قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
بسم الله الرحمن الرحيم
خدا را شاكرم كه در محفل فرهيختگان و پژوهشگران و طالبان علم دين و پژوهشگران معرفت ديني، در شهري از شهرهاي پرسابقه فرهنگي اين مرزوبوم حاضر هستم و در باب يكي از مسائل مهم با هم به گفتگو مي نشينيم.حقيقتاً من مسرور و شادمان هستم و خدا را بر اين توفيق شاكرم.موضوع بحث من همانگونه كه عنوان شده ، جهاني شدن و معرفت ديني است. البته موضوعي نيست كه بشود در يك جلسه به همه ابعاد آن پرداخت امّا من لازم دارم كه فرض بگيرم اطلاعاتي را در شنوندگان خودم . بنابراين با توجه به كياست و دانش مخاطبان مي توانم، از بسياري از مقدمات بگذرم. بحث من تحت عنوان گلوبالازيشين ان رلي جسيتاديد است در واقع جهاني شدن و معرفت ديني. من البته درباره جهاني شدن و دين سخن نمي گويم بلكه سخن من در باب جهاني شدن و معرفت ديني است. خب اگر بخواهيم نسبت بين جهاني شدن و معرفت ديني را تحليل كنيم ابتدا بايد بدانيم معرفت ديني چيست؟ آنگاه بدانيم جهاني شدن چيست؟ و بعد بنشينيم نسبت بين اين دو امر را بدست بياوريم معرفت ديني هر تعريفي كه بكنيد بالاخره يك معرفت است آن هم از مقوله دانش، نه آگاهي. يك زمان است كه ما آگاهي هاي جزئي پراكنده داريم. يك زمان است كه ما آگاهيهاي روشمند هندسي شده داريم . يعني يك نظام معرفتي به خود پوشيده است. اين را مي گويند دانش. معرفت ديني اولاً يك دانش است آن هم نه واقعاً يك دانش، بلكه گستره اي از دانش ها ، گستره اي از رشته ها، امّا همه اين دانش ها وقتي اسم معرفت ديني را به خود مي گيرند در يك چيز مشتركند. معرفت ديني در درجه اول، يك دانش است، در درجه دوم هويت واسطه اي دارد. يعني معرفت ديني بر خلاف فيزيك، بر خلاف فلسفه ، بر خلاف رياضيات، هويت واسطه اي دارد. يعني واسطه است بين وحي و مخاطبان وحي. هر دانشي كه بتواند اين واسطه بودن را ايفا كند ما به اين مي گوئيم معرفت ديني. پس معرفت ديني يك دانش با هويت واسطه اي بين وحي و بين مخاطبان وحي. قصه اين است كه مخاطبان وحي نمي توانند بدون ابزار، از وحي بهره بگيرند. آموزه هاي وحي را بفهمند، آنها را عمل كنند و يا آنها را اثبات كنند. در برخورداري از وحي بشر نيازمند به ابزار است، آن ابزار هم از مقوله دانش است. بنابراين معرفت ديني را مي توانيم بگوييم دانش واسطه اي بين وحي و مخاطبان وحي. از آن حيث كه دانش، دو تا ويژگي را دارد معرفت ديني مثل همه معارف، مسئله محور است. يعني اگه مسئله نداشته باشد معرفت ديني هم نخواهيم داشت هر دانشي عبارت است از تشخيص و حل مسائل. مهمترين ركن هر دانش اين دو ويژگي است پرابلم سيوانيگ اند پرابلم سولونيگ يعني صيد كردن مسائل و حل انها. بنابراين معرفت ديني هم چون يك دانش است تشخيص مسائل ميدهد و مسائل را حل مي كند اين يك ويژگي. دومين ويژگياش اين است كه معرفت ديني مثل هر دانش ديگر روشمند است. منضبط است، قواعد پژوهشي خاصي دارد و نمي توان از آن ضوابط و از آن اصول بيرون رفت، هر دانشي اينجوري است، دانش فيزيك ضوابط خاص خودش را دارد، چهارچوب نظري تعريف شده خودش را دارد بنابراين معرفت ديني در مجموع از طرفي دانش است يعني مسئله محور است و روشمند و ضابطه مند و از آن طرف هم گفتيم كه هويت واسطه اي دارد يعني واسطه است بين وحي و مخاطبان وحي. كمك مي كندتا مخاطبان وحي از وحي برخوردار شوند اين معرفت ديني بسيار مختصر.
امّا قصه جهاني شدن، جهاني شدن اشاره دارد به يك وضعيتي در اين مخاطبان وحي. يعني مخاطبان وحي امروز يك وضعيتي پيدا كرده اند كه جهاني شدن به آن وضعيت اشاره مي كند. اون وضعيت هر چي باشد براي معرفت ديني بسيار مهم است چون معرفت ديني واسطه بود بين وحي و مخاطبان وحي. حالا مخاطبان وحي يك وضعيتي پيدا كردند كه اولاً به طور كلي جديد است يعني اين وضعيت قبلاً نبوده، آشنا نبوده ، سابقه اي نداشته ، يك چيز بسيار جديد و نو است ، از آن طرف اين جهاني شدن اشاره ميكند به يك وضعيتي كه اين وضعيت آرامش ستان است ، و بحران آور است . حالا انواع بحرانها كه خواهيم گفت اين وضعيت جديد، وضعيت به طور كل جديد، در مخاطبان، وحي تعريفاً چيست؟ گلووبالازيشين يا جهاني شدن چيه؟ دانشمندان براي اينكه مفهوم سازي بكنند جهاني شدن را تصوير بكنند ، اولاً يك دعوا دارند كه آيا جهاني شدن پديده است ؟ يا يك پديدار ؟ و يا يك فرآيند است؟ يا يك پروژه است؟ خوب عدهأي معتقدند كه جهاني شدن يك پروژه أي است در دستان مرئي و نامرئي سلطه ها، كه مي خواهند سلطة جهاني پيدا كنند و اينها در واقع اين پروژه را دارند اجرا مي كنند . آنهايي كه به اين تعريف قائلند به جاي كلمه جهاني شدن از يك واژة ديگري استفاده مي كنند به نام جهاني سازي. اما آنهايي كه اين اعتقاد را ندارند معتقدند كه جهاني شدن يك فرآيند است يعني پروژهايست كه آغاز شده و گامهايي دارد . اين گامها يكي بعد از ديگري پيش مي آيد. پديده بودن هم به معناي اين است كه جنبه فرآيندي و داراي مراحل نيست ، يك حادثه أي است رخ داده، در گوشه أي از جهان. ما تلقي مان از جهاني شدن اين است كه جهاني شدن يك فرآيند است . اين فرآيند در يك زمينه و بستري به نام پست مدرنيزه آغاز شده و همة بشريت را تحت تاثير قرار مي دهد و البته چيز جديدي هم با خودش مي آورد . من يك توضيح واژه أي هم بدهم. جهاني شدن ترجمة غير دقيقي است از واژه گولووبالازيشين كه عربها اَلْ عُلَمه ترجمه ميكنند دقيقاً به معناي جهاني شدن نيست بلكه به معناي سياره أي شدن است . يعني كلمة انگليسي وِرِلد نيست. كلمة گلووبال است، گلووبالازيشين است ، سياره أي شدن . دليلي هم دارند كه اين واژه را انتخاب كردند كه در ضمن بحثها اميدوارم روشن بشود . اولين تعريفي كه از جهاني شدن شده مي گويند جهاني شدن يك فرآيندي است كه در اين فرآيند حادثه اي در بخشي از جهان، بخشهاي بسيار دور را شديداً تحت تأثير قرار ميدهد. مي گويند جهاني شدن يك فرآيندي است كه در اين فرآيند، اگر در بخشي از جهان حادثه اي رخ دهد، بخشهاي ديگر از جهان سخت تحت تاثير قرار مي گيرند. مفهوم سازي آقاي « مچ گرو » چنين است. « مچ گرو » و پيروانش مثالي را هم آورده اند كه معروف است به « نظريه طوفاني جهاني شدن » آن تمثيل اين است كه اگر پروانه اي جايي بال بزند طوفاني در جاي ديگر رخ خواهد داد. حالا اين تمثيل را عمداً شاعرانه و اغراق آميز بيان كردند اما اگر بخواهيم بگوئيم كه آنها يعني چه؟ اين فرآيند كه ، در گوشه أي از جهان حادثه أي رخ بدهد، گوشه أي ديگر تحت تاثير قرار بگيرد يعني چه؟ من اين را بايد با يك مقدمه كوچكي عرض كنم . ببينيد دوستان اجداد ما روي كره زمين هر وقت به بحران مي رسيدند مهاجرت مي كردند يعني از هم فاصله مي گرفتند. فاصله گرفتن اولاً فرصت دستيابي به منابع را بوجود مي آورد، يعني از طريق دوري گرفتن از همديگر و مهاجرت، امكانات زيادي دست آنها مي افتاد. چراگاهها و مراتع، منابع طبيعي و در واقع آنچه كه اينها تمتع مي كردند از حيات طبيعي. بعلاوه فاصله گرفتن از همديگر يك روشي بود براي فرار و رهايي از جنگ ،از ستيز ، از كشتن و كشته شدن. همچنين مهاجرت و دوري جستن از هم و فاصله گرفتن از هم در واقع يك راهي بود براي آرامش، براي آرامش فكري، براي آرامش خاطر. همچنان ابزاري بود براي فرار از بي عدالتي و ظلم و تبعيض. بنابراين اجداد ما در برابر ظلم و تبعيض و جنگ و بحرانها و تشويشها و فقر و قحطي از هم فاصله مي گرفتند ، مهاجرت مي كردند ، زمين گستره أي بسيار وسيع داشت و اينها مي رفتند تا از گوشه هاي ديگر و بخشهاي ديگر جهان جايي پيدا كنند و به آرامش زندگي كنند. اين قصه همينطور ادامه داشت، توي عصرهاي مختلف ، هزاران سال اين ادامه داشت. ما به دو معنا فاصله داشتيم از همديگر، 1- فاصله زماني: ما گذشته خود را نمي شناختيم و اين نشناختن گذشته خود، يك فاصله اي بود بين ما و گذشتگان ما . 2- ما يك فاصله مكاني داشتيم ، افرادي كه نقاط دور جهان زندگي مي كردند. از آنها بي خبر بوديم، بنابراين فاصله اي بود، ديواري بود ، هم در گسترة تاريخي و زمان و هم در گسترة جغرافيايي و مكان . اما بشر دو انقلاب را پشت سر گذراند. دو انقلاب به اين روند فاصله گرفتن از هم و فاصله گرفتن را وسيله اي براي گريز از بي عدالتي و ظلم و تعدي و مرگ و جنگ و فقر، اينها را هم پايان داد. يعني ديگر فاصله گرفتن از هم نمي توانست ابزار باشد براي اين كارها. آن دو انقلاب، يكي انقلاب صنعتي بود كه در دوره مدرنيزم رخ داد و يكي انقلاب در فن آوري ارتباطات بودكه پست مدرنيزم دو قرن بعد رخ داد. اين دو انقلاب زلزلة بزرگي بود كه تمام بشريت را مي توانست تكان دهد و به بياني كه خواهيم داشت سخت تكان داد. انقلاب صنعتي باعث شد كه سلطه انسان نسبت به طبيعت و فاصلة او از طبيعت هندسة ديگري ترسيم بشود. فاصله ها حذف شد، فاصلة انسانها از همديگر هم حذف شد براي اينكه انقلاب صنعتي، تكنولوژي و فن آوري را به ميان آورد، كه انسانها مي توانستند به سهولت و به سرعت، به ديار همديگر سفر كنند، با همديگر گفتگو كنند، همديگر را ببينند و همينطور تكنولوژي مطالعات تاريخي، باعث شد كه ما، به گذشتگانمان هم نزديك شديم، نزديكي علمي، نزديكي مطالعه و تحقيق، كم كم اين فاصله ها كم شدند، تا اينكه تير خلاص را به پيكرة فاصلة بين ما و اجدادمان و فاصلة بين ما و ديگران اين تير خلاص را انقلاب در فن آوري ارتباطات زد. در اثر انقلاب در فن آوري ارتباطات كه در دوره پست مدرنيزم رخ داد. فاصله ها به يك معنا حذف شدند مرزها برداشته شدند ديگه امروز، تجارت الكترونيكي، ارتباطات الكترونيكي باعث شده است كه ما مفهومي به نام شهروند را به مفهومي به نام نت وند از دور خارج كرده ايم يعني امروز به جاي اينكه بگيم ما شهروندام هستيم ما نت ونديم و شبكه هاي نت فاصله هاي جغرافيايي، سياسي و فرهنگي را از ميان برداشته اند و ما را به همديگر نزديك كرده اند. بنابراين مرزها برداشته شده مرزهاي اقتصادي، مرزهاي فرهنگي، حالا مرزهاي سياسي فقط مونده اند. اين مرزهاي سياسي دركشورهاي اروپايي به يك معنا برداشته شده اند و انسانهايي كه اجداد ما از هم فاصله مي گرفتند تا به استقلال برسند، امروز مفهوم استقلال، در واقع جاي خودش را داده به هم وابسته بودن ما در عصر جهاني سخت، به هم وابسته هستيم، يعني به جايي كه از هم جدا بشويم، به هم وابسته شده ايم. به جاي اينكه از هم فاصله بگيريم به هم نزديك شده ايم. از همه مهمتر يك حادثه ديگري در عصر جهاني شدن رخ داده است اين هم اين است كه ما در قديم نظام قومي و قبيله اي داشتيم كم كم تمدن شهري پيدا كرديم و در تمدنهاي شهري، دهكده ها، زير سلطة شهرها قرار گرفتند و كم كم شهرها زير سلطه ملي قرار گرفتند.
نهادهاي ملي ايجاد شدند مثلاً مجلس شوراي اسلامي فرض كنيد مجلس شوراي ملي شوراها فرض كنيد و قوه هاي ملي مثل قواي نظامي ملي، قوه مجريه ملي، قوه مقننه و قوه قضائيه تشكيل شدند و شهرها را تحت تاثير و فشار خود قرار دادند تا اينكه آنها را هدايت كنند تا اينكه به نيازهاي آنها پاسخ بدهند. امروز در عصر جهاني شدن داره اهرمها و نهادهاي ملي كمرنگ مي شه من نمي گم بايد بشه ها ، من نمي گم اين كار خوبه ها. اصلاً بحث بنده اينجا صرفاً گزارش، اصلاً داوري و ارزش داوري در ميان نيست. بنابراين اهرمهاي جهاني آمده است، نهادهاي فرا ملي متولد شده است. كموانسيونهاي جهاني تشكيل داده اند. اين كنوانسيونهاي جهاني بر عظم هاي ملي مي خواهند سلطه برقرار كنند و اينطوري نيست كه شما در درون مرزتان بگوييد من دارم يك حكمي قانوني و شرعي اجرا مي كنم نهادهاي جهاني شما را تحت تاثير قرار مي دهند، انتقاد مي كنند، بايكوت مي كنم و مبارزه مي كنندو … به هر روي اين هندسه ارتباطات عوض شده است توي اين هندسه جديد ارتباطات مهمترين نكته اين است كه مرز بين ما و گذشتگان و مرز بين ما و ديگر انسانها داره فرو مي ريزه و داره از بين مي ره و ما به يك دهكدة كوچه جهاني رسيديم و اين پديده را مي گن جهاني شدن. جهاني شدن يك فرآيندي است كه داره با حذف زمانها با تغيير مرزها، مناسبات و ارتباطات جديدي را در جهان بوجود مي آورد، كه مجموعة اين ارتباطات يك چيزي را به نام دهكده جهاني در پيش روي خود دارد. من تا اينجا تلاش كردم، هم تصورم را از معرفت ديني تعريف كنم و هم جهاني شدن را تصويري بدهم و اينك مي خواهم بين اين دوتا نسبت را بسنجم. بايد از اينجا شروع كنم جهاني شدن خوب يا بد؟ جهاني شدن توطئه است يا نه؟ اين سئوالاتي است كه تو جامعه ما خيلي ها طرح كردند. بنده معتقدم اين نوع مواجه ها نهايتاً به حل مسئله نخواهد انجاميد. ما بايد سئوال را جور ديگري طرح كنيم، بگوئيم آيا جهاني شدن تهديد است يا فرصت؟ آيا جهاني شدن تهديد است عليه بشريت يا فرصت است به نفع بشريت؟ به ديگر سخن و به بيان تمثيلي، آيا جهاني شدن يك نردبان تعالي است يا يك سرسرة متوسط است؟كداميك است ؟ « هانس كونك » در 1993 نوشت جهان در عصر جهاني شدن ،بحران بنيادين را دارد تجربه مي كند بحران ها در اقتصاد جهاني، بحرانها در سياست جهاني، بحران ها در محيط زيست جهاني. من به فرمايش هانس كونك، يك مهم تر را هم اضافه مي كنم، بحران فكر . بحران فكر هم، يكي از اضلاع بحراني است كه در عصر جهاني شدن داريم. دانشمندي به نام « آلن فراس » كتابي نوشته به نام« از موشكها به اديان » اين كتاب خيلي خواندني است. در اين كتاب نقاشي بسيار غمگيني از بحرانهاي عصرجهاني شدن ارائه كرده است. حقيقت اين است كه جهاني كه در آستانة جهاني شدن قرار دارد بسيار حامل و آبستن بحرانهاي فراواني است. قتل، غارت، حق كشي ها و سلطه گري ها، ظلم، ستم جهان را فرا گرفته است. هيچ ترديدي نيست. جهاني شدن، اگر به ظاهر آن نگاه كنيم، مي بينيم كه گويي تهديدي است عليه بشريت، درست مثل اين است كه يك مدرسه أي كه بمب گذاري شده در يك كلاس، شما بياريد همة بچه ها را براي فرار از اين خطر توي همان كلاسي بگذاريد كه در آن بمب گذاشته شده و اين دهكده جهاني آبستن چنين انفجار و خطر و تهديد و بحران است. در اين ترديدي نيست اما ما چه مي توانيم بكنيم. ما به عنوان كساني كه اولاً ديندار هستيم دوماً ايراني هستيم سوماً به معرفت ديني علاقمنديم ، ما چه موضعي مي توانيم در قبال اين جهاني شدن و عصرجهاني داشته باشيم؟ ظاهراً سه موضع به فرض منطقي وجود دارد، يك موضع اين است كه ما در واقع موضع فرار داشته باشيم، انكار كنيم، بگوئيم جهاني شدن لَيس بِشيء بگوئيم آقا چيزي نيست، بگوئيم آقا اين ازجلوه هاي شيطان است، از جلوه هاي كفراست و الكفروا يموت بِتَركِ ذكرِ، بذاريم خودشان هر چي مي خواهند بروند بيرون، بروند جلو، به ما چه ارتباطي دارد؟ و ما در واقع يك موضع پشت كردن، اعراض، انكار نسبت به جهاني شدن داشته باشيم. اين يك موضع است به فرض عقلي. يك موضع ديگر اين است كه ما تسليم بشويم و بگوئيم جهاني شدن يك تريلي است كه از آن بالاي كوه دارد سرازير مي شود و مي آيد و ما هيچ كاري نمي توانيم بكنيم فقط مي توانيم دستها را بالا ببريم . نه مي توانيم سرعت آن را بگيريم، نه مي توانيم آن را مهار كنيم، نه مي توانيم جلوي آن را سد كنيم و هيچ كاري نمي توانيم بكنيم و البته مي توانيم گريه هم بكنيم، زاري كنيم، احياناً دعايي كنيم ،بهرحال اما تسليم اين جهان بشويم بگوييم آقا هر چه پيش آيد خوش آيد بالاخره اين طور است و بالاخره اين جهان شدن مشيتي است از مشيتهاي الهي بايد تسليم آن بود و از خود نبايد هيچ تكاني بخوريم و حركتي بكنيم. اين دو حالت دارد يعني اين دو فرض ما است اما فرض سومي هم داريم من هميشه وقتي به اين بحران هاي جهاني شدن فكرمي كنم بيادم مي آيد آن صحنه أي كه اوايل بعثت رسول گرامي اسلام(ص) كه افراد را جمع كرد و گفت من را امين مي شناسيد؟ گفتند: بله ،گفت اگر از حادثه أي خبر بدهم قبول مي كنيد؟گفتند : بله،گفت خبر مي دهم از پشت اين كوه يك حادثه اي دارد مي آيد شما را بگيرد ، يك امري دارد شما را تهديد مي كند ، مصيبت وبلايي دارد شما را مي گيرد تا تكان نخوريد و به خود نيايد از بين رفته ايد. واقعاً اينطوري است پشت اين كوه ها همين نزديكي، حادثه اي جهاني دارد مي آيد، بلكه آمده است و دارد همينطور اين فرايند پيش مي رود و ما تا تكان نخوريم سرنوشت ما رقم زده مي شود، نه موضع انكار عاقلانه است نه موضع تسليم، بلكه ما بايد چكار بكنيم؟ بايد بازيگري نقادانه بكنيم . اجازه بدهيد مثالي بزنم، يك زمان در اين مملكت راديو آمده بود دوستان كه سن شان زياد دارند بيادشان مي آيد اين راديوها سيم خاصي داشتند كه از پشت بام ها مي رفت بالا ، متدينين شهرها به آجان ها رشوه مي دادند كه اين شاخ شيطانها را جمع كنند و مي گفتند كه اين راديو شيطاني است و مبارزه مي كردند بعد اين مبارزه به سر تلويزيون آمد. بعد اين مبارزه به سر ابزارهاي ديگري آمد يكي بعد از ديگري. ولي حقيقت اين است كه راديو، كه تلويزيون، كه ماهواره، اينها ابزارند. اينها خنثي اند اينها ذاتاً نه شيطاني اند، نه الهي اند، يك ابزار، يك چاقوي براي آشپز، بستگي دارد كه ما برنامه مان در مقابل اين ابزار چه باشد. اگر بگوئيم جهاني شدن نردبان است يا سرسره ؟ جواب اين است كه بستگي دارد ما برنامه مان در قبال جهاني شدن چي باشد. آنهايي كه معتقدند جهاني شدن نداريم بلكه جهان سازي داريم، اين را خوب دقت بكنند دوستان. من در اين بحث دو پيام دارم. يكي اين است، آنهايي كه معتقدند جهاني شدن نداريم ما جهاني سازي داريم و دست مرئي يا نامرئي سلطه گران اين جهاني شدن را به راه انداخته تا بر جهان سلطه كنند، خود اين جملات داخل گيومه توطئه آميزترين سخنان است به نفع همان كساني كه دارند جهاني سازي مي كنند. يعني اين درست ما را غافل كردن است از بحران. اين درست مسئله را غلط طرح كردن است. ببينيد دوستان اگر كسي مبتلا به يك بيماري باشد، خدمتي نيست كه اين بيماري را انكار كنيم. خدمتي نيست كه اين بيماري را بگوئيم بيماري نيست. خدمتي نيست كه اين بيماري را غلط تشخيص بدهيم. جهاني شدن را بايد درست فهميد. بايد درست تشخيص داد و با برنامه به فرآيند جهاني شدن رو كرد و در فرآيند جهاني شدن به شكل نقادانه بازيگري كرد . بنابراين اين هم نكته ديگر و نكته ديگر حاصلش اين است. اجازه بديد من هر سه نكته را در سه جمله خلاصه كنم تا به بدنة اصلي بحثم و كم كم نتايج اصلي بحثم و احياناً گفتگو با دوستانم بپردازيم. من عرضم يكي اين بود كه بحث جهاني شدن و معرفت ديني، معرفت ديني يعني چه؟ معرفت ديني، دانش واسطه اي است بين وحي و مخاطبان وحي.2- جهاني شدن، اشاره مي كند به يك وضعيت بور كلي دگرگوني كه، در اين مخاطبان وحي امروز پيش آمده است مي دانيد نتيجه اش چه مي شود؟ نتيجه اش اين مي شود كه اگر معرفت ديني اين بحران جديد در مخاطبان وحي را به رسميت نشناسد، از آن اعراض كند يا تسليم آن بشود ، يا وحي را ازدست خواهد داد يا مخاطبان وحي را ازدست مي دهد. هيچ فرقي نمي كند در هر حال معرفت ديني، يك قوامش به اين دو طرف است اگر وحي را نداشته باشيم ما معرفت ديني نداريم اگر مخاطبان وحي را نداشته باشيم ما معرفت ديني نداريم، اين يك. اما دوم ثبات و تحول معرفت ديني هم وابسته به اين دو طرف است اگر مخاطبان دين، اگر مخاطبان وحي، تحول پيدا كنند. معرفت ديني نمي تواند نسبت به اين معرفت بي تفاوت باشد نسبت به اين تفاوت، نسبت به اين تحول، نسبت به اين دگرگوني، نسبت به اين عوض شدنها بي تفاوت باشد اگر كساني كه به معرفت ديني مي پردازند، اگر اينها جهاني شدن را نشناسند و يا صورت بندي درست و دقيق از جهاني شدن نداشته باشند و اگر مسائل جهاني شدن را نقادانه حل نكنند ، اگر از جهاني شدن اعراض كنند ، وحي و مخاطبان وحي را از دست مي دهند اگر شما نسبت به جهاني شدن اعراض كنيد، انكار كنيد، بگوئيد اصلاً چنين حادثه اي نداريم با هر توجيه اي كه باشد، شما مخاطبان وحي را از دست خواهيد داد و معرفت ديني قوامش به مخاطبان وحي است بنابراين معرفت ديني از دست خواهد رفت. من بحثم روي دين نيست روي معرفت ديني است از آن طرف اگر كسي تسليم جهاني شدن بشود وحي را ازدست خواهد داد. بنابراين تنها راهش اين است كه جهاني شدن را با نقّادي بشناسيم و بدانيم اين جهاني شدن چيست ؟ و چگونه باهاش مي شود مواجه شد؟ خب مسائلي كه جهاني شدن براي معرفت ديني ايجاد مي كند اينها را بايد بشناسيم. واقعيتش اين است كه جهاني شدن بزرگترين، پردامنه ترين و جديدترين چالش ها را با معرفت ديني ايجاد كرده است . شما به عنوان كساني كه به معرفت ديني مي پردازند اگر هم با جهاني شدن كار نداشته باشيد جهاني شدن با شما كار دارد. جهاني شدن چالش ايجاد كرده است با معرفت ديني در همة ابعادش . در ابعاد فقهي و حقوقي، در ابعاد كلامي، در ابعاد فلسفي، در ابعاد اخلاقي. امروز در پرتو جهاني شدن مسائل بسيار نوعي از حيث كارايي و اثر بخشي معرفت ديني به بيان آمده است.
شايد بدترين آزمايشگاهي كه اثر بخشي و كارآيي معرفت ديني را مي خواهد به آزمون بگيرد جهاني شدن است مي دانيد چرا؟ چون دين ما ادعايش جهاني بودن است . مگر دين ما جهاني نيست ؟ مگر پيامبر ما خاتم پيامبران نيست؟ مگر ما نيامده ايم كه تمام جهان را بتوانيم نيازهاي شان را برطرف كنيم. حالا اين تمام جهان در يك شكل نويي به نام دهكده جهاني سراغ معرفت ديني آمده است. و معرفت ديني را به چالش گرفته است و از معرفت ديني مي خواهد كه مسائل جهاني را بتواند حل كند مهمترين مسائلي كه در جهاني شدن وجود دارد يكي اخلاق جهاني است . از سال 1993 به اين ور سويدلر، هانس كونگ و خيلي از دانشمندان ديگر اين بحث را باز كرده اند كه دهكده جهاني نياز به يك اخلاق جهاني دارد. در اين جا دو تا بحث وجود دارد براي معرفت ديني يك بحث اين است كه آيا شما توي معرفت ديني تان مي توانيد به نيازي به نام اخلاق جهاني پاسخ مثبت بدهيد؟ اين گوي و اين ميدان، بياييد كه بدهيد، بياييد كه نظام اخلاق جهاني مبتني بر آموزهاي اسلام را عرضه كنيم خبري كه ما در پژوهش هاي معاصر كم به آن پرداخته ايم چيزي كه بالاترين نياز جهاني به دين متوجه اين نياز است ، اين يك محور، اما محور دوم چالش هايي است كه جهاني شدن در زمينه اخلاق با معرفت ديني به ميان آورده است امروز شبه ها در خصوص اخلاقي بودن بخشي از آموزهاي ديني به ميان آمده است ،امروز روزگار اين است كه شما وقتي يك حكم ديني مي خواهيد صادر كنيد و يك فرمان ديني مي خواهيد صادر كنيد فرد با ترازو در مقياس جهاني مي پرسد كه آيا اين اخلاق است يا نه؟ من حالا نمي خواهم مثالهاي زيادي بزنم ولي مثال هاي معروفش كه توي اينترنتها شما دائماً مي بينيد سن مسئوليتهاي كيفري خواهران است يا يك عاقله است مناسبات حقوقي و فقهي خاصي است كه در اقشار مختلف وجود دارد هر گونه سخن كه بخواهيد بگوييد يك سئوال مي كنند، آيا اين سخن اخلاقي است؟ امروز اخلاق جهاني چنان ترازوي اخلاق را به قداست كشانده است كه حتي اگر بخواهيم متن مقدس را بفهميم به ما مي گويند آيا اين فهم شما اخلاقي است آيا اين فهم شما اخلاقي نيست بنابراين ما در معرفت ديني در بخشي از معرفت ديني، يعني در زمينه هاي اخلاق هم با يك نياز جديد روبرو هستيم هم با چالش هاي جديد روبرو هستيم اما بخش ديگر به زمينه هاي كلامي جديد اشاره دارد. در زمينه هاي كلامي جديد اين اخلاق دو بحث وجود دارد يك برنامه اسلام با اديان ديگر چيست در دهكده جهاني؟ يادمان باشد كه توي دهكده جهاني اديان باهم توي اين دهكده اند نسل ما چند نژادي شده اند. افراد باهم دارند زندگي مي كنند برنامه اسلام براي اديان ديگر چيست؟ مسئله كثرت اديان در دوره مدرنيزم يك شكلي داشت؟ امروز در عصر جهاني شدن پست مدرنيزه شكلش و عمقش كامل متفاوت شده است. امروز حداقل مي دانيم كه مسئله ديگر اديان در عصر جهاني شدن 8 تا مسئله را با خود به ميدان آورده است. و از ما مي خواهد كه ما اين 8 تا مسئله را حل بكنيم . اين هم نياز دارد به توسعه معرفت ديني و نكته ديگر هم من اشاره كنم تا ببيند كه جهاني شدن چقدر معرفت ديني را به چالش گرفته است . مسائل جديد كلامي در دوره مدرنيزم قبل از جهاني شدن شكلي داشت مثل علم ودين ، مثل توسعه و دين، مثل آزادي و دين. اما در دوره جهاني شدن در عصر پست مدرنيزم اساساً شكل مسائل جديدكلامي تفاوت ماهري پيدا كرده اند من اين تفاوتها را مي خواهم برخي ها را بشمرم ببينيد بحث يعني ما مثل اينكه به يك معيار رسيده ايم. در عصر جهاني شدن از طرفي كثرتها خودشان را نشان دادند تفاوتها خودشان را نشان دادند وقتي مرز بود ما تفاوت را نمي ديديم. ما از كجا مي ديديم كه اجدادمان طور ديگر فكر مي كردند ما از كجا مي ديديم كه اجداد ما طور ديگري زندگي مي كنند ولي امروزه فاصله ما و اجداد ما برداشته شده، ما كاملاً مي بينيم كه آنها فكر ديگري داشتند آنها سلوك ديگر داشتند، آنها سنت ديگر داشتند، و آنها آداب و رسوم ديگر داشتند. اين ديگر بودن رو شده براي ما، از آنطرف جهاني شدن فاصله مكاني را از ميان برداشته چون فاصله مكاني بوده است ما تفاوتها را نمي ديدم و فكر مي كرديم تفاوتها وجود ندارند. فكر مي كرديم همه مثل ما فكر مي كنند، همه مثل ما زندگي مي كنند، همه مثل ما مي انديشند. امروزه مي بينيم تفاوتها جدي اند. نگاه كنيد من فقط مثال مي زنم به دلايلي از ورود به مثالهاي خيلي تكنيكال و تخصصي سعي مي كنم دوري گزينم. به عنوان مثال در دوره مدرنيزم كساني مثل « استيس » كتاب مي نوشتند در وحدت تجارب عرفاني بشر اما در دوره پست مدرنيزم كساني مثل « كتز »كتاب مي نويسند در وحدت تجارب عرفاني بشر از همديگر تمايز دارد، تفاوت دارد، وجه شباهت دارد، برخلاف آنگونه كه « استيس » فكر مي كرد اثر يك زماني در دوره مدرنيزم مي گوئيم تجارب ديني به تعبير ويليام جنز تجارب ديني علي رغم شكل هاي مختلفش جوهر واحدي دارد امروز در دوره پست مدرنيزم كمتر آن مشتركها را مي بينيد كمتر آن جوهره واحد را مي بينيد، كثرت را مي بيند خوب اين كثرت سئوال انگيز است مهمترين مسئله اي كه توجه به كثرتها مي آورد نسبيت يعني چه؟ يعني اگر اجداد ما جور ديگر فكر مي كردند، اگر هم دهكده أي هاي را در گوشه هاي مختلف جهان گوناگون فكر مي كنند پس نمي توانيم بگوئيم همين است كه هست. پس نمي تونيم بگوئيم كه اين حق آنها باطل، پس نمي توانيم بگوئيم اين نجات است آنها گمراهي اند اينها موضع بنده نيست ، من دارم گزارش مي كنم كه در جهاني شدن ما با چنين بحراني روبرو هستيم پديده جهاني شدن به دليل اينكه اين فاصله ها را برداشت كثرت ها را برجسته كرد. كثرت در اخلاق، كثرت در شناخت، كثرت درسلوك، كثرت در تجارت، كثرت در ديانت. كثرت در مذهب اينها روشدند. اين رو شدن، من نمي گويم منطقي ولي به طور روان شناختي نسبيت را القا مي كند يعني اينكه بگويم حقيقت نسبي است ديانت و ايمان نسبي است، اخلاق نسبي است، نسبيت فرزند جهاني شدن و فرزند پست مدرنيزم هم بود. يادتان باشد هر چه در دوره مدرنيزم تلاش شده بود كه مطلق بودن در عقل بشري و يافته هاي بشري حفظ شود اين سقف فرو ريخت. حتي تلاش معرفت شناسان بزرگ چون « پوپر »كه مي خواستند از طريق تمايز بين مقام گردآوري و مقام داوري به نحوي نسبيت را حل كنند شاگردان « پوپر » همه بر راه ديگر رفتند. آن لاكاتوش، آن فايرابند، آن چالمر، آن فولي. « فايرابند » كتابي دارد كه به فارسي هم ترجمه شده به نام « برضدروش » وقتي فايرابند (فايرابند شاگرد پوپر است ، لاكاتوش هم يكي از شاگردان پوپر است ) وقتي فايرابند بر ضدروش را نوشت خود اين كتاب عنوانش گزنده است، عنوانش برضدروش است ، يعني ديگر ما حتي آن جهان شمولي و آن مطلق بودني كه از روشها انتظار داشتيم اينها هم بر باد رفته است داريم به عنوان معرفت شناسان برضد روش مي نويسم. فايرابند وقتي برضدروش را نوشت يك نسخه هديه كرد به لاكاتوش، روي اين كتاب كه مي نويسند هديه، اين جمله را نوشت: « هديه از يك دوست آنارشيست به دوست آنارشيست ديگر» يعني معرفت شناسان در نسبيت گرايي به جايي رسيدند كه ادعاي آنارشيست فكري را كردند توي اين بحران نسبيت، بحران كثرت، بحران زدوده شدن مطلق ها، پديده جهاني شدن بزرگترين نيازش، رفع نسبيت است و پارادوكس اين است ، معما اين است . از طرفي تو اين جهاني شدن در عرصه ها و مباني پست مدرنيستي ما رسيده ايم به نسبيت و آنارشيست فكري داشتن از آن طرف جهاني شدن نياز مبرم دارد به اخلاق جهان شمول، به دين جهان شمول، به انديشه جهان شمول و اين معما، براي معرفت ديني مسئله آورد. معرفت ديني بايد بتواند اين معماي بين نسبيت كران ناپيدا و آن نياز به جهاني شمول بودن دين و اخلاق و معرفت يك راهي پيدا كنند. مسئله اي كه متألهان غرب در عصر جهاني شدن دارند، بيشتر روي اين محور است. يعني حل پارادوكس بين از طرفي جهان شمولي و از طرفي نسبيت. البته اين بحثهاي بسيار فراواني ايجاد كرده است. ما اگر بخواهيم به عنوان مسلمانان معرفت ديني را به گونه اي كارا و اثر بخش در عصر جهاني شدن تامين كنيم، چاره اي نداريم جز اينكه به استقبال اين پارادوكس برويم ، به استقبال اين معما برويم يعني از طرفي اين نسبيت را در دست داريم از طرفي ما نياز داريم به يك مطلق بودن. چگونه مي شود اين را تامين كرد ؟ با چه فرآيندي مي شود اين را تامين كرد؟ من چون تلاشم اين است كه مسائل را بگويم، بيشتر روي مسئله تاكيد كردم، يعني اكثريت غريب باتفاق بحثم را، فقط طرح مسئله كردم و گفته ام به جاي اينكه با جهاني شدن به عنوان يك واژه، بازي كنيم. بيائيم مسائلي كه جهاني شدن در زمينه هاي اخلاق اسلامي، فقه اسلامي ، كلام اسلامي براي ما عرضه كرده است اينها را بخوبي بشناسيم. اما اگر بخواهيم در مقام پاسخ يا تلاشي براي پاسخ هم حرفي بگويم، بايد اين گونه عرض كنم كه ، چند جور مي توان موضع گرفت يكي اين است كه بگوئيم آن فرزندي كه پست مدرنيزم به دنيا آورده است يعني آنارشيست فكري و نسبيت. ما همين فرزند را نمي خواهيم و هم آن والد را نمي خواهيم آن پدر را نمي خواهيم آن مادر را نمي خواهيم. بنابراين از پست مدرنيزم برگرديم به مدرنيزم يا حتي برگرديم به دوره سنتي، اين يك راه است. يك راه ديگر اين است كه ما، يك گام هم جلوتر بريم، ببينيد چطور تو مدرنيزم يك گامي جلوتر رفتيم، به فرامدرنيزم رسيده ايم به پست مدرنيزم رسيده ايم اينك پست مدرنيزم را هم يك گام جلوتر برويم. آن گام جلوتر اين است كه ما مباني پست مدرنيستي را حفظ كنيم. جهاني شدن را به دليل اينكه فرآيندي است كه وجود دارد به رسميت بشناسيم. اما اين نسبيت گرايي را و آن آنارشيست بودن را به نحوي حل كنيم تا زمينه براي انديشه هايي مثل دين جهاني و مثل اخلاق جهاني بتواند ظهور پيدا كند. آيا چنين رويائي تعبير شدني است ؟ آيا چنين آرزويي دست يافتني است كه ما بتوانيم مباني مدرنيزم و پست مدرنيزم را هر دو را حفظ كنيم ؟ در عين حال اين تالي فاسدهايي كه وجود دارد و به شكل يك معمايي خودش را نشان داده است اين را از بين ببريم يادمان باشد اين پارادوكسي كه گفتم نه تنها براي جهاني شدن مهم است، براي معرفت ديني هم مهم است. معرفت ديني، يك طرفش وحي است. وحي مطلق است وحي مقدس است، وحي ثابت است. ما مي بايست اين ثبات و مطلق بودن را حفظ كنيم، در عين حال اين جهاني شدن هم به ما آن كثرتها و مباني را به خوبي رو كرده است چگونه مي شود اين دو تا را در واقع در برداشت مدل و طرحي كه داده اند اين است اگر معرفت ديني، مسلح بشود، به روشها و روي آوردهاي بين رشته اي مي تواند به نحو جهان شمول، معضلات كلامي و اخلاقي و فقهي را بردارد. اين يك مدل پيشنهادي است. تو كشور ما، متاسفانه هنوز مطالعه ميان رشته اي نيامده است. هنوز روان شناسان عليه جامعه شناسان موضع مي گيرند، هنوز جامعه شناسان به اقتصاد دانها موضع خوبي نشان نمي دهند، متكلمان، فيلسوفها را قبول ندارند فيلسوفها، متكلمان را. عرفا هر دو را تفكيكي ها هر سه را و احياناً فقها هر چهار را. اما يادمان باشد روزگار، روزگار برگرفتن مدلهاي ميان رشته اي است براي توسعه معرفت ديني. معرفت ديني نه به شعار توسعه مي يابد و نه به طريقهاي جذب گرايي. معرفت ديني در عصر جهاني شدن بايد توسعه پيدا كند. بايد بتواند معضلات ما را حل كند و يكي از مدلهايي كه اين را براي ما عرضه مي كند مدلهاي ميان رشته اي است. من كوتاه سخن اينطوري مي گويم چهارصد سال پيش بحران معرفتي نه در سطح خواص، در سطح دانشمندان تو اين كشور رخ داد. يعني دو سه قرن اين بحران شكل گرفت تا اينكه در قرن دهم و نهم به اوج خودش رسيد يكي از متفكران زبردست اين مرزوبوم، به نام ملاصدرا با مطالعه ميان رشته اي توانست آن بحران را حل كند بحران اين بود تمام دانشمندان روبروي هم صف كشيده بودند به جاي اينكه مسائل را حل كنند مي خواستند همديگر را از شمشير بگذرانند متكلمان عليه فيلسوفان، فيلسوفان عليه عرفا، عرفا عليه محدثان، محدثان عليه آنها و .. . ملاصدرا آمد و معرفت ديني روزگار خود را با مطالعات ميان رشته اي توسعه داد ، ترويج داد. ما امروز بيش از پيش و بيش از روزگار ملاصدرا به اين توسعه نياز داريم. دوستان عزيز، پيام اصلي عرائض بنده اين است اگردوستان من در اينجا به معرفت ديني علاقه دارند، اهل مطالعه و پژوهش هستند اگر حسرگرايي روان شناختي پيشه بگيريد، نهايتاً مخاطبان وحي را از دست خواهيد داد. نهايتاً اثر بخشي و كارآيي معرفت ديني از دست خواهد رفت. بنابراين در مقام روش شناسي بايد كثرت گرا شد. منتها كثرت گرايي روشمند، من توصيه به كثرت گرايي ديني نمي كنم توصيه به كثرت گرايي اخلاقي نمي كنم. توصيه به كثرت گرايي معرفتي نمي كنم. آن چه كه بحث من است كثرت گرايي روش شناختي است. متودوليژيكل پرولاريزن در مقابل متودوليژيكال اكسكلوزوويزن بنابراين ما كه مي خواهيم سرمايه گذاري كنيم در معرفت ديني يكي از نيازهاي مبرم در جهان از طريق مطالعات ميان رشته اي حل خواهد شد بنابراين خودمان را از حيث روشمندي از حيث توانمند بودن در حل مسائل به مطالعات ميان رشته اي بايد مسلح كنيم. امروز مطالعات ديني و معرفت ديني بيش از بيش به آبياري اين آب زلال نياز دارد و چون تو كشور اين امر پاك مغفول افتاده است و هنوز نه در برنامه هاي آموزشي حوزه و نه در برنامه هاي آموزشي دانشگاهها و الهيات ها و مطالعات ديني بطور كلي، هيچ جهت گيري ميان رشته اي كردن وجود ندارد. من همچنين عرضم ميان رشته اي بود . آن ميان رشته اي را با چند رشته اي در نياميزيم چند رشته اي مصيبتي است، كه سر از حيرت و التقاد و سرگشتگي در مي آورد. اينجا بحث ما اين نيست كه رشته هاي مختلف را قاطي بكنيم، دربياويزيم بلكه بحث اين است مسئله واقعي. در اين زمينه نياز به گفتگو زياد است من فقط خواستم سرنخي را ارائه كنم. در باب جهاني شدن و برخي از لوازم آن در يك مقاله ، در مجله اي به نام « نامه حكمت » من بيش از اين سخن گفتم نامه حكمت شماره 1 تحت عنوان تاملي بر اخلاق جهاني.بر بعدي از مسئله آنجا اشاره كردم و اينجا در واقع به اين بحث نمي پردازم فكر كنم كه سخن به جمع بندي نياز ندارد اما اگر قرار است وقتي بگذاريم براي شنيدن سخنان دوستان و طرح سئوالات و ملاحظات. من فكر كنم كه حالا وقتش رسيده باشد.