قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: نباء محل نزول: مکه
تعداد آيه: 40 تعداد کلمه: 174 تعداد حروف: 797
نامهاي ديگر: نبأ، عمّ، عمّ يتسائلون، تساؤل، معصرات
معني نباء: خبري كه داراى فائده بزرگ و مفيد علم يا ظنّ است و به خبر نبأ نگويند مگر آنكه اين سه امر را داشته باشد. خبري كه آنرا نبأ گويند حقش آن است كه از كذب عارى باشد مثل خبر متواتر و خبر خدا و رسول(ص)
علت نامگذري:
«سوره نبأ»؛ اين نام برگرفته از آيه دوم اين سوره ميباشد که از خبري عظيم ميپرسد.
«سوره عم» و «سوره عم يتسائلون»؛ اين دو نام برگرفته از عبارت آغازين سوره ميباشد که معمولاً در روايات هم به اين اسم آمده است.
«سوره تساؤل»؛ به معني سؤال از همديگر است که از آية اول اين سوره گرفته شده است.
«سوره معصرات»؛ به معناي متراکم و فشارآورنده است که از آية چهاردهم اين سوره گرفته شده است.
ترتيب سوره: اين سوره در ترتيب مصحف، هفتاد و هشتم سوره و در ترتيب نزول، هشتادمين سوره قرآن کريم است که بعد از سوره معارج نازل شده است.
محتوي سوره:
* محتواى سوره نبأ را مىتوان در چند بخش خلاصه كرد.
* سؤالى كه در آغاز سوره از حادثه بزرگ (نبا عظيم) يعنى روز قيامت مطرح شده است.
* سپس به بيان نمونه هايى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين و زندگى انسانها و مواهب آن- به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيز- مىپردازد.
* در بخش ديگرى قسمتى از نشانههاى آغاز رستاخيز را بيان مىکند.
* در بخش ديگرى گوشهاى از عذابهاى دردناك طغيانگران را و به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب شوق انگيز بهشتى را شرح مىدهد.
* سرانجام با انذار شديدى از عذاب قريب و سپس ذكر سرنوشت غم انگيز كافران سوره پايان مىگيرد.
فضيلت سوره:
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: «هر كس سوره نبأ را قرائت كند و تا يك سال مداومت نمايد از آن سال نميگذرد، مگر اينكه موفّق به زيارت بيتاللَّهالحرام ميشود».
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومي تفسير قرآن کريم حضرت آيت الله نورمفيدي
فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ (روم/ 17)
اين آيه داراي نکاتي است از جمله:
نکته اول: حمد و تسبيح از اسباب رايج بين مسلمانان است. در نماز هم حمد داريم و هم تسبيح که همان تسبيحات اربعه است.
نکته دوم: حمد و ستايش و تسبيح گاهي واجب است. خداوند متعال در برخي از آيات، هم خودش را ستايش کرده و هم خودش را از هر عيب و تقصي منزه کرده است. به طور مثال:
آيه 1 سوره کهف است که ميفرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا؛ ستايش و سپاس مخصوص خداست که بر بنده خاص خود (محمّد ص) اين کتاب بزرگ (قرآن) را نازل کرد و در آن هيچ نقص و کژي ننهاد.
نکته سوم: حق حمد خداوند فقط توسط خودش محقق ميشود و ما فقط به اندازه فهم و درک خودمان خدا را ستايش ميکنيم و او را از هر عيبي منزه ميکنيم. امام زين العابدين(ع) در مناجات 12 خمس عشر ميفرمايد: خدايا زبانها قاصرند که بتوانند ستايش و حمد تو را آنطور که لايق توست انجام دهند؛ علتش هم آن است که عقول ما قاصر است. در مناجات 13 خمس عشر نيز ميفرمايند: اگر امر تو نبود که من تو را ياد کنم، تو را منزه ميدانستم از اين که من تو را ياد کنم؛ علت اينکه اين دستور را انجام ميدهم به اندازه من است نه به اندازه تو.
نکته چهارم: اين آيه از آن آياتي است که خدا خودش خودش را تسبيح ميکند
نکته پنجم: خداوند متعال در اين آيه ميفرمايد: پاک و منزه است خدا وقتي وارد شب ميشوي، پاک و منزه است خدا وقتي وارد صبح ميشوي، پاک و منزه است خدا وقتي وارد عصر ميشوي و براي اوست حمد و سپاس. در اين آيه ممکن است اين سوال پيش بيايد که ذکر و تسبيح خدا براي همه وقت است. پس اين اوقاتي که براي تسبيح خدا آمده است داراي چه خصوصيتي است؟ چون در ايام مختلف، شب و روز يکنواخت نيست. اين زمانها و تغييراتي که خداوند در شب و روز قرار داده بيدليل نيست. خداوند شب را براي آرامش و روز را براي تلاش و فعاليت قرار داده هم براي دنيا و هم براي آخرت
در جواب بايد گفت: درست است که تسبيح خدا هميشه هست ولي يک زمانهايي داراي خصوصياتي است که گويا در اين زمانها بيشتر بايد خدا را تسبيح کرد همانطور که نمازهاي ما هم در اين 5 زمان واقع شده است. اين خود نشانه اين است که اصراري وجود دارد که در اين زمانها انسانها بايد به خود بيايند ولي براي حمد زمان قرار نداده است.
داستانهای قرآنی
شان نزول آيات 1 تا 2 سوره نباء
« عَمَّ يَتَساءَلُونَ» (1) «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» (2)
ترجمه: درباره چه چيز از يكديگر مىپرسند/ از آن خبر بزرگ (2)
شيخ طوسي در تفسير تبيان مينويسد: رسول خدا(ص) هر وقت خبرى که به قريش ميداد و يا از اخبار امم گذشته چيزى به آنها مىگفت و نيز موعظه، پند و اندرز ميداد، مسخره مىکردند. خداوند پيامبر خود را از گفتار با آنها طى آيه «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيکمْ فِي الْکتابِ» نهى فرمود.
از آن به بعد وقتى که پيامبر اصحاب خود را موعظه مينمود و يا اخبار امم گذشته را به آنان ميداد، اگر مشرکين وارد ميشدند از سخن گفتن خوددارى ميفرمود. مشرکين گفتند: يا محمد به خداوند قسم گفتار تو عجيب است و ما خيلى مايل هستيم کلام و حديث تو را بشنويم. پيامبر فرمود: خداوند مرا نهى نموده است که با شما حديث و يا خبرى بگويم سپس اين آيه نازل گرديد.
قرآن و ادبیات فارسی
إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها
آنگاه كه زمين با لرزش شديد خود لرزانده شود و زمين بارهاى گرانش را بيرون افكند و انسان بگويد: زمين را چه شده است؟ آن روز [زمين] اخبار خود را باز خواهد گفت.
آن روز که کوههاي پا برجا از بيخ برکنده شوند و چون پشم زده در هوا پراکنده گردند! لرزه در زمين افکنند و خاک فرا جنبش آرند! ماه از گردش بيفند و آفتاب از فلک جدا شود! دريا به جوش آيد و آب را آتش گرداند! آسمان فرو گشايند، گرد از جهان برخيزد! از هوا فرشته فرود آيد و از خاک مرده برآيد! همه را در يک عرصه گردآورند و همه را جزاي کار دهند، مؤمنان را احسان و غفران و کافران را غل و زقوم و قطران!(1)
انسان در واقع روحي است که در کالبد جسم قرار گرفته است و جسم از خود هيچ ندارد. اين روح است که ارتقا پيدا کرده به سوي کمال رشد ميکند و الا جسم بعد از مرگ فاني شده، درون خاک قرار گرفته، به خاک تبديل مي شود. مولانا در ابياتي از دفتر اول مثنوي انسان را موجودي ميداند که اگر به نوري همچون نور انبيا متصل نشود از خود چيزي ندارد.
اگر روح انسان از جان سالک الي الله فاصله بگيرد، مرده متحرک خواهد بود که فقط جسمش در اين دنيا راه ميرود. لذا هر کاري که بر روي زمين انجام ميدهد چه خوب و چه بد در دفترچه اعمال او نوشته خواهد شد. چنين انساني است که وقتي زمين مي لرزد و اخبار خود را بيان مي کند، همچنين احوال اشيا و جمادات و تسبيح آنها را با خداوند مي تواند انرا دريابد.
جان جان چـون واکشد پا را ز جان
جان چنان گردد که بیجان تن بدان
ســر از آن رو مـینهم من بر زمین
تــا گــواه مــن بــود در یــوم دین
یــوم دیــن کــه زلـزلت زلــزالهـا
ایــن زمیــن بــاشــد گـواه حالها
گــو تـحــدث جـهـرة اخـبــارهـا
در سخــن آیــد زمـیــن و خـارها(2)
اين مطلب را نه تنها موجودات زنده و ناطق، بلکه حتي جمادات نيز گواه آن خواهند بود. به همين خاطر است که من سر بر زمين ميگذارم و سجده ميکنم چرا که در روز قيامت زمين گواه من خواهد بود. وقتي زمين در روز قيامت سخت به لرزه درميآيد با اين حرکتها و جنبشهايش احوال بندگان را گواهي ميدهد چون در آن روز زمين و هرچه در آن است به سخن ميآيند و شاهد و گواه خواهند بود. ايشان دريافت اين معاني را منوط به قابليت، استعداد و ميزان اتصال مريدان و طالبان، به سالک الي الله ميداند و در دفتر دوم مثنوي او را به انساني معرفي ميکند که اگر به مرادي وصل شد و از او تجلي يافت به مقصد و مقصود حقيقي ميرسد.
او در ابياتش چنين انساني را به کوه تشبيه ميکند و ميفرمايد: کوهي هست که صدا را دو برابر ميکند و کوهي نيز هست که صدا را صد برابر ميکند برخي از طالبان نيز سخن انسان کامل را تصديق ميکنند ولي شيفته و بيخويش نميشوند و برخي از آنها پس از شنيدن پيام سرا پا عشق و شور ميشوند.
جان پذیرفت و خرد اجزای کوه
ما کم از سنگیم آخر ای گروه
چون قیامـت کوههـا را برکنند
بر سـر ما سایه کی میافکنند(3)
اي مردم مگر ما از کوه کمتريم؟ زيرا ذرات کوه بر اثر تجلي و نداي الهي جان و روح پيدا کردند و داراي عقل شدند. (اشاره وقتي خداوند هنگام سخن گفتن با حضرت موسي(ع) در کوه تجلي کرد و آن متلاشي شد) وقتي که روز قيامت کوهها را از بنياد ويران ميکند، بگو ببينيم قيامت چه وقت سايهاش را روي سر ما خواهد افگند. اينکه خداوند در سوره زلزال ميفرمايد: زمين و هر آنچه دارد بيرون ميريزد، جز آنچه خود دارد ميگويد؟
مولانا در ادامه سخنانش کسي را که منکر اين مطلب بشود که زمين و هرچه در آن است گواه و شاهد خواهند بود، با عنوان فلسفي ياد ميکند. در واقع فلسفي به نظر ايشان کسي است که به موشکافيهاي سطحي عقل جزئي دل خوش کرده و از لايههاي رويي هستي فراتر نرفته است ايشان ميفرمايند:
فلسفی منکر شـود در فکـر و ظن
گـو برو سـر را بر این دیوار زن
نطق آب و نطق خـاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل(4)
فلسفي بر اساس گمان و فکر قاصر خود، اين حقايق و نطق و گويايي جامدات را انکار ميکند. پس به اين شخص بگو، برو و سرت را به ديوار بزن. نطق آب و خاک و گل را تنها صاحبدلان احساس ميکنند. جمادات هم احساس و بيان دارند اما فقط اهل الله آن را ميشنوند. همانگونه که در احوال بزرگان ميخوانيم که وقتي براي سحر براي خواندن نماز شب بيدار ميشدند صداي تسبيح درختان و جمادات را ميشنيدند.
1-ميبدى، احمد بن محمد، خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد، به کوشش حبيب الله آموزگار، ج 2، چ دوم، تهران: 1352، ص 631
2-مولانا جلال الدين محمد بلخي، مثنوي معنوي، به کوشش محمد استعلامي، چ ششم، ج1، تهران: زوّار، 1372 ص 156
3-کريم زماني، شرح جامع مثنوي معنوي، دفتردوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، 340-343
4- ، همان، دفتر اول، ص944- 946
پنجره ای به نور
شريعت در اصطلاح
در اصطلاح فقها مراد از شريعت، مجموعة احکام شرعى است که خداوند آن را براى بندگان خود سنّت قرار داده است و از طريق پيامبران ابلاغ گرديده و در بردارندة احکامى است که اوّلا، رابطة انسان را با خودش و ثانياً، رابطة او را با پروردگارش و ثالثاً، رابطة او را با همنوعانش تنظيم مىکند.
پس شريعت، نظام فراگيرى است که تمامى جوانب و زواياى زندگى آدمى را در برمىگيرد و شريعت اسلامى نيز يعنى مجموعهاى از احکام، مقرّرات و قواعد شرعى که خداى عزّ وجلّ آن را براى بندگان خود تشريع کرده و برگزيده است و توسط خاتم پيامبران حضرت محمّد(ص) ابلاغ گرديده است.( جمعى از مؤلفان،1383: 99)
ديدگاه امام خميني
به اعتقاد امام خميني انسان براي رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي، نياز به قوانيني دارد که او را به اين هدف برساند و اين سعادت از راه قوانين بشري به دست نميآيد، زيرا غايت قوانين بشري نظم و انضباط و رفع هرج و مرج در حيات بشري است و براي انسانيت انسان و کمال و صفاي او برنامهاي ندارد ولي دين الهي، سعادت فردي و اجتماعي و سعادت دنيوي و اخروي او را تامين ميکند (خميني،1385: 346)
و از آنجا که انسان داراي درجات و مراتبي است که از عالم طبيعت تا اتصال به عالم الوهيت امتداد دارد، قانونگذار بايد کسي باشد که به اين درجات وجود مطلع و بتواند براي همه اين درجات و ابعاد وجودي انسان قانون وضع کند،(خميني،1389: 175) افزون بر اينکه قوانين بشري نميتوانند به تنهايي نظم و حقوق بشر را حفظ کنند مگر اينکه مجريان و حاکمان در جامعه به يک قدرت الهي معتقد باشند و خود را در مقابل آن مسئول بدانند و اگر ترس از مسئوليت روز جزا نباشد، بشر به هرج و مرج کشيده ميشود و آنچه طبع سرکش انسان را کنترل ميکند، دين است.(همان،1389: 402) امام خميني دين را مجموعة قوانين و دستورهايي ميداند که خداوند تشريع کرده است تا راههاي هدايت را به انسان بفهماند و آنها را تحت نظم و انتظام درآورد. اين دستورها براي آسايش و سعادت انسان است و وظيفة انسانسازي و پرورش انسان در همه ابعاد وجودي او را برعهده دارد، به خلاف اديان غيرتوحيدي که تمام تلاششان حفظ نظم دنيوي بشر است و به جهات معنوي کاري ندارد. به اعتقاد امام خميني دين امري جامع و کامل است که به همة ابعاد زندگي بشر کار دارد.
شريعت اسلام
در دين اسلام، کتاب خدا (قرآن) و سنّت دو منبع اصلي شريعتاند که مجتهدان براي به دست آوردن احکام و تکاليف شرعي به آن دو رجوع ميکنند. همچنين «شارع»، به معناي واضع و تشريع کننده شريعت، خداي متعال و به معناي تبيين و تفسير کننده آن، پيامبر(ص) است. (جمعي از پژوهشگران،1385: 674)
برخي از ويژگيهاي شريعت اسلام عبارتند از:
شريعت اسلام قلمروي جامع دارد و همة ابعاد حيات بشري را در برميگيرد؛ اعم از امور عبادي، مسائل مربوط به خانواده، مسائل مربوط به معاملات و مسائل حکومتي و ...
از ديدگاه فقهاي شيعه، احکام و تکاليفي که خداوند متعال مقرر کرده، تابع مصالح و مفاسد است؛ بدين معنا که خداوند بدان چه مصلحت بندگان در آن بوده امر کرده و از آنچه براي آنان مفسده داشته نهي کرده است.
خداوند متعال شريعت را سهل و آسان قرار داده است. قرآن کريم با بيانات مختلف بدين مطلب تصريح کرده است. در آيهاي ميفرمايد: «لايُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها»(بقره/286)؛ خداوند هيچ کس را تکليف نميکند مگر به قدر توانايي او و در آيهاي ديگر آمده است: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78)؛ در دين (در مقام تکليف) بر شما مشقت و رنج ننهاده است». در آيه اي ديگر خداوند پس از بيان اين حکم که در صورت دسترس نداشتن به آب، با خاک پاک تيمّم کنيد، ميفرمايد: «ما يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْکُم مِن حَرَجٍ» (مائده/6)؛ خداوند نميخواهد هيچ گونه سختي براي شما قرار دهد». از اين رو، خداوند متعال در مقام جعل و تشريعِ حکم، حکمي حرجي و مشقت زا وضع نکرده و هم در صورتي که بر اثر پيدايي شرايط و عوارضي، حکمي براي مکلّف حرجي و داراي مشقت باشد، آن حکم را از وي برداشته و او را از آن معاف داشته است.(همان:675)
نسبت شريعت با دين
دين و شريعت هر دو به معناي راه است، ولي قرآن شريعت را در معناي راه و روشي خاص براي امتي يا پيامبري خاص به کار مي برد. چنانچه در مورد امت هاي مختلف مي فرمايد: «لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجا» (مائده/48)؛ براي هر يک از شما شرع و راهي قرار داديم». ولي دين، يک قانون و راه الهيِ عمومي براي تمام امتهاست. از اين روي شريعت - بجز شريعت خاتم پيامبران، حضرت محمد (ص) - نسخ مي پذيرد، ولي دين به معناي وسيع خود نسخ نميپذيرد، يعني اين گونه نيست که حکم آن پس از مدتي برداشته شود. دين از اول بوده و بعدا هم خواهد بود. پس خداوند بندگان خود را جز به يک دين که همان اسلام و تسليم در برابر اوست مکلف نساخته: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آلعمران/19)؛ همانا دين نزد خداوند متعال، اسلام (تسليم فرمان خدا شدن) است. (طباطبايي،1417: 350)
دين در آيات و روايات
از مطالعة آيات قرآن به دست ميآيد که دين نوعي هدايت است؛ چنانکه ميفرمايد: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». (بقره/38)
«اگر از جانب من هدايتي براي شما آمد، پس آن کس که هدايت مرا پيروي کند، بر آنان بيمي نيست و نه آنان محزون خواهند بود». نيز در جاي ديگر ميفرمايد: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُّ وَ لايَشْقى». (طه/123)
مقصود از هدايت در اين دو آية شريفه که از آيات مربوط به خلقت حضرت آدم (ع) و خروج او از بهشت و هبوط به زمين ميباشد، هدايت غريزي و حتي هدايت عقلي نيست؛ بلکه هدايتي مراد است که از طريق وحي تشريعي به حضرت آدم (ع) و نسل او خواهد رسيد. در جاي ديگر فرموده است:«قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ». (انعام/161) «بگو به درستي که پروردگارم مرا به راه راست هدايت کرده است و آن ديني استوار (يعني) آيين حنيف ابراهيم است؛ او از مشرکان نبود».
مراد از واژه قَيِم
«قَيِم» مخفف «قيام» است و توصيف دين به آن براي اين است که بفرمايد دين بهترين تأمينکنندة مصالح دنيوي و اخروي انسان است. نيز گفته شده است «قَيِم» وصف به معناي «قَيِم» (قوام بخش) است.(طباطبايي، 1417: 393)
کتابهاي هدايت
بنابراين اگر کتابهاي آسماني چون تورات و انجيل و قرآن به عنوان کتابهاي هدايت توصيف شدهاند، به دليل اين است که اين کتابها عقايد و احکام و آداب ديني را دربردارند. دربارة قرآن ميفرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ»؛ (بقره/185) « ماه رمضان، ماهي که قرآن، براي راهنمايي مردم، در آن نازل شده است».
«وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ»؛ «قبل از اين، تورات و انجيل را براي هدايت انسانها نازل کرد». بنابراين دين، رسالت هدايت بشر را برعهده دارد.
هدايت و اختيار
هدايت ديني بر پاية اختيار استوار است؛ چون اختيار با عقل و ارادة عقلاني ملازمه دارد؛ از اينرو اختيار به عنوان اصليترين شرط تکليف ديني شناخته شده است، موجوداتي که از عقل و اختيار بهرهاي ندارند، تکليف ديني ندارند. اين مطلب يعني رابطة هدايت ديني با اختيار، در آيات بسياري از قرآن بيان شده است. دو نمونه از آنها را يادآور ميشويم:
الف) «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً ـ إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ (انسان/23)
«ما انسان را از نطفة مختلطي آفريديم، و او را ميآزماييم، (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم. ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس».
ب) «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ»(کهف/29)؛
«بگو (آن چه بر من وحي گرديده و من آن را بر شما تلاوت نمودهام) حق، از جانب پروردگار شماست؛ پس هرکس ميخواهد ايمان آورد و هرکس ميخواهد کافر شود».
هدايت و معرفت
هدايت، شرايط و مقدماتي دارد که معرفت از مهمترين و اساسيترين آنها است؛ يعني انسان براي آن که از هدايت ديني بهرهمند گردد، بايد از جهانبيني استواري برخوردار باشد. اين جهانبيني از ابعاد زير تشکيل ميگردد:
شناخت خدا و صفات جمال و جلال او؛ شناخت جهان و هدف از آفرينش ؛ شناخت انسان و هدف از آفرينش او؛ شناخت راه وصول به هدف خلقت؛ شناخت شرايط و وسايل لازم براي پيمودن اين راه و شيوة تحصيل آنها؛
شناخت موانع و خطرهاي راه و شيوة مبارزة با آنها.
اما در روايات
حديث نبوي معروف که دانش آموزي را يک فريضة ديني و همگاني به شمار آورده، ميفرمايد: «طَلَبُ الْعِلْم فريضةٌ عَلي كُل ملسمٍ».(کليني، بيتا :30)
در روايتي از امام صادق (ع) محورهاي مهم معرفت به شرح زير بيان شده است:
الف) شناخت خداوند: «أنْ تَعرِفُ رَبُك»؛
ب) شناخت صنع خداوند به ويژه در مورد خلقت انسان: «أن تَعريفُ ما صَنَعُ بِك»؛
ج) شناخت دستورها و برنامههاي الهي: «أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ».
در روايتي از امام علي (ع) کمال دين، به شناخت دين و عمل به آن به شمار آمده و کسب دانش از به دست آوردن ثروت ضروريتر شناخته شده است.(همان)
منابع
جمعي از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، جلد4، مؤسّسه دائرة المعارف فقه اسلامى، چاپ دوم، 1385ش.
جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بيت عليهم السلام، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، چاپ اول، ش37، 1383
خميني، روح الله، تقريرات فلسفه امام خميني، ج3، ص346، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1385.
خميني، روح الله، صحيفه امام، ج4، ص175، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1389.
طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، جلد5، قم: انتشارات اسلامي جامعة مدرسين حوزه علميه، 1417ق.
کليني، محمد بن يعقوب، اصول کافي، ج1، ص50، باب اول، ح11. ح1، ح4
علوم قرآنی
در شماره گذشته به تمثيلي از تمثيلات قرآني با موضع خشم مشرکين پرداختيم و اين شماره به ياري خداوند به تمثيل ياران پيامبر از نگاه قرآن ميپردازيم.
خداوند متعال در سوره مبارکه فتح آيه 29 ميفرمايند: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.
تشبيه مومنين به جوانه هاى بالنده و حبّهاى که از دل خاك جوانه مىزند و آرام آرام سينه خاك را مىشكافد و سر بر مىآورد. در آغاز رويش، ضعيف و نازك است و در هجوم حوادث و خطرات، آسيب پذير مىباشد. وزش بادى كافى است كه بنيان هستىاش را در هم فرو ريزد يا چنگال خشن سرمايى مىتواند طومار زندگىاش را در هم پيچيده و به نابودى بكشاند. امّا اين گياه كوچك و ضعيف و لرزان به مرور ايّام و گذر زمان قوّت گرفته و استحكام مىيابد، ريشهاش را محكم در عمق زمين فرو مىكوبد و بر ساقه، تناور و استوار مىايستد و شاخ و برگ بسيار همى سر برآورد كه رهگذران خسته جان را سايه دايمى و خنكش، آسايش و راحتى مى بخشد.
بوتهاى كه ديروز در معرض انواع خطرهاى ويرانگر بود، امروز چنان تنومند و با صلابت گشته كه سيل آفات و هجوم خطرها نتوانند كوه استقامت او را دچار شكستگى و خميدگى كنند و نتوانند بر پيكر او چشم زخمى برسانند!! و او صبورانه و سرافراز در برابر هر گزند و آسيبى با سرسختى و پايدارى از خود به محافظت مىنشيند و دفع مهاجم مىكند.
هيبت و عظمت گياه كه اكنون اندامى كلفت و ستبر و شاخ و برگى انبوه يافته و در چشم انداز كشتزار، چون قهرمانى شجاع و پيروز كه كمر حادثهها را يكى يكى با پنجههاى عزم و اراده، شكسته، جلوهگر است و طنّازى مىكند، چنان كشاورزان و زارعان را دچار حيرت و تعجّب مىنمايد كه با چشمانى بهت زده به تماشاى او مىنشينند و با انگشت گزان به دهان گويند: اوه، چگونه!، چگونه!، يك ساقه نازك و ضعيف چنين تنومند و استوار گشته! و با آن همه ضعف و شكنندگى بدين همه قدرت رسيده است!! اين تمثيل ياران پيامبر(ص) است. مثل مؤمنين، همانها كه با كفّار، شديد و غليظ و سخت و با اهل ايمان، مهربان و رحيمند. آنها كه در مقابل كفّار، عزيز و سربلندند و داراى كرامت نفس و مناعت طبع و در مقابل مؤمنين فروتن و متواضعاند « أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ ... (مائده/ 54» قرآن كريم در سوره حجرات آيه 10 مىفرمايد: مؤمنين همه برادر يكديگرند. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ) و پيامبر اسلام(ص) نسبت دو برادر را در تمثيلى چنين بيان مىكند:» مثل الاخوين مثل اليدين تغسل احداهما الاخرى» مثل دو برادر چون دو دست است كه يكى ديگرى را بشويد(نهج الفصاحه، ص 566)...
آنها كه از ضعف و قلّت و كمى نفرات و تجهيزات و امكانات (قلّت عدهّ و عدهّ) در اندك زمانى به قدرت و كثرت و عظمت و هيمنه مىرسند « وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ. (انفال/ 26) و به ياد آوريد زمانى را كه عدّه قليلى در ميان دشمنان بسيار بوديد كه شما را ضعيف و خوار در زمين مكه مىشمردند و از هجوم مردم مشرك بر خود ترسان بوديد بعد از آن، خدا شما را در پناه خود آورد و به يارى خود نيرومندى و نصرت به شما عطا كرد و از بهترين غنايم و طعامها روزى فرمود. باشد كه شكر نعمتش به جاى آوريد.» و امّت واحد بزرگى را تشكيل مىدهند
كه دشمنان خود و خدايشان را به وحشت و هراس مىاندازند ستمگران و ظالمان را در كاخهاى ظلم و جنايتشان به ترس و لرزه وا مىدارند. ياران پيامبر(ص)، همانها كه در ابتداى دعوت آن حضرت، چنان اندك بودند كه به نظر دشمنان، ضعيف و كم بنيه مىآمدند و شكستن و نابودى آنان در چشم مشركان سهل و آسان مىآمد و لذا با ديده تحقير و تمسخر بدين گروه مىنگريستند.
سختگيرى و فشارها، توطئه ها، تهديدهاى نظامى و محاصره اقتصادى، پراكنده نمودن به شهرهاى اطراف، زجرها و آزارها و شكنجه ها، تمسخرها و غيره يكى پس از ديگرى به عنوان آفت و بلا بر اين گروه اندك در حال شكلگيرى و رشد فرو آمد امّا در ناباورى دشمنان و مهاجمين، با امدادها و نصرتهاى خداوندى، روز به روز بر عدّه آنها افزوده شد و امكانات و تجهيزات و قدرتشان گسترش يافت و چنان صاحب عظمت و هيبت شدند و آوازه و شهرت دين جديد و فداكارى پيروانش به گوشه و كنار انتشار يافت و بر كافران غلبه يافتند و شكستهاى خفّت بارى بر آنها وارد ساختند كه از اين همه قدرت مؤمنين به خشم و غضب آمدند و دچار سرشكستگى و حيرت شدند كه چگونه اين تعداد اندك كه در نهايت ضعف نيرو و امكانات و قلّت نفرات بودند بدين پايه از قدرت رسيدهاند كه داراى حكومت و تشكيلات و قشون نظامى هستند و يكى يكى سران و قدرتهاى شرك و كفر را به شكست وا مىدارند و اقتدار خود را هر چه بيشتر از پيش بر اطراف مىگسترانند. اين حيرت و خشم مشركان از آن روى است كه نمىدانند آن را كه خدا بخواهد يارى دهد، هيچ قدرتى نمىتواند بر زمينش زند و هر كس را كه بخواهد بر زمين زند، هيچ قدرتى توان بر پا نگه داشتن آن را ندارد
« إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ ... (آل عمران/ 160).» و او فضل خود را به هر كه بخواهد مىدهد « ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ (جمعه/ 4)» و كفّار بايد از اين خشم و غيظ خود بميرند «... قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ. (آل عمران/ 119)»
شأن نزول: حريز از امام صادق(ع) روايت كند كه اين قسمت از آيه (ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ) درباره يهود و نصارى نازل شده زيرا خداوند صفات محمّد(ص) و اصحاب و ياران و نيز هجرت او را در تورات و انجيل و زبور بيان داشته بود. (تفسير على بن ابراهيم).
و نيز از رسول خدا(ص) درباره اين قسمت از آيه» وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا ...» سؤال كردند كه درباره چه كسى نازل شده است فرمود در روز قيامت لوايى از نور سفيد برپا مىگردد و منادى ندا كند كه سيّد و آقاى مؤمنين از جاى برخيزد و اين لواء را در دست بگيرد. اميرالمؤمنين على(ع) از جا بر مىخيزد و لواء را در دست گرفته در حالتى كه در تحت لواء مزبور، جميع سابقين به سوى جنّت و بهشت راهنمايى خواهند گرديد. (امالى شيخ صدوق) چنان كه حديث مزبور مرفوعاً از ابن عباس نيز روايت و نقل شده است: «شأن نزول آيات، ص 736»
نكته: در تفسير «الجواهر» آمده است: اين مثل را خداوند براى مسلمانان صدر اسلام آورد، ولى افسوس كه ملل اسلام در اين عصر چون بر خلاف دستور قرآنى رفتار كردند گرفتار اختلاف و تباهى گشتند و مانند هشيمى كه باد او را به هر سو برد دستخوش آمال و اغراض ديگر ملل گشتهاند! و اين تباهى و نكث نتيجه كورى جهالت و خواب غفلتى است كه به حكم سنّت الهى بدان دچار شدهاند! و مدلول آيه شريفه «وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» (حديد/ 16) قرار گرفتهاند. ليكن نوميد نبايد بود.
چه بعد از موت، حيات و پايان هر سياه روزى سفيد بختى است: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (حديد/ 17) عنقريب روزگار عزّت و استعلاى اسلاميان نيز فرا خواهد رسيد. «الجواهر فى تفسير القرآن الكريم، ص 23»
پيامبر اسلام (ص): «در مورد ياران خود مي فرمايد مثل اصحابى مثل الملح فى الطّعام لا يصلح الطّعام الّا بالملح.» حكايت ياران من مانند نمك است در غذا، كه غذا جز با نمك گوارا نمىشود. (جامع الصغير، ص 515)
قرآن کريم
جهان بخش ثواقب، تشبيهات و تمثيلات قرآن، ،1 جلد ،نشر قو، تهران، 1376
طنطاوى جوهرى، الجواهر فى تفسير القرآن الكريم، ج 22، مصر، 1351
(جامع الصغير، ج 2، ص 152. فيض القدير، ج 5، ص 515)
«جعفرامامي ،محمد، شأن نزول آيات قرآن برگرفته از تفسير نمونه،مدرسه الامام علي ابن ابي طالب(ع) 1385 قم،».
پاينده، ابو القاسم نهج الفصاحه، ،دنياي دانش،تهران )