مقدمه: برای این که یک زندگی حقیقی و اصیل داشته باشیم باید به سه محور توجه و در عمل به آن پایبند باشیم، اول: این که بدانیم هدف اصلی ما از زندگی چیست؟ دوم: عواملی که ما را از هدف اصلی زندگی باز می دارد و روحیه پوچ گرایی را در ما تقویت می کند چیست ؟ سوم: چگونه روحیه دینداری را در خود تقویت نماییم؟
از این رو در این شماره نسیم دانش به بررسی و تجزیه و تحلیل این سه موضوع می پردازیم. امید است مفید فایده قرار گیرد.
1- برای چه زندگی میکنیم؟ (هدف زندگی)
ريشه همه مشكلات ما، دست نيافتن به هدف صحيح زندگى است، اگر آدمى بداند براى چه به اين جهان آمده و برای چه زندگی می کند؟ در اين صورت چندان سرگردانی و حیرانی نخواهد داشت. ولى اگر اين سوال اساسى براى او روشن نباشد و يا درك نادرستی از آن داشته باشد، به انواع استرسها و اضطرابها گرفتار میشود و به بيراهه خواهد رفت.
امام علی (ع) می فرماید: «رحمت خدا بر کسی که بداند از کجا آمده، در کجا هست و به کجا می رود.» بنابراین هر انسان عاقلى مىخواهد بداند كه براى چه به وجود آمده؟ و بايستى در چه مسيرى در زندگی حركت كند.
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم/ كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ز كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به كجا مىروم آخر ننمايى وطنم
حال براى رسيدن به اين مقصد بزرگ (هدف زندگی)، بايد مقدماتى را مد نظر قرار داد:
1- باطل نبودن جهان هستى: هیچ نقطه و قسمتی از مجموعهی شگفتانگيز و سازمان یافتهی جهان هستى، بىحكمت و بدون هدف نیست و هر چيز براى خود حکمت و هدفی دارد.
2- انسان هم جزیى از این مجموعهی عظيم عالم هستی است. نبايد بدون هدف و منظور خاص آفریده شده باشد.
3- هدف و فلسفه وجودى انسان، چيزى متفاوت با نوع موجودات ديگر است. يعنى، نوع موجودات ديگر براى تأمين نيازهاى انسان آفريده شدهاند ولى انسان براى نياز موجودات ديگر آفريده نشده است.
4- براساس بند قبلى، بايستى هدف و منظور از آفرينش انسان، چيزى در درون او باشد نه بيرون از وجود او.
در وجود انسان، عنصرى ثابت به نام « نفس یا روح» وجود دارد. همان حقيقتى كه از روز اول به عنوان «مَن» از او ياد مىشود و علىرغم تغييرات گسترده در اندام و تغيير شكل انسان ها، از كودكى به نوجوانى و از نوجوانى به جوانى و ميانسالى و بالاخره پيرى، همواره «مَنِ او» حضورى ثابت دارد. البته اين نفس یا روح «مَن» در عين ثابت بودن، حقيقتى رو به كمال است، جاهل است و عالِم مىشود، ناپخته است و پخته مىشود، بىارزش است و ارزشمند مىگردد و برخلاف جسم كه با ادامه عمر، رو به نابودی مىرود، نفس نوعاً رو به كمال است. اين كمال با فزونى علم، تجربه، اخلاق و ... حاصل مىشود.
برخى از مردم سرمايهی هستى خود را ارزان به هدر مىدهند و به جاى پيش رفت، پسرفت دارند و اين به جهت سُستى خود آن ها است وگرنه هر كس و در هر موقعيت، مىتواند در جهت تعالى نفس خود حركت كند و در اين زمينه استثنايى وجود ندارد. پس می توان پذيرفت كه «هدفِ زندگى، كمال يافتن نفس» است. كمالى كه از روزهاى نخست شکلگیری انسان آغاز شده و تا پايان ادامه مىيابد. پس وظیفه ماست هر روز از نقص مان بکاهیم و بر کمالات خود بیفزاییم.
هر کس، از كمال تعریفی دارد. برخى كمال را در «لذّت» دانستهاند و برخى در «سركوب تمايلات نفسانی و شهوانی» و از ديدگاه اسلام، كمال را «علم و عمل» مىدانند. اين دو، همانند دو بال هستند كه مىتوانند آدمى را به سرمنزل مقصود برسانند. انسان با شناخت هستى و آفريننده آن، به شاهراههاى معرفت گام مىگذارد. حوادث، رويدادها، دگرگونىها، مشكلات، آسانىها، لذتها، غمها و... گويى يك مسير واحد دارند و آن فزونى معرفت (علم) آدمى است و البته در كنار آن، عمل براى توسعهی وجود خود.
كسب مكارم اخلاق (عمل) از قبيل: صداقت و راستی، دیگر دوستی، حقگويى، عدالتخواهى و... جملگى درجات وجودى هستند باعث ارتقای انسان به کمال هستند. وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلوا (انعام/ 132)
انجام دستورات اخلاقى و عبادى اسلام مانند صداقت، شفقت، نماز و روزه، حج، زکات، توجه به محرومان و...، ما را آسان به كمال میرساند. بنابراين تسليم شدن در برابر آن، ضامن سعادت و نيل به كمال است. كمال انسان در دو عرصهی «معرفت و عمل» است. هر مقدار در اين دو عرصه، كوشاتر باشیم، به كمال نزديكتر شده ایم. در بينش اسلامی، برترين حقيقت براى شناختن «وجود خداوند» است. (بیشترین آیات در قرآن کریم در رابطه با توحید است) چرا كه او مبدأ و منتهاى هستى است و گويا همهی اجزاى عالم هستى، پيكانهايى هستند كه به طرف معرفتِ خداوند، جهت گرفتهاند، تا او به وحدانيت و احديّت شناخته شود و رتبه او در هستى معلوم گردد و اساس خلقت ما بر شناختن است «ماخَلَقتُ الجِن وَالِانس اِلّا لِیَعبُدون» (ذاریات/56) امام حسين عليه السلام فرمود: منظور از «لیعبدون» معرفت و شناخت است.
روشن است كه اين معرفت، اقتضائاتى را در عمل ايجاب مىكند. خداوندى كه به «حكمت و علم» شناخته شده، روشن است كه بندگان خود را بدون هدايت نيافريده است بلكه همه اسباب را براى راهيابى او فراهم ساخته و آن چه كه بايسته است، از زبان پيامبران الهى و به واسطهی وحى بيان كرده است. پس راه كمال؛ «علم و عمل» است. شناخت آن چه كه بايد عمل كرد و عمل به آن چه كه شناخته مىشود: وَ اَلْعَصْرِ إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلاَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ وتواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر. (عصر/ 3- 1) سوگند به عصر (عصر پذیرش حق وغلبه حق بر باطل) [که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کردهخلاصه آن كه دستورهاى قرآن و پيامبر، روشنترين راه براى كمال آدمى است. حركت در بستر عبوديتِ خداوند و تلاش براى كسبِ فضايل اخلاقى و پرهيز از رذايل و آن چه كه موجب آلودگى جسم و روح انسان مىشود، چرا كه: إِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلتَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِينَ خداوند بازگشت كنندگان به سوى او و پاكان را دوست دارد (بقره/ 222)
اوج كمال انسان، همان «لقاءاللَّه» و برخوردارى از سعهی وجودى و نعمتهاى بىپايان الهى است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ (سجده/17) هيچ كس نمىداند كه پاداش نيكوكارىاش چه نعمت و لذّتهاى بىنهايت است كه موجب روشنى دل و ديده می گردد»
بنابراين تمام عوامل مادى زندگى، وسيلهاى است تا ما را به آن مقصد برساند. هرگز نباید در واسطهها بمانيم و آنها را ارزش بدانيم. اگر كسى تمام خانهاش طلا باشد و خانه و ماشینهای فراوان داشته باشد و همه انسانها خدمتگزار او باشند ولى از ايمان و عمل صالح خالى باشد، هيچ ارزشِ واقعى در او وجود ندارد، بلكه سرگرم اعتبارات و فرو رفته در منجلاب ماديات است. پس ارزش واقعى به آن چيزى است كه در درون آدمى شكل گرفته (علم، ایمان و عمل صالح) و ملكه او شده است. زندگى پيامبران و اولياى الهی و ائمه معصومین، الگويى روشن براى اين گفتهها است. اميد است با توفيقات الهى، موفق به پيمودن راه كمال شده و با تخلّق به اخلاق كريمه و تسليم در برابر آن، بتوانيم هدف خلقت را تحقق ببخشيم.
هدف آدمى هر قدر متعالىتر باشد، به همان اندازه وصول به آن دشوارتر و راه آن طولانىتر و پُر پيچ و خم تر خواهد بود. از همين رو در مسير وصول به خداوند که «مطلوب دلهاى روشن است» حال آدمى بر يك منوال باقى نمىماند. اندكى غفلت، آدمى را گامها به عقب مىبرد. گذشته از آن كه دل نيز نيازمند تغذيه و تدارك است و اگر به درستى تغذيه نشود رو به خاموشى مىرود. اين تغذيه گاهى با تفكر و تعقّل و انديشه كردن است و گاه موعظه شنيدن، گاه با حکمت و دانش، گاه بهره مندی از محضر اولیاء الله، گاه با عبرت آموزی و ... است. آن چه در اين مسیر مهم است، از پاى ننشستن است.
حشرهاى در طلبِ نورى صدها بار از ستونى بالا مىرود و هربار پس از سقوط، مجدداً تلاش را از سر مىگيرد و مأيوس نمىشود. حال، آدمى براى درك معرفت و لقاى خداوند چه اندازه بايد همّت كند و عوامل را به كار گيرد؟
چندتوصيه:
1-براى غناى فكرى خود كتابهاى شهيد مطهرى یا تفسیر آیت الله جوادی آملی یا تفسیر نمونه 5 جلدی را مطالعه کنیم. 2- ارتباط محکم با خدا و اُنس دايمی و رابطهی عاشقانه با او ضرورى است. از اين رو در كنار مطالعات خود، به عبادات برای تزكيه نفس بپردازيد. 3- سعى كنيد مشاور خوب و مطمئنى از افراد فاميل براى خود بيابيد و در امور زندگی، برای تصمیم خوب خود، با او مشورت كنيد. 4- توكل بر خداوند و دعا به درگاه او را نيز فراموش نكنيد.
2- چرا انسان در زندگی احساس پوچی می کند؟
پوچ دیدنِ زندگى یا نهيليسم بيش از هر چيز، ريشه ی روانی دارد نه ريشه منطقى. در مرحله نخست بايد ديد چرا و چگونه گرفتار چنين انديشهاى شدهايم؟ به نظر مىرسد چند عامل در اين رابطه موثر باشد: 1- مشكلات زندگى و فشارهاى روحى و احياناً بىصبرى در برابر ناملايمات 2-نشناختن فلسفه صحيح زندگى 3-نداشتن مفهوم درستى از «كمال» 4- داشتن مفهومی نادرست نسبت به تكليف و آن را امرى دشوار و فوق توان به حساب آوردن 5- ندانستن كرامتها و فضايل انسان و عدم شناخت جايگاه بلند و مقام خليفهاللهى او در هستی 6- نداشتن آشنايى دقيق با الطاف بىكران الهى نسبت به انسان و او را موجودى رها و سرگردان در كوير خشكِ زندگى ديدن. اكنون اگر در هر يك از موارد فوق با سير مطالعاتىِ منظم، ديدگاه خود را تصحيح کنیم، ريشه ی اين انديشه خشكانده میشود.
در مبحث قبل، هدف از زندگی را مطرح کردیم و اینک به اختصار نكاتى دیگر از موارد فوق اشاره مىشود:
الف: اين كه برخی میگويند «اى كاش حيوانى بودیم و اين همه بار تكليف بردوشمان نمی افتاد»! بايد گفت تكليف چندان امر سنگین و دشوارى نيست تا به دنبال فرار از آن باشيم. به ويژه آنكه خداوند هر كس را در حدِ طاقت و توانش تكليف نموده نه بیشتر. به علاوه تكليف، نتیجه ی طبيعى يك سرى از لياقتها، شايستگى ها و توانايىهاست. اينكه خداوند آدمى را تكليف نموده از اين روست كه در ميان همه ی مخلوقات، او به جهت عقل و اراده و قدرت اختيار، قابليت تكليف پذيرى دارد و به وسيله آن مىتواند درجهی عالي را طى نمايد. اگر انسان درست بينديشد كه تكليف بر چه اساسى است و چه نتیجهای دارد، افتخار می کند و بر خود مىبالد. مثلاً اگر مسئول ادارهاى شخص لايقى را از ميان ديگران برگزيند و با توجه به استعداد و شايستگى هايش او را به كار مهمى تكليف كند و بر سر پستى بگمارد، اين نه تنها به طور طبيعى موجب نگرانى او نيست بلكه آن را موجب سربلندى خود مىداند.
ب: اين كه مىفرماييد: «من كمال را نمى خواهم» در واقع لقلقه زبان بيش نيست و با اندکی تأمل به وضوح، ميل به كمال را در خود مىيابيد. مثلا: 1- خوردن غذاهاى مقوى و مفيد برای چیست؟ چيزى جز ميل به كمال جسمى نيست.
2- یک انسان آگاه و دانشمند، نزد ما گرامی تر از فرد جاهل و نادان است و این صرفا به خاطر کمالی است که او دارد. یک انسان صالح و عادل و پارسا، ارجمندتر از انسان تبهکار و فاجر است و یا فرزند مودب از بی ادب بهتر است. اينها همه به خاطر كمالاتى است كه در آنهاست و چون در ما ميل به كمال هست، آنها را تحسين مىكنيم و از امور خلاف آنها می گريزيم و اگر ميل به كمال در ما نبود همه ی اين قضاوتها به عكس مىشد.
3- انسان تحصیلات عالی را دوست دارد و با تحصيل علم، جهل را از خود دور مىنمايد و از نقص به سوى كمال مىرود.
4- معمولاً ما از فراموشى هايى كه دست مىدهد رنج مىبريم، به خاطر اين است که آگاهى، كمال است و فراموشی (چون جهل)، نقص. از اينرو آيا هيچگاه شده است كه آرزو كنيم همه علومى را كه ياد گرفتهايم از ياد ببريم؟ در صورتى كه اگر واقعا كمال نخواهيم بايد چنين آرزويى را به طور جدى داشته باشيم.
5- در برابر خطرات احساس ترس مىكنيم، و این ريشه در ميل انسان به بقا و كمال دارد. زيرا ترس براى آن است كه انسان چيزى را از دست مىدهد و اگر ميل به آن نداشت، ترس هم بىمعنا بود.
ج: نشناختن کرامت و فضیلت انسان و عدم شناخت جایگاه خلیقه اللهی باعث احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس و سست شدن اراده میشود. كسانى كه چنين هستند شديداً به خودشان مشكوك هستند و همهی كارهاى خود را بد يا ناشى از انگيزه ها و نيّتهاى بد مىدانند. براى خودشان هيچگونه ارزشى قائل نيستند و هميشه ديگران را برحق مىدانند. دائم خود را سرزنش مىكنند و در برابر هر پيشامدى خودشان را مقصر و مسئول مىدانند. راه درمان اين حالات روانى، تقويت اعتماد و عزت نفس و تقويت اراده مىباشد. اما قبل از این که راهکارهای عملی برای تقویت اعتماد به نفس را پیشنهاد کنیم ذکر مقدمه ای لازم و ضروری به نظر می رسد و آن این که موفقيت در هر كارى مرهون چهار امر است:
1- شناخت هدف 2- برنامه ريزى 3- همّت و تلاش 4- توكل به خدا. شما كه قصد داريد به هدف هاى والايى مثل معرفت حضرت حق و معرفت پیامبر و امامان معصوم(ع)، وصال محبوب، ديدار روى مهدى (عج) و... برسيد چه قدر براى رسيدن به اين هدف هاى عالى، برنامه ريزى كرديد؟ و چهقدر همّت و تلاش و فعاليت داشتید و چه قدر در اين راه از خدا كمك و يارى (توکل) خواستيد؟ دوستان عزيز، رسيدن به آن مقامات و اهداف والا، تدريجى است نه دفعی. این طور نیست كه انسان شب بخوابد و صبح كه بيدار شد به آن مقامات رسيده باشد. چه بسيار بزرگانى كه با مجاهدات و مراقبتها بعد از چندين سال تازه قدم به وادى اول نهاده اند و خودشان اقرار مى كنند كه ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم و چه بسيار افرادى كه بعد از چندين سال هنوز به كوچه اول هم قدم نگذاشتند. اينها را به اين جهت اشاره كرديم كه راه، دشوار است و آن كس كه مىخواهد در اين راه وارد شود بايد همّت وتلاش جانانه اى داشته باشد و مجاهده و مراقبهی پهلوانانه بكند كه در اين صورت اگر خدا را صدا كرد، خداوند جوابش را مىدهد. بنابراين به نظر مىرسد ما نياز به يك بازنگرى در زندگىمان داريم تا ببينيم كه چه قدر براى رسيدن به آن هدف، سرمايه گذارى كرده ايم و در اين راه هم نبايد خودمان را با ديگران مقايسه كنيم چرا كه هر فردى داراى شرايط و موقعيتهاى خاص خود و امكانات و توانمندىها و نقاط ضعف و قوت ويژهاى مىباشد. اما براى تقويت اعتماد به نفس، راهكارهاى عملى زير پيشنهاد مىشود كه اميد است مفيد فايده باشد:
1- خود را هر چه بيشتر بشناسيم. آگاهى و شناخت از استعدادها، توانمندي هاى فكرى و عملى و ارزش هاى اخلاقى و انسانى موجود در خود، مىتواند در كسب اعتماد به نفس مفيد واقع شود.
2- شكسته اى گذشته را فراموش كنيد. اگر تصور نامطلوبى از گذشته خود داريم و يا در انجام كارى شكست خوردهايم، آن را به دست فراموشى بسپاريم زيرا يادآورى شكست، اجازه نمىدهد به حقيقت كنونى خود آگاه شويم.
3- با توجه كردن و بر شمردن جنبه هاى مثبت خود، با افكار منفى كه به ذهن خطور مىكند مقابله كنیم.
4- براى رسيدن به اهداف خود، چه برای از بين بردن يك صفت منفى و عادت بد و چه برای ايجاد يك صفت نيكو و عادت خوب، به خود تلقين كنيم كه قادریم آن كار خوب را انجام و يا توان مبارزه با آن عادت بد را داشته باشیم و در اين راه هرگز نا اميد نشويم.
5- احساس تنهايى و عدم ارتباط اجتماعى زمینه ی عدم اعتماد به نفس را فراهم می کند. توصيه مىشود صميمانه تر، نزديكتر و گرمتر با اقوام، دوستان و آشنايان رابطه داشته باشيم.
6- توكل به خدا در تمام مراحل زندگى و همچنين توسل به پيامبر(ص) و فاطمه(س) و ائمه اطهار(ع) در تمام مراحل زندگى را فراموش نکنیم.
3-چگونه احساس دینداری را در خود به وجود آوریم؟
قرآن کریم مردم را به سه دسته کلی تقسیم کرده است: 1- مؤمنان: (اوصاف مومنان در قرآن؛ ایمان به عالم غیب- به پا داشتن نماز– آن چه روزیشان کردیم انفاق می کنند– ایمان به قرآن وکتابهای آسمانی قبلی– یقین به عالم آخرت– پذیرفتن دعوت خدا و رسول و...) اصولا مومنان مىخواهند عنصر تسليم در برابر خدا را معرفى بكنند (اسلام) در آياتى كه از ويژگىهاى مؤمنان سخن به ميان آمده است. منظور ويژگىهاى مؤمنان كاملى مانند امام على (ع) است که نماد و تجسم عينى این ايده و رفتار مىباشد، ضمن اين كه قرآن از انسان ها مىخواهد خودشان را به اوصاف مؤمنان متّصف كنند و از اوصاف كافران و فاسقان و منافقان پرهيز كنند.
2- كافران: (اوصاف کافران در قرآن؛ تکذیب روز قیامت– ما از نمازگزاران نبودیم– ما اطعام به مسکین نمی کردیم– ما باطل را همراهی می کردیم– کفران نعمت – دوری از خدا و رسول خدا – نپذیرفتن دعوت رسول خدا (دین) و بلکه لجاجت و عناد نسبت به حق داشتن – عذاب بزرگ و... ) (سوره بقره)
کافران مى خواهند مسأله عناد و لجاجت را عرضه بكنند، در آياتى كه به معرفى كافران پرداخته است، صفات افرادى مانند ابوجهلها را به اطلاع رسانده است. کافران و معاندان هيچ زمينهاى براى بخشش و پاك شدن شان وجود ندارد و اين افراد به تصريح قرآن كريم، هميشه در عذاب جهنم گرفتار خواهند بود. (سوره بقره)
3- منافقان: (اوصاف منافقان در قرآن کریم؛ سهو در نماز– ریا کردن در اعمال– دروغ گفتن– اظهار ایمان ولی داشتن کفر پنهانی– سوگندهای دروغ– امور را فاسد و وارونه نشان دادن– ظاهر آراسته ولی باطن خراب– دشمنی با مسلمانان– فریب دادن اهل ایمان– قلب شان مریض است- روی گرداندن از حق با تکبّر و نخوت– انفاق نکردن به اصحاب رسول خدا– در دنیا مُهر بر دل های شان و پرده بر چشم و گوشهای شان افکنده میشود و خداوند نور را از دل شان میگیرد و آن ها را در ظلمت قرار می دهد- به اهل ایمان می گویند ما با شماییم و وقتی با شیطان ها خلوت کنند، می گویند ما با شماییم ... ) (سوره بقره و منافقین) در آياتى كه به شناسايى منافقان اشاره دارد، در پى معرفى چهره دوگانه افرادى مانند «عبدالله ابن ابى» به مردم است.
اگر انسان در مواردى برخى اوصاف غيرمؤمنان را در خود مشاهده كند، نبايد مأيوس شود و از خدا نااميد باشد زيرا بيشتر اين اوصاف سطحى و مقطعى بوده ودر قلب انسان رسوخ ندارند و بدون شك همه اينها را مىتوان در پرتو انجام اعمال خوب، به مرور زمان از خود دور كرد و از لطف و رحمت و توفيقات الهى بهرهمند گردید. بزرگ ترین مانع برای رسیدن به کمال و چه بسا سقوط در دره هلاکت و شقاوت برای مومنان، «گناه» است. گناه يعنى نافرمانى و تجاوز از حدود الهى. در قرآن براى گناه تعابير مختلفى آمده از جمله: ذنب، معصيت، اثم، سيئه، جرم، حرام، خطيئه، فسق، فساد، فجور، منكر، فاحشه، وزر. البته تمام اين گناهان را مىتوان در سه مرحله خلاصه كرد.
1- گناهانى كه به صورت «ترك عبادات واجب» صورت گرفته مانند ترك نماز و روزه. 2-گناهانى كه به صورت «تخلف از نواهى حق» صورت گرفته مانند شرب خمر، چشمچرانى، زنا، قمار، لواط، استمناء، استماع موسيقى حرام و... 3- گناهانى كه علاوه بر نافرمانى از اوامر خدا «حقوقى از مردم» را ضايع نموده مانند قتل نفس، سرقت، ربا، غصب، رشوه، دزدی و...
چرا خداوند كارى را گناه مىداند؟ به طور كلى مىتوان گفت: خداوند متعال انسان را خلق كرد تا موجودى آفريده باشد كه بتواند با اختيار خود به كمال برسد. انسان داراى دو نوع گرايش و خواسته مادى و معنوى است. گرايشهاى مادى او در حيوانات هم هست و گرايشهاى معنوى او در ملائكه هم هست. اما نه حيوانات گرايشات معنوى انسان را دارند و نه ملائكه گرايشات مادى انسان را، لذا اگر انسان پاسخ گرايشهاى معنوى خود را ندهد و فقط به ماديات خود بپردازد، از حيوانها پايينتر مىآيد و اگر با وجود گرايشات مادى، معنويات خود را تكامل بخشد، از ملائكه نيز برتر مىشود.
راه صعود به قلههاى تكامل و راه سقوط به درههاى شقاوت و پستى چيست؟ «واجبات الهى» عبارت است از آن پلههایی از نردبان تكامل كه انسان حتماً بايد از آنها بالا رود و «محرمات الهى» عبارت است از آن پلههایی از سرازيرى شقات كه نبايد از آن ها پايين رود. هرگاه انسان واجبى را ترك كند و يا حرامى را مرتكب شود، نه تنها راه تكامل را نپيموده است بلکه به درههاى شقاوت سقوط كرده است. «مستحبات الهى» نيز پلههايى است كه انسان را به تكامل مىرساند اما خداوند به عللى آنها را واجب نكرده است مانند اين كه واجب كردن آنها باعث مشقت بر بندگان مىشود و يا اين كه اهميت كمترى نسبت به واجبات داشتهاند. «مكروهات الهى» نيز پلههايى است كه ارتكاب آنها انسان را سقوط مىدهد اما اهميت آن كمتر از محرمات است. پس علت اين كه خداوند كارى را گناه مىداند اين است كه انسان را سقوط مىدهد.
آدمى در اين دنيا مىتواند دوگونه زيست كند: الف: فارغ از امور مربوط به دنيا و مشكلات آن و سعى نكردن براى اصلاح امور که نتیجه این زندگی گوشهگيرى كردن، ذكر گفتن، به ابتهاجات شخصى مشغول شدن، لذّتهاى عرفانى بردن و تنها به آخرت انديشيدن است.
ب: پرداختن به امور دنيا و سعى در اصلاح امور، وظيفه اى بسيار پيچيده و سنگين است. پرداختن به امور دنيا و آنها را در طول يكديگر ديدن، كارى بس حكيمانه و آگاهانه است. حال بايد ديد اسلام كدام يك از اينها را از ما طلب كرده است: آيا «رَهْبانِيَّةً اِبْتَدَعُوها» (حدید/27) و يا «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» (آل عمران/10) «و أَقِيمُوا اَلْوَزْنَ بِالْقِسْطِ» (رحمان/9) «و لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ. لِيَقُومَ اَلنَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25)
با نگرشى كوتاه به آيات قرآن و نيز سيره پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) درمىيابيم كه دنيا از آخرت جدا نيست و ساختن جامعهاى بر مبناى ارزشهاى الهى، آرمان اين دين است، ولى نبايد پنداشت كه اين بدان جهت است كه دنيا اصالت دارد بلكه دنيا مزرعهاى است براى آخرت و گذرگاهى است براى عمل». إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى اَلْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (كهف/ 7). پس سامان دهى امور دنيا بر مبناى اصول و ارزشها، از اهداف غيرقابل انكار اسلام است.
*منابع: سی دی پرسمان نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها ی کشور– تفسیر نمونه
لطفاً پاسخ صحیح سوالات را به همراه نام و نام خانوادگی خود از طریق پیامک به شماره 30007650001115 و
یا ادمین تلگرام mmirdamad_org@ برای موسسه فرهنگی میرداماد ارسال کنید.