قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آيهها شماره 1
مقدمه :
براي مقدمه اين جزوه قصد داشتيم مطلبي كوتاه، درباره اهميت پرداخت و توجه به قرآن داشته باشيم . بهتر آن ديديم تا آن را نيز به نقل از بزرگي هم چون مفسر كبير قرآن، علامه طباطبايي(رض) در ذيل آيه 81 سوره اسراء بياوريم . اينكه چرا قرآن براى مؤمنين«شفاء» و «رحمت » ناميده شده است؟ ، ايشان مي فرمايد:
«اگر قرآن را شفا ناميده با در نظر داشتن اين كه شفا بايد حتماً مسبوق به مرضى باشد، خود افاده مى كند كه دلهاى بشر احوال وكيفياتى دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقايسه كنيم خواهيم ديد كه همان نسبتى را دارد كه يك داروى معالج با مرض دارد، اين معنا از اين كه دين حق را فطرى دانسته نيز استفاده مى شود.
زيرا همان طور كه آدمى از اولين روز پيدايشش داراى بنيه اى بود كه در صورت نبودن موانع و قبل از آن كه احوالى منافى وآثارى مغاير پيدا شود آن بنيه او را به صورت دوپا و مستقيم در مى آورد، و همه افراد انسان به همين حالت به دنيا مى آمدند و با دوپا و استقامت قامت در پى اطوار زندگى مى شدند، همچنين از نظر خلقت اصلى داراى عقائد حقه اى است در باره مبداء ومعاد و فروع آن دو، چه از اصول معارف و چه از پايه هاى اخلاق فاضله و مناسب با آن عقايد كه در نتيجه داشتن آن فطرت و غريزه اعمال و احوالى از اوسر مى زند كه با آن ملكات مناسب است .
اين را گفتيم تا كاملا روشن گردد كه انسان همان طور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد، و همان طور كه اختلال در نظام جسمى او باعث مى شود كه دچار مرض هايى جسمى گردد، همچنين اختلال در نظام روح او باعث مى شود به مرض هاى روحى مبتلا شود، و همان طور كه براى مرض هاى جسميش دوائى است، براى مرض هاى روحيش نيز دوائى است .»
ما نيازمند به دارويي شفابخش هستيم تا آلودگي ها و بيماريها را از روح خويش بزداييم ، و خود را به فطرت اوليه و نا مخمورشده به دست پرورگارمان نزديك نماييم، و اين دارو جز قرآن چيز ديگري نمي تواند باشد.
بايد هر روز بيشتر از قبل با اين ثقل بزرگ پيامبر اسلام (ص) مأنوس شويم تا در امتداد مسيري كه او برايمان ميگشايد گام برداريم و صراط مستقيمش را بپيماييم و بر اين سفينه نجات بنشينيم تا از گرداب هولناك عصر ماديت رهايي يابيم . «فمن ركبها نجي»
جزوه پيش روي هر چند نميتواند حتي مثقالي از معارف بي پايان قرآني باشد اما كشكولي است بر گرفته از منابع موثق در حوزه معارف قرآني كه اميد است به لطف و مدد شما خوانندگان عزيز و ارائه طريق به خدمتگزاران فرهنگي خود در مؤسسه فرهنگي ميرداماد در جهت غني بخشيدن به محتواي آن در شمارههاي بعدي ما را ياري رسانيد .
اين مجموعه سعي دارد در عين اختصار ، به موضوعات متنوع بپردازد كه هريك از اين موضوعات خود دريايي است كه ورود به آن از توان ما خارج و در اين مجال نيز نمي گنجد.
هدف ما فقط گشودن روزنه اي است براي شما تا از اين طريق بتوانيد مطالعات خود را گسترش داده و ضمن آشنايي بيشتر با معارف قرآني، براي اشاعه و ترويج آن در جامعه تشنه امروز گام برداريد.
منتطر نظرات ارزشمند شما هستيم.
«داستان خلقت»
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
خلقت آدم
سالهاي متمادي يا قرنهاي بسياري كه تنها خدا ميداند چه اندازه بوده بر اين جهان بيكران گذشت كه جز خداي بزرگ و آفريننده آن موجودي نبود سپس مشيت ازلي حقتعالي تعلق گرفت كه موجودي يا موجوداتي بيافريند و به اين منظورآسمانها و زمين و ستارگان ديگر را آفريد و آنها را در اين فضاي بيكران معلق فرمود.
به دنبال اين تحولات و پس از خلقت آسمانهاو زمين و سايرموجودات خداي سبحان اراده فرمود سرآمد مخلوقات و اشرف آنها يعني انسان را بيافريند و او را خليفه و جانشين خويش گرداند و زمين را جولانگاه او سازد و بدين منظور به فرشتگان خود فرمود:
«من در زمين جانشيني قرار ميدهم» فرشتگان گفتند:« در زمين كسي را قرار مي دهدكه تباهي كندو خونها بريزد و ما تو را به پاكي ميستائيم و تقديسگوئيم» خداوند در جواب فرمود:«من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد؟» اني اعلم ما لاتعلمون
پس از گفتگوي اجمالي كه ميان خداي تعالي و فرشتگان گذشت خداوند آغاز به خلقت آدم ابوالبشر و سرسلسله نوع بشرنمود، و چنانچه در قرآن كريم بدان تصريح شده انسان را از گل آفريدو سپس در آن از روح خويش دميد و به دنبال اين فرشتگان را مأموركرد كه به آدم سجده كنند و آنها نيز همگي به جز ابليس برآدم سجده كردند و فرمان الهي را انجام دادند، تنها شيطان بود كه تكبر و يا از روي حسدي كه به مقام آدم برد از انجام اين فرمان سرپيچي نمود و تا روز رستاخيز راندهي درگاه الهي گرديد.
و چون خداي سبحان علت اين سرپيچي و تمرّد را از وي پرسيد:«چه چيز مانع سجده تو شد؟»شيطان گفت :«من از او بهترم چون مرا از آتش آفريدهاي و او را از گل خلق كردهاي » و با اين سخن از روي خصلت نكوهيده و نفرتانگيزي كه در درون وي زبانه كشيده بود، پرده برداشت و تكبر و سركشي خود را آشكار ساخت.
و اين فرمان دربارهاش صدور يافت.« فاخرج منها فانك رجيم و ان عليك لعنتي الي يوم الدين » شيطان كه ناگهان پنداشت همهي رنجها و مشقتهايي را كه از راه عبادت و پرستش كشيده بود تا به مقام قرب حقتعالي برسد از بين رفت، نوميدانه معروض داشت :«پروردگارا حال كه چنين است پس مرا تا روز پسين مهلت بده و زندهام بگذار»خداي تعالي بدو فرمود:«تو تا آنروز معين مهلت داري و زنده خواهي ماند. »
اما ازآنجاكه منشأ همه ي اين بدبختيها و اساس همه ي خواريها را كه دچار شده بود از وجود آدم ميدانست و بالعيان مشاهده كرده بودكه سجده نكردن به آدم سبب آن همه بدبختي او گرديد، كينهي او و فرزندانش بردل گرفت و عداوت آنها براي هميشه در قلبش جايگزين شد و نتوانست خودداري كند و بالاخره دشمني خود را اظهار نمود و پس از اينكه خداوند درخواستش راپذيرفت، پرده از روي كينهي قلبي خود برداشت و بلكه خدا را نيز در اينباره مقصر دانست و گفت :«حال كه تو مرا گمراه كردي، من هم برسر راه راست تودركمين آنها مينشينم (راه را برايشان ميبندم و براي گمراه ساختنشان)از پيش رو و پشت سر و قسمت راست و چپشان بر آنها در ميآيم و خواهي ديدكه بيشترشان شرط سپاس تو را نخواهندگذارد و براي اين منظور از هر وسيلهاي استفاده خواهم كرد و انواع جنايات و كارهاي بد را برايشان بخوبي جلوه دهم و با وعده و نويد، آرزومندشان ميكنم. تنها بندگان مخلص تو اندكه از گمراهي من در امانند و مرا بدانها راهي نيست و گرنه مابقي آنها را اغوا كرده و گمراه خواهم ساخت ».
خداي تعالي نيز براي آنكه آدم و فرزندانش دچار اغواءات شيطان نشوندآنهارا هشدار داد و درجاهاي بسياري متذكرشان كرد كه شيطان دشمن آشكار شما است، مواظب باشيد شما را از راه بدر نكند و سبب بدبختي شما نشود و بدست او به شقاوت نيفتيد.
تعليم اسماء
خداي تعالي به دنبال آفرينش انسان روي حكمت و صلاحي كه خود ميدانست، اراده فرمود تا پرتوي از نور علم خويش را به دل وي تابش دهد و به همين منظور اسماء را به وي تعليم فرمود و نامها يا رموز و حقايقي را به او ياد داد و امانتي را كه آسمانها و زمين و حتي فرشتگان تاب تحمل آن را نداشتند بر دوش او گذارد و ضمناً بدين وسيله پاسخ مشروح ديگري هم به فرشتگان خود كه ميخواستند به راز اين خلقت پي برند داده و سبب آن همه عظمت و بزرگي اين مخلوق را به آنها شناساند.
هر چند خداوند انسان را به علم و دانش و اطلاع از رموز و حقايقي مفتخر ساخت و عظمت و استعداد او را به منصهي ظهور رسانيد و سپس آن حقايق و رموز يا آن افراد پاك و مقدس را بر فرشتگان عرضه كرد و فرمود:«اگر راست ميگوييد مرا از اسماء اينها خبر دهيد؟ »
و آنها در پاسخ عجز خود را اظهاركرده و ضمناً فرصتي بدست آوردند تا از ايراد و اعتراض قبلي خود نيز پوزش بخواهند و از اينرو گفتند:«منزهي تو پروردگار ما جز آنچه را توبه ما آموختهاي علمي نداريم و براستي كه توئي دانا و حكيم »
خلقت حوا
بدين ترتيب آدم ابوالبشر آفريده شد و مسجود فرشتگان گرديد و به اين مقام و شخصيت بزرگ نائل آمدكه شايستهي منصب خليفهاللهي حق شد، اما براي ادامه زندگي احتياجاتي داشت و قوا و غرايزي كه روي حكمت الهي و با اهميت و امتيازاتي كه بدو داده شد تنها شخص آدم ابوالبشر و آن يك فرد بالخصوص نبود، بلكه خدا ميخواست تا از او نسلهاي ديگر و انسانهاي بيشتري را به وجود آورد و ارزش واقعي و گوهر اصلي اين نوع خلقت را در ميان افراد با تقوي و بندگان با اخلاص خود به فرشتگان بنماياند و انجام اين منظور احتياج به خلقت فرد ديگري از اين نوع داشت تا زوج وي گردد و نسل آدم از آن دو در جهان ازدياد پيدا كند.
خداي تعالي حوا را از زيادي همان گلي كه آدم را از آن خلق فرموده بود خلق كرد و جان و روح در كالبدش دميد و همانند خود آدم خلقتش را كامل گردانيد.
با خلقت حوا، آدم احساس آرامش و سكونتي در دل خود كرد و از وحشت تنهايي رهائي يافت اما احتياج به خوراك، پوشاك، و مسكن داشتند، خداي تعالي براي برطرف كردن اين نيازمنديها و فراهم ساختن انواع نعمتها، سكونت در بهشت را براي آنها مباح و آزاد فرمود و بدين منظورخطاب فرمود:«ياآدم اسكن انت و زوجك الجنه وكلا منها رغداً حيث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتكونامن الظالمين »
و ضمناً خداوند به آن دو گوشزد فرود كه كينه و عداوتي را كه ابليس از شما در دل دارد فراموش نكنيد و از دشمنيش غافل نشويد، و مواظب باشيدكاري نكنيدكه شما را از بهشت بيرون كند.«فقلنا يا آدم ان هذاعدولك و لزوجك فلا يخرجنكما منالجنه فتشقي »
آدم و حوا در بهشت:
آدم و حوا در بهشت مسكن گرفتند و از نعمتهاي بهشتي لذت ميبردند. شيطان بر اثر عداوتي كه با آدم داشت نميتوانست راحت بنشيند و آدم را غرق درنعمتهامشاهده كند.
لذا خود را به صورت ناصحي دلسوز درآورد و به آدم گفت:«مي خواهي تا تو را به درخت جاوداني و سلطنت كهنه نشدني راهنمايي كنم ؟»و يا هر دوي آنها را مخاطب ساخت و چنين گفت :«پروردگارتان از نزديكشدن به اين درخت نهيتان نكرد مگر از بيم آنكه دو فرشته مجرد شويد و يا زندگي جاودانه يابيد » و اگر از اين درخت بخوريد به صورت فرشتگان درآئيد و براي هميشه در بهشت جاودان بمانيد به دنبال اين گفتار براي اينكه سخنش در دل آن دو جاي گيرد به دروغ سوگندي براي ايشان ياد كرد كه من در اين گفتار نظري جز خيرخواهي و دلسوزي شما ندارم. بعد از وسوسه شيطان آدم و حواء از آن درخت ممنوعه خوردند، لذا اين نافرماني باعث خروج آدم و حواء از بهشت گرديد.
توبه آدم وحوا
چيزي نگذشت كه آدم و حوا از كردهي خود پشيمان گشتند و چندين سال به منظور توبه و در فراق بهشت گريستند و خداوند در خطاب به آن دو فرمود:«مگر شما را از اين درخت نهي نكرده و به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكاري براي شماست ؟»
آن دو در جواب به تقصيرخود اعتراف كردند و در مقام توبه برآمده گفتد:«پروردگارا ما به خويشتن ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي و به ما رحم نكني حتماً از زيانكارانيم .»
اما ديگركار از كار گذشته بود و دستور هبوط به زمين صادر شده و آدم و حواء در زمين مسكن گرفته بودند.
ولي خداي تعالي از روي رحمت در توبه و انابه را بر آنها گشود و توبه آندو را قبول فرمود،و آدم را برگزيد.
فرزندان آدم
بعد از قبول توبه و سکونت آدم و حوا بر روي زمين براي ازدياد نسل آن دو به فرمان خدا با هم ازدواج کرده و داراي فرزندان زيادي گرديدند در هر بار حوا دو فرزند پسر و دختر به دنيا ميآورد و بعد از دوران رشد و بلوغ هر يک از دختران را به عقد ازدواج آن برادر ديگر در ميآورد. به اين صورت که در بارداري اول قابيل وخواهرش اقليما و در بار دوم هابيل و خواهرش لوزا به دنيا آمدند و اقليما به عقد هابيل و لوزا را به ازدواج قابيل درآوردندو بدين ترتيب نسل انسان گسترش يافت و روزگاران سپري شد تا ماجراي قتل هابيل اتفاق افتاد.
ماجرا اين گونه آغاز شد که قرار بود حضرت آدم هابيل را به منصب جانشيني خويش برگزيند و وقتي قابيل مطلع گرديد خشمناک شده و به نزد پدر آمد و گفت: پدر جان مگر من از هابيل بزرگتر نبوده و بدين منصب شايسته تر از او نيستم؟ آدم (ع) فرمود:اي فرزند اين کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به اين منصب ميرساند اگر ميخواهي صدق گفتار مرا بدانيد هر کدام يک قرباني به درگاه خدا ببريد و قرباني هريک قبول شد او شايستهتر از آن ديگري است.
و نشانه پذيرفته شدن قرباني در آن وقت آن بودکه آتشي مي آمد و قرباني را ميخورد. قابيل و هابيل هريک قرباني آوردند به اين ترتيب قابيل چون داراي زراعت بود براي قرباني خويش از گندمهاي بيارزش و نامرغوب خود جدا کرد، به درگاه خدا برد و هابيل که گوسفنددار بود يکي از بهترين قوچها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرد و براي قرباني برد، در اين هنگام، آتشي قرباني هابيل را خورد، شيطان به نزد قابيل آمد و گفت: بعدها فرزندان هابيل بر فرزندان تو افتخار خواهند کرد و به آنها خواهند گفت: ما فرزندان کسي هستيم که قربانيش قبول شد ولي قرباني پدر شما قبول نشد و اگر تو هابيل را بکشي پدرت ناچار خواهد شد منصب او را به تو واگذار کند.
قابيل تصميم خود را در قتل برادرگرفت و حسد کار خود را کرد و در صدد برآمد تا هر چه زودتر تصميم خود را عملي کند .و در پي فرصتي ميگشت، تا وقتي که هابيل سرگرم کار بود سنگي را برداشت بر سر هابيل کوبيد و او را کشت.
و بدين ترتيب اولين خون به ناحق را در روي زمين ريخت و شايد چندان طولي هم نکشيدکه پشيمان گرديد.
در همين حالِِ پشيماني و اضطراب نميداند جسد بي جان برادر را چگونه بپوشاند و از انظار پنهان سازد. چندي آن را به دوش کشيد و به اين طرف و آن طرف برد، اما فکري به خاطرش نرسيد. خستگي جسمي از يك طرف و شکنجههاي وجداني از طرف ديگر او را تحت فشار قرار داد و به سختي از کرده خويش پشيمان شده بود اما خداي تعالي به خاطر احترام آن بدن پاک و تعليم آيندگان از فرزندان آدم، کلاغي را معلمش ساخت، بدين صورت خداي تعالي دو زاغ را پيش روي قابيل فرستاد آن دو به نزاع پرداختند و يکي ديگري را کشت و سپس با چنگال و پاهاي خود گودالي حفرکرده و لاشه آن را در گودال انداخته و روي آن خاک ريخت و پنهانش کرد. قابيل بعد از ديدن اين صحنه برخواست و جسد برادر را دفن کرد و به سوي پدر بازگشت.
آدم که ديد هابيل با وي نيست، پرسيد: هابيل کجاست؟ قابيل درپاسخ گفت:مگر مرا به نگهباني اوگماشتهاي که اکنون سراغش را از من ميگيري؟
آدم (ع) روي سابقه عداوتي را که از قابيل نسبت به هابيل خبر داشت احساس کرد که بايد اتفاقي افتاده باشد و پس از جستجو و اطلاع از قبولي قرباني هابيل به قتل او يقين کرد و دانست که قابيل او را کشته است.
آدم ابوالبشر از قتل هابيل به شدت متأثر شد و گريست.
بعد از مرگ هابيل خداوند پسر پاک و زيبايي به آدم بخشيد به نام شيث ياهبهالله يعني بخشش خدا.
شيث بزرگ شد، روي دستوري که خدا به آدم (ع) داد او را وصي خود گردانيد و اسرار نبوت را به او سپرد و مختصات انبياء، نزد او گذارد. حضرت آدم (ع) توسط شيث در شهر نجف به خاک سپرده شد.
حوا پس از وفات آدم ابوالبشر(ع) ديگر تحمل فراق اولين و تنها مونس خود را نداشت و يک سال بيشتر زنده نبود و بعد از پانزده روز بيمار شد و به ديار باقي شتافت و درکنار جايگاه آدم (ع) او را به خاک سپردند.
مسابقه و تحقيق
اين دفتر قصد دارد در هر شماره يك موضوع پژوهش براي شما معرفي كند. در اين شماره موضوع " شيطان" در نظر گرفته شده است. مطلبي كوتاه براي آشنا شدن شما با اين موضوع در ذيل آمده است . شما نيز با مراجعه به منابع مناسبي كه در دسترس خود داريد خصوصاً تفاسير قرآن مجيد، به تحقيق و پژوهش در اينباره پرداخته و مقالات خود را برايمان ارسال نماييد.
به هيچ وجه نگران ضعف يا قوت نوشتههاي خود نباشيد. هدف آن است كه درباره اين موضوع مطالعهاي نماييد، لذا نتيجه مطالعات خود را به هر اندازه كه بود براي ما ارسال كنيد.
به سه نوشته برتر هركدام يك ربع سكه بهار آزادي اهداء خواهد داشت. خلاصهاي از مقالات برتر در شمارههاي آتي چاپ خواهد شد.
به همراه نوشتهها، مشخصات دقيق خود شامل: نام، نام خانوادگي، سال تولد ، ميزان تحصيلات ، آدرس دقيق پستي به همراه كدپستي و تلفن تماس را ارسال نماييد.
هر تعداد از دوستان ، بستگان و نزديكان شما كه علاقمند باشند مي توانند در اين مسابقه شركت كنند و نوشته هاي خود را به همراه مشخصات برايمان ارسال نمايند .
در نوشتن مطالب دقت نماييد حتماً منابع استفاده شده دقيقاً همراه با ذكر نام كتاب ، مولف ، ناشر و صفحه مربوطه قيد شود.
در قرآن كريم به طور مكرر از شيطان نام برده شده و در موردش مطلبي به ما گوشزد مي كند. به عنوان نمونه مي توان آيات زير را ذكر كرد .
ناس 5 ، ص 82 و83 ، طه 121 ، كهف 50 ، حجر 35 و 42 ، انفال 35 ، بقره 208 و 268 ، اعراف 16و17 و27 و53 ، فاطر 6 ، يس 60 ، فصلت 36 ، نور 21 ، نحل 99 و 100 ، عنكبوت 38 ،
حمد 48 ، آل عمران 175، مائده 91 ، مجادله 10 ، اسرا 27 و 64 ، انعام 68 ، فاطر 26 و ....)
ضمنا شما مي توانيد به كتابهاي ذيل نيز مراجعه كنيد :
1-تفاسير الميزان ، نمونه ، نور و ......
2-«قاموس قرآن» نوشته علي اكبر قريشي
3-«بيان» نوشته مرحوم آيت الله خويي
4- «پيام قرآن» نوشته آيت الله مكارم شيرازي و ....
5-دانشنامه قرآني ج 2 زير نظر بهاءالدين خرمشاهي
خلاصه بحث درباره شيطان :
ابليس موجودي است از آفريدههاى پروردگار كه مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى دهد. اين موجود قبل از اينكه انسانى به وجود آيد، با ملائكه مى زيسته و هيچ امتيازى از آنان نداشته است و پس از اينكه آدم (عليه السلام ) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج شده، بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام كارش به اينجا رسيد كه تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهيها و باطلى كه در بنى نوع بشر به وقوع بپيوندد، همه به يك حساب مستند به وى شود. بر عكس ملائكه كه هر فردى از افراد بشر به سوى غايت سعادت و سر منزل كمال و مقام قرب پروردگار راه يافته و مىيابد هدايتش به يك حساب مستند به آنها است.
مطلب ديگرى كه از بحث ما بدست آمد اين بود كه ابليس را در كارهايش اعوان و يارانى است از فرزندان خود و از جن و انس كه هر كدام به طريق خاصى اوامر او را اجرا مىكنند و او به آنان دستور مى دهد كه در كار بنى نوع بشر مداخله نموده از دنيا و هر چه در آن است هر چيزى كه با زندگى بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق و زشت آن را به صورت زيبا وانمود كنند. ايشان نيز اوامر او را امتثال نموده در دلهاى بشر و در بدنهاىشان و در اموال و فرزندان و ساير شؤون زندگى دنيوىشان به گونههاى مختلفى تصرف مىكنند، گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد، زمانى به كندى و زمانى ديگر بسرعت ، گاهى بدون
واسطه و گاهى به وسيله اطاعت و زمانى به وسيله معصيت به كار گمراه ساختن او مي پردازند.
و نيز بدست آمد كه تصرفات ابليس و لشكريان او طورى نيست كه براى بشر محسوس باشد - يعنى بفهمد كه چه وقت ابليس در دلش وارد مى شود و چگونه افكار باطل را در قلب وى القا مىكند، و يا اذعان كند كه اين فكر از خودش نيست و شخص ديگرى در دل او القا كرده - پس نه كارهاى شيطان و لشكرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ايشان در عرض وجود وى مىباشد جز اينكه خداوند به ما خبر داده كه ابليس از جن است و او و لشكرش از آتش آفريده شده اند و به هر حال گويا آغاز و انجام وجود وى با هم اختلاف دارد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 8 صفحه 51
آشنايي باسوره ها
سوره فاتحه الكتاب :
اين اولين سوره در قرآن كريم ميباشد. درمكه نازل گرديده است و داراي7 آيه، 29 كلمه و142حرف مي باشد.
فاتحه الكتاب به معني گشاينده، اين سوره چون آغازگر قرآن است به اين نام ناميده شده و اين سوره در زمان خود پيامبر(ص) نيز همين نام را داشته است و به خاطر حمد و ستايشي كه از خداوند به عمل آمده نام ديگر سوره حمد است.«آيه 1/حمد»
نامهاي ديگر اين سوره : حمد، وافيه، شكر، سبع الثاني، امالكتاب، اساس،كافيه، الكنز، امالقرآن، مناجات، شفا، دعا، صلوه
محتوي سوره :
نعمتها و تربيت همه موجودات از ذات مقدس خدا سرچشمه ميگيرد.
اساس خلقت و تربيت و حاكميت خدا بر پايه رحمت و رحمانيت است.
توجه به معاد و سراي پاداش اعمال و حاكميت خدا بر آن دادگاه.
بيانگر توحيد در عبادت و تكيه گاه انسان به خدا.
بيان نياز و عشق بندگان به هدايت الهي.
توضيح صراط مستقيم كه از راه مغضوبين و گمراهان جداست.
اوّلش ستايش، وسطش اخلاص و آخرش نيايش است.
آموزش مفاهيم قرآن
قرآنالكريم از حدود 77 هزار كلمه تشكيل شده است و اين كلمات بدون تكرار11هزاركلمه ميباشد. قابل توجه است كه تنهاحدود هزاركلمه در قرآن بسيار تكرار شده است به نحوي كه همين هزاركلمه بيش از70% كلمات قرآن راشامل ميشود. به اين هزار كلمه «لغات اكثر» ميگويند. اين مجموعه براساس آموزش معناي «لغات اكثر» تنظيم شده است،تا شما بتوانيد با يادگيري معناي كمترين كلمات، بيشترين عبارات و آيات قرآن را معنا كنيد.
شما در اين شماره با 113 لغت، 29787 كلمه را ميتوانيد ترجمه نماييد.
كلمه معنا تعداد نمونه
بِ به بسيار حمد،1
اِسْم نام 139 حمد،1
َالله خداوند،خداي يكتا 2815 حمد،1
رَحْمان بخشنده 169 حمد،1
رَحيم مهربان 207 حمد،1
رَب پروردگار،صاحب 969 حمد،1
حَمْد سپاس وستايش 43 حمد،1
رَسُول پيامبر،فرستاده 236 فتح ،29
هُوَ او،آن 478 رعد،30
ي من،م بسيار رعد،30
كُمْ شما،تان بسيار هود،34
لِ براي بسيار حمد،2
لا نيست 1723 محمد،19
اِله خدا 113 محمد،19
اِلاّ جز،مگر 657 محمد،19
غَفوُر بسيارآمرزنده 91 بقره،218
عَبْد بنده 28 مريم ،30
وَليّ سرپرست،دوست 44 جاثيه ،19
مؤْمِنينَ، مؤْمِنُونَ افراد با ايمان جمع ايمان 201 آل عمران 68
عالَمينَ جهانيان،مردم 73 حمد،2
اِبْن پسر 40 بقره ،215
قُوَّة قدرت،توانايي 29 انفال،60
اَعْمال كارها،جمع عمل 71 شوري،15
جَميعاً، جَميع همه 53 محمد،15
هُِ او،آن،ش بسيار قصص،70
اِنَّّ قطعاً 1679 اعراف،54
نا ما،مان بسيار شوري ،15
قالَ گفت 529 مريم ،30
اَنَّ قطعاً،اين كه،كه 360 انفال،19
مَعَ با،همراه 164 انفال،19
كانَ بود،است 422 نساء،96
مِنْ از،ازسوي 3221 كهف،98
لَ قطعاً بسيار غافر،57
بَيان پيام روشن 3 آل عمران 138
صالِحينَ نيكان ،شايسته 26 تحريم،10
قَوِيّ نيرومند 11 هود،66
عَزيز باعزت 99 هود،66
اَمْوال ثروتمند،جمع مال 61 معارج،24
مَعْلوُم معين ،مشخص 11 معارج،24
مَوْعِظَة پندواندرز 9 يونس،57
اَصْحاب ياران ،پيروان ،اهل 78 بقره،257
جآءَ آمد،آمدبراي 191 اسراء81
جآءَت آمد،آمدبراي 24 یونس،57
ناس مردم 240 يونس،57
اُولئِك آنان 204 بقره،5
كَ تو،ت بسيار بقره،4
قَدْ قطعاً 403 يونس ،108
مُبين روشن،روشنگر،واقعي،آشكار 119 مائده ،15
ياايُهَا اي 150 يونس،57
اِلي،اِلَيْ به سوي،به 737 بقره،4
ءايات نشانه ها،معجزه 295 انعام،109
غَيْب غيب ،نهان،پنهان 49 نحل ،77
اَوْلِياء دوستان، سرپرستان، 43 بقره،257
قَليل اندك 69 نساء،77
دَرَجات رتبه ها،درجه ها 18 بقره،253
مَغْفِرَة آمرزش 28 بقره،263
هُمْ،هِمْ آنها، شان بسيار بقره ،247
ذلِكَ اين،آن 430 حجر،77
اِنما فقط 146 طه ،98
الذّينَ كساني كه،كه 1080 مائده ،55
ءامَنُوا ايمان آوردند 258 مائده ،55
سَموات آسمانها 190 نحل ،77
اَرْض زمين 461 نحل ،77
في در 1692 معارج،24
اَلْيَوْم امروز 43 غافر،17
اَجْر مزد،پاداش 93 توبه ،22
كافِرُونَ،كافِرينَ كافران 129 بقره،254
عَظيم بزرگ 107 توبه،22
عَذاب عذاب،كيفر 321 شوري،26
شَديد سخت 52 شوري،26
حيوة زندگي 78 اعلي،16
ثَواب پاداش 13 قصص،80
اَنْتُمْ شما 135 انبياء،64
اِنْ نيست،اگر 692 شعراء،109
اََنْتَ تو 81 يوسف،101
كُنْتُمُ بوديد،هستيد 199 بقره،248
كانُوا بودند،هستند 267 غافر،21
ها او،آن ، ش بسيار بقره،259
سُوء بدي 60 توبه،37
مالِك صاحب 3 حمد،4
بَشَر انسان 36 كهف،110
ءايَة نشانه 86 حجر،77
عاقِبَة سرانجام 32 يونس،39
ظُلْم ستم 20 غافر،17
اَكبَر بزرگ تر 23 غافر،57
خَلْق آفرينش 52 غافر،57
مِثْل مانند 75 كهف،110
ظالِمينَ، ظالِموُنَ ظالمان، ستمگران 124 يونس،39
قَبْل قبل،پيش 242 غافر،21
يَوْم روز 318 حمد،4
يَوْمُ الدّينِ روزقيامت،روزپاداش 13 حمد،4
مَتاع كالا،بهره 34 نساء،77
كَيْفَ چگونه 83 يونس،39
لَ قطعاً بسيار غافر،57
اَنَا من 68 كهف،110
قَوْم قوم ،گروه،مردم 383 مائده،11
قرآن در نظر بزرگان
امام خميني (ره)
قرآن كريم ، فشردهاي از تمام چيزهايي كه در بعث بايد انجام بگيرد. قرآن كريم، يك سفره اي است كه خداي تبارك و تعالي به وسيلهي پيغمبر اكرم در بين بشرگسترده است كه تمام بشرازآن ، هريك به مقدار استعداد خودش استفاده ميكند.
قرآن ،غني ترين كتابهاي عالَم است درتعليم وتربيت .
قرآن يك سفره ي گسترده اي است كه از ازل تا ابدكه از او همهي قشرهاي بشراستفاده ميكنند و مي توانند اسنفاده كنند. منتها هر قشري كه يك مسلك خاصي دارد، روي آن مسلك خاص تكيه ميكند. فلاسفه روي مسائل فلسفي اسلام ، عرفا روي مسائل عرفاني اسلام ، فقها روي مسائل فقهي اسلام ، سياسيون روي مسائل سياسي و اجتماعي اسلام تكيه مي كنند. لكن اسلام همه چيز است و قرآن همه چيز.
قرآن يك رحمتي است براي همه ي بشر و پيغمبراسلام يك رحمتي است براي عالمين كه در همه ي امور رحمت است .
تكلم با قرآن
گويند: شخصى زنى را در باديه تنها ديد، گفت: كيستى؟ جواب داد:« وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.» «بگو سلام بزودى ميدانيد!» از قرائت اين آيه فهميدم كه ميگويد: اوّل سلام كن، سپس سئوال! كه سلام دادن علامت و وظفيه شخصى است كه بر ديگرى وارد ميشود. به او سلام كردم و گفتم: در اين بيابان آن هم تنها چه ميكنى؟ پاسخ داد:«مَنْ يَ