افکار و آراء وهابیت
مقدمه :
قرآن همه مسلمانان را به وحدت در همه زمان ها دعوت می کند. وحدت شيعه و سني ضروری و به سود هر دو آنهاست، وهابيون از اين وحدت می ترسند و آسيب مي پذيرند، چون آنها از نظر بينش ونگرش، هم با شيعه و هم با فرقه هاي چهارگانه اهل تسنن درتضادمي باشند و آنها بسياري از عقايد اهل تسنن را شرك آميز و كفر مي دانند، وهابیت فرقه ای است که هیچ پایبندی به اعتقادات مذاهب اهل تسنن و تشیع ندارد، بهمین منظور علمای چهارگانه اهل تسنن و علمای تشیع در ردّ این فرقه کتابهای بسیاری نوشته اند.
وهابیت فرقهای است که دشمنان اسلام آن را برای تفرقه افکنی و سوء استفاده از مسلمانان ایجاد کرده اند. دشمنان از اسلام و اعتقادات آن واهمه دارند و در صددتفرفه بین مذاهب مختلف مسلمین هستند و حمایت از وهابیت راهی برای جدایی بین مسلمانان است.
وهابیان با افکار خشن خود باعث ایجاد اختلاف و درگیری میان مسلمانان شدند و دشمنان را خشنود نمودند. تا جایی که «لورد کورزون» در توصیف وهابیت میگوید: "این دین عالی ترین و پربهاء ترین دینی است که برای مردم به ارمغان آورده شده است." ویا مستشرق یهودی «جولد تسهیر» او(محمد عبدالوهاب)را پیامبر حجاز خوانده و مردم را به متابعت از افکار او تحریک مینماید".
*سرشاحه وهابیت
ابن تمیمه از علماى حنبلى قرن هفتم است، ابن تمیمه بخاطر مخالفت هایش با مسلمانان تحت تعقیب حاکمان وقت قرار گرفتند و حکم ارتداد او از سوى علماى مذاهب اهل تسنن صادر شد
ابن تیمیه در سال 705 در دادگاه محكوم و به مصر تبعید شد. وی در سال 707 از زندان آزاد شد، او در سال 712 به شام برگشت و در آنجا به نشر افكار و نظریات خود پرداخت، تا این كه مجددا در سال 721 محكوم به زندان شد. ابن تیمیه در سال 728 ق در زندان قلعه دمشق درگذشت. ابن تیمیه عمری را با آشوب و در زندان گذراند که اینها همه به خاطر عقایدش بود که عموم مسلمانان را تكفیر می كرد و جهان اسلام را در زمانی كه مسیحیان از غرب و مغلان از شرق مورد حمله و تهاجم قرار داده بودند از درون تخریب كرده و آنقدر در بین مسلمانان اختلاف و تفرقه می انداخت كه مجبور به زندانی كردن او می شدند و سرانجام هم در زندان مرد.
عقاید و افكار كفرآمیز ابن تیمیه باعث شد از سوی عالمان بزرگ شام و مصر، بیانیه هایی صادر شد كه نشانگر نقش او در تشویش افكار عمومی و پاشیدن بذر نفاق در بین مسلمین می باشد.
در پی نشر افكار كفرآمیز ابن تیمیه و چاپ كتاب های او، از سوی علمای اسلام و در راس آنها علمای اهل تسنن برای جلوگیری از انتشار فساد او دو كار صورت گرفت:
1- در نقد و ردّ آراء او كتاب هایی نوشته شد از جمله: بسیارى از علما در رد وهابیت و افکار ابن تمیمه و نیز رد و تکفیر و تفسیق محمدبن عبدالوهاب کتابها و رسالات متعددى نگاشته اند. (آیة الله سبحانى در کتاب بحوث فى الملل والنحل جلد 4 صفحات 355 تا 359 اسامى برخى از دانشمندان اهل سنت که در نقد و رد وهابیت کتاب و رساله نگاشته اند را ذکر کرده اند. از این میان مى توان به کتابهاى گرانقدر "شفاء السقام فى زیادة خیر الانام" و "الدرة المضئیة فى الرد على التمیمة" از تقى الدین مشبکى شافعى."المقالة المرضیه اثر القضات مالکیه به نام تقى الدین اِخنایى" "الجواهر المنظمه فى زیارة قبرنبى اکرم" اثر ابن حجرمکى در رد عقاید ابن تمیمه و نیز کتابهاى "تجرید سیف الجهاد المدعى الاجتهاد" اثر عبدالله بن لطیف شافعى، "الصواعق و والردود" اثر عفیف الدین عبدالله داوود حنبلى، "تحکم المقلدین بمن ادعى تجدید الدین" اثر محمدبن عبدالرحمان بن عفالق حنبلى و "الهارم المهندى فى عنق النجدى" اثر شیخ عطاءالله مکى در رد بر عقاید محمدبن عبدالوهاب اشاره نمود.
در بین شیعیان نخستین ردیه توسط مرحوم شیخ جعفرکاشف الفطاء با عنوان "منهج الرشاد لمن اراد السداد" و گسترده ترین کتاب از جانب علامه آیة الله سیدمحسن عاملى تحت عنوان "کشف الارتیاب عن اتباع محمدبن عبدالوهاب" نگاشته شده است. براى آگاهى دیگر علماى شیعه مى توان جلد چهارم کتاب بحوث فى الملل و النحل آیة الله سبحانى صفحات 359و360 مراجعه نمود).
2- مراجع اهل تسنن به تفسیق و گاهی به تكفیرش برخاسته و بدعت گذاری او را فاش نمودند. از جمله این افراد قاضی القضات فرقه شا فعی "بدر بن جماعه" بوده و قاضی القضات سه مذهب دیگر در كشور مصر هر كدام به گونه ای علیه وی برخاستند. ابن كثیر مى نویسد: 22 رجب سال 720 ق، ابن تیمیه به دارالسعاده احضار شد، قضات و مفتیان مذاهب اسلامى(حنفى، مالكى، شا فعى و حنبلى) او را به خاطر فتاواى خلاف مذاهب اسلامى مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا این كه در دوم محرم سال 721 ق، از زندان آزاد گردید.
ابن حجر هیتمی دانشمند اهل تسنن كه همه به فضل وی اعتقاد دارند، در مورد ابن تیمیه میگوید: سخنان ابن تیمیه فا قد ارزش بوده و او فردی بدعتگذار، گمراه و گمراهگر، و غیر متعادل است. خداوند به عدلش با او رفتار كرده و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ كند.
*مبانى فكرى ابن تیمیه : مبانى فكرى ابن تیمیه را در چهار بخش می توان خلاصه كرد:
1- نسبت دادن جسمانیت به خداوند
صفاتى كه قرآن و حدیث از آن خبر داده و عقل و خرد آن را درك نكرده است، مانند «وجه» و «ید» و «استواء بر عرش» و ... «وجه» به معنى صورت و «ید» به معنى دست و «استواء» به معنى استقرار و یا نشستن...، ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه معروف خود می نویسد: روزی در مسجد دمشق تقی الدین بن تیمیه مشغول وعظ و ارشاد بود، من در آنجا حضور داشتم. از جمله سخنان او این بود كه: خداوند از عرش به آسمان نخست، فرود می آید مانند فرود آمدن من از منبر. این سخن را گفت و یك پله از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالكی به نام ابن الزهراء به مقابله برخاست و سخن او را رد كرد، مردم به طرفداری از ابن تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و كفش زدند. این نمونه ای از عقاید كفرآمیز وی است.
از بیانات بزرگان فرقه وهابیت و نیاکان آنها مانند ابن تمیمه استنباط مى شود آنها خداوند را صاحب جسم مادى و نیازمند به مکان حادث مى دانند این اعتقاداتى است که در نزد قاطبه مسلمین شرک محسوب مى شود. این شرک نظرى است که عمدتاً باعث خروج از دین مبین اسلام نیست. ابن تمیمه به مکان دار بودن خدا و جسم دار بودن خدا معتقداست که اینها در نزد قاطبه مسلمین از ذات اقدس الهى دور است و این امور خداوند را از واجب الوجود بودن و قائم به ذات بودن خارج مى کند و در او ایجاد نقص مى کند و حال آنکه در نزد همه مسلمانان، خداوند واجب الوجود (قائم به ذات) است و هر گونه نقص و کاستى و احتیاج از او دور است. شیعیان معتقدند خداوند پیراسته از جسم و جسما نیت است، وخدا را برتر از آن میشمارند كه در مكان خاصی محدود شود.
2- كاستن از مقامات پیامبر اسلام(ص)
عادى جلوه دادن مقامات پیامبران و اولیاى الهى است و این كه آنان پس از مرگ كوچكترین تفاوتى با افراد عادى ندارند. براین اساس مىگوید: ابن تیمیه در سال 704 ق به مسجد نارنج در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که می گفتند: اثر پای حضرت رسول اكرم(ص) بر آن هست و مردم به آن تبرک می جستند؛ شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.
- سفر براى زیارت پیامبر، حرام است.
- كیفیت زیارت پیامبر، از كیفیت زیارت اهل قبور تجاوز نمى كند.
- هر نوع پناه و سایبان بر قبور، حرام مى باشد.
- پس از درگذشت پیامبر، هر گونه توسل به آن حضرت، بدعت و شرك است.
- سوگند به پیامبر و قرآن، و یا سوگند دادن خدا به آنها، شرك مى باشد.
- برگزارى مراسم جشن و شادى در تولد پیامبر، بدعت به شمار مىرود. و ...
3- انكار فضائل اهل البیت
عبدالوهاب در كتاب خود «منهاج السنة» احادیث صحیحى كه مربوط به مناقب حضرت على(ع) و خاندان اوست، بدون ارائه مدركى، انكار مى نماید و همه را جعل شده می داند، فضائلى كه دهها نفر از محدثان آن را نقل كرده و به صحّت آنها تصریح می نمایند، تکذیب کرد. از باب نمونه مى گوید:
- نزول آیه: «انما ولیكم الله و رسوله» درباره على(ع)، به اتفاق اهل علم، دروغ است،
در حالى كه متجاوز از 64 محدث و دانشمند، بر نزول آن آیه درباره امام تصریح كرده اند.
- آیه: «قل لا اسالكم علیه اجرا الا المودة فی القربى»، درباره خاندان رسالت نازل نشده است،
در حالى كه متجاوز از 45 محدث و دانشمند آن را نقل كرده اند. و ..
مخالفت با نزول آیه مباهله در شان اهل البیت(آل عمران/61)ومخالفت با دلالت آیه تطهیر در اثبات عصمت اهل بیت (احزاب /33). مخالفت با شان نزول آیه انذار (شعرا/214) منهاج السنه ج7ص122وج3ص4وج4ص104
او با گشودن این باب، زحمات احمد بن حنبل را در تثبیت فضائل امام على(ع) به هدر داد.
تا پیش از احمد بن حنبل، خلیفه چهارم بودن امام علی(ع) در میان محدثان اهل تسنن جا نیفتاده بود و در این قضیه، موافق و مخالف وجود داشت، او بود كه امام على(ع) را رسما خلیفه چهارم از خلفاى راشدین اعلام كرد.
4- مخالفت با مذاهب چهارگانه اهل تسنن
بخش چهارم از انحراف فكرى او مخالفت وى با مذاهب چهارگانه اهل تسنن در باب نكاح و طلاق است. چنین مخالفت با مبانى فكرى اهل تسنن كه اجماع فقهاى یك عصر، تا چه رسد به چند عصر را حجت می دانند، سازگار نیست.
پس از گذشت حدود 5 قرن از ابن تیمیه، در قرن 12 آراء و افکار وی توسط فردی به نام محمدبن عبدالوهاب که از علمای بزرگ عربستان سعودی بوده، از انزوا بیرون آورده شد و وسیله فرقه وهابيت را پایه ریزی نمود و موجی از تفرقه را بین مسلمانان ایجاد نمود و باعث کشتاری شدید بین آنها شد.
*آراء و عقاید وهابیت :
حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابى، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلى زیر خلاصه نموده است:
1-بازگشت به کتاب خدا و سّنت پیغمبرى و پیروى راه سلف صالح (صحابه پیامبر و تابعین) در فهمیدن آیات و احادیث و نرفتن به راه فلاسفه و متکلمان و صوفیه که همه آنها مخالف طریق سلف صالح است..
2- مبارزه و جنگ با بدعت ها و منکرات، مخصوصاً چیزهایى که موجب شرک مى باشد از قبیل زیارت، توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زیارت بناى قبور و تعمیر ساختمانها براى قبور، نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...
3- مبالغه نکردن و غلو ننمودن درباره پیغمبر و اولیاء بویژه پس از مرگ و در نظر نگرفتن نیروهاى و امداهاى غیبى و فوِق العاده براى آنان و موثر نبودن و یا فقدان ارتباط ارواح آنان با این دنیا مکتب وهابیت با این اعتقادات باعث حمله وهابیون با پشتیبانی سیاسی – نظامی شیوخ برخی از قبایل "نجد" به مناطق مسلمان نشین حجاز، عراق، شام و یمن، در دهه های نخست قرن 13 هجری شد.
محمدبن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم "شفاعت خواهی از پاکان" و "زیارت قبور اولیاء خدا" مشرک و بت پرست و واجب القتل شمرد و اعراب را برانگیخت که مناطق سنی نشین و شیعه نشین حجاز، عراق، شام و یمن را به خاک و خون بکشند و اموال مسلمین را به عنوان غنیمت به غارت برند!
فتوای محمدبن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش به قتل و غارت آنان به اتهام شرک و بتپرستی در کتاب کشف الشبهات اوروشن است: «کسانی که فرشتگان و پیامبران و اولیاء الله را شفیع قرار داده، و به وسیله آنها نزد پروردگار تقرب می جویند، خونشان حلال و قتل آنان جایز است.»
محمدبن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۵ق در شهر عُیَینه از توابع نجد متولد شد. فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت. سپس برای تکمیل معلومات رهسپار مدینه منوره شد و در آنجا به تحصیل حدیث و فقه پرداخت. بعد از مدینه چهار سال در بصره، پنج سال در بغداد، یکسال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید. اندک زمانی نیز در اصفهان و قم بود و آنگاه از سمت بصره به احساء رفت و از آنجا به «حُرَیمله»، اقامتگاه پدرش رفت.
وی تا زمانی که پدرش در قید حیات بود، کمتر سخن می گفت. ولی پس از درگذشت پدرش پرده از روی عقاید خود برداشت.
*افکار محمدبن عبدالوهاب وآثار ونتایج تلخ آن
محمدبن عبدالوهاب در «درعیه» که محمدبن سعود(جد آل سعود) بر آن حکومت می کرد. و بر قبائل "عتوب" و "عنزه" امارت داشت. وی افکار شیخ محمدبن عبدالوهاب را شعار حکومت خود قرار داد و برای نشر آن با شهرهای مجاور خود جنگ ها کرد، هر کس افکار او را مى پذیرفت خون و مالش در امان بود، وگرنه با خون و مالش مانند خون و مال کفار حربى معامله مى کردند و آن را مباح و حلال مى دانستند. کسانى که با عقاید شیخ محمد موافقت مى کردند، مى بایست با او بیعت کنند و کسانى که به مقابله برمى خاستند باید کشته شده و اموالشان تقسیم گردد. مثلااز اهالى قریه "فصول" از اطراف شهر "احسا" حدود 300 مرد را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند.
در آن زمان "اهالی ریاض" از دعوت او سرپیچی کردند و امیر ریاض با ابن سعود سال ها جنگید تا عاقبت مغلوب شد و حکومت ریاض به ابن سعود رسید. پس از ابن سعود، پسرش عبدالعزیز بن سعود به امارت رسید. او نیز برای نشر آئین وهابیت کوشش ها و جنگ ها کرد. (قزويني محمد حسين، وهابيت از منظر عقل و شرع، قم، انتشارات تحسين، 1387 ) زمانی نگذشت که هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک شروع شد و سیل غنایم از اطراف و اکناف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود، سرازیر گشت. این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه «نجد» نبود که با متهم شدن به شرک و بت پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمدبن عبدالوهاب حلال شده بود.
دو چیز به انتشار دعوت محمدبن عبدالوهاب در میان اعراب بادیهنشین نجد کمک کرد:
۱. حمایت سیاسی و نظامی آل سعود. 2. دوری مردم "نجد" از تمدن، علم و معارف اسلامی.
سرانجام شیخ محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت و پس از وی پیروان او به همین روش ادامه دادند الف: دکتر "منیرالعجلانى" مى گوید: در سال 1216 دوازده هزار نفر از سربازان وهابى وارد شهر کربلا شدند، در حالى که در شهر جز تعداد کمى از مردان ناتوان وجود نداشتند; زیرا روز غدیر بود و مردان شهر کربلا براى زیارت قبر امام على(ع) به نجف اشرف رفته بودند، وهابیها هر کس را که یافتند کشتند، تعداد کشته شدگان را سه هزار نفر و اموال گرانبهاى به غارت برده را بیش از دویست بار شتر نقل کردند ب: "جمیل صدقی زهاوی" در خصوص فتح طائف به دست وهابیان مینویسد: از زشت ترین کارهای وهابیان، قتل عام مردم است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند. طفل شیرخوار را بر روی سینه مادرش سر می بریدند. جمعی را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، همه را کشتند. چون در خانه ها کسی باقی نماند به دکان ها و مساجد رفتند و هر کس بود حتی گروهی که در حال رکوع و سجود بودند را کشتند. کتاب ها را که در میان آنها تعدادی مصحف شریف(قرآن) و نسخه هایی از صحیح بخاری و مسلم (از معتبرترین کتاب های حدیثی در نزد اهل تسنن) و دیگر کتب حدیث و فقه بود در کوچه و بازار افکندند و آنها را پایمال کردند. و قبه ى ابن عباس را در طائف خراب کردند. از این اموال به غارت برده را به امیر عبدالعزیز دادند و بقیه را بین خود قسمت کردند. این واقعه در سال ۱۲۱۷ق اتفاق افتاد.
ج: وهابیان پس از قتل عام طائف، نامه ای به علمای مکه نوشته و آنان را به آیین خویش دعوت کردند، علمای مکه در کنار کعبه گرد آمدند تا به نامه وهابیان نجد پاسخ گویند، در حین گفتگو و مشاوره آنان، ناگهان جمعی از ستمدیدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه را بر آنان گذشته بود، بیان داشتند و در میان مردم شایع شد که وهابیان به مکه آمده و کشتار خواهند کرد.
مردم مکه سخت در وحشت و اضطراب افتادند، چندان که گویی قیامت برپا شده است. علما اطراف منبر (در مسجدالحرام) جمع شدند. ابوحامد خطیب به منبر رفت و نامه وهابیان و جواب علما در رد عقاید آنان را قرائت کرد. آنگاه خطاب به علما و قضات و فقها گفت: گفتار نجدیان را شنیدید و عقایدشان را دانستید. درباره آنان چه می گویید؟ همه علما و مفتیان مذاهب اربعه اهل تسنن، از مکه مشرفه و سایر بلاد اسلامی که برای ادای مناسک حج آمده بودند، به کفر وهابیان حکم کردند و بر امیر مکه واجب دانستند به مقابله با آنان بشتابند و افزودند که بر مسلمین واجب است او را یاری کنند و با وی در جهاد شرکت نمایند و هر کس بدون عذر تخلف کند گنه کار بوده و هر کس در این راه شرکت کند مجاهد و در صورت کشته شدن شهید خواهد بود. در این امر، اتفاق نظر بود و فتوای مزبور را نوشتند و همه مُهر کردند.
خانه اى که رسول اکرم (ص )در آن متولد شد را خراب و قبّه و مزار خدیجه و قبّه زمزم و دیگر آثار صدر اسلام را محو و نابود ساخت عبدالعزیز در سال 1218 در گذشت و بعد از او سعود بن عبدالعزیز حکومت را در دست گرفت تا امروز یکى پس از دیگرى حکومت کردند تا نوبت به فهد بن عبدالعزیز رسید
شیخ محمد نیز فرزندانش بر جاى گذاشت عبارتنداز: عبدالله، حسن، حسین و على که بعد از شیخ محمد عبدالله پسر بزرگ به جاى پدر نشست و بعد از او پسرش سلیمان به جایش آمد، از حسین و على فرزند شیخ اولاد کثیرى باقى ماندند که تا حال نسل آنها باقى است.
د: در جنایت تروریستی در كراچی پاكستان شماری از علمای رده بالای اهل سنت(67نفر) اینها روی سکویی نماز می خواندند که زیر آن بمب كار گذاشته بودند ، به قتل رسیدند. این علمای سنی كه رویه ای معتدل داشته اند، به جرم مخالفت با وهابیت به آتش كشیده اند.
این علماء با جریان وهابیت به شدت مخالف بودند و به رغم خواست آنان که مراسم مولودی برای رسول خدا (ص) را بدعت می دانستند، اینان هر ساله و با حضور میلیون ها نفر آن را برگزار می کنند. این حادثه سبب شد تا دشمنی اهل سنت پاکستان با وهابیان بیشتر شود.
*وظيفه مسلمانان
در جهان کنوني که همه دشمنان اسلام متحد و تمام قدرت ها بر عليه مسلمانان تمرکز يافتند و به مقدسات اسلام اهانت و با انواع ترفندها، سرگرم اسلام زدائي در جامعه هاي اسلامي مي باشند.(چاپ کتاب آيات شيطاني، اهانت به قرآن و پيامبر گرامي در سال 1988توسط سلمان رشدي، چاپ کاريکاتورهاي شرم آور در مطبوعات کشور فنلاند در سال 2005، سخنان پاپ بنديکت شانزدهم در دانشگاه رجنسبورگ آلمان در قالب نقل قول سخنان پادشاه رومي، اسلام را ديني خشن و جنگجو معرفي نمود درسال2006و...).
دو وظيفه مهم بر دوش مسلمانان است 1-پرده برداشتن از چهره کثيف اين خونخواران 2- گسترش ارزش هاي قرآني در بين طبقات جامعه .
* سلفیت و مراحل سه گانه تاریخى آن
سلفی گری عبارت است از رجوع به آنچه که سلف اول در فهم دین اعم از عقیده، شریعت وسلوک داشتند (الصحوه الاسلامیه ص25) ویژگی این مکتب اخذ به ظواهر آیات و روایات و نفى هر گونه تفسیر و تاویل، حدیث گرایى افراطى، تقلید محض از رفتار و اعمال سلف، گریز از نوآورى و اجتهاد مى باشد.
الف: سلفیت نخستین. این دوره در مکتب حدیثى احمدبن حنبل به عنوان یک اندیشه و روش سامان یافته تجسم یافت. عقاید اشعرى که بعدها انجام یافت تلفیقى بود از عقاید و مکتب احمد که با نوعى عقلانیت آنرا تعدیل کرده بودند.
ب: سلفیت قرن هشتم. ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم جوزى در این قرن سلفیت احیاء مجدد گردید در غالبى ضد علوى و با گرایشات عثمانى، علاوه بر عقاید و افکارات سلفیت اول، بدعت شمردن و شرک دانستن تبرک، توسل، شفاعت، زیادت قبور اولیاء، بزرگداشت موالید و وفایات، در حوزه توحید و بدعت، و...
ج: سلفیت جدید. سلفیت قرن هشتم که با تبعید و زندانى شدن ابن تمیم و مردود شدن افکارش به حاشیه رانده شده بود با بروز محمدبن عبدالوهاب نجدى در قرن دوازدهم جان دوباره اى گرفت و این بار نیز بر گستره عقاید خود با حرام دانستن مظاهر تمدن جدید از قبیل رادیو، تلفن، کتب منطق و بدعت شمردن آن افزود. در این دوره سلفیت با شدت بیشترى به میدان آمد و با همکارى حکومت آل سعود به ترویج و تبلیغ خود همت گمارد. این تلاشها بویژه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و به جهت تقابل با افکار انقلابى حضرت امام و اندیشه اسلام ناب محمدى(ص) و با حمایتهاى سیاسى بین المللى و نیز ذخایر سرشار منابع نفتى، امروزه گستره اى بین المللى یافته است
*نظرات فرقه وهابیت وپاسخ کوتاه به آن
"اشکالاتى که فرقه هاى وهابى بر مسلمین و خصوصاً بر شیعیان وارد مى دانند و بدان سبب آنها را کافر و مشرک و مهدورالدم مى شماردند."
1- تعمیر قبوراولیاء حرام است
نخستین بار ابن تمیمه بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن فتوى دادند. و باهمین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال 1344 ه ِ (93سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند.
قرآن تعظیم شعائررا از تقواى قلوب دانسته (ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب) و در جایى دیگر صفا و مروه یا شتر تعیین شده براى ذبح رااز شعائر قلمداد مى شوند (والبدان جعلناها لکم من شعائرالله)وقتى یک شتر مى تواند از شعائر باشد، چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند.
2 مسجدسازى در کنار قبور صالحان بدعت وشرک وحرام است و اشاره دارند به این حدیث برای هیچ مسجدی بار سفر نبندید مگر 3مسجد مسجد النبی ،مسجد الحرام، مسجد الاقصی برای غیر این سه مسجد حرام است.
الف- بسیارى از شارحان صحیح مسلم و بخارى اینگونه تفسیر کرده اند که اقوام گذشته صورت هاى صالحان خود را روى قبر نصب یا حک مى کردند و در کنار قبر، خدا را مى پرستیدند اما به مرور زمان به جاى پرستش خدا در کنار این قبور خودِ این صورتها پرستیده مى شد. . "ان اولئک اذاکان فیهم الرجال الصالح فمات بنوا على قبره مسجدا و صورا فیه تلک الصور اولئک شرار الخلق عندالله یوم القیامة" ویا"الهم لاتجعل قبرى وثناً یعبد( مسنداحمد 3/248).
در آیه 21سوره کهف در مقام تعظیم اصحاب کهف گفتند "برایشان مسجدی ساخته شود " روشن است مسجد برای عبادت وزیارت است به اتفاِق مفسران پیشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب کهف مربوط به موحدان و خداپرستان بوده است (تفاسیر کشاف، المیزان، مجمع و...). خالى بودن آیات قرآن و نیز مفسران و مورخان از هر گونه نقد و اعتراض در این خصوص نشان دهنده نوعى تایید می باشد
3- زیارت قبور حرام است
الف- وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زیارت را نامشروع مى دانند درباره زیارت پیامبر روایات زیادی است مانند هرکس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او واجب خواهد بود یا می فرماید هرکس حج خانه خدا را به جای آورد ولی مرا زیارت نکند بر من جفا کرده است (وفا الوفاءج4ص1342).
ج-اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم(ص) بوده "زوروالقبور فانها تذکر الاخرة " و خود حضرت نیز به زیارت قبور شهداء مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامی شان مى رفتند و مى گریستند " زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله "(مستدرک حاکم ج1ص533)
4- زنان و زیارت قبورتوسط زنان مورد لعن رسول خداست، استناد مخالفان به احادیثى همچون " لعن رسول الله زواّرات القبور " مى باشد..
در حالی که حضرت زهراسلام الله علیه بعنوان یک زن هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت، نماز مى خواند و گریه مى کرد.
5- زیارت قبر پیامبر اکرم حرام است
الف-کتاب "شفاءالسقام فى زیارة خیرالانام" از تقى الدین مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترین کتابهاى نویسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر است.
6- برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنان حرام و بدعت و وسیله شرک است و دلیل را این سخن پیامبر ذکر می نمایند "نماز را بسوی قبر وروی قبر نخوانید "
الف - پیامبر در مسجد خیف که محل دفن 70 پیامبراست نماز خواند
ب- نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.
ج- حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموى خود(حضرت حمزه) مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.
د- عایشه تا آخر عمر در کنار قبر پیامبر زندگی کرد و نماز حواند
ه- مدفن اولیا در قرآن(اصحاب کهف) مسجد مى شود لنتخذن علیهم مسجدا (کهف/ 21)
و- هاجر و اسماعیل به خاطر صبر و تحمل سختى در راه خدا، محل گامهاى آنها جایگاه عبادت مى شود (صفاو مروه)
ز- پیامبر در شب معراج در مکانهایى هم چون مدینه(محل هجرتت)، طور سینا(محل سخن گفتن خدا با موسی)، بیت الحم(محل تولد عیسی) نماز مى گزارد.
7- تبرک و استشفاء به آثار اولیاء حرام است: توجه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوار ومحراب ها وتبرک به آنها بدعت ونوعی شرک وشبیه به عمل کفار است (مجمع فتواوهابیان)
الف- تبرک به پیراهن یوسف چشم نابینا یعقوب را شفا بخشید "اذهبوا بقمیصى هذا فلقوه على وجه ابى یات بصیرا" (یوسف/ 92)
ب - هرگاه پیامبر وضو میگرفت یاران او براى ربودن قطرات آب وضوى آن حضرت بریکدیگر سبقت مى گرفتند(صحیح بخاری ج3ص255).
ج- تبرک به زره، عصا، شمشیر، ظروف، مهر، انگشتر، مو و کفن پیامبر در کتاب جهاد بخارى مورد اشاره است
8- نذر براى اهل قبور و غیر خدا حرام است
الف- وهابیون مى نویسند: شیعیان به خاطر اعتقاد به الوهیت على و فرزندانشان قبرهاى آنان را آباد مى کنند و نذر و قربانى تقدیم آنها مى کنند، حکم نذرها و قربانی ها همان حکم ذبیحه هاى بت پرستان براى بت هایشان مى باشد
نذر اگر برای غیر خدا به جهت تقرب به خدا باشد و ثواب هم به آن ولی الهی برسد اشکال ندارد همانگونه که قر آن می خوانیم وثوابش را اهداء می گنیم
پیامبر به دختری که برای مادرش عملی را نذر کرده بود فرمودند: به نذر خود عمل کن
9- نداى اولیاء
الف- نداء و دعا اولیاء خلاف آیات و روایات محکم مى باشد از قبیل " فلا تدعو مع الله احدا"(جن18/)یا "ان الذین تدعون من دون الله عباداً امثالکم" (اعراف194/)
ب- هر ندا و دعائى به غیر خدا، عبادت و پرستش نیست. "قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهاراً"(نوح/5)
ج- مقصود از دعا در آیات مورد استناد، مطلق خواندن و نداء نیست و بلکه دعوت خاصى است که با لفظ و قصد پرستش همراه باشد. به عنوان مثال "فما اغنت عنهم الهتهم التى یدعون من دون الله من شىء"(هود/101) که در آن دعوت بت پرستان با تعبیراتى همراه است که اطلاِق پرستش بر آن صحیح است که ربطى به نداى اولیاء از سوى مسلمانان ندارد.
10- شفاعت
شفاعت به این معنا است که در قیامت اولیای الهی در حق گروهی از انسان های گنهکار شفاعت نموده و آنها را از عذاب جهنم نجات دهند
مسلمانان معتقدند که شفاعت در مورد بخشش گناه است ولی معتزله می گوید ترفیع درجه است که بنابر حدیث پیامبر اکرم (ص)" شفاعت من در روز قیامت برای گناهکاران امت من است " نظر اول درست است .
برای اثبات شفاعت، قرآن اشاره دارد که فرزندان یعقوب از پدر خود خواستند تا برای آنها طلب آمرزش کند (یوسف /67)وخداوند برای آمرزش از مردم می خواهد که از پیامبردر خواست آمرزش کند (نساء/64)
الف- وهابیان معتقدند شفاعت از سوى افرادی که اجازه از جانب خدا دارند پذیرفته مى شود اما نمیتوان از خود آنها خواست بلکه باید فقط از خدا خواست براساس آیه 18جن که فرمود "با خدا هیچ کس را نخوان " تا خدا شفاعت وى را به انسان عطا کند یا او را شافع انسان قرار دهد. آنها قائلند که طلب شفاعت فقط باید از خدا باشد; زیرا که شفاعت حق اوست و کسى دیگر را در این زمینه حقّى نیست لذا درخواست آن از غیرخدا ما را در صف مشرکان و بت پرستان قرار مى دهد.
محمدبن عبدالوهاب رئیس فرقه وهابى در رساله اربع قواعد مى گوید: همانا قصد و توجه نمودن آن مردم بسوى ملائکه و انبیاء و اولیاء براى این بود که از آنها درخواست شفاعت و نزدیک شدن به خدا مى کردند و به همین سبب که از آنها درخواست مى کردند، پیامبر(ص) جان و مالشان را حلال کرد.
در سخنى دیگر دارد که مى گوید: همانا کسانى که رسول(ص) آنها را مهدورالدم اعلام فرمود به آنچه که گفتیم اعتقاد داشتند و نیز معتقد بودند که بت هایشان تدبیر و سرپرستى هیچ امرى را در عالم بعهده ندارند و آنها از توجه بسوى بت ها اراده نمى کردند مگر شفاعت را، و طلب شفاعت از صالحین (انبیاء و ملائکه و اولیاء) عیناً مانند گفته کفار و مشرکین عهد رسول(ص) است که مى گفتند ما این بت ها را نمى پرستیم مگر اینکه به آنها نزدیک شویم تا در نزد خداوند برایمان شفاعت کنند.
ب- درخواست شفاعت به نحوى درخواست دعا است و دعا از افراد شایسته امرى پسندیده است "یا وجیهاًعندالله اشفع لنا عندالله" و لذادر صحیح بخارى نیز این کلمه به معناى دعا به کار رفته است
طلب دعا از مومن نه در حیات وى شرک است (ولوانهم اذظلمواالقسم...نساء/ 64) ونه درخواست شفاعت آخرت پیامبر در زمان حیات همانگونه که ترمذى در صحیح خود از انس بن مالک روایت مى کند:" سألت النبى ان یشفع لى یوم القیامة فقال انا فاعل قلت فاین اطلبک قال على الصراط" و نه شفاعت و طلب دعا از ارواح انبیاء و اولیاء شرک آمیز مى باشد چرا که ارتباط ارواح پس از مرگ با دنیا قطع نگردیده و امکان آن موجود است. شاهد آنکه ابن عباس مى گوید: حضرت امیر پس از تغسیل پیامبر مى فرماید: بابى انت و امى اذکرنا عند ربک و جعلنا من ربک یا ابوبکر پس از وفات پیامبر پارچه از صورت آن حضرت کنار مى زند و مى گوید با بى انت و امى طلبت حیا و صیتا واذکرنا عند ربک.
11-گریه بر قبور در فراِ ق عزیزان شرک وحرام است، استناد وهابیان به حدیث "ان المیت یهذب بیکاء اهله" مى باشد. این حدیث از عبدالله بن عمر در صحیح مسلم نقل شده است.
الف- گریه بر فراِق عزیزان امرى فطرى است و گریه مصیبت زده تسلى خاطر وى است.
ب- هنگامى که خبر شهادت جعفربن ابیطالب، زیدبن حارثه و عبدالله بن رواحه به پیامبر رسید اشک آن حضرت جارى شد
ج- پیامبر بر قبر مادرش حاضر مى شد و مى گریست
د- پیامبر در وفات یکى از دختران خود گریست
ه- پیامبر پس از وفات عثمان بن مظعون گریست.
و- گریه شیعیان بر امام حسین از این باب است که "حسین منى و انا من حسین احب الله من احب حسیناً و ابغض الله من ابغض حسیناً"
12-توسل به اولیاء جایز نیست، وهابیان می گویند توسل به ذات پیامبر و غیر جایز نیست و همچنین توسل به مقام پیامبر وغیر او حرام است(المبدع والمحدثات وما لا اصل له ص265و266)
تعریف توسل: بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد
مثل توسل به 1- ذات اسماء الهی (برای خدا ست اسم های پسندیده پس او را با آنها بخوانید اعراف /80)2- عمل صالح یکی از راه های قرب است (ابتغوا الیه الوسیله مائده /35 )3- توسل به قرآن (پیامبر اکرم فرمود قرآن بخوانید و بواسطه آن خواسته های خود را از خدا بخواهید مسمد احمدج4ص445 )4- 4توسل به پیامبر در روز قیامت(مومنان از پیامبر در قیامت طلب حاجت می کنند و آن حضرت آنان را شفاعت می کند)5- توسل به دعای پیامبر(ص): من یطع الله ورسوله فقد فاز فوزا عظیمااحزاب /71) خداوند نام پیامبر را در کنار خود قرار داد و اطاعت او را در کنار اطاعت خود موجب رستگاری دانسته این مقام قدسی موجب می شود دعای او رد نشود 6- توسل به انبیاء و اولیاء: اللهم انى اسألک و اتوجه الیک بنبیک پوردگارا از تو می خواهم و به واسطه پیامبر بسوی تو روی می آورم7- توسل به آثار پیامبر و اولیای الهی زمانی که پیامبر وضو می گرفت مردم به جهت تبرک به آب وضو نزدیک بود که خود را به هلاکت اندازد(صحیح بخاری ج1ص55)
د- توسل پیامبر به مقام خود و نیز پیامبران پیشین براى مغفرت فاطمه بنت اسد، اغفر لامى فاطمة بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى-
13- بزرگداشت موالید و وفیات پیامبر واولیای الهی حرام وبدعت است
الف - ابن بارز هر گونه بزرگداشت میلاد پیامبر را حرام و بدعت مى داند
ب- قرآن برخى پیشینیان مثل پیامبران را تجلیل کرده و ستوده است. حال چگونه است که اگر همین توضیحات و تجلیل ها از جانب مسلمانان صورت پذیرد شرک مى شود.
د- آیا ارزش وجود پیامبر اکرم و اولیاء الهى از یک مائده آسمانى کمتر است که حضرت عیسى(ع) روز نزول آنرا عید دانستند و قرآن بدان اشاره مى نماید(مائده /114)
و- جشن و خوشحالى در روز میلاد پیامبر از سنّت مسلمانان بوده است و مولود متعددى در توایخ شاهد آن است
ز- برقرارى بزرگداشت و تعظیم موالید و وفیات بزرگان، اگر چه دلیل استحباب خاص ممکن است نداشته باشد اما از ادله کلى وجوب احترام و مودت اهل بیت و تعظیم شعائر الهى قابل استفاده بوده، رابطه عاطفى و روحى میان مسلمان و پیامبرشان را تعمیق مى کند.
14- قسم دادن به حق و مقام اولیاءشرک وحرام است مثل اینکه گفته شود خدایا تو را قسم می دهم به حق پیامبرت که حاجتم را برآورده کنی دلیل وهابیان این است که آن شخص ومخلوق از خدا بزرگتر باشد در جواب می گوییم قسم خوردن بخاطر بزرگتر بودن نیست بلکه بخاطر اخترام و مقام ومنزلت والایی که اولیء نزد خدا دارند.
الف - ابن تمیمه: در میان علماء اجماع وجود دارد که نمى توان به حق غیرخدا قسم یاد کرد .
15- سوگند به غیرخداحرام است
الف - ابن تمیمه سوگند به غیرخدا را موجب شرک صغیر دانسته.
ب - خداوند در قرآن به غیرخدا سوگند یاد کرده و اگر حرام مى بود باید متذکر مى شد در حالیکه هدف از آن تحریک براى اندیشیدن در آیات الهى بوده است و مقصودى حکیمانه داشته است.
د- اینکه در برخى احادیث از قسم خوردن به پدر نهى شده است. متوجه آن بوده که غالباً پدران مسلمان مشرک بوده و سوگند به آنها که ارزش و احترام خاصى نداشتند توجیهى نداشت و یا اینکه مقصود سوگند در مقام شهادت و اثبات حق است که به اتفاِق علما باید منحصر در سوگند به خدا و صفات خاص باریتعالى باشد.
منابع
1- کشف الارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب تالیف سیدمحسن الامین، منشورات مکتبة الامین
2- الغدیر فى کتاب و السنة تالیف عبدالحسین احمدالامینى النجفى، دارالکتب الاسلامیة
3- آیین وهابیت تالیف استاد جعفرسبحانى. دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
4- وهابیان بررسى و تحقیق گونه اى درباره عقاید و تاریخ وهابى تالیف على اصغر فقیهى، انتشارات صبا
5- وهابیت مبانى فکرى وکارنامه عملى، آیة الله سبحانى، موسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادِ (ع)
6- الوهابیة والتوحید تالیف على الکورانى العاملى، دارالسیرة بیروت
7- الدعوة فى کلمة التوحید تالیف شیخ محمدصادِ آل شیخ مبارک الخطى الصفوانى، دار المصطفى لاحیاء تراث
8- پیام حکمت و تدوین محمدتقى فخلعى، آموزش اداره کل مبلغان
9- الاميني محسن، تاريخچه نقد و برسي وهابي ها، تهران، امير كبير، 1376
10- خسروي احمد علي، وهابيت و ريشه هاي تاريخي وهابيگري، قم، انتشارات تحسين،1381
11- خالصي محمد باقر، وهابيت از ديدگاه مذاهب اهل سنت، قم، انتشارات دارالفكر،1370
12- سبحاني جعفر، آيين وهابيت، تهران، نشر مشعر، 1375