قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
متن سخنراني جناب آقاي دكتر محمد لگن هاوسن كه توسط ايشان به زبان فارسي ايراد شده عيناً پياده شده است . چنانچه بعضي از جملات به لحاظ نگارش و ساختار ادبي داراي مشكل هستند به خاطر آن است كه سعي شده عين كلام ايشان با حداقل دخل و تصرف به صورت مكتوب در آيد .
بسم الله الرحمن الرحيم
والصلوة والسلام علي سيدنا محمد صل الله عليه و آله الطيبين الطاهرين المعصومين . خيلي ممنون از معرفي كه انجام داديد. اينجا تذكر دادند كه خيلي مشهور است كه ديدگاه نسبت به اديان را به سه بخش تقسيم مي كنند:شمول گرايي، انحصار گرايي و پلوراليسم.
بنده، امروز مي خواهم اين تقسيم را ريزتر بكنم. اصل كار بنده اين است كه اين موضوع را خرد كنم.
وقتي ما نگاه مي كنيم به عبارت پلوراليسم يا كثرت گرايي مي بينيم كه انواع و اقسام پلوراليسم وجود دارد. مي خواهم آنها را تقسيم بكنم تا بفهميم كه پلوراليسم يا كثرت گرايي ديني چه ويژگي دارد.
بعد از پلوراليسم ديني انواع پلوراليسم ديگر را تقسيم مي كنيم كه چه نوع ديدگاه هايي وجود دارند كه آنها را زير چتر پلوراليسم مي توان ديد.
شايد رايج ترين نوع پلوراليسم مي گويد كه يك اصل يا گوهر مشترك در بين همه اديان وجود دارد كه بر اساس آن ما مي توانيم بگوئيم اين اديان ارزش دارند يا به حق و نجات مي رسند، مي گويند اديان مختلف يك عنصر مشترك دارند.
ولي بنده مي خواهم پيشنهاد كنم يك نوع پلوراليسم ديگر كه خلاف آن را مي گويد كه نه يك چيزي مشترك بين همه اديان پيدا نمي شود، ولي خدا مي تواند هدايت كند هركسي را كه مي خواهد از طرف اديان مختلف، نه به خاطر يك چيز مشترك كه بين آنها است بلكه از راههاي مختلف، خدا مي تواند هدايت كند يعني به طور خاصتر آن پلوراليسمي رايج است و جان هيك آن را مطرح كرد و يا آن نوعي كه سنت گرايان و دكتر نصر، مي گويند : كه يك لپ باطني بين همه اديان است و به خاطر اين ما مي توانيم بگوئيم كه همه اديان خوب هستند. وقتي كه آنها مي گويند كه همه اديان اين لپ مشترك را دارند و قائل هستند فرقي نمي كند كه هر كسي چه ديني دارد، دين يك امر فرهنگي است.
بنده در آمريكا در خانواده كاتوليك هستم پس بايد كاتوليك بشوم. شما در اين جا هستيد بايد مسلمان باشيد. هركسي در فرهنگ خودش ديني دارد و بواسطه آن هدايت مي شود و يك چيز مشترك بين همه آنها است بايد آنرا پيدا كنيم.
من اين را قبول نمي كنم، هر دين ويژگي هاي خود را دارد درست است كه چيزهايي مشترك دارند ولي اينها براي هدايت كافي نيست.
براي هدايت بايد به ويژگي هاي خاصي كه در هر دين است توجه داشته باشيم. بنده مي خواهم بگويم در اسلام، در دين كاتوليك، يهودي، كساني مي تواند هدايت شود و در خيلي از اديان مختلف، حقيقت هم دارند، باطل نيستند ولي با اين همه مي خواهم از يك نوع انحصار گرايي دفاع كنم كار مشكلي است كه چطور مي خواهم چيزهايي را كه ظاهراً ضد هم هستند جمع كنم و هيچ اشكالي و تناقضي پيش نيايد.
يك نگاه كنيم به لغت پلوراليسم به انگليسي و معادل آن به آلماني كه اولين بار كريستين ولف ورد (1679 تا 1754) كه همزمان با لايب نيز بود. از آن استفاده كرد ايشان از اين لغت براي يك ديدگاه متافيزيكي استفاده كرد و توجه اي به كثرت اديان نداشت.
در آمريكا هم جيمز از اين لغت استفاده كرد، باز هم با يك مبنايي متافيزيكي با يك ديدگاه منه وحدت وجودي ، آنان مي گفتند : نمي توانم بر يك جوهر واحد برسيم كه تمام جهان از آن است آنان مي گفتند: چيزهاي مختلفي وجود دارد.
نوع ديگر پلوراليسم كه خيلي مورد بحث است كثرت گرايي اخلاقي است در حالي كه پلوراليسم هاي متافيزيكي مي گويند كه در انواع جواهر، عقايد و اصول عملي كثرت وجود دارد اما پلوراليسم اخلاقي مي گويد در ارزشهاي اخلاقي كه مستقل از هم هستند كثرت وجود دارد . بين دو نوع پلوراليسم هم متافيزيكي و اخلاقي در آثار آيزابا برلين (I saiah Berlin) (1909 تا 1977)يك ارتباط لطيف پيدا مي شود او در تمام زندگي از پلوراليسم اخلاقي دفاع كرد.
نوع ديگر پلوراليسم در نظريه پردازي هاي سياسي وجود دارد. آنها از پلوراليسم استفاده مي كنند ولي منظورشان اين است كه يك نظام سياسي داريم كه در اين نظام روش زندگي مختلف جايز است، مخصوصاً در اروپا خيلي بحث است كه مسلماناني كه در اروپا زندگي مي كنند بايد ياد بگيرند كه مثل اروپايي ها زندگي كنند و يك فرهنگ مشترك با اروپائيان پيدا كنند يا فرهنگ خود را حفظ كنند كه ويژگي خاصي دارند كه با فرهنگ اروپايي سازگار نيست.
بعضي ها مي گويند بايد در اروپا انواع مختلف فرهنگ را داشته باشيم و اين اشكالي ندارد ولي بعضي ديگر مي گويند نه همه يك فرهنگ مشترك بايد داشته باشيم.شايد بهترين جايي را كه مي توانيم به پلوراليسم سياسي توجه داشته باشيم در نوشته هاي اخير جان رالز است كه او يك فيلسوف سياسي است كه درباره نظام هاي جهاني و يا نظام هاي فراگير صحبت مي كند كه شامل افكار و ارزش ها هم مي شود و مثل هايي مي آورد مثل نظام هاي ديني، سوسياليسم، اومانيسم و مثل آنها.
ايشان مي گويند كه ما مي توانيم انتظار داشته باشيم كه در جامعه هاي دموكراتيك طرفدار داشته باشند و در كنار هم باقي بمانند.
بعد از اين همه مي رسيم به پلوراليسم ديني يا بهتر است بگوئيم پلوراليسم هاي ديني.
خوب ، نگاه مي كنيم كه چطور از اين عبارت استفاده كردند، مي بينيم ابهام وجود دارد. بعضي مي گويند پلوراليسم را اين طور تعريف مي كنيم كه چه كسي مي تواند به بهشت برسد، يعني كسي پلوراليست است كه معتقد است تابع اديان مختلف مي توانند به بهشت برسند ولي بعضي از نويسنده ها كه بيشتر از پلوراليسم ديني در يك معناي سياسي استفاده مي كنند مي گويند ما بايد يك جامعه درست كنيم كه براي پيروان اديان مختلف احترام وجود داشته باشد و وقتي كه در جامعه اي اين نوع احترام كم است مي گويند اين جامعه غير پلوراليسمي است. اين يك نوع پلوراليسم است.
و اقسام پلوراليسم را مي توانيم تقسيم بندي بكنيم كه چه چيزي خوب است. قلمرو اديان مختلف و تا چه اندازه؟
پس اول ما بايد ببينيم در مورد اديان چه چيزي را خوب مي گويند و دوم اينكه قلمرو اين كثرت را نگاه كنيم يعني وقتي ما مي گوئيم پلوراليسم ديني، يعني هر دين حتي شيطان پرستي را هم شامل مي شود يا جادوگري يا حتي بت پرستي كه در دوران جاهليت در عربستان بود يعني كسي كه قائل به پلوراليسم ديني است همه اين چيزها را بايد قبول كند و بگويد خوب است.
بعد بايد نگاه بكنيم كه وقتي ما مي گوئيم كه در اديان يك چيز خوب دارند يا يك حقيقت دارند اين در كجا پيدا مي شود.
بعضي از روان شناسان مي گويند اديان براي سلامتي رواني خوب هستند و اين اثبات شده. آيا همه اديان براي سلامت رواني خوب هستند . آنان برابر هستند ؟
و آيا مي توانيم آنان را ارزش يابي كنيم ؟ و يا جامعه شناسان مي گويند اديان يك نقش مهم در تقسيم ارتباطات اجتماعي دارند. آيا همه اديان اين كار را مي كنند؟ آنهم در حد بسيار خوبش ، يا چيزي كه خيلي مهم است و در نوشته هاي جان هيك آمده، نجات است و منظور آنها از نجات يعني رسيدن به بهشت.
آيا مي توانيم پيروان اديان مختلف را در بهشت پيدا كنيم يا اگر موفق شديم به آنجا برسيم ببينيم فقط شيعيان اثني عشري آنجا هستند و ديگر خبري نيست.
يك چيز ديگري هست كه وقتي به اديان نگاه مي كنيم با فرض آن كه چيزي كه دين به ما آموزش مي دهد درست است. بعضي از اديان جعلي است و انسان خود آن را درست كرده است.
براي كاري نگاه كردم به قرآن، جايي كه ريشه سلطنت و سلطه وجود دارد. خيلي جالب است، خدا وقتي مي خواهد بت پرستي و شرك را محكوم كند مي گويد اين ها فقط اسامي است كه آنها جعل كردند و اينها سلطنتي ندارند يعني حجتي ندارد، جايز نيستند ولي بعضي از حرفها درباره اديان جايز است.
چندين بار خدا مي گويد كه من حضرت موسي را فرستادم با آيتها و نشانه ها و سلطنت و حجت. پس ما مي توانيم تقسيم كنيم اديان را، آنهايي كه جايز هستند از جانب خدا و بعضي ديگر كه جايز نيستند.
بعضي چيزهاي مثبت ديگر كه درباره اديان گفته مي شود توجه دارد به پيروان، مربوط به مراسم و آموزه هاي اديان يا ويژگي هاي تاريخي اديان، مثلاً: در فلان دين پيروان اين دين يك نوع تجربه عرفاني دارند كه خيلي جالب است ولي يك چيز ديگر مي گويند كه تابع اديان مختلف همه در اين كه چند حق دارند مشترك هستند.
حق عبادت دارند، هر كسي در دين خود حق دارد عبادت كند هرجور كه دينش مي گويد البته فعلاً تاييد نمي كنم چند بُعد است كه مي توانيم چيزهاي مشترك اديان را تقسيم كنيم.
نسبت به محتوي دين مي گويند بعضي از اين اديان مراسم بسيار زيبا دارند و يا در بعضي احكام اخلاقي كه آنها توصيه مي كنند بسيار خوب و درست است.
يك راهي هست كه كسي مي تواند بگويد من پلوراليست نيستم. اين است كه بگويد اديان مختلف يك نشان مثبت كه مشترك در بين آنهاست دارند. اما اين نشان برابر نيست، مثلاً: فرض كنيد كسي بوداست و ميگويد همه اديان يك نوع آرامش ذهني دارند ولي در بودايسم يك آرامش است كه اصلاً در اديان ديگر به آن نمي رسند. من اسمي براي اين ديدگاه پيدا نكردم يعني هركس مي گويد يك ويژگي بين اديان مختلف است. مثلاً مي توانيم بگوييم حقيقت كه در همه اديان هست ولي اندازه هاي مختلف دارد. در بعضي اديان كم و در بعضي ديگر زياد.
شايد ما مي توانيم بگوييم كه اينها يك كثرت گرايي درجه دوم است ولي بايد توجه داشته باشيم كه در تاريخ فلسفه و كلام، بسياري و حتي اكثريت اين نظر را داشتند. خيلي كم پيدا مي كنيم در تاريخ اديان كسي بگويد كه همه اديان باطل هستند و هيچ چيز خوب در آن نيست و فقط دين من حقيقت دارد. البته هستند ولي خيلي كم، بيشتر آن چيزي كه در اديان پيدا مي شود آن است كه مي گويند: اديان مختلف تا حدودي حقيقت دارند ولي به آن چيزي كه در دين ما است نمي رسد. اكثريت نويسنده هاي امروز وقتي معرفي مي كنند لغت پلوراليسم يا كثرت گرايي ديني را يك شرطي مي گذارند و مي گويند بايد برابر و مساوي باشند و اگر نه ما به عنوان پلوراليسم آن را حساب نمي كنيم.
يعني وقتي كه من طرفدار دين خودم هستم چرا اين دين را انتخاب كردم اگر هيچ مزيتي بر اديان ديگر ندارد من مي گويم حداقل يك كمي از اديان ديگر بهتر است. اديان ديگر هم خوب هستند ولي اگر كسي بگويد كه دين من يك كم بهتر است از اديان ديگر اين طبق گفته جان هيك و بعضي ديگر ، پلوراليست نيست، يك نوع انحصار گرايي است. اگر اينطور است انحصار گرا مي شويم. يكي از مهم ترين اشتباهات به نظر بنده كه پيش مي آيد اين بحث است كه چيزهاي خوب و يا از نوع كثرت گرايي را با هم قاطي مي كنند مثلاً اين بحث كه چه كسي مي تواند اهل بهشت شود.
اين يك بحث جالب است و يك تاريخ دارد ولي اين اختلاف نظر كسي كه طرفدار پلوراليسم است موضوع را عوض مي كند كه ما بايد به تابع اديان ديگر احترام بگذاريم. اما آنهايي كه به اصطلاح انحصار گرا هستند مي گويند بله بايد احترام كنيم اما نمي توانيم بگوييم هر كسي مي تواند بهشت برود و فرقي ندارد كه چه ديني را انتخاب كرده است.
من كتابي در اين زمينه نوشته ام و همسرم آن را به فارسي ترجمه كرد و انتشارات طه آن را چاپ كرد، تحت عنوان اسلام و كثرت گرايي ديني.
چيزهايي كه امروز مي گويم سعي مي كنم چيزهايي باشد كه در آن كتاب نيامده است، نمي خواهم تكراري باشد و اگر كسي آن كتاب را خوانده باشد برايش خسته كننده شود. مثلاً تفاوت بين كثرت گرايي تفاوت بين بر اساس برابر بودن و كثرت گرايي بر اساس تفاوت در درجه ها. در اين كتاب در مورد آنها صحبت نشده است. آنجا پلوراليسم را به 5 نوع تقسيم كرده ام اما امروز مي خواهم 7 نوع را مطرح كنم: يكي كه خيلي مهم است يعني آن چيزي كه مربوط به نجات است در بحث كثرت گرايي در غرب خيلي مهم بود مخصوصاً بخشي را كه شمول گرايان داشتند. طبق آن اگر كسي اين نوع پلوراليسم را قبول كند بايد بگويند اديان بطور برابر در هدايت مردم به نجات مؤثر هستند . ولي كسي كه پلوراليسم درجه دار قبول مي كند مي گويد كه نه اديان مردم را مي توانند به نجات هدايت كند اما بعضي از اين راهها موثرتر است راحتتر است يا كه به يك درجه بالاتر از نجات مي رساند يا اينكه توان دارد تعداد بيشتري را هدايت كند و يا موارد ديگر.
دوم: يك نوع پلوراليسم ديني ديگر چه نوع رفتاري بايد داشته باشيم يا پيروان اديان ديگر؟
كسي كه پلوراليسم برابري را قبول مي كند مي گويد كه اصلاً هيچ تفاوت نبايد داشته باشد در رفتار ما نسبت به ديگران و فرقي نمي كند چه ديني داشته باشد. اگر كسي خيلي با دقت ديني را قبول كند اصلاً نمي توانيم در جامعه اديان ديگر شركت كنيم چون وقتي در يك جامعه خاص حضور پيدا مي كنيم بايد يك نوع رفتار خاصي داشته باشيم نسبت به آنها اين حالت افراطي است و تفريط آن اين است كه متاسفانه بعضي از مسلمانان و مسيحيان هم مي گويند كه ما هيچ وظيفه اي نسبت به آنها كه در دين ما نيستند نداريم و مي توانيم خون آنها را بريزيم، مال آنها را استفاده كنيم.
به نظر بنده خيلي عاقلانه تر است كه بگوييم ما بعضي تكليف داريم نسبت به هر انساني به اندازه اي كه انسان است و ما مي توانيم وظايف خاص و اضافي نسبت به آنها كه هم دين ما هستند داشته باشيم. پس ما بايد به هم احترام بگذاريم حتي اگر هيچ ديني ندارد.
اگر به تعاليم اسلام نگاه كنيم به نظرم يك نوع پلوراليسم درجه دار هنجاري پيدا مي شود بخاطر اينكه ما وظيفه داريم نسبت به انسان ها فقط به عنوان انسان وظايف خاص داريم براي اهل كتاب و وظايف بيشتري داريم نسبت به مسلمانان.
توجه كنيد در حالي كه در تاريخ مي بينيم كه آنها كه ديدگاه انحصاري درباره نجات داشته اند رفتارشان خيلي قشنگ نبود و تحمل نداشتند، ولي اين پلوراليسم نسبت به نجات و پلوراليسم نسبت به احترام به ديگران از لحاظ منطق مستقل از هم هستند.
چندين نوع پلوراليسم هنجاري مورد توجه بعضي از نويسندگان بوده كه بعضي از آنها از لغت پلوراليسم ديني استفاده مي كنند مثلاً (فرانسوا شانتيون) براي انواع پلوراليسم هنجاري مي گويد: پلوراليسم ديني يك اصل سياسي است و بحث مي كند كه چطور اين اصل سياسي در فرانسه در 15 - 20 سال اخير در ميان محققين علوم اجتماعي و تحقيق كننده هاي سياسي و جامعه شناسي غالب شد.
دو نوع پلوراليسم ديني هنجاري تقسيم مي كنند (البته از اين اصطلاح استفاده نمي كند)
يكي: پلوراليسم آزادي بخش و يكي پلوراليسم بر اساس هويت.
پلوراليسم آزادي بخش ادعايي است كه پيروان اديان مختلف بايد حقوق برابر داشته باشند ولي پلوراليسم مربوط به هويت مي گويد: كه زير گروههاي خاصي هم داراي حقوق هستند.
سوم: پلوراليسم سومي كه مي خواهم در موردش بحث كنم بيشتر به پلوراليسم ديني معرفت شناسي توجه دارد.
پلوراليسم ديني معرفت شناختي ديدگاهي است كه از لحاظ توجيه يا دليل يا هر نگاهي كه كسي پيشنهاد مي كند براي اثبات كردن كه اين دين درست است برابر است وقتي كه اينطور صحبت مي كنيم فرقي ندارد كه چه كسي اين اعتقاد را دارد مثل اين كه ما فقط نگاه مي كنيم به اعتقادات في النفسه و بگوييم كه كدام موجه هستند يا كدام موجه نيستند و كسي مي تواند پلوراليست برابري معرفت شناختي بشود و وقتي مي داند كه اعتقادات در اديان مختلف از لحاظ توجيه برابر هستند يعني يكي موجه تر نيست از ديگري.
ما مي توانيم بگوئيم كه اين نوع پلوراليسم معرفت شناختي نسبت به باورهاست و آن را مقابل پلوراليسم معرفت شناختي نسبت به باوركننده بگذاريم يعني مي توانيم هم بپرسيم كه پيروان اديان خاص مزيت معرفت شناختي را بر پيروان اديان ديگر دارند. مثلاً: شيعيان باهوش تر هستند. اشكال آنها اين كه دين ما آن را قبول نمي كند اين است كه كند هستند تفاوت اين است. يا نه ما از لحاظ هوش و اين چيزها كمابيش مثل هم هستيم يعني دانشمند داريم و كسي را كمي پائينتر هم داريم.
ظاهراً نبايد فكر كنيم كه پيروان يكي از اديان بزرگ جهان داراي روح غير خدايي هستند و چيزي نمي فهمند، اينطوري نيست. بطور كلي آنها برابر هستند كسي مي تواند يك پلوراليسم درجه دار داشته باشد نسبت به همان حقيقت شناسي بگويد كه پيروان اديان مختلف در توجيه هاي خود تفاوت دارند حداقل نسبت به بعضي از باورها ولي اين تفاوتها كافي نيست كه ما مي توانيم بگوييم فقط يك روح داراي توجيه دارند و باقي هيچ توجيهي ندارند.
باز هم ما مي توانيم باور كنيم. ما بايد تفاوتها را پيدا كنيم. در ميزان هوش، در اديان مختلف ولي اين تفاوتها آنقدر بزرگ نيستند. ما مي توانيم بگوييم فقط يك گروهي موجه هستند بخاطر اينكه از ديگران زرنگتر هستند ولي اين بحث بيشتر پيچيده مي شود و ما نگاه مي كنيم به خود اين باورها. توجيه بعضي از باورها و اعتقادات ديني به طور ذاتي مشكلتر است از ديگران.
شايد هر ديني اعتقادات مشكل دارد و اعتقادات آسانتر نسبت به توجيه و شايد بخاطر يك نوع تعادل بين آنها پيدا مي شود ولي معقول است كه ما گمان كنيم كه بطور كلي تفاوتها هم در اين اعتقادات مختلف است.
نوع چهارم: پلوراليسم ديني نسبت به حقيقت يا صدق در مورد اين است كه باور ما درست است در حالي كه درباره توجيه ما درباره باورها. اينجا هيچ تقسيمي نمي كند بين خود باورها و باور كننده. اگر كسي اينجا نسبت به حقيقت يك پلوراليسم برابري دارد آن مي گويد: همه اديان بطور برابر حقيقت دارند و مي توانيم چند جور تصور كنيم.
بنظرم خيلي مفهوم نيست كه بگوئيم كه هر گزينه در اعتقادنامه هر دين بطور برابر صادق است يا حقيقت دارد، بخاطر اينكه بين آنها تناقض وجود دارد پس اين نوع پلوراليسم را نيز نمي توانيم قبول كنيم.
البته هر كسي مي تواند بطور نسبي آن را فبول كند اگر نسبي گراست نسبت به حقيقت مي تواند بگويد اشكال ندارد تناقض در هر دو طرف هست و دو زاويه خاص دارد ولي اين يك بار خيلي سنگين است كه اگر كسي مي خواهد پلوراليسم را بفهمد خيلي مشكل است.
راه ديگر كه الان بعضي از منطقيان غرب مي گويند كه بعضي از قضيه ها هم زمان مي تواند هم صادق و هم كاذب باشد و بنده هم در فتوحات مكيه ابن عربي چيزي پيدا كردم كه خيلي شبيه آن است.
ابن عربي مي گويد: در دو طرف ، حقيقت در هر دو هست بعد مي گويد نه اينكه يكي در يك جهت و آن در جهت ديگر نه در عين همان جهت و اين خيلي عجيب است.
به هرحال كسي مي تواند اينطور بگويد كه اديان مختلف هم تناقض دارند حقيقت دارد و من نتوانستم توضيح خوبي براي آن پيدا كنم.
دكتر نصر هم گاهي اوقات به اين نوع ديدگاهها اشاره مي كند. من نقدي بر ديدگاه ايشان نوشتم كه بين اديان تناقض وجود دارد پس ما نمي توانيم بگوئيم هم اديان از اين جهت كه تناقض دارند حقيقت بار هر دو است . ايشان گفت شما نفهميديد و اين مي شود. فهميدن دين خيلي درجه بالا است كه ذهن شما نمي رسد شايد يك راه ديگر هست كه شايد كسي بگويد درباره گثرت گرا هستم و بگويد در اعتقادنامه اديان مختلف چند چيز در اين كاذب است و چند چيز صادق و همينطور در اعتقادنامه دين ديگر و اندازه حقيقت از آنها برابر است.
اما اشكال اينست كه راهي وجود ندارد تا مقدار حقيقت را اندازه بگيريم و نمي توانيم اعتقاد را جمع كنيم و از جملات چيزي را حساب كنيم .
در اين درجه پائين كه من هستم من نمي توانم بفهمم اگر تناقض بين اديان پيدا مي شود ما مي توانيم بگوييم در همان جهت حقيقت دارند.
پنج: اديان نظريه ها نيستند و نمي توانيم بگوييم دين فقط اعتقادنامه است. اديان بعد علمي هم دارند، اين بعد دو نوع پلوراليسم ايجاد مي كند:
الف) اخلاق در اديان بزرگ كه از لحاظ شريف بودن برابر هستند يعني اخلاقي كه دين X توجه مي كند و دين Y و دين Z از لحاظ شريف بودن برابر هستند يا نسبت به آن ارزشها توصيه مي كند و يا وظايفي كه براي پيروانش مي دهد يا فضيلتهايي كه تشريح مي كند ما مي توانيم بگوييم كه اين پلوراليسم كثرت گرايي ديني اخلاقي است و همين طور كه كثرت گرايي معرفت شناختي تقسيم كردند به باور و باور كننده، اينجا هم مي توانيم تقسيم كنيم به فاعل و احكام يك پلوراليسم اخلاقي نسبت به دين كه فاعل محور است. مي گويد كه از لحاظ اخلاق، بين اديان مختلف برابرند يعني اخلاق مسيحيان و بودائيان و مسلمانان خوب و بد در هر ديني است و هيچ ديني در مسابقه اخلاق برنده نمي شود.
ولي پلوراليسم نسبت به احكام مي گويد نه ما كاري بر پيروان نداريم، ما نگاه مي كنيم خود اين احكام كه آنها توصيه مي كنند كه چيزي خوب است يا نه باز هم ما مي توانيم اين را مطرح بكنيم به عنوان يك نوع پلوراليسم براي برابري يا درجه دار.
دو ديدگاه اصلي است نسبت به پلوراليسم برابري نسبت به احكام اخلاق.
يك راه اين است كه كسي قبول كند يك نوع نسبي گرايي اخلاقي. اينطوري كسي مي تواند بگويد كه هر اخلاق و هر ديني نسبت به ملاك خودش خوب است و هيچ ديدگاه مطلق نيست كه ما بتوانيم بگوئيم كه يكي بهتر از ديگري است.
يك راه ديگر كه بيشتر مطرح مي كنند اين است كه مي گويند اصول اخلاقي همه اديان بزرگ برمي گردد به يك دسته اصول مشترك و تفاوتهاي خاص بين آنها مهم نيست. هيچ كدام از اينها بنظر بنده خيلي قابل دفاع نيست و تفاوتهاي مهم بين احكام اديان وجود دارد و ما نمي توانيم نسبي گرايي نسبت به احكام را قبول كنيم.
يك نوع پلوراليسم ديگر با توجه به بعد عملي دين بوجود مي آيد و اين مربوط به وظايف ديني به جاي وظايف اخلاقي است يعني ممكن است كسي همه وظايف ديني اش را انجام دهد با تبعيت هر كدام از كثرت اديان اين نوع كثرت گرايي را بنده مي گويم كثرت گرايي ديني مربوط به وظيفه يا وظيفه گرايانه.
آنها كه مثل بنده آنرا رد مي كنند مي گويند كه خدا به تمام انسانها در زمان حاضر دستور داد كه ما يك دين خاص را قبول كنيم، انتخاب دين يك ترجيح شخصي نيست.
يك كسي زنگ زد به اداره بنده و گفت: كه فكر مي كنم بهتر است كه من يك دين ديگر داشته باشم. گفتم: چرا؟ گفت: چون اسلام را امتحان كردم خيلي خوب جواب نداد، حس مي كنم يكي ديگر را امتحان كنم شايد بهتر جواب بدهد.
دين چيزي نيست كه ما مثل پيراهن امتحان كنيم كه به من نمي آيد آن را امتحان كنم از آن خوشم مي آيد. دين اينطوري نيست. چرا نيست؟ چون دين با دستور از سوي خدا مي آيد.
ولي آنها كه دفاع مي كنند از پلوراليسم ديني معمولاً مي گويند نه دين چيزي فقط فرهنگي است و وابسته به شخصيت ما و چطور بزرگ شديم و چيزهايي مانند اين.
بنده مي خواهم بگويم كه اين نوع پلوراليسم نسبت به وظيفه ديني اصلاً قابل قبول نيست ، هم از لحاظ تعليمات اسلام و هم از نظر تعليمات اكثريت اديان ديگر جهان.
هفتمين نوع پلوراليسم كه مي خواستم بيان كنم پلوراليسمي است كه ما مي توانيم بگوئيم پلوراليسم ديني باطني طبق اين نوع كثرت گرايي ديني در حالي كه اديان مختلف هستند كه تفاوت دارد از لحاظ باطن يك چيز مشترك دارند.
معمولاً ابهام است كه اين باطن دقيقاً چيست ولي غالباً مي گويند كه همه اديان مي رسد به يك هدف و اين هدف يك نوع خلقت جاودان است كه شامل اصول متافيزيك مختلف.
يك پلوراليسم باطني مي تواند بگويد كه اديان به طور برابر موثر هستند براي رسيدن به اين معرفت يا مي تواند بگويد فقط اين معرفت نهايي يك چيزي است يا مي تواند بگويد كه يك قسمت از اين حكمت باطني مشترك باطني است در همه اديان.
ولي به طور خلاصه بنده نسبت به بعضي از اين نوع پلوراليسم دفاع مي كنم، مخصوصاً از لحاظ درجه، يك نوع پلوراليسم درجه دار، نه پلوراليسم مطلق ولي ادعاي بنده اين است كه يكي از ويژگي هاي دين اسلام اين است كه در اديان ديگر ديده نشده چيزي عجيب است و تنها در اسلام است كه توجه مي كند به اديان ديگر، يعني در اصول اين دين از ابتدا اسلام احترام مي كند به پيروان اديان ديگر. حداقل در دين مسيحيت من اصلاً اين چيزها را نديدم يعني يك كتاب مقدس نداريم كه چه كار كنيم نسبت به اديان ديگر.
البته مثلاُ حضرت مسيح رفتار خوب داشته نسبت به همه، ولي در رفتار كه توي تقويم كليسا است نسبت به پيروان اديان ديگر چيز خاصي نداريم ولي در دين اسلام يك ويژگي خيلي مهم است.
بعد نتيجه مي گيريم كه يكي از مهم ترين انگيزه ها براي پلوراليسم ديني ميان مسيحيان ليبرال مثل (***) اين است كه آنها مي خواستند يك زمينه درست كنند كه ارتباط پيدا بشود بين مسيحيان و غير مسيحيان. به جاي آنكه با آنها مسيحي نيستند با تنفر و كساني كه اهل جهنم هستند ، نگاه كنيم، مي گويند كه ما بايد نگاه كنيم به آنها از لحاظي كه دين ديگر دارند و چيزهاي مشترك بين آنها است نگاه كنيم .
پس انگيزه براي پلوراليسم در ميان افراد مثل جان هيك يك نوع همكاري و تحمل ايجاد شد ولي در فكر اسلامي اين تفاوتهاي ديني را به عنوان يك ترجيح شخصي آنها كه ديني غير اسلام انتخاب مي كنند يك اشتباه مي كنند يا اشتباه مي شد بخاطر اينكه گناه مي كنند يا يك بهانه دارند يا قاصر و يا مقصر هستند و چون ما راهي نداريم كه كي قاصر و كي مقصر است بايد ارتباط خوب را بين آنها كه مسلمان نيستند برقرار كنيم.
در دين مسيحي مخصوصاً در مسيحيت پروتستان يك ارتباط قوي هست بين نجات و اعتقاد درست.بخاطر اينكه فكر مي كنند به واسطه اعتقاد درست در باز كردن حضرت مسيح از صليب شريك مي شود.
مي گويند: فقط به واسطه او كسي مي تواند به نجات برسد.
اين ارتباط بين اعتقاد درست و نجات باقي مي ماند در ميان پيشنهادهاي مسيحيان.
پلورايسم ديني مثل پيشنهادهاي كم اسميت و جان هيك .
در اينكه آنها مي گويند كه بالاخره اين كثرت اعتقادات ديني فقط تفاوتهاي ظاهري است ولي يك اعتقاد واحد اصولي هم وجود دارد كه شايد ما نمي توانيم اين را ابراز كنيم. در زبان انساني ولي اگر كسي اعتقاد ندارد به اين باز كردن مسيح از صليب و اگر كسي هم به ارتباط بين اعتقاد و نجات اعتقاد ندارد به نظر بنده روشن است كه ما مي توانيم به نجات برسيم اگر هدايت را قبول كنيم. اسلام مي گويد براي رسيدن به بهشت مثل مسيحيان فقط كارهاي نيك به تنهايي كافي نيست و با اعمال خودمان به تنهايي به جايي نمي رسيم بايد كمك خدا باشد.
اين هم موضوعي است كه در صحيفه سجاديه امام زين العابدين (ع) پيدا مي شود يعني كارهاي نيك بدون ايمان زمينه ندارد.چون ايمان چارچوب شناختي مي دهد كه توي آن متوجه خبر نهايي مي شويم و نيت پيدا مي كنيم و انگيزه براي كار درست داريم و با اين جهت گيري خدا ما را جذب مي كند. ولي ايمان بيشتر و بالاتر از قبول كردن يك فهرست اعتقادي. حاضر بودن كه كسي راه برود بسوي خدا و با تمام دل به اراده او تسليم باشد.
البته در دين مسيحيت بيشتر بحث نجات است ولي در اسلام به جاي نجات بيشتر بحث درباره هدايت است براي رسيدن به لقاء الله.
خدا دستور مي دهد كه بايد اعتقاد و ايمان داشته باشيم و بايد عمل كنيم و در عصر حاضر ما بايد قبول كنيم و بايد رعايت كنيم احكام اسلام را به عنوان دين ولي نهايتاً اين كارهاي نيك با اعتقادات ما را نجات نمي دهد، اين خداست كه ما را نجات مي دهد كه به آخرين پيامبر خدا وحي شده است.
پلوراليسمي كه جان هيك مطرح مي كند به نظر بنده بايد آن را تحسين كنيم نسبت به ديدگاههاي ديگر در ميان مسيحيان. حداقل ايشان نمي گويد كه ما همه اهل جهنم هستيم.
بنده توي هواپيما بودم كه كسي كنارم مسيحي بود ديد كه من كتابي مي خوانم گفت: درباره چيست؟ گفتم: فلسفه دين است. گفت: دين شما چيست؟ گفتم: مسلمان هستم. ايشان هم توي دستش كتاب مقدس داشت. گفت: شما متاسفانه اهل جهنم هستيد. گفتم: چرا؟ گفت: چون شما حضرت مسيح را قبول نمي كنيد. گفتم: كه همه مسلمانان بايد حضرت مسيح را قبول كنند. گفت: اينطوري نه شما بايد حضرت مسيح را به عنوان يك نجات دهنده قبول كنيد. گفتم: قبول مي كنيم چون همه پيغمبران نجات دهنده هستند، چون همه آنها هدايت خدا را به ما مي رسانند. بالاخره بعد از توضيح باز هم گفت: اميدوارم كه مسيحي شويد و نجات پيدا كنيد وگرنه اهل جهنم هستيد. پس در كنار اين گونه افراد جان هيك يك ديدگاه خوب دارد .
به نظر بنده اين نوع پلوراليسم كه جان هيك مطرح مي كند همراه است با يك دسته ارزشهاي اخلاقي كه ما نمي توانيم قبول كنيم چون سازگار با اسلام نيست نه فقط بخاطر جزئيات آنها بلكه ملاك آنها.
اسلام مي گويد كه ما بايد نگاه كنيم به قرآن و تعليمات پيغمبر و تا هدايت شويم ولي جان هيك مي گويد: كه نه ما بايد نگاه كنيم به اخبار جاري آن چيزي كه دانشمندان امروز قبول مي كنند.
ولي در حالي كه يك عذاب شديد است براي دشمنهاي اسلام و همينطور براي آنها كه عمداً دين باطل را قبول مي كنند.
براي آنها كه مقصر نيستند بايد قبول كنيم كه حتي يك اعتقاد نادرست مي تواند يك وسيله شود كه خدا به آنها هم عنايت كند. آن چيزي كه واقعاً ارزش دارد در كثرت گرايي جان هيك تسامح و تحمل ديگران.
اين تحمل كه آنجا هست به نظر بنده ما مي توانيم يك صورت كامل تر هم پيدا كنيم در اسلام و اميدوارم كه اين راهم مطرح كنيم به عنوان يك نوع كثرت گرايي درجه دار آن چيزي كه سعي كردم معرفي كنم.