نسیم دانش شماره 6
قرآن و معجزات علمي
مقدمه
همانا اين قرآن، خلق را به استوارترين راه هدايت مي کند ...
به راستي قرآن کتاب نامتناهي و بي پاياني است و نسخه دوم طبيعت به شمار مي رود که هرچه بينش ها وسيعتر و ديده ها عميق تر و تحقيقات و مطالعات زيادتر شود، رموز و اسرار آن بيشتر رخ مي نمايد و حقايق نويي از آن کشف مي شود .
از کتابي که از جانب خداي نامتناهي براي هدايت بشر فرستاده شده است، جز اين انتظار نيست. کتاب او بايد همچون خود او نامتناهي و ويژگي مقام ربوبي را دارا باشد و در نماياندن انتساب خود به حق و مبدأ عالم، به دليل و برهاني نياز نداشته باشد و همانند خورشيد خويش را بنماياند و محيط را روشن کند.
قرآن و اصلاح علوم
قرآن با وسعت نظر خود نقش مهمي در تصحيح افکار علمي بشر در طول تاريخ ايفا نموده و همواره پشتوانه عظيمي براي اصلاح علوم بوده است.
دانشمندان اسلامي چون به حقانيت گفته هاي قرآن مجيد اعتقاد راسخ داشتند و از طرف ديگر پيامبر اكرم(ص) هم فرموده بود: «ما وافق کتاب الله فخذوا و ما خالف کتاب الله فدعوه» : آنچه که موافق کتاب خداست بگيريد و آنچه که مخالف است رها کنيد . ( اصول کافي جلد 1 – صفحه 88 - ترجمه مصطفوي)
ميآمدند و نظريههاي مختلف علمي را با قرآن مي سنجيدند و آنچه که با آن مغاير بود يا جور در نميآمد، رها ميکردند و آنچه که با قرآن سازگار بود، ميگرفتند و همانهايي بود که بعداً هم ثابت مي شد.
براي مثال: طبق هيات بطلميوسي، جهان چيزي شبيه يک پياز طبقه به طبقه و متصل به هم است که زمين در وسطش مي باشد. بقيه جهان در 7 فلک خلاصه مي شود .تدبير حرکت و اراده هر فلک در اختيار عقل همان فلک است. عقل هر فلک بر عقول افلاک زيرين خود مسلط است و خود تحت تاثير همه عقل هاي افلاک بالاتر است. آخرين فلک که فلک هفتمي است « فلک الافلاک» و عقل آن هم «عقل العقول» نام دارد. ستارگان ميخ طلاي درخشاني هستند که بر شکم فلک ها کوبيده شده اند، اما ما تصور مي کنيم که ستارگان حرکت دارند و اين اشتباه است. اين افلاک هستند که حرکت مي کنند و ستارگان را نيز با خود مي چرخانند . ولي چون فلک مجرد و بسيط و غير قابل حس است، ما حرکت آن را درنيافته و فقط حرکت ستارگان را ميبينيم. افلاک مرگ و نيستي نداشته و از ازل بوده و تا ابد خواهند بود.
اين نظريه تا انتهاي قرون وسطي مورد قبول بسياري از دانشمندان بود، تا اين كه با شروع رنسانس علمي در اروپا ( قرن پانزدهم) به باطل بودن آن پي برده شد، ولي دانشمندان اسلامي از همان ابتدا آن را رد مي کردند، زيرا يک دانشمند مسلمان ضمن تلاوت قرآن با آياتي مواجه مي شود که به صراحت همه چيز را فاني شمرده و تنها خدا را باقي مي داند. همچنين اين دانشمند در قرآن به مفاهيمي مانند در هم پيچيده شدن آسمانها، بيفروغي کواکب برخورد مي کند. حال چگونه مي تواند بر طبق نظريه بطلميوس به جهان ثابت معتقد باشد.؟!
در نتيجه به آن اعتراض مي کند و خرده مي گيرد. همين طور بود بررسي ساير علومي که علماي اسلام با آن مواجه مي شدند. به همين جهت مسلمين تا وقتي که اينگونه بر مسايل علمي بحث و تفحص ميکردند، جلو داران تمدن و علم بودند، اما از وقتي که از قرآن جدا شدند، تمام زحماتي را که کشيده بودند، دانشمندان غرب بردند.
قرآن و علوم روز
راستي که هيچ تر و خشکي نيست، مگر اين که در قرآن مبين آمده است:
«لا رطب و لا يابسن الا في کتاب مبين» ( 59 – انعام)
و (قرآن) بيان کننده تمام چيزهاست «تبيانا لکل شي» (89 – نحل)
و به فرموده امام باقر(ع): خداي تبارک و تعالي چيزي از احتياجات خلق را وا نگذاشت، مگر آن که آن را در قرآنش فرو فرستاد . (اصول کافي جلد 1 – ترجمه مصطفوي)
به همين جهت هيچ کتابي مانند قرآن از حکمت و دانش سخن نگفته و اصولاً (قرآن) بيشترين نقش را در احياي علوم و تمدن بشري داشته است . اولين آيه اي که بر پيامبران نازل شد، درباره علم و قلم است. ( سوره علق) و خدا به قدري به علم ارزش مي دهد که به آن سوگند مي خورد: «ن والقلم و ما يسطرون» ( 1- قلم ) و قرآن بزرگترين عظمت را براي دانشمندان قائل شده است که مي فرمايد : « انما يخشي الله من عباد العلماء» از جمله بندگان خدا فقط دانشمندان از خدا بيم دارند . ( 28 فاطر)
امروزه معلوم شده که هر کشف علمي و هر نظريه موفق و هر قانون جديدکه از طرف دانشمندان طرح ميشود، گويا آيه اي از آيات قرآن را شرح مي دهد. در قرآن مجيد، آيات فراواني است كه پرده از روي يك سلسله اسرار علمي كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته، كه اين خود نشانه اي از اعجاز و عظمت قرآن است.
محققاني كه درباره اعجاز قرآن بحث كرده اند، غالباً به قسمتي از اين آيات اشاره نموده اند که جهت آشنايي به برخي از آنها اشاره مي شود.
قرآن و حرکت زمين
مي گويند گاليله ايتاليايي و کپرنيک لهستاني نخستين کساني بودند که براي اولين بار در اواخر قرن 16 و اوايل قرن 17 ميلادي اين عقيده (حركت زمين) را آشكار كردند. پيش از گاليله نيز کساني نظريه حرکت زمين را مطرح كرده بودند، از جمله فيثاغورث حکيم معروف يوناني، ولي از آن جا که نتوانسته بودند دلايل کافي و قانع کننده بر مدعاي خود اقامه کنند، هيچ گاه اظهار نظر آنان به عنوان يک نظريه علمي مورد توجه محافل علمي جهان واقع نشده بود ، بلکه عقيده مطرود و فراموش شده به حساب مي آمد و در برابر عقيده بطلميوس دانشمند فلکي مصري (داير بر سکون و مرکزيت زمين، حرکت خورشيد و ساير ستارگان ثابت و سيار به دور آن) که در حدود قرن 15 بر تمام افکار دانشمندان سايه افکنده بود ، هرگز قد علم نکرد .
با توجه به اين مسائل، عقيده مسلم تمامي دانشمندان به هنگام نزول قرآن، مرکزيت زمين بود و کسي در آن محيط غير از اين عقيده نداشت .
ولي قرآن هزار سال پيش از گاليله، اين عقيده را در لا به لاي آيات مربوط به اسرار آفرينش و توحيد صريحاً رد کرد که زمين با سرعت در گردش است، آن جا که مي فرمايد:
«و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مرالحساب » کوه ها را مي بيني در حالي که چنين مي پنداري آنها ساکن و جامدند با اين که همچون ابرها در حرکتند. (88 نمل)
اين آيه به روشني بيان مي كند که کوهها در حرکتند، اگر چه ساکن به نظر مي آيند. مسلماً حرکت کوهها بدون حرکت زمينهاي ديگر که به آن متصل است، معني ندارد. اما چرا قرآن براي نشان دادن حرکت زمين، کوه ها را مرکز بحث قرار داده است؟ شايد به اين جهت است که ريشه کوه ها در زير زمين چند مقابل ارتفاع آنها روي زمين است و کوه ها بر روي قاره ها نيستند، بلکه در زير دريا و کف اقيانوس ها نيز کوههاي بسياري وجود دارد. درازترين سلسله جبال نيز در زير آبها پنهان است و در حقيقت تمام پوسته جامد زمين و آبها و ... به کوهها که دور تا دور زمين را احاطه کرده و از زير به هم پيوند دارند ، متصل مي باشند .
جالب اين که؛ چون حرکت ابرها با نهايت آرامش و بدون سر و صدا انجام مي پذيرد و حرکت کره زمين به دور خورشيد نيز آرام و خالي از هرگونه اضطراب و سر و صدا مي باشد، به آن تشبيه شده است .
قرآن و حرکت خورشيد
جرم خورشيد حدود يك ميليون و سيصد هزار برابر كره زمين است و فاصله ي آن حدود يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر مي باشد، حرارت بيروني سطح خورشيد بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد و حرارت دروني آن حدود بيست ميليون درجه تخمين زده شده است. همه آن چنان حساب شده است كه اگر كمي كمتر يا بيشتر مي بود، عرصه زندگي را بر اهل زمين تنگ مي كرد و ادامه حيات را غير ممكن مي ساخت.
بنابراين ماهيت و چگونگي خورشيد ، يكي از معجزات علمي قرآن مي باشد. (جلد26 صفحه 26)
حركات دوراني و جرياني خورشيد
دوران در لغت عرب به حركات دايره مانند گفته مي شود، در حالي كه جريان، اشاره به حركات طولي است. جالب اين كه در آيات مربوطه براي خورشيد هم حركت جرياني قائل شد، و هم دوراني. در يكجا ميگويد: «والشمس تجري...» و در جاي ديگر از شناور بودن خورشيد در فلك ( مسير دايره مانند) سخن مي گويد« كل في فلك يسبحون»
آن روز كه اين آيات نازل شد، فرضيه هيات بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمي حاكم بود. طبق اين فرضيه، اجرام آسماني به خودي خود گردش نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامي بلورين و متراكم روي هم همچون طبقات پوست پياز بودند، ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكش بود، بنابراين در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومي داشت و نه حركت طولي و جرياني آن، تا اين كه علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براي خورشيد ثابت شد:
حركت وضعي آن به دور خودش .
حركت طولي آن همراه منظومه شمسي به سوي نقطه مشخصي از آسمان.
حركت دوراني آن همراه مجموعه كهكشاني كه جزئي از آن است.
و به اين ترتيب يك معجزه ديگر علمي قرآن به ثبوت رسيد. (جلد 18- صفحه 389)
خورشيد مانند گوي غلتاني در فضا با سرعت در حال چرخش است و در هر بيست و پنج روز و نيم، يک دور به دور محور خود مي گردد.
نخستين کسي که به حرکت خورشيد به دور خود (حرکت وضعي) پي برد، فلک شناس معروف «گاليله» بود. وي در نتيجه مراقبت لکه هاي عظيمي که در چهره خورشيد موجود است، متوجه گرديد که جاي اين لکه ها تغيير ميکند، به طوري که يک لکه که کنار قرص خورشيد است، پس از چند روز به وسط و پس از چند روز ديگر به بار ديگر قرص خورشيد رسيده و ناپديد مي گردد، تا اين که پس از چند روز در کنار قرص (در همان نقطه اول) مجدداً پديدار مي شود. او پس از مراقبت دقيق به همين وسيله، مدت حرکت وضعي و جهت آن را اعلام نمود ( سرعت حرکت وضعي خورشيد در هر ثانيه 2 کيلومتر است ).
علاوه بر اين، امروزه ثابت شده که خورشيد داراي حرکت انتقالي مي باشد و با سيارات اطرافش با سرعت 5/19 کيلومتر بر ثانيه به سمت شمال در حرکت است. در اين مسافرت، ما ساکنان زمين نيز همراه خورشيد هستيم و در مدت يک سال قريب 615 ميليون کيلومتر از مکاني که اکنون در فضاي عالم اشغال کرديم، دور مي شويم.
قرآن اين حقيقت را بيان نموده است، آن جا که مي فرمايد: «والشمس تجري لمستقر لها ذلک تقديرالعزيز الحکيم» و خورشيد به سمت جايگاهش روان است، اين تقدير خداوند عزيز و دانا مي باشد. (38-ياسين)
قرآن و کرويت زمين:
در آياتي نظير 137 اعراف، 5 صافات، 40 معارج، مشرق و مغرب زمين به صورت تثنيه «رب المشرقين والمغربين» و جمع «فلا اقسم برب المشارق والمغارب» آمده است. اين نشان مي دهد که زمين کروي است، زيرا به فرض مسطح بودن، يک مشرق و يک مغرب بيشتر نيست، اما روي فرض کرويت هر نقطهاي از زمين براي نقاط شرقيتر، مغرب است و براي نقاط غربي، مشرق مي باشد. بدين ترتيب به تعداد نقاط روي زمين، مشرق و مغرب داريم و کلمه مشارق و مغارب روي کرويت زمين کاملاً درست خواهد بود.
قرآن و زوجيت عمومي تمام موجودات جهان
مدت ها بود که دانشمندان مي دانستند که همه موجودات جهان از ذرات بسيار کوچکي به نام اتم تشکيل شدهاند، اما هيچ کس نميدانست که اين ذرات بسيار کوچک به نوبه خود داراي اجزاي فوق العاده کوچکتري هستند که بعضي داراي الکتريسيته مثبت و بعضي داراي الکتريسيته منفي مي باشند. بلکه بسياري آن را نشکن ميپنداشتند و نام اتم ( نشکن) به همين دليل انتخاب شده است، تازه آنهايي هم که اتم را قابل شکستن ميدانستند، از اجزاي دروني آن بي خبر بودند.
تا اين که بر اثر پيشرفت تکنيک وضعيت اتمي و در آغاز قرن بيستم، آدمي پي به اسرار شگفت انگيز درون اتم برد و دانست که الکترون ها در اطراف (داراي بار منفي) و پروتون( داراي بار مثبت) در مرکز تشکيل شده است.
مفهوم اين آيه امروز براي ما روشن است، زيرا مي دانيم که تمام موجودات اين جهان مادي بدون استثنا از ذرات اتم تشکيل شده و هر دانه اتم هم از دو زوج مختلف داراي الکتريسيته مثبت و منفي تشکيل شده است .
آيا براي بيان اين واقعيت در محيط نزول قرآن، کلمات الکترون و پروتون هنوز جزو فرهنگهاي بشري شده بودند که تعبيري رساتر و مناسبتر از زوجين دو موجود نر و ماده تعبير ميشد؟
قرآن و زوجيت گياهان
مسأله زوجيت در جهان گياهان، به صورت يك قضيه جزيي براي رشد، از قديم الايام شناخته شده بود، اما به عنوان يك قانون كلي و همگاني، نخستين بار در اروپا در اواسط قرن هيجدهم به وسيله «لينه» دانشمند ايتاليايي پرده از روي آن برداشته شد، اما قرآن براي مسلمانان از هزار سال پيش از اين، خبر داده بود.
اين موضوع در سوره لقمان آيه 10 نيز آمده است: «و انزلنا من اسماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم»، از آسمان آبي فرستاديم و به وسيله آن در زمين از هر زوج، گياه مفيد رويانيديم. ( جلد10- صفحه 119)
در رابطه با همين موضوع، در آيات قرآن چنين ميخوانيد: « و من کل شي خلقنا زوجين لعلکم تذکرون»: از هر چيزي زوج آفريديم، باشد شما متذکر شويد. ( 49 الذاريات)
قرآن و جاذبه عمومي
نيوتن اولين کسي بود که در قرن 17 ميلادي با الهام گرفتن از سقوط يک سيب به زمين، پرده از روي قانون جاذبه عمومي برداشت، اما بيش از هزار سال قبل از نيوتن و کشف او، قرآن اين مسأله را در ضمن 2 آيه بيان نموده است: «الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها»: خدا همان کسي است که آسمانها را چنان که مي بينيد، بیستون بر پا داشت .
براي جمله «بغير عمد ترونها » دو تفسير گفته اند: نخست اين که همانگونه که ميبينيد، آسمان بيستون است، گويي در اصل چنين بوده ، ديگر اين که ترونها، صفت براي «عمد» بوده باشد که معني اش چنين است: آسمانها را بدون ستوني که مرئي باشد، برافراشته است، که لازمه آن وجود ستوني براي آسمان است، اما ستوني نامرئي و اين همان است که از امام علي بن موسي الرضا (ع) در حديث حسين بن خالد آمده است، او مي گويد: از امام ابي الحسن الرضا (ع) پرسيدم: اين که خداوند فرموده« والسماء ذات الحبک » ( سوگند به آسمان که داراي راههاست)، يعني چه؟ فرمود: اين آسمان راه هايي به سوي زمين دارد. حسين بن خالد ميگويد: عرض کردم چگونه ميتواند راه ارتباطي با زمين داشته باشد، در حالي که خداوند ميفرمايد:آسمانها بيستون است؟ امام فرمود: سبحان الله، اليس الله يقول بغير عمد ترونها ؟ قلت بلي ، فقال ثم عمد و لکن لاترونها. عجيب است، آيا خداوند نمي فرمايد بدون ستوني که قابل مشاهده باشد؟ من عرض کردم: آري، فرمود: پس ستونهايي هست و ليکن شما آن را نمي بينيد.
اين آيه با توجه به حديثي که در تفسير آن وارد شده است، پرده از روي يک حقيقت علمي برداشته که در زمان نزول آيات، بر کسي آشکار نبود، چرا که در آن زمان، هيأت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمي جهان و بر افکار مردم حکومت مي کرد و طبق آن، آسمانها به صورت کراتي تو در تو همانند طبقات پياز روي هم قرار داشتند و طبعاً هيچ کدام معلق و بي ستون نبود، بلکه هر کدام بر ديگري تکيه داشت، ولي حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اين جا رسيد که افلاک پوست پيازي به کلي موهوم است، آنچه واقعيت دارد اين است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بيآن که تکيه گاهي داشته باشند و تنها چيزي که آنها را در جاي خود ثابت مي دارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که يکي ارتباط با جرم کرات دارد و ديگري مربوط به حرکت آنهاست.اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يک ستون نامرئي ،کرات آسمان را در جاي خود نگه داشته است.
حديثي از اميرالمومنين(ع) در اين زمينه نقل شده كه بسيار جالب است. طبق اين حديث امام فرمود: «هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن الذي في الارض مربوطه کل مدينه الي عمود من نور»: اين ستارگاني که در آسمانند ، شهر هايي هستند همچون شهرهاي روي زمين که هر شهري با شهر ديگر (هر ستاره اي با ستاره ديگر) با ستوني از نور مربوط است.آيا تعبيري روشنتر و رساتر از ستون نامرئي يا ستوني از نور در افق ادبيات آن روز براي ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروي دافعه پيدا مي شد؟ ( جلد 10 - صفحه 110)
«ان الله يمسک السموات و الارض ان تزولا» خداوند آسمانها و زمين ها را نگه مي دارد تا از مسير خود منحرف نشوند و زايل نگردند. قابل توجه اين که؛ کرات آسماني بي آن که به جايي بسته باشند، ميليون ها سال در قرارگاه خود با مداري که براي آنها تعيين شده در حرکتند، بي آن که کمترين انحرافي پيدا کنند، همانگونه که نمونهي آن را در منظومهي شمسي مي نگريم.کره زمين ميليونها بلکه ميلياردها سال است بر دور آفتاب در مسير خود با نظم دقيقي که از تعادل نيروي دافعه و جاذبه سر چشمه ميگيرد، ميچرخد و سر بر فرمان پروردگار دارند. (جلد 18- صفحه 287)
دانشمندان امروز مي گويند: امواج جاذبه بدون نياز به زمان، در آن واحد از يک سوي جهان به سوي ديگر منتقل ميشود و اثر مي گذارد.
قرآن و پيدايش جهان
امروزه اين امر مورد قبول محافل علمي جهان است که منشأ پيدايش جهان از توده هاي ابر و گاز مانند بوده است، ولي به آياتي در قرآن بر مي خوريم که اين مطلب را به خوبي ذکر نموده است:
«ثم استوي الي السماء و هي دخان»: سپس به آسمان توجه نموده در حالي که دودي بود (11 فصلت)
جالب اين جاست که قرآن براي فهماندن پيدايش جهان از گازها، واژه «دخان» (دودي مخصوص) را به کار برده (سوره اي در قرآن به همين نام وجود دارد) که قابل فهم انسانهاي زمان پيامبر و همه انسانها باشد. منتها اين انسان است که به تعبير قرآن با تدبر و تفکر و تعقل به آيات الهي بنگرد و به حقايق بسياري پي ببرد.
قرآن و زندگي در کرات ديگر
دانشمندان پي بردند که در کرات ديگر موجودات زنده وجود دارند، ولي قرآن صدها سال قبل به اين حقيقت علمي در آياتي چند اشاره کرده است:
«و من اياته خلق السموات والارض من ومابث فيهما من دابه»: از نشانه هاي خداوند، آفرينش آسمان ها و زمين و جنبندگاني است که در آن پراکنده ساخته است. ( 29 شوري)
نيز در حديثي از امام علي نقل شده است:
«هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل مدائن الارض»: اين ستارگاني که در آسمانند، شهرهايي هستند مانند شهرهاي زمين.
قرآن و انبساط جهان
تا وقتي که دوربين و رصد خانه پالومار را نساخته بودند، وسعت دنيايي که به نظر ما ميرسيد بيش از500 سال نوري نبود، اما دوربين وسعت دنياي ما را به هزاران ميليون سال نوري رساند. بعد از فاصله هزار ميليون سال نوري، فضاي عظيم و مهيب و تاريکي به چشم مي خورد که هيچ چيز در آن ديده نميشود، يعني روشنايي از آن جا عبور نمي کند تا صفحه عکاسي دوربين رصد خانه را از خود متأثر کند. (تفسير نمونه- جلد1 - صفحه 117 )
بر اين مبنا، دانشمندان همواره گفته اند جهان در حال باز شدن و انبساط است و اين نظر از آيه زير به نحوي استفاده ميشود: «و السماء بنيناها بايدو انالموسعون» ، و آسمان را به نيرويي آفريديم و ما آن را گسترش دادهايم. ( 47 الذاريات)
از نظر علمي، طبق نظريه انفجار بزرگ، جهان حدود 15 ميليارد سال پيش بر اثر انفجاري عظيم به وجود آمد. جهان در آغاز بسيار كوچك، درخشان، داغ و متراكم بود، اما از آن زمان تاكنون در حال انبساط بوده است( شعاع كنوني جهان حدود 15 ميليون سال نوري است) . طي اين انبساط، مقاديري از جرم آن متراكم شده و ميلياردها ميليارد ستاره را به وجود آورده است. اين ستارگان در كهكشان هايي متمركز شده اند كه حدود ده ميليارد از آنها در جهانِ شناخته شده، وجود دارد. اين كهكشانها كه به وسيلهي گسترههاي پهناوري از فضاي خالي از يكديگر جدا گشته اند، در قالب خوشه ها و ابر خوشه ها گروه بندي مي كنند.
قرآن و کمي اکسيژن در ارتفاعات
امروزه ثابت شده که هواي اطراف زمين در نقاط مجاور اين کره کاملاً فشرده و براي تنفس آماده است، اما هر قدر به طرف بالا حرکت کنيم، هوا رقيق تر و ميزان اکسيژن آن کمتر مي شود، به حدي که اگر چند کيلومتر از سطح زمين به طرف بالا بدون ماسک اکسيژن حرکت کنيم، تنفس کردن براي ما هر لحظه مشکل و مشکل تر مي شود و اگر به پيشروي ادامه دهيم، تنگي نفس و کمبود اکسيژن سبب بيهوشي ما مي شود .قرآن اين معني را ضمن آيه اي با تعبيري بسيار لطيف آشکار ساخته است، آن جا که مي فرمايد: «فمن يرد الله ان يهديه شرح صدره للاسلام و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقاً حرجا کانما يصعّد في السماء»: هر که را خداوند اراده نمايد راهنمايياش کند، سينه او را براي پذيرش اسلام گشايش مي بخشد و هرکس را اراده نمايد گمراهش کند، سينه او را بسيار تنگ مي نمايد، به نحوي که گويا در آسمان بالا ميرود. ( 125 انعام )
بيان اين تشبيه در آن روز که هنوز اين واقعيت علمي به ثبوت نرسيده بود، در حقيقت از معجزات علمي قرآن محسوب مي شود .
امام علي و قرآن
تاريخ اسلام با نام علي (ع) آغاز مي شود و با اين نام ادامه پيدا كرده و مي كند. انسان بزرگي كه به همراه پيامبر اسلام (ص)، دو پدر امت اسلامي بوده و هستند (انا و علي ابوا هذه الامة). او كه از طرف خداوند و با ابلاغ پيامبر، به امير مؤمنان ملقب گشت، بنا بر نظر مشهور اهل تاريخ، در سيزدهم رجب سال سه ام عام الفيل پا به عرصه گيتي گذاشت و بعد از سپري كردن شصت و سه سال، در بيست و يكم رمضان سال چهلم هجرت، با شهادت، تن خاكي خود را براي اهل زمين به يادگار گذاشت و روح متعالي و مقدس او پرواز ابدي خود را آغاز كرد. بزرگان اهل قلم و تاريخ نويسان و صاحبان سِيَر براي امام اول شيعيان افتخاراتي را برشمرده اند كه وجود يكي از اين افتخارات در زندگاني هر انساني، آرزوي ديرينه آنان است، كه ما در اين نوشتار به طور گذرا و خلاصه به بعضي از اينها، اشاره خواهيم كرد.
1- تربيت در نزد پيامبر (ص) از دوران كودكي
حضرت علي (ع) از كودكي در خانه پيامبر بود و در دامن پيامبر (ص) رشد پيدا كرد. به گونه اي كه نقل شده است رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم ميكرده تا خوردن آن راحتتر باشد، سپس آن را در دهان علي (ع) مي گذاشت. (نهج البلاغه، خ 131) و اين داستان خود گوياي لطف و مرحمت پيامبر اكرم نسبت به امام است، كه آن حضرت هميشه از آن بهرهمند بود. در همين ارتباط، اين جمله از ايشان نقل شده است كه «و لقد كنتُ اَتّبعه اتّباعَ الفُصيل اِثرَ اُمّهِ»: من همانند بچه شتري كه به دنبال مادرش است، همراه و دنبال پيامبر مي رفتم. (نهج البلاغه، خ 234). خوانندگان عزيز مي توانند براي آگاهي بيشتر، بيانات حضرت علي (ع) را در دو خطبه 231 و 234 مطالعه كنند.
2- فداكاري بيست و سه ساله در كنار پيامبر (ص)
آن حضرت، به نقل مورخين، در تمامي دوران رسالت پيامبر اسلام، همراه ايشان بود و همچون ياري مخلص و فداكار، فرامين رسول الله را اطاعت مي كرد و هيچ گاه از دستورات پيامبر تخطي نكرد و تمامي مسووليتهايي را كه به او واگذار مي شد، در كمال رضايت و اطاعت به انجام و فرجام ميرساند. او آن چنان محو در اطاعت پذيري از پيامبر بود كه در جنگ احزاب (خندق) زماني كه به دستور رسول خدا، در مقابل عمربن عبدود قرار گرفت، جمله معروف پيامبر «برز الايمان كله الي الشرك كلّه»: تمامي ايمان به جنگ تمامي كفر و شرك شتافت، برگ زريني را در كتاب قطور افتخارات او اضافه نمود. نكته مهم در اين مسأله اين است كه در مدت بعثت پيامبر، حتي يك مورد هم سرپيچي و تخلف از حضرت علي(ع) نسبت به دستورات پيامبر، ثبت و نقل نشده است. به همين خاطر از ابو سعيد خُدري اينگونه نقل شده است: «علي(ع) نزد پيامبر آمد و رفتي داشت كه كسي جز او نداشت و هين طور پيامبر(ص) نزد علي آمد و رفتي داشت كه براي فرد ديگري جز او نبود. به گونه اي كه پيامبر هر روز بر آنها وارد مي شد.» (انساب الاشراف، ج 2، ص 98. امالي ابن الشيخ، ص33. حديث سوم، مجلس 27.
3- سكوت تلخ و سرنوشت ساز
با اين كه طبق دلايل محكم و خلل ناپذير، حضرت علي (ع) به عنوان جانشين پيامبر از طرف خداوند تعيين شده بود و همه ياران و اصحاب رسول الله بر اين انتخاب و تعيين، مهر تأييد زده بوند، وليكن بعد از ارتحال جانسوز پيامبر اكرم (ص)، مسألهي هدايت و رهبري امت اسلامي به گونه اي ديگر رقم زده شد . دلسوزان و پيشگامان نهضت را به تعجب و تأسف وا داشت و اميرالمؤمنين را كه نماد صداقت، اخلاص و جان فشاني بود و خصايص بي شمار او با تكريم همگان مواجه مي شد، به سكوت و كناره گيري فراخواند و از صحنه جامعه دور كرد. از آن جايي كه به اعتقاد مذهب تشيع، عمل امام معصوم (ع) به مانند گفتار او حجيت داشته و سند و الگو براي پيروان آنان به حساب ميآيد، اين كار حضرت نيز علل و عوامل خاص خود را داشته كه در ادامه به بعضي از علل سكوت آن امام همام به طور گذرا اشاره مي شود.
1) ضرورت حفظ و بقاي اسلام عزيز و شوكت مسلمانان.
2) عدم پذيرش مردم و جواب ندادن به دعوت آن حضرت براي برگرداندن حق خويش و باز پس گيري خلافت.
3) دل بستن مردم و سران آنان به وضعيت پيش آمده و عدم اعتراض آنان به غصب خلافت.
4) به وجود آمدن فضاي اختناق و زور و تشديد آن با پوشش دين.
5) كمبود امكانات و همراه نبودن افرادي كه به حوادث پيش آمده آگاه بوده و زمامداران را غاصب مي دانستند.
آري، علي (ع) براي حفظ نهال نوپاي اسلام كه حاصل تلاش و مساعي مخلصانه و آگاهانه پيامبر (ص) بود، اين سكوت تلخ و سرنوشت ساز را بر خود روا داشت، تا آيندگان، نسبت به پديد آورندگان اين وضعيت، اعراض نمايند و آنان را مستحق مذمت و نكوهش بدانند. آري، آن حضرت با اين كه كناره گيري از خلافت را پذيرفت، ولي از مسووليت خود غافل نبود و در عرصههاي ديگر وضيفه خود را با تمام توان و در كمال اخلاص به انجام مي رساند. از جمله اين فعاليتها مي توان به تشكيل كلاس درس تفسير قرآن، بيان حكم شرعي مسايل جديد و پيش آمده، كمك به مستمندان و رفع نيازهاي آنان و پاسخگويي به پرسش هاي ديني و حكومتي خلفاي وقت اشاره كرد، به گونهاي كه از خليفه دوم اين جمله به طور مكرر نقل شده است: «لولا علي لهلك عمر.» اگر علي نبود، عمر به هلاكت مي رسيد.
4- زمامداري با حفظ اصول و پايبندي به موازين در خدمت تعالي و سعادت مردم.
يكي از امتيازات درخشان زندگاني حضرت علي(ع) كه خود به تنهايي افتخاري بزرگ براي ايشان به شمار ميآيد، دوران زمامت او در منصب رياست جامعه اسلامي است. اگرچه اين دوران از نظر مقدار، زمان زيادي را به خود اختصاص نداده است، ولي اصول حاكم بر زمامداري آن بزرگوار، خود بهترين سند و دليل بر حقانيت آن اسوه هميشه جاويد دارد كه در اين فراز نيز به طور خلاصه به آن اشارت مي شود.
1) اطاعت از دستورات الهي و ملزم كردن همگان به رعايت موازين شرعي و فرامين ديني.
2) انتصاب و انتخاب كارگزاران لايق و شايسته و امين كه از جمله آنان مي توان به يار وفادارش مالك اشتر اشاره كرد.
3) حاكميت قانون و اصرار بر پاي بندي حاكمان به آن، تا ارزش ها هميشه بر همه مصلحت انديشان ناروا و نابجا، حاكم باشد.
4) رعايت حقوق همه مردم و تأمين آزادي هاي لازم زندگاني فردي و اجتماعي و نفي تبعيض و امتيازات موهوم و بسط علم و دانش.
5) اجراي اصل عدالت و تعهد به انجام آن و زدودن ظلم و زور از فضاي جامعه.
6) توصيه به زهد و بي اعتنايي به مظاهر دنيا براي خود و همه حاكمان كه اين مسأله در زندگاني حضرت به وضوح مشاهده مي شود و سيره نويسان به آن اشاره كرده اند.
باري، آن انسان كامل با آن همه خصايل و خصايص نيكو و ارزنده در مدت حكومت ظاهري كه نزديك پنج سال (4سال و 9ماه) از زندگاني سراسر تلاش و رنج و عزت او را به خود اختصاص داده بود، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال 40 هجري با ضربه شمشير يكي از انسانهاي مقدسمآبِ كج فهم (كه دين را ملعبه اغراض نفساني خود قرار مي دهند و با دست آويز قرار دادن دين موهوم و خرافي، مردم را از پذيرش دين حقيقت فرار مي دهند) به نام ابن ملجم مرادي كه در زمره طايفه خوارج به شمار مي رفت، در محراب عبادت و در مسجد، ترور شد و در روز بيست و يكم آن ماه، شربت گواراي شهادت را نوشيد تا اين افتخار فقط نصيب او گردد.
به هيچ كس نگردد اين سعادت به كعبه ولادت به مسجد شهادت
منابع و مآخذ مقاله قرآن و معجزات علمي:
1- تفسير نمونه جلد 10 (صفحه 110و 119 )، جلد 12 (صفحه 19 )، جلد 18 ( صفحه287و 389 ) و جلد 26 (صفحه 26 ).
2- کتاب انسان و جهان، حسين نوری.
3- نرم افزار پرسمان نهاد نمايندگی ولی فقيه دانشگاههای کشور.