاصی لازم داریم این گونه حتی تلخیها را میتوانیم با چاشنی، شیرین کنیم این چاشنیها همان عشق درونی حاکی از آرامش روحی است نمونههای شیرین از این لذّت را از زاویههای مختلف مطرح مینماییم
۱ـ برخورد پیامبر با زنِ خواننده و آواز خوان مکه:
ساره ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ(ص) ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟گفت ﻧﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟ گفت ﻧﻪ
ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪه ﺍﯼ؟ پاسخ داد ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪه ﺍﻡ، ﺁﻣﺪه ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
پیامبراکرم فرمود ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
پاسخ دادﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، خاص و عام من را فراموش کردهاند، به سختی زندگی میکنم.
پیامبر اکرم(ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ نه تنها کوچک ترین بی احترامی نکنند بلکه با احترام خاص و با تمام وجود به اوﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
این ﺭﻭﺍیتی است هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ ونیز چقدر لذّت بخش وشیرین ،بدین معنی که ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓت ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
دوم اینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ را کنار بگذار ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ با احترام ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
سوﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
نتیجه: پیامبر اکرم (ص) با گفتار ورفتارش به ماآموخت که با نگاه نوع دوستی اینکه ما نوع انسانها را با هر مرامی، مسلکی، آئینی وبا هرنژادی سفید ، سیاه ، رادوست داشته وزندگی معنوی داشته باشیم ،پیامبراکرم (ص)که عشق خدمت به انسانها ومردم در درونش موج می زند(زندگی معنوی) هم از این عمل که به انسانی ولو ظاهرا ناپسند( آواز خوان) کمک می کند لذّت می برد
وهم اسوه حسنه ای برای زندگی همه انسانها در طول تاریخ است
ﺧﺪﺍﯾﺎﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
منبع: با اندکی تلخیص از کتاب ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ، ۲۷۰/۹
۲- پاستور و لذّت علمی:
خانم پاستور نقل می کند آنقدر درکار وفعالیت آزمایشگاهی وعلمی خود غرق می شد واز اعماق وجودش لذّت می برد بطوری که بسیاری از شب ها تا ساعت ۲مشغول وآنگاه با چند مرحله صدا زدن برای شام می آمد ویانوشته اند در شب عروسی اش (شب زفاف) که اصولا در زندگی انسانها مهم وبا اهمیت است اجازه خواست ساعتی به آزمایشگاه کاری اش برود ومشغول آزمایش شد آنچنان غرق لذّت علمی شد که همه چیز را فراموش کرد موقعی متوجه شد که نزدیک صبح بود
نتیجه: این رفتار پاستورازنوع لذّت علمی و عقلی است که بدنبال دانستن وفهمیدن وکشف حقایق است واین عشق باعث آرامش درونی می شود وانسان از کارش لذّت می برد
۳- دانش آموز وقبولی در پزشکی :
دانش آموزی که هدفش قبولی در رشته پزشکی دریکی از بهترین دانشگاههای کشور است برای رسیدن به این هدف مبنا را برتلاش قرار می دهد وسختی های زیادی را متحمل می شود وچه بسا شبانه وروز تا ۱۲ ساعت دقیق درس می خواند وهمین باعث موفّقیت او می شود در این حالت لذّتی برای او حاصل می شود که شاید قابل وصف نباشد وهمین لذّت منشا لذّت های بزرگتر همچون نجات جان بیماران می شود
۴- لذّت آموزشِ درست روش ها وشیوه ها به دیگران:
هر زمانی که خبر یا مطلبی را شنيديد و خواستيد مطلب وخبری را که شنیدید برای دیگران تکرار کنيد اين دستورالعمل را در ذهن خود داشته باشيم..
در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش مورد ستايش بود.
روزی فيلسوف بزرگی که از آشنايان سقراط بود، با هيجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی راجع به يکی از شاگردانت چه شنيدهام؟
سقراط پاسخ داد: لحظهای صبر کن،
قبل از اينکه به من چيزی بگویی از تو میخواهم آزمونی که نامش ”سه پرسش” است پاسخ دهی.
اولين پرسش : آیا اینکه می خواهی بگویی حقيقت است،یعنی
کاملا مطمئنی که آنچه را که میخواهی به من بگویی حقيقت دارد؟
مرد جواب داد: نه، فقط در موردش شنيدهام.
سقراط گفت: بسيار خوب، پس واقعا نمیدانی که خبر درست است يا نادرست.”
پرسش دوم: آنچه را که در مورد شاگردم میخواهی به من بگویی خبر خوبی است؟
مرد پاسخ داد: نه، خبربدی است
سقراط ادامه داد: پس میخواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی در مورد آن مطمئن هم نيستی بگویی؟
پرسش سوم:
آن چه را که میخواهی در مورد شاگردم به من بگویی برايم سودمند است؟مرد پاسخ داد: نه، واقعاً
سقراط نتيجهگيری کرد:
اگر میخواهی به من چيزی را بگویی که نه حقيقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلا آن رامی خواهی به من بگویی
این یک روش وشیوه پسندیده عقلی و معنوی و روحانی است که حکیم بزرگ سقراط به ما آموخت
پس مراقب نقل وقول هایی که به گوش ما می خورد باشیم وفوری آن را بیان نکنیم بلکه زوایای آن را خوب بسنجیم وسپس آن را مطرح نماییم چه بسا با یک نقل قول نسنجیده و ناپخته موجبات درد و رنج را برای دیگران فراهم می نماییم و یا بالعکس با یک نقل قول سنجیده موجبات لذت را برای خود و دیگران فراهم می نماییم
۵- برترین لذّت
مولتی میلیاردر هندی «راتان تاتا» با ثروت ۲۹۱ میلیارد دلاری، در مصاحبهی رادیویی،به این سئوال چه زمانی در زندگیتان بالاترین لذّت را بردید؟
پاسخ داد: من چهار مرحله لذّت را در زندگیام پشت سر گذاشتم و سرانجام معنای واقعی وحقیقی لذّت را فهمیدم.
۱-اولین قدم جمع آوری ثروت و منابع بود. اما در آن لحظه به آن لذّت که میخواستم نرسیدم.
۲-مرحلهی دوم انباشتن اشیاء قیمتی اما متوجه شدم که تاثیر این کار هم موقتی است و درخشش جواهرات زیاد دوام نمیآورد.
۳-مرحلهی سوم پروژههای بزرگ ،من ۹۵ درصد از ذخایر نفت خود را در هند و آفریقا داشتم. من صاحب بزرگترین کارخانهی فولاد هند و آسیا بودم. اما حتی اینجا هم به آن لذّت که تصور میکردم نرسیدم.
۴- مرحلهی چهارم زمانی که دوستم از من خواست برای ۲۰۰کودک معلول ویلچر بخرم. من بلافاصله ویلچر خریدم. دوستم اصرار کرد که با او بروم و به بچهها ویلچرها را بدهم. وقتی به بچهها ویلچر رادادم. درخشش عجیبی از شادی را در چهرهی این کودکان دیدم. همهی آنها را دیدم که در ویلچرهایشان نشستهاند و حرکت میکنند و بازی میکنند انگار به یک پیک نیک رسیده بودند. از درون احساس لذّت عمیق کردم آنوقت معنی حقیقی خوشبختی را در زندگی فهمیدم
اینها نمونه هایی از لذّت های عقلی و معنوی وروحانی است که ما می توانیم از آن هادرس عبرت بیاموزیم وبصورت کوچک تر آنها را در زندگی خود داشته باشیم
تذکرمهم: در اعتقادات دینی ما بالاترین و برترین لذت که موجبات آرامش تام و تمام را فراهم می نماید، لذت و شیرینی ارتباط با خداست که در این آیه شریفه تجلی دارد «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
اصل دوم: تا می توانی به کسی درد و رنج مرسان
معنی ومفهوم درد ورنج:
درد مربوط به جسم وبدن می شود و رنج مربوط به روح وروان می شود مثلااگر ما به دیگری با چاقوآسیب جسمی می زنیم اگر چه درد دارد امابعد از مدتی خوب می شود(درد) ولی اگر به یکی تهمت سنگینی بزنیم و آبرو وحیثتش را بریزیم وروح و روانش را بهم بریزیم ممکن است تا آخر عمر التیام پیدا نکند.
اصولا در زمینه درمان جسم وبدن ما توفیقات خوبی داشتیم یعنی تن درمانی ماخیلی رشد کرده است ولی درروان درمانی ما رشد لازم را نداشته ایم و از طرف دیگر ما درد را در دیگران به وسیله ابزارها و وسائل پزشکی می بینیم مثلا با رادیولوژی شکستگی دست یا پا و... و با سونوگرافی سنگ کلیه و ابعاد آن مشخص میشود بهمین خاطر مزمن نمی شوند وزود درمان می شود ولی رنج را که در دیگران نمیبینیم وقابلیت تشخیص ندارد مزمن می شود ودرمان آن مشکل تر است
همیشه سعی کنیم نسبت به دیگران لذت ها را افزایش دهیم ودر مقابل درد ورنج هارا کاهش دهیم وقتی در ملاقات با افراد سلام و احوال پرسی می کنی ولبخند می زنی؛ وقتی که کار ارباب رجوع را محترمانه و با دقت انجام می دهی؛ وقتی که تهمت نمیزنی؛ دروغ نمی گویی؛پرخاش نمی کنی ،آزار نمی رسانی؛
پدر یا مادر یا مدیر و یا کارمند خوبی هستی و آزار نمی رسانی، وقتی شهروند و همسایه خوبی در شهر و محله ات هستی و......
درد و رنجی نمی رسانی و التیام بخش دردها می شوی از زندگی لذت می بری
سرنوشت بابا گوریو و مرد حکیم برای زندگی ما بسیار درس آموز می باشد
کتاب «بابا گوریو» نویسندهاش بالزاک است. این کتاب قصهی زندگی پدری است که همهی زندگیاش را وقف دو دخترش کرد. تا دخترانش در رفاه باشند
هنگام مرگ، زمانی که در بستر بیماری افتاده بود، دخترانش و شوهرانشان به عیادتش نمیآیند همه منتظر مرگش هستند. در این لحظات از نوع رفتار با بچههایش ابراز پشیمانی میکند. میگوید: «اگر داراییام را به آنها نبخشیده بودم، الان هر دوشان اینجا بودند و گونههایم را غرق بوسه میکردند ولی حالا هیچ، پول همهچیز به آدم میدهد، حتی اولاد. اوه کجاست پولم؟ اگر پول داشتم که از من به ارث بماند، از من مراقبت میکردند.» او ادامه میدهد: «کسی که پدر است، باید همیشه ثروتمند باشد، باید بچههایش را مثل اسبهای چموش مهار بزند
این درد دلهای یک پدر بود، پدری که همهچیزش را به پای فرزندانش ریخت و با درد و رنج مرد. به نظرم پدران باید به گونهای رفتار کنند که هیچگاه محتاج فرزندان نباشند. در سختیها، بیماری و فرازهای دیگر زندگی نیاز مالی به فرزندان نداشته باشند. نه اینکه خساست به خرج دهند. هر کاری به جای خود نیکوست. پدران نباید ریسمانی به گردن خود بیندازند و سر ریسمان را به دست فرزند یا فرزندان بدهند. باید ریسمان مدیریت زندگی در دست پدر باشد، تا در سختیها و دشواریها فرزندان به پدر پناه بیاورند.بهمین خاطرمی گویند «مثل بابا گوریو نباش
اما داستان مرد حکیم شخصی نقل میکرد: یکی از دوستانم از پدرش گلایه میکرد که «پدرم صاحب هکتارها زمین است و برنجکاری خوبی دارد. درآمد سالانهاش خیلی بالاست، ولی به من که فرزندش هستم کمکی نمیکند. تنها در سال چند کیسه برنج به من میدهد.» این در حالی بود که او توانایی ادارهی زندگیاش را نداشت! میگفت: «وقتی درد دلش را شنیدم، ناراحت شدم. به شکایت نزد پدرش رفتم، در حال آبیاری بود. پیرمردی چابک و خوشسیما بود. بعد از سلام و احوالپرسی از او گلایه کردم: چرا به فرزندت توجه نداری؟
پدرش گفت: «بیا برویم چای بخوریم تا علتش را برایت بگویم
در حین پذیرایی گفت: «حکایتی برایت تعریف میکنم تا واقف شوی: مرد ثروتمندی بود که مال و منال زیادی داشت. همسرش مرده بود و با فرزندانش زندگی میکرد. زندگی آرام و خوبی داشت، بچههایش به او محبت میکردند. یک روز با خود اندیشید: من این همه ثروت را میخواهم چه کنم؟ فرزندان و دامادها و نوههایش را فراخواند و همهی زندگیاش را به طور عادلانه به آنها بخشید و برای خودش تنها خانهی مسکونیاش را نگه داشت. تصور میکرد فرزندانش به او رسیدگی میکنند. بعد از مدتی، آنها را تنها گذاشتند و کمتر جویای احوالش میشدند. دچار افسردگی شد و در بستر افتاد. از کاری که کرده بود پشیمان شد. فکری به نظرش رسید
همهی فرزندان و دامادها و عروسها و نوههایش را به بهانهای فراخواند. همه که جمع شدند، گفت: «فرزندانم! من ممکن است که زمان زیادی زنده نمانم، مقدار زیادی مال و منال دیگر داشتهام که تا به امروز به شما نگفتهام، میخواهم وصیت کنم. ولی این بار نمیخواهم به طور مساوی تقسیم کنم. وصیتم را مینویسم، وقتی مُردم صندوقچهای را که کنار من است باز کنید و هر کس سهمش را ببرد. حالا بروید
از فردای آن روز، فرزندان، دامادها، عروسها و نوهها در محبت و رسیدگی به او از یکدیگر سبقت میگرفتند. پیرمرد چند سالی در آسایش زندگی کرد و مُرد.
بعد از مرگش فرزندانش جمع شدند و صندوقچه را گشودند. نامهای در آن یافتند. آن را با صدای بلند خواندند. پیرمرد نوشته بود: «لعنت بر پدری که در زمان حیاتش مال و ثروتش را به فرزندانش ببخشد و رشتهی زندگیاش را به دست آنان بدهد. من هیچ مال و ثروت دیگری ندارم، همان بود که قبلاً به شما بخشیدم. حال خود دانید و منزل مسکونی و مقدار ناچیز اسباب و اثاثیه، والسلام.»
وقتی پیرمرد کشاورز این قصه را به پایان رساند، به آن شخص گفت: «فرزندم! من نمیخواهم ریسمان زندگیام به دست فرزندانم باشد. حداقل فرزندانم هر سال برای چند کیسه برنج سری به من میزنند.»
آن مرد سرش را پایین انداخت و در حالی که مزرعه را ترک میکرد با خود میاندیشید: «چه پیرمرد حکیمی بالاترین درد ورنجی که انسان فراهم می کند نسبت به پدر ومادر است پس باید خیلی مراقب باشیم که چنین اشتباهی را در زندگی مرتکب نشویم
نتیجه: اگر چه این دو داستان عبرت آموز است و بعضا چنین رفتارهایی را در جامعه خودمان شاهد هستیم اما این قاعده تعمیم پذیر برای همه افراد نیست و چه بسا ممکن است پدریا مادری هیچ ثروتی نداشته باشند ولاکن مورد لطف و عنایت ویژه فرزندانشان میباشند و تا آخرین لحظه و به بهترین شکل از آنها مراقبت می نمایند
تذکرمهم: در اعتقادات دینی ما (آیه 23و24 اسرا) بعد از پرستش خداوند توصیه به نیکی به والدین شده است و پنج وظیفه را برای فرزندان مشخص می نماید
1) نگفتن کوچکترین سخن ناخوشایند به آنها
2) دور نکردن آنها از خود و نرنجاندن آنها چه به صورت داد و فریاد و یا حرف درشت
3) کریمانه با آنان سخن گفتن
4) گستراندن بال مهربانی و محبت نسبت به آنها
5) طلب بخشش از خداوند برای آنها