قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
بنام خداوند جان وخرد
در شماره قبل نسیم دانش، صفات و رفتارهایی را که خداوند آن را دوست دارد برشمردیم که شامل 1-مُحسنین (نیکوکاران) 2- توابین (توبهکنندگان) 3- متّقین (تقوا پیشه کنندگان) 4- صابرین (صبر کنندگان) 5- متوکّلین (توکل کنندگان) 6- مُقسطین (برپا کنندگان قسط و عدل) 7- مُطهرین (پاک و پاکیزگان) 8- پیکارکنندگان در راه خدا، بود و در این شماره به صفات و رفتارهایی که خداوند آن را دوست ندارد اشاره مینماییم، امید است جزء کسانی باشیم که خداوند دوست دارد نه جزء افرادی که خدا آنها را دوست ندارد.
تذکرمهم: به علت پرحجم نشدن و بیان همه مواردی که در قرآن برای این موضوع آمده است، مطالب خیلی به اختصار اشاره میشود.
1- انه لایحب المسرفین (انعام /141 و اعراف /31) به درستی که او اسرافگران را دوست ندارد.
اسراف از هر كس و هر کجا كه باشد حرام و از گناهان بزرگ شمرده شده است و از نظر قرآن کریم اسرافکاران برادران شیطان لقب گرفتهاند. از صفات فوقالعاده زشت که مورد خشم خداوند و اولیاء خداست اسراف است و در فقه اسلامی آن کارحرام شمرده شده است.
نمادهای اسراف در روایات:
روزی حسن بصری ظرفی را آب نمود و آشامید و بقیه آن را روی زمین ریخت. علی(ع) فرمود در این کار اسراف نمودی زیرا باقیمانده آب را به زمین ریختی.
پزشک مسیحی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد یا ابنرسولالله آیا در کتاب پروردگار شما، و سنّت پیغمبرتان از طب چیزی ذکر شده است؟ امام فرمود: آری. در کتاب خدا این آیه «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» بخورید و بیاشامید ولی اسراف (زیادهروی) نکنید. اما در سنّت پیغمبرمان آمده که حضرت رسول(ص) فرمود: «الحمیه من الا کل راس کل دوا و الاسراف فی الا کل راس کل داء» خودداری از غذا (کمخوردن) سرآمد و بهترین دارو است برای صحّت و سلامتی، زیادهروی و اسراف در خوراک نیز مایه و سبب همه امراض است و پزشک مسیحی از جا حرکت کرد و گفت. «والله ما ترک کتاب ربکم و لا سنه نبیکم شیئا من الطب الجالینوس» بخدا سوگند کتاب خدا و سنّت پیغمبر شما جایی برای طب جالینوس نگذاشته است. «انوار نعمانیه ص 226»
زیادهروی در عبادت نیز از موارد اسراف شمرده شده است. به این داستان و نتیجه آن تعمق کنید: مرد نصرانی پذیرفت که مسلمان شود، همسایه مسلمانش صبح زود آمد و به او گفت بلند شو برویم به مسجد برای نماز، آنها تا زمانی که آفتاب سر زد مشغول عبادت شدند و میخواستند بروند مرد مسلمان گفت روز کوتاه است یک مرتبه نماز ظهر و عصرکه چندان فاصلهای نیست، بخوانیم و بعد برویم وقتی نماز ظهر و عصر را با تعقیبات آن را خواندند و خواستن حرکت کنند مسلمان گفت: به وقت نماز مغرب چیزی نمانده است و سپس گفت به وقت نماز عشاء چیزی نمانده است و نماز مغرب و عشاء را با تعقیبات آن خواندن و از هم جدا شدند. روز بعد همسایه رفت سراغ مرد تازه مسلمان که حرکت کنند برای نماز. پاسخ داد من فقیر و عیالمندم برای این دین کسی را پیدا کن که از من فارغتر باشد. که امام صادق(ع) فرمود: «به این وسیله داخل در دینش نمود و با اینکار (زیادهروی و تحمیل بیجا) از دین بیرونش کرد.»
امام صادق(ع) اگر خداوند فردی را ثروت داده به واسطه منزلت او در نزد خدا و یا اگرکسی را فقیر نموده بر اثر پستی او در نزد خدا فقر را نصیبش نکرده، بلکه ثروت و مال از خداست، و به عنوان امانت در دست مردم میگذارد آنها را آزاد نموده که از روی اقتصاد و زیادهروی بخورند و بیاشامند و لباس تهیه نمایند و ازدواج کنند یا وسیله سواری تهیه نمایند «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» آنچه از این مخارج زیاد آمد مومنین فقیر را دستگیری بنمایند، پریشانی آنها را برطرف کنند هر کس این وظیفه را انجام داد آنچه میخورد و میآشامد یا وسیلهسواری تهیه میکند، و ازدواج مینماید بر او حلال است. کسیکه از این دستور تجاوز نموده بر او حرام خواهد بود سپس اضافه کرد اسراف نورزید که خداوند مسرفین را دوست ندارد
امام صادق(ع) فرمود در سه چیز اسراف است:
1- در موقع کار ،جامه آبروی خود را بپوشید / 2- خوردن خرما و پرت کردن هسته آن / 3- آبی که خوردی و زیادی آن را دور بریزی
2- ان الله لا یحب من کان مختالا کفورا (نساء/36) خداوند کسی را که متکبّر و فخرفروش است (از ادای حقوق دیگران سرباز میزند) دوست ندارد. ان الله لا یحب کل مختالا کفورا (اقمان /18 و حدید /23) خداوند هیچ متکبّر فخر فروش را دوست ندارد.
یکی از صفات زشت و ناپسند که انسان باید از آن دوری نماید، صفت تکبّر و غرور است. تکبّر یعنی کسی که خود را از دیگران بزرگتر و بالاتر بداند و بر او گردنکشی و سرفرازی کند و فرق آن با عُجب در این است که خودبینی و خودپسندی در درون خود میباشد و به دیگری مربوط نمیشود اما در تکبر لازم است دیگری باشد و انسان خود را برتر از او بداند. تکبّر بر سه قسم است:
1- تکبّر بر خدای متعال که از همه برتر است: قرآن کریم ماجرای ابلیس و چگونگی رانده شدن او از درگاه الهی را بیان میکند. ابلیس که شش هزار سال خدا را عبادت کرد (نهج البلاغه خطبه قاصعه). اما به جهت احساس تکبر و برتری که در خود احساس کرد از فرمان خدا سرپیچی کرد و از پذیرفتن حق استکبار ورزید و همین سرکشی باعث طرد او از درگاه الهی شد و نمونه دیگر که قرآن کریم اشاره مینماید تکبّر فرعون و نمرود میباشد.
2- تکبّر بر پیغمبران و امامان، مانند کسانیکه به آنها نگرویدند و گفتند «انو من بشرین مثلنا» آیا ما ایمان بیاوریم به بشری که مثل ما هستند بلکه به ایشان ناسزا گفتند و آنها را کشتند.
3- تکبّر بر بندگان خدا که سبب آن چند چیز است. 1- علم و دانش / 2- عمل و عبادت / 3- حسب و نسب نژادی / 4- جمال و زیبایی / 5- ثروت و دارایی / 6- زور و بازو و نیرومندی (قدرت) / 7- داشتن پیروان و یاران و شاگردان و نوکران و خویشان و فامیل
اصولا برخی از انسانها با موفقیت ناچیزی دستخوش غرور و تکبر میشوند و خویشتن را برتر از دیگران بحساب میآورند. در حدیث قدسی آمده است «ای انسان تا زمانی که خود را بیمقدار میدانی در نزد ما قدر و مرتبه ای داری، چون برای خود قدر و مقامی تصور کنی، در پیش ما ارزشی نداری». غرور منشاء بسیاری از شرور و آفات در زندگی ماست، شخص مغرور در حقیقت فریضه شیطان میشود، خود را از عذاب الهی ایمن میداند، در هر مسیری که قدم بردارد آن را صراط مستقیم میداند، هر عملی که انجام میدهد و هر عقیده ای که ابراز میکند عمل خود را صالحترین عمل و عقیده خود را صحیحترین عقیده میداند، تمام افعال، افکار خود را درست و عاری از خطا میپندارد. رسول خدا(ص) فرمود: شیطان دامها و تلههایی دارد از جمله دامها و تلههای او این است که مردم را وادارد که آنها به نعمت خدا مغرور شوند، به بخششهای او تفاخر کنند و با بندگان او تکبّر کنند و در کارها پیرو هوی و هوس شوند. «نهجالفصاحه شماره 882». برای مطالعه بیشتر در این بخش به کتاب حقایق ملا فیض کاشانی مراجعه شود.
هشت طایفه مغرور بر اساس آموزههای دینی
1- کفّار و صاحبان مذاهب فاسده که در اثر اغوای شیطان خود را برحق میپندارند.
2- فرورفتگان به شهوات دنیویّه و غرق در لذّات نفسانی که اصولا اهل فساد و گناه هستند که شامل:
الف) جماعتی که نقد بودن دنیا و نسیه بودن آخرت سبب غرور آنها شده است.
ب) یقین داشتن به لذّات دنیایی و احتمالی بودن لذّات آخرت.
ج) کسانیکه خداوند نعمتهایی در اختیار قرار داده باعث برتری بر دیگران میشود و خود را در مرتبه بالاتر میپندارد.
د) کسانیکه فریب شیطان را میخورند و ارحم الرّاحمین بودن خداوند را ملاک قرار میدهند و گناهان را در مقابل رحمت او بیچیز میشمارند و خود را به رحمت خدا امیدوار میکنند و جسورانه گناه میکنند.
و: کسانیکه فریب شیطان را خورده بعضی نامشروعات را عبادت خدا پنداشته و به واسطه آن اعمال توقع آمرزش داشته و خود را آمرزنده میپندارند.
ز: گروهی که گناه زیادی دارند و طاعات کم و اگر چنانچه اطاعتی انجام دهند مثل حجّی بروند یا مسجد و مدرسهای بسازند به واسطه آن بر خدا منّت میگذارند.
3- علما: علم و دانش و معرفت باعث غرور شده که حتی به دین و مذهب نیز به طور صحیح متدیّن نمیشوند.
4- واعظان آنچه بر منابع و مجامع برای مردم میگویند، میپندارند با گفتن آن متّصف به آن صفات میشوند در حالی که «با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود»، «یا سعی ناکرده در این راه به جایی نمیرسد».
5- اهل عبادت، انسان به جهت عبادات و طاعات در پیشگاه خداوند صاحب مقامی میگردد که گاهی خودخواهی و احساس برتری بر او غلبه میکند. این دسته افراد در عبادت وسواس نشان میدهند ولی چون پای مال و شکم پیش میآید بهر وصفی که شده حرام را حلال میسازد.
6- اهل تصوّف و درویشان / 7- سلاطین و حکام و صاحبان امرو نهی / 8- اغنیاء و مال داران
برای مطالعه بیشتر به کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی مرتجعه شود.
راه معالجه کبر و غرور:
1- از نظر علمی: انسان به حقارت وکوچکی خود و از طرف دیگر به عظمت وکبریایی خداوند آگاهی پیدا نماید.
2- از تظر عملی: مواظبت داشتن بر رفتار صلحاء و متواضعان مخصوصاً پیامبر اکرم(ص)که به عنوان الگوی حسنه انسانیت میباشد، پیامبر اکرم(ص) با آن مقام شامخش بر روی زمین مینشت و غذا میخورد و میفرمود: من بنده هستم ومثل بندگان غذا می خورم.
3- ان الله لایحب الفرحین (قصص 76) خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست ندارد.
فرح به معنی شادی توام با تکبر،کسی که بر اثر بدست آوردن چیزی مغرور و متکبر شده و از باده پیروزی سرمست میباشد و در پوست خود نمیگنجد. موسی(ع) با سه جبهه مبارزه کرد: 1- فرعون: مظهر قدرت و حکومت 2- قارون: مظهر ثروت 3- سامری: مظهر فریب و اغفال
قارون از بستگان موسی بود و از نظر اطلاعات وآگاهی از تورات معلومات بسیار داشت، ابتدا در صف مومنان بود ولی غرور ثروت سرشار او را به کفر و مبارزه با پیامبر خدا کشاند و به قومش ستم و ظلم کرد، قارون آنقدر طلا و نقره و اموال گرانبها و قیمتی داشت که صندوق آن را گروهی از مردان نیرومند (تا حدود 40 نفر) به زحمت جابجا میکردند قومش به قارون گفتند این همه خوشحالی آمیخته با غرور و غفلت و تکبر نداشته باش که خدا شادیکنندگان متکبّر و مغرور را دوست ندارد.
پنج اندرز پرمایه و طلایی خداوند: 1- شادی توام با غرور و غفلت و تکبر ارزشی ندارد، 2- در آنچه خدا به تو داده است سرای آخرت را جستجو کن، 3- سهم و بهرهات را از دنیا که محدود و اندک است فراموش مکن، 4- همانگونه که خدا به تو نیکی کرده تو هم نیکی کن، 5- نکند این امکانات مادی تو را بفریبد و آن را در راه فساد و افساد بکار گیری (تفسیر نمونه ج16ص152تا158)
4- ان الله لا یحب من کان خوانا ایثما (نساء 107) خداوند افراد خیانت پیشه گنهکار را دوست ندارد.
ان الله لا یحب کل خوان کفور (حج 38) خداوند خیانتکار ناسپاس را دوست ندارد.
ان الله لا یحب الخائیین (انفال 58) به درستی که خداوند خائیین را دوست ندارد.
یکی از فضیلتهای اخلاقی که بسیار توصیه شده است رعایت امانتداری و نداشتن روحیه خیانت در امانت است، نکته مهم در آیه «کسانی که به خود خیانت کردند» منظور هر عملی که انسان انجام میدهد خوب و بد، مادی و معنوی قبل از هر کس متوجه خود اوست» اگر نیکی کنید به خود نمودید و اگر بدی کنید به خودتان بدی کردهاید (اسرا/7)همه افراد بشر مثل اعضاء یک پیکرند اگر کسی زیانی به دیگری برساند همانند این است که به خودش زیان رسانده باشد مثل کسی که با دست خودش سیلی به صورتش بزند (تفسیر نمونه ج4ص115). مفهوم امانت به سه صورت است:
1- گاهی انسان مالی را یا شی ای را به رسم امانت میگیرد در این صورت و ظیفه دارد بدون هیچگونه کم و کاستی آن را به همان صورت صحیح و سالم به صاحبش برگرداند.
2- گاهی وظیفهای، استعدادی، مسئولیتی متوجه انسان است که اگر در استفاده درست و صحیح آن کوتاهی شود خیانت کرده است. مثال الف: در روایات اسلامی ما آمده است اگر انسانی شایستگی انجام یک مسولیتی را ندارد و آن را بپذیرد به خدا و رسول و مومنین خیانت کرده است ب: این اصطلاح «نسان امانتی است در دست معلم» منظور این است که معلم باید به خوبی وظیفه خود را انجام دهد تا منجربه بروز استعدادهای دانش آموز شود و در غیراینصورت خیانت است ج: کسی که میخواهد نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی و یا دیگر جاها شود باید توانمندی درست انجام وظیفه و مسولیت را داشته باشد والا خیانت کرده است ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها (نسا ء /59)
3- گاهی انسان پیمانی را با خود و دیگران میبندد (پیمان اخلاقی، پیمان جنگی، پیمان اجتماعی، پیمان حقوقی، پیمان خانوادگی و ...) که شکستن این پیمانها (روحیه پیمان شکنی) جایز نیست وخیانت محسوب میشود و از رذائل اخلاقی که سخت مورد نکوهش قرار گرفته و نقطه مقابل امانتداری است، داشتن روحیه خیانت در امانت است. در اهمیت این امر، به چند روایت اشاره میشود
علی(ع) می فرماید: امانت را به صاحبش برگردانید گر چه صاحب آن، قاتل فرزندان انبیاء باشد. (تحف العقول ص 127)
رسول خدا (ص) فرمود: کسی که برادر مسلمانش را بفریبد، خداوند برکت روزیش را میگیرد، زندگی او را تباه کرده و به خودش وامیگذارد و نیزکسی که به مسلمانی خیانت کند در دنیا و آخرت نه او از ماست و نه ما از او هستیم. (عقاب الاعمال ص 612)
رسول خدا(ص) کسی که در امانت خیانت کند آنرا به صاحبش برنگرداند، مسلمان از دنیا نمیرود و در آخرت که خداوند سبحان از او خشمگین است او را ملاقات میکند و دستور میرسد او را به جهنم ببرید، پس وی را در جهنم جاودان میسازند. (عقاب الاعمالص610)
رسول خدا(ص) فرمود: اداء امانت روزی را زیاد میکند و خیانت در امانت به بیچارگی و فقر آدمی می افزاید. «حقایق ملافیض کاشانی ص 409«
امام صادق(ع) فرمود: به پروردگار این قبله سوگند، اگر ابن ملجم قاتل پدرم امانتی به من بسپارد هر وقت امانت خود را بخواهد به او میدهم. «بحارالانوار ص 149«
امام سجاد(ع): سوگند به آن کسیکه محمد(ص) را به پیغمبری برگزید اگر کشنده پدرم حسینبن علی(ع) همان شمشیری که با آن پدرم را کشت به رسم امانت به من بدهد به او برمیگردانم و امانتش را رد میکنم.
چند نمونه از مصادیق خیانت:
1- هنگام سخن گفتن با مخاطب به اطراف خود بنگر. منظور این است که سخن نوعی امانت است.
2- خیانت چشم. نگاه آلوده توام با گناه، تیری از تیرهای شیطان است و چه بسا یک نگاه غیرمشروع حسرت طولانی را در پی دارد. «اصول کافی ص 559»
3- خیانت در مال: مالی که دیگران به امانت به ما سپردن در آن خیانت نماییم.
4- خیانت در قبول مسئولیتی که انسان شایستگی و صلاحیت آنرا ندارد.
5- اگر در جلسهای شرکت کردیم و اشاره شد که این جلسه رعایت امانتداری بشود یعنی مطالب و سخنان آن در بیرون مطرح نشود اگر چنین شود نوعی خیانت است.
6- خیانت زن و مرد نسبت به هم، وظیفه زن و مرد تشکیل کانون آرامش و آسایش و نیز مودت و صمیمیت و محبت است، اگر این امر در شکل دیگری قرار گیرد نوعی خیانت محسوب می شود.
5- والله لایحب الظالمین (آلعمران 57 و140) وشوری/47خداوند ستمگران را دوست ندارد.
ان الانسان ظلوم کفّار: براستی انسان، بسیار ستمگر و بسیار کفران کننده است این حکم برای انسانی است که تربیت دینی ندارد.
انواع ظلم در قرآن: ظالمين در قرآن به معنى ستمكاران است که بر سه قسم است
الف) ظلم انسان به دیگران: انسان ستمی که به مردم (دیگران) کرده که به اصلاح حق الناس میگویند که به دو صورت است 1- مادی: یعنی پولی، مالی، ملکی از دیگران به ستم گرفته و آن را برنمیگرداند. 2- به صورت معنوی که بسیار مهمتر از حقوق مادی است. به عنوان مثال دروغ، غیبت کردن، تهمت زدن دیگران، آبروی انسانی را ریختن، پدر و مادر خود را ناراحت و ناراضی کند، توزیع کتاب یا فیلمهای گمراه کننده، رفتارهایی که باعث بدبینی دیگران به دین شود و ... در روایات اسلامی ما آمده است که ظلمی که هرگز در قیامت بخشیده نمیشود حقالناس است و انسان باید در همین دنیا نسبت به کسانی که ظلم کرده حلالیت بطلبد.
ب) ظلم انسان به خدا: ظلم به خداوند، ستمی که به خداوند شده است، مهمترین حقی که خداوند برگردن ما انسانها دارد حق اطاعت و بندگی است، مثلاکوتاهیهایی که در امر نماز یا روزه بوده باید آنها را جبران نماید و قضای آنها را بجا آورد البته خداوند مهربان است اگر ببیند انسان تلاش کرده و در صدد جبران آن است او را عفو مینماید و از او میگذرد.
ج) ظلم انسان به خودش: ظلم و ستم انسان به خودش در دعای کمیل علی(ع) میفرماید «ظَلمتُ نَفسِی» منظور این است که خداوند نعمتهایی که به عنوان ودیعه های الهی در اختیار انسان قرار داده است از آن خوب استفاده و یا بهرهمند نشود به عنوان مثال از نعمت عقل، اراده و اختیار، فطرت خداجوی، روحیه حقیقتطلبی،گرایش به نیکی و خوبیها که در درون اوست و ... خوب استفاده نکرده است و برای ظهور و بروز آن تلاش وکوشش نداشته. آيا ممكن است پيامبرى در حق خود ظلم نمايد چنان كه حضرت يونس(ع) عرضه داشت: لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظَّالِمِينَ و یا داستان حضرت آدم که ظلم کرد و باعث اخراج او از بهشت شد. بلی ولى بايد توجه داشت كه ظلم در اين گونه موارد گناه مصطلح و رايج نيست بلكه ترك اولى است چرا كه: حسنات الابرار سيئات المقربين. بنابراين، اين موضوع منافاتى با مقام عصمت اصطلاحى ندارد.
6- والله لایحب کل کفار اثیم (بقره 276) خداوند هم انسان ناسپاس گنهکار را دوست ندارد.
در آیه شریفه کفّار یعنی کسی که بسیار ناسپاس و کفرانکننده باشد و اثیم کسی که گناه زیاد مرتکب میشود. حال باید ببینیم منشاء و ریشه ناسپاسی چیست که انسان را بسوی گناه میکشاند.
هر انسانی که حرمت خداوند را بشکند چه بصورت جزیی و چه بصورت کلی ناسپاس میشود بعنوان مثال خداوند دستور به اقامه نماز میدهد و یا روزه را واجب میکند و ... انسان به این دستورات بیتوجه و حتی دستورات را میشکند و خود را به گناهان آلوده میکند و از مسیر سعادت و رستگاری که خداوند ترسیم فرموده دور میشود و گاهی نیز حرمتشکنی آنقدر زیاد میشود. به تبع آن دامنه گناهان چنان وسیع و گسترده میشود که چراغ عقل و فطرت انسان که مهمترین منبع هدایت انسان است خاموش میشود و در این صورت آدمی از انسانیت خارج و به سوی حیوانیت گام میگذارد در این حالت جهت زندگی انسان بطور کل عوض میشود یعنی آدمی پشت بسوی خدا و دستورات او میکند و رو به سوی شیطان و فرامین او.
آثار دنيوى گناه:
1- رسوايى و فزونى مشكلات: علی(ع) در دعاى كميل مىفرمايد: «اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم» خدايا برايم گناهانى را ببخش كه انتقامها و گرفتاريها را نازل مىكند.
2- از دست رفتن نعمتها: در همان دعا مىفرمايد: «اللهم اغفرلى الذنوب التى تغير النعم» خدايا برايم گناهانى را ببخش كه نعمت را دگرگون مىسازد (محروميترا از بركات و روزىهاى الهى روزافزون مىكند).
3- فرود آمدن بلا: در همان دعا مىفرمايد: «اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء» خدايا برايم گناهانى را ببخش كه بلا را فرو مىفرستد.
4- تيره كردن روابط اجتماعى: مثلاً گناه غيبت از گناهانى است كه روابط اجتماعى را با كدورت مىآميزد، اعتمادها را از يكديگر سلب مىكند و حس بدبينى را گسترش مىدهد.
5- ضعف قواى جسمانى: گناهانىكه بدن انسان را به ضعف و سستى مىكشانند مثلاً گناهان مربوط به شهوت جنسى
6- ضعف اراده: انسان گناهكار نسبت به پيمودن راه سعادت و كمال اراده بسيار ضعيفى دارد. اين ضعف اراده حتى در زندگى روزمرهى آدمى هم خود را نشان مىدهد. به گونهاى كه حتى در هنگام درس خواندن تمركز حواس خود را از دست مىدهد.
7- ايجاد فاصلهى طبقاتى: گناهانى مثل ربا، حقكشى و تجاوز به حقوق ديگران، نابرابرى را از حد متعادل مىگذراند.
8- فراموشى: رسول خدا(ص) مىفرمايند: «در برابر گناهان پارسايى را پيشه كنيد، زيرا گناهان نابودكنندهى خيرات مىباشند، همانا بنده كه مرتكب گناه مىشود آن آگاهى و علمى را كه قبلاً داشت فراموش مىكند.» ميزانالحكمه، ج 3، ص 465، ر 6633، نشر مكتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، سال 1362
9- حبس روزى: حضرت على(ع) مىفرمايند: «از گناهان حذر كنيد زيرا هرگاه بنده گناه مىكند روزى او حبس مىشود» منبع قبلی، ص 466
10- پيدايش بلاهاى جديد: امام رضا(ع) مىفرمايند: «هرگاه بندگان گناهانى را پديد آورند كه قبلاً آن را انجام نمىدادند، خداوند هم بلاهاى تازهاى را پديد مىآورد كه بندگان قبلاً نمىشناختند.» (منبع قبلی، ص 467) گناه جديد مانند «ايدز»
اساساً گناه داراى آثار وضعى است، بسيارى از گناهان مكافاتى در اين جهان دارند. به تعبير ديگر نظام هستى نسبت به كردارهاى انسان بىتفاوت نيست و در برابر نيك و بد اعمال آدمى واكنش مناسب نشان مىدهد. قرآن مجيد مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ اگر آدميان تقوا پيشه مىساختند، همو اره نعمتها و بركات را از آسمان و زمين برايشان فرو مىريختيم»،( اعراف/69). بنابراين در نظام علت و معلول كنشهاى نيك و بد آدمى در تعيين نيكبختى و بدبختی انسان در همين دنيا نيز مؤثر است.
بنابراین گناهان گذشته را با تصمیم بر توبه باید پاك کرد و بر گناهان فعلى و روزمره بايد با مراقبهى نفس باید آنها را ترك كرد. فقط لازمهاش تصميم و جدّيت است. يك نكته مهم این است که گاهى شيطان از همين راه زمينههاى يأس و دورى از خدا را برای ما فراهم مىكند. اين گونه به انسان تلقين مىكند كه تو بسيار گناهكارى، گناهان تو بيشتر و فراتر از آن است كه بتوانى جبران كنى، با اين گناهانى كه تو دارى بعيد است بخشيده شوى و برهمين اساس آن قدر در گوش انسان مىخواند كه به احساس گناه يك جهت منفى میبخشد. احساس گناه مىتواند خيلى سازنده و باعث قرب انسان شود ولى اين احساس گاهى ملعبهى شيطان مىشود تا انسان را به وسوسه و كم كميأس و بدبينى بكشاند. بنابراين مواظب باشيد با اين احساس گناه در مسير منفى قرار نگيريد. برای مطالعه بیشتر به كتاب «گناهشناسى» آقاى قرائتى و «توبه» آقاى حسين انصاريان مراجعه شود
چگونه خود را از انحرافات حفظ كنيم؟
1- بهترين راه براى حفظ خود از انحرافات، ارتباط و شركت فعّال در مجالس معنوی است اگر كسى هر روز نمازهاى پنجگانه را با حضور قلب درمسجد و به صورت جماعت بخواند، در واقع خود را در مقابل مفاسد و انحرافات اجتماعى و اخلاقى واكسينه مىكند.
2- دومين عامل مؤثر ورزش و ميادين ورزشى است. جوانان همواره از انرژىهاى زیادی برخوردارند كه بايد مقدارى از آن را در ميادين ورزشى تخليه كنند. بنابراين ورزش مىتواند در مصونيت جوانان نقش ايفا كند.
3- سومين عامل مؤثر، برنامهريزى مناسب براى اوقات شبانهروزى خود است، سعى كند همه وقتهاى خود را با تحصيل، كار، ورزش، عبادت و تفريح پر كند و هيچگاه بىكار نباشد، قطعاً مىتواند خود را از انحرافات حفظ كند.
4- چهارمین عامل انتخاب دوستان و همنشينان صالح و خوب است.
5- پنجمین عامل که از همه مهمتراست اين كه يك جوان از نيروى اراده و توانايىهاى دوران جوانى، براى مصونيت خود بيشترين بهره را ببرد.
6- بايد زمينهى گناه را از بين ببريم. مثلاً اگر زمينهى گناه، شوخى با نامحرم استاز آن پرهیز نماییم.
7- كنترل رژيم غذايى در تعديل رفتار انسان و جلوگيرى از ناهنجارى جنسى بسيار مؤثر است بنابراين اگر مثلاً دوشنبهها و پنجشنبهها روزه بگيريد و هر روز هم ورزش كنيد، ترك گناه آسانتر مىشود. «این بخش از مطالب تلخیص از سی دی پرسمان نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها میباشد».
7- انه لایحب المستکبرین (نحل/23) بدرستی که خداوند مستکبرین را دوست ندارد.
برای اینکه مطلب بخوبی روشن شود واژه مستضعف را که نقطه مقابل مستکبر میباشد مورد بررسی قرار میدهیم مستضعف؛ يعنى، كسى كه در ضعف نگاه داشته شده، اعم از مستضعف فكرى و مادى است. در اين جا بايد دقت كرد كه بين واژه ضعيف و مستضعف فرق وجود دارد. بسيارى از افراد يا جوامع ضعيف هستند، ولى مستضعف نيستند؛ يعنى، خود از توانايىها و لياقتها و امكانات خدادادى استفاده نكرده و گرفتار ضعف و زبونى شدهاند، ولى مستضعف آن است كه قوه قهريهاى جلوى رشد و تعالىاش را بگيرد. مستکبر کسی است که تکبر از قبول حق دارد و تمام راههای هدایت را به روی انسان میبندد و تمام عمر در بدبختی وگناه میماند (آیات نوح/7ومنافقین/5وجاثیه /8بیانگر این است) يكى از ويژگىهاى حاكمان ظالم و طاغوتها، همين است كه راه خدا را به سوى بندگان خدا سد مىكنند و آنان را در ضعف و ذلّت و خوارى قرار مىدهند. مستكبران نيز كسانىاند كه در جست و جوى برترى، امتياز و عفو و آقایی بر ديگران مىباشند و اين خصيصهی همه حكومتهاى طاغوتى و نظامهاى سلطهگر و تجاوزپيشه در جهان است. امروزه بسيارى از ملل جهان در استضعاف به سر مىبرند و اربابان زور و تزوير مجال فكر و بالندگى و رشد و سعادتيابى را به آنها نمىدهند. استكبار نيز امروزه به صورت مدرن و پيچيده، سلطه خود را بر بسيارى از ملل جهان مىگستراند و نمونه بارز آن را در حكومتهايى مثل آمريكا مىتوان دريافت. بنابراین مستکبر کسی است که با روحیه برتری طلبی وآقایی که نسبت به دیگران در خود احساس میکند به دیگران زور میگوید و جلوی رشد آنها را (از نظرمادی – معنوی) میگیرد
ب) مبارزه مستضعفان يكى از اساسىترين گامها و تلاشهاى آنها جهت دستيابىبه منافع و مصالحشان مىباشد و تا زمانى كه دست مستكبران را از دخالت در سرنوشت خود و غارت منابعشان كوتاه نكنند، نمىتوانند رنگ سعادت و خوشبختى را ببينند.
8- فان الله لایحب الکا فرین (آل عمران /32وروم/40)پس بدسرستی که خداوند کافران را دوست ندارد
كافر» داراى كاربردهاى متفاوتى در مجموعه معارف دينى است.
الف) از ديدگاه فقهى كسى كه منكر خدا و يا رسول او باشد كافر است. همچنين اگر كسى يكى از ضروريات دين را منكر شود (مانند نماز) به گونهاى كه انكارش منتهى به انكار خدا و رسول او گردد از نظر فقهى كافر است.ونیزهر كس كه رسالت حضرت محمد(ص) را انكار كند كافر است. كسى كه منكر خدا و پيامبر و ضرورى دين باشد كافر است و غيبت و عيبجويى از او حرام نيست (استفتاء از دفتر آيتالله مكارم شیرازی)
ب) مورد ديگر كاربرد كلمه كافر در برابر اهل كتاب است. در برخى از متون گاهى واژه كافر را در مقابل معتقدان به پيامبران گذشته به كار مىبرند. در اين كاربرد كافر شامل همه كسانى مىشود كه يهودى مسيحى و زرتشتى نيستند.
ج) كاربرد ديگر اين كلمه در مورد كفر عملى است. كفر عملى يعنى اين كه مسلمانى در عمل به يكى از دستورات دين الهى از روى عمد بىاعتنايى كند. چنين شخصى نيز كافر دانسته شده است ولى كفر اين افراد كفر عملى است نه عقيدتى مثلا در روايتى آمده است: «كسى كه نمازش را عمداً ترك كند كافر است». اين كفر كفر در مقام عمل است نه آن كفرى كه موجب خروج فرد از اسلام مىشود. بنابراين اگر كسى واجبات را ترك كند باز هم مسلمان است گرچه داراى كفر عملى باشد.
د) با توجه به معنی کافر یعنی «کسی که حق را میپوشاند»، اگر چیزی را که حق است مثل مرگ، سئوال نکیر و منکر، صراط، بهشت وجهنم و ... بپوشاند وآن را نپذیرد از مصادیق کفر است.
نتیجه: کافرین مدعی محبت پروردگارند اگر چنین است از او و پیامبرش پیروی کنید (اطاعت پیامبر از خدا جدا نیست ) اگر سرپیچی باشد و عمل به آثار دوستی نکنند آنها در اظهار محبت صادق نیستند و بخدا ایمان نیاوردند و خداوند چنین اشخاصی را دوست ندارد.
9- والله لایحب الفساد (بقره 205) خداوند فساد را دوست ندارد.
والله لایحب المفسدین (مائده 64- قصص 77) خداوند فساد کنندگان را دوست ندارد.
در آیات شریفه خداوند هم فساد را بصورت فردی و اجتماعی و هم کسانیکه زمینه فساد را در بُعد فردی و اجتماعی بوجود می آورند دوست ندارد.
فساد و بى بند و بارى در جامعه ما معلول سه عامل است:
1- حركت گسترده و توطئه وسيع استكبار جهانى در جهت نابودى اسلام و انقلاب / 2 -کوتاهى و بىتوجهى برخى از مسؤولان فرهنگى كشور / 3- عدم اهتمام جدّى به امر به معروف و نهى از منكر در سطح عمومى. مبارزه با اين پديده نيز حركت جدّى و سازمان يافته و برنامهريزى شده گستردهاى با مشاركت دولت و مردم را مىطلبد.
برخی از دلائل بوجود آمدن فساد در جامعه ما:
1-روحيه رشوه خوارى: در متون دينى رشوهدهنده و رشوهگیرنده نيز اهل دوزخ شمرده شدهاند «الراشى و المرتشى كلاهما فى النّار» رشوه جزء مفاسد بزرگ است، به پیامبر اکرم(ص) خبر دادند یکی از فرماندارانش رشوهای در قالب هدیه گرفته است پیامبر بر آشفت و فرمود: چرا آنچه حق تو نیست میگیری؟ اودر پاسخ با معذرتخواهی پاسخ داد آنچه گرفتم هدیه بود پیامبر فرمود: اگر شما در خانه بنشینید و از طرف من فرماندار نباشید آیا مردم به شما هدیه میدهند؟ سپس هدیه راگرفت و در بیت المال قرار داد و او را از کار بر کنار کرد (الامام علی(ع) ج1ص155) بنابراين اولين اقدام خوددارى جدى از رشوه دادن و معرفى رشوهخواران به مراجع ذىربط است.
2- روحیه پارتى بازى (روابط را مقدم بر ضوابط دانستن)
3- نداشتن روحیه خدمتگزاری وداشتن روحیه سواری بر مردم و برخورداری از صفت نفع طلبی.
4- عدم لياقت و شايستگى، تعهد و تقوا، تجربه و مهارت و تخصص در عرصه مدیریت و مسئولیتها
5- با ارزش شدن پول، شهرت، مدركگرايى، رفاهطلبى و تجملپرستى
6- اجرا نشدن امر به معروف و نهى از منكر يا نظارت همگانى كه در روايات متعدد ضامن حفظ و دوام و تعالی و سلامت جامعه مىباشد حضرت على (امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت اشرار بر شما حاكم و دعاى شما اجابت نمىشود ( نهج البلاغه، نامه 47)
5- نبودن عزم ملّى براى برخورد با اين معضلات (رشوهخوارى، پارتىبازى و ...) قرآن كريم مىفرمايد: إِنَّ اَللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمىدهد مگر آن كه آنان آن چه را در خودشان است تغيير دهند (رعد/ 11)
6- وجود مشكلات و نارسايىهاى اقتصادى، ناكافى بودن درآمدها، وجود تورم و خلاصه عدم تأمين نيازهاى معيشتى و رفاهى افراد جامعه. وقتىدر جامعهای پول و ثروت با ارزش شود، در انسانها نياز به انواع كالاها به وجود میآيد که همزمان درآمدشان هم کم و در نتيجه انسانها نياز شديد به پول پیدا میکنند و از طرف ديگر امكانات برايشان فراهم نباشد و همه راههاى مشروع بسته باشد و سيسم كنترل درونى (مذهب) و سيستم كنترل بيرونى (نظارت دستگاههاى مربوطه، امر به معروف و نهى از منكر) ضعيف باشد، آنها براى ارضاء نيازهايشان به راههاى نامشروع از قبيل رشوهخوارى، پارتىبازى و ... روى مىآورند.
- فقر: ریشه همه مفاسد فردی و اجتماعی فقر است، در روایتی از پیامبر اکرم(ص) «اگر نان نباشد، نماز نیست، روزه نیست و هیچ فریضه واجب الهی نیست» و نیز پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «اگر رحمت پروردگارم بر فقرا نبود، نزديك بود فقر به كفر بينجامد»، (الحياة، ج 4، ص 309). امام صادق(ع) مىفرمايد: «چند چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، زندگىاش دچار كاستى و عقلش پريشان و ذهنش مشوّش است: سلامتى، امنيت، وسعت روزى.» (الحياة، ج 4، ص 303).
بسيارى از عوامل فقر، انتخابى و ارادى مىباشد مانند: تنبلى و عدم استقامت، بىبرنامگى، ارتكاب گناه، ديدگاه غلط نسبت به دنيا و آخرت، توزيع ناعادلانه ثروت، ضعف مديريت، خودباختگى، انحصارى بودن دانش و فنآورى، اعتياد و ... كه حلّ آن نيز به همت و كوشش انسانها بستگى دارد.
براى مطالعه بيشتر توسعه و تضاد فرامرز رفيعپور، آناتومى جامعه على ذو علم، انقلاب و ارزشها سعيد فراهانى فرد، نگاهى به فقر و فقرزدايى از ديدگاه اسلام.
8- اجرا نشدن درست قوانین ومقررات در جامعه وعدم نظارت دقیق وجدی وقاطع در جامعه .
9- لا یحب الله الجهر بالسوءمن القول الا من ظلم (نساء/148) خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدی های دیگران را اظهار کند مگر آنکه که مورد ستم قرا ر گرفته باشد
از صفات خداوند این است که خوبیها را آشکار میکند و بدیها را میپوشاند «یا من اظهر الجمیل وستر قبیح» به همین خاطر خداوند «ستّار العیوب» است یعنی بدیها را می پوشاند و دوست ندارد افراد بشر که به عنوان جانشین او در زمین هستند پردهدری کنند و عیبهای مردم را فاش سازند و آبروی آنها را ببرند بعلاوه میدانیم هر انسانی معمولا نقاط ضعف پنهانی دارد که اگر بنا شود این عیبها اظهار گردد یک روح بدبینی عجیب در سراسر جامع سایه میافکند و همکاری آنها را مشکل میسازد بنابراین بخاطر استحکام پیوندهای اجتماعی و هم بخاطر رعایت جهات انسانی بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح پردهدری نشود. منظور از « سوء» هرگونه بدی و زشتی و منظور از «جهر» هرگونه ابراز و اظهار لفظی (در هر قالب شکایت، حکایت، نفرین، مذمت، غیبت و ...) از بدیهای دیگران آشکار نشود مگریک استثناء کسی که بر او ظلم شده است چنین افرادی برای دفاع از خویشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقد