قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ، الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ، وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ، فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
سلام و صلوات و تحیت الهی تقدیم به جان پاک و تابناک همه انبیاء، اولیاء، اوصیا، شهدا رهپویان عاشق و سابق راه آنان و سلام به محضر شما دوستان، ارادتمندان، عارفان و شیفتگان و عارفان به حق اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین. خدا رو شاکر و سپاسگزارم دومین بار است که توفیق بهره بنده می شود که در این مجمع ارزشمند و مقدس فرهنگی، که نام ارجمند میرداماد بر پیشانی آن است حضور پیدا بکنم، و هر دو بار هم حوزه، حوزه مشخص ادبیات آیینی و سخن از عاشورا و کربلا باشد
من نخست میخواهم یادی بکنم از عزیز فقیدمان که من اجازه می خواهم مبتنی بر یک روایت عنوان شهید رو به ایشان ببخشم، ما در روایات خودمان فقط اطلاق شهید به کسی که در رزمگاه به شهادت می رسد یا احیانا به گونه ای توسط دشمنان دین به شهادت می رسد،مثلا مسموم می شود اطلاق نمی شود.
گستره و دایره شهید بسیار وسیع تر است البته اصل شهید همان هاست. اما ما در روایت داریم که مثلا کسی اگر در غربت بمیرد به گونه ای شهادت باید به او اطلاق کردکسی که در آب غرق شودمادری که در لحظه زایمان از دنیا برودو کسی که بسوزد بنابراین این عزیزما محمد زمان گلدسته هم دلسوخته بود هم تن سوخته به همین دلیل من او را شهید می نامم، یک رتبه ای از شهادت قرار می گیرد او که شیفته و دل داده اهل بیت بود و تمام جانش را مثل یک گلدسته، تمام استعداد و ظریفت قریحه خودش را به پیشگاه اهل بیت بخصوص مولایش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تقدیم کرد با اون خضوع و خاکساری و فروتنی که داشت و هنوز در خور نامش کاری برای او صورت نگرفته است.ممنونم از دوستان عزیز اینجا بر پیشانی برنامه نام محمدزمان گلدسته رو هم قرار دادند.
بحثی را که میخواهم خدمتتان مطرح کنم من دو قسمت، بنظرم رسید که بحثم رو دوقسمت، یک قسمت این هست که اول ما تکلیف خودمون رو با عنوانی به اسم ادبیات آیینی یا شعر آئینی معلوم بکنیم، وقتی ما می گوییم شعر آئینی گستره و قلمرو آن کجاست چون به گمان من یک خطایی اتفاق افتاده که این خطا رو باید همینجا انذار بدیم هشداربدیم و دوستان عزیز شاعر ما که به این معقوله می پردازند درنگ و تامل بیشتری در این زمینه داشته باشند. ببینید ما در فرهنگ دینی خودمان، یک عنوان آشنایی داریم به اسم عترت.
آنان که قرآن خوانده اند و می خوانند در همان آیه ۳۰ سوره رم با این عنوان آشنا می شوندخداوند می فرماید ما انسان را براساس فطرت آفریده ایم. معادل واژه فطرت در ادبیات فارسی سرشت داریم.
سرشت رو به کار میبرند اگر فردوسی بزرگ می گوید که آنانی که ناپاک و ناروا هستند
درختی که تلخ است وی را سرشت/ گرش بر نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب/ به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
همان میوه تلخ آرد پدید/ از او تلخ و شیرین نخواهی مزید
یا از اوغیر از تلخ چیزی رها آورد ما نخواهد شد این سرشتی که اینجا فردوسی بزرگ، حکیم بزرگ طوس به آن اشاره می کند، می شود همان فطرتی که ما در فرهنگ قرآنی خودمان داریم.
فطرت جلوه هایی دارد، فطرت انسانی یا سرشت انسانی که حالا می خواهم از متن همین صحبتی که در ابتدا مطرح می کنم من ادبیات آئینی راتعریف کرده باشم و مرز ها و کرانه های آن را تعریف کرده باشم. ببینید فطرت انسانی جلوه هایی دارد مثل منشوریست که از هر سو که شما نگاه بکنید یک رنگ میبینید، ینی باید یک نگاه عمیق، دقیق و همه سو نگرانه داشته باشیم تا جلوه های آن را ببینیم. یک جلوه فطرت انسان زیباگراییست.
انسان در پی زیباییست ما همه مان زیبایی را دوست داریم و اینکه در همه عرصه ها این را می بینیم.لباسی که میپوشیم یک وجهی از زیبایی را پیدا می کند، خودمان را در آینه می بینیم خودمان را می آرائیم این نشان دهنده ی گرایش انسان به زیبائیست. حتی وقتی شما غذایی که می خواهید بخورید می بینید که همین غذا رنگی از زیبایی به خودش می گیرد مثلا فرض کن، سالادی را که سر سفره می گذارند نمی دونم حالا این را خانم ها خیلی دقیق تر می توانند بفرمایند مثلا فرض کن یک دور کاهو می چینند، خیار می چینند گوجه می چینند یک انضباط خاصی و مثلا فرض کن مثلا یک گوجه رو مثل یک گل باز می کنند وسط آن می گذارند، اگر یک کسی پیدا شود خیلی کج سلیقه و بگویید که این غذا چون در نهایت باهم در درون ما آمیخته بشوند اجازه بدهید سر سفره ما آنها را باهم در آمیزیم، ما می گوییم چقدر کج سلیقه، ما خود این زیبایی اشتها انگیز هست.ینی گاهی وقتا شما چندان گرسنه تون نیست.اما وقتی کنار سفر می رسید و اين آرایش سفره را می بینید در شما انگیزه ایجاد می شه و گاهی وقت ها شگفت زده میگید فکر نمی کردم اینقدر گرسنه ام باشه بخشی از سهم گرسنگی شما رو اینجا زیبایی ایفا می کند بنابراین انسان در فطرت خودش در ذات خودش در سرشت خودش به سمت زیبایی گرایش پیدا می کند وچون به سمت زیبایی می رود وقتی به زیباییان می رسد و یا به زیبایی می رسد نمی تواند سکوت کند درباره آن سخن می گوید و اینجاست که بخشی از ادبیات آئینی آغاز می شود ادبیات آئینی پاسخی به عطش انسان در زیباگرایست این یک بعد.
بعد دوم فطرت انسان خیر گرائیست
همه انسان ها خوبی رو دوست دارند، مشهور هست که میگن وقتی دزد ها دزدی می کنند میذارند دوره که میخواهند تقسیم بکنند می گویند به انصاف تقسیم کنید.یعنی میگن در این دزدی خودشان هم به یک اصلی به اسم انصاف و اسم عدالت توجه می کنند.همه ما خوبی رو دوست داریم و اینه که همه بدان هم پشت خوبی پنهان می شوند، ینی پشت شعار های که شعار هایی قشنگ و خوبی هستند.هیچکی در جهان تا حالا اعلام نکردند که من بدم و می خواهم از بدی حمایت کنم همه می گویند من خوبم و پشت یک خوبی پنهان می شوند پس خیرگرایی و خوبی گرایی یکی از ابعاد فطرت انسان است و ما چون خوبی را دوست داریم و پیوند با وجود ما دارد به خوبی که رسیدیم
این خوبی را می ستاییم حالا از شما سوال می کنم، بزرگترین نماد و جلوه خوبی در کیست؟
بزرگترین جلوه زیبایی و جمال در کیست؟میشه خود خدا. و بخشی از ادبیات آئینی و شعر آئینی باید اسم شو بگذاریم ادبیات نیایشی.
نیایش.
که متاسفانه در روزگار ما ادبیات نیایشی یا بهتر بگویم این بخش از شعر آئینی بسیار بسیار کم رنگ هست، بسیار کم رنگ.من صدتا دفتر شعری شاعران روزگارخودمون رو یکبار بررسی کردم دیدم ۹۵ تا از آنها شعر خودشون رو و دفتر شعری خودشون رو با نیایش شروع نکردند در حالی که شما می دونید سنت شعری ما این بوده که معلوما کتاب ها با یک نیایش آغاز می شد و با یک نیایش پایان می یافت.شما بزرگترین آثار ادبی تاریخ خودمان را بررسی بکنید چه منثور و چه منظوم این خصوصیت و ویژگی رو میبینیم. خیلی خدا مظلومه، ما اینقدر کنگره برای همه می گذاریم ولی برای خدا تا بحال کسی کنگره ای نگذاشته، برای امام حسین(ع) میذاریم، البته همه این ها برای خداست، اما اینکه ما اختصاصا بیایم به شعر توحیدی حالا در گذشته به این میگن شعر تحمیدیه یا شعر توحیدی نپرداختیم. جایی این در همین کتاب هایی که الان در پیش رو داریم. من یک تعدادی شون رو باخودم آوردم، کاملا خالیست. میخواهم خواهش کنم یک مقدار هم سهم خدا رو دوستان عزیز شاعر در این میانه ببینند.
به هر حالاین دوتا جلوه از از جلوات فطرت انسانی رو مطرح میکنم.یکی خیرخواهی و دیگری گرایش به زیبایی. بعد سوم فطرت انسان پرستش هست.هیچکس نیست که در زندگی خودش جلوه ای از پرستش نداشته باشد. اگر انسان بی خدا شد.پر خدا می شود تردیدی در این نیست.
این مفهومش اینست کسی که خط می زند خدا را، یا خودش رو خدا می کند یا وقتی مطالعه می کنید می بینید کلی خدا در زندگی اش وجود دارد.آندره ژید فرانسوی، در آن کتاب باز گشت از شوروی که محرم جلال آل احمد هم ترجمه اش کرده. یک نکته جالبی را طرح میکنه، میگه رفته بودم سر قبر لنین، خب لنین شما می دونید که مارکسیسم لنسیسم می گفتند.لنین از چهره های برجسته تفکر مادی گرایی یا مارکسیسم بوده، میگه من دیدم جمعیت زیادی دور قبر اون می چرخیدند اولا می چرخند، طواف می کنند.بعد گوش کردم دیدم سرودی می خوانند گوش که سپردم، خود آندره ژید بزرگترین چهره متفکر مارکسیسم در فرانسه بوده، که البته بعدا از مارکسیسم بر میگرده. ایشون می گوید
سلام، ای مرد گرجی، ای که باران می بارانی، ای که گیاهان را می رویانی، ای که فرزندانمان را به ما میبخشی.
خب دیدم اینا همه وصف همون خداست که دارن این رو نسبت می دهند به لنین.یعنی واقعیت انسانی اینه که روح پرستش در همه انسان ها هست.
جلوه پرستش انسان باز خودش را در کجا نشان می دهد. در شعر نیایشی، راحت تر عرض بکنم شعر آئینی که البته من معتقدم شعر آئینی فقط به آئین های مذهبی بر نمیگرده ما در گذشته یک آئین هایی داشتیم که آئین های کشاورزی بوده شاید الان دوستانی که اینجا حضور دارند و سن و سالی داشته باشند مثلا در شالیزار یک سرود هایی خوانده میشده، این سرود هایی که جمع شون نکردند و دارند از بین میروند. اگر کسی این سرود ها رو بیاد مطالعه بکنه، این سرود ها آئین اند. آئین هنگام مثلا برداشت محصول.
در جنوب مثلا کسانی که از نخل بالا می رفتند در هنگام چیدن خرما سرودی داشتند کشاورزانی که گندم رو درو میکردند در هنگام درو کردند یا خرمن کردند سرود هایی داشتند. سرود هایی داریم که مثلا لالایی ها، یک کسی لالایی های دوره جنگ رو که مادران در دوره جنگ خوانده بودند در یکی از استان ها جمع کرده بود این چیزا بعضی هاشون دارند از دست می روند اگر کسی جمع نکند.
یک دهه دیگ اون نسل رو ما یا دو دهه دیگ نخواهیم داشت. الان بسیاری از اون نسلی ک جنگ رو زیستن دیگه دارن از دست ما می روند اگر اینها ثبت و ضبط نشه بعید است که دیگر بعد ها ما بتوانیم این ها را پیدا بکنیم. این ها گمشده های تاریخ ادبیات و فرهنگ ما خواهند بود. خب این ها ادبیات آئینی است.
اما من ادبیات آئینی رو در یک تقسیم بندی کلی به سه قسمت تقسیم میکنم.
اول: ادبیات نیایشی
نیایش هم سه قسمت دارد.
اونقدر شاید وقت نداشته باشم که من بخوام کمی تفضیلی تر در این زمینه صحبت بکنم و برخی از نیایش های بزرگ روزگار خودمون رو طرح بکنم، نیایش معمولا از سه قسمت تشکیل میشه.
قسمت اول معرفی اوست. او کیه؟ شما نیایش (می خونید) ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی، داره او رو معرفی می کند.
بخشی دوم این نیایش معرفی خویشتن است. من کی هستم.
شما دعای کمیل رو که می خونیداولش بِعَظَمَتِك الَّتِی بِعَظَمَتِك الَّتِی بِعَظَمَتِك الَّتِی او رو وصف میکنه، میاد تو قسمت دوم میگه أَنَا عَبْدُك الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْكینُ الْمُسْتَكینُ معمولا خود را معرفی می کند و عجز خویش راما می گویم تو همه نازی و ما سر تا پا نیاز
این بخش دوم.
و بخش سوم خواسته ها مطرح می شود. پس برای نیایش ها وادعیه یا ادبیات آئینی نیایشی که بخش قابل تو جهی از ادبیات گذشته ماست این ویژگی رو دارد امروز فقر و اجازه بدید به جای کلمه فقر، فقد رو به کار می برم. فقد این بخش از ادبیات رو در روزگار خودمون شاهد هستیم. من مجموعه شعر ها رو عمدتا دیده ام.چه گذشته چه امروز از خدا کمتر سخن به میان آمده است، و کمتر ما نیایش داریم. الان معمولا در برنامه هایی که برگزار می شود. دعا خوانی و این ها در آغاز معمولا شعر های نیایشی به کار گرفته می شود این بخش اول.
بخش دوم ادبیات آئینی، ادبیات ستایشی است.
بخش ستایشی که غنی ترین قسمت ادبیات امروز ماست. و الحمدالله که خیلی هم موفق بودند شاعر ان و حتی من اعتقادم بر این هست.
تراز، تراز بندی و فراز بندی شعر آئینی ما در حوزه ستایش، نسبت به نسل های گذشته خیلی جلوتر است.خیلی جلو افتادیم اصلا ما مجموعه هایی داریم برای حضرت عباس(ع)، اصلا گذشته اینجور نبوده است.بخشی از یاران امام حسین اصلا فراموش شده بودند.
و شما در شعر گذشته نشانی از آنها نمی بینید مگر در ۴ تا منظومهای که در عصر قاجار سروده شد. مثل گنجینه اسرار که اگر دوستان دیده باشند. مثل آتشکده نیر تبریزی.
در اونجا می تونید ببینید ولی متاسفانه چهره های بزرگ کربلا غایب اند. اینقدر به خورشید پرداخته ایم ،که ستاره ها یادمان رفته است.
ستاره های کربلا رو باید گفت.و من میخوام بعد در این زمینه یک مقدار اشاره ای بکنم.
حوزه دوم می شود شعر ستایشی که شامل ستایش پیغمبر می شود ائمه می شود و بزرگان هم حتی می شود .بزرگان دین.یعنی ممکن است کسانی مثلا شعر برای احمد ابن موسی بگویند، یا برای حضرت معصومه بگویند یا برای بخشی از این چهره های گوشه و کنار داریم که اتفاقا سرزمین خود شما از این چهره ها فراوان دارد. ینی شما در خود ایران خودمون ببینید چقدر از نسل حضرت موسی بن جعفر آمده اند برای کار تبلیغی و بعضی هاشون پارتی زن های شیعه بودند
یعنی در جنگ و گریز بودند و دریک جایی به شهادت می رسیدند. در باب این ها هم ممکنه شعر گفته بشه، خوب اینها ادبیات ستایشی است حتی اگر برای برخی از چهره ها و شخصیت ها گفته بشود. مثلا ما در روزگاری حتی شاعرانی که باور مان نمی شد برای مرحوم علامه امینی شعر گفتند.
برای مثلا فرض کن برای علامه طباطبایی شعر گفتند. برای شهید مطهری شعر گفتند در روزگار خودمان همه این ها رو در زیر مجموعه شعر آئینی ستایشی می دانیم اما شاخه سوم که اونم خیلی کم رنگ، شاخه حکمی و وعضی شعر آئینی است. اگر دیده باشید بیشتر در مراسم ترحیم بیشتر این نوع شعر ها خوانده می شود. شعرهایی که معمولا انذار، هشدار و از مرگ سخن می گوید. به ما از دل بستگی های دنیا می گوید بکاهیم.که معمولا تو این مجالس خیلی استفاده می کنند. ولی این نوع شعر که ریشه در حوزه آموزه های دینی دارد.خیلی کم رنگ است.
الان من دیدم تو این مجالس مثلا شعر پروین را واقعا خدایش رحمت کند این شعر بسیار زیبا:
اینکه خاک سیهش بالین است/اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید/ هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز/سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند/دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست/سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد/هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی/آخرین منزل هستی این است
این سروده رو تو اینجور مجالس می خوانند. ما فقر اجازه بدید باز این کلمه فقد رو بکار ببرم فقد شعر حکمی آموزشی و تعلیمی رو کم میبینیم دوستان خوبه به این حوزه شعری بپردازند.
این بخش اولیست که من میخواستم خدمت دوستان عزیز مطرح بکنم. این ساحت های چندگانه رو بدانند که وقتی صحبت از ادبیات آئینی می شود بدانیم که در کجا داریم قدم میزنیم. در کجا داریم قدم میزنیم، تنفس در این فضا ها رو دقیق تر و بهتر بدانیم.
اما اگر قرار باشد که بیایم یک مقدار محدود تر به حوزه عاشورا بپردازیم من چندتا نکته رو خواهش می خواهم بکنم از دوستان عزیز که بهش توجه بفرمایند.
نکته اول اینکه من براساس مطالعات خودم میگویم بیش از چهل و چند ساله من دارم در حوزه عاشورا کار میکنم. قلم می زنم، کتاب نوشته ام. شاید دوستان احیانا دیده باشند بیش از هفت سال و نیم فقط در باب اصحاب حضرت ابا عبدالله من کتاب آیینه داران آفتاب رو نوشتم. سه سال و نیم کتاب آیینه در کربلاست رو که وصف کل جریان کربلاست رو بر مبنای عبرت و پیام دهی مطرح کردم و ده ها کتاب دیگر که توی این حوزه نوشتم و همچنان دارم می نویسم حتی پیش از اینکه من خدمت شما برسم داشتم می نوشتم.ینی در هر فرصتی که پیدا کنم دارم به این زمینه فکر میکنم و تامل میکنم. چندتا نکته رو می خواهم طرح بکنم و خواهش بکنم از دوستان عزیز،ببینید من معتقدم شانزده تا امام حسین وجود دارد. میدونم تعجب می کنید ما شانزده تا امام حسین داریم که این شانزده تا امام حسین نا شناخته اند. البته یک نفر اند.
شما می دونید امام حسین شاعر هم بوده است و می دانید یک دیوان شعر دارد به اسم ادب الحسین. کسی تا بحال از شعر های امام حسین چیزی خوانده در حافظه اش هست.
ببینید اگر شما امام حسین شاعر را بخوانید و به دقت بخوانید و شعر ها رو با ترجمه دقیق بخوانید من فک کنم در قلمرو شعری شما بی شک تاثیر خواهد گذاشت. تاثیر خواهد گذاشت در شعر شما. بخوانید این مجموعه شعر های امام حسین را.
الان نمی خواهم در مورد قلمرو های شعری. گونه های شعری امام حسین درون مایه شعر امام حسین، با شما صحبت بکنم وقتش نیست. میدانم اونقدر فرصت ندارم.
اما دعوتتان می کنم که بخوانید و اگر دوست داشته باشید و اگر کتاب ادب الحسین گیرتان نیامد یا مثلا ادب الطف که اونجا شعرهای امام حسین را یکجا آورده و بررسی کرده است. دست کم کتاب فرهنگ سخنان حسین ابن علی علیه السلام رو ترجمه آقای علی موید اگر دوستان به دست بگیرن در انتها شعرهای امام حسین رو آورده است.
شما می توانید رویکرد امام حسین یا بقول امروزی ها رهیافت ها امام حسین نسبت به مسائل و موضوعات رو ببینید که امام حسین کجاها شعر گفته و به چه معقوله و موضوعاتی پرداخته است.
نمی شود محبوب من حسین باشد اما منظر حسین مقابل نگاه من نباشد. خوب است از همان پنجره ای به جهان نگاه کنیم که حسین نگریسته است این زاویه دید رو خالی می خواهم بکنم ،دوستان عزیز بخونند و مطالعه بکنند. پس یک بخش که امام حسین ناشناخته است. امام حسين شاعر است
یک امام حسین که زودتر بگم و بیشتر می شناسید امام حسین مقتول است.راست ما معمولا میریم سراغ گودال قتلگاه و معمولا بیشترین توضیحات و توصیفات که هست اونا رو میدیم. عذر خواهی می کنم من از دوستان من بعدا سرم رو میندازم پایین و از اینجا میرم.
اگر یک وقت سخنی می گوییم که رنگی از گستاخی داره یا آزردگی داره، پیشتر عذر خواهی می کنم، خیلی ما افوالی و شفاهی هستیم داریم شنیده ها را تکرار می کنیم زاویه های دیگری رو نمی بینیم نسبت به موضوع.
مطالعه صورت نمی گیرد حتی اگر حسین مظلوم میخواهیم مطرح بکنیم لااقل کل زیست مظلومانه حسین رو ببینیم. در این مدت حدود سه چهار ماه هست یک گروهی، از هالیوود اومدن و میخواهند برای امام حسین تولیدی داشته باشند. من حدود سه ماه در خدمت شون بودم و یک دور کربلا رو براشون توضیح دادم از اول حرکت امام حسین این ۲۵ منزلی رو که امام طی می کند در این ۲۴ روز که به کربلا می رسد رو توضیح میدادم و این ها رو دیدم که بهت زده دارند نگا میکنند و میگن چرا این چهره امام حسین رو مطرح نشده است. اصلا به گمان من همین رو پیش روی خودتان بگذارید چندین منظومه می توانید خلق بکنید.
ما یک عرصه ای که بازهم فراموش شده است. عرصه کودک و نوجوان است دوستان عزیز برای نسل آینده چه می خواهیم بگوییم برای همین دهه هشتاد ها دهه نودی ها ما چه داریم از حسین بگوییم.
حسین رو چگونه باید برای این ها مطرح بکنیم ،بدونید چقدر غفلت شده در این زمینه. چند؟
۲۰_۲۵ سال پیش خدا رحمت کند دوست عزیز ما دکتر قیصر امین پور، منظومه ظهر دهم رو گفت، نمی دانم دوستان خوانده اند منظومه ظهر دهم را. منظومهی ظهر دهم توصیف عمر ابن جناده است. البته اسمش رو دکتر امین پور نبرده است. این منظومه ولی این منظومه یک منظومه بسیار زیباست حالا اخیراً هم روش کارشده، عمربن جناده رو دوستان همه شنیده اند، همون بچه یازده ساله ایست که به قول قیصر وقتی وارد میدان کربلا شد. شمشیرش روی زمین خط می انداخت. زمین کربلا رو شخم می زد. اینقدر قدش ریز بود. باباش پیش از خودش در تیرباران صبح عاشورا به شهادت رسید. می دونید کربلا چند تا مرحله دارد.
شروع کربلا با تیرباران است، که ۵۲ نفر از اصحاب اباعبدالله شهیدان تیرباران صبح اند و یکی از اون هایی که تو این تیر باران شهید می شود.پدر همین عمربن جناده است. جناده بن حارث انصاری، پیرمردی بود از اصحاب پیغمبر بود. فقط وقت کرد یک بیت شعر بگویید و بعد به شهادت رسید.
درحالی که این تیر هم خورده بود فقط همین یک بیت رو تونست بگه،
أَنَا جُنَادٌ وَ أَنَا ابْنُ الْحَارِثِ لَسْتُ بِخَوَّارٍ وَ لَا بِنَاکثی
همین یک جمله راگفتم یک بیت را گفت و به شهادت رسید. که این یک بیت به گمان من یک تفسیر بزرگی از کربلاست ، یا شاید من بتونم بگم بهترین جهاد تببین در کربلا با همین یک بیت اتفاق افتاده که جناده ابن حارث انصاری گفت بعد این بچه آمد کنار میدان، آماده شد که به میدان بیاد.یک لباس سفید پوشیده بود، خیلی هم خوشتیپ بوده، امام فرمود: برگرد، مادرت تنهاست.اسم مادرش بحریه است.گفت پدرت شهید شده، مادرت تنهاست.کنار مادر باش گفت: مادرم این لباس رو تن من کرده ،مادرم مرا فرستاده.و بعد رجزی خوند که حالا شما از زبان من این رو بشنوید،من معتقدم بعید نیست فردوسی بزرگ ما تحت تاثیر همین کودک یازده ساله بوده، کربلا چه سالی بوده؟ بفرمایید : سال ۶۱ هجری بوده، حضرت فردوسی کیه ؟ چقدر بعد از کربلاست؟قرن چهارم و پنجم هجری، چند قرن بعد از اون. این بچه وقتی وارد میدان میشه جنگ رو اگه کسی بتونه توصیف بکنه، خدا میداند که این روز ها مثلا فرض کن یک طلبه ای رو شهید کرده بودند، خیلی از دوستان می گفتند ما نمی توانیم صحنه اش رو نگاه بکنیم. دیدن این بدن هایی که اونجا افتاده بوده، حالا یکی از این بدن ها پدر این بچه است. و بچه ،وارد میدان میشه،
امیری حُسَینٌ وَ نِعْمَ الامیرُ/ سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِیٌّ وَ فاطِمَةٌ والِداهُ / فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی / لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ
به نام خداوند جان و خرد / امیری حسین و نعم الامیر
شعر فردوسی دقیقا هم وزن هست. چقدر این کودک پیشتاز نسبت به فردوسی ،بیش از چهار قرن. و جالب اینه، حالا استاد شریف مرتضی مطهری می گوید :هیچکس به خوبی او رجز نخواند.
دیگران که رجز می خوانند خود را معرفی می کردند. اما این بچه امام حسین رو معرفی کرد.اما من به یک نکته لطیف تری پی بردم و اونم اینه هیچکس در این وزن رجز نخواند، دیگران که رجز می خوانند. رجز شون یک وزن دیگریست. یا اوزان دیگریست. این کودک فقط تو این وزن رجز خوند.خب از شما سوال میکنم بنظر شما نمی شود. به دیگر کودکان و نوجوانان کربلا پرداخت؟ و ما نمیتونم به خلق منظومه هایی متناسب با کودک و نوجوان فک کنیم. من دارم زمینه ای رو میسازم برای اینکه دوستان در به تعبیر امروزی ها فایل ذهنی شون جایی باز کنند برای این معقوله ها و برای این موضوعا.پس حسین مظلوم را هم اگر می گوییم، بیایم کلیت مظلومیت حسین را ببینیم. در کل این حرکت بیاییم بررسی بکنیم امام در این سیر چه می کند. چگونه سخن می گوید. با چه کسانی سخن می گوید. این قلمرو قلمرو ناشناخته است.یا کار نشده است. قلمرو سومی که و یا امام حسين سومی که من میتونم اینجا مطرح کنم. ۱۶ تا امام حسین البته نمی رسم به همه این ها بپردازم. امام حسين عارف است، عرفان امام حسین (ع) یک روزگاری چند تا پیدا شدند کربلا را از منظر عرفان دیدند.که همین چندتا را که اشاره می کنم مثلا روضه الاسرار را اگر دوستان عزیز دیده باشند. توصیه می کنم این چند تا کتاب را حتما بخوانید. مثلا روضه الاسرار را دوستان بخوانند آتشکده نیر تبریزی رو بخوانند.بخصوص گنجینه اسرار عمان سامانی رو که من بهترین منظومه عارفانه برای کربلا می دانم. حتی اگر امکان پذیر هست. جناب آقای خواجه نژاد اگر صلاح میدونید یک مدتی اصلا گنجینه خوانی اینجا باب بشه، خیلی خواندنی این کتاب فوق العاده است. اصلا ببینید چه زاویه و نگاه متفاوتی به کربلا دارد.کودک کربلا رو چگونه تعبیر می کند. رفتن حضرت علی اکبر و برگشت حضرت علی اکبر رو چگونه می بیند.فوق العاده زیباست. به گمان من می شود در این زمینه دوستان من کارهای جدیدی انجام بدهند.یعنی باز کردن منظر عرفانی به کربلا.امام حسين دیگر. امام حسين حماسه است.امام حسين چیز هایی دارد که نمی تونید با اون ها گریه کنید.
استاد بزرگوار شهید مطهری میگفت:
ماشاگرد ایشان بودیم. این بزرگوار اشاره دارد و می گوید: مثلا فرض کن وقتی که امام حسین می فرماید که، همه شما مثلا این را شنیدید، أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ تَرَکنِی بَینَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهَاتَ لَهُ ذَلِک مِنِّی هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»
که این برشی پیدا کرده از این سخن حضرت ابا عبدالله، کسی با این نمی تواند گریه بکند. رجز است، حماسه است. بخشی از کربلا، رجز خوانیست. رجز های کربلا قابل پرداختن. تعدادی از یاران حضرت ابا عبدالله رجز خواندند. همه نرسیدند رجز بخوانند.خب بعضی هاشون در همان جنگ اول صبح به شهادت رسیدند تیرباران، ولی ۴۷ نفر از یاران امام حسین رجز خواندند.
از جمله کسانی که رجز خواندند خود حضرت اباالفضل العباس هست. من دو کتاب برای حضرت اباالفضل نوشتم. یک کتاب شاید دوستان دیده باشند، ماه در آب.
من این ماه در آب را خیلی خودم دوست داشتم و لای کفن مادرم هم همین رو گذاشتم. نمیخوام بقیه اش رو بگم که بعد از این گذاشتم چه اتفاقی افتاد و چه مکاشفه ای صورت گرفت برای من و نمیخواهم به این بپردازم. یک کتاب دیگه نوشتم ایستاده بر قله فضیلت ها، نمی دانم در اینجا توی کتابخانه هست یا نه، ایستاده بر قله فضیلت ها، سی و چهار فضیلت حضرت اباالفضل رو مطرح کردم. حضرت اباالفضل بیست و هفت بیت شعر در روز عاشورا خوانده است. این بیست و هفت بیت حضرت اباالفضل برید بخوانید . اصلا فوق العاده است. حماسه عجیبی است. وقتی که به میدان می رود یک رجز. وقتی توی آب است یک رجز، از آب بیرون میاد یک رجز خیلی، بعضی از این قسمت هاش، اصلا فوق العاده است. به هر حال من رشته تخصصی اصلیم ادبیات.من وقتی شعر حضرت اباالفضل رو می خونم اینقدر ایماژ داره اینقدر تصویر های لطیف داره، تکان دهنده است.تکان دهنده است.
اینارو بریم یک مقدار کار بکنیم. بعد حماسه ی کربلا و امام حسین حماسه کم رنگ. اوایل انقلاب یکم پرداختند بعد گم شد. دوباره ما سخت به سمت تراژدی رفتیم عیب نداره تراژدی کربلا رو باید گفت. وجه تراژیک کربلا رو باید مطرح کرد.چون من معتقدم که اشک بر امام حسین تربیت عاطفیست. من اروپا داشتم یکجایی صحبت میکردم یک کسانی اومدن گفتند که چقدر اینجا شما مثلا فرض کن برای یک بچه گریه می کنید یا به این مسائل می پردازید.
مسائل غم آلود، اینقدر غم ترزیق نکنید. من اونجا مطرح کردم این تربیت عاطفی ماست. من وقتی بر کودکی گریه میکنم که تشنه بود و بی گناه گلوی نازک او را، حنجره نازک او را به تیر بستند، به هیچ کودکی بدی نخواهم کرد. من وقتی بر خیمه های سوخته گریه میکنم، خانه ی کسی رو ویران نمی کنم.من وقتی بر شهیدانی که اسب بر آنها تاختند گریه می کنم دیگر به جنازه حتی دشمنم اهانت نمی کنم.من یادم توی جنگ اینجور بود. این جنازه ها افتاده بود. بچه ها وقتی می خواستند برند. دور میزدند یا ماشین که یک وقت به جنازه ای اهانت نشه. اینا درس هایی بود که از کربلا آموخته بودند. ما خانهی کسی رو به آتش نمی کشیم چون این آموزه رو از کربلا داریم. ما را تربیت می کند کربلا، وجه تراژدی کربلا رو بپردازید.خیلی خوبه. که الان توی این سروده ها زیاد ما میبینیم
در همین مجموعه که حالا نیام سخن که ان شاالله حالا به موقع اشاره خواهد شد و معرفی رونمایی خواهد شد. نمونه های بسیار خوبی در اینجا دیدم من در این فاصله ای که اینجا بودم کتاب رو یک دور خواندم و یک چیزایی حاشیه بعضی از این شعر ها نوشتم، چه استعداد هایی اینجا هست. اینقدر غصه میخورم وقتی من مثلا میبینم یک چنین استعداد هایی هست که من میدونم با اینها یکم کار بشه چه اتفاقی خواهد افتاد.اسم هاشون هست اینجا.من شعر هاشون خوندم.حالا غیر از نام هاي آشنایی که من ارادت دارم خدمت شون میشناسم. بعضی ها رو مثلا توی برنامه های شعری کشوری دیدم. سه تا نمونه اش هم که امروز خدمت استاد عزیزمون بودیم. خانم رو بهره گیری کردیم. خانم ملکیان بهره گرفتیم.
حیف واقعا، این استعداد ها باید پرورش پیدا بکنند. این ابعاد رو باید ببینیم. امام حسين حماسه، گمشده امروز ماست. چشم.بله بسیار خب بشارتی رفت که من صحبتم رو جمع بکنم. من چهار بعد رو برای کربلا معتقدم: سوگ، حماسه، عرفان و پیام. بعد پیام رسانی حضرت اباعبدالله باز بخش گمشده ماست. آموزه های کربلا.دوستان من همیشه می گوییم، کربلا موزه نیست آموزه است. کربلا تنها برای نالیدن نیست.برای بالیدن است. کربلا تنها برای گریستن نیست برای نگریستن است. باید نگاه کرد به کربلا و درس هایی که باید برای نسل امروز برای آینده مطرح کرد از کربلا بیرون بیاریم. کربلا مال دیروز نیست حتی مال امروز هم نیست کربلا از آن فرداست.
فردا ها باید بر اساس کربلا ساخته بشه، و آخرین اتفاق بزرگ جهان که قرار است اتفاق بیفته الگوی آن عاشورا و کربلاست. بنابراین هرچه ما به سمت ظهور پیش می رویم نیازمون به کربلا جدی تر و اساسی تر می شود.
خب دیگه خسته نکنیم دوستان رو بیشتر از این. ان شالله که سلامت و موفق باشید بازم تشکر میکنم. میگن بهترین جمله ای که یک سخنران می تواند بگوید این است که وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته