قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: مرسلات محل نزول: مکه
تعداد آیه : 50 تعداد کلمه: 181 تعداد حروف: 816
نامهای دیگر: سوره مرسلات، سوره عُرف
معنی مرسلات: جمع مرسله به معنی فرستاده شده
علت نامگذری: «سوره مرسلات» و «سوره عرف»؛ هر دو نام این سوره از آیه اول آن که قسم خداوند است به ارسال فرشتگان پیدرپی گرفته شده است.
ترتیب سوره: این سوره در ترتیب مصحف، هفتاد و هفتمین سوره و در ترتیب نزول، سی و سومین سوره قرآن کریم است که پیش از آن سوره «همزه» و پس از آن سوره «ق» نازل شده است.
محتوي سوره:
* مسائل مربوط به قيامت و تهديد و انذار مكذبان و منكران؛
* سرگذشت غم انگيز اقوام گنهكار پيشين؛
*گوشهاى از ويژگيهاى آفرينش انسان؛
* قسمتى از مواهب الهى در زمين؛
* قسمتهايى از عذاب تكذيبكنندگان؛
فضیلت سوره:
از پیامبر(ص) روایت شده است: «هر کس این سوره را بخواند نوشته میشود که او از مشرکان نیست.» از امام صادق(ع) نیز نقل شده است: «هر كس سوره مرسلات را بخواند خداوند در روز قیامت بین او و پیامبر(ص) آشنایی ایجاد میكند.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن کریم حضرت آیت الله نورمفیدی
«اللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(۱۱/روم)
خداوند آفرینش این جهان را شروع کرده است و بعد از مدتی دوباره مخلوقات را برمیگرداند
اعاده به دو معنی است. یک معنی، به معنی بازگشت به جای اول و معنی دیگر به معنی طرح نو است و مراد خداوند در اینجا معنی دوم است؛ یعنی خداوند مخلوقات را آفرید و در آن طرح نو میاندازد و لذا همه انسانها به سوی خداوند برمیگردند. برای اینکه معنی این آیه روشن بشود مثالی میزنم. وقتی سازندهای ماشینی را میسازد تا وقتی ماشین را میسازد مشغول است اما بعد از اتمام کار، رابطه سازنده با آن ماشین قطع میشود اما آفرینش ذات اقدس اله این گونه نیست. خداوند متعال بعد از خلق عالم رابطهاش را با موجودات قطع نمیکند و همه آنها دائما تحت ربوبیت او هستند و اگر حتی یک لحظه فیض خود را قطع کند همه قالبها در هم میریزند.
در سوره فاطر آیه 41 خداوند میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا» خداوند است که آسمانها و زمین را از زوال (و سقوط و خروج از مدار) نگاه مىدارد، این منظومه شمسی، این کهکشان، همه را خداوند نگه داشته تا فرو نریزند. یهودیان میگویند: «بعد از آفرینش دست خدا بسته است.» (یدالله مغلوله) اما خداوند میفرماید: «دست خودشان بسته است.» خدا ربالعالمین است یعنی از ذره تا افلاک تحت ربوبیت خداوند است .این عالم، عالم تغییر است. انسان در طول زندگی، مراحلی را طی میکند؛ متولد میشود، رشد میکند، به کمال میرسد و سپس به مرحله سالمندی میرسد و میمیرد. سایر موجودات هم اینگونه میباشد؛ بنگرید به درخت که چگونه رشد میکند. بنابراین در بطن این عالم هیچ چیز ثابت نیست و روزی عمر این عالم به پایان میرسد و در واقع تغییر عالم سنت الهی است.
بنابر آیه فوق اولا خداوند بعد از آفرینش هستی، هیچگاه رابطهاش با این جهان قطع نمیشود و ثانیاً عمر این عالم روزی به پایان میرسد. همه به سوی خداوند باز میگردند.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُون (۱۲/ روم) بعد از بازگشت همه به سوی خداوند، روز قیامت برپا میشود. آن روز مجرمان هیچ راه امیدی ندارند. البته خداجویان و مومنان امید دارند؛ اما مجرمان امیدی ندارند. «یبلس» به معنی نهایت یاس است.
وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَكَانُوا بِشُرَكَائِهِمْ كَافِرِينَ(۱۳) آنهایی که در دنیا پناهگاهی برای خودشان قرار دادند. در زمانهای مختلف، پناهگاهشان متفاوت است زمانی بتپرست بودند و زمانی دلبسته پول، ثروت و قدرت بودند. به جای دلبستگی به خدا، دلبسته دنیا بودهاند. در آن روز این دلبستگیها هیچ کارهاند و منشا اثر برای نجات انسانها نمیتواند باشد. لذا این افراد در روز قیامت امید ندارند زیرا میفهمند آنهایی که پناهشان بود هیچ فایدهای برای آنان ندارد .
در روز قیامت کسی نمیتواند منشا اثر برای دیگری شود و شفیع دیگری بشود مگر آنانی که در شفاعت الهی منشاء اثر هستند.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ(۱۴) یکی از نامهای قیامت، روز فصل است. در این دنیا همه انسانها اعم از مسلمان و کافر با هم زندگی میکنند اما در روز قیامت هر چند که در کنار هم جمع میشوند(یوم الجمع) اما از هم جدا میشوند(یوم الفصل) مومن و کافر از هم جدا میشوند. انسانهای مومن در جوار قرب الهی قرار میگیرند و عدهای در زندانی که در این دنیا خود ساختهاند؛ قرار میگیرند. پس روز قیامت روز جدا شدن است.
فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ(۱۵/روم) عدهای که اهل ایمان هستند جایگاه آنان در «روضه یحبرون» است روضه به معنی باغستانی است که بسیاری از زیبایی ها که در نهایت طراوت و زیبایی است. یحبرون به معنی نشاط و شادابی است که اثر آن در چهره آنان نمایان است. مهمترین نعمت بهشت دیدار حضرت یار است.
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ(۱۶/روم) اما آنانی که کافرند و تکذیب آیات الهی میکنند و تکذیب قیامت میکنند. آنان در عذاب الهی احضار میشوند
اگر کسی را به جای خوبی ببرند، دعوت میکنند اما وقتی کسی را میخواهند به زندان ببرند احضار میکنند یعنی با زور او را میبرند. آنها در عذاب الهی احضار شدهاند و آنها را میکشانند و میبرند.
داستانهای قرآنی
شان نزول آیه مودت
قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» (شوری/23)
ترجمه: بگو: بر این (رساندن پیام) از شما مزدی درخواست نمیکنم، جز دوستی با خویشانم آیه .۲۳ سوره «شوری» که معروف به آیه مودت است، از جمله آیاتی است که بر فضیلت اهلبیت پیامبر و موقعیت ویژه آنان دلالت دارد و برخی آن را یکی از ادله امامت امیرمؤمنان علی(ع) به شمار آوردهاند.
در شان نزول این آیه، مفسران شیعه و اهل سنت به نقل از ابنعباس آوردهاند که پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و استحکام پایههای اسلام، گروهی از انصار از پیامبر(ص) خواستند در صورت بروز مشکلات مالی از اموال آنها بدون هیچ قید و شرطی استفاده کند که آیه مودت نازل شد و مزد رسالت را فقط مودت اهل بیت پیامبر دانست.
قرآن در ادبیات فارسی
لَکُمْ دينُکُمْ وَ لِيَ دينِ(6/ کافرون)
آیین شما برای خودتان و آیین من برای خودم
دين برنامه و روش عمل تكامل يافتهاى است كه انسان در زندگى خود ملتزم به آن مىشود و برنامه خدا با برنامه شرك قابل جمع شدن نيست، بدان سبب كه جوهر دين عبادت است، پس هر كه خدا را بپرستد به دين او در مىآيد و هر كه شركا را بپرستد به دين آنها در خواهد آمد .(1)
جلال الدین محمد در دیباچه دفتر ششم خطاب به حسام الدین بیان میکند که میخواهد با این 6 دفتر، شش جهت عالم را روشن کند و با حقایق مثنوی سراسر جهان بشری را منور نماید. او به کنایه میگوید که میخواهد اسرار و حقایق را بیان کند اما خود میداند که راز را فقط باید با اهل راز در میان گذاشت، چون راز در گوش منکران حقیقت، راز محسوب نمیشود زیرا به کنه آن پی نمیبرند و آن را سخنی لغو و بیهوده میپندارند، اما میگوید که چارهای نیست زیرا خداوند حکیم امر به تبلیغ و دعوت مردم کرده است و قبول و رد آن را مد نظر قرار نداده است.
در این رابطه مثالهای گوناگونی را در این دفتر بیان میکند تا اینکه میرسد به جایی که میفرماید: پیامبران الهی برای بیان حقایق سالها تلاش کردند و هیچوقت ناامید نشدند و با انکار منکران هم کاری نداشت. در دنیا دو گروه انسان هست. کسانی که حقایق را میپذیرند و کسانی که آن را انکار میکنند. انسانهای پاکی که همچون آب زلال ناپاکیها را میشویند و ناپاکانی که به اعمال کثیف اقدام میکنند. کلاغ در باغ قار قار مخصوص کلاغان را سر میدهد؛ ولی چگونه ممکن است که بلبل نغمهسرایی خود را به خاطر این صدا ترک کند. پس اگر با نگاه دقیق به این جهان نگاه کنی میبینی که سراسر جنگ است و همه ذرات جهان، خواص متضاد با یکدیگر دارند و مانند مؤمن و کافر با هم میجنگند. این جنگ در درون خود انسان نیز هست، جنگ میان نفس ملکوتی و نفس شیطانی انسان. به جنگ درونی خودت توجه کن. چرا به جنگ با دیگران مشغول شدهای و برای اینکه بتوانی در این جنگ پیروز شوی باید از حضرت حق بخواهی که تو را نجات بدهد و به جهان صلح و یک رنگی ببرد چرا که آن جهان، جهان بقا و عمرانی است و از اضداد تشکیل نشده است. تضاد میان پدیدههای جهان مسألهای تصادفی نیست، بلکه به عنوان یک اصل مسلم است. بنابراین دوام و قوام جهان مبتنی بر اصل تضاد است و همچنانکه طبع پدیدهها و عناصر طبیعی متضاد هستند، طبایع انسانها هم در تضاد با یکدیگرند.
مولوی در ادامه گفتارش برپایه همین اصل «لکم دینکم ولی دین» از حق جویان میخواهد که به مغز کلامش در مثنوی توجه کنند و عمق آن را بر جان خود بنشانند. هر چند میداند که خیلیها از آن بیبهرهاند و از این روی میفرماید:
پنــدهــا در تــو نـگیــرد ای فلان
پنـد تو در ما نگیرد هم، بدان
جز مگــر مفتاح خاص آید ز دوست
که مقالید السموات آن اوست
این سخن همچون ستاره ست و قمر
لیـک بـیفرمان حق ندهد اثر(6)
ای فلانی پند و نصیح ما در تو اثری نمیگذارد و بدان که پند تو هم در ما اثری نخواهد گذاشت، مگر اینکه از سوی خداوند متعال که همه آسمانها از آن اوست، کلیدی مخصوص آورده شود و این مشکل را حل کند. این سخنانی که من گفتم مانند ستاره و ماه هست که تا خداوند اجازه ندهد در تو تأثیر گذار نخواهد بود. این سخن مولانا معنا و مفهومی دقیق دارد که خود بحث مفصلی را میطلبد. به طور اختصار اینکه صدور اجازه از سمت خداوند متعال مبنی بر قابلیتی است که در انسانها وجود دارد و خداوند متعال هم جز خیر برای انسان نمیخواهد، لذا برای رسیدن انسانها به این قابلیت راهنماهای فراوانی را از جمله: کتاب، پیامبران و امامان (ع) فرستاده تا ما را به سوی کمال راهنمایی کنند
1- مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج 27، چ اول، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1374، ص 391
2- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج6، تهران: زوّار، 1372، ص12، کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفترششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص47
پنجره ای به نور
ویژگیهای انسان در بین موجودات دیگر
در مبحث گذشته به ویژگی دیگری از انسان که اختیارمند بودن وی بود، پرداخته شد و بیان کردیم که؛ انسان تنها موجودی است که از اراده و اختیار کامل برخوردار است و حتی دیگر موجوداتی که اهل تکلیف و دارای اراده و اختیار هستند نیز در این حد از کمال اختیار و اراده و در نهایت انتخاب برخوردار نمیباشند. در این نوشتار به موضوع دیگری که انسان به وجود آن نیازمند هست، پرداخته میشود
نیاز به شریعت الهی
انسان دارای گرایشها و امیال گوناگونی است: برخی وی را به پستی و شرارت و برخی نیز به کمال و تعالی میخوانند. انسان به دلیل قدرت اختیار و نیز بی نهایت خواهیاش میتواند در هر دو طیف، بسیار پیش رود مهمترین وسیله در سیر کمالی، شناخت راه و مسیر برای رسیدن به مقصد است. خداوند حکیم در این راه حجت باطن (عقل) و حجت ظاهر(وحی) را برای بشر قرار داده تا او را تربیت نماید. بنابراین انسان میباید با یاری از عقل و دین در همه امور زندگی بهترین مسیر را بپیماید. امام رضا(ع) در بیان علت دستور خدا مبنی بر اطاعت از اوامرش فرمود: اگر مردم از اوامر خدا اطاعت نکنند، به دلیل لذتی که در گناه است، مرتکب گناه میشوند. در نتیجه دنیا تباه و مردم هلاک و طبیعت تخریب و نسل آدمیان فاسد میشود.(مجلسی،1110ق: 10)
انسان چه نیازی به دین دارد؟ وجود دین چه ضرورتی دارد؟
گرایش انسان به دین امری ذاتی، عمیق و ریشهدار است. دین نه تنها تامین کننده بسیاری از نیازهای انسان، بلکه خود نیازی بنیادین و نهفته در ژرفای وجود آدمی است. نیاز انسان به دین امری جاویدان و زوال ناپذیر است.
پاسخ اجمالی
بر اساس آیات و روایات، هدف خداوند از خلقت انسان، پرورش یک مخلوق کامل است که پرتوى از صفات حق باشد و لایق قرب او گردد. بدیهی است که تربیت چنین موجودى بدون یک برنامهریزى دقیق امکان پذیر نیست. اما از آنجا که بعضی علوم لازم برای شناخت و حرکت به سوی این هدف خارج از دسترس عقل بشر بوده و یا ممکن است عقل در آن گرفتار خطا شود؛ لذا نیازمند منبعی هستیم که این آگاهی را فراهم کند. از این رو خداوند رسولانی برای بشر فرستاد تا راه و روش سعادت و کمال را به او بیاموزند. این راه و روش همان دین الهی است.
پاسخ تفصیلی
دین، لازمۀ تحقق هدف آفرینش ارسال رسل و انزال کتب و به تعبیر دیگر «نزول دین و مکتب آسمانى»، رابطه مستقیمى با جهان بینى قرآن دارد. هنگامى که خداوند مىفرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ: ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست به بازی نیافریدیم»(انبیا/16) و میفرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الْانْسَ الَّا لِیَعْبُدُون: من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه مسیر عبودیت و بندگى مرا طى کنند» (ذاریات/56) و یا مىگوید: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ» اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى و او را ملاقات خواهى کرد، (انشقاق/6) به خوبى مىتوان فهمید که خداوند از خلقت انسان هدفی داشته است و آن چیزی نیست جز پرورش یک مخلوق کامل که پرتوى از صفات جمال و جلال حق باشد و لایق قرب او گردد.
مسلماً هدف خداوند از تربیت چنین موجودى بدون یک برنامهریزى دقیق و حساب شده، در تمام جنبههاى زندگى امکان پذیر نیست و این برنامهها چیزى نیست که انسان با عقل محدود خود بتواند تمام جوانب آن را دریابد؛ به همین دلیل خداوند برنامهای دقیق و کامل به همراه مربیانی دانا و دلسوز به سوی انسانها فرستاد تا همت آنها بدرقۀ راه انسان گردد و این نوسفران را همراهى کنند تا به سر منزل مقصود برسند و از ظلمات رهایى یابند. بنابراین جهت تحقق هدف آفرینش و در هر دو مرحله «شناخت» و «حرکت» نیازمند دین هستیم.
مرحله اول: ارائه آگاهی و شناخت کامل و صحیح
علوم و دانستنیها به دو دسته تقسیم میشوند:
1- دانستنیهایی که مىتوان از طریق استدلالات عقلى، آنها را به دست آورد؛ هر چند فرستادگان خداوند این بخش را به طور کاملتر و اطمینان بخشتر عرضه مىکنند. دربارۀ این علوم احتمال خطا در رسیدن به آنها وجود دارد؛ چرا که همیشه وسوسههایى در این ادراکات عقلى نهفته است، مخصوصاً نق زدنهاى سوفسطایىها، مشککین، پوچ گرایان و امثال آنها در بعضى افکار تزلزل ایجاد مىنماید و آنها را نسبت به همین ادراکات ضرورى و مستقلّات عقلى بدبین مىسازد. اینجاست که انبیاء به یارى انسانها مىآیند و بر این ادراکات عقلى صحه مىگذارند و دست وسوسه گران را از دامان این ادراکات کوتاه میسازند. این چیزى است که قرآن از آن به «تذکر» (یادآورى) تعبیر کرده است: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ ... وَ لِیَذَّکَّرَ اولُواالْالْبَابِ؛ این [قرآن] پیام [ابلاغى] براى عموم مردم است تا صاحبان خرد، متذکّر شوند».(ابراهیم/52)
امیرمؤمنان(ع) در این زمینه بیان بسیار جالبى دارد؛ ایشان پیامبران را شکوفا کننده عقل و یادآورنده آگاهیهای فطری انسانها معرفی مینمایند: «فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَه، وَ وَاتَرَ الَیْهِمْ انْبِیَائَه، لِیَسْتَاْدُوهُمْ مِیثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ خداوند رسولانش را در میان انسانها مبعوث ساخت، و پیامبرانش را پىدرپى به سوى آنها فرستاد تا وفاى به پیمان فطرت را از آنها بخواهند و نعمتهاى فراموش شده او را یادآورى کنند، و با تبلیغ فرمان خدا، حجت را بر آنها تمام نمایند و گنجینههاى عقول را آشکار سازند»(دشتی،1381: 25).
2- علومی که دستیابی بدان غیر از طریق وحى ممکن نیست؛ مانند بسیارى از حقایق مربوط به جهان بعد از مرگ و قیامت، و همچنین اسراری از جهان خلقت، که حتی در حال حاضر نیز از دسترس دانشمندان دور مانده است .خداوند درباره دستۀ دوم مىفرماید:«کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ ... یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ رسولى در میان شما از خودتان فرستادهایم تا آنچه را امکان نداشت بدانید به شما تعلیم دهد».(بقره/151)
مرحله دوم: ارائه نقشه راه و دستورالعملهای دقیق
انسان پس از تشخیص درست هدف، برای رسیدن به سعادت در «دنیا» و «عقبی» و همچنین تبدیل شدن به اشرف مخلوقات، نیازمند نقشه راه و قوانین دقیقی است که او را از بهترین و کوتاهترین راه به کمال انسانی و قرب الهی برساند؛ وگرنه ممکن است تبدیل شود به «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».(اعراف/179)
اما سوال این است که چه کسی میتواند چنین قوانینی را ارائه دهد؟ برای روشن شدن پاسخ سوال، به بعضی از ویژگیهایی که باید این قانونگذار داشته باشد اشاره میکنیم
-1- این فرد باید قبل از هر چیز، یک انسانشناس کامل باشد و تمام اسرار جسم و جان بشر و عواطف، غرائز، امیال، هوسها، آرزوها، فطریات و ادراکات عقلى او را بداند، نیز به تمام اصولى که حاکم بر روابط انسانها با یکدیگر است احاطه داشته باشد، تا بتواند قوانینى هماهنگ با تمام آنها وضع کند
-2- قانونگذار شایسته، باید داراى «علم کامل» باشد تا بتواند با قوانین خود تمام استعدادها و شایستگىهایى را که در فرد فرد انسانها و اجتماع نهفته است به مرحله بروز برساند و به آنچه بالامکان و بالقوه در نهاد آدمى وجود دارد جنبه فعلیت بخشد
-3 - مرتکب خطا و اشتباه نشود و نسبت به افرادى که مىخواهد قانون براى آنان وضع کند مهربان و دلسوز باشد.
آیا این جهات در کسى جز ذات پاک خدا پیدا مىشود؟
کسى که خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، کسى که علم او گذشته و آینده را تا میلیاردها سال در بر مىگیرد، و از ریشهها و اسرار هر چیز و بازتابها و نتایج هر موضوع آگاه است. کسى که خطا و لغزش و اشتباه در ذات پاکش راه ندارد، و بالاخره کسى که نیاز به چیزى و کسى ندارد تا بخواهد منافع خویش را تأمین کند. اینجاست که متوجه میشویم هر قانونى غیر از قانون خدا ناقص و بىفرجام است، هر حکمى غیر از حکم الهى غیر قابل اعتماد و بىسرانجام است و هنگامى که درست دقت مىکنیم مىبینیم، تمام بدبختى و مشکلات بشر از اینجا سرچشمه مىگیرد که خودش مىخواهد با آن علم محدود، با آنهمه انگیزههاى هوس آلود، براى خویش قانون بگذارد
نتیجه اینکه: بشر هم در مرحله شناخت صحیح آنچه موجب سعادت و کمال او میشود و هم در مرحله حرکت به سوی کمال، نیازمند امدادهای الهی (دین و مکتب) میباشد.(مکارم شیرازی،1386: 44-13)
منابع
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد3، بیروت: دارالاحیا التراث العربی،1110ق
دشتی، محمد، ترجمۀ نهج البلاغه، خطبه 1،قم: انتشارات وجدانی،1381
مکارم شیرازی، ناصر، برگرفته ازپیام قرآن، جلد7، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1386
علوم قرآنی
تمثيل خشم مشركين
در شماره گذشته به مبحث عالمان بیعمل از نگاه قرآن پرداختیم و حال به یاری خداوند در این شماره به تمثیل خشم مشرکین به پیامبر(ص) میپردازیم.
سينه هاى پركينه مشرکین از پیامبر اسلام: در ابتداى رسالت پيامبر(ص)، مشركان او را تنها و بىياور مىپنداشتند و به نصرت و يارى خداوند بر پيامبرش ايمان نداشتند. امّا پيامبر بزرگ اسلام(ص) با صبر و استقامت به انتشار دعوت خويش اقدام كرد و سپس با هجرت به مدينه، توانست يك حكومت اسلامى تشكيل دهد و پايگاه مقاومتى عليه نيروهاى كفر و مفسدان ايجاد كند. ياران وفادار از مهاجر و انصار به گرد او مجتمع شدند و داراى چنان قدرت و عظمت و شكوهى شد كه از آوازه شهرت و دين او لرزه در كاخ ستمگران و جبّاران در افتاد، ابوسفيان مغرور و معاند، هنگام حركت نيروهاى اسلام به سوى مكّه، خطاب به عبّاسبنعبدالمطلّب مىگفت: پسر برادرت به سلطنت بزرگى رسيده است! سرانجام در سال هشتم هجرى، مكّه توسط پيامبر(ص) فتح شد و وعده خدا بر پيامبر خويش، مبنى بر نمازگزاردن در مسجد الحرام تحقّق يافت. «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ ...» (فتح/ 27) در اثر غلبه اسلام، مشركان تسليم شدند و بتهاى آنان سرنگون گشت. اينان از قدرت و پيروزيهاى پيامبر(ص) خشمگين شدند و از فشار خشم مىخواستند خود را بكشند. چون باورشان نمىآمد كه پيامبر(ص) ياورى داشته باشد كه او را نصرت دهد و بر همه قدرت و امكاناتى كه مشركين براى نابودى او بسيج كرده بودند پيروزش گرداند
خداوند خطاب به اين قوم ناباور كه رهبرى پيامبر(ص) برايشان سخت بود مىفرمايد: اگر گمان نداريد كه خدا پيامبرش را نصرت مىدهد و شما از پيشرفت او در خشم هستيد ريسمانى(طنابى) به آسمان (سقف خانه يا به درختى ...) آويزان كنيد و آن را به گردن خود بيافكنيد آنگاه طناب را قطع كنيد تا يا خفه شويد يا از آن بلندى به زمين آييد و هلاك گرديد. ببينيد اين كيد، مكر، دشمنى و كينه شما مىتواند شما را نجات دهد و پيامبر و قدرت و شوكتش را از بين ببرد؟
اين كار را انجام دهيد ببينيد تشفّى خاطر مىيابيد يا باز هم در خشم و حسد و كينه و نفرت به سر مىبريد؟! مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ (حج/ 15) «آن كس كه پندارد خدا هرگز رسول خويش را در دنيا و آخرت نصرت ندهد (وى را بگو كه) طنابى به سقف آسمان در آويز و به گردن افكن سپس آن را قطع كن، آنگاه بنگر كه آيا اين حيله و كيد او خشمش را از بين مىبرد؟
مفسّرين گفتهاند ضمير در«لن ينصره اللّه» به رسول خدا بر مىگردد چون مشركين مكّه مىپنداشته اند دينى كه وى آورده دروغى و نوظهور است كه اساس محكمى ندارد و به همين جهت دعوتش منتشر نمىشود، نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او پشتيبانش باشد. ولى وقتى آن جناب به مدينه مهاجرت نمود و خدا نصرتش داد و دينش عالمگير شد و آوازهاش همه جا پيچيد، اين حادثه غير منتظره سخت ايشان را به خشم آورد و لذا خدا در اين آيه ايشان را نكوهش كرده و اشاره مىكند كه ياور او خداست و چون ياور او خداست خشم ايشان پايان نمىپذيرد و لو خود را خفه كنند. پس نقشههاى ايشان هم اثرى نخواهد داشت. «الميزان، ج 28، ص 216
در شأن نزول اين آيه آمدهاست: اين آيه درباره عدّهاى از مسلمين نازل شد كه از متابعت و پيروى رسول خدا(ص) به خاطر خشم مشركين دورى جسته و ترسيده بودند و بيم داشتند كه كار پيامبر(ص) به جايى نرسد در تفسير البرهان از محمّدبن العبّاس بعد از دو واسطه از عيسى بن داود النجّار او از امام كاظم(ع) و ايشان از جدّ بزرگوارش امام باقر(ع) نقل نمايند كه روزى پيامبر فرمود: خداوند به من وعده نصرت به وسيله فرشتگان داده و مرا به يارى على(ع) نويد داده است. عدّهاى از يارى على نسبت به پيامبر(ص) به خشم افتاده بودند و خداوند اين آيه را نازل فرمود همين جماعت مشركين درباره خود پيغمبر سخنان عجيب و ناروا و اعتراضات و شبهات نادرست بيان مىكردند، براى آن كه از اهميّت او نزد مردم بكاهند.
از آن جمله مىگفتند: «اگر اين شخص پيغمبر است، چرا مانند ما خورش مىخورد؟ و مانند ما در كوچه و بازار به طلب معاش راه مىپيمايد؟ و چرا حال او مخالف ما نيست؟ چرا بر او فرشتهاى فرود نمىآيد كه سخن او را تصديق كند و يا چرا گنجى از آسمان برايش فرو نمىرسد؟ چرا داراى باغ و بوستانى نيست كه از ميوه و بار آن بخورد تا با اين موارد نسبت به ما فضيلت و برترى داشته باشد. اين مشركان ستمگر پيروان پيامبر(ص) را نيز مسخره مىكردند كه شما از مردى جادو زده پيروى مىكنيد
«وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً. أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا. (فرقان/ 9- 7)
و ... بدين ترتيب اوصاف و امثالى را درباره پيامبر اسلام بين مردم رواج مىدادند. امّا اين ترفندها، مؤمنان را نه تنها دچار ضعف و تزلزل نمىكرد بلكه روز به روز بر ايمانشان افزوده مىگشت و در راه خود هر چه بيشتر ثابت قدم مىشدند و بر عكس، كافران روز به روز گمراهتر مىشدند به دليلآن كه از حق روى برتافته و به باطل گرويدند.
خداوند، حال اين دو گروه اهل ايمان و كفر را در تمثيلى چنين بيان نموده است:
«الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ- ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ»(محمّد/ 3- 1)
آنان كه به خدا كافر شدند و راه دين خدا را بر خلق بستند اعمال آنها تباه و باطل خواهد شد و آنان كه به خدا گرويدند و نيكوكار شدند و به قرآنى كه بر محمّد(ص) نازل شد كه بر حق و از جانب خدا بود ايمان آوردند خدا از گناهانشان در گذشت و امرشان را اصلاح فرمود. اين از بهر آن است كه كافران، باطل را پيروى كردند و اهل ايمان، حق را كه از جانب پروردگارشان بود پيروى كردند. اين چنين خدای مثالهایی برای ایشان مىزند
پيامبر اكرم(ص): در خصوص خشم مشرکین میفرمایند: «مَثَلي و مَثَلُكُم كَمَثَلِ رجُلٍ أوقَدَ نارا فَجَعلَ الفَراشُ و الجَنادِبُ يَقَعْنَ فيها و هُو يَذُبُّهُنَّ عَنها و أنا آخِذٌ بحُجَزِكُم عَنِ النّارِ و أنتُم تَفَلَّتونَ مِن يَدِي
حکایت من و شما چون مردى است كه آتشى بیافروخت و پروانهها و ملخها در آن مىافتادند و وى آنها را از آتش نگه مىداشت، من هم كمربندهاى شما را گرفتهام كه شما در آتش نيفتيد و [ليكن] شما از دست من در مىرويد. (نهج الفصاحه، ص 565)
منابع
قران کریم
جهان بخش ثواقب، تشبیهات و تمثیلات قرآن، چ اول، تهران: نشر قو، 1۳76، ارزش علم و عالم در اسلام، ص 189
طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، به کوشش سید محمد باقر موسوى همدانی، مجلدات چهل گانه، ج 38، قم: مؤسسه مطبوعاتی دارالعلم، بیتا، ص 18
پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحة، تهران: دنیاى دانش، بیتا
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق