قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
كشتي چو به دريا ي روان مي گذرد
مي پندارد كه نيستان ميگذرد
ما مي گذريم بر جهان گذران
مي پندرايم كاين جهان ميگذرد
همين طور كه قبلاً اعلام شده است موضوع بحث امروز درمحضر خانمها و آقايان ،حضارمحترم ،اساتيد و دانشمندان ،دين و تجربه ديني است . بدنيست اين دوكلمه قبلاً يك كمي مورد تجزيه و تحليل قراربگيرند بعد ببينيم كه دين وتجربه ديني يعني چه و چه رابطه اي با هم دارند و اساساً تجربه ديني چيست؟ شايد درمفهوم و تصور ما از دين مشكل چنداني براي حضار محترم در اين جلسه وجودنداشته باشد . شايد دين را همه كس ميداندكه چيست ؟ همه ما كه اينجا نشستهايم الحمدا... دين داريم ، پيرو دينيم، با معني و مفهوم دين آشنا هستيم و نه تنها آشنا هستيم بلكه با دين زندگي مي كنيم ، و نه تنها زندگي خصوصي مي كنيم كه امروز بحمدا... و المنه حكومت ديني داريم ، پس زندگي ما پر از دين است انشاءا... بنابراين شايد ابهامي در مفهوم دين نباشد. شايد هم خيلي نياز به توضيح نباشد . اما تجربه ديني چه صيغهاي هست ؟ حالا شايد در معني و مفهوم تجربه هم مشكلي براي آقايون و خانمها وجود نداشته باشد . تجربه را همه مي دانيم يعني چه ، يك آدمي تجربه دارد – پرتجربه است سردو گرم روزگار را چشيده است. اين يك معني تجربه است . وقايع تلخ وشيرين را زياد ديده ، مسائل برايش تكرار شده ، همه تجربه زندگي دارند ، مخصوصاً سالخوردگان، هرچه انسان سالخورده تر باشد بيشتر تجربه زندگي دارد شايد هم بعضي ها درجواني خيلي تجربه خوبي دارند ، زودتر تجربه مي آموزند تجربه زندگي است ، اما امروز وقتي مي گويند تجربه ، تجربه علمي ، يك قدري فرق دارد ، البته اسمش يكي است ولي يك تفاوتهايي دارد تجربه علمي امروز كه اساس ،علوم جديد يعني علوم روزگار ما ، بعد از رنسانس در اين دويست ،سيصد سال اخير دنيا است. بيشتر علوم و معارف براساس تجربه است . شايد درگذشته چنين نبود. فيلسوفان قبل از رنسانس بيشتر عقل گرا بودند. به استدلال منطقي، عقلي، رياضي بيشتر اهميت مي دادند تا تجربه ، ولي اساساً معني رنسانس و تحول علوم ،به اين صورت كه الان ماشاهدش هستيم تاجايي كه به كره ماه مي رويم و راحت بر مي گرديم ، و اين كارهاي محيرالعقول كه شما مي بينيد و اين دستگاه ميكروفوني كه پهلوي من است و مظاهر برق و ساير امور كه زندگي ما بدون اين امور نمي گذرد ، اينها محصول علم و تكنيك و اين علم و تكنيك امروز براساس تجربه به معني جديد كلمه است . اين يك معيارهاي خاصي دارد ، با تجربه به معناي قديم و تجربه به معني اينكه فلان شخص مثلاً آدم پرتجربهاي در زندگي فرق دارد . تجربه تعريف دقيق اش يعني مشاهده مكرر ، يك تئوري به آزمايشگاه آورده شود. آن تئوري را به محك آزمايش در، آزمايشگاه متناسب با آن علم مكرر محك زده شود ، اگر پاسخ مثبت داد اين تجربه موفق است و يك علم ساخته مي شود. اگرهم رد شدكه رد شد . شرايط اين است تئوري باشد ، به آزمايشگاه برود، شرايط آزمايشگاه درست باشد ،آزمايشگاهها با هم فرق دارند . آزمايشگاه فيزيك با آزمايشگاه شيمي متفاوت است ،شرايط دارد. اين شرايط وقتي كه رعايت بشود و اين تئوري به محك تجربه زده شود و اثر مثبت داشته باشد به نتيجه برسد اين تجربه است و علم زائيده مي شود . علوم مازائيده تجربه آزمايشگاه است . از آن موقع كه بشر اين راه را رفته توفيقات زيادي درعلوم نصيبش شده است كه ما روز به روز شاهدش هستيم ، هر روز شاهد تحولات علمي هستيم ، نه اين كه فكركنيم حالا علم تا اينجا كه آمده متوقف شده است ،هر لحظه يعني هر دقيقه اي كه الان مي گذرد يك تحول عظيم علمي در جهان رخ مي دهد بعضي را ما آگاهيم و بعضي را ما آگاه نيستيم . يعني فردا دنيا يك چيز ديگر است و آن قدر رشد علم سريع است كه گاهي گفته اند يك 24 ساعت يعني يك شبانه روز بشر از نظر سرعت پيشرفت علوم معادل است با 1000 سال گذشته . درتاريخ گذشته اگر 1000 سال ،10 قرن ، مي گذشت ازنظر اندازه گيري كيفيت پيشرفت علوم معادل است با يك روز زمان ما . اين سرنوشت علوم با اين تحولات حقيقتاً شگفت انگيز ، در همه زمينه هاي اقتصاد ، جامعه شناسي ، فيزيك ، ماشين ،كيهان ، پزشكي و سياست ... به كجا خواهد رسيد پاسخ درستي هنوز نداريم كه علم ما را به كجا مي برد ، اين اسب تيزرو علوم كه بشر سوارش است و حقيقتاً تند مي رود . سرانجام به كجا راكب خود را خواهد رساند هيچ نمي دانيم . يك عدهاي ميگويند كه انشاء الله به سر منزل سعادت برسيم و همهي مشكلات حل خواهد شد ، تاحالا خيلي از مشكلات حل شده ، همه ي مشكلات حل خواهدشد ، خوش بين هستند يك عدهاي كه پست مدرن هستند، همين پست مدرن ،كه الان مطرح است . البته ،پست مدرن جايش اين جا نيست ،درغرب مطرح است ،پست مدرني ها كم كم متوجه شدن اين كار خطرناك است . مشكلات را كه حل نكرده بلكه بر مشكلات بشرافزوده است . همين طور كه مشكلات عظيم را حل كرده ، مشكلات عظيم به وجود آورده ،كه اگر بخواهم كه مشكلاتي كه محصول علم است ذكر بحثش و جايش اينجا نيست فرصت ديگري مي خواهد با اين همه پيشرفت ، علوم توگويي بشر تكان نخورده و مشكلاتش حل نشده است . از پيشرفت نا اميد شدند . پست مدرن خلاصه پيامش اين است كه علوم درتحصيل سعادت براي بشر موفق نبودند پست مدرن يك مكتب خاصي نيست كه بگويد وحي هم همين را دارد ميگويد ،علوم درتحصيل براي بشر توفيق چنداني بدست نياورده اند. مانمي توانيم خيلي اميدوار باشيم . يك عده پست مدرن هستند و حالاهمين را مي گويند عده اي كه هنوز مدرناند ، طرفداري از مدرنيته مي كنند ، مي گويند نه شما نا اميد نباشيد درست است مشكلاتي پيش آمده اما اين يك پروسه نا تمام است، يك جريان است ، صبر كنيد انشاءالله ، علوم همه را حل مي كند ، هميشه اميدوارند اما بحث من اين نيست . يك شعري اول سخنم خواندم شعر از مولاناست . سواركشتي شدن در يك نيزار ، وقتي كشتي تند مي رود ، شما فكر ميكنيد كه نيزار حركت ميكند يا قطار سوار ميشويد مي بينيد كه ساختمانها دارند مي روند ، خودت داري ميروي اما فكر مي كني ساختمانها مي روند شما ميرويد يا ساختمانها عبورمي كنند؟ به خصوص قطار اگر سريع السير باشد ،كشتي هم همين طور است . ما مي گذريم برجهان گذران ، ما بر جهان مي گذريم ؟ يا جهان برما مي گذرد؟ اين هم يك سئوال است . ما متولد مي شويم ، نوجواني و جواني ،ميانسالي پيري و مي ميريم ،هيچ كس نمي ماند همه مي ميرند. يك وقتي بنده چهل سال پيش به گرگان آمدم ،جوان بودم حالا يك پيرمرد كه ملاحظه مي كنيد. داشتم فكر مي كردم آن وقت كه من 30 سال ،40 سال پيش به گرگان مي آمدم ،گرگان چه بود ،حالاهم گرگان عوض شده هم من ، همه چيز عوض مي شود ، هيچ چيز دراين عالم بدون تغيير نيست ، هيچ چيزعلي الاطلاق ، همه چيز دستخوش تحول است تنها چيزي كه تحول پذير نيست خود تحول است . اگر تحول ، تحول پذير باشد ، اين تحول بايد يك روزي تحول نباشد . اماتحول ،هميشه تحول است . حالا مامي گذريم بر اين جهان يا اين جهان برمامي گذرد ؟ يك سئوال مي كنم ، الان جواب نمي خواهم، مي خواهم شما را به فكر وا دارم .بعد مي توانيد به خودتان جواب بدهيد يا حداقل يك مدتي فكر كنيد. اين هم يك تجربه است . وقتي ما نتوانيم خوب تجربه كنيم خيلي از جوابها را نداريم اين يك تجربه است كه ما بر جهان مي گذريم يا جهان برما مي گذرد. تجربه ديني با تجربه علمي فرق دارد . تجربه علمي كه امروز اساس پيدايش علوم است . يك موازين خاصي دارد كه بايد برويد از متدولوژي علم بخوانيد ، كتابهاي متدولوژي علوم به شما ميگويد كه تجربه گر بايد چه كار بكند ، يك شيمست بايد چكاربكند ، يك فيزيسين بايد چكاربكند ، شرايط دارد . خيلي شماها آشناهستيد اماتجربه ديني چيست؟ به كدام آزمايشگاه بايد برويم ؟ چند بار تكرار بايد بكنيم ؟چه چيز را مشاهده بكنيم ؟ تجربه مشاهده مكرراست ونتيجه گيري و آمارگرفتن، تجربه ديني چگونه است ؟چگونه ما دين را تجربه كنيم ؟ مكرراست مگر دين تكرار پذير است؟ مگر به آزمايشگاه بايد برويم ؟كجابايد برويم ؟يك قدري مبهم است . ولي تجربه ديني خيلي مبهم است و نياز به توضيح دارد. حقيقتاً ، من بايد اين توضيح را اينجا بدهم كه تجربه ديني كه اين همه ميگويند و شما هم شايد به همين لحاظ از من دعوت كرديد كه در اين موضوع صحبت كنم با تجربه علمي فرق دارد . اگرچنين چيزي داشته باشيم كه البته داريم ،تجربه ديني يك تجربه باطني ، دروني ، شخصي صددرصد شخصي است . اما تجربه علمي شخصي نيست . آب در100درجه حرارت به جوش مي آيد يك تجربه علمي است ، علم نشان مي دهدكه آب را 100 درجه حرارت بدهيم درشرايط معين به جوش مي آيد. در اين جا همين طور در مسكو همين طور ، در واشنگتون همين طور در پكن همين طور، هركجا آب را صد درجه حرارت بدهيم جوش مي آيد همه هم مي فهمند مشترك است ، قابل انتقال است ، آب تشكيل مي شود از اكسيژن وهيدروژن يك فرمول است .همه هم قبول دارند، همه جادرست است ، قابل انتقال است . اماتجربه ديني چطور ؟ آيا قابل انتقال است يا شخصي است؟ شما يك حالاتي براي خودتان داريد مثلاً يك خواب مي بينيد و ميرويد حرم حضرت رضا (ع ) يك حالي برايت پيش ميآيد ميگوييد من بايد بروم مشهد هرچه ميگويند چه خبر شده؟ مي گويي من يك حالي پيدا كردم . نه زنت مي داند چه حالي پيداكردي نه برادرت ميداند نه خواهرت، حال پيش آمده است من ميخواهم مثال بزنم يك دفعه يك حالي پيدا مي كني بروي نماز بخواني يك شب بلند شوي نماز شب بخواني يك حالي پيدا مي كني شايدهم اهل نماز شب نباشي. يك شب يك حالي برايت پيش مي آيد كه حالا امشب ميخواهم بلند شوم نمازشب بخوانم يك حال قشنگي هم هست اين امر شخصي است اولاً شايد رفقاي شما اين حال را نداشته باشند و خوابيده باشند ، تجربه ديني شخصي است و قابل انتقال هم نيست ، البته ميتوانيد يك چيزهايي بگوييد كه من يك همچنين حالتي پيداكردم مثلاً درحرم كه مشرف شدم يك حالي برايم پيش آمد بعدازنماز همينطور ،ماه رمضان موقع افطار همينطور ، از اين قبيل حالات هر كسي يك جورحالي دارد اين رو ممكن است به دوستانت بگوييد اما آنها براي خودشان يك تفسير ديگر مي كنند حال شما را دقيقاً آنچه راكه براي شما اتفاق افتاده درك نميكند متناسب خودش مي فهمد مي گويد منهم يك وقتي يك حالي پيدا كرده بودم شبيه حال شما ،پس تجربه ديني به اين معني كه من عرض مي كنم و معني ديگه اي هم مي تواند داشته باشد غير از اين يك امرشخصي شخصي است ، اين را به اصطلاح فرنگي ها مدكردن و اصلاً اسلامي نيست ، نه اينكه ميگويم ضد اسلام است، توجه كنيد بد فهمي نشود . تجربه ديني يك حرف درستي است مي تواند درست باشد. ماهم مي توانيم قبول داشته باشيم عيبي ندارد اما اين اصطلاح فعلاً ازفرنگ آمده است و اروپايي ها روي تجربه ديني اخيراً تكيه مي كنند . دلايلاش را بعد عرض مي كنم دلايلي داردكه چرا به تجربه دين تكيه مي كنند. خود دين چطور ؟ خود دين يك تجربه است ، يك علم است يا فلسفه است ؟ پيغمبري كه يك ديني مي آورد خود آن پيغمبر فيلسوف است ، فلسفه خوانده به اين فكر رسيده است ،تجربه علمي است ، رفته در آزمايشگاه يا تجربه دروني است ، فوري به من جواب مي دهيد كه پيغمبر به مدرسه كه نرفته است «نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت » حضرت ختمي مرتبت امي بود . يعني سواد خواندن و نوشتن نداشت نه مي نوشت، نه مي خواند اين صناعت را بلد نبود انبياء ديگر هم شايد همينطور بودند اما حضرت ختمي مرتبت مسلم است كه امي بوده است . فيلسوف كه نبود ، به آزمايشگاه هم نرفته بودكه تجربه علمي كرده باشد ، بلافاصله شما الان توي دلتان به من جواب مي دهيد كه وحي نازل شده بود. بله جبرئيل آمده بود درست است ، وحي چه جور مي آيد وحي يك تجربه است ؟يا يك تفكر يا يك آزمايشگاه علمي است ؟ اصلاً وحي ماهيتش چيست ؟آري وحي آمد اما اين وحي شخصي بود. ديگران وحي را نمي فهميدند من يك ميزان در حرفهايم دادم . ميزان تجربه ديني شخصي بودن است فلسفه شخصي نيست هر معلولي علتي مي خواهد همه كس مي فهمند علم شخصي نيست، 4=2+2 . آب در 100درجه حرارت جوش مي آيد، اما وحي را همه كس مي فهميدند يا شخصي بود. وقتي كه وحي بر حضرت ختمي مرتبت نازل مي شد، كسي پهلو حضرت بود يا نه؟ گاهي بود ،گاهي هم خلوت بود گاهي درغارحرابودگاهي هم عايشه اونجا نشسته بود . عايشه كه همسر پيغمبر است گاهي اونجا نشسته بود آيا او هم وحي را مي شنيد ؟ مي فهميد؟ نه تنها عايشه هيچ كس ديگرهم نمي شنيد آن صدا را فقط گوش نبوي مي گرفت ، فقط گوش حضرت ختمي مرتبت ، هيچ گوش ديگري دراين عالم نمي توانست آن را بشنود هيچ گوشي علي الاطلاق . بقول ملا هادي سبزواري
موسيئي نيست كه دعوي اناالحق شنود
ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست
گوش اسرار شنو نيست وگرنه اسرار
براش از عالم معني خبري نيست كه نيست
آن وحي شايد هميشه باشد ولي من يك چيزي مي گويم شايد شما وحشت بكنيد آن وحي كه بگوش حضرت ختمي مرتبت رسيد، شايد هميشه فضاپرازآن وحي باشد. شايد همين حالا هم آن وحي باشد .
گوشش رو پيداكن وحي هميشه هست . گوش شنونده وحي ديگر نيست و آن موقع هم نبود حضرت ختمي مرتبت مي گويد كه درتمام مدتي كه وحي بر من نازل شد دوبار جبرئيل را بصورت واقعي ديدم . حديث معتبر است جبرئيل بصورتهاي مختلف ظاهر مي شد گاهي بصورت دحيه كلبي كه يك آدم زيبايي بود گاهي بصورتهاي ديگر شايد بصورت پرنده ، اماحضرت ميفرمود 2 بار جبرئيل را بصورت واقعي ديدم ملأ الخافقين عالم پر از وجود جبرئيل بود عالم نه مكه ، عالم هستي مملو از جبرئيل بود چه قدر بايد بزرگ باشد محيط باشد . حديث دارم مي خوانم. از خودم نمي گويم « ملأ الخافقين » پر بود عالم از وجود جبرئيل بقول مولانا : عقل را هفتصد پر است و هر پري از سرا بگرفت تا تحت الثري يك پر جبرئيل همه عالم را پركرد از سرا بگرفته تا تحت الثري وحي الهي كه بگوش حضرت مي رسد هيچ گوش ديگر نمي شنود شخصي شخصي است . فقط آن گوش مي شنود. گوش محمدي ( ص ) . گوشهاي مردم ديگر در مقابل آن كر است . همه صداها را ما مي شنويم اما وحي را نمي شنويم صداهاي چيزهاي ديگر مثل پرنده چرنده همه را مي شنويم اما صداي وحي را نمي شنويم ،گوش شنوا نداريم . اينهم به يك معني كه من مي گويم نه به معني متعارف تجربه شخصي است. من اينجا آيه شريفه قرآن كه با لحن زيبا خوانده شد گوش كردم چند آيه خواندند بسيار تكان دهنده است كه موضوع بحث ما را مي تواند كمي عوض كند و به بحثم جهت بدهد . گفتم امر شخصي يعني چي؟ يعني قابل انتقال نيست شما تجربه شخصي خود را نمي توانيد منتقل كنيد اما آيهاي كه اينجا قرائت شد چه ميگفت . بسم الله الرحمن الرحيم ، الرحمن ،علم القرآن ، خلق الانسان ،علمه البيان ، الله اكبر همه مسائل را تحت الشعاع قرارمي دهد اصلاً آيات به ما خط ميدهند. علمه البيان، خدا بيان به پيغمبر داد و علم الادم الاسماءكلها حتي به حضرت آدم ابوالبشر درآغاز خلقت خدا تعليم كرد ، اهل فضيلت اينجا حضور دارند الاسماء جمع ُمحلي به الف و لام است.افاده عموم مي كندهمه اسماء را ، علم ، تعليم ، يادش داد ، منتقل كرد.
اينها چه اسم هايي بودند . شما كه حجيت ظواهر را قبول داريد؟ ما كه تاويلي نيستيم مي خواهيم به حجيت ظواهروفادار بمانيم ظاهر قرآن الاسماءاست اينها چه اسمهايي بودند كه خداوند به حضرت آدم تعليم كرد. اسمهاي اشياء؟ بعضي گفتند اسمهاي مسميات مثل شجر حجر دريا صحرا همه اسمهايي كه هستند ، بعضي گفتند مفسرين ظاهري كه همه اسمها رو خداوند به حضرت آدم ياد داد اگر اينجور باشد از شما مي پرسم . اما اگر بنا بود اسم هاي چيزها را خدا ياد بده جز كتاب لغت نامه خدا به حضرت آدم بود ؟ بقول آقايون المعجم يا القاموس يعني خداوند كتاب قاموس به حضرت آدم ياد داده است ، چه فايده دارد؟ اين چه بود كه خداوند به حضرت آدم داد؟ و در اين آيه علمه البيان كه الان قرائت شد بيان چي بود ؟ كه خداوند به حضرت ختمي مرتبت داد ؟ علمه البيان به انسان بيان داد يعني خوش سخني. البيان ، همه اينها در همين بيان است شما نمي دانيد بيان چه چيزي است بيان ، زبان ، يا سخن . چون نيك بنگري چيزي جز سخن نيست . پس سخن خيلي مهم است . نه خوش صحبتي خوش سخنراني اين ها را نمي گويم . آيا بيان تجربه شخصي است ؟ طبق موازيني كه من تا حالا گفتم قابل انتقال است ؟ اينجا بيان قابل انتقا ل است و مشكل همين جاست . ضمن اينكه اديان الهي كه پيغمبران خداوند ازجانب او و آخرين آن اديان دين اسلام بوسيله حضرت ختمي مرتبت كه يك تجربه شخصي است و آن چه را كه هيچ گوشي جز گوش پيغمبر نمي شنيد فقط گوش پيغمبر مي شنيد و شخصي شخصي بود ، اين دريافت شخصي حضرت ختمي مرتبت وحي الهي است ، اين « بيان » شد . پيغمبر براي ما بيان كرده ، بما گفت كجا گفته است ؟در همين قرآن نوشته شده ،كتابت شده است . مجموعه وحيي كه به حضرت ختمي مرتبت ، نازل شده و جمع آوري شده اينجاست . ما مي خوانيم و مي فهميم يا نميفهميم ؟ من نقل نظريات نمي خواهم بكنم ،خسته كننده است . در همين اسلام كساني مي گويند نمي فهميم ، خيلي از اخباريين خود ما مي گويند ما هيچ چيز از قرآن نمي فهميم . پس بايد چكار كنيم ؟ مي گويند روايت بايد بيايد براي ما توضيح بدهد ، اخباري گري يعني همين، نه اينكه به اخبار عمل مي كنند ، مگر همه ما به اخبار عمل نمي كنيم ؟
اخباري، ميگويد شما حق نداريد قرآن را بفهميد و نمي فهميد. نه شما ،هيچكس نمي فهمد روايات اهل بايد بيايد براي ما توضيح بدهد ، ما هم روايت را مي خوانيم اما ما اخباري نيستيم عوام اين را نميفهمند .. لا امين استرآبادي ، اخباري آگاه است ، همين را مي گويد ، كه ما نمي فهميم، ما هيچ چيز از قرآن نميفهميم ، اصلاً اين زبان قرآن را ما نمي فهميم ، ائمه مي فهمند « انما يعرف القرآن من خوطب به » فقط اهل بيت (ع ) و خود پيغمبر (ص) ميفهمند . ما نمي فهميم آنها اگر به ما توضيح دادند مي گوييم چشم . روح اخباريت اين كلمه است فلسفه اخباري گري اين كلمه است كه من مي گويم نه مراجعه به اخبار كه همه ي ما بايد بكنيم . يك عده مي گويند ما مي فهميم ، ليتفقهوا في الدين و لينظروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون ، افلا يعقلون ،افلا يتدبرون . اينهمه آيات مي گويد بفهميد اصلاً آمده است كه ما بفهميم همهي علماي ما و مجتهدين ما مي گويند مي فهميم حجيت ظواهر كه در اصول آمده است همه آقايون علما مي خوانيد يعني همين ، يعني ظاهر قرآن حجت داره يعني چه ؟ يعني من مي فهمم ، همين ظاهر براي من حجت است و مي فهمم حالاشما بايد تصميم بگيريد كه جزو كدام دسته هستيد . يعني وحي را كه براي پيغمبر شخصي بوده بوسيله بيان به بشر مي رسد . علمه البيان پس روايات چه هستند؟ روايات توضيح بيشتري براي من مي دهند . يعني اگر روايات هم نبود ما مي فهميديم . مثلاً اهل سنت به روايات ما كه عمل نمي كنند يا قبول ندارند يا حداقل خيلي اعتنا ندارند اصلاً كتب روايت اهل بيت (ع ) ما را خيلي توجهي نمي كنند . حالا من درجات شان را كار ندارم ولي به قرآن عمل مي كنند مي گويند مي فهميم . علماي ما هم ميگويند مي فهميم حالا اين تجربه است يا نه تجربه شخصي است . تمام مباحث ازاينجا شروع مي شود
اديان الهي در عالم خيلي زياد است . شما به تاريخ اديان مراجعه كنيد.كتابهايي در تاريخ اديان نوشتهاند . اولين ديني كه پيداشد ، دين هاي شرقي ،غربي ،اينطرف دنيا آنطرف دنيا اديان سامي اديان غيرسامي ، مي دانيد اديان به چند گروه تقسيم بندي شده است . خيلي كتاب در تاريخ اديان هست مي توانيد بخوانيد اديان الهي اينطرف، اديان ابراهيمي بعد از حضرت خليل الرحمن ، حضرت موسي (ع )حضرت عيسي (ع )حضرت ختمي مرتبت اين سه دين ابراهيمي ، يهود نصرانيت ،اسلام ، ادياني اينطرف دنيا بوده كه سامي نيست اما اينها سامي اند . سه دين اصلي سامي توحيدي و الهي يك ادياني اينطرف دنيا هست ، كجا ؟ هند - چين – ژاپن – برمه – ايران باستان ، زردشت ، نمي دانم شما زردشت را پيغمبر مي دانيد يا نه بنده خودم معتقد به نبوتش هستم ،پيغمبر بود ، يا بودا كه هندي بوده و دينش به چين و ژاپن رفت در هند الان بودايي كم است . اديان هندي خيلي زيادند چندين دين . اينها هم دين اند . آئين ديني دارند اما توحيدي نيستند ابراهيمي نيستند قرآن هم به رسميت نشناخته است جز يكي از آنها را كه همان دين و آئين زرتشت است . در ايران باستان بوده است قرآن آن را به رسميت شناخته است و ما خيلي به روي مبارك مان نمي آوريم نمي دانم چرا ، آقايون بايد جواب بدهند ؟ رآن بودا را به رسميت نشناخته ، اصلاً بودا مطرح نيست . درقرآن آئين هندي مطرح نيست ، ابداً ، اما مجوس در قرآن ذكرشده ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصاري و المجوس رسماً اسمش آمده يك آئين است بهر حال همين كه اسمش در قرآن آمده مهم است .
مغ در اشعار شعراي ماخيلي آمده حافظ را نگاه كنيد مغ و مغ بچه ، مغ يعني چي ؟ مغان، ادبيات ما خيلي مغانه است اصلاً با ادبيات فارسي سروكار داريد يا نه؟ مي خوانيد يا نه ؟ ادبيات فارسي را بخوانيد.
ادبيات فارسي ديني است ، هيچ ادبياتي درعالم به اندازه ادبيات فارسي ديني نيست ادبيات انگليسي ، فرانسه ادبيات است اما ديني نيست تنها ادبيات پرمغز پرمحتوي غني كه ديني صرف است ، ادبيات فارسي است . سنائي بخوانيد ،مولوي بخوانيد ، عطار بخوانيد ، حافظ بخوانيد اينها ديني است يك كمي مغانه هم هست و يك قدري ادبيات مغانه به آن مي گويند . اينهم ديني است . من اين تقسيم بندي تاريخ اديان را نمي خواهم كار داشته باشم اصل مطلبم يك چيز ديگر است . برويم سراغ اديان ابراهيمي. سه دين توحيدي يهود ، مسيحيت و اسلام كه حالا يك انحرافاتي در آنها پيدا شده تثليث و تجسم . اينها يك انحرافات بعدي است ولي اينها اديان توحيدي ابراهيمي اند قرآن هم اينها را به رسميت شناخته است مصدقاً لما بين يدي من التورات و الانجيل قرآن اينها را تصديق كرده .
البته اصلش را ، حالا انحرافات همه جاهست در ما هم انحراف هست بيائيد تا منحرف نشانتان بدهم تا دلتان بخواهد آن يك حرفي ديگر است اصل آن مورد تصديق قرآن است دراين اديان ابراهيمي بيان هست . هم درتورات هم درانجيل و هم درقرآن و اين آقايون كه مي گويند ما قرآن را مي فهميم خيلي موضع محكمي دارند اصلاً قرآن آمده است براي فهميدن نيامده است براي نفهميدن نيامده كه من نفهمم آمده است كه من مخاطب. ما همه مخاطبيم درست است آن موقع قرآن گفته است يا ايها الناس و آنها حضار درمكه بودند ولي اين يا ايها الناس تا ابد است همه مامخاطب قرآنيم مامخاطبيم و مامي فهميم ؟چه جور قرآن را بفهميم ؟ سوال اساسي است كم كم مشكلات اضافه مي شود مي خواهيم طرح مسئله كنيم ماچه جور قرآن را مي توانيم بفهميم ؟ اولاً مي فهميم يا نه كه حالا بنا شد كه بفهميم. چه جورمي فهميم ؟ تجربه ديني يعني چه ؟ كه مرتب اين روزها مد شده و از كتابهاي فرنگي ترجمه مي شود و ازتجربه ديني صحبت مي شود من حرفي ندارم ، رد نمي كنم مخالف تجربه ديني اصلاً نيستم اما بايد بفهميم يعني چه ؟ متألهان مسيحي كه خيلي از آنها شخصيتهاي بزرگي هم هستند در اين چند صد سال اخير بخصوص در اين سنوات اخير درمواجهه با مدرنيزم ، پيشرفت علوم ، دچار مشكل شدند كليساي اينها بيشتر در قلب پيشرفت علوم بود ما يك كمي كنار بوديم اولين تير تحول علوم متوجه كليسا شد. ازكپلر گرفته تا گاليله كه كشته شد ، داستان قتل گاليله اعدام كپلر و خيلي ها اعدام شدند، درغرب داستان دارد متألهان مسيحي مواجه با پيشرفت علوم شدند بخصوص بعضي از نظريات علمي كاملاً در مواجهه با دين بود . مثلاً يكي تئوري دارويني بود كه هنوز هم مشكل است ،تحول دارويني . داروين آمد گفت كه هيچ غايت و هدفي درعالم نيست يك جنبش است موتاسيون است ميمون آدم شده اينها تجربيات علمي ،زيستي ،بيولوژي هدفي ،غايتي اصالت خلقتي نيست بشر در حلقه تكامل در زنجيره تكامل حالا يك ميموني بوسيله يك جنبش موتاسيون انسان شد ، مي دانيد اين يعني چه ؟ اين نظريه اساس كليسا رو زير سوال برد در انجيل مثل قرآن مثل تورات آمده ،خداوند عالم را درشش روز آفريد ، همه كتب سماوي تورات ،انجيل و قرآن يك جورحرف مي زنند 6 روز في ستته ايام خدا 6 روز عالم را آفريد انسان را هم آفريد روز هفتم هم تعطيلش كردروز هفتم تعطيل است ، آن روز براي ما جمعه است براي يهوديها شنبه براي مسيحي ها يكشنبه . حالا تعطيل يعني چه اين شش روز يعني چه ؟ اينها خيلي بحث شده كتابها نوشته شده است . انسان را هم آفريد درقرآن هست كه ،نفخت فيه من روحي ،گل آدم را سرشتم ، خمرت طينت آدم به يدي اربعين صباحا گل آدم را سرشتم« به سرشتند و به پيمانه زدند » بعد در آن دميدم نفخت فيه من روحي اين قصه تورات و انجيل و قرآن است هر سه تا تقريباً با يك اختلافات خيلي جزئي ، اسكلت مطلب همين است. نظريه داروين كاملاً با آن سازگار نيست شوخي ندارد پذيرفته شده است ، دربيولوژي هنوز هم حرف اول را داروين و لامارك فرانسوي مي زنند .لامارك فرانسوي و داروين انگليسي . تو بيولوژي يعني زيست شناسي چكار كنند ، متألهان و صدها نظر كه حالا فرصت نيست و من اينجا نمي خواهم بگويم متألهان مسيحي دفاع از كليسا مي كنند هنوزهم ، بشدت بيش از ما آنها از كيان كليسا با تمام وجود دفاع مي كنند با تمام وجود مي روند فيزيكدان مي شوند شيميست مي شوند، رياضيدان و .... علوم را مي خواندند كه بتوانند دفاع كنند كه زبان علم را هم بدانند ما كشيش فيزيكدان و شيميست و رياضيدان و فيلسوف الي ماشاءالله داريم . روحانيون ما كمتر مي روند فيزيكدان بشوند. اخيراً بعد از انقلاب دارند مي روند ولي آنها رفتند و شدند. اينها كم كم يك دفاعهاي معقول علمي پيش گرفتند، كه خيلي كتاب نوشته شده ، من نمي خواهم سرتان را درد بياورم ميخواهم زود به نتيجه برسم. اما متوجه شدند يكي از بهترين راهها اين است كه بيايند خودشان را از اين شيطنت هاي علمي ، فكري ،فلسفي خلاص كنند. فيلسوفان آنها هم بي رحمند مثل علامه طباطبايي نيستند كه تفسيرالميزان بنويسند فيلسوف هم باشد ، آنجا يك ماركس پيدا مي شود، يك ژان پل سارتر پيدا مي شود، يك ميشل فوكو پيدا مي شود يك مرتبه زيرآب همه چيز را مي زند خيلي خطرناكند . متألهان آمدند ديدند بهترين راه اين است بگويند بابا اصلاً عقل وعلم و اينها را بگذارند كنار، دين يك تجربه شخصي است كه علم و فلسفه به آن راه ندارد كانت كه يك فيلسوف بزرگ است ، بزرگترين فيلسوف غرب بعد از ارسطو ، كانت را مي دانند و بعد از كانت تحولات عظيم فلسفي درغرب پيدا شد كه حالا من از كانت نمي خواهم اينجا صحبت كنم . كانت با صراحت در اول كتابش مي گويد كه من در فلسفه انقلاب كوپرنيكي بوجودآوردم . يعني واقعاً انقلاب ايجاد كرد كه جاي بحثش اينجا نيست يك حرف عجيبي مي زند مي گويد براي اينكه براي ديانت جايي باقي بماند دخل عقل را آوردم با عقل نظري درمي افتد مي گويد عقل نظري بدرد نمي خورد عقل نظري در همين جا خوب است، درمتافيزيك هيچ كاربردي ندارد. آنوقت تناقض هاي عقل را نشان مي دهد، با يك نحو ماهرانه وحشتناكي ،مي گويد عقل اصلاً درگل مانده ازعقل كاري برنمي آيد عقل را خلع سلاح مي كند ولي با صراحت مي گويد براي اينكه جايي براي ديانت بماند من عقل را خلع سلاح مي كنم و عقل را خيلي وحشتاك خلع سلاح كرد. مي دانيد چكاركرد؟ تناقض هاي عقل را نشان داد دانه ، دانه من كانت اينجا نمي خواهم درس بدهم كه عقل اينجا دچار تناقض است چكاركنيم . مي گويند اين يك تجربه شخصي است دروني است نه به آزمايشگاه كار دارد نه به فلسفه نه فلسفه حريف آن آزمايش شخصي است ،تجربه شخصي شماست نه فلسفه . تجربه ديني چيز قشنگي است هيچ آسيب پذيرنيست ، براي مسيحيت خيلي كارگشا بود. كشيش ها روي آن خيلي مانور دادند براي تجربه ديني خيلي كتاب نوشتندحالا هم مي نويسند اينها خرد و ريز زياد دارد، بحثهاي زياد اينجا مي طلبد كه من نمي توانم وارد ريزها بشوم . حالا من سوال مي كنم :آيا ما در اسلام هم همينجور بايد فكركنيم؟ اسلام هم بايد عقل را كنار بگذارد ؟ تاجاي ديانت باز بشود ؟ مسلمان هم بايد همينطور بگويد ؟ اصلاً دين دلش مي خواهد شما عقل را كنار بگذاريد؟ يا نه از اسلام اينجور بر مي آيد ، در مسيحيت مايه دارد ، آنها مي دانند مسيحيت در مورد عقل خيلي خوش بين نيست تعليمات مسيحي خيلي ديني است مي گويد عقل چيست ؟ يكي از اين قديسين بزرگ مسيحي كه نامش ترتوليان است قديس بزرگيست بعد ازآكوئيناس و بعدازسنت آگوستين يك همچنين شخيصتي است .
دركتابش فرياد مي زند ميگويد اورشليم را با آتن چكار ؟ فلسطين را با آتن چكار ؟ آتن مركز فلسفه است يونان، آتن مركز ارسطو و افلاطون است ، فلسفه از آتن از يونان آمده، فلسطين مركز پيغمبران است ، پيغمبران از فلسطين هستند مي گويد فلسطين را با آتن چكار ؟ آتن را دور بريزيد. يعني فلسفه را دور بريزيد.
عقل رو بيندازيد دور ، تجربه ديني ،دين خودش خوب است . در بين علماي ما كسي هست كه حرف ترتوليان را تكرار كند يا نه ؟ هستند نه اينكه نباشند يك كمي من مي توانم نشان بدهم خيلي كم ،خيلي كم في غايت القله درغايت ندرت چون خود قرآن اين جور اصلاً نمي خواهد. قرآن نمي خواهد عقل را كنار بگذارد .
ماقرآن كه مي خوانيم ؟بخوانيد آياتي كه راجع به عقل و تفكر است و ماده عقل يعقل يعقلون تعقلون لايعقلون و آياتي كه مشتق از عقل است و تفكر ، چقدر زيادند اين آيات . مرتب به تفكر و تعقل تحريص و ترغيب مي كند. قرآن خوش ندارد شما عقل را كناربگذاريد قرآن آمادگي براي اينكار ندارد كه ما عقل را كنار بگذاريم. مسلمان حسابي هم دليلي نمي بينند عقل را كنار بگذارد . ابن تيميه در بين علماي اهل سنت البته ما در اخباريين خودمان هم داريم . نظير ابن تيميه را مثل ملا امين استرآبادي دربين اخباريين ما آدم گردن كلفتي است ، ملا امين را اينجوري نبينيد آدم ملايي است اما اخباري متعصبي است . ملا امين را نمي شناسند . شيخ انصاري يك جا حرفي از او نقل كرده در مكاسب دراين حد آقايون مي شناسند كتابهايش را نخواندند فوائد المدنيه فوائدالمكيه چند تا كتاب داره كه درمكه نوشته تكان دهنده هستند . يكي هم ابن تيميه كه اون هم آدم غريب و عجيبي است.
من يك وقت گفتم اگر ازمن بپرسند متحجرترين و قشري ترين آدم درتاريخ اسلام كيست من مي گويم ابن تيميه و اگر بپرسند باهوشترين بازهم مي گويم ابن تيميه . چون من كتابهايش را خواندم مي توانم بگويم خيلي آدم باهوشي است جديش بگيريد اما بهمان اندازه قشري و ظاهري و متحجر، نصف بيشتر عمرش را هم در زندان گذرانده و بعد هم كشته شد خيلي آدم غريبيه اين طالبان و القاعده و اينها همه نتيجه فكر او هستند. او مي گويد ما عقل نمي خواهيم يك كتاب نوشته است هفتصد مورد در رد منطق . هيچ كتابي به اين عظمت نيست . تاكنون كتابي در رد منطق با اين ابهت نوشته نشده است . الرد علي المنطقيين آنها كه اهل مطالعه اند بخوانند .چنان پدري از منطق درآورده است . رد منطق كار آساني نيست منطق دو دوتا چهارتاست مگر مي شود ردش كرد. ابن تيميه اشكالات تكان دهنده بر منطق وارد كرده خيلي زور مي خواهد در افتادن با او .
من يك ديالوگي گفتگويي كتبي با او داشتم اين دو تا حرف شبيه هم زدهاند. ضدعقلند كه يكي ملا امين استرآبادي ماست كه شيعه اثني عشري اخباري است . مي گويد عقل لازم بوده براي بشر قبل از آمدن انبياء ولي با آمدن انبياء ديگر عقل لازم نيست با صراحت دركتاب فوائدالمدنيه ميگويد وقتي كه حضرت ختمي مرتبت آمد ما ديگر نيازي به عقل نداريم آنچه گفتني بوده گفت براي ما مي گويد آنهم با صراحت . ابن تيميه چه مي گويد ؟ او هم شبيه اين حرف را دارد او سني متعصب اين شيعه متعصب ولي در دو جبهه به يك نتيجه مشترك رسيدند. ابن تيميه مي گويد عقل خوب است عقل را اول تمجيد مي كند مي گويد ما بايد به عقل مراجعه كنيم اما نقش عقل چيست؟ ميگويد عقل است كه ما را مي گيرد و مثل يك بچه ما را قدم به قدم مي برد تا درخانه پيغمبر ، تا در خانه قرآن دست ما را مي گذارد در دست پيغمبر مي برد تا احكام قرآن، عقل آنجا شما را مي برد. مي گويد عقل تا آنجا حجت است كه شما را مي بردر خانه قرآن مي رساند آنجا تحويل قرآن و پيغمبر ميدهد. مي گويد خداحافظ شما . با صراحت مي گويد كتابي دارد با عنوان « تعارض العقل و نقل » كتاب بزرگي است هفتصد هشتصد صفحه است تعارض العقل و نقل خيلي كتاب خواندني است . ميگويد عقل كارش اين است تا آنجا ما را مي برد بعد ما نيازي به او نداريم. وقتي به دين رسيديم ديگر عقل را نمي خواهيم . اين دو نفر يكي شيعه و يكي سني هستند . البته خرد و ريز زياد در اطراف اين حرفهاست ما بحثهايي داشتيم در كتاب ماجراي فكري فلسفي كه عقل وقتي دست ما را مي گذارد در دست پيغمبر تا اينجا كه خوب هدايت كرده است حالا بعد مي رود يا مي ايستد ؟ با ماست كجا؟ چرا فراركند؟ وچه دليلي بر فرارش هست با مراجعه به آيات قرآن و مباني عقلي كه قرآن تعيين مي كند ماخيلي نيازي به تجربه شخصي نداريم البته تجربه شخصي هركس دارد من نفي نمي كنم، تجربه يك چيزي است كه يا داري يا نداري ما نمي توانيم عقل را رها كنيم عقل هم ما را به دين هدايت مي كند و هم آنجا مي ايستد به ما در فهم دين كمك مي كند . دين را من چگونه بفهمم ؟ به كمك عقل فهم مي كنم . چه عيبي دارد ؟عقل به من مي گويد دين حجت است . دين دين است اين ناسخ اين منسوخ اين عام اين خاص اين مجمل اين مبين اين متشابه اين محكم اينها با عقل است . بنابراين ما ضمن اينكه تجربه ديني را مي پذيريم هر كه دارد براي خودش دارد. تجربه را كه نمي شود نفي كرد تو تجربه داري من ندارم، من دارم شما نداريد، هركس دارد تجربه اش براي خودش حجت است خوب است اما تجربه كارايي عمومي ندارد من از تجربه شخصي ام هرچه بگويم براي شما چه دردي مي خورد ؟
من ديشب يك خوابي ديدم يك حالي براي من پيش آمد اين به چه درد شمامي خورد؟ من بايد يك بيان قانع كننده بگويم موجه و مستدل كه وقتي شما شنيديد حسي و قابل نقل باشد به من انتقاد كنيد بگوئيد اينجايش غلط است اينجايش درست است . اگر عقلانيت را شما پذيرفتيد براي هميشه پذيرفتيد ، اشكالات را به من ميگوئيد و ديانت اسلام به نظر من يك چنين پيام عقلاني دارد. ضمن اينكه تجربه هاي شخصي را احترام مي كند كه هر كس دارد رد نمي كند . من هيچ مخالفتي ندارم . بنظر بنده باتجربه اي كه دارم اسلام يك دين عقلاني است . با زبان عقل سخن مي گويد ،باك هم ندارد منتها عقل را بايد معني كرد. عقل هم تنها عقل تجربي، عقل اقتصادي ، عقل رياضي نيست . عقل عقلهاست . عقل خيلي دامنهي وسيع دارد و ما بايد پيش ازآنكه به تجربه شخصي اهميت بدهيم و اين كتابهايي را كه درمورد تجربه ديني نوشته مي شود بخوانيم . من نمي گويم كه نخوانيد فوايدي در آنها هست اما بيش از اينكه روي تجربه ي شخصي تكيه كنيد بنده باورم بر اين است كه روي عقلانيت اسلام تكيه بكنيم. دين عقلاني است و خودش دين معقولي است . با عقل كاملاً سازگار است اگر يك جا عقلاني نبود آن را بگذاريد كنار . ولي من غيرعقلاني دراسلام نمي بينم، من هيچ چيز غيرمعقول دراسلام نمي بينم حداقل من نمي بينم چيزي را غير معقول نمي بينم . منتها نه عقل جزيي زودگذر ، با عقل كامپيوتري سراغ اسلام نرو ، با عقل كامپيوتري نمي تواني بفهمي بايد عقل رو معني كني كه يعني چه ؟عقل خيلي گستره دارد همه اينها عقل است ولي عقل باز هم فراتر ازاينهاست با يك عقل درست ،محكم ،متعالي وسيع و رحماني مي شود سراغ اسلام رفت مبانيش ، اصولش ، فروعش ، با جهان صحبت كرد. تجربه هاي شخصي هم جاي خودشان را دارند اين پيامي بود كه من مي توانستم در اين سخنراني براي شما اشته باشم . خيلي قصد ندارم اطاله كلام بكنم اينجا سخنم را تمام مي كنم.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته