نسیم دانش شماره 76
مقدمه: ده سفر برای داشتن یک زندگی پاک و اصیل کاملاً ضروری است، اصولاً ما با این سفرها از یک نقطه نامناسب به یک نقطه مناسب و مطلوب میرسیم که بسیار گوارا و ارزشمند است و بعبارتی از نقصهای وجودی خود روز به روز کم میکنیم و به رشد و کمال خود میافزاییم و یا به تعبیر دانشمندان عرفان و اخلاق از بدیها و زشتیها به سوی خوبیها مهاجرت میکنیم و به تعبیر زیبای مولانا از سرزمینهای دروغین خود (بدن- ثروت- مقام وشهرت- محبوبیت در میان مردم- توجه به ظواهر- حرص و ولع به پول و...) به سرزمینهای راستین خود (توجه به خود حقیقی(روح)- کرامت- فضائل اخلاقی- شفقت ورزی- نوع دوستی-دگرخواهی و...)سفر میکنیم، اگر چه این سفرها خیلی سخت و طاقت فرسا است اما با عزم و اراده قوی آسان و گوارا خواهد بود، در این مقاله خیلی به اختصار این ده سفر را تبیین مینماییم انشاالله عزیزان براین محورها تامل و تفکر عمیقتری بفرمایند تا درسهای خوبی را برای زندگی خود به ارمغان آوریم.
1-سفر از خود محوری بسوی حق محوری
حق یعنی "درست وصحیح""انجام وظیفه" و معنای اصلی آن"قرار گرفتن هر چیزی در جایگاه خودش و مراعات آن" مثلاً میگوییم حق کودک، حق معلم، حق کارگر، حق زن، حق مرد، حق حکومت، حق مردم و... خداوند متعال یکی از دستورالعملهای بزرگ زندگی را "تَواصَوا بِالحَق" سفارش به حق ذکر میفرمایند، هر چیزی که باید تحقق بپذیرد ما آن را حقیقت مینامیم، مثلاً میگوییم مرگ حق، نکیر و منکر حق، صراط حق، بهشت حق، جهنم حق و... اما منظور از خودمحوری که در نقطه مقابل حق است یعنی انسانی که آراء و افکار، احساسات و عواطف و هیجانات،گفتار و رفتار خود را محور و مبنا قرار میدهد و از آنچه که خوشش میآید (که اصولاً منشاء هوی و هوس دارد) آن را محور زندگیاش قرار میدهد، باید از این خود محوری یا خود شیفتگی و انانیت دست بکشیم و به سوی آنچه را که حق اقتضاء میکند گام برداریم، بنابراین سفر از انانیت و خود شیفتگی یعنی توجه به خود و خودخواهیها (بت درون) به سوی حقانیت، در زندگی ضروری است، در حقیقت انسان باید از تمام افکار و احساسات و عواطفی را که او را به سمت خود میکشاند دوری و آنها را فدای حق و حقیقت و واقعیت هستی کند، یعنی تبعیت از حقانیت را بر تبعیت بر خواستههای خود مقدم بشمارد، خودمحوری دو نتیجه فوق العاده تلخ را در زندگی مان به همراه دارد و آن اینکه باعث میشود "خدا خواهی"و "دگر خواهی" در وجودمان بسیار کم رنگ شود، بنابراین حق آنست که من و منیّت را کنار بگذاریم وبه "ما" متوسل شویم، همان خواستهای که خداوند در قرآن کریم همیشه از آن استفاده میکند اِهدِنَا الصّراطَ المُستَقِیم- اِیّاکَ نَعبُدُ وَایّاکَ نَستَعِین- اِنّا هَدینَاه السَّبیل اِمّا شَاکِراً وَاِمّا کَفُورا
برداشت: من به دور از هرگونه تعصب و جمود فکری آیا خودمحورم یا حق محور؟
2-سفر از بتپرستی به سوی خدا پرستی
درذهن ما تصور بتپرستی همان پرستش چوب، سنگ، ماه، خورشید، آتش و... است که در زمان جاهلیت و اعصار دیگر رواج داشته است مثلاً میگوییم در زمان جاهلیت در داخل خانه خدا "کعبه" 360 نوع بت وجود داشته است و اصولاً ربط به قدیم میدهیم و فکر میکنیم بتپرستی در این زمانه وجود ندارد در حالی که بت پرستی در این عصر و زمان یعنی در دنیای مدرن خیلی پیچیدهتر و گستردهتر از گذشته است، درگذشته فرعون ادعای خدایی میکرد "اَنَا رَبُّکم الاَ علَی" من پروردگار برترم اما در دنیای مدرن از این روحیه برتری طلبی بسیار فراوان وجود دارد که خود را مالک و سرپرست جهان میدانند واین خود، نوعی بتپرستی است واز طرف دیگر دل مشغولیهای فروان در دنیای امروز (رادیو، تلویزیون، سینما، اینترنت، ماهواره و...) باعث شده خدا در قلب ما جایگاهی نداشته باشد و خدا به گونهای در زندگی ما فراموش شده است، و بجای خدا فیلمهای ماهوارهای، تلفن همراه و... جایگزین شده است، منظور از بتپرستی چیزی است که در زندگی جانشین خدا و یا مساوی با خدا قرار دهیم و یا هر چه غیر خدا در زندگی ما محور باشد خواه مال وثروت- فرزند- مقام و شهرت- ملت- دین- ایدئولوژی و... باشد. معصوم(ع) چه زیبا میفرماید:"اَلقَلبُ حَرَمُ الله فَلا تُسکَن حَرَمُ الله غَیرَ الله" قلب حرم خداست پس در حرم خدا، غیر خدا را ساکن نکن، برای اینکه ما در زندگی غفلت زدایی بکنیم و نیز توجه به عظمت و قدرت خداوند داشته باشیم باید در طبیعت و مظاهر زیبای آن خیلی تفکر و تامل کنیم مثل(جنگل- کوه- دریا- انواع و اقسام گلهای رنگارنگ- انواع درختان و...) و یا با خود خلوت نماییم و به نعمتهای بیکران خداوند فکر کنیم نعمتهایی که قابل شمارش نیست واقعاً اگر این نعمتها را نداشتیم چه میشد؟ مثل نعمت عقل- بیان- زبان- دست و پا- قلب- چشم و گوش- اکسیژن- انواع و اقسام مواد اولیه خوراکی و...
برداشت: من با توجه به واقعیتهای زندگیام و به دور از هرگونه تعصب وجمود فکری با توجه به مصادیق بالا آیا بتپرستم یا خدا پرست؟
3-رویگردانی از جزء گرایی و رویکرد به سوی کل هستی
نگاه و نگرش و همچنین رویکرد عملی ما در زندگی بایدکل هستی باشد نه جزء، آن کسی که به ذره ذره جهان نگاه میکند مثل کسی است که به یک برگ و برگ دیگر نگاه میکند ما باید نگاه و نگرشمان به کل درخت باشد تا بتوانیم تحلیلهای درست و صحیحی از آن داشته باشیم، اگر چه ما در زندگی باید به جزءها توجه کنیم و از جزءها به کل برسیم مثل انسان که مجموعهای از جزءهاست (دست- پا - چشم- گوش- قلب- دستگاه گوارش- سیستمهای عصبی و...) وقتی ما اطلاق انسان داریم که کل مجموعه را در نظر بگیریم، برای سایر موجودات و اشیا هم اینچنین است مثلاً ماشین، قطار، هواپیما، درخت و...در تحلیل مفهوم جزء نگری، به داستان فیل در اشعار مولانا اشاره می کنیم که در شب هرکس به جزیی از بدن فیل دست میزد و آن را تحلیل میکرد یکی به خرطومش دست کشید گفت فیل مثل یک ناودانی بزرگ است، یکی به پایش دست کشید گفت فیل مثل یک ستون استوار و محکم است، یکی به پشتش دست کشید گفت فیل مثل یک دشت پهن است، هیج یک تحلیل درست و صحیحی نداشتند، علت آن بود همه به یک جزء توجه کردند، بنابراین ما نیز در تفسیر و تحلیل همه مسائل زندگی و نیز جهان هستی باید رویکرد کل گرایی داشته باشیم تا بتوانیم تحلیل درست و صحیحی از مسائل داشته باشیم مثلاً آمدن باران از مجموع خورشید- دریا- بخار آب- تشکیل ابر- حرکت ابر و.... شکل میگیرد، همچنین بر کل جهان هستی اصولی حاکم است که باید آنها را بپذیریم و در زندگی مان ساری و جاری نماییم مثل1- قانون تدریجی بودن2- نظم دقیق3- عدم ثبات و داشتن تغییر دائمی4- عمل و عکس العمل5- مجموعهای بودن جهان6- نظام پاداش و کیفر7- نظام امتحان و آزمایش8- گردش منظم زمین که باعث روز، شب، ماه، فصل، سال می شود9- اثر وضعی یا طبیعی عمل مثلاً کسی ورزش کند باعث سلامتی است یا کسی مطالعه کند باعث رشد علم و دانش می شود و نمونههای دیگر که این را اثر طبیعی عمل مینامند.
برداشت: آیا من در تجزیه و تحلیلهای فردی- اجتماعی- سیاسی- اقتصادی و... نگاه محدود جزء نگری دارم یا نگاه کل گرایانه؟
4- سفر از تنگ نظریها و تنگ دلیها به سوی وسعت دید و گشاده دلی (دریا دلی)
برای تبیین روشن این دو واژه در قالب تشبیه وارد میشویم، انسانهای تنگ نظر مثل این هستند که جهان و جامعه و انسانهای دیگر را از جای سوراخ کلید درب نگاه میکنند یعنی دید و نگاهشان خیلی محدود و محصور است و به تبع این نگاه تنگ دل می شوند، بهمین منظور در عمل از ظرفیت و آستانه تحمل بسیار کمی برخوردار هستند و فوری دعوا و نزاع- بدزبانی- برخوردهای فیزیکی و... دارند، اما انسانهای با وسعت دید و گشاده دل مثل این است از بالای قله کوه و بلندی به جهان و جامعه و انسان نگاه میکنند، خداوند به پیامبر که در حقیقت خطاب به تمام انسانهاست میفرماید" اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَک"آیا ما به تو سینه وسیع و فراخ ندادیم یعنی اینکه پیامبر اکرم(ص) دارای ظرفیتهای فکری وروحی وروانی بسیار بالایی است اگر به او تهمت میزدند، فحش میدادند، روی سرش خاکستر میریختند، اذیت و آزارش میکردند آستانه تحملش بسیار بالا بود و حتی در برخورد با آنها رئوف و مهربان بود و روحیه عفو و بخشش را داشت، بنابراین ما به تاسی از رفتار پیامبر اکرم(ص) باید ظرفیتهای فکری و رفتاری خود را وسیع و گسترده و آستانه تحمل مان را در اجتماع و حتی نسبت به دشمنانمان بالا ببریم، نتیجه اینکه من نباید گمان کنم که جهان فقط از پنجره روزنه من باید نگاه شود، جهان لزوماً بدین معنا نیست که از نگاه من نگریسته شود مثلاً چرا خداوند شب قدر را برای مردم جهان پنهان کرد؟ برای اینکه احتمال بدهند هرشبی، شب قدر است و در هر شبی احتمال یافتن حقیقت وجود دارد.
برداشت: مطابق رفتارهایم در زندگی آیا من جزء افراد تنگ نظر و تنگ دل هستم یا افراد با وسعت دید و دریا دل؟
5- سفر از نظر ورزی به سوی عمل ورزی
منظور از نظر ورزی این است که فقط آراء و عقاید و نظراتمان را محور قرار دهیم و همیشه در زندگی به دیگران توصیه وسفارش و نصیحت کنیم امّا در عمل هیچ کدام از آن مسائل را در زندگی خود رعایت نکنیم یعنی در حقیقت برای عمل در زندگی جایگاهی قائل نیستیم در قرآن کریم دو واژه دائم باهم تکرار می شود"ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصّالحُات" و نیز در نهج البلاغه دو واژه دائم با هم تکرار می شود "تقوا وعمل" و ارزش و تبلور ایمان و تقوا در عمل خود را نشان میدهد پس جا دارد بگوئیم که محور و مبنا فقط عمل است خداوند میفرماید" لَیسَ لِلانسَانِ الّا مَاسَعَی" برای انسان نیست جزء سعی و تلاشش. معصوم(ع) میفرماید درجات انسانها و ارزشمندی آنها بر اساس عملشان میباشد"لِکُلّ دَرَجَاتٌ مِمّا عَمِلوا" و نیز قرآن کریم پاداش و کیفر اعمال در روز قیامت را صرفاً بر اساس اعمال انسانها مطرح میفرماید"فَمَن یَعمَل مِثقَالَ ذَرّه خَیراً یَرَه وَمَن یَعمَل مِثقَالَ شَرَاً یَرَه" به دو حدیث زیبای پیامبر در خصوص عمل توجه ویژه بفرمایید، رسول اکرم(ص) در همان روزهای اول بعثتش که نشان از اهمیت این مطلب دارد وقتی آیه نازل میشود"وَاَنذِر عَشیَرتِکَ الاَقرَبِین" در مجمعی فرمود: بنیهاشم ،بنیعبدالمطلب، نبینم در روز قیامت مردم دیگر بیایند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح و شما اتکالتان به من باشد که پیغمبر از ماست که این به حالتان فایدهای ندارد"یا در حدیث دیگری پیامبراکرم(ص) به پاره تنش فاطمه زهرا(س)فرمود"دخترکم خودت برای خودت عمل کن، که من بدرد تو نمیخورم، پس انتساب من به شما به دردت نمیخورد، به تعلیمات من عمل کن به دستورات پدرت عمل کن که این به دردت میخورد" (احیاء تفکر اسلامی ص46و47شهید مطهری) حال برخی افراد مطرح میکنند صرف چنگ زدن به ولایت و دوست داشتن پیامبر و امامان کفایت میکند و میگویند اگر انسان امام حسین(ع) را دوست داشته باشد و برای او اشک بریزد تمام گناهانش بخشوده می شود و وارد بهشت میشود، وقتی پیامبر میفرماید"اتکالتان به من فایدهای ندارد"و یا به دخترش فرمود"من به درد تو نمیخورم "تحلیلهای اینگونهای نادرست است پس فقط و فقط عمل انسان تعین کننده بهشت و جهنم است، بنابراین اگر کاری یا عملی در زندگی ما هیچ تاثیری و فایدهای ندارد، و یا سئوالی که مطرح میکنیم، یافتن جواب و یا نیافتن آن روی زندگی ما تاثیر ندارد نباید به آن کار یا سئوالات روی بیاوریم، بنابراین هر مسالهای که در زندگی ما تاثیر میگذارد باید به دنبال آن برویم و جزء ضروریات زندگی است و هر مسالهای که در زندگی ما تاثیر ندارد حکمت"به من چه" را در پیش بگیریم.
صد گفته چو نیم کردار نیست
برداشت: تا به حال زندگیام براساس نظر ورزی بوده یا عمل گرایی؟واقعا بررسی کنیم.
6- سفر از عنان گسیختگی به سوی کفِّ نفس
منظور از عنان گسیختگی یعنی رها بودن، قید و بند نداشتن، ولنگاری و بعبارتی بی بند و باری، مثل اسب سرکشی که افسار ندارد و آزاد است، بطور قطع چنین اسبی صاحب خودش را به هلاکت میکشاند و منظور از کف نفس یعنی مهار و کنترل نفس، مثل اسب رامی که افسار در دست صاحبش است و او را صحیح و سالم به مقصد میرساند، دو واژه ضرورت دارد بخوبی درک شود 1- مقدورات: یعنی کسی که مطابق آنچه "قدرت "دارد انجام می دهد.
2- ماذونات: یعنی کسی که مطابق آنچه "اجازه" دارد انجام میدهد، اگر دایره مقدورات و ماذونات ما یکی باشد کف نفس ندارد مثل پادشاهی که قدرت و اجازه را با هم دارد قطع و یقین این منشاء ظلم و ستم میشود چون کنترل نفس در دست او نیست و ممکن هست به هر کاری دست بزند، آنهایی که کف نفس و کنترل نفس دارند دایره ماذونات (اجازه) آنها نسبت به دایره مقدورات (قدرت)بسیار تنگ تر و نا چیزتر است، هرچه دایره ماذونات تنگتر و تنگتر شود عنان گسیختگی کمتر میشود و بر میزان و مراتب کف نفس افزوده میشود.
برداشت: من جزء کدام دسته ام؟عنان گسیخته یا کف نفس
7- سفر از دلبستگیها به سوی عشق
افلاطون سه عشق بزرگ در زندگی را همانند ستون خیمه روح میداند که اگر آنها نباشند روح سقوط میکند 1- حقیقت خواهی (راستی): چیزی که باید در ما تحقق بپذیرد، هرچه بیشتر عقایدم مطابق با واقع باشد من عاشق آن هستم، ،خدا حق، مرگ حق، قیامت حق، نکیر و منکر حق، بهشت و جهنم حق و...2- خیر و خوبی (درستی): آدم را به اخلاقی بودن سوق می دهد، جنایت کارترین افراد در عالم انسانی در اعماق وجودشان خیر دارند 3- جمال (زیبایی): زیبایی جسمانی و روحانی، افلاطون میگوید زیبایی روحانی در وجودمان هست ذهن زیبا(همه عالم را زیبا می بینم) روان زیبا(درونم سراسر زیبایی است) روح زیبا وقتی میگوییم"اِنَّ الله جَمِیلٌ وَیُحِبّ الجَمَال" خدا زیباست و زیباییها را دوست دارد بخش اعظم آن مربوط به زیبایی روحانی است، در طبیعت گلهای رنگارنگ، بوی گلها، لطافت گلها، بسیار فرح بخش و زیباست و از آن لذّت میبریم اینها جزء زیبایی مادی است، چشم، مو، چهره، بدن زیباست جزء زیبایی جسمانی است، نتیجه عشق چیست؟ عشق باعث می شود ما از خود به بیرون منتقل شویم چون برخی با عالم بیرون ارتباطی ندارند و فقط با درون خودشان ارتباط دارند حتی دست به سوی دیگری دراز نمیکنند که این پدیده را "اوتیسم" مینامند و اما منظور از دلبستگی آن است که "تو را و یا چیزی را برای خودم میخواهم"، مثل زن، فرزند، ماشین، خانه، زمین، پول، دنیا و...که در آیات و روایات اسلامی فوق العاده سرزنش و مذمت شده است ولی مراد از عشق این است که" من خودم را برای تو میخواهم، در عشق، من خودم را خادم می بینم" مثل عشق به خدا، مردم، وطن، سرزمین، خانواده، طبیعت و... . در دلبستگیها اصولاً محور و مبنا در زندگی «من» است و آن چه را که نسبت با آن دلبسته می شویم ابزاری برای «من» میشود اما دلبستگیها سرانجام وعاقبت خوبی برای ما ندارد مثل پول و ثروت، خانه و ماشین و... بنابراین ما باید یکپارچه عاشق باشیم و از دلبستگی به موجودات و اشیاء پرهیز کنیم.
برداشت: ما بیشتر عاشقیم یا دلبسته؟ عقربه های زندگی واقعی ما، کدام را بیشتر نشان می دهند؟
8- سفر از تقلید بسوی تحقیق و پژوهش
سفر از زندگی تقلیدی بسوی زندگی اصیل که برمبنای تحقیق و پژوهش است، چه نوع تقلیدی امری پسندیده است و باید محور زندگی باشد، ما در بسیاری از امور باید تقلید کنیم یعنی در مسائلی که نسبت به آن جهل داریم باید مراجعه به متخصص داشته باشیم مثلاً ماشین ما که خراب میشود باید به مکانیک متخصص مراجعه کنیم و یا اگر مریض میشویم باید به پزشک متخصص مراجعه کنیم و در امر تعلیم و تربیت باید به متخصص آن مراجعه کنیم و نیز در مسائل دینی باید به فقهاء که متخصص هستند مراجعه کنیم و... اما تقلیدی که مورد مذمت و سرزنش در آیات و روایات اسلامی است تقلیدی است که چشم بسته و کورکورانه و بدون هیچ گونه دخالت عقل انجام شود مثل پذیرش انواع و اقسام مدها در لباس، موی سر، چشم و همچشمی که در وسائل منزل، تلفن همراه و چیزهای دیگر، نمونههایی از این قبیل هستند پس از این گونه تقلیدها باید سفر کرد بسوی زندگیای که با پشتوانه عقلی و منطقی و بر مبنای خرد و دانایی باشد، در حقیقت سفر از"دیگر فرمایی" که من از دیگران بپرسم و یا از دیگران ببینم که چگونه زندگی کنم به سوی"خود فرمایی" یعنی خودم فهم و درک کنم که چگونه زندگی کنم و چه برای زندگی من بهتر است. من بر اساس فهم و درک خودم عمل کنم نه بر اساس آنچه نیاکان ما و یا دیگران به ما میگویند و دیکته میکنند، باید از القاءپذیری و تلقین پذیری دیگران در امور منفی دوری کنیم و به درک و فهم خودمان که برمبنای عقل و منطق باشد مراجعه نماییم.
برداشت: در زندگی ما کدام اصل حاکم است؟"دیگر فرمایی" اینکه دیگران چه میگویند و چگونه زندگی میکنند یا"خود فرمایی" اینکه خودم درک و فهم میکنم بر مبنای تحقیق و پژوهش و برمبنای آن زندگی میکنم.
9- سفر از احساسات و عواطف منفی به سوی احساسات و هیجانات مثبت
از احساسات و عواطف و هیجانات منفی مثل خشم و خشونت، اضطراب و استرس، دعوا ونزاع، بدزبانی و فحاشی، آزار و اذیت دیگران، غم و اندوه، افسردگی و پژمردگی، قهر و دوری، دائم ایراد گرفتن، تند خویی و بد اخلاقی نسبت به دیگران و... باید سفر کنیم بسوی احساسات و عواطف و هیجانات مثبت که6 مورد آن که از اهمیت خاص برخوردار است مطرح میکنیم 1- احساس توکّل: قبل از توکّل چند گام اساسی، ضرورت دارد الف: فکر کردن و استفاده از مهارت حل مساله ب: راهنمایی و مشورت گرفتن از دیگران ج: عزم و اراده قوی برای اجرای تصمیم د: در گام آخر توکل است یعنی در راه حق هیچ تزلزل نداشته باشیم و نتیجه کار را به خدا واگذار کنیم "فَلیَتَوَکّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبُه" 2- احساس تسلیم: ما باید در برابر خداوند و دستورات او تسلیم باشیم، اسلام به معنی تسلیم است، تسلیم در برابر خدا و دستورات پیامبر، ما مسلمانان باید همیشه احساس تسلیم داشته باشیم 3- احساس شکر: در مقابل نعمتهای فراوان خداوند که قابل شمارش نیست باید روحیه شکرگذاری داشته باشیم شکرگزاری قلبی- زبانی- عملی 4- احساس رضایت: به آنچه را که خداوند برای زندگی ما مقدّر فرموده راضی و تسلیم باشیم "رِضاً بِرضَائُک" 5- احساس شادی: ما بعنوان یک مسلمان باید همیشه در زندگی شاداب و بانشاط باشیم، معصوم(ع) میفرماید "رَبّنَا وَاجعَل یَومَنا وَهَذا یَومُ السّرور" بار پروردگارا هر روز ما را و امروز ما را سراسر شادابی و نشاط قرار بده6- احساس آرامش: بزرگترین نعمت برای زندگی انسان آرامش است و در مقابل آن اضطراب و استرس است که باعث انواع امراض جسمی و روحی و روانی در زندگی است، آرامش در حقیقت مادر همه احساسات و عواطف و هیجانات است.
برداشت: نمونههایی از رفتارهای خود را بررسی کنیم و دریابیم چه میزان احساسات و هیجانات و عواطف من منفی بوده و چه میزان مثبت؟
10- سفر از توهم کمال به سوی کمال
ما فکر می کنیم از نقص دور هستیم و دارای همهی کمالات هستیم و خودمان را انسان کامل میدانیم و این ریشه در حب ذات دارد در حالی که با کمی فکر و اندیشه در مییابیم که این یک توهم بیش نیست ما از هر حیث تجزیه و تحلیل کنیم میبینیم که سراسر وجودمان نقص است چه در علم و دانش، اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی، عبادت و راز و نیاز با خداوند، احسان و نیکوکاری و... برای انسان که خلیفه خدا در روی زمین است محال است به کمال مطلق که فقط برای خداوند است دست یابد، اما کمال بصورت نسبی و درحد مقدورات مد نظر ماست بهمین منظور برترین هدف ما در زندگی همان کمال نهایی"قرب الهی" است که باید تلاش کنیم و روز به روز خودمان را به خدا نزدیک کنیم وقتی به آن می رسیم آرامش کامل میگیریم"یَااَیَّتُهَا النّفسُ المُطمَئِنه اِرجِعی اِلَی رَبِّک رَاضِیه مَرضِیه"
برداشت:من موقعیتم در زندگی در نقطه توهم کمال است یا تلاش برای دستیابی به کمال؟
سوالات نسیم دانش شماره 76
1- مهمترين پيامد و نتايج خود محوري کدام است؟
الف-روحيه برتري طلبي را در وجودمان شکل مي دهد
ب-زمينه هاي دل مشغولي فراوان را برايمان فراهم ميکند
ج-خداخواهي و دگرخواهي را در وجودمان بسيار کم رنگ مي کند
د- باعث خود شيفتگي در زندگي ما مي شود
2 -دو واژه اي که در قرآن و نهج البلاغه به ترتيب دائماً با هم تکرار مي شوند کدامند؟محور و مبنا زندگي و تعيين کننده بهشت و جهنم کدام است؟
الف-ايمان و عمل صالح- تقوي و عمل- عمل
ب- ايمان و اخلاص- ايمان و عمل- ايمان
ج- ايمان و اخلاق- تقوي و اخلاق- ايمان
د- توحيد و معاد- توحيد و معاد- شناخت
3-چه کساني داراي کفّ نفس (مهار وکنترل نفس) مي باشند؟
الف-کسي که دايره مقدورات آنها نسبت به دايره ماذونات بسيار تنگ تر و ناچيز تر باشد.
ب-کسي که دايره ماذونات آنها نسبت به دايره مقدورات بسيار تنگ تر و ناچيزتر باشد.
ج-کسي که دايره مقدورات و ماذونات آنها يکسان باشد.
د-کسي که به دايره مقدورات و ماذونات خود توجه نمي کنند.
4- سه عشق بزرگ از ديدگاه افلاطون که جزء ستون خيمه روح محسوب مي شوند کدامند؟
الف-احسان- شفقت ورزي- پيوند با ديگران
ب-شفقت ورزي- پيوند با طبيعت- پيوند با ديگران
ج-حقيقت خواهي- کمال خواهي-دگر خواهي
د-حقيقت خواهي (راستي)- خير و خوبي (درستي)- جمال(زيبايي)
5- همه موارد به ترتيب مفهوم -خود فرمايي- و- ديگر فرمايي- است به جزء...؟
الف-تقليد جاهل از متخصص- تقيليد کور کورانه و بدون دخالت عقل
ب-براساس فهم و درک خود زندگي کردن- براساس نياکان و ديگران زندگي کردن
ج-فهم و درک خود بر مبناي عقل و منطق و پژوهش- القاءپذيري و تلقين پذيري منفي از ديگران
د-من براساس فهم و درک ديگران عمل کنم- من براساس فهم و درک خود عمل کنم