قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
نسیم دانش شماره 18
کرشمه نگار
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه»
هرچند ما نمی توانیم ویژگیهای این انسان برتر را دارا باشیم اما قادر هستیم مختصری از سنّت ها و شیوه های زندگی او را بشناسیم و به آنها عمل کنیم و اگر نتوانیم به صورت محمدی درآئیم، بی شک قادر هستیم به سیرت های او پایبند شویم و تلاش بسیار بکنیم به این صفت در زندگی دست یابیم. قرآن کریم صریحاً می گوید: محمد (ص) اسوه و الگویی نیک برای مسلمانان است (احزاب آیه 12). و هر کس خواهان خیر دنیا و آخرت باشد باید بکوشد گامی در قدم های او بگذارد و حرکاتش را نصب العین و سنت های او را در زندگی خویش بکار بندد.
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
قال رسول الله: من احیا سنّتی احیانی و من احیانی کان معی فی الجنته.
رسول الله فرمودند: هر کس سنت مرا زنده کند پس انگار مرا زنده کرده است و هر کسی من را زنده کند (انگار) در بهشت با من است.
امام صادق (ع) نیز فرمود: من دوست ندارم مسلمانی بمیرد مگر آنکه تمام آداب و سُنن رسول خدا را هر چند یکبار هم شده انجام دهد. رسول خدا در دنیا بقدر نیاز عمل می کرد و چشمان را به آن خیره نساخت و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفات نفرمود، لاغرترین اهل دنیا بود و از حیث شکم گرسنه ترین آنان از جهت خوردن، خزائن دنیا بر وی عرضه شد ولی قبول نکرد چون فهمید که خدا چیزی را دشمن دارد او نیز آنرا دشمن داشت و چیزی را که خداوند حقیر دانست او نیز تحقیرش کرد.
دانش دوستی (برتری علم در نزد پیامبر):
پیامبر اکرم (ص) پیام آور منطق و خرد است و به همان اندازه از رفتارهای تقدس مآبانه و دور از اندیشه و تعقل بیزار است که به حاشیه راندن و به گوشه کشاندن دین از متن جامعه و به انحصار در آوردن آن در گیرودار منش ها و کردارهای فردی تنفر دارد.
رسول خدا (ص) وارد مسجد می شود. دو نشست را با ماهیتی متفاوت مشاهده می کند. در یکی گفتگوهای علمی و پرسش و پاسخ های دینی است و در دیگری مراسم دعا و مناجات که شور و حالی خاص به جمع بخشیده است. پیامبر (ص) می فرماید: گرچه هر دو محفل برایم دوست داشتنی است و هر دو کار نیک و خیر است اما دانش افزایی و علم اندوزی در نگاه من از ارزش بیشتری برخوردار است و گروه اوّل از ارج و قرب بیشتری بهره مند هستند زیرا من بر آموزش و آگاهی بخشی مبعوث شده ام.
و در ادامه همین نشست، حضرت برای ارزش بخشیدن علمی به محفل دانش اندوزان و دانشجویان می پیوندد.
ره آورد این حرکت از سوی پیامبر اعظم (ص) ، لزوم اهتمام بایسته و شایسته از سوی آحاد اقشار جامعه اسلامی به دانش افزایی و کسب علم ، و توجه عمیق به عقلانیت ، منطق گرایی و خرد ورزی است.
در جامعه نبوی که پیامبر اکرم الگوی آن است، رفتارهای احساسی و یا نمادین و برگزاری پاره ای آداب از قبیل دعا و مناجات و ذکر در عین اهمیت جایگاهشان و ضرورت برگزاری آنها نباید محور حرکتهای اجتماعی ، و نیز ملاک شناخت و ارزیابی شخصیت افراد جامعه قرار گیرد بلکه میزان پایبندی آنها به مقررات و دستورات دینی که از عمق آگاهی و شناخت دقیق فرد از آموزه ها حکایت می کند محور و معیار است. هر چه درجه آگاهی فرد به دستورات بیشتر باشد و تأثیرات آن بر رفتارهای فردی و اجتماعی وی عمیق تر باشد، میزان توفیق وی از نگاه نبی مکرم اسلام (ص) بیشتر و حرکت وی در مسیر دینداری دقیقتر و ارزشمندتر خواهد بود.
ثمره احترام به پدر و مادر:
امام صادق می فرمایند: رسول خدا (ص) یک خواهر و یک برادر رضاعی داشت، روزی خواهر رضاعی پیامبر (ص) به خدمت حضرت رسید، وقتی نگاه رسول خدا به خواهرش افتاد با خوشحالی از جا برخواست و زیر انداز خود را برای او پهن کرد ، و وی را بر روی آن نشاند و با خوشحالی و چهره خندان با او به گفتگو پرداخت، پس از مدتی برخاست و از نزد پیامبر رفت.
اتفاقاً برادر رضاعی حضرت نیز نزد پیامبر آمد، ولی رسول خدا آن احترام و پذیرائی که از خواهرش کرده بود ، از برادرش نکرد.
از آن حضرت پرسیدند: ای رسول خدا! چرا به خواهرتان این گونه احترام کردید، و به برادرتان گونه ای دیگر؟
حضرت در پاسخ فرمود: خواهرم بیشتر از برادرم در خدمت به پدر و مادر کوشا بود.
علاوه بر رفتار عملی پیامبر اکرم در توجه به جایگاه رفیع پدر و مادر در فرمایشان آن بزرگوار نیز توجه ویژه ای به جایگاه رفیع پدر و مادر شده است که به عنوان نمونه داستان ذیل اشاره می شود:
در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده که جوان با نشاط و ورزیده ای نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت من جهاد در راه خدا را بسیار دوست دارم ولی مادر پیری دارم که از این موضوع ناراحت می شود. پیامبر اکرم (ص) فرمود برگرد و با مادر خویش باش قسم به آن خدایی که مرا مبعوث ساخته یک شب مادر با تو مأنوس گردد از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است. پیامبر اکرم (ص) فرمود بترسید از اینکه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شوید، زیرا بوی بهشتش که از پانصد سال راه به مشام می رسد و هیچگاه به کسانی که مورد خشم پدر و مادر هستند نخواهد رسید و اما در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم: شخصی خدمتش آمد و عرض کرد: من به چه کسی نیکی کنم؟
فرمود: به مادرت، دوباره سوال کرد بعد از او به چه کسی؟ باز فرمود: به مادرت و برای سومین بار سؤال کرد فرمود مادرت و برای چهارمین بار توصیه به پدر داشتند و سپس سایر بستگان را به ترتیب نزدیکی آنها با انسان فرمود: در حدیث دیگر از رسول الله که می فرمایند بهشت زیر پای مادران است و تنها از طریق خضوع و همچون خاک راه بودن در برابر آنها می توان به بهشت راه یافت.
گویند موسی (ع) دوستی داشت و در میدان جهاد و مبارزه به شهادت رسید روزی موسی (ع) از خداوند خواست جایگاه او را در عالم برزخ ببیند، دید در عذاب دوزخ است. موسی (ع) فرمود بار خدایا مگر نفرمودی که شهید سوال و جواب ندارد و در بهشت است. فرمود بلی ولی ایشان کسی است که پدر و مادرش را اذیت و آزار می رساند و بهمین خاطر جایگاه او در عذاب است.
تمثیل حضرت بر گناهان کوچک:
رسول خدا (ص) در یکی از مسافرتها با اصحابش در سرزمینی خالی و بی علف برای استراحت فرود آمدند ، به هیزم و آتش احتیاج داشتند، حضرت فرمود: هیزم جمع کنید.
اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! ببینید این سرزمین چقدر خالی است، هیچ هیزمی دیده نمی شود.
حضرت فرمود: در عین حال هر کس هر اندازه می تواند هیزم جمع کند. اصحاب روانه صحرا شدند، با دقت بر روی زمین نگاه می کردند و هر شاخه و بوته کوچکی که می دیدند بر می داشتند، هر کس هر اندازه توانست ذرّه ذرّه جمع کرد و با خود آورد. همین که همه افراد هر چه جمع کرده بودند روی هم ریختند مقدار زیاد هیزم جمع شد.
در این وقت رسول خدا (ص) فرمود: گناهان کوچک هم مثل همین هیزم های کوچک هستند، ابتدا به نظر نمی آیند، و اینها جمع می شوند و یک روز می بینید از همان گناهان کوچک که به چشم نمی آمد، انبوه عظیمی از گناه جمع شده است.
پس ای عزیز آیا می دانی رفتارهای خطا و اشتباه ما که از کوچک شروع می شود اگر زود جلوی آن گرفته نشود بتدریج به رفتارهای خطا آمیز بزرگ تبدیل می شود و به اصطلاح ضرب المثلی از قدیم الایام وجود دارد که تخم مرغ دزد شتر دزد می شود.
یک فرمول بزرگ برای موفقیت در زندگی:
مردی به حضور حضرت رسید و گفت: ای رسول خدا! به من سفارشی بفرما و دستوری بده که در تمام طول عمرم در زندگی برای من مفید باشد و کلید اصلی همه مسایل زندگی ام با آن باز شود، پیامبر به او فرمود: آیا دستور پذیر هستی تا به تو توصیه بکنم و اگر توصیه کنم آن را عمل می کنی؟ این سوال را حضرت سه بار تکرار کرد و آن مرد در هر سه بار پاسخ داد: بلی. (این تأکید در حد سه بار نشان دهنده این است که موضوع خیلی مهمی است و بسیار تأثیر گذار در سرنوشت انسان است. همچنان که در هنگام سفره عقد مشاهده می کنیم سه بار لفظ جاری می شود و این امر برای این است که این تصمیم در زندگی فوق العاده مهم و حساس است پس باید با دقت و تفکر خاص به آن پاسخ داد).
آنگاه پیامبر به او فرمود: سفارش و نصیحت من به تو این است که هر وقت خواستی برای انجام کاری تصمیم بگیری ، قبل از انجام آن به عاقبت و نتایج آن کار بیندیش ، اگر دیدی شایسته است و باعث رشد و سعادت تو می شود به انجام آن اقدام کن، و اگر ناشایست است و به پیشرفت و انحراف تو از حقیقت می انجامد ، از انجام آن خودداری کن.
آیا می دانید اکثر بزهکاران که در کانون های اصلاح و تربیت و یا زندان ها بسر می برند افرادی احساسی و شتابزده در کارها هستند و اصولاً در کارهایی که انجام می دهند به عاقبت آن خوب فکر نمی کنند.
صمیمیّت و مهربانی:
برخورداری از اخلاق نیکو و اعمال صمیمیّت آمیز در رفتـارهای روزمـرّه، انتظار دین و رهبران فکری آن از یکایک افراد بشر به ویژه پیروان خویش است.
پیامبر اعظم (ص) به عنوان برترین الگوی ترویج اخلاق و معنویت، شناخته شده است به گونه ای که دوست و دشمن بر آن اقرار دارند و آیات نورانی قرآن کریم نیز بر آن صحّه گذارده و از وی چنین یاد می کند: تو دارای خلق و خوی بزرگی هستی.
خود آن حضرت، هدف بعثت خویش را فرهنگ سازی اخلاقی اعلام نموده است. می فرماید: من برای تکمیل و توسعه مکارم الاخلاق مبعوث شده ام.
منظور از مکارم اخلاق این است که عفو و گذشت داشته باشی نسبت به کسی که به تو ظلم کرده است و بپیوندی نسبت به کسی که از تو قطع رابطه کرده و اعطا کنی نسبت به کسی که تو را محروم کرده ، حق بگویی ولو اینکه هلاکت تو در آن باشد، نیکی کنی به کسی که به تو بدی کرده ، سلام کنی به کسی که تو را دشنام داده و انصاف بدهی به کسی که با تو خصومت دارد.
این ویژگی به حدّی در حضرت فراگیر و نهادینه شده بود که در هیچیک از عرصه های حیات ، خلاف این اصل، عمل ننمود و همواره دیگران را نیز به رفتارهای سنجیده و ارزشگذاری برای دیگران دعوت می کرد.
در میان همسران و فرزندان ، شیوه برخورد وی زبانزد بود. رفتار او با خدیجه و دیگر همسران، و یا تکریم و خوشرفتاری با زهرای مرضیه و حسن و حسین موجب حسادت دیگران می گردید. ترحم و مهربانی وی حتی در مورد دشمنان و اسیران جنگی، حکایت از روح بلند و سعه صدر او می کرد. همواره به نیروهایی که به جنگ با دشمن اعزام می کرد، سفارش دوستی و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه آنان، و پرهیز از کشتن پیرمردان ، کودکان و زنان ، و یا شکنجه و مُثله بدن کشته شده ها می کرد.
در فتح مکه ، پس از پیروزی و غلبه بر دشمن، در عین امکان انتقام، با ایشان برخوردی نیکو کرد و آنان را بخشید و فرمود: «اذهبوا انتم الطّلَقا» شما آزاد هستید. در جنگ ذات الرّقاع به غوث بن حارث که برای قتل آن حضرت می کوشید دست یافت، ولی از او گذشت و او را آزاد کرد.
با اسیران، از سر مدارا و رحمت برخورد می کرد، و آنان را آزاد می نمود و لشکریان را نسبت به آنان سفارش نیک می کرد . در یکی از جنگها، با دست خود اسیری را که صدای ناله او را شنید آزاد کرد. این رفتار پسندیده در برخورد با عموم مردم نیز بارها تکرار می شد. در تعامل با دیگران از کمترین ناسزا و یا برخورد خشن هم بهره نمی گرفت و همواره در برابر زشت کاری و سوء رفتار دیگران ضمن حفظ خونسردی، حلم و بردباری، و ترحّم و تلطّف با فرد مقابل را پیشه می گرفت.
از جمله فردی یهودی هر روز به هنگام عبور حضرت از کوچه ای، طشتی پر از خاکستر گرم از بام خانه بر سر وی می ریخت و او بی آنکه خشمگین شود، به آرامی عبور می کرد و در گوشه ای می ایستاد و پس از پاک کردن سر و صورت و لباس شریفش به راه خویش ادامه می داد.
یک روز که از همان مکان می گذشت ، با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبری نبود. با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. از همراهان خواست که با هم به عیادت وی بروند. هنگام حضور بر بالین بیمار، فرد یهودی چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه ای بر چهره مبارک حضرت مشاهده کرد که گویی سالهاست با وی سابقه دوستی و آشنایی دارد. همین رفتار پیامبر (ص) موجب گشت که وی از کار خویش پشیمان گشته و شرمنده گردد.
قرآن کریم بر این ویژگی وی تصریح می کند تو به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند . در آیه قرآن دو لغت فظاً و غلیظ القلب باید مورد توجه در رفتارهای ما باشد یعنی کسی که هیچ خشونتی در ظاهر ندارد. غلیظ القلب یعنی کسی که هیچ خشونتی در باطن ندارد.
در حقیقت راز و رمز بقاء و پایداری مردم در کنار رسول خدا (ص) نیز در همین رفتار مردمی و لذت بخش وی بود.
آیه شریفه از این ویژگی ممتاز وی (نرم و ملایم بودن) به عنوان یک خبر مسرّت بخش و شادی آفرین یاد میکند: همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است.
کنترل زبان:
در میان اعضا و جوارح انسان ، زبان نقش ویژه دارد. آفات و آسیب های این عضو کوچک بدن همچون خدمات و برکاتش ، فراوان و بسی متنوع است. بسیاری از اقدامات و فعالیتهای روزمره از آثار و دستاوردهای به کارگیری زبان است، فعالیتهایی از قبیل صدور دستورات و یا درخواستهای عادی، ایجاد ارتباط مثبت و منفی میان آحاد جامعه ، بیان صادقانه حقایق و یا ارائه آنها در هاله ای از دروغ و نفاق ، ذکر و یاد حضرت حق و یا غیبت ، تهمت و توهین و تمسخر بندگان خدا، افشای اسرار فردی و خانوادگی و یا لو دادن اسرار نظام و حکومت. اینها تنها گوشه ای از شاهکارهای این عضو حیاتی انسان است.
بدون تردید ، پیمودن مسیر سعادت و کمال جز از راه مهار نمودن و به کنترل در آوردن زبان ، میسّر نیست.
شخصی به محضر پیامبر اعظم رسید. حضرت از او پرسیدند: آیا می خواهی تو را به کاری راهنمایی کنم که بهای آن بهشت است؟ مرد پاسخ داد: بلی . حضرت فرمود: مظلومان را یاری کن. مرد گفت: اگر خودم ناتوان تر از آنها باشم چه؟ حضرت فرمود: افراد نادان را راهنمایی کن. مرد گفت: اگر خود نادان تر از آنان باشم چه؟ فرمود: در این صورت اگر آن دو ممکن نیست، پس (فاصمت سانک الامن خیر) زبانت را جز در موارد خیر و نیک حفظ کن. سپس فرمود: آیا خشنود نمی شوی که یکی از این خصلتها را داشته باشی و
باعث ورود تو به بهشت شود؟
به هر تقدیر، حفظ زبان و کنترل آن از بیراهه رفتن و به انحراف کشاندن فرد، بهترین توصیه رسول گرامی اسلام است که بی شک، در صورت کنترل آن از لغزشها و گناهان ، فرصت های ارزشمندتری در پیش روی آدمی برای کسب سعادت افزونتر و راهیابی به قله های کمال گشوده خواهد شد.
لقمان حکیم غلامی زنگی بود روزی اربابش او را گفت گوسفندی را بکش و پاکیزه ترینش را بیاور. غلام زبان و دلش را آورد. دیگر روز ارباب به غلام گفت برای ما گوسفندی بکش پلیدترین چیزش را بیاور این بار غلام زبان و دلش را آورد. ارباب به حیرت افتاد گفت: گفتم پاکیزه ترین چیزش را بیاور زبان و دلش را آوردی و گفتم پلیدترین چیز را بیاور، زبان و دلش را آوردی. غلام گفت: چون این دو عضو اگر پاکیزه باشند هیچ چیز پاکیزه تر از آنها نیست. چون پلید گردند از آن دو هیچ چیز پلیدتر نباشد.
پس ای عزیز سعی کن همیشه زبان خود را پاک و پاکیزه نگه داشته باشی و زبان را به کلمات زشت و بد عادت نده.
اخلاق نیک:
حضرت علی (ع) روزی دو نفر از اسراء جنگی را محضر پیامبر اسلام آوردند، و رسول خدا (ص) دستور اعدام هر دو را صادر کردند.
حضرت علی (ع) یکی از اسراء را اعدام کردند، بعد به سراغ دیگری آمدند که در این میان جبرئیل بر پیامبر نازل شد که او را اعدام نکنید ، زیرا خداوند سلام می رساند و می فرمایند او را نکشید. پیامبر نیز از اعدام آن شخص خودداری کرد. فرد یهودی که در کنار حضرت ایستاده بود، علتش را جویا شد.
حضرت فرمود: این جبرئیل بود که نازل شد و گفت خداوند می فرماید او را نکش، زیرا در او پنج خصلت است که هم خدا آن را دوست دارد و هم رسول خدا. فرمود آن پنج خصلت چیست؟ فرمود: او انسانی است که 1- در مقابل ناموسش غیرت دارد.2- سخاوتمند است.3- راستگوست.4- خوش اخلاق است.5- شجاع است. بعد حضرت فرمود: این از کسانی است که حُسن خُلق و سخاوت او را به بهشتهای پر نعمت می کشاند. گویند او مسلمان می شود و سپس در جنگی بشهادت می رسد.
گوشه ای از اخلاق شخصی پیامبر اکرم:
بسیار با ادب بود؛ هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد؛ هرگز به کسی اهانت نکرد. بسیار با حیا بود. وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می دانست، ملامت می کرد که در تاریخ نمونه هایی وجود دارد از شرم و حیا سرش را به زیر می انداخت. بسیار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه سالگی، این خصوصیات در وجود آن حضرت بود.
جدی بودن رسالت و سنگین بودن بار مسئولیت مانع از خوشرویی آن حضرت نمی شد و ایشان اگرچه غمگین بودند اما آثار آن را ظاهر نمی کردند و همواره متبسم و خندان بودند. بنابراین چرا انسان الگو نباشد زیرا به کسانی که در غم و اندوه اند و در برابر مشکلات زندگی خیلی زود خود را می بازند و سر خم می کنند آموخت که همواره باید صبور باشند و چهره غم در برابر خلق بر خود نگیرند. از این رو خداوند تبارک و تعالی در یک جمله و به کاملترین وجه سیرت آن بزرگوار را چنین وصف می کند: تو دارای خلقی عظیم هستی.
از خصوصیات دیگر آن حضرت این بود که همه خوردنی ها و آشامیدنی ها و میوه ها و غذاها «نعمت خدا» است و احترامش لازم است. بدگویی از یک نوع غذا ناسپاسی است. رسول خدا هرگز از غذایی بد نمی گفت، نعمت الهی را نیز هر چند کم و ناچیز بود، بزرگ می داشت. «هرگز از طعامی مذمت و بدگویی نکرد...» اگر از غذایی خوشش می آمد، می خورد و اگر دوست نداشت، نمی خورد و برای دیگران هم ممنوع نمی ساخت. ظرف غذا را با انگشتانش پاک می کرد و می فرمود:«غذای آخر ظرف برکتش بیشتر است.» هرگاه طعام و سفره در مقابل حضرت می نهادند، چنین دعا می کرد:«خدایا این را نعمتی سپاس گزاری شده قرار بده، نعمتی که آن را به نعمت بهشت، متصل سازی.» آن حضرت به خوردن غذاهای مانده در سفره اهتمام می ورزید و طعام افتاده از سفره را مهریه حورالعین می دانست و خوردن خرده های غذا یا تکه نانی را که بر زمین افتاده، مایه رحمت و مغفرت الهی معرفی می کرد. این گونه برخورد با مواد غذایی و مواهب خدا هم سپاس نعمت های الهی است، جلوی اسراف را می گیرد و به مردم می آموزد تا مواهب الهی را هدر ندهند و اسراف نکنند.
رسول خدا (ص) چه در غذا خوردن و چه در آب نوشیدن «بسم الله» و «الحمدالله» را در آغاز و پایان می گفت. هرگاه آب می نوشید، آب را به صورت مکیدن می نوشید، نه با یک نفس و به صورت بلعیدن و می فرمود: «درد کبد از بلعیدن آب به یک نفس پدید می آید» حضرت رسول (ص) آب را با سه نفس می نوشید، آب را به صورت مکیدن می نوشید، نه یکسره و پیوسته و در هر بار بسم الله می گفت و در پایانش خدا را شکر می کرد.
رسول خدا (ص) نه در غذای گرم می دمید، تا خنک شود و نه هنگام نوشیدن آب نفس خود را بر آن می رساند. هرگاه می خواست وسط آب نوشیدن نفس بکشد، ظرف را از دهانش دور می کرد.
رسول خدا (ص) به خرما و شیرینی جات علاقه داشت، انار را دوست می داشت. غذای داغ نمی خورد، می گذاشت تا کمی سرد شود و می فرمود: «در غذای داغ برکت نیست، بگذارید سرد شود». از جلوی خود غذا می خورد نه جلوی دیگران. بر سفره رنگین و پر طعام غذا نمی خورد. پس از غذای چرب آب کم می خورد. وقتی علت را می پرسیدند، می فرمود: «این برای طعام گواراتر است». می فرمود: «ما قومی هستیم که تا گرسنه نشویم، نمی خوریم و تا سیر نشده ایم، دست از غذا می کشیم». تا زنده بود، نانی که آرد آن «الک» شده باشد نخورد (یعنی نان با سبوس می خورد) خیلی در امر غذا و جنس آن اهل دقت و سختگیری نبود.
سادگی و بی آلایشی:
اصولاً سادگی و بی آلایشی فرد مسلمان، باعث همبستگی او با آحاد افراد جامعه است. همبستگی و همراهی فرد با دیگر همنوعان خویش، نشان از همدردی وی با آلام و درد و غم آنان است.
ابن مسعود یکی از یاران دانشمند رسول خدا (ص) روزی بر پیامبر (ص) وارد شد در حالیکه حضرت بر حصیری استراحت می کردند. پس از بیدار شدن حضرت، ابن مسعود اثر چوب خشک و زبر حصیر را بر بدن مبارک و اثر لیف خرما را بر چهره حضرت مشاهده نمود. در حالیکه صورت آن حضرت را پاک می نمود، از حضرت پرسید: چگونه به حصیر تن داده اید در حالی که کسری (امپراطور ایران) و قیصر (امپراطور روم) بر حریر و دیبا می خوابند؟ حضرت در پاسخ فرمود: به خدا سوگند! مَثل من و دنیا، مَثل سواره ای است که در زیر سایه درختی، استراحت اندک نماید و به مجرد زوال سایه، راه را پی گیرد و ادامه راه دهد.
دنیا پلی است به سوی آخرت، و فرصت کوتاه حیات چنین اجازه ای را به آدمی نمی دهد که همواره در خوشی و آسایش بسر برده و از سرای موقت دنیا، توشه ای برای سرای ابدی برنگیرد.
بهر تقدیر، دنیا در نگرش انسان دین باور، استراحتگاهی موقت است و فرد خردمندی برای استراحتگاه های میان راهی، هزینه نمی کند.
همسایه بد:
مرد انصاری خانه جدیدی در یکی از محل های مدینه خریداری کرد و به آنجا منتقل شد. بعد متوجه شد که همسایه نامناسبی نصیب وی شده است.
بنابراین بحضور رسول خدا آمد و عرض کرد: در فلان محله میان فلان قبیله خانه ای خریده ام و به آنجا منتقل شده ام، متأسفانه نزدیکترین همسایه من شخصی است که نه تنها وجودش برای من خیر و سعادت نیست، از شرّش نیز در امان نیستم، اطمینان ندارم که موجبات زیان و آزار مرا فراهم نسازد.
رسول اکرم چهار نفر (علی (ع)، سلمان، ابوذر، مقداد) را مأمـور کرد که بـا صدای بلند در مسجد به عموم مردم ابلاغ کنند که هر کس همسایگان خود را آزار و اذیت کند ایمان ندارد.
این اعلامیه سه بار تکرار شد، بعد رسول خدا با دست خود به چهار طرف اشاره کرد و فرمود: از هر طرف تا چهل خانه همسایه محسوب می شود.
در آموزه های دینی ما اشاره شده است که احترام به همسایه همانند احترام به مادر واجب است و خوش همسایگی باعث می شود اجل انسان به تأخیر بیافتد و عمر درازی برای انسان باشد.
امام صادق (ع): می فرماید: بدانید از ما نیست کسی که با همسایه اش خوش رفتاری نکند و نیز فرمود مؤمن واقعی کسی است که همسایه اش از ستم و آزار او آسوده باشد.
امام باقر (ع) فرمود: از بلاهای کمر شکن که پشت انسان را خم می کند همسایه بد است که اگر خوش رفتاری و کار نیکی ببیند آن را پنهان می کند و اگر بدی انسان را ببیند آن را فاش می کند.
ای گرامی، مسلمانی ما حکم می کند همه کسانی که با آنها در ارتباط هستیم از دست و زبان و رفتار ما در امان باشند.
در زندگی سربار دیگران نبود:
خود لباسش را می دوخت . خود کفشش را پینه می زد. و گوسفندان را می دوشید. کارهای خویش را خود انجام می داد. خود به بازار می رفت و اقدام به خرید برای منزل می کرد. از اینکه کالای خریداری شده را با دست خود به خانه ببرد، احساس خجالت نمی کرد. در یکی از سفرها که با اصحاب و یاران خویش همراه بود، کاروان در میانه راه برای اقامه نماز توقف کرد. پیامبر (ص) در حالیکه برای وضو به سوی آب می رفت، ناگهان به سوی شتر خویش بازگشت. اصحاب متوجه بازگشت حضرت شدند، پرسیدند چه می خواهید ؟ فرمود: می خواهم زانوی شتر خویش را ببندم. گفتند: اجازه دهید ما این کار را برای شما انجام دهیم . فرمود : «هیچ یک از شما در کار خویش به دیگری تکیه و اعتماد نکند، ولو در جویدن تکه ای از چوب مسواک خویش» شاعر عرب می گوید: «و انّما رجل الدنیا و واحدها من لایعوّل فی الدنیا علی رجل» مرد زمان و یکّه دوران، کسی است که در هیچ امری از امور زندگانی به دیگران تکیه نکند. پیامبر اعظم (ص) همواره به یاران خویش تأکید می فرمود: «از دسترنج خودتان بخورید» و یا می فرمود: «کسی که رفع نیازهایش را بر عهده مردم بیندازد ، به نفرین دچار می شود.»
بر عهده گرفتن تمامی مسئولیتها در حوزه نیازهای فردی خویش، ره آورد این سیره پیامبر اعظم (ص) است. بار خویش را بر دوش دیگران نینداختن ، توقع و انتظار کمترین دست یاری از دیگران در حوزه نیازهای فردی و برنامه ریزی جامع و کامل برای تأمین کلیه نیازهای شخصی و بر طرف ساختن مشکلات زندگی با قدرت اندیشه و بازوان خویش، مهمترین درس عملی این نگرش نبی مکرم اسلام است.
پس ای عزیز بدان بزرگترین درس این سفر برای ما این بود که کارهایمان را خودمان انجام دهیم و از دیگران توقع انجام کار خود را نخواهیم ولو به آوردن یک لیوان آبی باشد.
نفی قدرت طلبی:
پیامبر گرامی اسلام (ص) تعدادی جوان ورزشکار را که سرگرم مسابقه وزنه برداری بودند، مشاهده کرد. هر یک به حسب توان خویش ، در تلاش بودند تا سنگ بزرگی را از زمین بردارند. رسول خدا (ص) پرسید: چه می کنید.
در پاسخ گفتند: زورآزمایی. فرمود: مایلید بدانید کدامیک از شما جوانان، قهرمان و نیرومندتر از دیگران است؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله! فرمود: نیرومندترین فرد، کسی است که رضایت و خشنودی او، وی را به رفتار زشت و ناپسند وا ندارد. قویترین فرد، کسی است که هنگام عصبانیت ، طوفان خشم، وی را از مدار حق خارج نسازد و دروغ و یا دشنام بر زبان نیاورد.
قدرتمندترین فرد، کسی است که اگر به قدرت رسید ، فزون طلبی و زیاده خواهی نداشته باشد و بیش از حق خویش نخواهد بنابراین ، در رویکرد نبوی چند راهکار مناسب در صورت راهیابی فرد به دایره قدرت و یا کسب موفقیت در عرصه های علمی ، سیاسی ، خانوادگی و حتی ورزشی ، توصیه گردیده است.
1- با صعود به قله پیروزی و یا دستیابی به موقعیت سیاسی، اجتماعی و یا اقتصادی مناسب، ادب و نزاکت را به دست فراموشی نسپرده و به حجم و اندازه پیروزی و کامیابی ، فروتنی و افتادگی از خویش به خرج دهد و به امیال و خواهش های نفسانی خاتمه ببخشد.
2- هنگام خشم و یا شکست ، واکنش های رفتاری و گفتاری خویش را کنترل نماید و از مسیر حق ، پا فراتر نگذارد و بر خلاف واقعیات آشکار و پنهان سخن نگوید و عمل نکند.
بی تردید ، می توان تلخ کامی ناشی از شکست را با شیرینی حق گویی و حق طلبی جبران نمود. البته نیازمند اندکی تدبیر ، تحمل و حوصله است.
3- با رسیدن به مقام و مسند، و در عین برخورداری از مُکنت و شهرت اجتماعی ، کمترین تعرضی به حقوق دیگران نداشته باشد. از هر گونه امتیاز خواهی ناحق و فزون طلبی پرهیز نماید. و از فرصت حضور در پست های اجتماعی ، سوء استفاده نکرده و بیش از حق خویش نخواهد.
برخورداری فرد از سعه صدر کافی ، و ابراز واکنش های مناسب و قابل قبول در برابر رخدادهایی همچون موارد فوق به فرد قدرتی خواهد داد که تمامی قدرتهای بشری در قبال آن ، ناچیز و کم ارزش جلوه می کند.
دوستی ماندگار:
رسول خدا از فوت سعد بن معاذ آگاه شد. به همراه یاران برای شرکت در تشییع جنازه وی حرکت کرد. بنا به دستور حضرت و با نظارت ایشان ، وی را غسل داده و کفن نمودند. در تشییع جنازه او، حضرت با پای برهنه و بدون عبا شرکت جست. گاهی طرف راست تابوت و گاهی طرف چپ را می گرفت. هنگام دفن نیز ، داخل قبر شد و وی را با دست خویش در لحد گذارد. سپس دستور داد قدری سنگ و آجر آوردند و با دست مبارک خویش قبر را ساخت و خاک بر روی آن ریخت و روزنه های گوشه و کنار را پوشاند و فرمود: گر چه این قبر بزودی کهنه و فرسوده خواهد شد لکن خداوند دوست دارد کارهای بنده اش محکم و عاری از عیب و نقص باشد.
مادر سعد پیش آمد و گفت: سعد! بهشت بر تو گوارا باد پیامبر فرمود: مادر سعد ساکت باش! و با اطمینان از جانب خداوند سخن مگو! هم اکنون سعد دچار فشار قبر است در مسیر بازگشت ، همراهان از حضرت پرسیدند: ای رسول خدا! کاری برای سعد کردید که تا کنون برای هیچکس نکرده اید. پیامبر فرمود: چون فرشتگان چنین کردند از آنان پیروی کردم پرسیدند:گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را می گرفتید؟ فرمود: چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او می گرفت من نیز می گرفتم پرسیدند: بر جنازه سعد نماز گزاردید و با دستان مبارک وی را در قبر نهادید ولی فرمودید: سعد دچار فشار قبر است؟!
حضرت فرمود: آری ، چون سعد با خانواده اش بدرفتاری می کرد. (و کان فی اهله سوء الخلق)
در اینجا توجه عزیزان گرامی را به چند نکته حائز اهمیت در این حکایت تاریخی جلب می کنم:
1. اهتمام و وفاداری پیامبر به دوستان و یاران خویش حتی پس از مرگ
2. حضور فرشتگان در تشییع جنازه بندگان صالح خدا
3. تواضع و افتادگی پیامبر تا حدّ خاکسپاری و ورود به درون قبر
4. توجه پیامبر به اصل محکم کاری در کارها و ارائه کار بدون عیب و نقص و گوشزد نمودن اهمیت آن به دیگران حتی در مراسم عزا و ماتم.
گفتنی است سعد بن معاذ از اصحاب ویژه رسول خدا به شمار می رود و در عظمت شخصیت وی همین بس که بنا به گفته پیامبر گرامی اسلام در تشییع جنازه وی نودهزار فرشته شرکت می جویند و حتی جبرئیل بر وی نماز می گذارد. پیامبر با پای برهنه در تشییع وی شرکت می کند و با دستان مبارک خویش وی را به درون قبر روانه می سازد. لیکن در پایان مراسم خاکسپاری ، سخنی از پیامبر شنیده می شود که بر حاضران قدری گران می آید و آن ، برخورداری سعد، در عین بزرگی و شایستگی اش، از عذاب قبر به دلیل بدخُلقی با همسر و فرزندان است.
این واقعیت ، نشانگر آنست که آزار رسانی، سوء خلق و تضییع حقوق دیگران اعم از خانواده ، بستگان و سایرین ، عاقبت و فرجامی سخت در پی دارد، هر چند فرد دارای موقعیت و جایگاه مهم اجتماعی و یا در بالاترین درجات علمی و فکری جامعه باشد.
پرهیز از انباشت ثروت:
رسول گرامی اسلام (ص) با جمعی از بیابانی عبور می کردند، در اثنای راه به شتر چرانی رسیدند. فردی را فرستاده تا قدری شیر از وی بگیرند. شترچران در پاسخ گفت: شیرهای موجود در پستان شترها، برای صبحانه قبیله و شیرهای دوشیده شده برای شام آنهاست. لذا از دادن شیر عذرخواهی کرد. در حقیقت چنین افراد دارای خسّت و بخل در زندگی هشتند. پیامبر (ص) در حقّ او دعا کردند و از خدای متعال خواستند که مال و فرزندان او را زیاد کند. سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چرانی رسیدند. پیامبر (ص) کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیری که در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پیامبر (ص) ریخت و یک گوسفند نیز به همراه آن برای حضرت فرستاد و عرض کرد: فعلاً همین مقدار آماده است. اگر اجازه بدهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم؟ رسول گرامی اسلام در حق او دعا کرده و از خدای متعال خواستند که به اندازه نیاز او روزی عطا فرماید.
فردی از اصحاب عرض کرد: ای رسول خدا در حقّ آنکه شیر نداد، دعایی کردید که همه ما دوست داریم و درباره کسی که در حقّ شما محبت کرد و به شما شیر داد دعایی کردید که هیچیک از ما دوست نداریم.
پیامبر (ص) فرمود: مال اندکی که نیاز زندگی را بر طرف سازد، بهتر از ثروت انبوهی است که انسان را غافل نماید. حضرت در ادامه چنین دعا فرمودند: خدایا به محمد و فرزندان او به اندازه کافی روزی عطا فرما. رفتار پیامبر اکرم با دو دسته که در حقیقت دارای بینش و نگرش متفاوت هستند یکی به دنبال جمع کردن مال و ثروت و خسّت و بخل و دسته دوم افرادی که از خدمت رسانی به دیگران لذت می برند و اساساً این رفتار مایه رشد و کمال انسان است.
نتیجه پرهیز از خشم:
مردی از انصار به خدمت رسول اکرم (ص) آمد و از او نصیحتی خواست، حضرت در جواب او یک جمله کوتاه فرمود: «لا تغضب؛ خشم مگیر» آن مرد به همین پند قناعت کرد و به قبیله خود برگشت، اتفاقاً وقتی رسید که در اثر حادثه ای بین قبیله او و قبیله دیگر، نزاع رخ داده بود، هر دو طرف صف آرایی کرد و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد طبق خوی و عادت قدیم (خشمگین بود) و تعصب قومی تحریک شد و برای حمایت از قبیله خود لباس رزم بر تن کرد و در صفوف قوم خود ایستاد. در همین حال گفتار رسول خدا (ص) به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد ، خشم خود را فرو خورد (و الکاظمین الغیض و العافین علی الناس) و به اندیشه فرو رفت، تکانی خورد و با خود فکر کرد چرا بی جهت باید دو دسته از افراد بشر به روی یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت می خواهند ، از مال خود بدهد. قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگی را از او دیدند از خواسته های خود چشم پوشیدند، و غائله ختم شد.
خواننده گرامی کلید بدی ها در انسان خشم است که منشأ بسیاری از اختلافات و درگیری ها و جدایی هاست. پس بهتر به این است که خشم خود را کنترل و نسبت به هر کاری دقیقاً فکر نماییم و به عواقب کارها بیندیشیم و سپس اقدام به آن عمل نماییم.
ارزش امانت داری:
پیامبر گرامی ما لقب امین یعنی امانت دار را در جوانی به خود می گیرد یعنی تمام مردم او را به این نام می شناختند زیرا هیچ وقت دروغ نمی گفت و همواره صادق و درستکار بود.
امانت دارای معانی گوناگونی است که یکی از آنها حفظ و حراست از وسایلی است که به ما سپردند و معنای دیگر آن استفاده درست و صحیح از هر چیز و یا وظیفه مندی درست و صحیح از کارهایی است که به انسان سپرده می شود و انسان باید آن را به سرانجام مقصود برساند، نمونه ای از رفتار پیامبر اکرم را در داستان زیر می خوانید که خود درس بزرگی برای همه ما انسان ها در زندگی می باشد:
در جنگ خیبر مسلمانان دچار کم غذایی عجیبی شدند به طوری که برای رفع گرسنگی مسلمانان از گوشت برخی حیوانات که خوردن گوشت آنها مکروه است استفاده می کردند، مسلمانان با آنکه چند دژ از دژهای خیبر را گشوده بودند ولی آن دژهایی که مواد غذایی فراوانی در آنجا انبار شده بود به دست مسلمانان نیفتاده بود، در این هنگام چوپان سیاه چهره ای که برای یهودیان خیبر گله داری می کرد به حضور پیامبر شرفیاب شد و درخواست کرد که حقیقت اسلام را بر او عرضه کند.
او در اثر فرمایشات و سخنان روح پرور آن حضرت ایمان آورد و تمام گوسفندان را تقدیم حضرت کرد و گفت: این گوسفندان همه مال یهود است حالا که رابطه من با صاحبان گوسفندان قطع شده من آنها را به شما تحویل می دهم.
ولی رسول خدا (ص) در برابر دیدگان صدها سرباز گرسنه و با کمال صراحت فرمودند: در آئین ما خیانت به امانت یکی از بزرگترین گناهان است، بر تو واجب است که همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانشان برسانی.
او نیز دستور پیامبر را اطاعت نمود و تمام گوسفندان را به صاحبانشان رساند و بعد به جبهه مسلمانان پیوست.
مسابقه ورزشی پیامبر:
رسول خدا (ص) شتری داشت که در دوندگی معروف بود و با هر شتری که مسابقه می داد برنده می شد، کم کم این فکر در برخی ساده لوحان پیدا شد که شاید این شتر از آن جهت که به رسول خدا تعلّق دارد از همه جلوتر می زند، بنابراین در دنیا شتری نیست که با این شتر برابری کند، تا اینکه روزی یک عرب صحرا نشین با شترش به مدینه آمد و اعلام کرد که حاضر است با پیامبر مسابقه دهد. قرار بر آن شد که پیامبر شخصاً با شتر خویش مسابقه دهد.
یاران پیامبر با اطمینان کامل از پیروزی پیامبر در مسابقه برای تماشای این مسابقه جالب به بیرون شهر رفتند، از یک نقطه معین مسابقه شروع شد، هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود.
امّا بر خلاف انتظار مردم ، آن اعرابی در مسابقه پیروز شد. لذا آن گروه از مسلمانان که درباره شتر پیامبر فکرهای دیگری میکردند از این پیشامد بسیار ناراحت شدند و قیافه هایشان در هم و غمگین شد، پیامبر به خوبی این احساسات و تغییرات را زیر نظر داشت، لذا به آنها فرمود: اینکه ناراحتی ندارد، شتر من از همه شتران جلو می افتاد به خود بالید و مغرور شد و پیش خود گفت که من بالا دست ندارم، اما سنّت خدا این است که بالای هر دستی ، دستی دیگر پیدا شود.
نکته مهم رفتاری از این داستان این است که امکان پیروزی و قهرمانی همیشه در زندگی برای انسان فراهم نیست. گاهی در زندگی شکست می باشد و انسان باید شکست ها را در زندگی خود ریشه یابی نماید و ببیند علت شکست او چه بود و سپس نسبت به رفع آن اقدام نماید.
شیوه های رفتاری با کودکان:
خردسالان در نگاه او از جایگاهی ویژه برخوردار بودند. در کوچه پس کوچه های شهر حجاز نگاهش که به کودکان می افتاد، سلام می کرد و در سلام به آنها پیشی می گرفت. اطفال را بر دامان خود می نشاند و اگر هم احیاناً پای آن حضرت به نجاست آلوده می شد، اجازه برخورد با آنان را نمی داد، فرزندانش را می بوسید و با آنان مطابق با سن و سالشان برخورد می کرد. اگر به آنان وعده ای می داد بدان پایبند بود. شواهد و تکه های تاریخی، گویای این سیره والای پیامبر گرامی اسلام در خصوص خردسالان و کودکان است.
آن حضرت می فرماید: کودکان را دوست بدارید و به آنان اظهار محبت کنید. پس اگر به آنان وعده ای داده اید به آن وفا کنید و همچنین فرمود: هر کس کودکی داشته باشد باید با وی کودکانه رفتار نماید.
در تاریخ آمده است؛ روزی پیامبر (ص) آماده نماز شدند در حالی که امام حسین (ع) به آن حضرت آویزان بود، رسول خدا (ص) امام حسن (ص) را در مقابل خود بر زمین نهاد و شروع به نماز کرد. پس وقتی که به سجده رفت آن را طولانی نمود.
راوی می گوید: سر خود را از سجده برداشتم تا ببینم چرا سجده پیامبر طولانی شده است ناگاه چشمم به امام حسن (ع) افتاد که به شانه پیامبر نشسته بود.
پس از ادای نماز، مردم به آن حضرت عرض کردند: ای رسول خدا (ص) در این نماز سجده ای کردی که پیش از این چنین سجده ای نکرده بودی. گویا بر شما وحی نازل شد. پیامبر در پاسخ فرمودند: بر من وحی نازل نشد اما پسرم بر دوشم نشسته بـود و دوست نداشتم که او را شتـابزده کنم، صبر کردم تا اینکه از دوشم پایین آمد.
روزی دیگر حسن و حسین بر پشت حضرتش سوار شدند در حالی که او بر سجده بود. آنقدر سجده را طولانی نمود تا آنان خود به دلیل خستگی از پشت حضرت پایین آمدند.
و یا عبدالله می گوید: هنگامی که پیامبر نماز می خواند امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به پشت آن حضرت می پریدند و هرگاه که می خواست سر از سجده بردارد و بنشیند دست بر پشت خود می گذاشت تا آندو نیفتند.
مرحوم طبرسی می گوید: گاهی نوزادی را خدمت پیامبر می آوردند تا از باب برکت برایش دعا کند و یا نامگذاری نماید. آن حضرت برای تکریم پدر و مادر، کودک را در آغوش می گرفت و چه بسا می شد که کودک در همان حال ادرار می کرد. برخی از کسانی که شاهد ماجرا بودند بر سر کودک فریاد می کشیدند اما پیامبر (ص) می فرمود: «ادرارش را قطع نکنید». و کودک را به حال خود می گذاشت تا ادرارش تمام شود سپس برایش دعا می کرد یا نامی برای او انتخاب می نمود و بدین ترتیب، باعث سرور و شادی پدر و مادر طفل می گشت تا احساس نکنند پیامبر از ادرار فرزندانش ناراحت شده است. پس از خروج آنان از نزد پیامبر، ایشان پیراهن خود را می شست.
فیض کاشانی می نویسد: از روش های پیامبر اسلام چنین بود که وقتی از سفر مراجعت می کرد و در گذرگاه با کودکان مردم روبرو می شد به احترام آنها می ایستاد. سپس امر می فرمود کودکان را می آوردند و از زمین بر می داشتند و به آن حضرت می دادند. رسول اکرم (ص) بعضی را در آغوش می گرفت و بعضی را بر پشت و دوش خود سوار می کرد و به یاران خویش می فرمود: کودکان را در آغوش بگیرید و بر دوش خود بنشانید.
اطفال از این صحنه مسرت آمیز بی اندازه خوشحال می شدند و از شادی و نشاط در پوست خود نمی گنجیدند و این خاطرات شیرین را هرگز از یاد نمی بردند. چه بسا پس از مدتی دور هم جمع می شدند و ماجرا را برای یکدیگر بازگو می کردند و در مقام افتخار و مباهات، یکی می گفت: پیامبر مرا در بغل گرفت و تو را بر پشت خود سوار کرد و دیگری می گفت: پیامبر به یاران خود امر کرد تو را بر پشت او بگذارند.
پیامبر (ص) می فرمود: فرزندان خود را ببوسید زیرا به هر بوسه ای رتبه ای است در بهشت و فاصله دو رتبه از یکدیگر پانصد سال است.
انس بن مالک می گوید: هیچ کس را نسبت به اهل و عیال خود مهربان تر از پیامبر ندیدم. در دوران شیر خوارگی فرزندش ابراهیم، پیامبر برای او دایه ای در اطراف مدینه گرفت و با اینکه منزل دایه در اثر شغل آهنگری همسرش پر از دوده بود، اما پیامبر به نزد او می رفت و وی را می بوسید.
امام صادق (ع) می گوید: مردی به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله من تاکنون هیچ یک از فرزندانم را نبوسیده ام. هنگامی که از نزد آن حضرت رفت، پیامبر که از شدت قساوت و بی رحمی او سخت شگفت شده شده بود فرمود: این مرد نزد من از اهل جهنم است. بوسیدن فرزندان یکی از راه های اصلی انتقال محبت است که از نیازهای اصلی و پایه ای انسان است و چه بسا نیاز انسان به محبت از آب و غذا هم بیشتر است و اگر این نیاز به طور اساسی در انسان تأمین نشود بسیاری از ناهنجاری های فردی و اجتماعی را در بر دارد.
این دسته از سخنان و یا سیره رفتاری حضرت که تنها گوشه ای از تأکیدات حضرتش در خصوص نحوه تعامل با نونهالان و کودکان را تشکیل می دهد، حکایت از ضرورت بازنگری در شیوه های برخورد با امیدهای آینده چه در کانون گرم خانواده و یا در سطح جامعه دارد.
مردم داری:
با مردم می نشست، با مردم غذا می خورد، هیچ گونه امتیازی برای خویش نسبت به مردم قائل نبود. از هر فرصتی برای بودن با مردم و در کنار آنان بودن بهره می جست. از محرومان و مستمندان دستگیری می کرد، و برای یتیمان همچون پدری دلسوز و غمخواری با محبت بود. اخلاق کریمانه و چهره محبت آمیز او همگان را بر حول محور او جمع می کرد. برای راحتی و آسایش مردم، خود را درگیر ناآرامی ها و نبرد با دشمنان می کرد. غزوه ها و جنگ های بی شمار آن حضرت، شاهد صدق این مدعاست.
او خویش را از مردم می دانست و می گفت: همانا من بشری همانند شما هستم. («قل انّما انا بشرٌ مثلکم» کهف- 110) تمام همّ و غمّ او مردم بود و نه تنها آنانکه در عصر وی می زیستند بلکه برای تمامی امتش دلسوزی داشت. حتی دل نگرانی آن حضرت به دنیای آنان نیز خلاصه نمی شد که از بابت گرفتاری های آنان در سرای واپسین نیز دغدغه داشت.
روزی دخترش فاطمه (س) از وی می پرسد: ای پدر! حال و هوای مردم در روی قیامت چگونه است؟ فرمود: فاطمه جان! هرکس مشغول و گرفتار خویش است و هیچ کس به دیگری نگاه نمی کند حتی پدر به فرزندش و فرزند به مادرش. سپس پرسید: ای پدر! در آن روز، تو را کجا می بینم؟ فرمود: نقطه حسابرسی عمل بندگان، در حالی که می گویم: پروردگارا! محاسبه امت مرا آسان بگیر.
سپس ادامه می دهد و می گوید: دخترم! ایستگاه دیگری که می توانی مرا ببینی، شفاعتگاه من در گذرگاه جهنم است که هر یک، گرفتار و نگران خویش هستند، در حالی که من نگران امتم هستم و از پروردگارم با صدای بلند، سلامت و امان امت خویش را درخواست می کنم. و در این حال پیامبران الهی گرد من جمع شده اند و آنان نیز با صدای بلند از خدای متعال، سلامتی امت محمد را خواستار می شوند.
و پیامبر اعظم (ص) در این مردم دوستی خویش، نه ساختگی عمل کرد، نه ریاکاری کرد، نه بزرگنمایی داشت و نه هیچ چشم داشتی داشت. آیه شریفه قرآنی نیز بر این معنا صحّه می گذارد، آنجا که می فرماید: بگو ای پیامبر! من بر رسالت