دستورالعمل مناسب زندگی از زبان دانشمندان
مقدمه: انسان سرمایههای ممتازی چون تفکر و تعقل، اراده و اختیار، سرشت خدا آشنا، گرایش به نیکی، بهرهمندی از کتاب الهی و پیامبران و اولیا الهی و... را دارد اگر این سرمایهها بخواهد به خوبی شکوفا شود و به بار بنشیند باید جریان هدایت و راهنمایی ساری و جاری باشد به همین منظور خداوند از آغاز خلقت انسان این نیاز اساسی را توجه داشته و برای هدایت انسانها پیامبران الهی را ارسال داشته است ما ضمن بهرهمندی از هدایت الهی، باید از انسانهای فهیم و دانشمند که سالها با تلاش و کوشش به مدارج عالی علمی، اخلاقی و انسانی دست یافتند و نیز تجربیات فراوان در زندگی عملی خود دارند باید بهرهمند شویم و از زندگی خوب و مناسب آنها الگوگیری نماییم به همین منظور سلسله دستورالعمل مناسب زندگی از زبان دانشمندان را در دو شماره نسیم دانش چاپ میشود، امید است بتوانیم در زندگی عملی خود این اصول را پیاده کنیم.
تذکر مهم: حدود دو سال ونیم است تقریباً پانزده شماره (از شماره ۵۰ تاکنون) سبک نگارش نسیم دانش بصورت کاربردی است یعنی مطالبی ارائه میشود که بدرد زندگی بخورد
۱ - اپیکور: هدف زندگی "خوش بودن" است.اپیکور فیلسوف مشهور یونانی است که دهها سال پیش از میلاد مسیح میزیسته است.
به نظر شما عبارت این فیلسوف بزرگ درست است؟ بستگی به نوع نگاه و بینش انسان دارد در یک بینش و نگاه، این عبارت غلط است همچنان که مردم آن زمان (آتن) این گونه فکر میکردند
مردم «آﺗﻦ» ﺗﺼﻮر میﻛﺮدﻧﺪ اﭘﻴﻜـﻮر در ﻛـﺎﺧﻲ زﻳﺒـﺎ زﻧﺪگی میﻛﻨﺪ و از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺧﻮردنیﻫﺎ و ﻧﻮﺷﻴﺪنیﻫﺎ ﺗﻐﺬﻳﻪ میکند. ﻟﺒﺎسﻫﺎی ﮔﺮانﻗﻴﻤﺖ میﭘﻮﺷﺪ و اصطبلی ﭘﺮ از اﺳﺐﻫﺎی اﺻﻴﻞ دارد. ﺑﺮداﺷﺖ ﻣﺮدم از ﮔﻔﺘﻪﻫﺎی «اﭘﻴﻜﻮر»، اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زﻧﺪگی را ﺻﺮف ﻋﻴﺶ و ﻧﻮش کرد...
«اﭘﻴﻜﻮر» که در ﺣﻮﻣﻪی آﺗﻦ زﻧﺪگی میﻛﺮد. ﺑﺮخی از ﻣﺮدم ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻛﻨﺠﻜﺎو ﺷﺪﻧﺪ تا ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ او ﺑﺮوﻧﺪ و زﻧﺪگی ﭘـﺮﺗﺠﻤـﻞ او را از نزدیک ﺑﺒﻴﻨﻨـﺪ
اﻳـﻦ اﻓﺮاد ﭘﺲ از ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻣﺤﻞ ﺳﻜﻮﻧﺖ اﭘﻴﻜﻮر، ﺷﮕﻔﺖزده ﺷﺪﻧﺪ ﭼﺮا ﻛـﻪ در ﻛﻠﺒﻪی ﺳﺎده و کوچکی ﺑـﺎ ﭼﻨـﺪ ﺗـﻦ از دوﺳـﺘﺎن ﺧـﻮد زﻧﺪگی میﻛﺮد و اﻏﻠﺐ ﻏﺬای آﻧﺎن ساده و ﻣﺤﺪود ﺑﻪ ﻧﺎن و ﺳﺒﺰی ﺑﻮد! اﻳﻦ اﻓﺮاد از «اﭘﻴﻜﻮر» اﻳﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮدت ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻳﺖ ﻋﻤﻞ نمیکنی، این هدف زندگی که میگفتی پس چرا ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺎدگی و ﻗﻨﺎﻋﺖ زﻧﺪگی میکنی مگر نمیگویی ﻫﺪف از زﻧﺪگی، ﺧﻮش ﺑـﻮدن اﺳـﺖ؟! «اﭘﻴﻜـﻮر» ﻓﻬﻤﻴـﺪ ﻛـﻪ ﻣـﺮدم، ﺑﺮداﺷﺖ درستی از ﮔﻔﺘﻪﻫﺎی او ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﺑﺮایشان ﺗﻮﺿﻴﺢ داد ﻛـﻪ ﺧﻮشﺑﻮدن یک وﺿﻌﻴﺖروانی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ زﻧﺪگی در ﻛﺎخﻫـﺎی زﻳﺒـﺎ، ﺧﻮردن ﻏﺬاﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧﮓ و داﺷﺘﻦ اصطبلی ﭘﺮ از اﺳـﺐﻫـﺎی اﺻـﻴﻞ ﻓﺮاﻫﻢ نمیﺷﻮد، فیلسوفان اخلاق «زندگی خوش» را اینچنین تعریف می کنند «تامین مطلوب های روانی انسان» یعنی اینکه ما درونی آرام، رضایتمند، امیدبخش و دارای صلح وآشتی به دور از تشویش و نگرانی، جنگ، دعوا و نزاع داشته باشیم اگر درون ما اینگونه باشد به مصداق از «کوزه همان برون تراود که در اوست» به تبع آن در زندگی بیرونی ما آرامش، رضایت، امیدواری و... خواهد بود و هیچگونه جنگ، جدال، دعوا و نزاع و پرخاشگری نخواهد بود "اپیکور" بینش و نگرش درست به خوش بودن را در زندگی اینچنین ترسیم مینماید، میگوید میدانید بدن انسان ﻧﻴﺎزﻫـﺎیی دارد. ﺑـﺮای داﺷـﺘﻦ ﺑـﺪنی ﺳـﺎﻟﻢ، ﺧﻮردن ﻏﺬاﻫﺎی ﺳـﺎﻟﻢ و ﺳـﺎده، زﻧـﺪگی در محیطی ﺗﻤﻴـﺰ و اﻣـﻦ و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺑﺪنی ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻛﺎفی اﺳﺖ. ﺑﻴﺶ از اﻳﻦ، ﻫﺮﭼـﻪ را ﺻـﺮف ﺑـﺪن ﺧﻮد ﻛﻨﻴﻢ، ﺑﺮ ﺧﻮشی ﻣﺎ اﻓﺰوده نمیﺷﻮد. خوش ﺑﻮدن، زﻣـﺎنی ﻣﺤﻘـﻖ میﺷﻮد ﻛﻪ ﻣﺎ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻧﻴﺎزﻫﺎی ﺑﺪنﻣﺎن، ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻫﺎی روانیﻣـﺎن ﻫـﻢ رﺳﻴﺪگی ﻛﻨﻴﻢ.
"اﭘﻴﻜﻮر" ﺳﻪ ﻧﻴﺎز اﺳﺎسی را ﻧـﺎم ﺑـﺮد ﻛـﻪ ﺑـﺴﻴﺎری از ﻣﺮدم، ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻳﻦ ﻛﻪ از آنﻫـﺎ ﺑﺮﺧـﻮردار ﻧﻴـﺴﺘﻨﺪ، اﺣـﺴﺎس ﺧﻮشی نمیﻛﻨﻨﺪ
1) یکی از آنﻫﺎ، ﻧﻴﺎز ﺑﻪ دوﺳﺘﺎن ﻫﻢرﻧﮓ و ﻣﻮاﻓﻖ اﺳﺖ؛ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ از ﻣﻌﺎﺷﺮت ﺑﺎ آﻧﺎن ﻟﺬت ﺑﺒﺮﻳﻢ، ﺑﺮایشان ﻧﻘﺶ ﺑﺎزی ﻧﻜﻨﻴﻢ و ﺑﺪاﻧﻴﻢ که آﻧﺎن ﻫﻢ ﺑﺮای ﻣﺎ ﻧﻘﺶ ﺑﺎزی نمیﻛﻨﻨﺪ. مثلاً پدر و فرزند، زن و شوهر، برادر و خواهر، معلم ودانشآموز، مدیر وکارمند، گروه همسالان و... میتوانند با هم دوست و رفیق باشند و از معاشرت با هم لذت ببرند اگر اینچنین باشد زندگی بسیار خوش خواهند داشت.
2) نیاز دﻳﮕﺮ ﻣﺎ ﺑﺮای ﺧﻮشﺑﻮدن، غرقﺷﺪن و نیز ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ و ﺗﺤﻘﻴﻖ درآﻓﺎق ( عالم هستی) اﺳﺖ
از ﻧﻈﺮ«اﭘﻴﻜﻮر» داﻧﺶ، ﻏﺬای روح اﺳﺖ و کسی ﻛـﻪ در روز، وقتی را ﺑﺮای ﻛﺴﺐ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت ﺻﺮف نمیﻛﻨﺪ، نمیﺗﻮاﻧﺪ از زﻧﺪگی ﻟﺬّت ﺑﺒﺮد. در آیات قرآن کریم یکی از راههای شناخت و معرفت انسان نسبت به خداوند و رسیدن به رشد و کمال و همچنین درک هدفمندی زندگی را، تفکر در آفاق(عالم هستی) میداند، یعنی در نشانههای الهی (کوه، دریا، آسمان، زمین، باد و باران، گیاهان، حیوانات و...) تفکر عمیق داشته باشیم «ویتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ماخلقت هذا باطلاً» باتفکر عمیق در آسمانهای هفتگانه و زمین و هر آنچه در آنهاست پی میببریم که جهان و زندگی عبث و بیهوده و باطل خلق نشده بلکه همه موجودات هدفمند میباشند.
3) سومین نیاز اﺳﺎسی روح و روان ﻣﺎ، ﻧﻴﺎز ﺑـﻪ «آزادگی » اﺳـﺖ.
از ﻧﻈﺮ«اﭘﻴﻜﻮر»، ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮدی میﺗﻮاﻧﺪ اﻳﻦ ﻧﻴﺎز روح ﺧﻮد را ﺑﺮآورده ﻛﻨﺪ و ﺧﻮش ﺑﮕﺬراﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻨﺎﻋﺖ و ﺳﺎدگی ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﺪ ﭼﺮا ﻛـﻪ اﻓـﺮادی ﻛـﻪ میﺧﻮاﻫﻨﺪ از ﻛﺎخﻫﺎی زﻳﺒﺎ، ﻏﺬاﻫﺎی رﻧﮕﺎرﻧـﮓ و زندگی لوکس ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﭼﺎرهای ﺟﺰ اﻳﻦ ﻧﺪارﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﺎهی ﭘـﺎ روی ارزشﻫـﺎی اﺧﻼقی و انسانی خود بگذارند و با انواع فریب، نیرنگ، چاپلوسی وحرام خوری، زندگی راحتی را برای خود فراهم میکنند.
از ﻧﻈﺮ «اﭘﻴﻜﻮر»، کسی ﻛﻪ آزادگی ﺧﻮد را زﻳﺮ ﭘﺎ میﮔﺬارد، نمیﺗﻮاﻧـﺪ ﺧﻮش ﺑﺎﺷﺪ و از زﻧﺪگی ﻟﺬت ﺑﺒﺮد،
سعدی ﺷﻴﺮازی میﮔﻮﻳﺪ:
دوتا ﺑﺮادر ﺑﻮدﻧﺪ، ﻳﻜﻲ دوستدار و ﺧﺪﻣﺘﮕﺰار پادشاه (سرخم میکرد) و وضع زندگیاش خوب و خوش بود و دﻳﮕـﺮی با کارگری و آﻫﻨﮕﺮی، زﻧﺪگی سختی داشت (سرخم نمیکرد)، ﺑـﺮادر درﺑـﺎری، ﺑـﻪ ﺑـﺮادر ﻛـﺎرﮔﺮ میﮔﻮﻳﺪ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ درﺑﺎر ﺑﭙﻴﻮﻧﺪ ﺗﺎ از سختیها رﻫـﺎیییابی.
آﻫﻨﮕﺮ ﺑﻪ ﺑﺮادرش ﭼﻨﻴﻦ ﭘﺎﺳﺦ میدﻫﺪ
به دست، آﻫﻦِ ﺗﻔﺘﻪ ﻛﺮدن ﺧﻤﻴﺮ
به از دﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﻴﻨﻪ ﭘﻴﺶِ اﻣﻴﺮ
«گلاسر» یکی دیگر از دانشمندان بزرگ نیازهای انسان در پنج حوزه مطرح مینماید:
1) نیازهای فیزیولوژی یا نیازهای حیاتی مثل اکسیژن، آب، غذا، امنیت
2) نیاز به تفریح وتفنن: گردش و تفریح، شادی و نشاط، جنگل، دریا، طبیعتهای شاد و...
3) نیاز به قدرت: ما انسانها دوست داریم در زندگی تسلط داشته باشیم
4) نیاز به تعلق: ما انسانها زندگی گروهی و اجتماعی داریم نیاز به دوست داشتن و نوازش داریم
۵) نیاز به آزادی: ما در زندگی حق انتخاب داریم
در آموزههای دینی این مطلب اپیکور فیلسوف بزرگ به نوعی تایید شده است که بعنوان نمونه فقط به دو مورد اشاره میشود در دعا از زبان پیامبراکرم(ص) میخوانیم «ربّنا وَاجعَل یَومَنا وَهَذا الیَوم السُّرور» پروردگارا قرا ده هر روز ما را و امروز ما را سرور و شادی و نیز میفرماید «الوُصُول فَرحً الفقدان احزان» رسیدن به نیازها و اهداف باعث سرور و نشاط میشود و نرسیدن به نیاز و اهداف در زندگی مساوی حزن و اندوه است.
۲ـ شوپنهاور : «بیشتر رنجها و آلام (دردهای) ما از دیگران سرچشمه میگیرد»
شوپنهاور فیلسوف آلمانی و از بزرگترین فلاسفه اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است.به نظر شما آیا عبارت این دانشمند درست است؟ البته دیگران میتوانند برای ما هم منشأ لذّت و هم منشأ رنج و آلام باشند، اگر ما با خود در خلوت بنشینیم و روی این موضوع کمی فکر کنیم و چند مورد از رنجهایی را که در زندگی متحمّل شدهایم بررسی کنیم متوجه میشویم که کلیهی دردها و رنجهای آدمیان از داشتن ارتباط با دیگران آغاز میشود مثلاً خسارت جانی و مالی که در اثر تصادف رانندگی بواسطه جهل و نادانی یک فرد به ما میرسد، خسارتی که در دعوا و نزاع به ما میرسد، طلاق زن و شوهر و آسیبهایی که به زن و شوهر و فرزندان میرسد، دزدی، فریب و نیرنگها، کلاهبرداری، زخم زبانهای دیگران، فحش و ناسازگویی دیگران، و... اصولاً لغت «درد» را در ساحت بدن بکار میگیریم و دیگران امکان دیدن آن را دارند مثلاً دست ما لای درب قرار میگیرد و درد میکند اما «رنج» در ساحت روح و روان است و دیگران آن را نمیبینند و از درون خودش را میخورد شاعر عرب میگوید «اگر با نیزه زخم بزنید(درد) یک روزی التیام مییابد ولی اگر بازبان زخم بزنید(رنج) به این زودیها التیام نمییابد «انسان سالم و متعادل هیچگاه به خودش زخم و دردی وارد نمیکند و درد بطور کلی پدیدهیی است که حتماً و الزاما ً در عوامل خارجی منشأ دارد. اگر از بیماری در بدن رنج میبریم باید به دنبال عامل یا عواملی بگردیم که موجب آن بودهاند (غذای ناسالم - پُرخوری - رعایت نکردن پوشش در سرما – و...) و نیز از جهت روحی، ماجراها و رویدادهای دردناک فکری و استرسزا و هیجانات و عصبیتها نیز ریشه در ارتباط با دیگران دارد. بنابراین، چنانچه ما از هر طبقه و قشری که هستیم قادر باشیم تا مجموعهی ارتباطاتمان را هم در خانه و هم در جامعه تا حد امکان زیر نظر داشته باشیم و مدیریت کنیم بیتردید میتوانیم تا حدودی از دامنهی این رنجها و دردها بکاهیم و بدانیم که نتیجهی نهایی چنین تدابیری آرامش خاطر بیشتر و «عافیت» در زندگی است.
پنج نکته کلیدی برای کمتر شدن درد ورنج در زندگی
1ـ با افرادی که زمینههای درد و رنج را فراهم مینمایند دوری و پرهیز نماییم :
الف: افرادی که بد زبانی دارند و اهل فحش و ناسزاگویی هستند
ب: افرادی که به طُرق مختلف معتاد به موادمخدر هستند حتی در مسائل جزئی مثل سیگار
ج: افرادی که صفات ناپسند مثل دروغگویی، دزدی، فریب و نیرنگ، خیانتکاری، حرام خوری و... دارند
د: افرادی که خشم، خشونت و پرخاشگری دارند و موجبات دعوا و نزاع را فراهم مینمایند
ه: افرادی که حق و حقوق دیگران را رعایت نمیکنند و اصطلاحاً حقالناس زیادی برگردنشان است
و: افرادی که به هر شکل ممکن، آرامش و آسایش ما را بهم میریزند
۲- هیچگاه خودمان را با دیگران «مقایسه» نکنیم و وارد مسابقه با دیگران نشویم مثلاً چرا فلانی پول زیادی دارد و من ندارم، چرا دیگری ماشین دارد و من ندارم و... و یا وارد «مسابقه» و چشم هم چشمیهای برای اینکه روز به روز وضع مالی بهتری پیدا کنیم، نشویم، برای کاهش درد و رنج باید «اصل تفاوتهای فردی» را در زندگی بپذیریم بدانیم همانطور که اثر انگشت مبیّن تفاوت از نظر جسمی است و این امری کاملاً روشن و قابل باور است، انسان از نظر روحی و روانی هم کاملاً متفاوت است و هیچ انسانی در جهان هستی نیست که از نظر روحی و روانی یکسان باشند با این نگاه دیگر جایی برای مقایسه و مسابقه وجود ندارد
۳- من نمیتوانم طوری زندگی کنم که همه از طرز زندگی من خشنود باشند، من با هر فرم و شکلی که زندگی کنم عدهای راضی و عدهای ناراضی هستند، ما وقتی به سبک زندگی خود اطمینان داریم نباید به ارزش داوری (قضاوت) دیگران اهمیت زیادی بدهیم، اگر چه بیاعتنایی هم خوشایند نیست
4ـ در عین حال که زندگی من همه را راضی نمیکند، زندگی همه هم من را راضی نمیکند پس باید بگذاریم دیگران زندگی خود را بکنند و راه خود را پیش بگیرند و من زندگی خود را داشته باشم، این یعنی مدارا (هرکس به راه خود برود و بپذیریم شکلهای دیگری برای زندگی وجود دارد، زندگی انسانها مثل گُلهای متفاوتی است هر کدام با رنگها و بویی خاص، این دیدگاه یعنی پذیرش اصل تفاوت که بقای زندگی اجتماعی را حفظ میکند.
5ـ مهمترین مسئله در کاهش درد و رنج، به نوع نگرش و بینش انسان برمیگردد، انسان جهان را چگونه میبیند؟ زندگی را چگونه میبیند؟
3ـ هانا آرنت : «متعالیترین بخش زندگی انسان کنشگریهای سیاسی و اجتماعی است»
«منظور جمله بالا این است که انسان در مسائل اجتماعی بیتفاوت و بیمسئولیت و کنارهگیر و بیگانه نباشد»
هانا آرنت بزرگترین فیلسوف زن آلمانی است که در قرن بیستم میزیسته است، او اعتقاد به حکمت نظریی یا فلسفه نظری(جهان ذهنی) و حکمت عملی یا فلسفه عملی (جهان واقعی) را با هم داشت در مثال فردی تشنه و در بیابان برهوت و سوزان که از تشنگی دارد تلف میشود، شمش طلا پیدا میکند این شمش طلا در آن موقع که دارد تلف میشود چه به درد او میخورد، نیاز اصلیش آب است که خود را نجات دهد، او میگوید فلسفهای که بدرد جامعه نخورد آن فلسفه ارزشی ندارد، او همانند سقراط که حدود سه هزار سال پیش در یونان باستان زندگی میکرد معتقد است کنشگریهای سیاسی و اجتماعی درهم آمیخته است.
هانا آرنت به سه سئوال اساسی و بنیادی پاسخ میدهد:
1ـ انسان بودن یعنی چه؟
2ـ زندگی انسان چه ابعادی دارد؟
3ـ چگونه انسان میتواند به هستی خودش معنا ببخشد؟
هانا آرنت میگوید زندگی انسان سه بُعد دارد
1ـ زندگی انسان به مثابه حیوان زحمت کش است، آنچه از اطرافش بدست میآورد مصرف میکند
2ـ بُعد دیگر کار و شغل انسان است، این بُعد انسان را تبدیل به یک انسان سازنده میکند، او اکتفا نمیکند به آنچه که در اختیارش قرار میگیرد مصرف کند (بُعد اول) بلکه خودش چیزی میسازد (بُعد دوم)
3ـ متعالیترین بخش زندگی انسان کنشگریهای سیاسی است که به تعبیر او «اکشن» میباشد او با ارسطو که میگوید «انسان یک حیوان سیاسی است» موافق است، از دیدگاه هانا آرنت «سیاست» یعنی «گفتگو و تعامل افراد جامعه با یکدیگر در راستای بوجود آوردن یک تفکر جمعی برای حرکت ایدهآل اجتماعی برای بهبود جامعه» اگر کسی این بُعد از اجتماع را نفی کند و کنشگری سیاسی را که مهمترین وجه زندگی انسان است به فعلیت در نیاورد نمیتواند به زندگی معنا ببخشد و نیز اگر این بُعد محقق نشود باعث بیهویتی میشود و با جامعه و جهانی که زندگی میکند بیگانه میشود، کسی که کنشگری اجتماعی ندارد «قشر خاکستری» مینامند اینها در حقیقت حیوان سیاسی نیستند بلکه به قول هانا آرنت به «حیوان اقتصادی» تبدیل میشوند، یعنی فقط دوبُعد اول و دوم به فعلیت میرسد یعنی کار میکنند که مصرف کنند، و مصرف میکنند که کار کنند بُعد سوم که کنشگری سیاسی و اجتماعی است و جزو مهمترین بخش زندگی است در تعداد زیادی از مردم محقق نمیشود از دیدگاه هانا آرنت نباید سیاست را وسیلهای برای رسیدن به هدف نگاه کرد برخلاف ماکیاول که میگوید: «برای رسیدن به هدف به هر وسیلهای میتوان دست زد» میگوید کنشگری سیاسی باید هدف غایی باشد.
امروزه بدون کنشگری سیاسی و اجتماعی نمیتوان جواب داد انسان یعنی چه، استعدادها و هویت انسان در بُعد زندگی سیاسی و اجتماعی ظهور پیدا میکند چون انسان مدنی الطبع است یعنی اجتماعی آفریده شده است، در عصر مدرن امروزی قشر خاکستری دچار بحران هویت شده است اگر سئوال شود انسان چه کسی است؟ اصولاً از مال و شغلش توصیف میکنند، هویت افراد خاکستری هویت اقتصادی است نه هویت سیاسی، در هویت اقتصادی از فرزند میپرسیم در آینده چه شغلی میخواهی داشته باشی؟ نمیپرسیم چگونه انسانی میخواهی باشی؟ در گذشته سیاست وسیلهای برای اقتصاد نبود، بلکه اقتصاد وسیلهای برای سیاست بود، مردم ثروت، مقام، شهرت، علم و... را برای کنشگریهای سیاسی و اجتماعی میخواستند.
هویت افراد با کنشگری سیاسی و اجتماعی تعریف میشود.قشر خاکستری دچار فردگرایی، آزادی فردی، مالکیت فردی شدهاند همه چیز حالت انفرادی شده در این گرایش فردی، استقلال فرد نسبت به جمع، گروه و جامعه ترجیح داده میشود البته در مقابل خودش و خانوادهاش مسئولیت دارد ولی در مقابل دیگران و جامعه بیتفاوت هستند در حالی که ما به عنوان یک شهروند در مقابل خود و خانواده که مسئولیت داریم در مقابل جامعه هم مسئولیت داریم مارکس از مفهوم «بیگانکی خود» صحبت میکند و هانا آرنت از مفهوم «بیگانگی با جامعه و از بیگانگی با جهان» صحبت دارد و انسانی که با جامعه بیگانه است معنادار بودن زندگی را از دست میدهد.
امروزه قشر خاکستری تعلق دارد به یک سوژه اقتصادی وکنشگری سیاسی و اجتماعی ندارد، وجدان و عقلانیت اجتماعی او از کار افتاده است چون بیهویت است و از جامعه بیگانه است و حتی در جامعه اگر مردم دچار شکنجه شوند دو بُعد اول و دوم برای او مهم است یعنی کار میکند و مصرف میکند و به اصطلاح خودش زندگی نرمال و طبیعی خود را دارد.
با بررسی و پژوهش در آموزههای دینی متوجه میشویم که اسلام نیز ضمن قبول اصالت فردی امّا تاکید ویژه برجمع و اجتماع دارد و اصولاً مناسکها و مراسمهای دینی غالباً با جنبه اجتماعی دارای ارزش بیشتر است مثلاً 1ـ نماز جماعت که ثوابهایی بیشماری برای آن مترتب است 2ـ نماز جمعه که نماز سیاسی، اجتماعی و عبادی و بسیار پرارزش میباشد باید یک خطبه که جز نماز است به مسائل عبادی، اعتقادی و یک خطبه به مسائل سیاسی و اجتماعی اختصاص یابد 3ـ حج که نماد وحدت و اجتماع باشکوه انسانها میباشد 4ـ نمازعید فطر که بصورت جماعت و باشکوه برگزار میشود و... اینها از بین دهها نمونه است که جهتگیریهای اجتماعی دین رانشان میدهد 5ـ یداالله مع الجماعه میفرماید دست خدا با جماعت است 6ـ پیامبر اکرم میفرماید «من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» اگر کسی صبح کند و به امور مسلمین اهتمام نورزد، او مسلمان نیست، این حدیث روح توجه به دیگران و اجتماع را دقیقاً نشان میدهد 7ـ پیامبر میفرماید «من سمع ینادی منادی یاللمسلمین» اگر فریاد برادر مسلمان را بشنود و به او پاسخ ندهد او مسلمان نیست 8ـ خداوند میفرماید «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا» همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید (آل عمران /۱۰۳)