قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 3
داستان حضرت ابراهیم (ع)
قسمت اول
نمرود در یکی از همان شبها که فردایی زیبا را پیش چشم خود میدید، به بستر رفت و خوابید. او در خواب ديد که ستارهای در آسمان مانع رسیدن نور خورشید و ماه به بابل میشود.
وحشتزده از خواب پرید و فوراً کاهنان و خوابگزاران خود را احضار کرد تا خواب او را تعبیر و او را از حقیقت آن خواب آگاه کنند، زیرا فکر آن خواب، او را پریشان کرده بود.
خواب گزاران، خواب نمرود را چنین تأویل کردند که در سرزمین او پسری متولد میشود و خدایی او را زیر سؤال میبرد و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت میکند.
نمرود با شنیدن تعبیر خوابش وحشت زده شد. فرمان داد زنان باردار زیر نظر باشند، تا اگر پسری به دنیا آوردند، کشته شود.
در آن میان زنی بود که هیچ ترسی از نمرود به دل خود راه نداد. او در بیرون شهر غاری را یافته بود و با لباس مردانه هر روز به آنجا میرفت تا بارداری خود را از دیگران پنهان کند. چون زمان وضع حمل او فرا رسید، به غار پناه برد و به تنهایی فرزند خود را به دنیا آورد. او دارای پسری زیبا شده بود که گریهوزاری نمیکرد و آرام در آغوش پر مهر مادر به خواب میرفت. مادر ابراهیم چند روزي را در آن غار گذراند تا این که آب و غذایش تمام شد و به ناچار، پنهانی عازم خانه شد و بعد از تهیه آب و غذا به غار برگشت.
سالها بر این منوال گذشت تا حضرت ابراهیم (ع) به سن پانزده سالگی رسید. روزی مادر ابراهیم طبق معمول با مقداری غذا نزد فرزندش رفت، اما ابراهیم به غذا دست نزد. مادر علت خودداری وی را جویا شد. ابراهیم پاسخ داد: «دیگر نمیتواند در این بیابان بماند و تنها و به دور از مردم زندگی کند.»
مادر ابراهیم گفت: «تو میدانی که اگر به شهر بروی، در امان نخواهی بود. »
ابراهیم که تصمیم گرفته بود به نمرود و سرکشی او اهمیتی ندهد، پاسخ داد: «دیگر در این جا نمیمانم، حتی اگر در معرض سختترین خطرها باشم.»
ابراهیم ادامه داد: «مادر! پادشاهی که همهی بابل از او میترسند، کیست؟ میگویی که متکبر، ظالم، خونخوار و بیرحم است، اما در حقیقت و برخلاف باور مردم، ضعیف است. اگر اینگونه نبود، او از نوزادی نمیترسید و فرمان قتل آنها را صادر نمیکرد.»
پس از یک بحث طولانی، در نهایت، ابراهیم مادر را راضی کرد تا همراه او به خانه برود.
ابراهیم بر «آزر» وارد شد و او شادمانه به استقبالش رفت، زیرا بسیار مشتاق دیدارش بود. ابراهیم در هیأت یک جوان برومند، در مقابل چشم او در امان او قرار گرفت.
روزی آزر به ابراهیم گفت: «مردم بابل همین مجسمههایی را که می تراشم، پرستش میکنند.»
ابراهیم بسیار شگفت زده شد و نمیتوانست قبول کند که میتوان جمادی را پرستش نمود که نه میشنود و نه میبیند، نه سودی دارد و نه زیانی.
ابراهیم به خدای واحد ایمان داشت، همان خدایی که هدایتش کرده بود.
ابراهیم و پیامبری
به ابراهیم وحی شد که از جانب پروردگارش به پیامبری برگزیده شده است. آن حضرت میبایست امر تبلیغ را از خانوادهاش آغاز میکرد، خصوصاً از آزر که کارش بتتراشی بود. ابتدا بايد نداي توحيد را به گوش او مي رساند.
اما در مقابل، آزر او را تهدید کرد که او را از خود خواهد راند.
ابراهیم(ع) پس از آن تجربهی تلخ با آزر، غریبانه در خانه به زندگی ادامه داد. اما این مسأله مانع از دعوتش نشد.
او برای ترویج رسالت خود، در یک شب آرام در کنار جماعتی نشست و به آسمان پرستاره خیره شد. با دیدن ستارهي زهره، اعلام کرد که آن ستاره، زندگی و برکت را به مردم و زمین میبخشد و مردم را تشویق میکرد تا حرکت آن را دنبال کنند، تا این که ستاره به کلی از دید مردم محو شد.
در اینجا حضرت ابراهیم(ع)تجربه خود را به نتیجه رساند و گفت:
«پروردگاری که بر انسان و زمین حکومت میکند، غایب نمیشود و این ستارهی افول کننده، شایسته خدایی نیست و او چنین خدایی را قبول ندارد.»
بار دیگر هنگامی که ابراهیم(ع) با مردم مشغول گفتگو بود، انتظار برآمدن ماه را میکشید. چون ماه برآمد و با نورش همه جا را روشن کرد، ابراهیم(ع) توجه مردم را به آن جلب نمود و از آنان خواست تا دربارهی آن کمی بیندیشند، سپس گفت:
« این پروردگار من است.» و تا طلوع فجر در کنار مردم ماند و چون از دیدهها پنهان شد، گفت:
« اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، قطعاً از گمراهان خواهم بود.»
در یک روز آفتابی زیبا که خورشید تازه دمیده بود، ابراهیم(ع) گفت که خورشید همان پروردگاری است که در جستجوی اوست، زیرا از دیگر ستارگان، هم بزرگتر و هم روشنتر و هم سودمندتر است. اما همین که خورشید غروب کرد و تاریکی همه جا را فرا گرفت، آن حضرت بیزاری خود را از آن ستاره نیز اعلام کرد و در حضور مردم رو به آسمان کرد و خطاب به خداوند گفت:
«من از روی اخلاص و پاکدلی به سوی کسی روی آوردم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم.»
مردم از توجه حضرت ابراهیم به غیب و خالق آسمانها و زمین شگفت زده شدند و بیشتر آنها از خشم ستارگان ترسیدند و با ابراهیم(ع) به احتجاج بر آمدند و دعوت وی را به خداپرستی نپذیرفتند.
شکستن بتها:
حضرت ابراهیم(ع)تصمیم گرفت دست به ابتکار دیگری بزند.
مردم بابل عادت داشتند که در یکی از اعیاد سالانه، به آن سوی رودخانه دجله بروند و در مراسم عید شرکت کنند.
هنگامی که مردم از گردش به خانه بازگشتند و کاهن وارد معبد شد، با صحنه ای روبهرو شد که حتی نمیتوانست آن را تصور کند. لذا با عجله بیرون رفت و فریاد زد:
«ای مردم بابل! بیایید و ببینید چه بر سر خدایان شما آمده است.»
مردم با عجله خود را به معبد رساندند تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. وقتی آنها وارد معبد شدند، در جا خشکشان زد و پس از مدتی که از حالت شوک خارج شدند، فریاد زدند: «و چه کسی با الههی ما چنین کرده است، به راستی که او از ستمگران است.»
از میان جمعیت صدایی خشمگین برخاست که: «شنیدهایم که جوانی به نام ابراهیم از آنها سخن میگفته است.»
گفتند: «پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، باشد که آنان شهادت دهند.»
ابراهیم(ع) را آوردند تا پاسخگوی تمام مردم شهر، پادشاه و کاهنان باشد. ابراهیم چنان با آرامش ایستاده بود که گویی اتفاقی نیفتاده است. عدهای خشمگین وی را مورد خطاب قرار دادند و گفتند: «ای ابراهیم! آیا تو اين بلا را بر سر الهه ی ما آورده ای؟»
گفت: «بلکه بزرگترینشان چنین کرده است، اگر سخن میگویند از آنها بپرسید.»
غم به چهرهی حاضران نشست و سکوت بر تالار حاکم شد. یکی از آنها و شاید کاهن بزرگ آنان تلاش کرد تا به شکلی بر آن رسوایی بزرگ سرپوش بگذارد، لذا گفت: «تو می دانی که اینها سخن نمی گویند!»
ابراهیم (ع) منتظر همین جمله بود. کاهن بزرگ در برابر تمام مردم اعتراف میکرد که بتهایی که میپرستند، قادر به سخن گفتن نیستند. حضرت ابراهیم (ع)فرمودند:
«آیا جز خدا چیزی را میپرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرسانند؟ بیزارم از شما و از آنچه غیر از خدا میپرستید، آیا نمیاندیشید؟»
اما این جماعت ذلت و خواری را بر آزادی ترجیح دادند و فریاد زدند: «اگر میخواهید کاری بکنید، او را بسوزانید و خدایان را یاری دهید.»
پادشاه دستور داد که ابراهیم را زندانی کنند و از مردم خواست هیزم جمع کنند تا وی را در آتش افکنند. کاهنان نیز فتوا دادند که نذورات باید صرف بازگرداندن قداست به بتها شود، یعنی با این اموال، هیزم لازم تهیه شود.
معجزه الهی:
کوهی از هیزم فراهم كردند. ابراهيم را در آتش حاصل از آن که شعلههايش به آسمان زبانه کشیده بود، پرتاب کردند. مردم با کف زدن و هورا کشیدن، صحنهی پرتاب ابراهیم را به درون آتش تماشا میکردند و شادی سر میدادند.
ابراهیم(ع) چنان به خداوند متعال اخلاص میورزید و به وی اعتماد داشت که کوچکترین ترسی به خود راه نداد. پیوسته مشغول ذکر و تسبیح خداوندبود.
انتظار مردم به درازا کشید، اما بالاخره زبانه های آتش نمایان گردید، لیکن مردم در نهایت حیرت، صحنهای را مشاهده کردند که اصلاً انتظار آن را نداشتند. بلی، ابراهیم (ع) در وسط انبوهی از آتش سرخ با آرامش نشسته بود، گویی در چمنزار با صفا نشسته است! و با خود این ذکرها را میخواند: «الحمدوالشکرلله تعالی و التسبيح والثناءعليه سبحانه... .»
مردم نمی توانستند آنچه را با چشم میدیدند، باور کنند. مگر میشود انسان در چنین جایی این گونه آرام بنشیند؟
مردم با تمام وجودشان معجزهی الهی را احساس کردند، اما به روی خود نیاوردند و راهی خانه های خود شدند، البته به غير از جمعيت اندکی که فهمیدند آن کار جز یک معجزهی الهی چیز دیگری نمیتوانست باشد.
آن گروه اندک به خدای ابراهیم ایمان آوردند و پیبردند که جز او هیچ خدایی لیاقت تقدیس و ستایش را ندارد.
از آن لحظه به بعد، ترس شدید بر نمرود مستولی شد و کینهی ابراهیم را به دل گرفت. او نه می توانست ابراهیم را بکشد و نه میتوانست او را آزاد بگذارد تا به میان مردم برود. پس چه باید میکرد؟
آری، باید مردم را از نزدیک شدن به ابراهیم برحذر داشت و لذا برای این کار مجازات قتل را وضع کرد.
بدین ترتیب، جاسوسان نمرود، شبانهروز مراقب ابراهیم بودند و تمام حرکات او را زیر نظر داشتند. لذا آنها چون برده، مطیع نمرود شدند و از ابراهیم(ع) دوری جستند، تا اینکه آن حضرت حتی درمیان خویشاوندان خود نیز تنها ماند.
هجرت از شام به فلسطین:
مدتی حضرت ابراهیم(ع) با چنین وضعی زندگی کرد و تمام تلاش خود را به کاربرد تا قوم خود را به راه راست هدایت کند، اما تمام تلاشهای او با شکست مواجه شد. لذا او تصمیم گرفت از بابل برود، اما پیش از رفتن ترجیح داد که ازدواج کند. «ساره» دختر خالهاش که به وی ایمان آورده بود و بسیار دوستش میداشت، مناسبترین دختر بود. وقتی حضرت ابراهیم(ع) موضوع ازدواج را با ساره درمیان گذاشت، ساره ضمن پذیرفتن آن پیشنهاد، تمام دارایی خود را در اختیار همسرش، ابراهیم قرارداد. زيرا ساره چهارپایان بسیار و کشتزارهای گستردهای داشته است.
(ادامه داستان در فصلنامه بعدی)
آشنايي با سوره ها
سوره آل عمران :
سوره آل عمران، سومین سوره از قرآن کریم میباشد كه و در مدینه نازل گردید. این سوره دارای 200 آیه،3480 کلمه و 1452حرف می باشد. آل عمران به معنی عمران، پدرحضرت مریم به مناسبت ذكر داستان آل عمران در آيه 32 به بعد، اين سوره، «آل عمران» ناميده شده است.
محتواي سوره :
ايمان و اسلام و استقامت در راه حمايت و گسترش اسلام.
1- مبارزه منطقي با يهود و مسيحيان و مشركان.
2- درسهاي تربيتي فراوان براي مسلمانان در مورد پيشرفت اسلام.
3- نفي عقايد باطل.
4- مقاومت در برابر دشمنان.
5- مردم شناسي.
6- جنگ بدر و احد و حمراءالاسد.
7- نوع زندگي مسلمانان در فراز و نشيب جنگها.
8- مباهله.
90- مقام شهيد، فضيلت شهادت، مقاومت وصبر.
10- ولادت حضرت مريم، حضرت عيسي(ع) و حضرت يحيي(ع).
11- نصاري و مجادله با اهل كتاب.
12- شيوههاي عمل مخالفان و مخالفتهاي يهوديان.
13- در مجموع بشارتي براي اصحاب پيامبر(ص).
ترتیب سوره:
به ترتيب جمع آوري، سومين سوره و به ترتيب نزول، هشتادوهشتمين سوره است كه بعد از سورهي «انفال» و قبل از سورهي «احزاب» در مدينه نازل شده است.
داستانهاي سوره:
حضرت زكريا و زن عمران و حضرت مريم و عيسي: 35 تا 62، بعثت پيامبر(ص): 164، جنگ احد: 125، مباهله: 60
فضيلت سوره :
پيامبر اسلام(ص) فرمود: « هر كس سورهي آلعمران را تلاوت كند، در برابر هر آيه اماني از جهّنم [به او] مي دهند.»
آموزش مفاهيم قرآن
شما با مطالعه شماره اول،113 لغت و 29787 كلمه و در شماره دوم 105 لغت و 11965 کلمه به همراه قواعد جمع، کلمات همخانواده، کلمات هموزن و چگونگی حروف اصلی یک کلمه، آشنا شدید. در این شماره، با برخی از وزنهای معروف اسم که هرکدام معنای خاصی دارد، آشنا میشوید:
1- اسم فاعل ومفعول درثلاثی مجرد
کلمه ای که بروزن اسم فاعل و برکنندهي کار یا دارندهي حالتی باشد، «اسم فاعل» گویند.
کلمه ای که بروزن مفعول و بر کسی یا چیزی دلالت دارد که کاری برآن انجام شده، «اسم مفعول» گویند.
2- ساختن اسم فاعل ومفعول در غیر ثلاثی مجرد:
به ابتدای اسم فاعل و مفعول، (مُ) اضافه نموده، ولی در اسم فاعل به حرف ماقبل آخر، (-ِ) و در اسم مفعول (-َ) اضافه میکنیم.
نکته:
به آخر اسم فاعل و اسم مفعول، می توان (ة) اضافه نمود.
مانند: ظالمة، مظلومة.
اسم فاعل و مفعول به صورت جمع با علامتهای (ون،ين،ات) میآید. مانند:
حافظون، حافظين، حافظات.
محفوظون، محفوظين، محفوظات.
3- صفت مشبهه:
صفت مشبهه کلمهای است كه بردارندهي صفت ثابتی دلالت دارد. صفت مشبهه وزنهای مختلفی دارد که مشهورترین آنها، وزن «فعیل» است.
معنی صفت مشبه با اسم فاعل نزدیک می باشد، با این تفاوت که:
الف) اسم فاعل به انجام دهندهي کار دلالت میکند، اما صفت مشبهه به معنای دارندهي صفت می باشد.
ب) صفتی که در صفت مشبهه وجود دارد، همیشه پایدار میباشد بر خلاف اسم فاعل.
کلمهای که بردارندهي صفتی به میزان زیاد دلالت دارد، صیغه مبالغه است. صیغه مبالغه وزن های مختلفی داردکه وزن «فَعّال» و «فَعُول» بیشتر به کار میرود.
نکته: گاهی به صیغه مبالغه، (ة) نیز اضافه می شود که در این صورت بر معنای مبالغه افزوده می شود.
4- اسم تفضیل:
کلمه ای که به برتری صفتی در کسی یا چیزی دلالت دارد، اسم تفضیل میباشد. اسم تفضیل دارای دو وزن «اَفعَل» و «فُعلی»است.
حال با توجه به قواعد بالا در ترجمهي لغات دقت نمایید.
كلمه معنا تعداد نمونه
هُدیً هدایت 85 بقره،2
مُتَقینَ افراد با تقوا، پرهیزکاران 43 بقره،2
صَلوﺓ نماز 83 بقره،3
نَصر یاری،پیروزی 22 نصر،1
حَکیم حکیم، باحکمت، کسی که کارهایش سنجیده است. 98 زخرف،84
بَل بلکه 127 انبیاء،97
زَکوﺓ زکات 32 مجادله،13
قَول سخن 92
یُقیمُونَ یُقیمُوا بر پا می دارند. برپادارند. 9 بقره،3
رَیب شک، تردید 18 بقره،2
اَنزِلَ اَنزِلَت نازل شد. فرو فرستاده شد. 55 بقره،4
ها او،آن،ش بسیار بقره ،99
اَلمُفلِحُونَ رستگاران 12 بقره،5
کُنّا بودیم 82 انبیاء،97
اَقیمُوا بر پا دارید. 16 مجادله،13
سَمیع شنوا 47 انبیاء،4
ءاتُوا بپردازید، بدهید.مجادله، 13
اَحَد یکتا،یکی،کسی 74 توحید،1
ذِکر ياد، يادآوری، نام قرآن 76 ص ، 1
حافظ نگهبان، نگهدار 15 حجر،9
بَصآئِر جمع بَصيره، بينشها، بينايی ها 7 جاثیه،20
تِبيان پيام روشن 1 نحل،89
بُشری بشارت، مژده 18 نحل،89
سَمآء آسمان 120 جاثیه،4
ذی،ذُو،ذا دارنده، صاحب، با 75 ص ، 1
نَحنُ ما 85 حجر،9
نَزَّلنا نازل کرديم، فروفرستاديم. 12 حجر،9
تَبارکَ پر برکت است. 9 فرقان،1
نَزَّلَ نازل کرد، فرو فرستاد. 14 فرقان،1
فُرقان قرآن، وسيله تشخيص حق از باطل 7 فرقان،1
يَکُونُ باشد، می باشد. 53 فرقان،1
عَمِلُوا انجام دادند. 73 بقره،82
خالِد جاودان 74 بقره،82
شَهر ماه 12 بقره،185
صُدُور جمع صَدر، سينه ها 44 یونس،57
مُحسِن نيکوکار 39 صافات،110
ذُُرِّيَّة فرزندان 22 حدید،26
نُبُوَّة نبوّت،پيامبری 5 حدید،26
ءالَ خاندان 25 نساء،54
حِکمة حکمت،دانش، فهم 20 نساء،54
مُلک فرمانروايی،حکومت 48 نساء،54
مَلآئِکَه جمع مَلَک، فرشتگان 86 بقره،285
کُتُب جمع کتاب،کتابها 6 بقره،285
کَبیر بزرگ 44 ملک،9
کَذلِکَ این چنین 122 صافات،110
نَجزی جزا میدهیم، پاداش میدهیم. 26 صافات،110
ءاتَینا دادیم. 70 نساء،54
صَدَقَ راست گفت. 4 آل عمران،95
مِلَّة دین،آیین 15 آل عمران،95
حَنیفاً حق گرایانه،حق گرا 10 آل عمران،95
ءامَنَ،ءامَنَت ایمان آورد. 38 بقره،285
اِذ هنگامی که 239 بقره،260
ذلکُم این،آن 47 طلاق،2
کُنتُم تَعلَمُون می دانستید. 15 عنکبوت،16
قَدیر توانا 45 بقره،259
اِذن اجازه 39 غافر،78
شَمس خورشید 33 شمس ،1
مُفسِد تباه کار، خراب کار 21 ص،28
بَیع خرید و فروش 7 بقره،254
اَب،اَبا،اَبُو، اَبی پدر، سرپرست 46 احزاب،40
رِجال جمع رَجُل، مردان 52 احزاب،40
خاتَم پایان بخش 1 احزاب،40
فَوق بالا 41 حاقه،17
اَوَّل اول، نخست 24 حدید،3
أبآء جمع اَب، پدران 64 واقعه،48
تِلکَ اين،آن 41 قصص،83
يَد دست 20 ملک،1
يَأتی بِس بياورد، می آورد. 36 بقره،258
کَذَّبُوابِ تکذيب کردند. 67 بقره،39
سَوفَ به زودی 42 غافر،70
نَجعَل قرارمی دهيم، قراردهيم 21 ص،28
اَنفقوا انفاق کنيد 9 بقره،254
يَأتی،يَأتِ بيايد، می آيد 66 بقره،254
يُريدُونَ می خواهند 18 قصص،83
عُلُوّ جمع يَد،دست ها 66 قصص،83
تَعلَمُونَ می دانيد. 70 غافر،70
تَنزيل فرو فرستادن، فرو فرستاد. 15 جاثیه ،1
رِزق روزی 55 جاثیه ،4
حَديث سخن، جمع احاديث 28 جاثیه ،6
قَمَر ماه 27 انبیاء،33
اَلسِنة جمع لسان، زبان ها 25 روم،22
اَلوان جمع لون، رنگ ها 9 روم،22
عالَمينَ دانايان 4 روم،22
عَهد پيمان 29
کَريم نيکو،خوش،ارزشمند،بزرگوار 27 حج،50
يَبُثُّ می پراکند. 1 جاثیه،3
دآبَّة جانور، جنبنده 14 جاثيه، 3
اَحيا زنده کرد. 11 جاثيه، 5
تَصريف گرداند، گردش 2 جاثيه،5
رِياح جمع ريح، بادها 29 جاثيه،5
يَعقِلوُنَ انديشه می کنند. 22 جاثيه،5
نَتلُو می خوانيم. 5 جاثيه،6
اَیّ کدام 50 جاثيه،6
شآءَ خواست. 56 بقره، 255
يَعمَلُونَ عمل می کنند، انجام می دهند. 21 بقره،13
کانوا يَعمَلُونَ عمل می کردند، انجام می دادند 35 واقعه،24
مُرسَل پيامبر،فرستاده 36 يس،3
دار خانه 32 يونس،25
عِباد جمع عبد، بندگان 97 عنکبوت،56
واسعة وسيع،گسترده 4 عنکبوت،56
نَفس شخص، انسان، خود 140 عنکبوت،57
مَوت مرگ 44 عنکبوت،57
شَک شک،ترديد 15 ابراهيم،10
يَدعُوا دعوت می کند، فرا میخواند 15 لقمان،30
اِيّایَ فقط مرا 5
ذآئقَة چشنده 3 عنکبوت،57
ثُمَّ سپس بسيار عنکبوت،57
تُرجَعُونَ بازگردانده می شود. 19 عنکبوت،57
قالَت گفت 43 ابراهيم،10
دانستنیهای قرآن
لغات غير عربي در قرآن:
تابْ، تابُوت، تُبَّعْ، تَتْبيرْ، تِجارة، تَجَلَّي، تَسْنِيْم، تَفْسيرْ، تَنُّورْ، تَوّابْ، توراة، تين، جَوابٌ، جالُوت، حُبّ، جِبْتْ، جبرئيل، جَبينْ، جِزْيَة، جَلابِيبْ، جَهنّم، جُودي، حِصنْ، حِطّة، حَواريُّون، حوبْ، حُور، حَنيفْ، خُبْزْ، خَرْدَلْ، خَلاقْ، خِنْزيرْ، خَيْمَة
شهرها، اماكن و كوههايي كه نامشان در قرآن آمده است:
اَحْقافْ : كوههاي شن ميان عمان و حَضَر موت.
طُوْرِ سيناء : كوهي است كه حضرت موسي از آنجا از طرف خداوند مورد ندا واقع شد.
جُودي : نام كوهي كه كشتي نوح در آنجا قرار گرفت.
طُوي : نام درهاي است.
كَهْفْ : محل اصحاب كهف.
رَقيمْ : بعضي گفته اند نام محلي است كه اصحاب كهف از آن خارج شدند و بعضي گفته اند نام دره اي است.
اَلْعِرَمْ : نام دره اي است.
حَرْدْ : نام قريه اي است.
صَريمْ : زميني است در يمن كه به اسم خوانده مي شود.
جُرُزْ : نام زميني كه گياه در آن روييده نمي شود.
ابراهيم (ع) در قرآن
ابراهيم، دومين پيامبر صاحب عزم و داراى آيين و شريعت جهانى و از نسل نوح است. او بر اساس آيه 125 سوره نساء، به «خليلالله» ملقب گشته است (وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً). داستان زندگانى و دعوت او در بيش از 180 آيه قرآنى آمده و نامش 69 بار در خلال قرآن ذكر شده است. داستان دعوت وى در سورههاى بقره، انعام، شعراء، صافات، انبياء و مريم بيشتر به چشم مىخورد. زندگى پر فراز و نشيب ابراهيم، خانو