قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
نسیم دانش شماره 30
دستور العمل عرفانی ، تربیتی و اخلاقی واجتماعی زندگی از معراج
*تعریف معراج:
مسلمانان طبق آیات قرآن به سیر شبانه پیامبر اکرم(ص) از مسجد ا لحرامدر مکه به مسجدالاقصی در فلسطین و عروج جسمانی وروحانی او از مسجد الاقصی به آسمان ها را اعتقاد دارند که این واقعه را معراج مینامند.(فرهنگ معین دهخدا) درا حاديث آن شب را شب هفدهم ربيع الاول و يا شب بيست و هفتم رجب یا شب هفدهم و شب بيست و يكم رمضان نوشته اند.
* شکل وکیفیت معراج:
رسول خدا(ص)در آن شب در خانه ام هانى دختر ابيطالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتى كه آن حضرت به سرزمين بيت المقدس و مسجد اقصى و آسمانها رفت و بازگشت از يك شب بيشتر طول نكشيد به طورى كه صبح آن شب را در همان خانه بود ،امام صادق(ع)فرمود: رسول خدا(ص)نماز عشاء و نماز صبح را در مكه خواند(تفسیر عیاشی)
چون رسول خدا(ص)داستان خود را براى مردم تعريف كرد با تعجب پرسيدند: نشانه صدق گفتار تو چيست و ما از كجا بدانيم تو راست مىگويى؟ فرمود: نشانهاش فلان كاروان است كه من هنگام رفتن به شام در فلان جا ديدم و شترانشان از صداى حركتبراق رم كرده يكى از آنها فرار كرد و من جاى آن را به ايشان نشان دادم و هنگام بازگشت نيز در منزل ضجنان(40کیلومتری مكه) به فلان كاروان برخوردم كه همگى خواب بودند و ظرف آبى بالاى سر خود گذارده بودند و روى آن را با سرپوشى پوشانده بودند و كاروان مزبور هم اكنون از دره تنعيم وارد مكه خواهند شد، و نشانهاش آن است كه پيشاپيش آنها شترى خاكسترى رنگ است و دو لنگه بار روى آن شتر است كه يك لنگه آن سياه مىباشد.و چون مردم اين سخنان را شنيدند به سوى دره تنعيم رفته و كاروان را با همان نشاني ها یش كه فرموده بود مشاهده كردند چون صدق گفتار آن حضرت معلوم شد و راهى براى تكذيب و استهزا باقى نماند آخرين حرفشان اين بود كه گفتند: اين هم سحرى ديگر از محمد!
جبرئیل و میکائیل و اسرافیل به منظور سفر پیامبر(ص) به آسمان مرکبی به نام براق(در توصيف«براق»در حديث آمده كه فرمود: از الاغ بزرگتر و از قاطر كوچكتر بود، داراى دو بال بود و هر گام كه بر مىداشت تا جايى كه چشم مىديد مىپيمود، صورتى چون صورت آدمى و يالى مانند يال اسب داشت، و پاهايش مانند پاى شتر) را براى او آوردند، اى براق، قبل از این پیامبر، هیچ پیامبرى سوار تو نشده، و بعد از این هم کسى همانند او، سوارتو نخواهد شد.سپس پیامبر به اتفاق جبریل در سرزمین مدینه نزول كرد و در آنجا نماز گذارد.وبعددر طور سینا محل سخن گفتن خدا با موسی و بیت اللحم محل تولد عیسی توقف کردو نماز خواند، و سپس در مسجد الاقصی با حضور ارواح انبیای بزرگ مانند ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم االسلام) نماز گذارد، و امام جماعت پیامبر (ص)بود، سپس از آنجاسفر آسمانهای هفتگانه را یكی پس از دیگری پیمود، و در هر آسمان با صحنه های تازه ای روبرو شد، با پیامبران و فرشتگان و در بعضی از آسمانها با دوزخ یا دوزخیان، و در بعضی با بهشت و بهشتیان، برخورد كرد، و پیامبر(ص)از هر یك از آنها خاطره های پر ارزش و بسیار آموزنده در روح پاك خود ذخیره فرمود، و عجایبی مشاهده كرد كه هر كدام رمزی و سری از اسرار عالم هستی بود، و پس از بازگشت اینها را با صراحت، و گاه با زبان كنایه و مثال، برای آگاهی امت در فرصتهای مناسب شرح می داد، و برای تعلیم و تربیت از آن استفاده فراوان فرمودکه این امر نشان می دهد كه یكی از اهداف مهم این سفر آسمانی استفاده از نتاج عرفانی و تربیتی این مشاهدات پر بها بود،.البته همانگونه كه گفتیم بهشت و دوزخی را كه پیامبر (ص)در سفر معراج مشاهده كرد، و كسانی را در آن متنعم یا معذب دید، بهشت و دوزخ قیامت نبود، بلكه بهشت و دوزخ برزخی بود.
سرانجام به هفتمین آسمان رسید، و پیامبر (ص)در آن جهان سراسر نور و روشنایی به اوج شهود باطنی، و قرب الی الله، و مقام قاب قوسین او ادنی رسید، و خداوند در این سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسیار مهم و سخنان فراوانی به او فرمود كه مجموعه ای از آن امروز در روایات اسلامی به صورت احادیث قدسی آمده است.
این همه گفتگوهای طولانی و این همه مشاهدات در یك شب روی داد؟! سفر معراج هرگز یك سفر عادی نبود كه با معیارهای عادی سنجیده شود، نه اصل سفرعادی بود و نه مركبش، نه مشاهداتش عادی بود و نه گفتگوهایش، و نه تشبیهاتش،اینهاهمه بیانگر عظمت صحنه هایی است كه پیامبر (ص)مشاهده كرد، همه چیز به صورت خارق العاده و در مقیاسهای خارج از مكان و زمانی كه ما با آن آشنا هستیم.
*معراج از دیدگاه قرآن وروایات اسلامی
، سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی با رکنا حوله لنریه من آیاتناانه هو السمیع البصیر (اسراء/1):پاک و منزه است خداوندی كه در یك شب بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی که گرداگردش را پربرکت ساختیم برد تاآیات خود را به او نشان دهیم واو شنوا وبینا است این آیه در عین فشردگی بیشتر مشخصات این سفر شبانه اعجاز آمیز را بیان میكند:
1 - "اسرا" در لغت عرب به معنی سفر شبانه است، در حالی كه كلمه سیر به مسافرت در روز گفته می شود.
2 – كلمه" لیلا " این حقیقت را نیز بیان می كند كه این سفر، بطور كامل در یك شب واقع شد، و مهم نیز همین است كه فاصله میان مسجد الحرام و بیت المقدس كه بیش از یكصد فرسخ (بیش از 560کیلو متر )است و در شرایط آن زمان می بایست روزها یا هفته ها بطول بیانجامد، تنها در یك شب رخ داد.
3 - كلمه "عبد" نشان میدهد كه این افتخار و اكرام به خاطر مقام عبودیت و بندگی پیامبر (ص) بود، چرا كه بالاترین مقام برای انسان است كه بنده راستین خدا باشد، وفقط در برابر فرمان او تسلیم باشد، هر كاری را برای خدا و رضای او انجام دهد.
4 - همچنین تعبیر" عبد "نشان می دهد كه این سفر در بیداری واقع شده.و نشان می دهد كه جسم و روح پیامبر (ص)تواما در این سفر شركت داشته است،.
6 - هدف از این سیر، مشاهده آیات عظمت الهی بوده، تا روح پر عظمت پیامبر (ص) در پرتو مشاهده آن آیات، عظمت بیشتری یابد، و آمادگی بیشتری برای هدایت انسانها پیدا كند، نه آنگونه كه كوته فكران می پندارند كه پیامبر (ص) به معراج رفت تا خدا را ببیند!، به گمان اینكه خدا محلی در آسمانها دارد!! به هر حال پیامبر (ص) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود، ولی شنیدن كی بود مانند دیدن!
7 - جمله "باركنا حوله" بیانگر این است كه مسجد الاقصی علاوه بر اینكه سرزمین مقدسی است اطراف آن نیز سرزمین مبارك و پر بركتی است ، بركات ظاهری ، چون در منطقه ای آباد وسرسبز و خرّم و مملو از درختان و آب های جاری واقع شده است.
واز جهت بركات معنوی، چون این سرزمین در طول تاریخ كانون پیامبران بزرگ خدا، و خاستگاه توحید و خدا پرستی بوده است.
8 - جمله "انه هو السمیع البصیر"بیانگر این است که بخشش این موهبت به پیامبر (ص) بی حساب نبوده بلكه به خاطر شایستگی هایی بوده كه بر اثر گفتار و كردارش پیدا کرده و خداوند از آن به خوبی آگاه بود.
9 - كلمه " من آیاتنا" نشان می دهد كه آیات عظمت خداوندآنقدر زیاد است كه پیامبر (ص) با تمام عظمتش در این سفر تنها گوشه ای از آن را مشاهده كرده است.
در سوره اسرا، بخش اول سفر ، یعنی سفر از مكه و مسجد الحرام به مسجد الاقصی و بیت المقدس را بیان می کند،اما در سوره نجم آیات 13تا 19 قسمت دوم معراج
یعنی سفر به آسمان ها مطرح کرده است، می فرماید: " و لقد رءآه نزله اخری - وبار دیگر او را مشاهده کرد" عند سدره المنتهی – نزد سدره المنتهی (درختی پربرگ وپر سایه ،سایبان عظیمی در جوار قرب رحمت حق )"عندها جنه الماوی - که بهشت برین در آنجا است "اذ یغشی السدره ما یغشی - در آن هنگام نور خیره کننده ای سدره المنتهی را پوشانده بود " ما زاغ البصر و ما طغی – چشم اوهرگز منحرف نشد وطغیان ننمود " لقد رآی من آیات ربه الكبری - او پاره ای از آیات ونشانه های بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد " خلاصه مفاد این آیات چنین است كه پیامبر (ص) برای دومین بار فرشته وحی جبریل را به صورت اصلی مشاهده و ملاقات كرد مرتبه اول در آغاز نزول وحی در كوه حرا ومرتبه دوم ملاقات در نزد بهشت جاویدان بود.پیغمبر (ص) نشانه های بزرگی را از عظمت خدا را مشاهده كرد.
علمای شیعه معتقدند خداوند در همان شبی كه پیامبرش را از مكه به بیت المقدس برد او را به سوی آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمانها به او نشان دادو فرمود، این در بیداری بود نه در خواب. (شیخ طوسی / تفسیر تبیان)
اخبار متواتر از پیامبر (ص)نقل شده كه خدا او را به آسمانها برد و درهای آسمان را به روی او گشود.
*آیا معراج جسمانی بوده یا روحانی؟
مشهور در اخبار ما این است كه خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیداری و حیات به آسمانها برد و اكثر مفسران را نیز عقیده همین است.( مفسر عالیقدر مرحوم طبرسی / تفسیر مجمع ا لبیان)
*هدف معراج
- از آیات" لقد رآی من آیات ربه الكبری "و " لنریه من آیاتنا " رسیدن پیامبر (ص)به شهود باطنی ونیز دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر استنباط می شود و همچنین پیامبر(ص) به مسائل زیاد و مهمی از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهی پیدا کرد كه در طول عمر مباركش الهام بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
هدف از معراج این نبوده كه پیامبر (ص)به دیدار خدا در آسمانها بشتابد! آنچنان كه ساده لوحان پنداشته اند كه متاسفانه بعضی از دانشمندان غربی به خاطر ناآگاهی یا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر دیگران، آنرا نقل كرده اند، از جمله اینكه " گیورگیو "در كتاب محمد پیامبری كه از نو باید شناخت میگوید محمد در سفر معراج به جایی رسید كه صدای قلم خدا را می شنید و می فهمید كه خدا مشغول نگهداری حساب افراد میباشد! ولی با اینكه صدای قلم خدا را می شنید او را نمی دید! زیرا هیچكس نمی تواند خدا را ببیند و لو پیغمبر باشد (محمد پیغمبری كه از نو باید شناخت صفحه 125)
این مطلب نشان میدهد كه مخصوصا قلم از نوع قلم چوبی است! كه به هنگام حركت روی كاغذ تحریر می لرزد و صدا می كند! و امثال این خرافات .
هدف معراج این بوده كه روح بزرگ پیامبر (ص) اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستی، مخصوصا عالم بالا كه مجموعه ای است از نشانه های عظمت او مشاهده كند، و باز هم درك و دید تازه ای برای هدایت و رهبری انسانها بیابد.
این هدف صریحا در آیه یك سوره اسرا، و آیه 18سوره نجم آمده است.
امام صادق (ع)تیز در پاسخ به علت معراج چنین فرمود:" ان الله لایوصف بمكان، و لایجری علیه زمان،و لكنه عزّ و جلّ اراد ان یشرف به ملائكته و سكان سماواته، و یكرمهم بمشاهدته، و یریه من عجاب عظمته ما یخبر به بعد هبوطه" خداوند هرگز مكانی ندارد، و زمان بر او جریان نمی گیرد، و لكن او می خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر در میان آنها احترام كند و نیز از شگفتی های عظمتش به پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت برای مردم بازگو كند (تفسیر برهان ج/2ص200)
*معراج و علوم روز
سوالاتی به عنوان موانع برای معراج مطرح است از قبیل:
1 - برای اقدام به یك سفر فضایی نخستین مانع نیروی جاذبه است كه باید با وسائل فوق العاده بر آن پیروز شد، زیرا برای فرار از حوزه جاذبه زمین سرعتی لاا قل معادل چهل هزار كیلومتر در ساعت لازم است!.
2 - مانع دیگر، نبود هوا در فضای بیرون جو زمین است كه بدون آن انسان نمی تواند زندگی كند.
3 - مانع سوم گرمای سوزان آفتاب و سرمای كشنده ای است كه در قسمتی كه آفتاب مستقیما می تابد وقسمتی که نمی تابد .
4- مانع چهارم اشعه های خطرناكی است كه در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه كیهانی و اشعه ماوراء بنفش و اشعه ایكس، این پرتوها هرگاه به مقدار كم به بدن انسان بتابد زیانی بر ارگانیسم بدن او ندارد، ولی در بیرون جو زمین این پرتوها فوق العاده زیاد است و كشنده و مرگبار، اما برای ما ساكنان زمین وجود قشر هوای جو مانع از تابش آنها است.
5 - مشكل بی وزنی است، گر چه انسان تدریجا میتواند به بی وزنی عادت كند ولی برای ما ساكنان روی زمین اگر بی مقدمه به بیرون جو منتقل شویم و حالت بی وزنی دست دهد، تحمل آن بسیار مشكل یا غیر ممكن است.
6 - و سرانجام مشكل زمان ششمین مشكل و از مهمترین موانع است، چرا كه علوم روز می گوید سرعتی بالاتر از سرعت سیر نور نیست و اگر كسی بخواهد در سراسر آسمانها سیر كند باید سرعتی بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.
در برابر این سوالات توجه به چند نكته لازم است:
1- مشكلاتی كه گفته شد هیچكدام به صورت یك مانع عقلی ، مانعی كه معراج را به صورت یك محال عقلی در آوردنیست، بلكه مشكلاتی است كه با استفاده از وسائل و نیروی لازم قابل حل است.به هر حال مساله معراج نه از نظر استدلا ل عقلی غیر ممكن است و نه ازنظر موازین علم روز و خارق العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند.
2 - ما می دانیم كه با آنهمه مشكلاتی كه در سفر فضایی است بالاخره انسان توانسته است با نیروی علم بر آن پیروز گردد، و غیر از مشكل زمان همه مشكلات حل شده و مشكل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است.
3 - بدون شك مساله معراج، جنبه عادی نداشته بلكه با استفاده از نیرو و قدرت بی پایان خداوند صورت گرفته است، و همه معجزات انبیا، همین گونه است ،ما وقتى مسئله نبوت را پذيرفتيم و به«غيب»ايمان آورده و معجزه را قبول كرديم ديگر جايى براى بحث و توجيه باقى نمىماند، مگر با كدام تجزيه و تحليل مادى مسئله شكافتن سنگ سختبا ضربه چوب و بيرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجيه است(اعراف/160) ، و با كدام حساب ظاهرى حاضر كردنتختبلقيس در يك چشم بر هم زدن از صنعا به بيت المقدس قابل درك و قبول است(نمل/40) ، و با كدام وسيلهاى جز معجزه مىتوان عصاى چوبى را به اژدهايى بزرگ«ثعبان مبين»تبديل نمود (شعرا/32) ، و يا با زدن همان عصاى چوبين به دريا مىتوان آن را شكافت، و دوازده شكاف در آن پديدار كرد، ( بقره/ 50، طه/ 77، شعراء/ 63 دخان/ 24 ) و لشكرى عظيم را از آن دريا عبور داد. اينها و امثال اينها معجزاتى است كه در قرآن كريم آمده و روايات صحيح اثبات آنها را تضمين كرده
علم و اختراعات جديد و سفينههاى فضايى و موشكها و آپولوها نيز اين حقيقت قرآن را به اثبات رسانيد، و بر هيئتبطلميوسى خط بطلان كشيده و در زواياى تاريخ دفن كرد. اگر انسانى بخواهد از جايى به جاى دور ديگرى منتقل گردد، و يا جسمى را بخواهند از شهرى به شهرى جابهجا كنند به طور عادى ساعتها و يا روزها و ماهها وقت لازم دارد، كه معجزه اين فاصله و وقت را با قدرت الهى مىگيرد چنانكه با پيشرفت وسايل و صنعت و به كمك عقل و فكر بشر توانستهاند مقدارى از اين كار را با ابزار علمى انجام دهند، و در علم كشاورزى آن قدر پيشرفت كردهاند كه بر طبق برخى از خبرها توانستهاند تخم گوجه فرنگى را در زمين بكارند و با كودهاى مخصوص و مدرنيزه كردن كار، پس از 18 روز گوجه فرنگى تازه از بوته آن بچينند، و يا امروزه مىشنويم سفينههايى ساختهاند كه دور كره زمين را در فاصله يك ساعت و ده دقيقه مىپيمايد، در صورتى كه اگر صد سال پيش كسى ادعا مىكرد كه ممكن است روزى چنين كارى انجام شود مردم جهان آن را انكار كرده گوينده را به ديوانگى منسوب مىداشتند، وشايد همانند گاليله بيچاره كه كرويت زمين را كشف و اظهار كرد او را به دار مىآويختند، و يا به زندان مى افكندند.
4- هنگامی كه بشر با پیشرفت علم توانایی پیدا كند كه وسائلی بسازد ، آنچنان سریع كه از حوزه جاذبه زمین بیرون رود، سفینه هایی بسازد كه مساله اشعه های مرگبار بیرون جو را حل كند، لباسهایی بپوشد كه او را در برابر سرما و گرمای فوق العاده حفظ نماید، وبا تمرین به بی وزنی عادت نماید، خلاصه جایی كه انسان بتواند با استفاده از نیروی محدودش، این راه را طی كند آیا با استمداد از نیروی نامحدود الهی این ها حل شدنی نیست؟! ما یقین داریم كه خدا مركب سریع السیری كه متناسب این سفر فضایی بوده باشد در اختیار پیامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتی كه در این سفر وجود داشته زیر پوشش حمایت خود گرفته،
*مراحل سفر به آسمان ها
1- صعود به آسمان دنیا(آسمان اول): در آنجا آدم ابو البشر را ديد، آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان بر آن حضرت سلام كرده و تهنيت و تبريك گفتند، و بر طبق روايتى كه على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق(ع) روايت كرده رسول خدا(ص)فرمود: در آن جا ملك الموت (فرشته مرگ )را نيز مشاهده كرد م كه لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگويى كه با آن حضرت داشت عرض كرد: همه دنيا در دست من همچون درهم( سكهاى)است كه در دست مردى باشد و آن را پشت و رو كند، و هيچ خانهاى نيست جز آنكه من در هر روز پنجبار بدان سركشى مىكنم و چون بر مردهاى گريه مىكنند بدانها مىگويم: گريه نكنيد كه من باز هم پيش شما خواهم آمد و پس از آن نيز بارها مىآيم تا آنكه يكى از شما باقى نماند، در اينجا بود كه رسول خدا(ص)فرمود: براستى كه مرگ بالاترين مصيبت و سختترين حادثه است و جبرئيل در پاسخ گفت: حوادث پس از مرگ سختتر از آن است. و سپس فرمود:و از آنجا به گروهى گذشتم كه پيش روى آنها ظرف هايى از گوشت پاك و گوشت ناپاك بود و آنها ناپاك را مىخوردند و پاك را مىگذاردند، از جبرئيل پرسيدم: اينها كياناند؟گفت: افرادى از امت تو هستند كه مال حرام مىخورند و مال حلال را وامىگذارند، و مردمى را ديدم كه لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان را چيده و در دهانشان مىگذاردند، پرسيدم: اينها كياناند؟گفت: اينها كسانى هستند كه از مردمان عيبجويى مىكنند،مردمان ديگرى را ديدم كه سرشان را به سنگ مىكوفتند و چون حال آنها را پرسيدم پاسخ داد: اينان كسانى هستند كه نماز شامگاه و عشاء را نمىخواندند و مىخفتند.مردمى را ديدم كه آتش در دهانشان مىريختند و از نشيمنگاهشان بيرون مىآمد و چون وضع آنها را پرسيدم، گفت: اينان كسانى هستندكه اموال يتيمان را به ستم مىخورند، گروهى را ديدم كه شكمهاى بزرگى داشتند و نمىتوانستند از جا برخيزند گفتم: اى جبرئيل اينها كياناند؟گفت: كسانى هستند كه ربا مىخورند، زنانى را ديدم كه بر پستان آويزانند، پرسيدم: اينها چه زنانى هستند؟ گفت: زنان زناكارى هستند كه فرزندان ديگران را به شوهران خود منسوب مىدارند و سپس به فرشتگانى برخوردم كه تمام اجزاى بدنشان تسبيح خدا مىكرد.
امير المؤمنين(ع)روايت كرده: من و فاطمه نزد پيغمبر(ص)رفتيم و او را ديدیم كه به سختى مىگريست و چون راسبب پرسيدم فرمود شبى كه به آسمانها رفتم زنانى از امتخود را در عذاب سختى ديدم و گريهام براى سختى عذاب آنهاست. زنى را به موى سرش آويزان ديدم كه مغز سرش جوش آمده بود، زنى را به زبان آويزان ديدم كه از حميم(آب جوشان)جهنم در حلق او مىريختند، زنى را به پستانهايش آويزان ديدم، زنى را ديدم كه گوشت تنش را مىخورد و آتش از زير او فروزان بود، زنى را ديدم كه پاهايش را به دستهايش بسته بودند و مارها و عقربها بر سرش ريخته بودند، زنى را كور و كر و گنگ در تابوتى از آتش مشاهده كردم كه مغز سرش از بينى او خارج مىشد و بدنش را خوره و پيسى فرا گرفته بود، زنى را به پاهايش آويزان در تنورى از آتش ديدم، زنى را ديدم كه گوشت تنش را از پايين تا بالا به مقراض آتشين مىبريدند، زنى را ديدم كه صورت و دستهايش سوخته بود و امعاء(معده وروده) خود را مىخورد، زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ و به هزار نوع عذاب گرفتار بود و زنى را به صورت سگ ديدم كه آتش از پايين در شكمش مىريختند و از دهانش بيرون مىآمد و فرشتگان با گرزهاى آهنين به سر و بدنش مىكوفتند. فاطمه كه اين سخن را از پدر شنيد پرسيد: پدرجان آنها چه عمل و رفتارى داشتند كه خداوند چنين عذابى برايشان مقرر داشته بود؟فرمود: دخترم!اما آن زنى كه به موى سر آويزان شده بود زنى بود كه موى سر خود را از مردان نامحرم نمىپوشانيد، اما آنكه به زبان آويزان بود زنى بود كه با زبان شوهر خود را مىآزرد، آنكه به پستان آويزان بود زنى بود كه از شوهر خود در بستر اطاعت نمىكرد، زنى كه به پاها آويزان بود زنى بود كه بى اجازه شوهر از خانه بيرون مىرفت، اما آنكه گوشتبدنش را مىخورد آن زنى بود كه بدن خود را براى مردم آرايش مىكرد، اما زنى كه دستهايش را به پاها بسته بودند و مار و عقربها بر او مسلط گشته زنى بود كه به طهارت بدن و لباس خود اهميت نمی داد و براى جنابت و حيض غسل نمىكرد و نظافت نداشت و نسبتبه نماز خود بى اهميت بود، اما آنكه كور و كر و گنگ بود آن زنى بود كه از زنا فرزنددار شده و آن را به گردن شوهرش مىانداخت، آنكه گوشت تنش را به مقراض مىبريدند آن زنى بود كه خود را در معرض مردان قرار مىداد، آنكه صورت و بدنش سوخته و از امعاء (معده وروده )خود مىخورد زنى بود كه وسايل زنا براى ديگران فراهم مىكرد. آنكه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود زن سخن چين دروغگو بود و آنكه صورتش صورت سگ بود و آتش در دلش مىريختند زنان خواننده و نوازنده بودند. . . و سپس به دنبال آن فرمود:واى به حال زنى كه شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنى كه شوهرش از او راضى باشد. (شیخ صدوق/کتاب عیون)
2- صعود به آسمان دوم:
از آنجا به آسمان دوم رفتم و در آنجا دو مرد را شبيه به يكديگر ديدم و از جبرئيل پرسيدم: اينان كياناند؟گفت: هر دو پسر خاله يكديگر يحيى و عيسى(ع)هستند، بر آنها سلام كردم و پاسخ داده ،تهنيت ودرود به من گفتند و فرشتگان زيادى راكه به تسبيح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده كردم.
3- صعودبه آسمان سوم:
از آنجا به آسمان سوم بالا رفتم و در آنجا مرد زيبايى را ديدم كه زيبايى او نسبتبه ديگران همچون ماه شب چهارده نسبت به ستارگان بود و چون نامش را پرسيدم جبرئيل گفت: اين برادرت يوسف است، بر او سلام كردم و پاسخ داده و تهنيت و تبريك گفت و فرشتگان بسيارى را نيز در آنجا ديدم.
4- صعودبه آسمان چهارم:
آنجا به آسمان چهارم بالا رفتم و مردى را ديدم و چون از جبرئيل پرسيدم گفت: او ادريس است كه خدا وى را به اينجا آورده، بر او سلام كردم پاسخ داد و براى من آمرزش خواست و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى پيشين مشاهده كردم و همگى براى من و امت من مژده خير دادند.
5- صعود به آسمان پنجم:
سپس به آسمان پنجم رفتم و در آنجا مردى را به سن كهولت ديدم كه دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسيدم كيست؟جبرئيل گفت: هارون بن عمران است، بر او سلام كرده و پاسخ داد و فرشتگان بسيارى را مانند آسمانهاى ديگر مشاهده كردم.
6- صعود به آسمان ششم:
آن گاه به آسمان ششم بالا رفتيم و در آنجا مردى گندمگون و بلند قامت را ديدم كه مىگفت: بنى اسرائيل می پندارند من گرامىترين فرزندان آدم در پيشگاه خدا هستم ولى اين مرد از من نزد خدا گرامىتر است و چون از جبرئيل پرسيدم: كيست؟گفت: برادرت موسى بن عمران است، بر او سلام كردم جواب داد و همانند آسمانهاى ديگر فرشتگان بسيارى را در حال خشوع ديدم.
7- صعود به آسمان هفتم:
پیامبر (ص)در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سوال كرد: یا رب ای الاعمال افضل؟ پروردگارا كدام عمل افضل است؟.
خداوند متعال فرمود: لیس شی، عندی افضل من التوكل علی، و الرضا بما قسمت، یا محمد! وجبت محبتی للمتحابین فی، و وجبت محبتی للمتعاطفین فی، و وجبت محبتی للمتواصلین فی، و وجبت محبتی للمتوكلین علی، و لیس لمحبتی علم و لاغایه ولا نهایه! هیچ چیز نزد من برتر از توكل بر من و رضا به آنچه قسمت كرده ام نیست، ای محمد! آنها كه به خاطر من یكدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنها است، و كسانی كه به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستی دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم برای كسانی كه توكل بر من میكنند فرض و لازم است، و برای محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتی نیست! و به این ترتیب گفتگوها از محبت شروع می شود، محبتی بی انتها و گسترده و اصول عالم هستی بر همین محور محبت دور میزند.(آفرینش با رحمت ومحبت آغاز شد)
در فراز دیگری آمده است: ای احمد! همچون كودكان مباش كه سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامی كه غذای شیرین و دلپذیری به آنها می دهند مغرور می شوند، و همه چیز را به دست فراموشی می سپارند.
پیامبر (ص)در اینجا عرضه داشت: پروردگارا مرا به عملی هدایت كن كه موجب قرب به درگاه تو است.فرمود: شب را روز، و روز را شب قرار ده! عرض كرد: چگونه؟! فرمود: چنان كن كه خواب تو نماز باشد، و هرگز شكم خود را كامل سیر مكن.
در فراز دیگری آمده است: ای احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیك شو، و در كنار مجلس آنها قرار گیر، تا من به تو نزدیك شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش!
در فراز دیگر میفرماید: ای احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را محبوب دار.
عرض میكند: پروردگارا! اهل دنیا و آخرت كیانند؟ فرمود: اهل دنیا كسانی هستند كه زیاد می خورند، و زیاد می خندند و می خوابند، و خشم می گیرند، و كمتر خشنود می شوند، نه در برابر بدیها از كسی عذر می خواهند، و نه اگر كسی از آنها عذر بطلبد، می پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصی شجاعند، آرزوهای دور و دراز دارند، و در حالی كه اجلشان نزدیك شده هرگز به حساب اعمال خود نمی رسند، و نفعشان برای مردم كم است، افرادی پر حرف، فاقد احساس مسولیت، و علاقمند به خورد و خوراك هستند.
اهل دنیا نه نعمت شكر خدا بجا می آورند، و نه در مصاب صبورند.خدمات فراوان در نظر آنها كم است (و خدمات كم خودشان بسیار!) خود را به انجام كاری كه انجام نداده اند ستایش می كنند، و چیزی را مطالبه می كنند كه حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهای خود سخن می گویند، و عیوب مردم را خاطر نشان می سازند و نیكی های آنها را پنهان! عرض كرد: پروردگار؟ آیا دنیاپرستان غیر از این عیبی هم دارند؟ فرمود، ای احمد! عیب آنها این است كه جهل و حماقت در آنها فراوان است، برای استادی كه از او علم آموخته اند تواضع نمی كنند، و خود را عاقل می دانند اما در نزد آگاهان نادان و احمقند.
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه می دهد: آنها مردمی با حیا هستند، جهل آنها كم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویش ا ند، و از همین جهت خود را به زحمت می افكنند، چشم هایشان به خواب می رود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان می گرید، و قلبشان پیوسته به یاد خدا است.هنگامی كه مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاكران نوشته می شوند.
در آغاز نعمت ها حمد خدا می گویند، و در پایان شكر او را بجا می آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حی و قیوم و كریم است (همتشان آنچنان عالی است كه به غیر او نظر ندارند...) مردم در عمر خود یكبار می میرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوا هر روز هفتاد بار میمیرند (و حیات نوین می یابند!)... هنگامی كه برای عبادت در برابر من می ایستند همچون بنیان مرصوص و سدی فولادی ا ند، و در دل آنها توجهی به مخلوقات نیست.
به عزت و جلا لم سوگند كه من آنها را حیات و زندگی پاكیزه ای می بخشم، و در پایان عمر، خودم آنها را قبض روح می كنم، و درهای آسمان را برای پرواز روح آنها می گشایم، تمام حجاب ها را از برابر آنها كنار می زنم، و دستور می دهم بهشت، خود را برای آنها بیاراید!... ای احمد! عبادت ده جز، دارد كه نه جز، آن طلب حلال است، هنگامی كه غذا و نوشیدنی تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منی....
و در فراز دیگری آمده است: ای احمد! آیا میدانی كدام زندگی گواراتر و پردوام تر است؟ عرض كرد: خداوندا نه! فرمود: زندگی گوارا آن است كه صاحب آن لحظه ای از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نكند، از حق من بی خبر نباشد، و شب و روز رضای مرا بطلبد.
اما زندگی باقی آن است كه برای نجات خود عمل كند، و دنیا در نظرش كوچك باشد، و آخرت بزرگ، رضای مرا بر رضای خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودی مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهی من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتی به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاك كند، شیطان و وساوس شیطانی را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامی كه چنین كند محبت خاصی در قلبش جای می دهم، آنچنان كه تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبی است كه من به اهل محبتم میبخشم! چشم و گوش قلب او را میگشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد! و سرانجام این حدیث نورانی با این جمله های بیدار كننده پایان می گیرد: ای احمد! اگر بنده ای نماز تمام اهل آسمانها و زمین را بجا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس فاخری در تن نپوشد( و در نهایت زهد و وارستگی زندگی كند) ولی در قلبش ذره ای دنیاپرستی یا ریاست طلبی یا عشق به زینت دنیا باشد در سرای جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر می دارم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد لله رب العالمین.
ما اطمینان داریم كه غیر از آنچه پیامبر (ص)در سخنانش برای ما بازگو كرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتی میان او و محبوبش در آن شب عشق و شوق، و جذبه و وصال، رد و بدل شده كه نه گوش ها توانای شنیدن آنرا دارد و نه افكار عادی قدرت دركش را، و به همین دلیل در درون جان پاك پیامبر (ص)برای همیشه مكتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده اند.
سپس به آسمان هفتم رفتيم و در آنجا به فرشتهاى برخورد نكردم جز آنكه گفت: اى محمد حجامت كن و به امتخود نيز سفارش حجامت را بكن و در آنجا مردى را كه موى سر و صورتش سياه و سفيد بود و روى تختى نشسته بود ديدم و جبرئيل گفت، او پدرت ابراهيم است، بر او سلام كرده جواب داد و تهنيت و تبريك گفت، و مانند فرشتگانى را كه در آسمانهاى پيشين ديده بودم در آنجا ديدم، و سپس درياهايى از نور كه از درخشندگى چشم را خيره مىكرد و درياهايى از ظلمت و تاريكى و درياهايى از برف و يخ لرزان ديدم و چون بيمناك شدم جبرئيل گفت: اين قسمتى ازمخلوقات خداست.
و در حديثى است كه فرمود: چون به حجاب هاى نور رسيدم جبرئيل از حركت ايستاد و به من گفت: برو!
در حديث ديگرى فرمود: از آنجا به«سدرة المنتهى»رسيدم و در آنجا جبرئيل ايستاد و مرا تنها گذارده گفت: برو!گفتم: اى جبرئيل در چنين جايى مرا تنها مىگذارى و از من مفارقت مىكنى؟گفت: اى محمد اينجا آخرين نقطه اى است كه صعود به آن را خداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اينجا بالاتر آيم پر و بالم مىسوزد، سعدى در اين باره گويد:
چنان گرم در تيه قربتبراند كه در سدرة جبريل از او باز ماند
بدو گفت: سالار بيت الحرام كه اى حامل وحى برتر خرام
چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى
بگفتا فراتر مجالم نماند بماندم كه نيروى بالم نماند
اگر يك سر موى برتر پرم فروغ تجلى بسوزد پرم
آن گاه با من وداع كرده و من پيش رفتم تا آن گاه كه در درياى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمتبه نور وارد مىكرد تا جايى كه خداى تعالى مىخواست مرا متوقف كند و نگهدارد آن گاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت. و در اينكه آن سخنانى كه خدا به آن حضرت وحى كرده چه بوده است در روايات به طور مختلف نقل شده و قرآن كريم به طور اجمال و سربسته مىگويد: «فاوحى الى عبده ما اوحى» پس وحى كرد به بندهاش آنچه را وحى كرد(در تفسير على بن ابراهيم آمده كه آن وحى مربوط به 1- جانشينى و خلافت على بن ابيطالب(ع)و ذكر برخى از فضايل آن حضرت 2-. وجوب نماز 3- خواتيم سوره بقره 4- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غير از شرك. 5- خداوند نامهاى بهشتيان و دوزخيان را به او وحى فرمود).
و به هر صورت رسول خدا(ص)فرمود: پس از اتمام مناجات با خداى تعالى بازگشتيم و از همان درياهاى نور و ظلمت گذشته در«سدرة المنتهى»به جبرئيل رسيدم و به همراه او بازگشتيم.
در احاديث زيادى كه از طريق شيعه و اهل سنت از ابن عباس و ديگران نقل شده آمده است كه رسول خدا(ص)صورت على بن ابيطالب را در آسمانها مشاهده كرد و يا فرشتهاى را به صورت آن حضرت ديد و چون از جبرئيل پرسيد در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتياق ديدار على(ع)را داشتند خداى تعالى اين فرشته را به صورت آن حضرت خلق فرمود و هر زمان كه ما فرشتگان مشتاق ديدار على بن ابيطالب مىشويم به ديدن اين فرشته مىآييم.
و نيز روايت شده كه رسول خدا(ص)فرمود: در آن شب خداوند مرا مامور كرد كه على بن ابيطالب را پس از خود به جانشينى و خلافت منصوب دارم و فاطمه را به همسرى او درآورم.
تا آنجا كه مىگويد: . . . در آن شب خداى تعالى پنجاه نماز بر او و بر امت او واجب كرد و چون باز مىگشت عبورش به حضرت موسى افتاد پرسيد: خداى تعالى چقدر نماز بر امت تو واجب كرد؟رسول خدا(ص)فرمود: پنجاه نماز، موسى گفت: بازگرد و از خدا بخواه تخفيف دهد! رسول خدا(ص)بازگشت و تخفيف گرفت، ولى دوباره موسى گفت: بازگرد و تخفيف بگير، زيرا امت تواز اين نظرضعيف ترين امت ها هستند و از اين رو بازگرد و تخفيف ديگرى بگير چون من در ميان بنى اسرائيل بودهام و آنها طاقت اين مقدار را نداشتند، و به همين ترتيب چند بار رسول خدا(ص)بازگشت و تخفيف گرفت تا آنكه خداى تعالى نمازها را روى پنج نماز مقرر فرمود: و چون باز موسى گفت: بازگرد، رسول خدا(ص)فرمود:ديگر از خدا شرم مىكنم كه به نزدش بازگردم
در حديث ديگرى كه على بن ابراهيم در تفسير خود نقل كرده رسول خدا(ص)فرمود: چون به معراج رفتم وارد بهشتشده و در آنجا دشتهاى سفيدى را ديدم و فرشتگانى را مشاهده كردم كه خشتهايى از طلا و نقره روى هم گذارده و ساختمان مىسازند و گاهى هم دست از كار كشيده به حالت انتظار مىايستند، از ايشان پرسيدم: چرا گاهى مشغول شده و گاهى دست مىكشيد؟گفتند: گاهى كه دست مىكشيم منتظر رسيدن مصالح هستيم، پرسيدم مصالح آن چيست؟پاسخ دادند گفتار مؤمن كه در دنيا مىگويد: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»كه هرگاه اين جمله را مىگويد ما شروع به ساختن مىكنيم، و هرگاه خود دارى مىكند ما هم خوددارى مىكنيم.
شيخ طوسى(ره)در امالى از امام صادق(ع)از رسول خدا(ص)روايت كرده كه فرمود: در شب معراج چون داخل بهشتشدم قصرى از ياقوت سرخ ديدم كه از شدت درخشندگى و نورى كه داشت درون آن از بيرون ديده مىشد و از جبرئيل پرسيدم: اين قصر از كيست؟گفت: از آن كسى كه سخن پاك و پاكيزه گويد، و روزه را ادامه دهدو پيوسته بگيردو اطعام طعام كند، و در شب هنگامى كه مردم در خوابند تهجد و نماز شب انجام دهد، على(ع)گويد: من به آن حضرت عرض كردم: آيا در ميان امتشما كسى هست كه طاقت اين كار را داشته باشد؟فرمود: هيچ مىدانى سخن پاك گفتن چيست؟عرض كردم: خدا و پيغمبر داناترند فرمود: كسى كه بگويد: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»هيچ مىدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: ماه صبر يعنى ماه رمضان را روزه گيرد و هيچ روز آن را افطار نكند و هيچ دانى اطعام طعام چيست؟گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: كسى كه براى عيال و نان خواران خود از راه مشروع خوراكى تهيه كند كه آبروى ايشان را از مردم حفظ كند، و هيچ مىدانى تهجد در شب كه مردم خوابند چيست؟عرض كردم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: كسى كه نخوابد تا نماز عشا آخر خود را بخواند ( منظور همين نماز عشاء است كه شبها مىخوانند، چون معمولا آن را آخر شب هنگام خفتن مىخواندهاند آن را«عشاء»آخر ناميدهاند)
منابع
1- تفسیر نمونه ج/12ص7تا20- وج22/ص495 تا512 2- تفسیر المیزان، ج/ ۱۳ ذیل آیه ۱ سوره اسراء – ج/19ص60 تا64
3- سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، بعثه مقام معظم رهبری، معاونت آموزش و تحقیقات، تهران، ۱۳۷۱.
4 - درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - داستان معراج حضرت محمد بر طبق روایات\ 5- بحار الانوار ج 19 (چاپ جديد)
6- مجمع البيان، ج /3،ص395، ج 5،ص 186 7- فروغ ابديت، ج 1، ص 305 8- پایگاه حوزه: مجلات - حکایت معراج پیامبر اعظم