قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنايي با سوره ها (ربابه کابوسي)
نام سوره: ملک شماره سوره: 67 محل نزول: مکه
تعداد آيه: 30 تعداد کلمه: 337 تعداد حروف: 1350
معني: ملک به معناي مالکيت و حاکميت است.
نام هاي ديگر: تبارک- مالغه- واقيه- متجيه- مناعه
علت نامگذري: نام گذاري اين سوره به «ملک» و «تبارک» به دليل وجود اين دو کلمه در نخستين آيه آن است.
ويژگي سوره: اين سوره را اگر کسي تلاوت کند و بدان عمل نمايد از عذاب جهنم نجات يابد و از رسيدن آتش به بدن او و همچنين از عذاب قبر انسان نجات مي يابد.
محتوي سوره:
1. مباحث خداشناسي
2.مرگ و حيات در جهت آزمايش الهي
3. علم و آگاهي خدا به همه امور
4.معاد و مساله حشر و نشر رستاخيز
ترتيب سوره: اين سوره در ترتيب مصحف شصت و هفتمين سوره و در ترتيب نزول هفتاد و هفتمين سوره نازل شده.
فضيلت سوره: رسول اکرم فرمودند: هرکس اين سوره را بخواند، مثل اين است که شب قدر را احياء کرده است.
درسي از قرآن
برگرفته از جلسه عمومي تفسير قرآن کريم حضرت آيت الله نورمفيدي
بسم الله الرحمن الرحيم
كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْرًا.... و لا امتا (طه/99-104)
در آيه اول، خداوند متعال به پيامبر(ص) چنين ميفرمايد: کذلک نقص...، ما داستانها و تاريخ گذشتگان را براي تو بازگو کرديم. هدف خداوند متعال از بيان تاريخ براي پيامبر(ص) چيست؟ تاريخ آزمايشگاه زندگي انسانهاست. انسان وقتي تاريخ ميخواند، خصوصا تاريخي که قرآن بيان ميکند، نشان ميدهد که از ابتداي خلقت انسان تا کنون چه چيزهايي را پشت سر گذاشته و چه صحنههايي را ديده است. کجاها کارخوب کرده و نتيجه خوب گرفته و کجاها کار اشتباه انجام داده و نتيجه بد گرفته است. حضرت علي(ع) نيز در نامه 31 نهج البلاغه خطاب به امام حسن مجتبي(ع) ميفرمايد: من تاريخ گذشتگان را خوب بررسي کردم کانه من در کنار آنها بودم و با آنها زندگي کردم از ميان آنچه که از زندگي گذشتگان آموختم بهترين و خلاصه و عصاره آن را براي تو در اين نامه بازگو ميکنم.
در آيه بعد مي فرمايد: مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ ... ، علاوه بر بيان تاريخ گذشتگان، ما در اين قرآن آنچه را که لازم است انسانها در فرهنگشان وارد شود را براي شما گفتيم. کسي که از آنچه گفتم اعراض کند و راه ديگري را در پيش بگيرد فرداي قيامت بار سنگيني را به دوش خود ميکشد و در آن مخلد است... . کسي که تابع قرآن بوده، فردا باري ندارد و بارش سبک است. در آن دنيا هر کس با اعمال خود زندگي خواهد کرد. اگر به شکل گرگ درندهاي زندگي کرده باشد در آن دنيا هم به همان شکل خواهد بود. در جاي ديگري ميفرمايد: من با شما عهد و پيمان نبستم که شيطان را نپرستيد؟ بلکه بايد بنده من باشيد و صراط مستقيم زندگي شما اين است شيطان شما را گمراه نکند.
در برخي از روايات دارد که اگر انسان در يک مجلس و محفلي باشد و از کسي غيبت بکند و شما آنجا دفاع کنيد، فرداي قيامت همين دفاع شما حجابي ميشود بين شما و آتش جهنم؛ اما گر در اين مجلس شما دفاع نکرديد حجاب را خودتان از بين برده و در آتش جهنم خواهيد افتاد. شهوات و تعلقات نفساني زنجيري است که به دست و پاي ما افتاده و نميگذارد به سوي پروردگار پرواز کنيم. امام خميني(ره) ميفرمايد: فراي قيامت بهشتيها در خانههاي بهشتي خودشان آرميدهاند؛ آنوقت يک ملکي ميآيد و نامهاي ميآورد که نوشته: من الملک الحي القيوم الذي لا يموت: اين نامه از طرف خداي حي و قيومي است که نميميرد، يک روزي (فرداي قيامت) آنچه کارخير انجام داده است ميبيند و هر کار زشتي را هم که مرتکب شده باشد خواهد ديد. اي کاش فاصله عميقي با اعمال خودش پيدا ميکرد و عمل خود را نميديد. پس بايد روشي را که خدا براي ما بيان کرده، اطاعت از خدا و دوري از بندگي شيطان و قرار گرفتن در صراط مستقيم را سرلوحه زندگي قرار دهيم. در ادامه آيه ميفرمايد: آنها با هم درگوشي ميگويند چقدر در دنيا مانده بوديم. برخي ميگويند 10 روز و برخي در گوشي ميگويند دنيا فقط يک روز بوده است.
در ادامه گويا سوال ميشود که اين کوههاي با عظمت چه ميشود؟ خداوند متعال جواب اين سوال را در آيات متعددي بيان ميفرمايد: اول لرزش شديدي پيش ميآيد بعد اين کوهها از بيخ و بن کنده شده و کوهها حرکت کرده(مزمل) و به صورت شن ريزه مي شود(طور) و اين کوهها مثل پنبهاي زده شده در هوا پراکنده مي گردد و زمين صاف صاف مي شود و پستي و بلندي در آنجا وجود ندارد.(طه/105-107)
داستانهاي قرآني (ربابه کابوسي)
عبرتها
«سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الاْرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ * هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لاِوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الاْبْصارِ * وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذابُ النّارِ * ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ * ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ»؛ (سوره حشر آيات 1-5)
ترجمه:
(آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح مى گويند؛ و او عزيز و حکيم است! * او کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستين برخورد [با مسلمانان] از خانههايشان بيرون راند. گمان نمىکرديد آنان خارج شوند و خودشان نيز گمان مىکردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مىشود؛ اما خداوند از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهايشان ترس و وحشت افکند، به گونهاى که خانههاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مىکردند؛ پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم! * و اگر نه اين بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود، آنها را در همين دنيا مجازات مىکرد؛ و براى آنان در آخرت نيز عذاب آتش است! * اين به خاطر آن است که آنها با خدا و رسولش دشمنى کردند و هر کس با خدا دشمنى کند [بايد بداند که] خدا مجازات شديدى دارد! * هر درخت با ارزش نخل را قطع کرديد يا آن را به حال خود واگذاشتيد، همه به فرمان خدا بود و براى اين بود که فاسقان را خوار و رسوا کند).
شأن نزول:
در سرزمين «مدينه» سه گروه از يهود زندگى مىکردند: «بنى نضير»، «بنى قريظه» و «بنى قينقاع» و گفته مى شود که: آنها اصلاً اهل «حجاز» نبودند ولى، چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پيامبرى از سرزمين «مدينه» ظهور مى کند، به اين سرزمين کوچ کردند و در انتظار اين ظهور بزرگ، بودند. هنگامى که رسول خدا(ص) به «مدينه» هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان، فروگذار نکردند.
از جمله اين که: بعد از جنگ «احد» (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد) «کعب بن اشرف»، با چهل سوار از يهود، به «مکّه» آمدند و يکسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند که همگى متحداً بر ضد محمد(ص) پيکار کنند، سپس «ابوسفيان» با چهل نفر از مکيان و «کعب بن اشرف» يهودى با چهل نفر از يهود وارد «مسجد الحرام» شدند و در کنار خانه «کعبه» پيمانها را محکم ساختند، اين خبر از طريق وحى به پيامبر(ص) رسيد.
ديگر اين که، پيامبر(ص) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله «بنى نضير» که در نزديکى «مدينه» زندگى مىکردند آمد و مىخواست از آنها کمک يا وامى بگيرد براى پرداختن ديه دو مقتول از طايفه «بنى عامر» که به دست «عمرو بن اميه» (يکى از مسلمانان) کشته شده بودند و شايد پيامبر(ص) و يارانش مىخواستند در زير اين پوشش، وضع «بنى نضير» را از نزديک بررسى کنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند).
پيامبر(ص) در بيرون قلعه يهود بود و با «کعب بن اشرف» در اين زمينه صحبت مىکرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئهاى پاشيده شد و با يکديگر گفتند: شما اين مرد را در چنين شرايط مناسبى گير نمىآوريد، الآن که در کنار ديوار شما نشسته است، يک نفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفکند و ما را از دست او راحت کند! يکى از يهود به نام «عمرو بن جحاش» اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت، رسول خدا(ص) از طريق وحى آگاه شد، برخاست و به «مدينه» آمد، بى آن که با ياران خود سخنى بگويد، آنها تصور مىکردند، پيامبر(ص) باز برمىگردد، اما بعداً آگاه شدند که پيامبر(ص) در «مدينه» است، آنها نيز به «مدينه» بازگشتند و اينجا بود که پيمان شکنى يهود بر رسول خدا(ص) مسلم شد و دستور آماده باش را براى جنگ، به مسلمانان داد.
در بعضى از روايات نيز آمده: يکى از شعراى «بنى نضير» به هجو و بدگوئى پيامبر(ص) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شکنى آنها بود.
پيامبر(ص) براى اين که ضربه کارى قبلاً به آنها بزند، به «محمّد بن مسلمه» که با «کعب بن اشرف»، بزرگ يهود، آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين کار را کرد.
کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلى در يهود ايجاد کرد، به دنبال آن رسول خدا(ص) دستور داد: مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شکن حرکت کنند، هنگامى که آنها با خبر شدند به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند و درها را محکم بستند، پيامبر(ص) دستور داد: بعضى درختان نخل را که نزديک قلعه ها بود، بکنند يا بسوزانند.
ـ اين کار، شايد به اين منظور صورت گرفت که يهوديان را که علاقه شديدى به اموال خود داشتند از قلعه بيرون کشد و پيکار، رو در رو انجام گيرد، اين احتمال نيز داده شده که: اين نخلها مزاحم مانور سريع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود، و مى بايست بريده شود ـ
به هر حال، اين کار فرياد يهود را بلند کرد، گفتند: اى محمّد! تو پيوسته از اين گونه کارها نهى مىکردى، پس اين چه برنامه اى است؟ آيه پنجم اين سوره (از آيات فوق) نازل شد و به آنها پاسخ گفت که: اين يک دستور خاص الهى بود. محاصره چند روز طول کشيد و پيامبر(ص) براى پرهيز از خون ريزى به آنها پيشنهاد کرد سرزمين «مدينه» را ترک گويند و از آنجا خارج شوند، آنها نيز پذيرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها کردند، جمعى به سوى «اذرعات شام» و تعداد کمى به سوى «خيبر» و گروهى به «حيره» رفتند و باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانههاى آنها، به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا که مىتوانستند، خانه هاى خود را به هنگام کوچ کردن تخريب کردند. و اين ماجرا بعد از غزوه «احد» به فاصله شش ماه و به عقيده بعضى بعد از غزوه «بدر» به فاصله شش ماه اتفاق افتاد..
قرآن و ادبيات فارسي (فاطمه احمدي)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ
(فرشتگان رحمت) بر آنان از خداي مهربان سلام و تحيّت رسانند. (يس/58)
خداوند متعال در آيات قبل از اين آيه يکي از نعمتهاي بهشتيان را شنيدن «سلام» معرفي ميکند. سلام به معنى وسيع كلمه كه دلالت بر سلامت روح و فكر و زبان و رفتار و كردار بهشتيان دارد. سلامى كه آن محيط را، بهشتى كرده و هر گونه اذيت و ايذاء از آن برچيده شده است. سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملو از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است. در آيات ديگر قرآن نيز همين حقيقت با تعبيرات مختلفى آمده است، اينکه فرشتگان هنگام ورود بهشتيان به آنان سلام ميکنند. نه تنها فرشتگان بر آنها درود مىفرستند و خود آنها به يكديگر بلكه خداوند نيز، چنان كه در سوره يس/57 بر آنها سلام مىفرستند: سلام بر شما باد، اين سلامى است از پروردگار مهربان به شما بهشتيان. (1)
در دين مبين اسلام به سلام کردن خيلي سفارش شده است. سلام کردن آدابي دارد و آن اينکه فرد تازه وارد به جمع سلام ميکند، ايستاده به نشسته، سواره به پياده، کوچک به بزرگ، البته اين به معناي آن نيست که فرد مقابل بايستد و به انتظار سلام باشد، بهتر است در سلام کردن پيشي بگيريم. پيامبر: ميفرمايند: 7 خصلت در امت من هست که شيطان راعصباني ميکند، يکي از آنها اين است که وقتي به هم ميرسند سلام ميکنند.
جناب مولانا هم از اين آيه شريفه استفاده کرده و مومنان را به دنبال سلام خدا و اولياي او سفارش ميکند اما قبل از آن که اين نکته را به تفصيل بيان کند، هر سلامي را سلام نميداند. او هشدار ميدهد که مواظب باشيد سلام و احوالپرسي و خوشرويي مردم دنيا طلب بيطمع و غرض نيست.
ک سلامي نشنوي اي مرد دين
که نگيرد آخرت آن آستين
بي طمع نشنيدهام از خاص و عام
من سلامي، اي برادر! والسلام (2)
او ميگويد: اي آدم دين دار تو در بازار اين دنيا هرگز سلامي نميشنوي مگر آنکه همان سلام تو را گرفتار ميکند. اي برادر! من تا کنون از هيچکس سلامي نشنيدهام که خالي از طمع و توقع باشد به جز:
جز سلام حق، هين! آن را بجو
خانه خانه، جا به جا و کو بکو
از دهان آدمي خوشمشام
هم پيام حق شنودم، هم سلام
وين سلام باقيان، بر بوي آن
من همينوشم به دل، خوشتر ز جان
زان سلام او سلام حق شده است
کآتش اندر دودمان «خود» زده است(3)
تنها سلام حق است که بيغرض و طمع هست؛ پس به هوش باش و آن را منزل به منزل و جا به جا و محله به محله جستجو کن. من از دهان کسي پيام و سلام حضرت حق را شنيدهام که بوي جانبخش حق، مشام روح او را نوازش کرده است. من سلام بقيه مؤمنان را به اميد اينکه سلام و پيام الهي است عزيزتر از جانم ميدانم و با دل و جان آن را ميپذيرم. اين را بدان که سلام افرادي که از اولياي خدا به حساب ميآيند از حق سرچشمه ميگيرد. سلام مرد خدا به اين جهت همان سلام خداست که او آتش توحيد را به هستي جزئي و مادي خود زده است. آن مرد خدا از هستي جزئي دنيايي خود به کلي مرده است و به هستي پروردگارش زنده شده است.
1-مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 13، چ اول، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1376،ص 106
2-مولانا جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، به کوشش محمد استعلامي، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 156 و کريم زماني، شرح جامع مثنوي معنوي، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، 860
3-همان، همان، 860-861
علوم قرآني (سيده نفيسه حسيني واعظ)
در شماره گذشته به آيه 20 سوره مبارکه شوري اشاره شد در اين آيه شريفه انسان به کشاورز، عمل او به کشت، نيّت او به بذر و دنيا و آخرت، به مزرعه و محل برداشت تشبيه شده است. در اين شماره به توفيق الهي به مسئله كفران نعمت که از ابتلائات مهم انسان در هرزماني مي باشد از نظر قرآن خواهيم پرداخت.
مهمترين عامل فقر و ناامني کفران نعمت در امنيت اين است که انسان قدر امنيت را نداند که متاسفانه امروزه در جامعه بزرگترين گناهي که صورت ميگيرد و هيچ اهميتي براي آن قائل نميشويم اسراف و ضايع کردن موهبتها و نعمتهاي الهي است. خدلوند متعال در اين آيه مثال ميزند به مردماني که قدر نعمتهاي خداوند را قدر ندانسته و بجاي استفاده مناسب از نعمتها به کفران نعمتهاي دراختيار خود پرداختند وخداوند دراين مسئله مهم ميفرمايد: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ- وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ. (نحل/ 113- 112)
قرآن از سرزميني خبر ميدهد که از چهار ويژگي برخوردار بوده است:
اين چهار ويژگي عبارتند از:
1- از امن و امان برخوردار بود آمنة.
2- مردم آنجا به ادامه زندگي خود اعتماد و اطمينان داشتند. مطمئنه.
3- مرکزي بود که از هر نقطه ميوهها به آنجا سرازير ميشد، زيرا مردم اطراف براي خريد به آن نقطه ميآمدند و لذا اجناس نيز به آن نقطه سرازير ميگشت: يأتيها رزقها رغدا من کل مکان.
4- آنها نه تنها از اين سه نعمت مادي برخوردار بودند، بلکه نعمت معنوي نيز به آنان داده شده بود و خدا از قبيله خودشان رسولي براي آنان فرستاده بود چنانکه در آيه دوم مي فرمايد: (و لقد جاءهم رسول منهم).
شهرى بود زيبا با كشتزارهاى وسيع و باغهاى فراوان كه رزق و روزى و نعمت بىكران از هر سو بدانان مىرسيد.مردمش در آسايش و رفاه و اطمينان با هم روزگار مىگذراندند و روزها را پشت سر مىگذاشتند. از نعم مادى كاملا بهرهمند و در كمال عيش و خوشى به سر مىبردند. از طبيعت زيبا، آذوقه فراوان و ... بهره مىبردند و در پرتو امنيت حاكم بر شهر، بىهيچ دغدغه فكر و تشويش خاطر، روزها را به كار و كشت و شبها را به استراحت مىگذراندند. نه طعم گرسنگى را مىچشيدند نه تشنگى. و نه زد و خوردى با هم داشتند.خداوند با فرستادن پيغمبرى اين نعمتها را برايشان تمام كرد و به حدّ كمال رسانيد. امّا مردم شهر را عيبى بود كه از خدا غافل بودند و شكر نعمتهايش را بجا نمىآوردند و سر تسليم به پيشگاه با عظمتش نمىسودند. غنا و بىنيازى خود را نگريستند راه طغيان پيش گرفتند. انبوهى نعمت كه در آن امتحانشان بود آنان را مغرور كرد و به غفلت انداخت تا راه فساد و ناسپاسى را برگزيدند.به جاى شكر و سپاس خداوند در ازاى آن همه نعمت (نعمتهاى مادى و نعمت معنوى، پيامبر)، بناى كفر و ناسپاسى گذاشتند و به جاى فرمانبرى از فرستاده خدا به تكذيب او برخاستند و راه ظلم و عصيان را پيش گرفتند.
به خاطر فسادها، كجروىها و كفران نعمتها، خداوند هم نعمتش را به نقمت و عذاب مبدّل نمود. زان پس همه خوشيهاشان از بين رفت، ديگر رزق و روزىهاى فراوان و آسان به آنها نرسيد، امنيّت و اطمينان از بين رفت. مردم دچار گرسنگى و تنگدستى شدند، بيم و ترس آنان را فرا گرفت. شهر چهرهاى ماتم زده، قحطى زده و وحشتزده به خود گرفت. زيباييهايش افسرده گشت و مرد، ديگر زيستن در آن، به پشيزى ارزش نداشت و زندگى در چنين شهر نفرين شدهاى، بسى سخت و دردآور مىنمود ... و سرانجام آن مردم ناسپاس و قدرنشناس دچار عذاب الهى شدند و به كيفر نافرمانى و گناه خويش رسيدند.
اين تمثيل كسانى است كه نعمتهاى خدا را در اختيار دارند، بهره مىبرند، امّا كفران نعمت مىكنند. به جاى سپاس در برابر منعم (خدا) به دنيا و زخارف و زينتهاى ناپايدار و زودگذر آن دل بسته و دنيا را بر آخرت ترجيح داده و روى به معبودان ناتوان و ساختگى و ديگر مخلوقات زبون خداوند مىآورند و آنها را به خداوندگارى برمىگزينند و به آيين الهى و رسولان او ايمان نمىآورند بلكه به تكذيب، آزار، شكنجه و قتل آنان مىپردازند و به راه فساد و تبهكارى مىروند.
هنگام بهرهورى از نعمتها به جاى شكر و سپاسگزارى از منعم، كفران و معصيت مىكنند و با اعمال ناشايست، زمينه نزول عذاب الهى را بر خود فراهم مىكنند كه نه خدا بر آنها ظلم كرده، بلكه خويشتن به خود چنين كنند.
امام على (ع): احذروا نفار النّعم فما كلّ شارد بمردود. از رميده شدن و دور شدن نعمتها بترسيد كه هر گريختهاى را بازگشت نمىباشد.(نهج البلاغه، فيض، الاسلام اصفهاني علينغي حكمت 238)
1- شأن نزول آيات، ص ص 492- 491. (صاحب الميزان در جلد 24 نيز همين جريان را به نقل از تفسير قمى در بحث روايتى خود آورده است.)
2- (نهج البلاغه، فيض، الاسلام اصفهاني علينغي، ترجمه وشرح نهج البلاغه «چاپ سنگي » نشر تهران (بي نا) 1365ق (تهران چاپخانه سپهر)
3- جهان بخش ثواقب، تشبيهات و تمثيلات قرآن، 1جلد، نشر قو - تهران، چاپ: اوّل، 1376.
منظور از (خلق الانسان من عجل) در آيه 37 انبياء چيست؟
مفسران در تفسير کلمه انسان و عجل در آيه مورد سوال(1) ديدگاههاي گوناگونى دارند ولى پيدا است که منظور از انسان در اينجا نوع انسان است و منظور از عجل شتاب و شتابزدگى است، همانگونه که آيات بعد نيز شاهد گوياى اين مطلب است و در جاى ديگر قرآن مىخوانيم: «وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا: انسان، عجول است»، (اسراء- 11). در حقيقت تعبير خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ يک نوع تاکيد است، يعنى آن چنان انسان عجول است که گويى از عجله آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشکيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند و هم در شرّ، حتى وقتى به آنها گفته مىشود اگر آلوده کفر و گناه شويد، عذاب الهى دامنتان را مىگيرد مىگويند پس چرا اين عذاب زودتر نمىآيد؟! و در پايان آيه اضافه مىکند: عجله نکنيد من آيات خود را به زودى به شما نشان مىدهم (سَأُرِيکُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ). تعبير آياتى در اينجا ممکن است اشاره به آيات و نشانههاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد که پيامبر(ص) مخالفان را با آن تهديد مىکرد و آنها مىگفتند: پس چه شد اين بلاهايى که ما را با آن مى ترسانى.
قرآن مىگويد: عجله نکنيد، چيزى نمىگذرد که دامانتان را خواهد گرفت.
و نيز ممکن است اشاره به معجزاتى که دليل بر صدق پيامبر اسلام(ص) است بوده باشد يعنى اگر کمى صبر کنيد: معجزات کافى به شما ارائه داده خواهد شد.
اين دو تفسير منافاتى با هم ندارند، زيرا مشرکان در هر دو قسمت عجله داشتند و خداوند هم هر دو را به آنها ارائه داد، هر چند تفسير اول نزديکتر به نظر مى رسد و با آيات بعد متناسب تر است.
نکته :
با توجه به آيات فوق اين سؤال پيش مىآيد که اگر انسان طبيعتا عجول است پس چرا به دنبال آن نهى از عجله مىکند و مىگويد: فَلا تَسْتَعْجِلُونِ آيا اين دو با هم متضاد نيست.
در پاسخ مىگوئيم با توجه به اصل اختيار و آزادى اراده انسان و قابل تغيير بودن صفات و روحيات و ويژگيهاى اخلاقى، هيچگونه تضادى در کار نيست، چرا که با تربيت و تزکيه نفس مىتوان اين حالت را دگرگون ساخت(2).
1- « خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيکُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ ؛ (آرى) انسان از عجله آفريده شده، ولى عجله نکنيد من آيات خود را به زودى به شما ارائه مى دهم».
2- : ر. ک: تفسير نمونه، ج 13، ص 406 - 411.
معرفي مرکز پاسخگويي موسسه فرهنگي ميرداماد
بالندگي و حيات هر انديشه أي منوط به حضور پويا در عرصه هاي علم و فرهنگ و نيز پاسخ گويي مناسب به افكار عمومي است. چنين ايده و آمالي بايد با شناخت مخاطب، هم زباني با او و درك نيازهاي عاطفي، معرفتي و رفتاري اش تحقق يابد و لازمه اين امر حضوري آگاهانه و برخاسته از پشتوانه فكري قوي مي باشد. در اين راستا گروهي از فرهنگ دوستان با درك و توجه به موقعيت كنوني جهان كه عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات نام گرفته و با هدف پاسخ گويي به سئوالات و شبهات ديني اين مركز تأسيس گرديد.
اين مركز افتخار دارد در پاسخ به سئوالات از قرآن كريم، مكتب اهل بيت (ع)، فلسفه، كلام، فقه اسلامي و اراء انديشمندان بهره مي گيرد و از نقطه نظرات برادران و خواهران انديشمند نيز استقبال مي كند.
سئوالات ارسالي به مؤسسه توسط جمعي از محققين و پژوهشگران حوزه و دانشگاه در رشته هاي محتلف علوم قرآني و تفسير، فلسفه و كلام، فقه، فلسفه دين و دين پژوهي، فلسفه اخلاق، تاريخ و علوم اجتماعي، پاسخ داده شده و براي پرسشگران ارسال مي گردد. پرسشگران شامل سطوح گوناگون: كودكان، نوجوانان، جوانان، دانشجويان، طلاب و اقشار ديگر مردم مي شود كه پاسخ ها متناسب با سطح پرسشگران تهيه و تنظيم مي گردد. اين محققين از بدو تأسيس تاكنون به بيش از صدها سئوال پاسخ داده اند .
علاقه مندان مي توانند سوالات خود را از طريق راه هاي ارتباطي زير با ما در ميان بگذارند:
تلفن: 01732440440
پيامک: 30007650001115
وب سايت: www.Mirdamad.org
پست الکترونيک: info@Mirdamad.org
تلگرام: Mirdamad.org
سوالات شماره 67
1- يکي از خصلت هاي انسان که شيطان را عصباني مي کند چيست؟
الف) وقتي به هم مي رسند سلام مي کنند ب) به هم به مهرباني رفتار مي کنند
ج) گذشت در را زندگي به کار مي برند د) مورد الف و ج
2- در سوره مبارکه شوري انسان و عمل او به چه تشبيه شده است؟
الف) نيت او به بذر و دانه ب) به کشاور و کشت
ج) آخرت به مزعه و محل برداشت د) همه موارد
3- مهمترين عامل فقر و ناامني چيست؟
الف) کفران نعمت در امنيت ب) قدرشناسي در امنيت داشتن
ج) ضايع کردن و تباه کردن موهبت د) همه موارد
4- هدف خداوند از بيان تاريخ براي پيامبر(ص) چيست؟
الف) عبرت ب) بيدار کردن
ج) تاريخ آزمايشگاه انسان د) همه موار