1403-آذر-13
2020 Jan 23
حضرت فاطمه زهرا (س) :

اوُصیکَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانی، وَ تَزُورَنی بَعْدَ مَماتی. (زهرة الرّیاض کوکب الدّری :ج 1، ص253) حضرت فاطمه زهرا (س) ضمن وصیّتی به همسرش اظهار داشت :مرا پس از مرگم فراموش نکنی . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایی.

24-December-03
1403-آذر-13

پرسش و پاسخ

تاريخ و علوم اجتماعي

بسم الله الرحمن الرحیم کمیل اساسا در زمان هیچیک از خلفا هیچ منصب سیاسی یا فرماندهی نظامی نداشته است. فهرست استانداران و امیران عرب در فارس در کتب تاریخی مثل تاریخ طبری ، تاریخ خلیفه ، تاریخ یعقوبی ، الاخبار الطوال ، المعارف ابن قتیبه و انساب الاشراف بلاذری و ... آمده ولی نام کمیل در هیچیک از آنها به عنوان «استاندار فارس» نیامده است. کسانی که ادعا می کنند کمیل استاندار فارس بوده باید سند ارائه کنند. هیچیک از مطالبی که برای وحشی نامیدن کمیل منتشر می شود سند تاریخی ندارد و در منابع مهم تاریخی نیست. کمیل از شیعیان شجاعِ امام علی(ع) و مخالف نژادپرستی بنی امیه بود. وی در جنگهای عربها با ایرانیان نقشی نداشته اما در رکاب امام علی(ع) با شورشیان مسلح شام - که عرب و پیرو معاویه بودند - جنگیده است. پیش از آن نیز در زمان عثمان در انقلاب مردم عراق بر ضد ستم های «اشرافِ عربِ اموی» شرکت کرد و در این راه از عثمان سیلی خورد. وی هیچگاه به شام نگریخته زیرا شام مرکز اقتدار عربهای اموی بود که به خون کمیل و سایر شیعیان تشنه بودند. کمیل تا آخر عمر خود را در عراق گذراند و مدتها بخاطر مخالفت با «حکومت نژادپرست عربی اموی» تحت تعقیب بود و مخفیانه زندگی می کرد. وی سرانجام در سن 90 سالگی به خاطر سوابق عدالتخواهانه و مخالفت با نژادپرستی بنی امیه به دست حَجّاج گردن زده شد. حتی بر فرض اگر کمیل منصب استانداری فارس را از سوی امام علی(ع) داشت – که البته چنین نیست- اساسا شیوه حکومتی علی(ع) به نحوی بوده که آسیبی به معبدهای زردشتی ها ، مسیحیان و حتی یهودیان وارد نشود و حقوق انسانی اقلیتهای دینی محفوظ بمانَد. امام علی(ع) به رعایت حقوق اقلیت ها مشهور بودند تا جایی که امروزه نیز بخشنامه ای منسوب به آن حضرت در میان اقلیت های دینی وجود دارد که مسؤولان حکومت اسلامی را از ظلم به اقلیتها بر حذر می دارد. «دعای کمیل» نیز نوشته ی خود کمیل نیست بلکه در روایات آمده که علی(ع) این دعا را به او آموخته اند. در این دعا نه تنها اثری از سنگدلیِ یک انسانِ نژادپرست دیده نمی شود بلکه «عشق به خدا و بندگانِ او» در‌ آن موج می زند. برای کسب اطلاعات دقیق درباره کمیل به منابع زیر رجوع فرمایید: الطبقات ‏الکبرى ، ابن سعد ،ج‏6، ص:217 الفتوح، ابن اعثم ، ج‏7، ص:94 البدایة و النهایة، ابن کثیر ، ج‏9، صص:46-47 الإصابة ، ابن حجر ، ج5 ، صص:485-486
این سؤال یک پاسخ نقضی(کوتاه ) دارد و یک پاسخ حلی(بلند) پاسخ نقضی این است که پیامبر بالاخره باید در یک نقطه ای از زمین مبعوث شود، از هر نقطه ای که مبعوث می‎شد این سؤال وجود داشت که چرا از آن نقطه مبعوث شد؟ اما جواب حلی این است که گرچه موضوع وحی بر انسان و ارتباط او با عالم غیب و مبدأ جهان هستی یک امر غیرعادی و خارج از نظام معمول اسباب و مسببات طبیعی و عادی است اما به وجود آمدن انسانهایی این چنین که لیاقت و صلاحیت رسیدن به چنین مقامی را پیدا کنند، امری است عادی و مطابق نظام و سنت اسباب و مسببات. یعنی چنین نیست که هر وقت خدا بخواهد پیامبری را مبعوث نماید فورا و خارج از نظام مذکور فردی را صالح و لایق پیامبری نماید بلکه اراده خداوند این گونه تعلق گرفته است که چنین فردی از مسیر عادی یعنی اصلاب شامخه و رحم های مطهره و دامن ها و نطفه ها و غذاهای پاک و غیرآلوده و تربیت در خانواده صالح به وجود آید. بدیهی است چنین مقدماتی در هر زمان و هر نقطه زمین از جامعه بشری فراهم نخواهد شد. پس سؤالِ از این که چرا پیامبراسلام (ص) در عربستان مبعوث شد، یا چرا از نژاد عرب بود نه غیر آن، مانند این سؤال است که چرا مثلا فلان شخص در روز معین و سال معین متولد شد؟ و یا مثلا چرا جنگ جهانی اول و دوم و یا انقلاب فلان کشور در زمان خاصی و در مکان معینی اتفاق افتاد؟!(۱) (۱)منتظری ،حسینعلی، مبانی نظری نبوت ،صفحه ۴۰
آیا ایرانیانی که اینگونه و تا این حد مورد تعریف و ستایش پیامبر گرامی اسلام(ص) قرار می‌گیرند، چگونه فرزند و وصیّ ششم او امام صادق(ع) (یا به تعبیر شبهه منتشر شده امام حسین(ع)) آنها را دشمنان خود می‌شمارد؟! ترجمه تحریف شده‌ای که به عنوان ترجمه حدیث منسوب به امام حسین(ع) در دهه محرم سالیان قبل پخش شده وبه تازگی نیز باز نشر شده گردیده با این عبارت تایپ شده بود: ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانی‌ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی‌ها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت. (حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار ومدینه الاحکام و الآثار نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه 164، چاپ دو جلدی سنگی این در حالی است که اصل حدیث از امام صادق(ع) است، نه امام حسین(ع) این حدیث که محدث قمی آن را در سفینه البحار در مادّه «عجم» آورده، در بحارالانوار علامه مجلسی جلد 64، ص 176 ـ کتاب الایمان والکفر، باب «اصناف الناس فی الایمان» حدیث 13 نقل شده و مرحوم علامه مجلسی آن را از کتاب «معانی الاخبار» شیخ صدوق ص 403 نقل کرده است. ولی حدیث با سندی که در ذیل می‌آید از امام صادق(ع) نقل شده نه از امام حسین(ع). این اولین تحریف و دروغ در نقل حدیث مذکور است. سند حدیث از این قرار است: شیخ صدوق حدیث را با این سند از پدرش نقل می‌کند: عن سعد، عن سلمه بن الخطّاب، عن الحسن بن یوسف، عن عثمان بن جبلّه، عن ضریس بن عبدالملک قال: سمعتُ ابا عبدالله(ع) یقول: نحن قریش، و شیعتنا العرب و عدوّنا العجم.[1] تمام حدیث با سند مذکور همین است که نقل شد و یک کلمه اضافه بر آنچه نقل شد در سه کتاب مذکور دیده نمی‌شود. قبل از هر بحثی درباره مضمون و دلالت حدیث فوق، استناد به این سخن به عنوان سخن امام(ع)، مترتب بر این است که حدیث یاد شده از اعتبار سندی برخوردار باشد. در حالی که بنا بر تحقیقی که در کتب رجال درباره سند حدیث به عمل آمد هر چند راوی اصلی حدیث، (ضریس بن عبدالملک، از اصحاب امام صادق (ع)) موثق شمرده شده، ولی بعضی از رجال سند حدیث تضعیف شده‌اند و بعض دیگر توثیق ندارند. در حالی که حدیث معتبر حدیثی است که تمام سلسله روات آن، لااقل توثیق داشته باشند. در نتیجه از نظر علم رجال شناسی، حدیث جزو احادیث ضعیف به شمار می‌آید. بر فرض که حدیث را معتبر بدانیم! معنای حدیث غیر از آنی است که صاحب برگه منتشر شده، برداشت کرده و دروغ‌های دیگری را نیز به آن اضافه کرده است! محدث قمی بعد از نقل این حدیث، بیان و شرح مرحوم علامه مجلسی را می‌آورد که بدین شرح است: «و شیعتنا العرب» ای العرب الممدوح من کان من شیعتنا و ان کان عجماً، والعجم المذموم من کان عدوّنا وان کان عرباً. ترجمه آن چنین است: اینکه امام صادق(ع) فرموده‌اند: «وشیعتنا العرب» (شیعیان ما عرب‌اند) یعنی عرب ممدوح و تعریف شده آن دسته از اعراب‌اند که شیعه ما باشند اگر چه عجم یعنی غیر عرب باشند. واینکه فرموده اند : «وعدونا العجم» (دشمنان ما عجم اند) یعنی عجم مذمّت شده، کسی است که دشمن ما باشد اگر چه عرب باشد. بعد از این عبارت، محدث قمی، نظر عمر بن الخطاب را نسبت به ایرانی‌ها (فارس‌ها) تحت عنوان «سوءُ رأیِ الثانی فِی الأعاجم» نقل می‌کند با این عبارت: لمّا ورد سَبیُّ الفُرسْ الی المدینه أرادَ الثّانی أنْ یبیعَ النّساء وأنْ یَجْعلَ الرّجالَ عبید العرب و عَزَم عَلی أنْ یَحْمِلَ العلیل والضّعیف والشّیخ الکبیر فی الطّواف و حَوْلَ البیت علی ظهورهم، فقال امیرالمؤمنین(ع): اِنّ النّبی (ص) قال: اکرمُوا کریمَ قومٍ وإنْ خالفوکم وهؤلاء الفُرس حُکماءٌکرماء فقد ألْقوا إلینا السّلام ورَغَبوا فی الإسلام وقد إعتقتُ منهم لوجهِ الله حَقّی و حَقّ بنی هاشم … الخ. ترجمه: وقتی اسراء فارسی زبان (ایرانیان) را به مدینه آوردند، دوّمی (عمر بن الخطاب) خواست زنهای آنان را بفروشد و مردان آنها را غلام و برده عرب قرار دهد و تصمیم گرفت افراد معلول و ناتوان و پیرمرد را در طواف و اطراف بیت الله الحرام، سوار بر پشت آنها (ایرانیانِ به بردگی گرفته شده) کند. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) فرمود: به راستی پیامبر اسلام (ص) فرمود: کریم هر قومی را احترام کرده، گرامی دارید هر چند با شما مخالف باشند، این در حالی است که ایرانیان مردانی حکیم و دانشمند و انسانهایی با شخصیت و با کرامت‌اند، آنها بر ما سلام کرده و درود فرستاده و میل به اسلام پیدا کرده‌اند. و من سهم غنیمت خودم و حق بنی‌هاشم از آنها را، برای خوشنودی خدا آزاد کردم. ! ملاحظه می‌کنید: آنچه در نوشته تایپ شده در مورد ایرانی‌ها به امام حسین(ع) نسبت داده شده! رأی و نظر عمر بن الخطاب است که خواسته زنهای آنها را بفروشد و مردان آنها را غلام و برده عرب قرار دهد! و امام امیرالمؤمنین(ع) با او مخالفت کرده و ایرانی‌ها را مردمانی دانشمند و حکیم و افرادی باکرامت و شخصیت می‌شمارد و آنها را شایسته احترام می‌انگارد. و صاحب برگه چاپ شده، با غرض ایجاد بغض و کینه در ایرانیان نسبت به امام حسین(ع)، اولاً حدیث امام صادق(ع) را ـ که مقصود از آن را توضیح خواهیم داد ـ به دروغ به امام حسین(ع) نسبت می‌دهد و ثانیاً رأی و اقدام عمر بن الخطاب را به عنوان تتمه سخن آن حضرت ترجمه می‌کند و روشن است که این اقدام، خیانت و دروغی آشکار است. و اما مقصود امام صادق(ع) از آن سخن که: « ما قریش هستیم، و شیعیان ما عرب و دشمنان ما عجم هستند» ؛ زمانی روشن می‌شود که تحقیقی در معنای کلمه «عرب» و «عجم» در لغت داشته باشیم و با ملاحظه سایر سخنان امیرالمؤمنین و امام صادق(ع) در مورد عجم‌ و مخصوصاً ایرانی‌ها به مقصود آن حضرت در این حدیث، پی ببریم: در لغت عرب از جمله معانی کلمه «عَرَب و عَرِب» عبارت است از: کسی که فصیح سخن بگوید، خالص باشد، صاف و یک دست باشد[2] لکنت زبان نداشته باشد و مقصود دیگری را خوب فهمیده و به دیگران منتقل کند. و معنای عجم و عجمی عبارت است از: غیر عرب، کسی که نتواند فصیح سخن بگوید چه عرب باشد چه غیر عرب ، فرد کاملاً بی‌اطلاع و کسی که منکر حقیقتی شود و اعجم به کسی گویند که: لال، زبان بسته، گنگ یا بی‌عقل باشد.[3] با توجه به آنچه در کتب لغت درباره معنای این دو واژه (عرب و عجم) ذکر گردید، مقصود امام صادق(ع) از حدیث فوق چنین می‌شود: ما قریش هستیم، یعنی باشخصیّت‌ترین، فهمیده‌ترین، خالص‌ترین و خوش لهجه‌ترین مردم هستیم، چرا که قریش برترین نژاد در میان نژادهای مختلف عرب، و بنی‌هاشم برترینِ قریش و ائمه اطهار علیهم‌السلام برترین بنی‌هاشم بودند. سپس می‌فرماید: شیعیان ما عرب، یعنی افراد صاف، خالص و بی‌غل و غش هستند، فصیح سخن گفته، مقصود ما اهل بیت علیهم‌السلام را خوب فهمیده و هنگام تفهیم به دیگران با بیانی فصیح و سخنی شیوا مقصود ما را به دیگران منتقل می‌کنند؛ خواه از نژاد عرب باشند یا عجم. و دشمنان ما عجم، یعنی: افراد بی‌اطلاع از مبانی فکری ما اهل بیت و انسانهای بی‌عقلی هستند که حقایق را منکر شده، با ما که برای هدایت و سعادت بشر آمده‌ایم دشمنی کرده، مقصود ما را نمی‌فهمند و هنگام انتقال به دیگران، سخن ما را به راستی و درستی با لهجه‌ای فصیح و قابل فهم به مخاطبان خود، منتقل نمی‌کنند؛ خواه از نژاد عرب باشند یا عجم و این معنا برای سخن امام صادق(ع)، با آنچه در خارج اتفاق افتاده نیز مطابقت دارد. زیرا در عصر خود امامان علیهم‌السلام، تمام کسانی که با آنها دشمنی کرده و عاقبت مسمومشان کردند و به شهادت رساندند، همگی انسانهای نفهم و بی‌شعور از نژاد عرب بودند که منکر مقام و شخصیت امامان علیهم‌السلام بودند. این در حالی است که هیچ یک از عجم‌، از جمله ایرانی‌ها در به شهادت رساندن آن بزرگواران دخالتی نداشتند. هم چنان که همه اعراب هم دشمن امامان نبودند. بلکه در میان نژادهای مختلف عرب شیعیان فراوانی بودند که دارای فهم و شعور و ادب و محبّت بوده و ارادت خود را به اشکال مختلف به آن بزرگواران اظهار می‌کردند. از سوی دیگر، در میان عجم‌ها چه ایرانی و چه غیر ایرانی، شیعیان مخلص، فهمیده و بی‌غلّ و غشی بوده و هستند که ارادت خویش را در تمام عرصه‌ها به امامان دوازده گانه شیعه اظهار می‌کردند و در رأس همه آنها سلمان فارسی است که قلّه ده درجه ایمان را فتح کرده و به بهترین و برترین محبت و معرفت و اطاعت نسبت به امام زمان خویش امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) و فرزندان معصومش(ع) دست یافت و افتخار بزرگی برای ایرانیان آفرید. از این گذشته، در سخنان دیگر امام صادق(ع) و پدران گرامی‌اش مطالبی به چشم می‌خورد که شاهد معنای خاصی است که ما با استفاده از موارد کاربرد کلمه (عرب و عجم) در لغت، برای حدیث امام صادق(ع) بیان کردیم. از جمله آن سخنان، فرمایش امیرالمؤمنین(ع) بود که در سطوری قبل از این اشاره شد. و محدث قمی نیز در سفینه البحار خود بعد از نقل حدیث فوق، آن را ذکر می‌کند. مورد دیگر فرمایش امام صادق(ع) در تفسیر این آیه است: خداوند می‌فرماید: «ولو نزّلنا علی بعض الأعجمین. فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین»[4] یعنی: اگر ما قرآن را بر بعضی از عجم‌ها (غیر عرب‌ها) نازل می‌کردیم و او آن را بر اعراب قرائت می‌کرد، به آن ایمان نمی‌آوردند. امام صادق(ع) در تفسیر این آیه می‌فرمایند: لو نزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیله العجم.[5] اگر قرآن بر عجم (غیر عرب) نازل می‌شد، عرب به آن ایمان نمی‌آورد در حالی که، بر عرب (پیامبر اسلام(ص)) نازل شد، عجم به آن ایمان آوردند، پس این فضیلتی است برای عجم و این حدیثی است که محدّث قمی آن را در کتاب سفینه البحار خود، قبل از آن حدیث، نقل کرده، حال چگونه ممکن است امام صادقی که اینگونه برای عجم از جمله ایرانیان، فضیلت قائل است، در حدیث بعد ایرانیان را دشمنان خود بشمارد؟! همچنان که محدث قمی در همان کتاب در یک صفحه بعد حدیثی را از فرزند عمر روایت می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود: در عالم رؤیا گوسفندان سیاهی را دیدم که گوسفندان سفید زیادی داخل آنان شده‌اند. اصحاب گفتند: چه تعبیری برای آن دارید ای رسول خدا؟ فرمود: العجم یشرکونکم فی دینکم و انسابکم. گروهی از عجم (ایرانیان) هستند که در آئین و نژاد با شما شریک می‌شوند. اصحاب گفتند: عجم با ما در آئین ونژاد شریک می‌شود، ای رسول خدا؟! فرمود: لوکان الایمان معلّقاً بالثریّا لناله رجال من العجم. اگر ایمان در ثریّا بود، مردانی از عجم (ایرانی) به آن دست می‌یافتند.[6] آیا ایرانیانی که اینگونه و تا این حد مورد تعریف و ستایش پیامبر گرامی اسلام(ص) قرار می‌گیرند، چگونه فرزند و وصیّ ششم او امام صادق(ع) (یا به تعبیر صاحب برگه منتشر شده امام حسین(ع)) آنها را دشمنان خود می‌شمارد؟! علاوه بر این امام صادق(ع) خلیفه آن خدایی است که همه بندگانش را با یک چشم نگریسته و گرامی‌ترین آنها را با تقواترین آنان می‌شمارد، آن جا که می‌فرماید: یا أیُّها الناس إنّا جَعَلْناکُم مِنْ ذَکَرٍ واُنثی و جَعَلْناکم شُعوباً وقبائلَ لِتعارَفوُا إنّ اکرَمَکُم عِندَاللهِ أتْقاکُم إنّ الله علیمٌ خبیر.[7] ای مردم، ما شما را از جنس مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره‌ها و قبیله‌های مختلف قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، به راستی که گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست، همانا خداوند دانا و آگاه است. چگونه ممکن است، امام صادقی که خلیفه چنین خدایی است تمام عرب را بی هیچ قید و شرطی شیعه خود بداند و تمام عجم را دشمن خود بداند؟! بنابراین با توجه به موارد کاربرد کلمه (عرب و عجم) در لغت عرب و همچنین آیات و روایاتی که بخشی از آن از نظر خواننده گرامی گذشت، ظاهر حدیث یاد شده مقصود نیست بلکه مقصود امام علیه‌السلام از حدیثی که دستاویز صاحب برگه قرار گرفته است، همان است که در سطوری قبل از این، بدان اشاره شد. از خداوند خواستاریم که همه ما را از شیعیان و عزاداران مخلص ابا عبدالله الحسین(ع) قرار دهد و روز به روز بر معرفت و محبت و اطاعت ما نسبت به آن امام پاک و معصوم بیافزاید. و آنان که سعیشان بر قطع ارتباط شیعیان مخصوصاً ایرانیان، با آن مولای مهربان است، چنانچه قابل هدایت نیستند، نسلشان را قطع و ریشه آنان را بسوزاند. انشاء الله اسناد: [1] . سفینه البحار، ج 6، ص 165، چاپ جدید هفت جلدی. [2] . برای دست یافتن به معانی یاد شده مراجعه شود به: المنجد، ص 495؛ فرهنگ جامع نوین، ج 2، ص 969. [3] . مراجعه شود به: فرهنگ جامع نوین، ج 2، ص 956، 957؛ فرهنگ معین، ج 2، ص 2287. [4] . سوره شعراء، آیه 198 ـ 199. [5] . سفینه البحار، ج 6، ص 165، چاپ جدید هفت جلدی. [6] . سفینه البحار، ج 6، ص 166، چاپ جدید هفت جلدی ماده (عجم). [7] . سوره حجرات

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله مسائلی که در نهج البلاغه، فراوان درباره آن بحث شده است مسائل مربوط به حکومت و عدالت است. ابن عباس در دوران خلافت امام ع بر آن حضرت وارد می شود در حالی که با دست خودش کفش خویش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ابن عباس گفت هیچ، امام فرمود: ارزش این کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارات بر شما بیشتر است، مگر آنکه بوسیله آن عدالتی را اجرا کنم، حقی را به ذی حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم (1)و نیز از آن حضرت سؤال کردند که آیا عدالت شریف تر است یا بخشندگی؟ اگر تنها با معیارهای اخلاق فردی بسنجیم جود و بخشندگی بالاتر از عدالت است زیرا رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست ولی جود و بخشش، آدمی با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غیر می کند. ولی علی(ع)بگونه دیگر جواب می دهد به دو دلیل می فرماید عدل از جود بالاتر است: العدل یضع الأمور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریان ها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد اما جود جریان ها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد. دیگر اینکه و العدل سائس عامّ و الجود عارض خاصّ؛ عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی، که همه اجتماع را دربرمی گیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود بخشش یک حالت استثنایی و غیر کلی است که نمی شود رویش حساب باز کرد. آن حضرت نتیجه می گیرد که: فالعدل أشرفهما و أفصلهما؛(2)در میان عدالت و جود، آنکه اشرف و افضل است عدالت است.(3)از نظر آن حضرت عدالت، اصلی است که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش دهد. در دوران خلیفه سوم، قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان زمانی که حضرت را بدست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد. فرمود: «و اللّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملک بـه الإماء لرددته فإنّ فی العدل سعۀ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛»(4)به خدا سوگند، بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازمی گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»امام(ع)براین باور بود که عدالت نباید فدای مصلحت شود. زمانی که حکومت را بدست می گیرد با تبعیض، رفیق بازی، باندسازی، امتیاز دادن و.. . مخالفت می کند. به امام گفتند که مردم به دنیا دل بسته اند، معاویه با هدایا و پول های فراوان آنها را جذب می کند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخش و از تقسیم مساوی بیت المال دست بردار تا به تو گرایش پیدا کنند؟! در جواب فرمود: «أتامرونّی أن أطلب النّصر بالجور فیکم ولّیت علیه و اللّه لا أطور به ما سمر سمیر و ما أمّ نجم فی السّماء نجما و لو کان المال لی لسوّیت بینهم فکیف و إنّماالمال مال اللّه؛(5)آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امّت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز بـرقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد اگر این اموال از خودم بود به گونه ای مساوی در میان مردم تقسیم می کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست آگاه باشید»از نظر امام(ع)اهتمام به عدالت باید تا بدانجا باشد که حتی در نحوه گفتار و احترامات رایج میان ارباب رجوع تفاوتی ننهند چنانکه در نامه ای به یکی از کارگزاران می نویسد: «و آس بینهم فی اللّحظة و النظرة و الإشارة و التّحیة حتّی لا یطمع العظماء فی حیفک و لا ییأس الضّعفاء من عدلک و السّلام؛(6)در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند.»

(1)خطبه 33.

(2)حکمت 437.

(3) مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 80.

(4)خطبه 15.

(5) خطبه 126.

( 6)نامه، 46.

غربت چیست؟ پیامبر فرمود" اسلام در غریب ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته ای وارونه بر خویش ندارند."از علی (ع) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می کنند، بزرگواران کمیاب می شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می شود و دروغ فراوان می گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می گیرد و علنی به گناه افتخار می کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند"( نهج البلاغه . خطبه 108)احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ع) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالاعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره می کنیم : شخصیت های بزرگ، حیله گر خوانده می شوندروزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد . اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویندزمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود . به چهار بلا مبتلا شوند نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزداز پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟
پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد. از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نمانددر جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند . به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کننددر بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی.دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و.....در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد . آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند. هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردددر کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند . در آخرالزمان  فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانندو نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید . از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18 بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث34499و34500در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار      احادیثیازرسولخدا (ص) درموردآخرالزمان1.وقتی آخرالزمان فرا می رسد مرگ نیکان امت مرا گلچین می کند چنانکه شما خرماهای خوب را از طبق انتخاب می کنید.(نهج الفصاحه ، حدیث 189)2.فرصت را برای اعمال نیک بیش از آنکه فتنه هایی مانند پاره های شب تاریک پدید آید غنیمت شمارید در آن هنگام انسان صبح مومن است و شب کافر می شود شب کافر است و روز مومن می شود و دین خود را به عرض ناچیز دنیا می فروشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1075)3.روزگاری به مردم رخ نماید که مرد میان بی عرضگی و نادرستی مخیر شود هر که در آن روزگار باشد باید بی عرضگی را بر نادرستی ترجیح دهد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1752.)4.فرصت را برای اعمال نیک بیش از آنکه شش چیز رخ دهد غنیمت شمارید , فرمانداری سفیهان و کثرت شرط در کار معامله و فروش منصب ها و کوچک شمردن خونریزی و بریدن با خویشاوندان و تازه رسیدگانی که قرآن را به آواز خوانند و یکی را به امامت وادارند که برای آنها تغنی کند اگر چه دانش او کمتر باشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1074)5.فتنه هایی خواهد بود که در اثنای آن مرد به صبح مومن باشد و به شب کافر شود , مگر آنکه خدایش به علم زنده دارد.(نهج الفصاحه ، حدیث 1734)6.پیش از رستاخیز دروغگویان پدیدار می شوند از آنها حذر کنید. (نهج الفصاحه ، حدیث 844)7.بر امت من زمانی بیاید که فقیران فراوان شوند و فقیهان کم شوند و علم بر گرفته شود و آشوب فزونی گیرد , آنگاه پس از آن زمانی بیاید که مردانی از امت من قرآن خوانند که از گلویشان بالاتر نرود , آنگاه از پس از آن زمانی بیاید که مشرک به خدا با مومن مجادله کند و سخنانی نظیر او گوید. (نهج الفصاحه ، حدیث 1755)8.دستاویزهای اسلام یکایک شکسته می شود و چون دستاویزی شکسته شد مردم به دستاویز بعدی چنگ می زنند , نخستین دستاویزی که شکسته می شود حکومت حق است و آخر آن نماز است. (نهج الفصاحه ، حدیث 2222)9.روزگاری به مردم رسد که مرد اهمیت ندهد که مال چگونه به دست آرد ؛ از حلال یا حرام. (نهج الفصاحه ، حدیث 2364)10.روزگاری به مردم رسد که یکی نماند مگر آنکه ربا خورد و اگر نخورد غبار آن بوی رسد. (نهج الفصاحه ، حدیث 2365)11.زمانی به مردم رسد که راست گو را تکذیب کنند و دروغگو را تصدیق کنند و امین را خائن شمارند و خائن را مومن پندارند و مرد بی آنکه شهادت از او خواهند شهادت دهد و بی آنکه قسم از او خواهند قسم خورد و خوشبخترین مردم فرومایه پسر فرومایه باشد که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد. (نهج الفصاحه ، حدیث 2366)12.دو مستی شما را خواهد گرفت مستی عیش دوستی و علاقه به نادانی در آن هنگام امر به معروف و نهی از منکر نکنند. (نهج الفصاحه ، حدیث 2032)13.اگر از آنچه من می دانستم بدانستید بسیار می گرستید و کمتر خنده می کردید , نفاق اشکار شود و امانت برخیزد و رحمت بر چیده شود و امین را متهم کنند و خیانت گر را امین شمارند و فتنه ها چون شب تاریک شما را فرا گیرد. (نهج الفصاحه ، حدیث 2323)14.روزگاری به مردم بیاید که هر که خواهد دین خود را نگه دارد چنان باشد که آتش به دست گرفته باشد.15.روزگاری به مردم بیاید که مومن از بزش خوارتر باشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 3206)16.از علائم رستاخیز آنستکه دانش از میان برخیزد و جهالت آشکار شود و زنا رواج گیرد و شراب نوشند , مردان برونند و زنان بمانند تا حدیکه پنجاه زن یک سر پرست داشته باشند. (نهج الفصاحه ، حدیث 908) (نهج الفصاحه ، حدیث 3205) .
باتوجه به روایات نقل شده غربت وتنهایی مومن
برگشت به باورها و اعتقادات می کند درک مومنان از دنیا و آخرت آنها را نسبت به سایرین متفاوت ساخته و همین تفاوت وغلبه غیر مومنان باعث انزوا وغربتشان میشود.

 

شهید مطهری در حماسه حسینی داستان حضرت رقیه و وجود او را از تحریفات عاشورا دانسته است و در یادداشتهای خود نوشته است:
از طفل امام حسین به نام رقیه که در شام مرده و بعد برایش ضریح ساخته اند اخیراً به هم بافته اند. (یادداشتها ج 2 ص 80)
ایشان در حماسه حسینی نیز در بیان تحریفات عاشورا می نویسند:
داستان طفلی از ابی عبدالله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد. ( حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 2 ص 585 و 586)
توضیح:
آیا می دانید اصلاً حضرت  امام حسین علیه اسلام دختری سه ساله با نام رقیه یا غیر رقیه نداشته اند. و هیچ یک از مقاتل منبع هنگام ذکر دختران امام حسین از چنین دختری نام نبرده اند و هنگامی که وقایع شام را بازگو می کنند، اثری از ماجرای خرابه و آوردن سر پدر برای دختر در آنها به چشم نمی خورد و این داستان اولین بار حدود هفت قرن بعد از ماجرای کربلا توسط یک سنی به نام مأمونی در کتاب الحاویه وارد تاریخ شد. تمام این داستان 6 خط می باشد که با یک دروغ آشکار آغاز شده است. مامونی نوشته که مادران و زنان ، شهید شدن شهدا را تا شام از فرزندانشان مخفی کرده بودند به کودکان گفته بودند که پدران شما به سفر رفته اند و باز می گردند! این در حالی است که تمام کودکان شهادت پدران خود را دیدند و سرهای مطهر آنها را بر بالای نیزه ها مشاهده کردند. تنها داستانی که برای امام حسین ع یک دختر سه چهار ساله  معرفی نموده است، همین داستان 6 خطه می باشد که در هیچ یک از مقاتل نظیر ارشاد شیخ مفید و لهوف سید بن طاووس و تاریخ طبری و مقاتل الطالبیین و مقتل بحار الأنوار علامه مجلسی و دلائل الامامه طبری و اعلام الوری طبرسی و مقتل الحسین خوارزمی و مناقب ابن شهر آشوب و مناقب الطاهرین عماد الدین طربی و..... اثری از این ماجرا وجود ندارد .
لازم به ذکر است که تمام روضه هایی که هم اکنون برای حضرت رقیه خوانده می شود تنها در مقاتلی ذکر شده که بعد از قرن دهم نوشته شده اند و تحریفات مفصلی در آنها اتفاق افتاده است فلذا شهید مطهری در حماسه حسینی داستان حضرت رقیه و وجود او را از تحریفات عاشورا دانسته است و در یادداشتهای خود نوشته است:
از طفل امام حسین به نام رقیه که در شام مرده و بعد برایش ضریح ساخته اند اخیراً به هم بافته اند. (یادداشتها ج 2 ص 80)
ایشان در حماسه حسینی نیز در بیان تحریفات عاشورا می نویسند:
داستان طفلی از ابی عبدالله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات کرد. ( حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 2 ص 585 و 586)
از معاصرین تاریخی نیز افراد بسیاری وجود حضرت رقیه را قبول ندارند یا در آن تشکیک کرده اند مانند: آیت الله ری شهری دام ظله ( دانشنامه امام حسین ع ج1 ص 382 به  بعد حدود 20 صفحه)
استاد بزرگ تاریخ مهدی پیشوایی در مقتل جامع سید الشهداء ، در ابتدای مقتل تصریح می کند که مطالبی که در مقاتل متأخرین آمده و در کتب قدما یافت نمی شود، صحیح نمی باشند. ایشان هنگام ذکر ماجرای حضرت رقیه می نویسند که در مقاتل متاخرین این داستان ذکر شده است. همچنین ایشان هنگام ذکر دختران و زنان حاضر در کربلا هیچ نامی از رقیه بنت الحسین ع نمی برند.
دانشمند بزرگ تاریخ علامه عسگری نیز در مقتل خود هیچ ذکر از رقیه و خرابه و ... ندارند.
مرحوم شیخ عباس قمی نیز در منتهی الامال ج1 ص 458 دختران امام حسین ع را منحصر در دو دختر می دانند: 1- سکینه که همسر عبدالله بن حسن ع بود و فاطمه صفری که همسر حسن مثنی بود و در سال 117 قمری در مدینه وفات یافت.
سید محسن أمین در أعیان الشیعه  ج7 ص 43 در قبر منسوب به حضرت رقیه تشکیک کرده است.
آیة الله مرعشی نجفی نیز در باره ماجرای حضرت رقیه تشکیک کرده و گفته: ولکن فی نفسی شیء. ( شخصیت حسین قبل از عاشورا ص 457)
علامه سید عبدالرزاق مقرم نیز در مقتل مقرّم هیچ ذکری از حضرت رقیه و روضه های منسوب به ایشان نکرده است.
مورخ برجسته استاد عزیز الله عطاردی نیز وجود حضرت رقیه سه ساله بنت الحسین را قبول ندارد و قبر موجود را منسوب به رقیه بنت علی ع می داند.
شیخ فارس تبریزیان (حسون) که متن لهوف را به خوبی تحقیق کرده است در پاورقی می نویسد که مورخین چنین دختری را به ثبت نرسانده اند. ( لهوف ص 141 تحقیق شیخ حسون)
استاد بزرگ تاریخ رسول جعفریان در کتاب « اخبار و احادیث و حکایات در فضائل اهل بیت ع» می نویسند که  در کامل بهائی اخبار تازه شگفت دارد که تحقیق جدی می طلبد برای نمونه وی برای نخستین بار از دختر  کوچک امام حسین ع یاد کرده که در شام با دیدن سر پدر درگذشته است.
عارف بالله و سالک الی الله حضرت آیت الله خوشوقت نیز در محرم سال گذشته در برنامه ای تلویزیونی که در شبکه یک سیما پخش شد در جواب سوالی فرمودند: امام حسین ع چنین دختری نداشته اند.
پژوهشگر بزرگ تاریخ استاد محمد هادی یوسفی غروی نیز در کتاب تاریخی خود به نام «موسوعة التاریخ الاسلامی» وجود چنین دختری را انکار نموده اند و قبر موجود را برای رقیه بنت علی (همسر مسلم بن عقیل) دانسته اند.. (ج6ص 210)
آقای جواد محدثی در ص 185 فرهنگ عاشورا می نویسد: درباره این دختر و شهادتش میان مورخین نظر واحدی وجود ندارد.
آیة الله جوادی آملی نیز برای امام حسین چنین دختری را قائل نمی باشند ( بنده شفاهاً از ایشان سوال نمودم)
علامه سید جعفر مرتضی عاملی نیز احتمال داده اند که این دختر برای یکی از شهدای کربلا بوده باشد. ( تحریف شناسی عاشورا ص 60)
اولین کسی که نام رقیه را به عنوان بنت الحین مطرح کرده است محمد حسین شهرابی ارجستانی است که از علمای قرن چهاردهم می باشد.  نام کتاب او انوار المجالس می باشد.
بنده 21 کتاب منبع و کهن تاریخی که در قبل از قرن هفتم نوشته شده است را مراجعه نمودم و هیچ یک هیچ سخنی درباره رقیه بنت الحسین و ماجرای خرابه شام نداشتند و چنانچه گفته شد این داستان توسط یک سنی به نام مامونی برای تخریب یزید در قرن هفتم ساخته شد. بعدها برای یادبود این دختر در اطراف خانه یزید یک تابلو نصب کردند و روی آن نوشتند که اینجا قبر دختری از دختران امام حسین است و کم کم برای آن دختر قبر نیز تعبیه کردند و تا اینکه به اینجا رسید.
اولین کسی که درباره قبر حضرت رقیه در تاریخ سخن گفته است مرحوم کرکی حائری است. او که از علمای قرن دهم می باشد در کتابش با نام تسلیة المجالس می نویسد: در اینجا اگر چه کسی دفن نشده است اما به خاطر انتساب به اهل بیت شرافت دارد. ( تسلیة المجالس ج2 ص 94)

بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن و سنت استوانه های بی بدیل در اندیشه دینی اسلامی هستند وبر اهل تحقیق پوشیده نیست که اسلام بدون آنها بی معنا است، اما این سخن هم به این معنا  نیست که باید فهم همه ی افراد در همه عصر ها یکسان باشد، چه بسا یک نفر در یک زمان از یک  گزاره(متن) ، برداشت خاصی داشته باشد و فرد دیگر ودر شرایط و زمان مختلف، برداشت دیگر، اما این سخن باز به این معنا نیست که اختلاف برداشت باعث بی اعتباری متن می گردد، بلکه با تغییر نگاه تفسیر تازه ای بدست می‌آید واعتقاد به وفاداری به متن نباید شخص محقق را از اجتهاد جدید باز دارد والا منجر به جمود و تحجر وناکارآمدی دین می شود. البته نباید از یک نکته دیگر غفلت کرد که برخی از گزاره های دین از امور ثابت است که تحت هیچ شرایطی تغییر نمی کنند مگر آنکه  خود شرع از طریق پیامبر اکرم ص وامامان شیعه ع  برخی جزییات، شرایط وحدود و ثغور آنرا معلوم ومشخص کرده باشد.به بیان دیگر آنچه مربوط به مسئله هدایت و سعادت است در کتاب وسنت وجود دارد ولی استخراج واستنباط مطالب مورد نیاز در هر زمان از منابع یاد شده که به آگاهی ودقت وافر متکی است، موضوعی غیر قابل تردید است،. معنای نو اندیشی دینی، نو اندیشی در فهم حقایق کتاب وسنت مطابق با اصول و موازین منطقی مورد قبول این دو علم است.،تفاوت فهم افراد از دین قابل انکار نیست بدلیل اینکه فهم افراد بخاطر مواجه با پدیده های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وحل معضلات آن عصر متفاوت با عصر دیگر است.

از سرسپردگان و عناصر حکومت بنی امیه که همیشه در صحنه حاضر بود. خیانت اودر تاریخ قبل از بنی امیه نیز مطرح شده است
1ـ در زمان خلافت علی بن ابیطا لب علیه السلام او یکی از منافقینی بود که وقتی امام علی علیه السلام ماموریتی داد تا با عده ای از کوفه به مدائن بروند از این امر سرپیچی کرده و به ناحیه ای از «حیره» که «خورنق» نام داشت برای تفریح رفته و گفتند ما چند روز دیگر به مدائن خواهیم رفت. اصبغ بن نباته یکی از اصحاب علی بن ابیطا لب علیه السلام گوید که : این افراد در بین راه، سوسماری صید کردند، عمروبن حریث از روی مسخره دست سوسمار را بالا آورد و گفت: این امیرالمومنین علی است، با او بیعت کنید.
آن چند نفر و خود عمرو، با سوسمار بیعت کردند( در روایت دیگری آمده که: آنها گفتند علی می پندارد که علم غیب می داند، اکنون ما او را برکنار و با این سوسمار بیعت کردیم(
به هر حال آنها بعد از چند روز، جمعه وارد مسجد مدائن شدند. همزمان با ورود آنها، علی علیه السلام مشغول سخنرانی بود که نگاهش به آنان افتاد فرمود: ای مردم، رسول خدا(ص) بر من هزار حدیث بیان نمود که از هر حدیثی هزار در گشوده می شد و برای هر دری هزار کلید است خداوند می فرماید: یوم ندعوا کل اناس باما مهم:« روزی که هر انسانی را با رهبرش صدا می زنیم» من به خدا سوکند می خورم که روز قیامت هشت نفر مبعوث می شوند که امام و پیشوای آنها سوسمار است اگر بخواهم می توانم نام ایشان را افشا کنم.
راوی گوید: عمرو بن حریث را دیدم که مثل شاخه قطع شده، از شدت خجالت و شرمندگی بی حال و پژمرده شده بود. وی، دشمن سرسخت میثم تمار، یکی از اصحاب امیرالمومنین علی علیه السلام بود.
علی علیه السلام در زمان حیات خود، «میثم تمار» صحابه با وفای خود را از شهادتش خبر داد و فرمود:تو، به درخت خرمایی که کنار خانه عمرو بن حریث می باشد به دار، آویخته می شوی از این رو میثم گاهگاهی می آمد و به آن درخت آب می داد و در پای آن نماز می خواند و به عمرو بن حریث می گفت: من همسایه تو خواهم بود، حق همسایگی را خوب بجا آور. و عمرو، از سخنان میثم تمار چیزی نمی فهمید. تا اینکه او به شهادت رسید و عمرو، متوجه میثم شد. عمرو بن حریث، در زمان حاکمیت« زیاد» پدر عبیدالله بن زیاد حاکم شهر کوفه و نماینده او شد و چون «زیاد» به بصره رفت و «حجر بن عدی» از یاران علی علیه السلام با شیعیان تشکیل جلساتی دادند، فورا عمرو، به زیاد نامه نوشت و گفت که اگر کوفه را می خواهد سریعا برگردد.
وی در قیام امام حسین علیه السلام و حادثه کربلا، نقش بسیار شوم و پررنگ داشت.
در روایتی است که علی علیه السلام، سالها قبل از واقعه عاشورا در زمان خلافتش، روزی خطاب به «شبث بن ربعی» فرمود: یا شبث و یا ابن حریث لتقاتلان ابنی الحسین: ای شبث و ای پسر حریث، شما هردو با فرزندم حسین خواهید جنگید.
عمرو، در زمان عبیدالله بن زیاد نیز، حاکم شهر کوفه و قائم مقام او بود!
سال 61 ه.ق قبل از عاشورا که امام حسین علیه السلام وارد سرزمین کربلا شد، عده ای برای حمایت از آن حضرت سعی کردند که به او ملحق شوند، ولی عمروبن حریث از طرف ابن زیاد مامور شد تا نگذارد مردم نزد حسین بن علی علیه السلام روند و آنها را وادار کرد تا به نخیله لشگرگاه ابن زیاد رفتند.(تاریخ خلفا ج 2)
سال 60ه.ق زمانی که عمال ابن زیاد، مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به قصر عبیدالله بردند، عمرو بن حریث با عده ای دیگر آنجا حاضر و منتظر ورود حضرت مسلم بود و چون مسلم وارد شد و کوزه آبی را آنجا دید، طلب آب کرد که یکنفر از دشمنانش مخالفت کرد ولی عمرو، غلامش را فرستاد و برای مسلم کوزه آب آورد و به او داد، لیکن هر دفعه که مسلم خواست آب بنوشد، آن ظرف از خون دهانش رنگین شد و نتوانست آن آب را بنوشد.
سال 60 ه.ق عمروبن حریث بوسیله عمال خود، مختار ثقفی را دستگیر و زندانی کرد و در تمام مدت واقعه کربلا در حبس بود.
در زمان جنجال«عبدالله بن زبیر» در مکه، عمرو بن حریث از طرف عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه بود و چون ابن زیاد ترسیده بود که مبادا شیعیان علی علیه السلام و مخصوصا مختار ثقفی در صدد انتقام شهادت حسین بن علی علیه السلام برآیند و در اظهار دوستی به آن حضرت، حکومت یزید بن معاویه را آسیب برسانند، لذا ابن حریث در حمایت از یزید و ابن زیاد مختار را زندانی کرد.(تاریخ خلفا/ج2)
پس از شهادت حسین علیه السلام و اسارت خواهرش زینب کبری سلام الله علیها وقتی که او را به قصر«عبیدالله بن زیاد» بردند، حضرت زینب در مقابل ابن زیاد سخنانی کوبنده گفت و او را مفتضح کرد که ابن زیاد آشفته شد و گویا تصمیم به کشتن آن بانو گرفت.
عمروبن حریث در آنجا حاضربود و به «ابن زیاد» گفت: ای امیر، این زن است و زن را به گفتار نگیرند و در سخن ملامت نکنند.« این دشمن اهل بیت عصمت، در زمان قیام مختار وقتی که اشراف و بزرگان و دوستانش در کوفه، در قصر مختار ثقفی به حبس افتادند، به خانه خودش برگشت و از شهر بیرون رفت. و این در سال 67 ه.ق بود.

 

در برخی از کتاب های مقاتل این گونه دارد شده است که حضرت زینب (س) در کوفه بعد از آنکه سرهای مبارک شهداء و حضرت سیدالشهداء را از جلوی آنها حرکت دادند حضرت زینب سر مبارک خود را به سر حزن و اندوه به چوب محمل زدند. گرچه به گفته مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب منتهی العامل این قصه مورد تایید است

در برخی از اخبار این گونه وارد شده که ام الفضل همسر امام جواد بعد از به شهادت رساندن حضرت، برای شنیده نشدن صدای امام جواد بر اثر، تاثیر زهر خورانده شده به کنیزان دستور داد که بصورت هلهله کنان صدا در آورند.

قبرستان بقيع از گورستان هاي معروف جهان اسلام است كه در آن بنابر برخي روايات مدفن حضرت زهرا (س) و نيز چهارتن از امامان شيعه ( امام صادق (ع) ، امام باقر (ع) ، امام سجاد (ع) و امام حسن مجتبي (ع) ) و برخي از صحابي معروف پيامبر (ص) است و قبل از تخريب آن توسط وهابي ها داراي گنبد و بارگاه بوده است . وهابي ها بعلت تفكرات ضد شيعي دست به چنين عمل زشتي زدند.

جنبش نرم افزاري يا گفتمان توسعه و تحقيق و توليد علم ، از چند زاويه مورد بررسي قرار مي گيرد . الف) ضرورت و نياز به جنبش نرم افزاري ب) غفلت از توليد علم و گفتمان توسعه ت) موانع رشد جنبش نرم افزاري ج) تحليل تاريخي جنبش نرم افزاري روشن است كه نياز جامعه جهاني و ايران ( كه جزئي از آن است ) در پاسخ گوئي به سؤالات زير بنايي در حوزه هاي مختلف علوم بشري ( اقتصاد ، فرهنگ ، سياست ، حكومت و جامعه و .. ) بر كسي پوشيده نيست و فاصله ميان كشورهاي شمال و جنوب از جمله دلايل لزوم تلاش مضاعف در ايجاد تحول در ساختار دانش پژوهي و تحقق بخشيدن به وسايل كسب دانش و معرفت در ميان ملل عقب افتاده مي باشد . گروهي بر اين باورند كه توليد علم را بايد در حوزه ي علم شناسي فلسفي و جامعه شناسي علم جستجو كرد و در اين راستا نبايد عوامل فرهنگي و اجتماعي را فراموش نمود . به اعتقاد اين گروه نقش عوامل فرهنگي و اجتماعي در توليد علم و فن آوري بسيار كليدي است ، زيرا نگاه متا فيزيكي به علم علاوه بر غايت مند كردن علم ، به انگيزه مند كردن انديشمند و تراوشات فكري وي نيز مي انجامد و او را سازگار با نيازهاي واقعي اجتماع خويش مي كند . به نظر مي آيد علاوه بر موضوع ياد شده ، اولاً بايد به مسئله آزادي در تحقق بخشيدن توليد علم توجه شود ، بدين معنا كه اگر بخواهيم جنبش نرم افزاري علمي را به سامان برسانيم ، لازم است ظرفيت تفاهم را در ميان گستره وسيعي از انسانها در جامعه ايران و همزمان در جامعه بشري ارتقاء دهيم . به عبارت ديگر ، بايد يك حركت از سطح به عمق انجام دهيم ، يعني با مبتني ساختن توسعه علم بر اخلاق ، به دعوت عام جامعه جهاني و انديشمندان ساير ملل در اين مسير حركت كنيم . ثانياً توجه به فرهنگ ملي و ويژگي هاي آن ، از علل اساسي موفقيت در گفتمان توليد علم است و بدون توجه به آنها ، جنبش علمي با لغزش گاهاي هولناك روبرو مي شود . مثلاً مقوله آزادي از مؤلفه هاي كليدي در اين رونداست . جامعه ما به لحاظ تاريخي استبداد زده است و از آنجايي كه فرهنگ استبداد مخالف با هر گونه نوع آوري علمي و فكري مي باشد نمي توان با وجود زمينه هاي آن ، دست به ايجاد يك تغيير بنيادين زد.

بدون شك يكي از اركان و مؤلفه هاي تمدن بشري علاوه سياست ، اخلاق ، معنويت ( ديني ) ، علم مي باشد . چگونه مي شود از تمدني سخن به ميان آورد ولي علم را در نظر نگرفت . علم مي تواند در ابعاد زندگي بشر مثل سياست ، اخلاق و دين مؤثر باشد برخي علم به طور طبيعي سلطه ايجاد مي كند . اگر بعد از صدها و هزاران سال از تمدن و فلسفه چين ، هند ، ايران ، يونان ، مصر و تمدن اسلامي سخن گفته مي شود بخاطر افكار و عقايد و انديشه هاي تأثير گذار در آن جوامع بوده است . اگر هنوز آراء افلاطون ، ارسطو ، فارابي ، ابن رشد و ملاصدرا مورد بحث واقع مي شود بخاطر اين بوده است كه شرائط توسعه و گسترش و ابراز آراء علمي در آن زمان با تمام مشكلات خود ، وجود داشته است . اگر بخواهيم تمدن اسلامي و ايراني خود را احياء كنيم ناچاريم يك حركت و تحول وسيع علمي را در تمام گرايش هاي مختلف علمي ، اعم از علوم طبيعي ( فيزيك و پزشكي ) و علوم انساني ( فلسفه و ادبيات ، روان شناسي و … ) و علوم عقلي ( رياضي ) را زمينه سازي كنيم . البته هيچ انقلابي با قانون و دستورالعمل ايجاد نمي شود بلكه اين امر مهم نياز به بستري مناسب از جهت اركان وشرائط دارد چون تحولات و انقلاب ها نيز پديده هستند اگر عوامل و علل آن مهيا شود معلول آن هم به طور طبيعي پديد خواهد آمد . يكي از اركان مهم در تحولات علمي ، وجود زمينه نقد و مباحثه آن است ، يعني اگر اشكالات ، ايرادات علمي شناخته و مطرح نشود ، خواه بخاطر عدم شناخت و يا به خاطر عدم جرأت در ابراز آن، هيچ تحول و حركتي در اين زمينه نخواهيم داشت . ركن ديگر نهضت علمي ، نوآوري و ابداع است . يعني فضاي اجتماع و محافل علمي ، فضاي اجتهاد و نوآوري باشد نه تقليد ، با نوآوري ، پژوهش و طرح اشكالات ، علم و انديشه جديد ايجاد مي شود تكرار مسائل و مطالب گذشته . نتيجه أي جز ابتدائي بدنبال ندارد بدون اين دو عنصر نه تنها علم تأثير گذار نيست ، بلكه همواره جامعه منفعل ، مقلد و عوام باقي خواهد ماند . البته اين حركت علمي شرائط و زمينه هاي لازم دارد كه در ذيل به بيان بعضي از آن شرائط مي پردازيم و بدون آنها ، انتظار توسعه و تحول علمي امري عبث و لغو است. ا – آزادي در زمينه ابراز مسائل و عقايد علمي براي اصحاب علم و اهل انديشه تا احساس امنيت نموده كه آراء علمي خود را در محافل علمي بدون دغدغه مطرح نمايند. 2- توجه و حمايت دولت از زواياي مختلف اقتصادي ، اجتماعي از اصحاب فكر و نوآوران 3 گسترش و فرهنگ سازي روحيه خرد گرائي ، اجتهاد و پژوهش در جامعه و نفي تقليد و عوام گرائي 4- توجه به عوامل انحطاط جوامع و تمدن ها و سعي در برطرف نمودن آنها 5- ايجاد روحيه مدارا و سازش در عين اينكه موجب سلب حقوق فردي و اجتماعي ديگران نشود 6- استفاده از اهل خرد و دانش در مناصب مختلف جامعه 7- ايجاد حقوق اوليه براي همه شهروندان براي شكوفائي استعدادهاي نهفته ، تا علم منحصر به بخش خاصي از جامعه نشود. با توجه به مطالب مذكور ، اگر آزاد انديشي تحقق پيدا نكند نهضت علمي امري نشدني و محال است چرا كه از عوامل مهم ايجاد هر تحولي ، وجود آزادي است . اگر مي بينيم در مقطعي از حاكميت بني عباس علم در جهان اسلام گسترش پيدا كرد بدان جهت بود كه ، خلفائي از قبيل هارون و مأمون با تمام اشكالاتي كه بر آنها وارد شده ، ولي خود اهل دانش بودند و به علم و اهل دانش اعتنا مي گردند ، خرد گرا بوده و به فرقه هاي خرد گرا توجه داشتند و براي توسعه علم از عالمان حمايت مالي مي كردند . مناظرات علمي تشكيل مي دادند دوران آن دو ، عصر توجه و به مباحث عقلي و مقطعي براي شروع و پيدايش فلسفه ، كلام كلاسيك و علوم طبيعي در جهان اسلام بوده است . با تمام دقت در آنچه گفته شد علم و نهضت علمي به تنهايي تضمين كننده زندگي سالم مردم نمي تواند باشد ، بلكه بايد تمام ابعاد زندگي انسان مثل معنويت ، عدالت و فرهنگ اجتماعي ، تعالي پيدا كند و شرايط نسبي آن قبل از ظهور حضرت مهدي (عج) بوجود آمده و نمونه كامل آن بعد از ظهور حضرت تحقق مي يابد . انشاء ا… منابع ذيل به شما كمك مي كند تا فهم دقيق تري از موضوع مورد سؤال ، بدست آوريد . 1- پيرامون جمهوري اسلامي – شهيد مطهري 2- نهضت اسلامي در چند سال اخير – شهيد مطهري 3- احياي تفكر ديني در اسلام – شهيد مطهري 4- كتب مختلفي كه در زمينه تاريخ فلسفه اسلامي نوشته شده مثل تاريخ فلسفه هانري كربن 5- الميزان ج 1 و 2 و 4 و 10 در زمينه تمدن و آزادي 6- مجله زمانه شماره 7 و 8

دانشمندان مي توانند با استفاده از منابع اسلامي و اجتهاد نوين در قرآن و روايات و نيز مطرح كردن نمونه هاي عيني از زندگي بزرگان علم و دين ، الگوها و شاخص هاي مطرح براي عدالت اجتماعي را معرفي كنند ، عدالت اجتماعي زماني قابل طرح است كه زمينه و عوامل آن در حوزه هاي مختلف حاكميت ، قضاوت ، فرهنگ اجتماعي ، اخلاق و اقتصاد مهيا باشد. مي توانيد جهت اتخاذ الگوهاي رفتاري مناسب ، راهكارهاي ذيل را مورد مطالعه قرار دهيد : الف) در زمينه حاكميت مي توانند به سيره حضرات معصومين در مشاوره و نفي استبداد استفاده كنند ب‌) در زمينه قضاوت به روش پيامبر در قضاوت يا روش حضرت علي (ع) و امامان ديگر در برخورد با قاضي و حاكمان وقت ج ) زمينه سازي قوانين اسلامي مثل نفي احتكار ، حفاظت از منابع طبيعي ، احياء زكات ر ) اهميت دادن به توليد و نفي مصرف زدگي و مصرف گرايي با حمايت از كارگر و كشاورز كه منشاء توليد هستند. ز ) ارائه الگوهاي مصرف در زمينه اموال عمومي مثل خمس ، زكات و موقوفات و … د ) گسترش فرهنگ و اخلاق جامعه مسلمان ( كه عدالت اجتماعي بدون آن عملي نيست ) با بهره گيري از منابع غني اسلامي در زمينه معارف و اخلاق ، كه نمونه كامل يك فرد مسلمان چه كسي است . ذ ) ارائه الگوهاي آموزشي و اهميت به فراگيري علم زيرا تحقق عدالت اجتماعي بدون علم و دانش ميسور نيست . در سيره پيامبر ( ص )‌ اولين قدم ، با سواد كردن مسلمين بود. منابع اسلامي سرشار از نمونه هاي عيني جهت گسترش عدالت در جامعه است . قرآن ، تاريخ زندگي پيامبر (ص) و صحابي ، سيره اهل بيت (ع) از منابع قابل مطالعه در دستيابي به موضوع مورد اشاره است .

در پاسخ به سئوال اختصاراً گفته مي شود ، جنبش نرم افزاري يا گفتمان توسعه و تحقيق و توليد علم ، از چند زاويه مورد بررسي قرار مي گيرد. الف) ضرورت و نياز به جنبش نرم افزاري ب ) غفلت از توليد علم و گفتمان نوسعه ت ) موانع رشد جنبش نرم افزاري ج) تحليل تاريخي جنبش نرم افزاري روشن است كه نياز جامعه جهاني و ايران در پاسخ گوئي به سئوالات زيربنائي در حوزه هاي مختلف علوم بشري ( اقتصاد ، فرهنگ ، سياست ، حكومت و جامعه و … ) بر كسي پوشيده نيست و فاصله ميان كشورهاي شمال و جنوب از جمله ، دلائل لزوم تلاش مضاعف در ايجاد تحول در ساختار دانش پژوهي و تحقق بخشيدن به وسايل كسب دانش و معرفت در ميان ملل عقب افتاده از جمله ايران مي باشد ، گروهي بر اين باورند كه توليد علم را بايد در حوزه علم شناسي فلسفي و جامعه شناسي علم جستجو كرد و البته نبايد عوامل فرهنگي و اجتماعي را فراموش نمود . به اعتقاد اين گروه نقش عوامل فرهنگي و اجتماعي در توليد علم و فن آوري بسيار كليدي است ، زيرا نگاه متافيزيكي به علم علاوه بر غايت مند كردن علم ، به انگيزه مند كردن انديشمند و تراوشات فكري وي كمك مي كند و او را سازگار با نيازهاي واقعي اجتماع خويش مي كند ، به نظر مي آيد علاوه بر موضوع ياد شده ، اولاً بايد به مسئله آزادي در تحقق بخشيدن توليد علم توجه شود ، بدين معنا كه اگر بخواهيم جنبش نرم افزاري علمي را به سامان برسانيم ، لازم است ظرفيت تفاهم را در ميان گستره وسيعي از انسانها در جامعه ايران و همزمان در جامعه بشري ارتقاء دهيم . به عبارت ديگر بايد يك حركت از سطح به عمق انجام دهيم يعني با مبتني ساختن توسعه علمي بر اخلاق ، به دعوت عام جامعه جهاني و انديشمندان ساير ملل در اين مسير حركت كنيم . ثانياً ؛ توجه به فرهنگ ملي و ويژگيهاي آن ، از علل موفقيت در گفتمان توليد علم است و بدون توجه به آنها ، جنبش علمي با لغزشگاهاي هولناك روبرو مي شود . مثلاً مقوله آزادي از مؤلفه هاي كليدي در اين روند است ، جامعه ما به لحاظ تاريخي استبداد زده است و از آنجائي كه فرهنگ استبداد مخالف با هرگونه نوع آوري علمي و فكري مي باشد ، نمي توان با وجود زمينه هاي آن ، دست به ايجاد يك تغيير بنيادين زد . ثالثاً ؛ در طرح مهندسي جنبش نرم افزاري ، نياز به تعامل علمي ، جدي است . تقسيم كار علمي را بايد سر لوحه قرار داد و ياد بگيريم كه از دستاوردهاي علمي ديگران استفاده كرده و توجه نمائيم در جامعه أي زندگي مي كنيم كه چند صد سال در توليد علم در خانواده بشري حضوري فعال نداشته و با حساسيتهاي توليد علم ، پرورش نيافته ايم ، امروزه در دنياي غرب ، وقتي يك نرم افزاري علمي نا كارآمد مي شود ، به راحتي مهياي تغيير و دگرگوني مي شود . لذا توليد علم و توسعه مفاهيم علمي در آن جوامع يك سرشت رفتاري است ، ولي اين رفتار براي جامعه ما عادت نشده است ما با وجود برخورداري از بنيان عميق و آموزه هاي اعتقادي در توسعه علم ، هنگامي كه قصد داريم آنها را به جريان بيندازيم ، چون رفتارمان مهياي آن نشده است ، خود آن برخورداريها به عنوان مانع عمل مي كنند. به نظر اكثريت محققين جنبش نرم افزاري ، براي دستيابي به يك توافق و تفاهم در اين حركت ، نياز به روش داريم و مهمترين پيش نياز آن ، اخلاق ، آزادي و منطق مي باشد ، لذا تا اجازه متفاوت انديشيدن و فرصت تنوع انديشه نباشد ، نمي توانيم توقع داشته باشيم . كه حركت عميق نرم افزاري بصورت يك حركت گسترده در جامعه علمي باشد و در اين ميان بايد مواضع قدرت و حكومت ، صادقانه و صميمانه باشد و حداقل ، امنيت آزاد انديشيدن را فراهم نمايد. لازم به ياد آوري است ، از نكات مهم در توليد علم ، توجه به اصل تغيير و تحول در تمامي زمينه ها است ، اگر مشكل در علم است بايد سعي كرد ، علم و حوزه هايش را توسعه دهيم و اگر مشكل در متدولوژي علم مي باشد بايد در زمينه توسعه متدولوژي علم تلاش وافر نمود اگر مشكل ريشه أي تر است ، بايد به فلسفه آن بازگشت كه متدولوژي از آن برخاسته و فلسفه را مشمول بازنگري قرار دهيم ، اين مسئله عام و شامل تمام حوزه هاي معرفت ( علمي ، فلسفي ، حقوقي ) مي شود . در پايان متذكر مي شويم از آنجائي كه اين مسئله در جامعه علمي ايران تازگي دارد ، منابع چندان قوي وجود ندارد و تنها به برخي مقالات و مصاحيه ها اشاره مي شود . 1- جنبش نرم افزاري و چيستي علم اسلامي – مهدي ميرباقري روزنامه سياست روز 19/8/82 2- جنبش نرم افزاري ، نياز امروز جامعه ما – محمد مسعود ابوطالبي روزنامه سياست روز 5/8/82 3- جنبش نرم افزاري و موانع رشد علمي آن در ايران – فرامرز رفيع پور روزنامه سياست روز 29/11/82 4- مهندسي آزادي در جنبش نرم افزاري – سيد جعفر مرعشي روزنامه سياست روز 6/5/82 5- نگاه سخت افزاري به علم و غفلت از وجوه نرم افزاري – عماد افروغ پگاه حوزه شماره 100 6- تحليل تاريخي جنبش نرم افزاري – محمديان سياست روز 16/4/81