چند حکایت از روح الله
گزیده ای از سیره امام خمینی
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
پیشگفتار
خاطرات شیرینند. حتی حوادث تلخ وقتی به باغ خاطره راه می یابند حلاوت می گیرند. به همین سبب کمتر کسی از شنیدن و گفتن خاطرات ملول می گردد. از دگر سو گویی خاطره گویی و خاطره شنیدن ریشه در غریزه جستجوگری دارد. بدین جهت بخش عمده ای از محاوراتی که در فراغت تازه می گردد، بیان حوادثی است که فارغ از فایده آنها بر زبان و قلم می چرخد امام تکرار برخی خاطرات علاوه بر شیرینی شنیدن، یا پاسخی به نیاز جستجوگری، سودمند نیز هست و بسیاری از اهل نظر بازگویی و بازشنیدن آن ها را به عنوان موضوعاتی تربیتی تجویز می کنند. خاطراتی که از محبوب دلها امام خمینی (س) بر زبان و قلم نزدیکان یا افرادی که از نزدیک ایشان را دیده اند از جمله آن دسته از موضوعات شنیدنی و خواندنی محسوب می شود که نقش تربیتی دارد و بسیاری از انسان های تعالی خواه با دانستن چنین خاطراتی جان را جلا، روح را صیقل و روان را شاداب می سازند و می آموزند که چگونه باید زیست تا به حیاط طیبه راه یافت.
تاکنون کتاب های زیادی در این زمینه نشر یافته که هر کدام بنا به سلیقه و ذوق گردآورندگان، به آن دسته از حکایات مرتبط با آن رحیل پرداخته که به تصور گردآورنده برای جامعه مفید تشخیص داده شده است. اگر برخی از آنها تکراری است اما به فراخور حال، هوا، فضا و شرایط محیطی می تواند سودمندی خود را حفظ کند. در آستانه سالگرد ارتحال آن مراد، هم میل به گردآوری خاطرات و هم تمایل به خواندن آنها فزونی می گیرد. به همین سبب درب واحد خاطرات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) در این ایام به روی مولفان باز می گردد و اگر تازه هایی در بوستان خاطره روییده باشد از گردآورنده دریغ نخواهد شد تا از خواننده دریغ نگردد. مجموعه پیش رو نیز به واحد خاطرات راه یافت تا از آن آرشیو بهره گیرد. امید که مقبول افتد.
گروه تاریخ
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
محرمات را ترک کن
امام در مسائل خصوصی زندگی دخالت نمی کردند، اوایل زندگیمان، یادم نیست هفته اول بود یا ماه اول، به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم، به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، امام آنچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی.(1)
خدیجه ثقفی (همسر امام)
شما خانه را کم نگیرید
امام نقش مادر را در خانه خیلی تعیین کننده می دانستند و به تربیت بچه ها خیلی اهمیت می دادند. گاهی که ما شوخی می کردیم و می گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند، می گفتند: شما خانه را کم نگیرید، تربیت بچه ها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است. ایشان معتقد بودند که تربیت فرزند از مرد برنمی آید و ایم کار دقیقا به زن بستگی دارد، چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده و اساس تربیت نیز مبتنی بر محبت و عاطفه است، پس نقش زن در این امر مهم حساس تر است.(2)
فاطمه طباطبایی
بهشت زیر پای مادران
امام بارها به من می گفتند: اینکه می گویند بهشت زیر پای مادران است، یعنی باید اینقدر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.(3)
زهرا مصطفوی
دوری از اسراف
یک بار که خدمت امام بودم، از من خواستند پاکت دارویشان را بدهم. داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می مالیدند، شاید کسی باور نکند که بعد از مصرف دارو امام یک عدد دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از آن چربی پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد از آن استفاده کنند، به امام گفتم: اگر برنامه زندگی این گونه است، پس ما همه جهنمی هستیم چون واقعا این رعایتها، را به خصوص در مورد دستمال کاغذی، نمی کنیم. امام فرمودند: شما اینطور نباشید، ولی باید رعایت کنید.(4)
فریده مصطفوی
پرهیز از ستایش
یک بار با جمعی از رفقای دادستانی خدمت امام بودیم از خدمت ایشان که داشتیم مرخص می شدیم، امام مرا صدا زدند. وقتی برگشتم به من فرمودند: فلانی می خواستم به شما بگویم از من مدح نکنید.(5)
محمد محمدی گیلانی
در میان ملت
از ساعت ورود امام به پاریس، پلیس فرانسه مراقبت و محافظت از معظم له را به عهده داشت. به خصوص زمانی که امام به نوفل لوشاتو منتقل شدند، و بویژه از روزی که اعلام کردند: به ایران می روم تا در میان ملتم باشم و هر چه بر سر آنان می آید بر سر من هم بیاید ... شب حرکت از پاریس، رئیس پلیس با افرادش برای خداحافظی خدمت امام رسیدند، امام از آنان تشکر کردند و متن تشکرنامه نیز پس از قرائت به آنان داده شد. رئیس پلیس جمله ای گفت که به نظر من جالب بود. او گفت: از برکت وجود شما در نوفل لوشاتو، ما موفق شدیم شخصیتهایی را ملاقات کنیم که هرگز در عمرمان آنها را نمی دیدیم.(6)
اسماعیل فردوسی پور
طاغوت بازی هرگز
منزلی که امام از آن استفاده می کردند، حیاطی بسیار بسیار قدیمی بود و تقریبا سالهای سال است که ساخته شده است. چهار لامپ به چهار دیوار حیاط نصب شده بود. موقعی که باران می آمد، ما احساس خطر می کردیم که مبادا اتصال برق پیش آید. به همین دلیل من چهار تا حباب گرفتم و روی آن بستم. بعد از یکی دو ساعت، حضرت امام نامه ای در دو خط به بنده نوشتند و به خانمی که در آن منزل خدمت می کرد، دادند که برایم بیاورد. حضرت امام پیام داده بودند که: هر کاری که در اینجا می کنید، با من مشورت بکنید و از این کارهایی هم که طاغوت بازی است، اینجا در نیاورید، و کار بدون مشورت نکنید، و این لامپها را هم فوری باز کنید. (7)
مصطفی کفاش زاده
بدون تشریفات
بعد از انقلاب، خانم خبرنگاری از لندن به قم آمده بود و چون مرا از آن موقع که در لندن بودم می شناخت، به منزل ما آمد و به من متوسل شد تا مصاحبه ای با امام ترتیب دهم، هنوز امام به تهران منتقل نشده بودند. من با مرحوم آقای اشراقی تلفنی صحبت کردم که: این خانم سوالات زیادی دارد و دلش می خواهد مسائلی را از امام بپرسد. ایشان موافقت نفرمودند. شبی امام به منزل من تشریف آوردند و تصادفا آن خبرنگار هم آنجا بود. وقتی امام تشریف آوردند تمام مسائل او حل شد و گفت: عجب! ایشان همین جوری تشریف آورند اینجا؟! گفتم: بله، ایشان به خانه طلبه هم تشریف می برند. گفت: همان شخصی که اینهمه سر و صدا کرده است، بدون تشریفات برخاست و به اینجا آمد؟! او که قبلا تشریفات سلطنتی را دیده بود، ارادت فراوانی به امام پیدا کرد. (8)
احمد صابری همدانی
مگر کورش می خواهد وارد ایران شود
هنگامی که در تدارک ورود حضرت امام به ایران بودیم، شهید بهشتی از کمیته استقبال به من زنگ زدند و گفتند: برای ورود امام برنامه هایی تنظیم شده است. برای اطلاع ایشان به عرضشان برسانید که برنامه ها به اینگونه است: ... فرودگاه را فرش می کنیم، چراغانی می کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلی کوپتر می رویم و ... من عینا همه چیز را نقل می کردم، حضرت امام به دقت سخنانم را گوش دادند و آنگاه با قاطعیت و صراحت مخصوص به خود، سر را بلند کردند و گفتند: برو به آقایان بگو مگر می خواهند کورش را وارد ایران کنند؟ یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه باز می گردد من می خواهم همراه امتم باشم ولو پایمال شوم! (9)
اسماعیل فردوسی پور
زندگی ساده
بیرونی منزل امام، یعنی اطاقی که شبها آقا تشریف می بردند آنجا، فرشهایش ناقص بود، یعنی قسمتی از اتاق خالی بود. من خدمت امام عرض کردم که اجازه بدهید که یک فرش برای اینجا تهیه شود، فرمودند: آن طرف هست یعنی توی اندرون است. عرض کردم آنجا گلیم است با اینجا جور در نمی آید؛ فرمودند: مگر منزل صدر اعظم است. عرض کردم که: فوق صدر اعظم است. منزل امام زمان (عج) است. فرمود: امام زمان خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است. (10)
عبدالعلی قرهی
عبای پاره
گاهی که امام برای زیارت یا کار دیگری از خانه خارج شده یا باز می گشتند می فرمودند: آقای فلانی برای فلان شخص یک عبا بخرید، یعنی ایشان در حرم و خیابان مواظب بودند که اگر طلبه ای وضع خوبی ندارد فوری دستور می دادند که برای او عبا بخرید. یک روز شخصی پیش حضرت امام آمده بود و عبای خود را نشان داد و گفت: عبای من پاره است. امام به دنبال عبای خود گشت و بعد آن را به او نشان دادند و گفتند: ببین! عبای من هم پاره است. (11)
محمد رضا ناصری
اینهمه پرتقال
روزی من در نوفل لوشاتو به علت ارزانی دو کیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنک بود فکر کردم تا سه چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقال ها فرمودند: اینهمه پرتقال برای چیست؟ من برای اینکه کار خودم را توجیه کنم عرض کردم: پرتقال ارزان بود، برای چند روز اینقدر خریدم، ایشان فرمودند: شما مرتکب دو گناه شدید، یک گناه، برای اینکه ما نیاز به اینهمه پرتقال نداشتیم و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال نتوانسته اند آن را تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه، چهار روز خریده اید، ببرید مقداری از آن را پس بدهید گفتم: پس دادن ممکن نیست. فرمودند: باید راهی پیدا کرد، عرض کردم: چه کار باید بکنم؟ فرمودند: پرتقال ها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخورده اند، شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد. (12)
مرضیه حدیده چی (دباغ)
فرش کهنه
در منزل امام در نجف یک فرش قدیمی بود که روزی آن را شسته و روی پشت بام پهن کردیم. وقتی آن را پایین می آوردیم وسط فرش پاره شد. خانم که این وضع را دید به امام گفت: آقا! اجازه می دهید این فرش را بفروشیم و به جای آن فرش نو بخریم؟ امام با همه احترامی که برای همسرشان قایل بودند جواب منفی به او دادند و به ما فرمودند: با یک جوال دوز وسط فرش را بدوزید و آن را در اتاق پهن کنید. ما هم همین کار را کردیم. (13)
محی الدین فرقانی
برای من صلوات نفرستید
بر طبق رسوم، اگر کسی از روحانیون داخل می شد، به احترامش کسی می گفت: صلوات بفرستید. شخصی بود که وقتی امام وارد مسجد می شدند جمعیت را به ذکر صلوات دعوت می کردند. روز اول که صلوات فرستادند، پس از اتمام جلسه، ایشان آن شخص را خواستند و فرمودند: شما این صلوات را که می فرستید، منظورتان برای من است یا اینکه این صلوات برای رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر برای رسول اکرم می فرستید این صلوات را یک وقت دیگر بفرستید. و اگر برای من که وارد مسجد می شوم، می فرستید، من راضی نیستم. (14)
محمد سروش محلاتی
حتی یک غیبت
من شصت سال بود که با این مرد (حضرت امام) زندگی می کردم و در تمام این مدت شصت سال، یک مرتبه ندیدم که ایشان یک غیبت از کسی بکنند یا یک دروغ بگویند. (15)
خدیجه ثقفی
آقای بهشتی حفظ الغیب اشخاص را دارد
ما گاهی برای شکایت و درد دل خدمت امام می رفتیم، اما آقای بهشتی هیچ وقت نزد امام شکوه نمی کرد. به این معنی که در صحبتهای گوناگونی که خدمت امام می کردیم، گرچه او سهیم بود، به دلیل متانت و وقاری که داشت، به هیچوجه از کسی ذکر شکایت و درد دل و سعایتی نمی کرد. یک بار در آن دوران درگیری و اختلاف شهید بهشتی و بنی صدر، امام فرمودند: آنها وقتی پیش من می آیند، خیال می کنند این آقایان پشت سر آنها حرف می زنند. ولی این آقای بهشتی حفظ الغیب اشخاص را دارد. (16)
آیت الله سید علی خامنه ای
امام اسرار را فاش نمی کرد
حضرت امام خمینی (س) نه تنها از اینکه اسرار مردم را فاش کنند و یا پرده از کار مردم و عیبهای آنها کنار بزنند، پرهیز می کردند، بلکه به خود انسان هم چنین وانمود می کردند که عیب شما را نمی دانم. به این ترتیب انسان خیال می کرد که: رفتم خدمت امام و مسائل را گفتم و چند تا دروغ ردیف کردم و ایشان هم متوجه نبود. در صورتی که امام اصل ماجرا را می دانستند. امام حتی پیش خود انسان هم پرده را بر نمی داشتند، که من می دانم شما چکاره هستید. حضرت امام در یکی از بیاناتشان اشاره فرمودند: یکی از سردسته های منافقین به نجف آمد و مدتی ماند. شب و روز هم مطلب می نوشت و خودش را خیلی داغ و متدین قلمداد می کرد. ولی آن وقت من می دانستم که این آقا کج است و کج فکر می کند. (17)
سید عبدالمجید ایروانی
پیشگیری در سلام کردن
به جرات می توانم بگویم که هیچ گاه نشد که من در مسیر رفت و آمدشان، امام را زیارت کنم و ایشان در سلام کردن پیشدستی نکرده باشند. این خصوصیت از خصوصیات اخلاقی حضرت رسول اکرم (ص) نیز گفته شده است. گاهی اوقات در هنگام دیدنشان، فاصله ما ده الی پانزده متر بود و من احتمال می دادم که اگر سلام کنم نشنوند. تصمیم می گرفتم وقتی فاصله کمتر شد سلام کنم ولی ایشان همیشه قبل از اینکه من اراده کنم سلام می کردند. (18)
مرتضی تهرانی
ویژگی خاص
روزی ما متوجه شدیم که یک سری از دانشجویان فرانسوی، هر شب به سخنرانی حضرت امام می آیند. یکی از برادرانی که فرانسه بلد بود، پرسید: شما که هر شب پای سخنرانی امام می آیید، آیا می فهمید که امام چه می گویند، شما فارسی بلدید یا نه؟ آنها گفتند: ما اصلا متوجه نمی شویم که امام چه می گوید، فارسی هم بلد نیستیم. سوال کردم: پس برای چه شما هر شب پای صحبت امام می نشینید؟ پاسخ دادند: ما وقتی به اینجا می آییم و سخنان امام را می شنویم در خودمان روحانیت خاصی را احساس می کنیم. (19)
سید علی اکبر محتشمی
امام اسوه است
امام یک روز به یکی از نزدیکان خود می فرمایند فردا صبح ساعت 9 به دیدن فلان عالم برو و از طرف من از ایشان تفقد و سرکشی کن. ایشان می گویند. موضوع را برای اینکه از یادم نرود یادداشت کردم، فردا ساعت 9 رفتم نزدیک خانه امام متوجه شدم جمعیت زیادی در اطراف خانه امام جمع شده اند. خیلی نگران شدم که خدایا چه شده است؟ چون آن روزها مساله ترور امام به صورت گسترده ای مطرح بود که رژیم طاغوت می خواست امام را ترور کند و من احساس کردم مساله فوق العاده ای پیش آمده است. با نگرانی فراوانی نزدیک شدم. سوال کردم. در این اثنا متوجه شدم که فرزند امام امت، حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی به شهادت رسیده اند و طلاب برای عرض تسلیت به امام در آنجا جمع شده و گریه می کردند و من هم از شدت نگرانی به طور کلی قرار ساعت 9 و سرکشی به یکی از روحانیون فراموشم شد. رفتم داخل اتاق نگاهم که به امام افتاد و چهره نورانی امام را مشاهده کردم گریه ام افزون شد. امام بدون آنکه مساله خاصی در وجودشان احساس شود به من فرمودند که آن موضوع چه شد. من گیج بودم، گفتم: کدام موضوع؟ امام فرمودند: موضوع دیروز، به خودم فشار آوردم تا متوجه شدم که امام موضوع دیدار و سرکشی به آن عالم را می فرمایند. حالا زمانی که جنازه روی زمین است و گریه و شیون هم از آنجا بلند است. امام فرمودند: برو و از طرف من عذرخواهی کن. بعدا امام با نظم سابق به درس و بحث ادامه دادند و جریان طبیعی زندگی خود را دنبال کردند. (20)
محمد علی انصاری
پرهیز از عوام فریبی
آنچه شاید به نظر من از همه صفات ایشان برجسته تر باشد دور بودن ایشان بود از هر نوع ریا کاری و عوامفریبی ظاهر. من هیچ وقت ندیدم که تسبیحی بگیرند و ذکر بگویند. هیچ وقت حاضر نبودند لباس کهنه و کفش پاره بپوشند. از نظر وضع ظاهر خیلی مرتب بودند. می فرمودند: اینها در زمان سابق نشانه تقدس و تقوا بود اما حالا نشانه تکدی است و باید روحانی نشانه تکدی در او نباشد.
(21)
جعفر سبحانی
عظمت شخصیت
حضرت آیت الله خامنه ای دام عزه، در مجلسی می فرمودند: تمام شخصیتهای دنیا وقتی انسان از دور اسم و آوازه شان را می شنود، در ذهن، عظمت بسیاری را تصور می کند. ولی وقتی انسان آرام آرام نزدیک می شود و بیشتر با آنان معاشرت می کند، تصور قبلی که در ذهن داشته، محو می شود. سرانجام هم آن چیزی که واقعیت دارد در ذهن نقش می بندد. این مطلب درباره امام درست حالت عکس داشت. هرچه انسان به ایشان نزدیکتر می شد، آن بزرگوار با شخصیت تر و با عظمت تر جلوه می کردند. هرچه زمان می گذشت، انسان احساس می کرد که در گذشته، کمتر ایشان را می شناخته است. هیچ گاه طول زمان معاشرت یا نزدیک بودن به امام باعث نمی شد که آن شخصیت قبلی ایشان در ذهن انسان افت کند. بلکه دائم عظیم تر و بزرگ تر می نمود. (22)
سید محمد موسوی خوئینی ها
دعا برای فرماندهان
حضرت امام از شهادت فرماندهان و رزمندگان بسیار متاثر می شدند، اما تاثرات روحی ایشان بیشتر درونی بود و زیاد نمی توانستیم عمق و میزان این تاثر را بفهمیم. امام برای سلامتی فرماندهان دعا می کردند و می گفتند: شبی نیست که شما را دعا نکنم. در آخرین لحظاتی که قطعنامه پذیرفته شد من خدمتشان رفتم. ایشان فرمودند: به فرماندهان بگویید که من از آنها راضی هستم. و فرمودند: من در ساعتهای مخصوصی آنها را دعا می کنم. (23)
محسن رضایی
همین زنها شاه را بیرون کردند
روز پانزده بهمن، یعنی سومین روز ملاقات حضرت امام بود که بعدازظهر خواهران به ملاقات امام آمدند. به هنگام شب ما از اورژانسی که در مدرسه مستقر کرده بودیم، آمار گرفتیم و متوجه شدیم که آن روز حدود هشتصد و هفده نفر از خانم ها غش کرده بودند. خوب، وقتی که آنها غش می کردند، مجبور بودیم که آنها را روی برانکارد قرار دهیم و مواظب باشیم که مو و دست و پای آنها پیدا نباشد، این مسئله به حضرت امام عرض شد و پیشنهاد شد که اجازه دهید خانم ها به ملاقات شما نیایند. با شنیدن این جمله امام فرمودند: شما خیال می کنید که اعلامیه های من یا سخنرانی های شما شاه را بیرون کرد! همین زنها شاه را بیرون کردند. با آنها به احترام رفتار کنید. بعد خطاب به ما که دم در ایستاده بودیم و یادم است که آقای ناطق و شاید مرحوم بهشتی هم بودند، فرمودند: شما سعی کنید، اینها را بهتر اداره کنید. (24)
محسن رفیق دوست
از پول بیت المال استفاده نکنید
تا آغاز نهضت، حضرت امام تلفن نداشتند. شهرستانی ها اعتراض داشتند که ما نیاز به ارتباط با شما داریم و شما تلفن لازم دارید و حضرت امام هم می فرمودند: پول بیت المال، خرج رساله من و تلفن نشود. و سرانجام یک نفر بازاری، تلفنی به نام ایشان خرید و در منزل معظم له نصب کرد. (25)
مصطفی زمانی
همدردی
آب و هوای نجف بسیار گرم است، ولی در ده کیلومتری آن، در کنار رودخانه فرات، در کوفه، باغهای سرسبز بسیار جالبی وجود دارند. اطرافیان و نزدیکان حضرت امام بارها به ایشان اصرار کردند که برای یک دفعه هم که شده به آنجا بروند اما هر بار امام فرمودند: زندان های ما پر از جوان های مبارز است که من باید با آنها همدرد باشم. (26)
سید محمد موسوی بجنوردی
نظم
در مطالعاتشان آن قدر منظم بودند که هیچ چیز باعث تعطیل شدن مطالعه شان نمی شد. آن روزی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی را به ایشان دادیم و اجازه گرفتیم که برای مراسم تدفین به کربلا برویم، خیال کردیم که امام ناراحت می شوند. حتی برای ایشان دکتر آوردند، که وقتی امام این موضوع را فهمیدند، گفتند: حالا برای من دکتر می آورند! آن روز ما فکر کردیم که امام به نماز جماعت نمی روند، ولی دیدیم که امام سر وقت به نماز جماعت رفتند. مطالعاتشان را هم ترک نکرده بودند و قرآنی را که هر روز می خواندند طبق روال روزهای قبل خواندند. احمد آقا می گفت: عصر آن روز دیدیم که هفتاد صفحه از کتابی که جزء دوره مطالعاتی ایشان بود، خوانده شده است. (27)
محمد رضا ناصری
تزکیه نفس
یک روز امام به بنده فرمودند: فلانی! نظر به اینکه شما خمینی هستید و خوب قدری رفت و آمد دارید و اهل خمین هستید و وابسته اید، دقت کنید که شما از من در جایی تعریفی، صحبتی نشود. من فهمیدم که ایشان دوست ندارد که خودی از ایشان تعریف کرده باشد. (28)
حیدر علی جلالی خمینی
شهرت گریزی
از تالیفات حضرتشان کتاب تحریرالوسیله است که یک دوره فقه است با مسائل مستحدثه مسائلی که امام مطرح فرموده اند. وقتی کتاب تحریرالوسیله را در نجف چاپ می کردند روی آن نوشته شده بود، تالیف رئیس حوزه علمیه نجف. ایشان شدیدا اعتراض فرمودند و دستور دادند که تمام آن را ببرند چاپخانه و محو کنند. (29)
سید احمد خمینی
کرامات
ما در یک سالی حدود 10 تا 12 نفر از رفقا مهیا بودیم که به سفر حج برویم. شب از طرف امام پیغام آوردند که: رفقای ما امسال به حج نروند. با اینکه این حرف برایمان غیر منتظره بود لیکن چون فرمان امام بود اطاعت امرشان را کرده و به حج نرفتیم. که همان سال آن آتش سوزی عظیم اتفاق افتاد. (30)
محمد سجادی اصفهانی
سعی کنید در اخلاص عمل
روزی برای تکامل معنوی و تهذیب روح از حضرت امام راهنمایی خواستم و با یک جمله کوتاه آنچه را باید می گفتند، فرمودند و انگشت روی نقطه اصلی نهادند: سعی کنید در اخلاص عمل. (31)
احمد جنتی
حرف آخر
در جریان ]تسخیر[ لانه جاسوسی، اکثر مسئولین مخالف بودند و هر روز مساله تازه ای مطرح می کردند. یکی می گفت: با امریکا نمی شود جنگید. دیگری می گفت: امریکا در منطقه نیرو پیاده کرده است. یکی می گفت: ناوگان چندم امریکا آمده است. ولی حضرت امام تنها می فرمود: امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. (32)
محمد علی انصاری
من دست خدا را به وضوح می بینم
در یک جلسه خصوصی امام می گفت: فلانی این ما نیستیم که چنین می کنیم، من دست خدا را به وضوح می بینم. (33)
شهید مطهری
اسماء مبارکه
چون در آنجا (نوفل لوشاتو) اکثر اوقات، به خاطر بارندگی زمین خیس بود، ما جلوی درگاهی که حضرت امام کفشهایشان را در می آوردند، روزنامه می انداختیم، برای این کار از روزنامه های خارجی استفاده می کردیم. یادم هست، روزی عده ای از ایران آمده بودند و همراه خود روزنامه داشتند. روزنامه های آنها خارجی نبود، لذا من صفحه آگهی ها را جلوی درگاهی انداختم و کفش های حضرت امام را روی آن گذاشتم. هنگامی که حضرت امام خواستند کفش هایشان را بپوشند، وقتی پایشان را بلند کردند که روی روزنامه ها بگذارند، ابتدا سوال کردند: مثل این که ای روزنامه ها ایرانی است؟ عرض کردم: بله حاج آقا، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال ایشان پایشان را روی کفششان نگذاشتند و همان گونه که مجددا بر می گشتند فرمودند: شاید اسم محمد (ص) یا علی (ع) در آنها باشد. (34)
مرضیه حدیده چی (دباغ)
مثبت نگری
امام به جریانات با دید مثبت نگاه می کردند، یعنی حمل به صحت داشتند. یک سعه صدری داشتند. بعضیها می آمدند و می گفتند: برخی چادریها بدحجاب شده اند. ایشان گفتند: چرا نگوییم که بی حجابها حالا این شکل (با حجاب) شده اند. همیشه قسمت پر لیوان را می دیدند. (35)
فاطمه طباطبایی
پایبندی به قانون
اینجانب، به عنوان یکی از خدمتگزارانی که سالها در دفتر امام بودم، به جرات می توانم بگویم که حتی در محدوده زندگی شخصی حضرت امام نیز هیچگونه تخطی از مقررات دولت اسلامی ندیدم. از باب مثال فیشها و صورت حساب های مربوط به آب، برق، تلفن و مالیات نوسازی و ... به مجرد وصول، در اولین فرصت پرداخت می شد. هرگز اجازه نمی دادند که منسوبان به بیت و دفترشان نیز قدمی خارج از حیطه مقررات و ضوابط دولت اسلامی بردارند. (36)
محمد حسن رحیمیان
حسابرسی و دقت
مشهدی حسین پیرمرد وارسته ای بود که سالها مورد علاقه و اعتماد امام بود و مسئول خرید منزل معظم له. او یک روز نقل کرد: امام ربع دینار (در آن زمان 50 ریال بود) برای خرید به من دادند. وقتی از بازار خویش به خانه آمدم، نان، پنیر، ماست، سبزی، و غیره را که خریده بودم، به اندرون بردم و برگشتم. هنوز به در خانه نرسیده بودم که امام صدا زدند: مشهدی حسین! برگشتم. فرمودند: چقدر شد؟ حساب کردم، 235 فلس شده بود، تا ربع دینار که 250 فلس بود 15 فلس باقی ماند. فرمودند: بقیه را بده. معلوم است 15 فلس چیز قابل ذکری نبود، ولی مساله مهم این است که همه چیز هرچند ناچیز باید روی حساب و دقت باشد و باید به این روش عادت کرد. (37)
محمد حسن رحیمیان
پنج کار در یک زمان
در یکی از روزهای اوایل فروردین 68 حدود ساعت 7 بعدازظهر، حضرت امام حقیر را برای انجام کاری احضار فرمودند. وقتی مشرف شدم حدود یک ساعت از مغرب گذشته بود. حضرت امام در حالی که هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشا بودند: 1-تسبیح در دستشان بود و ذکر می گفتند 2-به پشت خوابیده بودند و با بالا و پایین بردن پاهایشان نرمش مخصوصی که پزشک توصیه کرده بود، انجام می دادند. 3-تصویر بدون صدای تلویزیون روشن بود و سیما را مد نظر داشتند. 4-به صدای رادیو گوش می دادند. 5-علاوه بر همه این امور، علی، نوه عزیزشان در حالی که سعی می کرد از حرکتهای امام تقلید کند، در کنارشان دراز کشیده بود. گفتن ذکر و استماع اخبار و دیدن سیما و انجام نرمش مانع از ابراز عطوفت به کودک خردسال فرزندشان نمی شد و همواره او را نیز مورد تفقد و نوازش پدرانه داشتند. (38)
محمد حسن رحیمیان
نماز اول وقت
روزی که شاه فرار کرد تمام نمایندگان رسانه های گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند؛ شاید 150 شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می کردند. زیرا یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع پیوست. همه می خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت کردند بعد از من سوال کردند: ظهر شده است؟ گفتم: همین الان ظهر شده، امام گفتند: والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. در آن لحظه ایشان موضوع به آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها کردند. در شرایطی که رسانه های بیگانه برای میلیون ها بیننده خود در حال ارسال خبر و مصاحبه امام بودند. امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند. (39)
سید احمد خمینی
نماز در دل شب
یک شب ]در بیمارستان[ که نوبت کشیک من بود، حدودا شاید ساعت دو یا دو و نیم بود که حضرت امام بیدار شدند برای نماز شب. یادم هست که حاج آقا انصاری به من گفتند که بیا کمک کنیم حضرت امام وضو بگیرند. ما آمدیم به سی سی یو، حضرت امام را روی صندلی نشاندیم و شلنگ آب دست من بود و یک ظرفی گذاشته بودیم زیر دست حضرت امام و من آب ریختم و ایشان وضو می گرفت، یادم هست که دستهای ایشان را آنقدر سوزن زده بودیم که جای سوزن ها سیاه و کبود بود، دیدم که حضرت امام خیلی راحت وضو گرفتند و با آن حال که پیدا بود که حال خیلی سنگینی داشتند، مشغول نماز شب شدند. (40)
سید محمد سیادتی