12قانون طلایی برای زندگی
مقدمه: براي اينکه ما يک زندگي مناسب داشته باشيم بايد اين 12 گام اساسي را اولاً: نسبت به آن اعتقاد و باور داشته باشيم ثانياً: به تدريج آن را در زندگي تمرين نماييم تا به صورت يک عادت مثبت در ما درآيد در اين صورت است که زندگي شيرين و خوب و خوش و اصيل شکل مي گيرد و موجبات آرامش دروني انسان فراهم مي شود که بالاترين نعمت براي انسان هاست.
1-پرهيز از حرف هاي مفت و اتخاذ روش سکوت
علت حرف مفت زدن در چيست؟ چهار دليل براي حرف هاي مفت و پرگويي در دوراني که ما زندگي مي کنيم (دوران مدرن) وجود دارد.
الف: امروزه اصولاً علامت برتري و کمال انسان را در گفتن و پرگويي ميدانند و براي سخن گفتن و نيز کلماتي که بر زبان جاري مي شود ارزشي قائل نمي شوند در حالي که در گذشته سکوت از ويژه گي هاي انسان هاي فرهيخته و بزرگ بود.
ب: در دوران مدرن دموکراسي از شهروندان مي خواهد در مسائل مختلف اظهار نظر کنند و اين باعث حرف هاي مفت مي شود و هر کس هر حرفي را مي زند در حالي که طبق مسائل اخلاقي هر حرفي را انسان نبايد بزند بخصوص در حوزه اي که علم و تخصص ندارد.
ج: در دوران مدرن هر کس بنام کنجکاوي علمي هر پرسشي را مطرح مي کند و مي گويد پرسش خوب است ديگر کار ندارد آيا اين پرسش و جواب آن به درد زندگي مي خورد يا خير. هايدگر فيلسوف بزرگ مي گويد بايد کنجکاوي بي جا را متوقف کرد چون باعث 1- ياوه گويي بي ارزش 2- سر کشتگي مي شود.
د: در دوران مدرن کميت بر کيفيت سخن سيطره پيدا کرده و همين باعث حرف هاي مفت مي شود در روزگار ما بجاي حرف هاي درست (با کيفيت) زياد حرف زدن (کميت) رواج دارد، در حالي که خداوند از ما کار بهتر و با کيفيت مي خواهد نه کار بيشتر«لِيَبلُوَکُم اَيّکُم اَحسَنُ عَمَلا» يعني ترجيح رفتار هاي کيفي بر رفتار هاي کمي.
در مقابل پرگويي و حرفهاي مفت، بايد روش سکوت را بيشتر ترجيح دهيم.
فيلسوفان اخلاق سه نوع سکوت را مطرح مي نمايند:
الف- سکوت با زبان: وقتي کسي در حال سخن گفتن است، کلامش را قطع نکنيم، من با زبانم حرفي نزنم، ظاهراً در حال گوش دادن باشم.
ب- سکوت با زبان کوچک (تفکر): ظاهراً که در حال گوش دادن هستيم در ذهنمان فکر مي کنيم، فکر کردن در واقع سخن گفتن با خود است.
ج- سکوت در تنهايي: شما وقتي تنها هستيد و در خلوت خود، خاطرات گذشته را دائم به ذهن مي آوريد و يا تصوراتي از آينده در ذهن شما رقم مي خورد.
در روايات اسلامي آمده است که «سکوت طلا ست» و «سخن گفتن نقره» است يعني ارزش سکوت خيلي بالاتر و برتر است و البته اين بدين معني نيست که انسان در مسائل سياسي و اجتماعي اعتراض و انتقادي نداشته باشد و سکوت کند بلکه اصل بر آن است که انسان سنجيده و منطقي و پخته سخن بگويد نه اينکه اصلاً سخني نگويد.
2- هدف اصلاح خويشتن باشد
من اگر خودم را اصلاح کنم اطرافيان و جامعه هم به ميزاني که تحت تاثير من هستند وضع بهتري پيدا مي کنند در حقيقت اصلاح خود، اصلاح جامعه را بدنبال دارد اگر معلم هستم، معلم خوبي باشم، اگر نجارم، نجار خوبي باشم اگر کاسبم، کاسب خوبي باشم منظور اين است که وظيفه مند، با وجدان کاري، ارائه کار با کيفيت، اهل حلال و ... باشم اصولاً فساد وقتي در جامعه بروز مي کند که 1- کساني عهده دار کاري مي شوند که اطلاع و آگاهي نسبت به آن کار ندارند 2- اگر علم و آگاهي دارند مطابق با آن علم، عمل نمي کنند به عبارتي ديگر کاري را که بلد نيستند بعهده مي گيرند و يا کاري را که به عهده گرفتن چنان که بلدند انجام نمي دهند.
نتيجه اينکه همه فسادها از درون خود انسان است، در حقيقت هر کدام از ما فرعوني در درون داريم که برخي مجال ظهور و بروز در بيرون را پيدا کردند و برخي هنوز در رفتار ما ظاهر نشده اند، بنابراين اگر بخواهيم زندگي خوش تر و بهتر و ارزشمندتر داشته باشيم بايد ابتدا اصلاح درون خود را هدف قرار دهيم تا در نتيجه آن جامعه اصلاح گردد.
3-اطلاعاتي که در زندگي ما تاثير مي گذارد دنبالش برويم
حکمت «به من چه» را در زندگي براي خود داشته باشيم يعني آن دسته اطلاعاتي که دانستن و ندانستن آن تاثيريي در زندگي مان نمي گذارد دنبالش نرويم حکمت «به من چه» در مقام عمل نيست مثلاً اگر به کسي ظلم و ستم شده نمي گوييم به من چه بلکه عکس العمل نشان مي دهيم و يا حکمت «به من چه» مربوط به کسب تخصص کاري براي درآمد مالي و براي استقلال در زندگي مربوط نمي شود. حکمت «به من چه» اصولاً در مقام نظر و علم آموزي کارايي دارد، بايد براي يادگيري سراغ چيزهايي برويم که در زندگي ما تاثير بگذارد، اطلاعاتي که بدنبال آن هستيم در زندگي عملي ما تاثير بگذارد، سئوالاتي که مطرح مي کنيم و نيز دنبال جواب هايي که هستيم در زندگي علمي مان اثر بگذارد، در روايا ت اسلامي مي خوانيم علمي بر تو واجب است که تو را خوب بشناساند يعني عيب و نقص هايت را برطرف کند و بر رشد و کمال تو بيفزايد بهمين منظور امام علي (ع) فرمود: «مَعرِفَه النَّفس اَنفَعُ المَعارِف» سودمندترين دانش ها شناختن نفس خويشتن است، اگر انسان را که تمام جهان بزرگ در او جمع شده خوب بشناسيم مي توانيم جهان هستي و خداوند را به خوبي درک کنيم« اَتَزعَمُ اِنَّکَ جِرمٌ صَغِير وَفِيکَ انطَوي العَالَمُ الاَ کبَر» تو فکر مي کني جِرم کوچکي هستي در حالي که به اندازه جهان بزرگ هستي، امام مي فرمايد: « مَن عَرَفَ نَفسُه فَقَد عَرَفَ رَبّه» هر کس خود را بشناسد قطعاً خدا را مي شناسد.
پيامبر اسلام (ص) بعنوان الگوي حسنه زندگي« وَلَقَد کَان لَکُم فِي رَسُول الله اُسوَه حَسَنَه» هميشه به اين معنا توجه داشت و مي فرمود « اَللّهُم اَعُوذُ بِکَ مِن عِلمٍ لايَنَفع» بار پروردگارا به تو پناه مي برم از علمي که در آن نفعي نيست، تصفيه خانه«بمن چه» واقعاً زندگي انسان را زير و رو مي کند، دانستن جغرافيا، تاريخ، فلسفه، علم نجوم و... در حد مختصر و ضرورت براي زندگي لازم است اما کنکاش حقيقي در اين حوزه ها براي کساني است که رشته تخصصي و کاري شان اين باشد.
4-زندگي در اينجا و اکنون (حال)
عزيزان مي دانند که جسم ما هميشه در حال زندگي مي کند، اما روح و روان ما دائماً در گذشته يا آينده سير مي کند. اگر ما در حال زندگي کنيم مرتکب هيچ رفتار ضد اخلاقي نمي شويم چون رفتارهاي ضد اخلاقي اصولاً منشاء گذشته يا آينده دارد مثلا ً اگر بخواهيم براي کسي کاري انجام دهيم مي بينيم اگر در گذشته لطفي در حق من کرده من آن کار را برايش انجام مي دهم اگرچه حقش نباشد و يا انتظار منفعت دارم (وعده چند سکه) باعث مي شود از انصاف خارج شوم و به او لطف ويژه کنم.
روحيه انتقام جويي ناشي از خشم و کينه و نفرت در گذشته است يا دزدي ناشي از ترس فقر در آينده است اگر من از گذشته و آينده بِبِرم، در هر اقدامي روش عادلانه پيش مي گيرم و از اين جهت زندگي مناسب براي من شکل مي گيرد، زندگي در حال باعث مي شود هم از زندگي لذّت ببريم و هم از درد و رنج ها کاسته مي شود مثلاً هم اکنون که دندان من درد مي کند فقط همان لحظه متحمل درد مي شوم اما اگر به ياد بياورم در گذشته هر وقت دندانم درد مي گرفت سه روز درد مي کشيدم درد دندان من مضاعف مي شود يا اگر فکر کنم تا فردا صبح بخواهم بروم پيش دکتر ساعت ها بايد اين درد را تحمل کنم اين خودش باعث فزوني درد مي شود و در خوشي هم به همين صورت است مثلاً شما در ميهماني سر سفره با غذاهاي بسيار لذيذ و عالي نشته ايد ولي ذهن تان به ياد گذشته اي تلخ مي افتد و يا آينده ي مادر پيرتان که سخت مريض است در اين صورت لذّت نمي بريد بنابراين در حال زندگي کردن هم براي خوبي زندگي، مفيد است و هم براي خوشي زندگي.
کنفوسيوس مي گويد وقتي مغضوب امپراطور چين قرار گرفت و محکوم به اعدام شد، شب قبل از اعدام در زندان به هم بند خود مي گويد ببين اين پروانه را وقتي بالش را باز مي کند چه رنگ زيبايي پيدا مي کند و وقتي بالش را مي بندد چقدر زيباست، هم بندي او مي گفت: من گمان مي کردم تو آدم فرزانه اي باشي امّا مي بينم خيلي ابلهي، چگونه اطلاع داري که فردا صبح اعدام مي شوي ولي دل به اينها خوش مي کني کنفوسيوس گفت: من نمي گذارم مُردن فردايم مانع لذّت بردن از اکنونم شود ضمن اينکه اگر مي دانستم لذّت نَبُردن موجب تخفيف مجازت و مرگ من مي شود از آن چشم پوشي مي کردم امّا مي دانم تاثيري ندارد پس چرا همين مقدار از لذّت خود را محروم نمايم کنفوسيوس توانست آينده را از ذهن خود بيرون کند.
5-در زندگي هرچه از شما بر مي آيد انجام بده و منتظر نتيجه نباش
انسان بايد براي رسيدن به هدف و نتيجه کار خود تلاش و کوشش نمايد «لَيسَ لِلاِنسَانِ اِلّا مَاسَعَي» نيست براي انسان جز سعي و تلاشش، اما مطلقاً به اينکه کار چه خواهد شد، کاري نداشته باشيم مثال براي موفقيت در کنکور پزشکي صدها عامل نقش دارند(آيا زنده هستم، آيا موقع امتحان آرامش دارم، ممکن است يک وقت بيمار شوم، ممکن است با همه آمادگي سر وقت نرسم، ممکن است دندانم شديداً درد بگيرد، ممکن است پدر و مادرم در بيمارستان بستري شوند و ...) که تنها يک عامل، کوشش وفعاليت ماست، درس خواندن من شرط کافي است اما شرط لازم موفقيت نيست.
در اسلام اين عمل را به توکّل تعبير مي کنيم يعني تو کارت را بکن و نتيجه را به خدا واگذار کن و انسان بلافاصله بعد از انجام کاري بايد به سراغ کار ديگري برود، خداوند به پيامبر مي فرمايد«فَاعفُ عَنهُم فَاستَغفِر لَهُم وشَاوِرهُم فِي الاَمرفَاِذا عَزَمتَ فَتَوَکّل اِلَي الله» وقتي تصميم برانجام کاري را گرفتي پس به خدا توکل کن.
در اعمال عبادي و اخلاقي هر چه که از ما بر مي آيد بايد انجام دهيم و نبايد منتظر نتيجه باشيم چون اگر چنين باشد ما بسياري از امکانات و فرصت هاي ذهني و رواني خود را از دست مي دهيم و نيز چه بسا بسياري از نتيجه ها جنبه اخروي دارد مثل نماز خواندن، روزه گرفتن، اعمال حج، احسان و انفاق به ديگران و...
6-حق گزاري نسبت به هستي
اگر بپذيريم در جهان هستي اصل «بي ثباتي»حاکم است يعني همه چيز در هر آن در حال تغيير است بنابراين با هر انساني(پدر، مادر، خواهر، دوستان، بستگان، افراد ديگر ) و هر موجودي(درخت، اسب، مرغ و خروس و...) که برخورد مي کنيم بايد به شکلي از او جدا شويم که پنداري تمام بدهي هايمان را نسبت به او پرداختيم و تصويه حساب کامل نموديم چون ممکن است ديگر او را نبينيم مثلاً ممکن است اجل(مرگ) به شما و ايشان فرصت ملاقات بعدي را ندهد، بنابراين تمام حق و حقوقي که برگردن توست نسبت به آنها بايد اداء کني و اين رفتار باعث زندگي خوب و خوش مي شود، اين اصل را حق گزاري نسبت به هستي مي نامند به تعبير کلي در برخورد با موجودات و انسانها بايد «سلام و وداعي» داشته باشيم.
در آموزه هاي ديني به اين امر زياد توصيه شده است مثلاً معصوم مي فرمايد: وقتي نماز مي خواني فکر کن که اين آخرين نماز توست، يا اگر احسان و دستگيري از کسي داري فکر کن آخرين فرصت توست و...
7- عشق به انسان ها و موجودات
نجات دهنده انسانها از همه دردها ورنج ها عشق است، ما نسبت به معشوق (آنچه نسبت به آن عشق داريم) چه انسان چه حيوان چه گياه و ... سه مولفه را بايد توجه داشته باشيم 1- تمام خوشي لازم را از حضور معشوق جذب کنيم اگر چنين نشود دچار حسرت مي شويم 2- وظايف اخلاقي خود را نسبت به معشوق انجام دهيم و گرنه دچار پشيماني مي شويم 3- اگر معشوق غياب پيدا کند و نتوانيم با آن کنار بياييم دچار اندوه و افسردگي شديد مي شويم.
نکته مهم: ما بايد عشق به موجودات و انسان ها داشته باشيم اما دلبستگي به آنها خير، مثلاً فکر نکنيم معشوق ما ابدي هميشگي است در اين صورت وقتي آن را از دست مي دهيم دچار افسردگي و اندوه شديد مي شويم خداوند مي فرمايد«لِکَيلا تَاسُوا عَليَ مَا فَاتَکُم وَلا تَفرَحُوا بِمَا آتَاکُم» آنچه را که از دست داده ايد براي آن تاسف نخوريد و آنچه را که به دست مي آوريد شادمان نشويد، اين معناي زهد است که امام علي(ع) درحکمت 431 بدان اشاره دارد «وقتي چيزي را به کف آورديد شاد نشويد و وقتي چيزي را از کف داديد ناشاد نشويد» چرا؟ چون در جهان اصل«بي ثباتي» حاکم است
اگر اين اصل«بي ثباتي» را در زندگي خوب فهم کنيم و در وجودمان آن را هضم کنيم زندگي بسيار خوب تر، خوش تر و ارزشمندتر را خواهيم داشت.
8- بهبودي زندگي، تابع اصل تدريجي است
اگر بخواهيم در زندگي بهبودي حاصل شود و از وضع موجود به يک وضع مطلوب دست پيدا کنيم بايد به اصل«تدريج»اعتقاد و باور داشته باشيم بعنوان مثال کسي که معتاد به سيگار است و روزي 50 عدد سيگار مي کشد بعد تحولي در او ايجاد مي شود و تصميم مي گيرد يک دفعه لب به سيگار نزند قطعاً چنين فردي تا آخر سيگاري باقي مي ماند اما اگر اين فرد که اراده کرده ترک کند در هفته 5 سيگار را کم کند و بتدريج به صفر برساند مي تواند براي هميشه آنرا کنار بگذارد با اين کار هم از لحاظ جسماني و بيولوژي و هم از لحاظ عصبي و رواني زمينه براي او فراهم مي شود، در تمام مسائل اخلاقي و رفتاري مثل(عادت به دروغ داشتن«اذيت و آزار ديگران» بد اخلاقي و...) همانند مثال فوق که اشاره شد برمبناي اصل تدريج بايد عمل کنيم.
اگر مي خواهيد خودتان را عوض کنيد اصل تدريج را رعايت کنيد برنامه هاي بلند پروازانه نداشته باشيد بايد همانند جسم که رژيم غذايي مي گيرد و وزن را به تدريج کاهش مي دهيد براي مسائل اخلاقي و رواني هم بايد ذره ذره (بتدريج)رژيم بگيريد تا خودتان را تغيير دهيد.
9- زندگي براساس سه اصل صداقت، احسان، تواضع
اين سه صفت مادر همه صفات اخلاقي است بدين معني که صفات اخلاقي ديگر فرزند اين سه صفت هستند
- صداقت: اگر پنج ساحت وجودي انسان 1-عقايد 2- عواطف و احساسات و هيجانات 3- خواست و اراده 4- گفتار 5- کردار يکپارچگي و همنوايي داشته باشند صداقت مي نامند، يکي از مصاديق صداقت راست گفتن است، يعني گفتار با عقيده ما هماهنگ باشد، ريا و تزويرکه در مقابل صداقت است يعني گفتار با کردار هماهنگ نباشد پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد «کُلّ رِياءُ الشِرک» هر ريايي شرک است مثلاً ما در نماز مي گوئيم قُربَه اِلي الله در حالي که در عمل براي چيز ديگري نماز مي خوانيم
-تواضع: هر خوشي که به ما رسيد فرض کنيم به ديگري رسيده است اگر برنده جايزه اي شده ايم چنان احساس کنيم که ديگري برنده شده است يعني هر چيزي که در نظام ارزشي خودتان مثبت تلقي مي شود فرض کنيد به چنگ ديگري افتاده است، خداوند به پيامبر وحي فرمود که تواضع نسبت به مردم داشته باشد(يعني خاکي و يکي بودن با مردم) اِنّ اللهَ اُوحي اَن تواضَعُوا
-احسان: هر ناخوشي اي که به ديگري رسيد فرض کنيم به خودمان رسيد مثلاً اگر فرزندمان بيمار شد چقدر دچار تب و تاب مي شويم تا او را به بيمارستان ببريم، اگر فرزند ديگري هم بيمار شد ما نيز بايد چنين تب و تابي را داشته باشيم هر بدي و ناخوشي که در زندگي ديگري مثل فقر، بدهي و... است گويا بدي و ناخوشي در زندگي من است خداوند در وصف پيامبر مي فرمايد: عَزيزٌ عَلَيه مَا عَنِتّم توبه 128 هر رنج کوچک شما مردم (عَنِت) رنج بزرگي براي پيامبر است (عَزيزٌ) است.
10 پرهيز از شتاب زدگي در زندگي وداشتن آهستگي
انسان در زندگي بايد آرام و آهسته و با طمانينه و آرامش کارهايش را انجام دهد، آهسته حرف بزند، حرف شما را قطع نکند حرف خود را ناتمام رها نکند و در آن واحد چند کار را با هم انجام ندهد.
سعدي عليه الرحمه مي فرمايد:
رهرو آن نيست گه تند، گه خسته رود رهرو آن است که آهسته و پيوسته رود
در آموزه هاي ديني طمانينه و آرامش را از جلوه هاي ايمان و عجله و شتاب زدگي را از عمل شيطان مي خوانند پيامبر اکرم (ص)مي فرمايد«الاناه مِن الله وَالعَجَلَه مِن الشّيطان» تاني و خويشتن داري از خداست و عجله و شتاب از شيطان است(بحار الانوار ج68ص340) امام علي (ع) به فرزندانش توصيه مي فرمايند«اَنهَاکَ عَنِ التَسرع بِالقُولِ وَالعَمَلِ» تو را از شتابزدگي در سخن گفتن و عمل نهي مي کنم، علت اين نهي اين است که شتاب زدگي باعث لغزش و همچنين ندامت و پشيماني مي شود امام مي فرمايد«مَعَ العِجلِ يَکثَر الزلل وَمَعَ العَجَلَه تَکُون النِّدامَه (غررالحکم حديث 9740) فقط در جايي که شرّي انسان را تهديد مي کند عجله و شتاب کردن را جايز مي دانند امام علي (ع)مي فرمايد«اَلعَجَلَه مَذمُومَه فِي کُلّ اَمٍر اِلّا فِي مَا يَدفَعُ الشّر» عجله در هر کاري مذموم و زشت است مگر در دفع شر و بدي.
يکي از ويژه گي هاي انسان مدرن امروز شتاب زدگي است مثلاً صبح بيدار شدي مي خواهي سر کار بروي و ديرت شده با عجله و شتاب تمام کارهايت را انجام مي دهي به سراغ اتومبيل مي روي مي بيني سوئيچ را نياوردي با همه شتاب زدگي که داشتي مي خواهي سوئيچ را پيدا کني پيدا نمي شود لازم است لحظاتي بنشيني و آرام بگيري و حتي چشم تان را ببندي چون فقط در حالت تمرکز و آهستگي و طمانينه مي تواني گمشده خود را پيدا کني وقتي شتابزدگي داريم از خزينه ي حافظه مان محروم هستيم مثل اين است که تمام ثروتمان را در اتاقي بگذاريم و کليد آن را گُم کنيم به يک معنا ثروتمند هستيم اما چون به آن دسترسي نداريم فقيريم و يا کسي ميلياردها در حسابش پول داره اما حسابش از طريق قضايي بسته شده، درستِ که ميليارد ها پول داره اما پنداري هيچي نداره، با شتاب زدگي فرد دسترسي خود را به نيروي استدلالگر، محفوظات وخاطرات (مثال بالا)از دست مي دهد براي اينکه اين مسائل را نداشته باشيم بايد آهستگي و طمانينه را در گفتار و رفتارمان داشته باشيم.
11-بي توجهي به قضاوت هاي ديگران
انسان اگر بخواهد به قضاوت هاي ديگران توجه نکند، بايد طبيعي زندگي کند، طبيعي زيستن يا همان سادگي يعني حضور و غياب ديگران در رفتار من تاثير نداشته باشد مثل يک کودک که زندگي ساده و طبيعي دارد و حضور و غياب ديگران تاثيري در رفتار او ندارد.
ما بايد برمبناي فهم و تشخيص خود عمل کنيم، کاري که از درون خود ما مي جوشد انجام دهيم اين مي شود زندگي اصيل پس ما بايد بر مبناي عقل و وجدان اخلاقي خودمان عمل کنيم و به ديد و نگاه ديگران بي تفاوت باشيم در زندگي اصيل تر از وي درست و غلط بودن را در درون خود بايد جست، در امور نظري زندگي، عقل را داور قرار دهيم و در امور عملي وجدان خويش را.
انسان هاي اصيل به افکار عمومي، مُدهاي فکري روز و يا روح زمانه کاملاً بي اعتناء هستند و کساني که به قضاوت ديگران توجه دارند دچار نوعي حقارت در درون خود هستند(عقده حقارت)چون طبق داوري من کارم را درست انجام مي دهم اما بخاطر داوري ديگران دست از کار بر مي دارم و داوري تو را ترجيح مي دهم بجهت نوعي احساس حقارتي که دارم.
12- جدّي بودن زندگي
امام علي(ع) به فرزندش امام حسن (ع) مي فرمايد: من تجارب فراوان داشته ام و خيلي امور بر من گذشته است که از ميان آن نکات، نکته اي که در صدر قرار دارد اين است که در«زندگي بايد جدّي بود و زندگي را نمي توان به بازي گرفت» «فَاقَضَي بِي الي جدٍ لايَکُونُ فِيهِ لَعِبٌ» امام خود در زندگي جدّي بود و به ديگران هم توصيه مي کند زندگي را جدّي بگيريد جدّي گرفتن زندگي به چه معناست؟ چرا بايد زندگي را جدّي گرفت؟ چون دستگاه نظام عالم هستي قوانين بسيار جدّي دارد ما هم بعنوان جزيي از اين نظام بايد در زندگي جدّي باشيم.
دلائل اينکه جهان هستي جدّي است 1- جهان هستي هوشيار و با شعور است و کر و کور نيست جهان هستي در برابر رفتار هاي ما عکس العمل نشان مي دهد آيه شريفه «فَمَن يَعمَل مِثقَالَ ذَرّه خَيرَ يَرَهُ وَمَن يَعمَل مِثقَال ذَرّه شَرّ يَرَهُ» دستگاه عالم بسيار جّدي و دقيق است و فراموشي در آن نيست يک ذره عمل خوب يا بد را پاداش يا کيفر مي دهد.
2- عکس العمل هر عملي متوجه خود «عامل»ُ است اگر خوبي يا بدي کرديد فقط خودتان منتظر خوبي يا بدي آن باشيد«لَهامَااکتَسَبَت وَاِلَيهَا مَا اکتَسَبَت »هر عملي که انسان انجام مي دهد اگر خوب باشد يا بد براي خود اوست در قرآن مي خوانيم «لَقَد جِئتُمُونَا فِرادَا کَمَا خَلقنَاکُم اَوّلَ مَرّه» شما يکي يکي پيش ما بر مي گرديد همانطور که يکي يکي آفريده شده ايد در قيامت پدر، مادر، زن، فرزند، همسر، گروه، جناح و... هيچ کدام کمک کار انسان نيست و چه بسا انسان از اينها فرار مي کند، من از تمام آنها که در زندگي دنيا مرا پناه مي دادند مي گريزم چون هر کس آنقدر به خود مي پردازد که به ديگري نمي تواند بپردازد، انسان در موقع خطر فقط به فکر خود است مثلاً در يک زلزله بزرگ هر کس به خود مي پردازد در قيامت انسان تنهاست و فقط به خود مي پردازد.
3- جبران کم کاري يا بد کاري انسان فقط با کار خوب امکان پذير است با گريه وزاري نمي شود سر نظام هستي را کلاه گذاشت مثل دانش آموزي در درسي مردود شده پيش معلم برود چاپلوسي يا گريه وزاري نمايد معلم مي گويد شما درس من را جدّي نگرفتي و اين نتيجه اش شد، پس در اين جهان هستي کم کاري تنها و تنها با پُرکاري و بدکاري تنها و تنها با خوب کاري جبران مي شود.
4- جهان هستي پروراننده خوبي هاست، هم در برابر خوبي و هم در برابر بدي عکس العمل نشان مي دهد در بدي به اندازه همان بدي اما در مقابل خوبي ده برابر يا هفتاد برابر يا هفتصد برابر.
5- در زندگي به هر چيز دل ببنديم اشتباه است فقط نام نيک است که مي ماند، جّدي بودن در زندگي به اين معناست که در نظام خلقت، بازي و سرگرمي راه ندارد قوانين آن محکم و پولادين است و با کسي شوخي ندارد و مو را از ماست بيرون مي کشد، مثال «تنبلي» برخي مي گويند تنبلي يعني بي تحرکي که در مقابل نشاط است يعني تحرک بدني اما مفهوم تنبلي يعني فراموش کردن هدف اگر هدفي دارم فراموش کنم دچار تنبلي شده ام تنبلي دو پيامد دارد 1-کم کار کردن در جهت هدف 2- کار در جهت مخالف هدف(بد کار کردن).
جدّي بودن زندگي يعني ما هدف زندگي را فراموش نکنيم، جدّي بودن زندگي به معني داشتن يک چهره جدّي نيست پيامبراکرم (ص) با بچه ها در کوچه بازي مي کرد و مي فرمود آنقدر با بچه ها بازي مي کنم تا خود بچه ها خسته شوند.
منظور اين است پيامبر براي هرکاري از جمله بازي با بچه ها هدف دارد.