نسیم دانش شماره 22
چراروزه ؟آیا روزه دار واقعی هستیم؟
اهمیت ماه مبارک رمضان:
ماه مبارک رمضان، ماه خدا، ماه نزول قرآن و ماه کنترل اعضا و جوارح از گناه است. ماه بازگشت به خویشتن و خداست. ماهی است که در آن باید از همه ی بدیها کناره گرفت و به اعمال و رفتار پسندیده روی آورد. ماه رمضان ماه نجات ازآتش جهنم و ورود به بهشت است که به فرموده ی پیامبر اسلام(ص)، در این ماه درهای بهشت به روی بندگان بازمی شود. منادی هر شب ندا می دهد که «هَل مِن تائبٍ؟ هَل مِن سائِلٍ؟ هَل مِن مُستَغفِرٍ؟ آیا توبه کننده ای هست؟آیا سوال کننده و درخواست کننده ای هست؟و آیا کسی هست که طلب آمرزش کند؟»
همه چیز این ماه با دیگر ماهها تفاوت دارد.از نظر عبادی اعمال این ماه چندین برابرماههای دیگر است، همان گونه که ثواب اعمال آن نیز برای مومنان چند برابر ثبت می گردد. «و نومکم فیه عباده» خواب روزه دار عبادت است،«وَنَفَسُهُ تَسبیح»، نفس کشیدن روزه دار نیزدر این ماه، تسبیح و تقدیس خداست. روزه به فرمایش رسول خدا همچون سپری است که انسان را ازآتش دوزخ حفظ می کند.و بهمین منظور رسول خدا می فرماید:مَن صامَ رَمضانَ ایماناً وَ اِحتساباً غُفِرَلَهُ ماتَقَّدَمَ مِن ذَنبِهِ
هرکس ماه مبارک رمضان رابااعتقادوبرای خداوندروزه بگیرد،تمام گناهان گذشته اش آمرزیده می شود.».
تعریف روزه:
روزه(صوم).روزه درلغت به معنی امساک وخودداری به طورمطلق است،امادرشرع،به امساک مخصوص ازخوردن وآشامیدن ازطلوع صبح تاغروب اطلاق می شود.
روزه،امساک عارفانه بود ورنه مرغی،جدا زدانه بوّد
انواع روزه:
اَلصَّومُ ثَلاثَهٌ:صَومُ الرُّوحِ وَصَومُ العَقلِ وَصَومُ النَّفس. روزه برسه نوع است: 1- دورنگه داشتن روح ازپلیدیها 2- کنترل عقل از کج اندیشیها 3- نگهداری نفس ازوسوسهها)
فواید روزه:
1.«لِیَستَوی بِهِ الغَنیَّ والفقیر» تساوی درتشنگی و گرسنگی برای فقیر و توانگر، یکی ازآثار روحی و اجتماعی روزه است.
2.«لِیُرِقَّ عَلَی الضَّعیفِ وَیَرحَمُ الجائِع» ایجاد مهربانی بین غنی وفقیر،یکی دیگرازآثارروزه است،که باعث می شودثروتمندان نسبت به فقرا،رافت ومهربانی پیدا کنند.
3.«یذوبُ الحَرامُ فی جَسَده» روزه دارجسمش رانیزتصفیه می کند،زیراآنچه که ازحرام بدست آورده وباعث رشدونموبدن مادی اوگشته،همه ازبین می رود.
4- صومواتَصِحُوا(رسول خدامی فرمایدروزه بگیریدتا صحیح وسالم باشید و این بهترین دلیل است که روزه دل را مصفامی سازد واعضاء و جوارح را طاهر می سازد.)
5- پیامبراکرم(ص)فرمودند:
اِنّ مَن تَمَسّک فی شهرِ رمضانِ بِسِتَّ خِصال،غَفَر الله لَهُ ذُنُوبَهُ: اَن یَحفَظ دینَهُ وَیَصُونَ نَفسَهُ وَیَصِلَ رَحِمَهُ وَلا یُؤدِی جارَهُ ویَرعَی اِخوانَهُ وَیُخَزِنَ لَسانَهُ اَمّا الصّیام فَلا یَعلَمُ تَوابَ عامِلِه اِلّا الله
(هرکس ماه مبارک رمضان شش ویژگی رامراعات کند،خداوندگناهانش رامی آمرزد.
1-دین خودراحفظ کند 2-هوای نفس خویش راکنترل کند 3-صله رحم انجام دهد. 4-همسایه اش راآزارندهد. 5-مراعات برادران مؤمن خودرابکندواحترام آنان رانگه دارد. 6-زبانش رادردهان پنهان کندوکم حرف بزند.
6-لَعَلَکُم تَتَّقوُن روزه تمرین وپرورش تقوی است،هدف گذاری خداوندازروزه رسیدن به تقوی است.
مراتب و درجات روزه:
روزه که انقطاع از غیر خدااست، هم مراتبی دارد:
1- خودداری چند ساعتی از روزهای ماه مبارک رمضان از خوردن و آشامیدن ونیزخودداری از مبطلات روزه که روزه عموم مردم است.وبه عبارت دیگر کنترل شکم وزیرشکم درمقابل مسائل شهوانی است که به فرمایش رسول خدا(ص):رُبَّ صائِمٍ لَیسُ حَظُّهُ مِنَ الصَّومِ اِلّا الجوُعِ والعَطَشُ. چه بسیارند روزه دارانی که از روزه داری بجز گرسنگی وتشنگی نصیبی ندارند.
2- باز داشتن اعضاء و جوارح(چشم،گوش،دست وپا،زبان وسایراعضاء) از ارتکاب گناه و اعمال ناپسند در طول ماه مبارک رمضان علاوه بر امساک از مبطلات روزه که روزه بندگان مخصوص خدا است.
3- علاوه برخودداری از مبطلات روزه و همچنین، بازداشتن اعضاء و جوارح از ارتکاب گناهان،خالی کردن خانه دل از توجه به هر چه که غیر خداست در تمام مدت عمر که این روزه خصوص الخصوص(مخصوص بندگان خالص) می نامند و آنها خانه ی دل را یکجا قُرُق برای خدا کرده اند و هیچ جای خالی از قلبشان برای کسی یا چیزی غیر خدا باقی نگذاشته اند آن گونه که جناب یوسف صدیق (ع) به زلیخا که با عشوه گریهای عجیب می خواست در دل او جا کند فرمود:
«... معاد الله إنّه ربّی...»این شدنی نیست و هرگز تو نخواهی توانست در گوشه ای از زوایای قلب من جاباز کنی و لذا خدا درباره اش فرمود: «... إنّه من عبادنا المخلصین».... به تحقیق او از بندگان خالص گشته ی ماست و فضای جانش، یک جا قُرُقگاه ماست.
آری این بریده شدن ازغیرخدا تحقق بخشش درحدیث قدسی آمده که«اَلصَّومُ لی وَاَنَا اُجزی بِه» روزه ازآن من است ومن جزادهنده برای آن هستم.اماپاداش وثوابی که به خاطرروزه گرفتن به انسان روزه دارمی رسد،جزخداهیچ کس اندازه اش رانمی داند این مسأله تاجایی ادامه می یابد که بعضی به هنگام افطار از غذای حلال نیز کم می خورند،چه رسد به غذای حرام ومشکوک؛زیرایکی ازحکمتهای روزه،تعدیل شهوات نفسانی است،که این تعدیل برکتهای فراوانی رادرپی خواهدداشت.
به طورکلی اهل دل،دل را از اندیشه ی غیر خدا برحذر می دارند و ظاهر و باطن خویش را از غیر حق پاک می کنند.،تاجایی که اندیشیدن به دنیارا ازروزه داربه دورمی دانند.چشم را ازآنچه موجبات دوری ازحق رافراهم سازد،بخصوص ازمواردی که شهوت راتحریک نمایدمی پوشانند.زبان را به تلاوت آیات حق مشغول می دارندویاخاموشی می گزینندوگوش خودراازشنیدن غیرحق بازمی دارند.
ای روزه دارگرامی فرصت ماه مبارک رمضان راغنیمت بشماروفکر را ازهرگونه کج اندیشیها وکج رویها، روح وروان را از هرگونه آلودگیها وپلیدیها، جسم را ازهر گونه امراض وسموم تصفیه وپا لایش کن وسعی کن خودت راجزءروزه داران واقعی که همان روزه خاص الخاص می باشدقراردهید.
آیاعفت وپاکدامنی درما هست؟
تعریف عفت و پاکدامنی:
عفت به معنای به وجود آمدن حالتی برای نفس، که انسان راکه از غلبه یافتن شهوت حفظ میکند. (المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص618.)
شهید مطهری عفت را به معنای رام بودن قوه شهوانی تحت حکومت عقل و ایمان معرفی می نماید. (تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، ص150.)
حضرت علی(ع) می فرمایند: الصبر علی الشهوة عفة. (عفت مقاومت در برابر شهوت و غلبه بر آن است.) (غررالحکم و درر الکلم، عبدالواحدآمدی، ج2، حدیث 1927.)
مراتب عفت: اولین مرتبه آن، مقابله با شهوت و غلبه بر آن می باشد.
مرتبه دوم عفت عملی است، به این معنی که علاوه بر کنترل شهوت هر یک از اعضای بدن باید از ارتکاب به شهوت باز داشته شوند.
مرتبه سوم عفت نظری است،علاوه بر کنترل اعضای بدن نسبت به گناه حتی فکر گناه نیز به ذهنش خطور نکند. (مروارید عفاف، محمود اکبری، ص27.)
رابطه عفت با حیا:
رابطه عفت با حیا: حیا تأثیرپذیری نفس از امری که زشتی آن امر بر او ظاهر شود و باعث انزجار او از آن عمل گردد. (عین الحیات، محمدباقر مجلسی، ص502، 501.)
امیرالمومنین(ع) در یک تقسیم بندی حیا را به دو قسم تقسیم نموده است:
الف) حیای از خود: بهترین حیا، حیای از خودت است یعنی اندیشه کن که تو خلیفه خداوند در روی زمین هستی و نباید مرتکب گناه گردی،
ب) حیا از خداوند: برترین حیا، حیای تو از خداست. یعنی اگر انسان زمانی که می خواهد مرتکب گناه شود یک لحظه خود را در برابر خداوند مشاهده نماید، حیا نموده و آن گناه را مرتکب نخواهد شد. (غررالحکم و دررالکلم، ج2، حدیث 54444 )
رابطه عفت با غیرت: غیرت نیز رابطه مستقیمی با عفت دارد به گونه ای که حضرت علی(ع) می فرمایند: ارزش مرد به اندازه همت اوست و پاکدامنی و عفت او به میزان غیرت اوست. (نهج البلاغه، محمد دشتی، حکمت47) مردان با غیرت نه تنها خود با عفت هستند بلکه سعی بر آن دارند تا خانواده و ناموس خود را از چشم مردان نامحرم دور نگه بدارند.
رابطه عفت با کیاست: کیاست به معنای تیزهوشی و دانایی فرد است. (گنجینه لغات، نصرالله آژنگ، ج2، باب (ک).
در روایت داریم " پاکدامنی خوی فردتیزهوش است. " حضرت علی(ع) شخص زیرک را اینگونه معرفی می نماید: زیرک کسی است که افسار شهوتش در اختیار او باشد و از خواستههای ناروایش جلوگیری کرده، هنگام خشم خواسته دلش را سرکوب کند.
رابطه عفت با بصیرت: بصیرت نیز به عنوان یکی از ویژگیهای مهم اخلاقی رابطه تنگاتنگی با عفت دارد تا جایی که افرادی چون ابنسیرین، فراست و هوشیاری فوق العاده در تعبیر خواب را در سایه عفت و پاکدامنی به دست می آورند. رسول اکرم می فرمایند: دیدگان خود را از نگاه به نامحرم بپوشانید تا آنچه را دیگران از دیدن آن عاجزند، ببینید. (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج9، ص 362.)
رابطه عفت با اخلاص: برجسته ترین مقامی که قرآن کریم برای یوسف(ع) اثبات میکند همانا مقام مخلص بودن اوست. (انه من عبادنا المخلصین) (سوره یوسف آیه 24) و جالب این است که این مقام حضرت یوسف به واسطه عفت و مقاومت در برابر خواستههای زلیخا بود
رابطه ترس با عفت: حضرت علی(ع) یکی از خصلتهای نیک زنان را ترسو بودن آنان معرفی می نماید و علت آن را چنین بیان می فرمایند: چون ترسان باشد از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند، فاصله گیرد. (نهج البلاغه، محمد دشتی، حکمت234.) استاد شهید مطهری ترس را در اینجا عفاف زن معرفی می نمایند و بر این باورندکه عفت زنان همیشه مورد تجاوز مردان قرار می گیرد و مزاحمت در امر عفاف بیشتر از طرف مرد می باشد لذا زنان در مواردی که عفت و پاکدامنی آنان در معرض خطرقرار می گیرد باید رفتاری محتاطانه و از روی ترس داشته باشندتا آسیبی به آنان وارد نگردد.(تعلیم و تربیت دراسلام)
جلوههای بارز آیات عفت در قرآن:
الف) عفت چشم: به مردان و زنان مؤمن بگو که چشم از نگاه به نامحرم فرو ببندید.(30و31سوره نور) و امام سجاد(ع) در بیان حق چشم می فرمایند: (حق چشم این است که آن را به حرام ندوزی و جز آنجا که عبرتی در کار باشد و بصیرتی افزاید یا علمی به دست آورد، به کارش نگیری که چشم دریچه عبرت است.) (تحف العقول، حسین بن شعبه الحرانی، باب حقوق.)
ب) عفت زبان: زبان ابزاری است که اگر برای خیر و نیکی استفاده گرددشخص را حفظ کرده به بهشت می رساند و اگر برای شر و بدی استفاده گردد شخص را به هلاکت و نابودی می کشاند. لذا خداوند در آیه 33 احزاب خطاب به همسران پیامبر(ص) می فرمایند: با صدای نرم به گونه هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند بلکه به خوبی و شایستگی سخن بگویید.
ج) عفت بطن: علمای اخلاق فوائد زیادی برای گرسنگی و سبک بودن شکم بیان داشته اند که عبارتند از: صفای قلب، رقت قلب، شکستن و تواضع در برابر پروردگار، فراموش نکردن گرسنگان، دوری از گناه،، سهولت عبادت، سلامتی بدن..
ر) عفاف در خانواده: برای اینکه ما یک خانواده عفیف داشته باشیم قرآن کریم دو راهکار ارائه داده است.
1) اجازه ورود به اتاق والدین: ای کسانی که ایمان آورده اید باید کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند در سه وقت از شما اجازه ورود بگیرند. قبل از نماز فجر، در نیم روز هنگامی که لباسهای خود را بیرون آورده اید و بعد از نماز عشاء، این سه وقت مخصوص برای شماست، (نور/ 58و59)
2) ابراز محبت واحترام به یکدیگر در خانواده: به گرد یکدیگر بگردید و باصفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید.
آثار سوء بی عفتی
الف) پیامدهای فردی: هلاکت و نابودی، اندوه زیاد ، مرگ ناگهانی، ناراحتیهای جسمی و روانی، هدر دادن عمر.
ب) پیامدهای سوء بی عفتی در خانواده: افزایش طلاق، فحشا و فرزندان نامشروع، کمرنگ شدن عاطفه، بی علاقگی به ازدواج، ظلم به زنان.
ج) پیامدهای سوء بی عفتی در اجتماع: تمایل نداشتن به کار و فعالیت، افت تحصیلی، افت اقتصاد جامعه، از بین رفتن غیرت مردان، ظلم به خود و جامعه، پایمال کردن خون شهدا..
الف) راهکارهای فردی افزایش عفت:
1) اذن و اجازه گرفتن: ای اهل ایمان هرگز به هیچ خانه مگر خانههایی که خودتان، یا با صاحبش انس و اجازه ندارید وارد نشوید.(نور آیه 27) بدون اجازه وارد خانه دیگران شدن، علاوه بر وجود نامحرم و افزایش بی عفتی نوعی دخالت در زندگی خصوصی دیگران است که اسلام به کلی آن را نهی می نماید.
2) بالا بردن ایمان و آگاهی: بسیاری از اشتباهات ما ناشی از ناآگاهی و ضعف ایمان مااست.
3) عبرت و پند گرفتن که انسان را به رشد و راه راست می کشاند.
4) خود شنا سی که سبب حقارت و بی ارزشی شهوات و خواستهای نفسانی است.
5) چنگ زدن به ولایت که عشق و محبت به اولیاء سبب افزایش عفت می گردد.
6) نماز و عبادت 7) صبر کردن 8) حفظ حریم دیگران 9) استمرار بر روزه گرفتن 10) استعاذه.
ب) راهکارهای افزایش عفت درخانواده:
ازدواج، پاکدامنی همسر، هدیه دادن، خود آرایی برای همسر، جدا ساختن محل خواب، حفظ عفاف بزرگان خانواده.
ج) راهکارهای افزایش عفت دراجتماع:
امر به معروف و نهی از منکر، الگوسازی صحیح، رفع بیکاری و فقر، جلوگیری از اختلاط زن و مرد..
ای عزیز بکوش جلوههای عفت را در زندگی دارا شوی، به طوری که بر شهوات غلبه داشته باشی واعضا و جوارح(چشم،گوش،زبان،شکم و...) را تحت کنترل خود درآوری و حتی فکر گناه را نداشته باشی وهمیشه در زندگی حیا،غیرت،کیاست،بصیرت واخلاص را سرلوحه زندگی قرار دهی
آیا اهمیتی برای صله رحم قائلیم؟
اهمیت صله رحم : «رحم» در اصل به معنی «جایگاه جنین» در شکم مادر است پس این تعبیر به تمام خویشاوندان اطلاق شده است به خاطر اینکه از رحم واحدی نشات گرفته اند.
امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع)فرمود: «ایاک ومصاحبه القاطع فانی وجدته ملعونا فی کتاب الله عزوجل فی ثلاث موانع: قال الله عزوجل فهل عیستم...» «فرزندم از دوستی با افرادی که پیوند خویشاوندی را قطع کرده و نسبت به خویشاوندان خود بد رفتاری می کنند بر حذر باش که من براساس سه آیه از قران آنان را ملعون یافتم به همین خاطراسلام نسبت به صله رحم وکمک و حمایت و محبت نسبت به خویشاوندان اهمیت فوق العاده ای قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشاوندان و بستگان را شدیدا نهی کرده است (تفسیر نمونه، جلد 9 ص 118. جلد1 ص 156.جلد2 ص 466).
آیا به شما خبردهم که بهترین مردم کیست؟
رسول خدا فرمود: خَیرُالناسِ أَقَرُهُم وأفَقُهُم فی دینِ الله وأتقاهُم للّه وآمَرُهُم بالمَعروف وأنهاهُم عن المنکروأوصَلَهُم للّرِحمِ،
بهترین مردم کسانی هستندکه:الف) قرآن بهترخوانند .ب)درکاردین داناترباشند ج) ازخدابیشربترسند د)به نیکی بیشترامرکنند ه) ازبدی بیشترجلوگیری کنند. و) باخویشاوندان بیشترنزدیک شوند.
آسان ترین طریق صله رحم:
1-وَلَوبِشَربَهِ مِن ماءٍ صله رحم کن گرچه بانوشیدن آبی.
2-وَلوبِالسلام صله رحم کنیدگرچه باسلام کردن
3-بهترین صله رحم آزارنرساندن به اقوام وخویشان است0(اصول کافی جلد3،صفحه 241)
آثار و نتایج صله رحم در زندگی از دیدگاه پیامبر اسلام(ص)
1-یزیدالله فی رزقه خداوند روزی او را زیاد می کند. 2-یَمدُ فی أجلهِ عمرش را دراز می کند.
3-تدفَعُ میته السوء از مرگ بد جلوگیری می کند. 4- یُکَثِرانِ فی الاموال اموال رازیادمی کند.
5- مُحَبَّه فی الاهل، محبت اهل رامی افزاید. 6ـ تُحَوِلُ الشقاء السعاده، بدبختی رابه خوشبختی مبدل می کند.
7- سَکَراتُ الموتِ فَلیَکُن لَقَرابَتِهِ وُصُولاً سختی مرگ راآسان می کند.(نهج الفصاحه،ابوالقاسم پاینده)
آیا برای دیگران مثل پیامبراکرم (ص) رحمت هستیم؟
مفهوم و جایگاه رحمت
رحمت در لغت به معنای احسان و فضل و بخشش است، و بدین معنا که کسی بتواند دیگری را تحت لطف و پوشش و احسان و تفضل خودش در بیاورد ؛ انسان واجد رحمت، یعنی در مقابل دیگران علاوه بر بخشش و لطف دارای رقت است؛ در برابر رنج و مشکل دیگران متأثر میشود ؛ یعنی انسان به مرتبهای از انسانیت رسیده باشد که بتواند دیگران را، اعم از انسان و غیر انسان؛ مورد احسان و مهربانی و عطوفت و بخشش خود قرار دهد و نسبت به دیگران برخوردار از رأفت و رقت قلب باشد رسول خدا (ص) در ادارۀ امور بیش از هر چیز از رحمت و محبت بهره میگرفت. خداوند هم آن حضرت را با این ویژگی معرفی کرده است؛
«فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك» پس به برکت رحمت الهى با آنان نرمخو و پرمِهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.
اگر رسول خدا (ص) سختدل و تندزبان بود، هر آینه امتی فراهم نمیشد و مردمان از گرد او پراکنده میشدند. به تعبیر محمد ابوزهره: (خوی نرم پیامبر بود که قلبها را جذب کرد و الفت بخشید و جانهای گریزان را گرد آورد.)
رسول گرامی اسلام براساس رحمت مبعوث شدودارای رحمتی عام و فراگیراست: اِنَّمَا بُعِثْتُ رَحْمَةً»من به عنوان رحمتی فراگیر برانگیخته شده ام» وخداوند می فرمایدوَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ.و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.
رسول خدا می فرماید: وَ الْحُبُّ أَسَاسِي»محبت بنیاد و اساس [روش و سنّت] من است».
خداوند پیامبرش را با این ویژگی ارج نهاده و فرموده است:﴿لَقَدْ جَاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ﴾
قطعاً براى شما پیامبرى از خودتان آمد که رنج شمابراودشواراست، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان دلسوزو مهربان است.
خدای متعال میفرماید ما از جانب خود رسولی از جنس شما و از خودتان برای هدایتتان فرستادهایم که از فرط محبت، ناراحتی، ناداری، پریشانی، نادانی و گمراهی شما بر او سخت میآید و نمیتواند تحمّل کند، بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
1-در این آیه "مِنْ أَنْفُسِکمْ" اشاره به شدت ارتباط پیامبر (ص) با مردم است، تمام دردهای آنها را میداند، از مشکلات آنان آگاه و در ناراحتیها، غمها و اندوهها با آنان شریک است و با این حال تصوّر نمیشود سخنی جز به نفع آنها بگوید و گامی جز در راه آنها بردارد
2- هرگونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحتکننده است ﴿عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ﴾. یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمیشود، بلکه بیاعتنا هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهای شما رنج میبرد.
3- دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقهمند است و به آن عشق میورزد ﴿حَرِیصٌ عَلَیکمْ﴾ " حرص" در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است اشاره به اینکه به هرگونه خیر و سعادت شما، و به هرگونه پیشرفت و ترقی و خوشبختیتان عشق می ورزد
4- او نسبت به مؤمنان رئوف و رحیم است ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَئُوفٌ رَحِیمٌ﴾. بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقتفرسایی میدهدآن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیۀ او است.
همچنین خدای رحمان در بیان شدت شفقت و مهربانی آن بزرگوار بر تمام افراد بشر فرموده است: لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَک أَلَّا یکونُوا مُؤْمِنِینَ شاید تو از اینکه [مشرکان] ایمان نمیآورند، جان خود را تباه سازى.
باخع به معنی هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه است و این بیان نشان میدهد که پیامبر رحمت تا چه اندازه نسبت به مردمان محبت و دلسوزی داشت و چگونه برای نجات آنان تلاش و پافشاری میکرد و در این راه همهگونه سختی را به جان میخرید و از ایمان نیاوردن ایشان اندوهگین میشد.. به همین منظوررسول خدامی فرماید: إِنَّ أَحَبَّکمْ إِلَيَّ وَ أَقْرَبَکمْ مِنِّي مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَةِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلَاقاً الَّذِینَ یأْلِفُونَ وَ یؤْلَفُونَ
محبوبترین و نزدیکترین شما به من در روز قیامت،خوشخُلقترین شما است وهمچنین آنانکه با مردم انس و الفت گیرند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سخنی زیبا راز نفوذ در درون آدمیان و جذب دلها را به سبب اخلاق نیکو معرفی کرده است:
إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوالِکمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِکُمْ
شما هرگز نمیتوانید مردم را با ثروت خود راضی نگه دارید، پس با اخلاق خود آنان را متوجه خویش کنید
آیا محبت به خدا در وجودمان راه دارد؟
تعريف محبت
محبت به معنای دوست داشتن نسبت به چیزی یاکسی است، وچنين حالتي منوط به شناخت آن چيز است.بدون معرفت و ادراك، محبت پديد نميآيد.از اين رو مهرورزي از ويژگيهاي موجود زنده با شعور است و هرچه شناخت، عميق تر، قويتر باشد، محبت نيز عميق تر و محكم تر خواهد بود.
محبت به خدا چگونه ایجاد می شود؟
آن کسی که ایمان به خدا دارد و او را صاحب همه زیباییها می بیند محبت اورا در قلب خویش حس می کند و به میزانی که ایمانش اوج می گیرد محبتش فزونتر و وعمیق تر می شود.درحقیقت عشق به خدا چون اکسیری است که مرده را حیات می بخشد و زندگی حقیقی رابه انسان عطا می کند.
تنها سزاوار محبت
انسان خود شناس ميداند كه همه وجودش به خداوند وابسته است، اوست كه انسان را از نیستی به هستی آورد و كمالاتی به او بخشيد و لحظه لحظه با فيض خود، وجودش را تداوم ميدهد. وهمچنین انسان ميداند كه تنها نيكوكار حقيقي خداست، اوست كه انواع نعمتها را به انسان ارزاني داشته (وان تعدّوا نعمه الله لا تحصوها. انفال / 14)، اگر بخواهيد نعمتهاي خدا را شمارش كنيد، نخواهيد توانست پي در پي ياري اش می کند، خطرها و بدیها را از اودور می کند و خواستههايش را برآورده می کند.پس از اين جهت شايسته محبت، خدااست وبایدنهایت محبت خویش رابه اونثارکرد.
محبت خدا ازمنظر قرآن و حديث
در قرآن كريم ميفرمايد: الّذين آمنوا اشدّحبّاًلله (بقره /165) آنان كه ايمان آوردند، خدا را بيشتر دوست دارند.
پيامبرگرامياسلام فرمود: «لايؤمن احدكم حتّي يكون الله و رسوله احبّ اليه ممّا سواهما.» مسند احمد، ج 3، ص 207
هيچ كس مؤمن نيست مگر خدا و رسولش از هرچيز نزد او محبوبتر باشد. در ضمن دعايي نيز عرض ميكند:«اللهم ارزقني حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ ما يقرّبني الي حبّك و اجعل حبّك خدایا محبت خود و كساني كه تورا دوست دارند و محبت هر چيز كه مرا به مهر تو نزديك ميكند را،روزي من فرما.(ميزان الحكمه، ج 4، ص 2797. شرح زيارت جامعه، ص 93)
نشانههاي محبت بنده
حقيقت محبت، چشمه پر فیضی است كه چون در قلب انسان بجوشد، برعقل، زبان و جوارح او جاري ميشود. كسي كه در جستجوي محبت خداست، بايد نشانههاي محبت حقيقي را بشناسد تا خويشتن را از ادعاي دروغين كه از بي مهري خطرناك تر است، بازدارد.
نشانههاي محبت خدا
1-كسي كه محبت در قلبش ريشه زند، مرگ را دوست دارد و از آن،جز به منظور كسب آمادگي بيشتر نميگريزد ؛ چرا كه مرگ دروازه ورود به ديدار محبوب است. آنكه به خاطر عدم آمادگي، از مرگ ميهراسد،بايد در عمل كوشا باشد و همه توانش را به منظور كسب اين آمادگي به كار گيرد.
2- محبت، انسان را از مخالفت با محبوب باز ميدارد. آنكه مهر كسي را در دل دارد، نميتواند با او مخالفت كند. دوستي با خدا، با گناه سازگاري ندارد ؛ البته اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه گناه دليل بي مهري كامل نيست. چرا كه در حال محبت نيز غلبه شهوت ممكن است، چنان كه انسان سلامتي را دوست دارد، ولي چيزهاي زيان آور هم ميخورد.
3- آن كه كسي را دوست دارد، به هرچيز كه نشان از او دارد، مهر ميورزد. يكي از نشانههاي محبت به خدا اين است كه انسان هرچه را به ذات اقدس او مربوط ميشود، مثل پيامبران، امامان و قرآن نيز دوست دارد. پيامبر اكرم *ميفرمايد: «احبّوا الله لما يغذوكم به من نعمه و احبّوني لله تعالي.» خدا را دوست بداريد براي آنكه از نعمتهايش شما را تغذيه ميكند و مرا به خاطر خدا دوست بداريد. كسي كه دوست دار خداست، همه مردم را دوست دارد، زيرا همه آفريدگان اويند.(امالي صدوق، ص 446. بحارالانوار، ج 27، ص 76.)
4- از نشانه محبت به خدا اين است كه انسان با خلوت و مناجات خدا مأنوس باشد، سكوت و آرامش شب را غنيمت بشمرد، ساعتي با خدا خلوت كند، قرآن بخواند و با محبوب خويش نجوا كند. كسي كه با خدا مأ نوس است از غير او گريزان است. نشانه انس با خدا اين است كه انسان با تمام وجودش از گفتگو با اولذت برد، در روايت است كه اميرالمؤمنين علي (ع) به هنگام نماز چنان در لذت گفتگو با خدا غرق ميشد كه چون تير از پاي مباركش بركشيدند، با خبر نشد.
5- از نشانههاي محبت آن است كه انسان بر آنچه،جز محبوب خويش، از دست ميدهد، افسوس نخورد. كسي كه دوستدار خداست حتي يك لحظه محروميت از مصاحبت محبوب را بر نميتابد و بر سر سوداي مهر او دست افشان از سر كون و مكان بر ميخيزد.
6- يكي ديگر از نشانههاي محبت به خدا آن است كه انسان نسبت به همه بندگان خدا دلسوز و مهربان باشد با دشمنان او عداوت ورزد، از گناهكاران بيزاري جويد و در راه حق از سرزنش ديگران نهراسد.
7- پیروی از خداوند: نمی شود انسانی از صمیم قلب کسی را دوست داشته باشد و از فرمانش سرپیچی کند. این سرپیچی نشانه عدم صداقت در دوستی است.
امام صادق(ع): خدارا نافرمانی می کنی و اظهار دوستی با او می نمایی؟ به جان خودم این رفتار شگفت است! اگر دوستی ات راستین بود اطاعتش می کردی.
8- محبت به راهی که مارا بخدا می رساند:کسی که به دوستی با خدا دل بسته و او را محبوب زندگی قرار می دهد راه رسیدن به اورا دوست دارد. اعمالی که انسان را بخدا می رساند همان برنامههایی است به نام«دین» که در اختیار انسان است. پس دوستدار خدا دوستدار دین او و راه رسیدن به اوست.
9- بیزاری و تنفر از باطل و دشمنان خدا: آن کس که به دوستی با خدا افتخار کند از هر چه ضد خدایی بیزار است.بنابراین دینداری:1.دوستی با خدا 2. بیزاری و تنفر از ضد خدا می باشد. کسی که بخواهد محبت خدا را در دل داشته باشد باید محبت شیطان را از خود دور کند. جمله لا اله الّا الله که پایه و اساس بنای اسلام است.لا اله = نفی هرچه غیرخدا ، الّا الله = اثبات (پذیرش خدای یگانه است)امام خمینی دراین خصوص می فرمایند:
* مگر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟
*باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند.
محبت خدا به بندگان
محبت خدا به بنده به اين معني است كه حجابها را از قلبش برميدارد تا با چشم دل اورا ببيند و براي نيل به مقام والاي قرب خويش، توانش ميبخشد و باطن او را از غير خودپاک ميكند. هرمانعي را كه بين او و مولايش فاصله اندازد از وجودش محو ميكند تا جز با حق و از حق نشنود، جز با حق نبيند و جز با حق نگويد ؛ چنان كه در حديث قدسي آمده است:«لايزال العبد يتقرّب اليّ بالنوافل حتّي أُحبّه فاذا اجببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به.» بنده ام پيوسته با نوافل به من تقرب ميجويد تا به جايي ميرسد كه من دوستش ميدارم و چون دوستش بدارم، خود، همان گوشش ميشوم كه با آن ميشنود و همان چشمش ميشود كه با آن ميبيند و همان زبان كه با آن سخن ميگويد.(كافي، ج 2 ص، 352)
نشانههاي محبت خدا به بنده
الف: نشانههاي محبت خدا به بنده ايمان مستحكم و استوار است. پيامبر گرامياسلام *ميفرمايد: «ان الله يعطي الدنيا من يحبّ و من لا يحبّ و لا يعطي الايمان الامن يحبّ.» خدا دنيا را به همگان ميدهد، چه آنها را دوست داشته باشد، چه دوست نداشته باشد ؛ ولي ايمان را فقط به كساني ميدهد كه دوست ميدارد. (كافي، ج 2، ص 215. تحف العقول، ص 300)
ب:نشانة ديگر ابتلا وگرفتاري در دنياست.پيامبر اكرم* ميفرمايد:«اذا احبّ الله عبداً ابتلاه.» اگر خدا بنده اي را دوست بدارد، او را مبتلا ميكند. ( ميزان الحكمه، ج 1، ص 307)
ج: نشانه ديگر آن كه خداوند او را مربي و مرشد خويش ميكند. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «اذا احبّ الله عبداً جعل له واعظاً من نفسه و زاجراً من قلبه يامره و ينهاه.» چون خدا بنده اي را دوست داشته باشد، از دورن او واعظي بر ميگزیند كه به خير هدايتش كند و به قلبش كمالي ميبخشد كه از بدي بازش دارد. نشانه آخر اينكه مهرخدا قلب بنده را تسخير كرده باشد. ( كنز العمال، ج 11، ص 95)
راه كسب محبت خدا
راه تحصيل محبت و تحكيم آن در قلب، معرفت قلبی وپاكسازي درون از مشغولیات و تعلقات دنيوي است و اين مهم با تفكر و ذكر خدا ميسّر ميشود. قلب انسان چون ظرفي است كه در يك زمان دو محتوی را در خود نميپذيرد. پس براي تحصيل محبت خدا بايد قلب را از محبت غير او پاك كرد .
آیاماجزءامیدواران هستیم؟
اميد و نااميدي در قرآن
دو دسته در جامعه وجود دارند: یک عده کسانی هستند که دنیای پیرامون خود را همواره سبز و روشن و عده دیگر، همیشه سیاه وتاریک می بیند. قرآن هم همواره روح امید و امیدواری را در گستره جامعه میدمد تا آن جامعه پویا شود. لذا خداوند می فرماید «ای بندگان من که به زیان خویشتن بسی کارها کردهاید، از رحمت خدا نومید مباشید که خدا همه گناهان را میآمرزد و او آمرزنده و مهربان است.» زمر/53
خداوند در این آیه اولاً دستور میدهد که هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید و خدا همواره رحمت و خیرش را شامل شما کرده است و در درجه دوم میفرماید که حالا اگر خطا و اشتباهی هم رُخ داد، این دلیل نمیشود که شما ناامید شوید؛ چرا که یکی ازصفات خداوند آمرزنده و مهربان بودن است. پس ما همواره باید امید و امیدواری و نشاط را در خود و در محیط پیرامون، زنده کنیم به همین منظوردرآیات قرآن ازناامیدی نهی شده است که به برخی اشاره می شود:
جز گمراهان، چه كسي از رحمت پروردگارش نااميد ميشود؟از رحمت خدا نااميد نشويد كه تنها گروه كافران از رحمت خداوند، نااميد ميشوند(حجر56)
بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خدا نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميآمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
هنگاميكه به انسان نعمت ميبخشيم، از حق روي ميگرداند و متكبرانه دور ميشود و هنگاميكه كمترين بدي به او ميرسد، از همه چيز نااميد ميگردد
كساني كه به آيات خدا و ديدار او كافر شدند، از رحمت من نااميدند و براي آنها عذابي دردناك است.
اميد و نااميدي در كلام علوي
امام علي(ع) ميفرمايد: الف: بزرگ ترين بلا، نااميدي است. ب: نااميدي، صاحب خود را ميكشد. ج: هر نااميدي، ناكام است. د:در شگفتم از كسي كه استغفار را با خود دارد و با اين وصف، نااميد ميشود. ه:نااميدي باعث تفريط و تقصير در كار ميشود. و:بدان کسي كه خزانههاي آسمانها و زمين در دست اوست، به تو اجازه دعا كردن داده و اجابت نمودن آن را ضمانت كرده است پس، مبادا تأخير در اجابت او تو را نااميد گرداند(نهج البلاغه گردآورنده مرتضی فریدتنکابنی چاپ نهم صفحه 60 جلد1)
چرانااميدي، گناهي بزرگ است؟
علت آنكه پس از شرك به خداوند، نااميدي از رحمتش، مهمترين گناه به شمار ميرود، آثار و پيآمدهاي خطرناكي است كه در پي دارد.
1- دليل اصلي نااميدي از رحمت پروردگار، بياعتقادي به قدرت و رحمت خداوند است. از اين روست كه خداوند، نااميدي را از صفات كافران ميداند.
2- يكي از آفات نااميدي، بسته شدن راه توبه است؛ زيرا شخص نااميد تمام درها را به روي خود بسته ميبيند و اميدي به آمرزش و مغفرت الهي ندارد تا توبه كند.
3- اثر خطرناك ديگري كه نااميدي به بار ميآورد، ارتكاب بيشتر گناه است. از آنجاكه وي، به توبه و بازگشت اميدي ندارد، با خود ميانديشد: من كه به خاطر گناهانم عذاب خواهم شد، پس چرا از ديگر لذتها محروم بمانم و به قول معروف، آب كه از سر گذشت چه يك ني چه صد ني. ازاينرو، به راحتي گناه ميكند و خيلي سريع به پرتگاه هلاكت ميافتد. بايد دانست كه در نظام آفرينش، جايي براي نااميدي وجود ندارد.
توصيههايي براي رهايي از نااميدي
1- مطالعه آيات و روايات مربوطه به پيآمدها و عواقب نااميدي و توصيه به روحيه اميدواري
2- توجه به كوچكي خواسته¬ها و مشكلات در برابر عظمت قدرت خداوند؛
3- تقويت روحيه توكل به خداوند؛
4- مطالعه سرگذشت نجاتيافتگان، از جمله: نجات يافتن حضرت ابراهيم(ع) از آتش نمروديان؛ نجات يافتن حضرت موسي(ع) از چنگال فرعونيان؛ نجات يافتن حضرت يونس(ع) از شکم ماهي؛ پذيرش توبه حرّ بن يزيد رياحي در رسيدن به مقام شهادت.
5- يادآوري الطاف پيشين خداوند در زندگي خود.
راههای افزایش امید
1) توکل به خداوند: جوانی که در همه کارها عامل اصلی را خداوند بداند و بفهمد که او اگر بخواهد هر کاری شدنی است، آنگاه دیگر دل به عاملهای دیگر نمیبندد و امید در او تقویت میشود ؛ چرا که خداوند، منبع قدرت بینهایت است و دوستان خویش را تنها نخواهد گذاشت. لذا با توکل به پروردگار، در هر کاری امید به موفقیّت در آن کار، افزایش پیدا میکند. و این توکل، شاخص مهمّی در تقویت امید است.
2) گرایش به معنویت: همواره انسانها در جامعه مشاهده میکنند که افرادی که گرایش به معنویت دارند و بهیاد خدا و معاد هستند، آنها بیشتر امید به کارها و امید به آینده ی خود دارند.
افرادی که به پوچی و بیهدفی میرسند، کسانیاند که اصلاً بهیاد خداوند نیستند و به معنویات توجهی ندارند لذا پس از مدّتی بیانگیزه و پریشان و ناامید میشوند و در نتیجه، دیگر زندگی و پیشرفت خود را غیرممکن و یا پوچ و بیارزش میشمارند. بنابر برخی پژوهشهای روانشناسی معاصر، یکی از عوامل مؤثری که در افزایش امید، نقش زیادی دارد، همین گرایش به معنویات و یاد خداست؛ چرا که با یاد خدا دلها آرام و امیدوار میشود..
3) اعتماد به نفس: افرادی که در کارهای خود اعتماد به نفس دارند و خودباورند، اینها از امید بیشتری بهرهمندند. اعتماد به نفس یعنی انسان با تکیه بر اراده خود کارهای خویش را انجام بدهد. رابطه اعتماد به نفس و امید، رابطهای دوسویه است ؛ یعنی از یک طرف اعتماد به نفس در افزایش امید مؤثر است و از طرف دیگر، امید زیاد داشتن، سبب اعتماد به نفس بیشتر میگردد.
4) محیط و خانواده: خانواده و محیط پیرامون، اگر از محیطهای سالم و با نشاط و برخوردار از امید باشد، طبعا این امید و انگیزه، به جوان هم سرایت میکند. نقش خانواده و محیط را در شخصیت جوان نمیتوان نادیده گرفت و درصد بالایی از تأثیر را همین محیط و خانواده در شکلگیری امید و افزایش آن دارد.
5) پرهیز از زشتیها: یکی از کارهایی که باعث ناامیدی می شود، گناه کردن است، مخصوصا وقتی که شخص، اصرار بر گناه داشته باشد و زیاد مرتکب گناه شود، که این، باعث تیرگی دل و ناامیدی تدریجی میشود ؛ زیرا احساس میکند تمام راهها را بر روی خود بسته و دیگر راهی برای نجات ندارد. پس مرتکب گناه نشدن، عامل مهمی در افزایش امید و آرامش یافتنِ وجدان و نشاط زندگی است.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که: «امید، رحمت خدا برای امت من است. اگر امید نبود، مادری فرزند خود را شیر نمیداد و کسی درختی نمیکاشت»..
آثار امید در زندگی انسان:
1) تقویت انگیزه در پیگیری اهداف: یکی از آثار امید در انسانها (بخصوص جوانان) این است که به آنها در رسیدن به اهداف خود، انگیزه و نیرو میبخشد. در حدیث پیامبر(ص) آمده است: «کسی به بهشت میرود که امید آن را دارد و کسی از جهنم دور میماند که از آن بیمناک باشد».
از این حدیث، روشن میشود که امید، منشأ عمل است و سرنوشتساز ؛ چون اگر کسی امید به چیزی داشت به آن دست مییابد و زمینههای دستیابی آن هدف را برای خود مهیا میکند. در نتیجه، امید در دل آدمهای خوب، منجر به عمل نیکو و صالح میشود و سرانجام هم سبب نجات و ورود به بهشت میشود. پس میتوان گفت که امید، انسانها را در رسیدن به اهداف خود یاری میکند.
2) چیره شدن بر دشواریها: اگر امید نباشد، دیگر انگیزهای برای صبر و چیره شدن بر دشواریها نیست. اینکه جوان شبانهروز و ماههای متوالی همّت میکند و سختیهای راه را تحمل میکند، آن نیست مگر امید به موفقیت در کنکور دانشگاه و یا یافتن حرفه و کار. پس امید به رفتن به دانشگاه و یا استادکار شدن در یک شغل و حرفه، او را برابر هر سختیای کمک میکند.
3)اميدواري؛ تازه ترين حربه مبارزه با افسردگي: طبق پژوهشهايي، اميدواري ميتواند تازه ترين حربه مبارزه با بيماري افسردگي محسوب شود
بنابر نتايج تحقيقات، «ا ميد درماني» ميتواند از افسردگي جلوگيري وآن را درمان کند و در عين حال به بيماران بياموزد که چگونه با ايجاد هدفهاي تازه در زندگي در مقابل افسردگي مقاومت کنند.
کريستين لانگ ميگويد: وقتي اميدوار باشيد يک قوه محرک نيرومند شما را به جلو پيش ميبرد. اگر هميشه منفي باشيد هيچ کاري به نتيجه نميرسد. چرا که شما دائما درگير اين مسئله هستيد که چرا زندگي من غم انگيز است، يا چرا ديگران چيزهايي دارند که من ندارم و همين جنگ و جدال و نيروي منفي بزرگترين عامل بازدارنده در زندگي شما خواهد شد. انسانهايي که در جنگ منفي با خود عمرخودرا تلف ميکنند هيچ وقت به آن نتيجه مثبتي که انتظار دارند نميرسند..
آیامشمول توفیق از جانب خداوند هستیم؟
توفيق چيست؟
توفيق چيست؟ يعني گرههاي زندگيات باز شود. قرآن ميفرمايد:(ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ)عبس(20) من راه را باز و آسان ميكنم. توفيق معنايس همين است كه يك مرتبه گرهها باز ميشود.
مثال:انسان در سفر حج به يكي ميگويد از كجا مكه آمدي تعريف ميكند خيلي عادي و راحت اسبابش فراهم شد، مثنوي در اين رابطه داستاني نقل ميكندكه شخصي زير درختي خوابيده بود مارمولكي رفت تو ی حلق اوکه دهانش باز بود شخصي اين را ديد و به زور واصرارمقداري زردآلوي ترشيده و فاسد به او داد و او را آنقدر دوانيد كه حالش به هم خورد و زردآلو را برگردانيد ومارمولك هم همراه آن بيرون آمد، بعد به او گفت اگر من علت داستان كار خود را از اول ميگفتم تو خود را ميباختي. اينچنين كردم تا زهر برگردد. گاهي سختيها براي توفيق الهي لازم است منتها ما رمزش را نميفهميم.
توفيق به معناى كارسازى و موافق گرداندن علل و اسباب که لطفى است از سوى خداوند مهربان كه چون شامل حال بندهاى گردد، او را به طاعت حق بر مىانگيزد و از گناه، دور مىسازد. از اميرمؤمنان(ع) روايت شده است كه: التَّوفيقُ قائِدُ الصَّلاحِ. توفيق، كشاننده (انسان) به سوى پاكى و صلاح است. توفيق الهى، همان فراهم ساختن مقدّمات و سبب سازى براى رسيدن به هدف مشروع است؛ اما در اين ميان، نبايد اختيار و تلاش خود انسان را از نظر دور داشت. آدمى بايد در راه پيشبرد اهدافش حركت و تلاش كند و بركتِ اين حركت، توفيق الهى است. تلاش انسان براى كسب خوى و رفتار پسنديده، لياقت تابش آفتاب توفيق را بر وى پديد مىآورد. اميرالمؤمنين (ع) مىفرمايد: خَيرُالإجتهادِ ما قارَنَهُ التَّوفيقُ. بهترين كوشش، آن كوششى است كه با توفيق (و سبب سازى خوبىها) قرين شود. پس عمده سعى آدمى در فرمانبردارى از حقتعالى است، تا توفيق او همواره همراه و مددكارش گردد.
توفیق از نظرامام علی(ع)
1 - راهنما: «لا قائد کالتوفیق؛ راهنما و جلوداری چون توفیق نیست.» 2- عنایت خداوند: «التوفیق عنایته؛ توفیق عنایت الهی است.» 3- رحمت الهی: «التوفیق رحمته; توفیق رحمت خداوند است.» 4- جذبه خداوند: «التوفیق من جذبات الرب; توفیق از جاذبههای پروردگار است.» 5- قله رستگاری: «التوفیق راس النجاح; توفیق اوج موفقیت و رستگاری است.» 6- برترین نعمت: «لا نعمة اجل من التوفیق; نعمتی بالاتر از توفیق نیست.»
عوامل توفيق:
حضرت على(ع) عوامل لياقت يافتن توفيق را:
1 - طلب از خداوند: «من استنصح الله وفق؛ آنکه از خدا طلب خیر کند توفیق یافته است.»
2- دین داری: كَما أنَّ الجِسمَ والظِّلَّ لا يَفتَرِقانِ، كَذلِكَ الدِّينُ و التَّوفيقُ لا يَفتَرِقانِ. همانگونه كه جسم و سايه از هم جدا نمىشوند، ديندارى و توفيق نيز از يكديگر جدا نمىشوند.
3- بیداری: مَن كانَ لَهُ مِن نَفسِهِ يَ