قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 8
بزرگان قرآنی
علامه شهید مرتضی مطهری
استاد شهيد، آيتالله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي در فريمان، واقع در 75 کيلومتري شهر مقدس مشهد، در يک خانوادهي اصيل روحاني چشم به جهان گشود. پس از طي دوران طفوليت، به مکتبخانه رفت و به فراگيري دروس ابتدايي ميپرداخت. در سن دوازده سالگي به حوزه علميه مشهد عزيمت نمود و به تحصيل مقدمات علوم اسلامي اشتغال ميورزيد. در سال 1316 عليرغم مبارزهي شديد رضاخان با روحانيت و مخالفت دوستان و نزديکان، براي تکميل تحصيلات خود عازم حوزه علميه قم شد، در حالي که به تازگي مؤسس گرانقدر آن؛ آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي ديده از جهان فرو بست و رياست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن، آيات عظام: سيد محمد حجت، سيد صدرالدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري به عهد گرفتند.
در دوره اقامت پانزده سالهي خود در قم، از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي ( در فلسفه: الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گرفت.
در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و از اميدهاي آيندهي حوزه به شمار ميرفت، به تهران مهاجرت کرد. در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي پرداخت.
در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل گرديد. در همان سال، تدريس خود را در دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران آغاز نمود. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل شد، استاد مطهري از سخنرانان اصلي اين انجمن بود و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن به شمار ميرفت که بحثهاي مهمي از ايشان به يادگار مانده است.
در پانزده خرداد 1342 به دنبال يک سخنراني مهيج عليه شخص شاه، به وسيلهي پليس دستگير شد و به زندان موقت شهرباني منتقل گرديد و به همراه تعدادي از روحانيون تهران زندانی شد. پس از 43 روز، به دنبال مهاجرت علماي شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه ساير روحانيون از زندان آزاد شد.
به طور کلي، استاد شهيد که به يک نهضت اسلامي معتقد بود، نه به هر نهضتي، براي اسلامي کردن محتواي نهضت، تلاشهاي ايدئولوژيک بسياري نمود و با کجرويها و انحرافات، مبارزهي سرسختانهاي کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان، اقدام به تأسيس حسينيهي ارشاد نمود، به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست، ولي پس از مدتي از عضويت هيأت مديره آن مؤسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش، ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس، سخنراني و تأليف کتاب است. اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي التقاط به اوج خود مي رسد. در اين سالها، استاد شهيد به توصيهي حضرت امام مبني بر تدريس در حوزهي علميهي قم، هفتهاي دو روز به قم عزيمت ميكرد و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مينمود و همزمان در تهران نيز درسهايي در منزل و غيره تدريس ميکرد. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته شد. مطهری از نگاه آثارش بيش از هر چيز،يک متکلم، يعنی مدافع عقايد دين با استفاده از عقل است.
مطهری در امر سازماندهی دین و مسالهي اصلاح طلبی در داخل، روحانیت و مرجعیت فعال بود. او همچنین سعی داشت که بر تبلیغات و نگرشهایی که جدایی اسلام و ایران را تشویق میکردند، پاسخ بدهد. مطهری در دفاع از جنبههای اعتقادی - اجتماعی اسلام ابایی نداشت که در نقش مقاله نویس در مجلهي «زن روز» در دوران حکومت محمد رضا شاه ظاهر شود.
این مجله در میان اهل دین، چهره موجهی نداشت، ولی مطهری در این مجله به مسايل زنان پرداخت. دو اثر مهم مطهری در امر حقوق زنان و چهره اجتماعی آنان «نظام حقوق زن در اسلام» و «مساله حجاب» است. مبارزه با الحاد و نفوذ اعتقادی مارکسیسم، یکی دیگر از جنبه های کلامی مطهری را تشکیل میداد.
مطهری یکی از پرکارترین نویسندگان و عالمان مسؤل دین در دوران معاصر است. با لحاظ کردن حجم نوارهای سخنرانی که به شکل کتاب عرضه شده یا می شوند و همچنین دست نوشته ها و چاپ مجدد و ویرایش شدهي دیگر آثار مطهری، به نظر می رسد که این مجموعه به رقم معتنابهی بالغ گردد. از جمله آثار شهید مطهری می توان به تفسیر برخی از سور قرآن اشاره کرد.
باید اذعان داشت که مطهری حجم عظیمی از آثار را در زمینههای مختلف به وجود آورد که برای علاقهمندان و پژوهشگران منبع کم نظیری از مباحث اسلامی و اجتماعی را رقمزده است.
برخی از آثار ایشان عبارتند از:
آشنایی با قرآن جلدهای( 1،2،3،4،5،6،7،8)، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، استاد مطهری و روشنفکران، اسلام و مقتضیات زمان (1و2)، آشنایی با علوم اسلامی(1،2،3)، اصول فلسفه و روش رئالیسم (1،2،3،4،5)، امامت و رهبری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، انسان در قرآن، انسان کامل ، انسان و ایمان، انسان و سرنوشت، بیستگفتار، پاسخهای استاد به نقدهای کتاب، مسأله حجاب، پیامبر امی، پیرامون انقلاب اسلامی، پیرامون جمهوری اسلامی، تعلیم و تربیت در اسلام، تکامل اجتماعی انسان،توحید، جاذبه و دافعه علی(ع)، جامعه و تاریخ، جهاد، جهان بینی توحیدی، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی(1،2)، حق و باطل، حکمتها و اندرزها، حماسه حسینی (1،2،3 )، خاتمیت، ختم نبوت، خدمات متقابل اسلام و ایران، داستان راستان (1،2)، سیری در سیره ائمه اطهار، سیری در سیره نبوی، سیری در نهج البلاغه، عدل الهی، عرفان حافظ (تماشاگه راز)، علل گرایش به مادیگري، فطرت، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ (1،2)، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، گفتارهای معنوی، مسأله حجاب، مسأله شناخت، معاد، مقالات فلسفی (1،2،3)، نبوت، نظام حقوق زن در اسلام، نظری به نظام اقتصادی اسلام، نقدی بر مارکسیسم، نهضتهای اسلام صد ساله اخیر، وحی و نبوت، ولاء ها و ولایتها و ......
داستان قوم ثمود
صالح پيامبر عليه السلام
قوم عاد به سبب گناهان خود، منقرض شدند و خدا سرزمين و املاكشان را به قوم ثمود ارزاني داشت. قوم ثمود در سرزمين عاد جانشين آنها شدند و اين سرزمين را بيش از پيشينيان آباد ساختند. قنات ها حفر كردند، باغ و بستانهايي به وجود آوردند، كاخهايي محكم و با شكوه بنا نمودند و در ميان كوهها خانههايي از سنگ تراشيدند، تا از حوادث روزگار و مصايب آن در امان باشند. قوم ثمود نيز مانند قوم عاد در خوشگذراني و وسعت ناز و نعمت به سر ميبردند، ولي شكر خدا را به جاي نميآوردند و فضل او را سپاسگزار نبودند، بلكه به ستمگري و عصيان خود افزودند، روز به روز از حق فاصله مي گرفتند و به كبر و غرور خويش ميافزودند. آنها نيز پرستش خداي يكتا را كنار گذاشته، به عبادت بتها پرداختند. براي خدا شريك ساختند و از دستورات او سرپيچي كردند، با اين تصور كه در اين نعمت فراوان، جاويدان خواهند بود و اين خوشگذراني ابدي است. خداوند حضرت صالح عليهالسلام را كه از جهت نسبت بر همهي آنان برتر و از جهت حلم، بهتر و از جهت عقل، برگزيدهتر از آنها بود، بر آنان مبعوث كرد. صالح قوم خود را به توحيد و به عبادت خداي يكتا دعوت كرد و در جهت ارشاد آنان چنين خاطر نشان كرد: خداي يكتا شما را از خاك خلق كرده و به وسيله شما، زمين را آباد ساخته است و شما را بر روي زمين جاي داده و نماينده خويش ساخته است و آشكار و نهان نعمت هاي خود را بر شما جاري كرده است. سپس آنان را دعوت كرد كه بت پرستي را كنار بگذارند و خداي يكتا را ستايش كنند، زيرا بت مالك نفع و ضرري نيست و شما در هر چيز محتاج به خداي يكتا هستيد. صالح عليه السلام ارتباط خويشاوندي و قرابت خود را با آنان خاطرنشان كرد و گفت: شما، قوم و فرزندان قبيلهي من هستيد و من خير و مصلحت شما را مي خواهم و نيت سوئي در دل ندارم، سپس حضرت صالح از آنان خواست از خدا طلب آمرزش كنند و از گناهاني كه مرتكب شدهاند توبه كنند، زيرا خدا به آن كس كه او را بخواند، نزديك است و در خواست سائلين را پاسخ مي دهد و هر كس به سوي او بازگردد، اجابتش مي كند و توبهي او را مي پذيرد.
صالح عليه السلام سخنان خود را به صراحت بيان كرد، ولي گوش قوم بر اين بيانات بسته بود و دلهاي آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهايشان در رويت آيات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منكر شدند، دعوت او را به تمسخر گرفتند و رسالت او را از حق به دور و بعيد شمردند. سپس او را سرزنش كردند و گفتند: صالحي كه از عقلي سرشار و رأيي صائب برخوردار است، غير ممكن است كه اين دعوت و كلمات نوظهور از او صادر شده باشد! مخالفين صالح او را مخاطب قرار داده و گفتند: اي صالح! ما پيش از اين، تو را روشنفكر و صاحبنظر ميدانستيم، آثار خير از سيماي تو هويدا و علائم رشد اجتماعي و فكري در تو نمودار بود، ما تو را براي مقابله با حوادث احتمالي روز مبادا ذخيره ميدانستيم تا ظلمت اين حوادث با نور عقل تو روشن و مشكلات ما با رأي صحيح تو مرتفع شود، ولي افسوس كه اكنون به هذيان گويي افتادهاي و حرفهاي بيهوده مي زني! اين چه كاري است كه ما را به آن ميخواني؟ راستي آيا ما را از عبادت خدايان پدران خود منع ميكني و انتظار داري عقايدي را كه با آن بزرگ شده ايم و در تمسك به آن بار آمدهايم كنار بگذاريم. خلاصه، ما در گفتار و دعوت تو ترديد داريم و به تو اطمينان نداريم. ما خدايان پدران خويش را به خاطر تو رها نميكنيم و هرگز متمايل به هوس و كجروي تو نمي شويم.
صالح قوم را از مخالفت با خويش بر حذر داشت و رسالت خود را در ميان آنان آشكار ساخت، نعمتهايي را كه خدا براي آنان جاري ساخته، به خاطرشان آورد و سپس آنان را از عذاب و غضب خدا بيم داد و براي رفع هر گونه شبهه به آنها گفت: من در دعوت خود نفعي براي خود در نظر نگرفتهام و انتظار سودي ندارم، عاشق رياست بر شما نيستم، مزدي براي رسالت خود از شما نميخواهم و پاداش پند و اندرز خود را مطالبه نميكنم. مزد من به عهده پروردگار جهانيان است.
گروهي از مردم خردمند و بيغرض قوم صالح، به او ايمان آوردند، اما طبقات توانگر و آنان كه راه خود خواهي را پيش گرفته بودند، بر مخالفت خود اصرار ورزيدند و به خود سري و عناد خويش افزودند. در عبادت بتهاي خود پافشاري كردند و به صالح گفتند: عقل تو معيوب گشته و توازن عمل را از دست دادهاي، ما شك نداريم كه تو جن زده شدهاي و يا كسي تو را جادو كرده و به اين روز انداخته است، كه مطالبي بيهوده و از موضوعاتي سخن مي گويي كه خود هنوز آن را درك نكردهاي. تو انساني فراتر از ما نيستي، تو از نظر نسب بر ما برتري نداري! از نظر موقعيت اجتماعي بهتر از ما نيستي و از حيث ثروت و مقام نيز بر ما تقدم نداري. در ميان ما، افرادي هستند كه براي نبوت شايستهتر و براي رسالت سزاوارتر از تو باشند. اي صالح؛ اگر تو دست به اينكار زدهاي و ادعاي رسالت ميكني و اين روش را پيش گرفتهاي، فقط يك هدفداري و آن، جاه طلبي و حبّ رياست بر قوم خود ميباشد.
مخالفين تصميم گرفتند صالح را از تبليغ دين خود و انجام رسالت خويش منصرف سازند و به صالح وانمود كردند كه اگر ما از تو پيروي كنيم، از راه راست منحرف ميشويم. صالح كه از نقشهي آنان آگاه بود، از تهمت آنان نهراسيد و به سخنان گمراه كنندهي آنان گوش نداد و در جواب آنان گفت: اي مردم! من كه از جانب خداي خود برهاني آشكار دارم و رحمت او شامل حالم گشته است، اگر روش شما را پيش گيرم و در طريق شما قدم بردارم و خداي خود را عصيان كنم، چه كسي مرا از عذاب او نجات مي دهد و كيست كه مرا از كيفر او محافظت كند؟ همانا كه شما مردم اهل تهمت و دروغ هستيد. بزرگان قوم چون ديدند صالح به عقيدهي خود چنگ زده و در آيين خويش راسخ است، ترسيدند كه پيروان او افزايش يابند و قدرتي به دست آورند و براي آنان گران آمد كه صالح رهبر قوم گردد و در بحران و مشكلات، پناهگاه و راهنماي مردم باشد. براي اين عده قابل پذيرش نيست كه صالح ستارهي درخشان در شب تار قوم گردد و مردم را از اطراف آنان متفرق كند و قوم در هر امري به سوي او بشتابند و در هر كار مهمي، درب منزل صالح را بكوبند. «به راستي اگر گرايش به صالح افزايش يابد و او هر روز عده اي جديد را به سوي توحيد و يكتاپرستي دعوت كند، در اين صورت دولت و سلطنت آنان در هم فرو مي ريزد و نفوذ اجتماعي خود را از دست ميدهند.»
شتر صالح
آن گاه كه مخالفين صالح دريافتند كه زنگ خطري عليه حكومت و دولت آنان به صدا در آمده، تصميم گرفتند عجز صالح را بر مردم آشكار سازند، لذا از وي در خواست معجزهاي كردند كه دعوت او را تأييد و رسالتش را تصديق نمايد.
صالح عليه السلام از شكم كوه، شتري را برانگيخت و گفت: آيت و علامت صدق دعوت من اين شتر است، اين شتر را رها كنيد، يك روز سهم آب شهر را بخورد و روز ديگر، آب مورد استفاده عموم قرار گيرد. پس او را در استفادهي از آب و مرتع آزاد بگذاريد تا صدق گفتههاي مرا در يابيد. بيترديد، صالح كه ساليان متمادي اصرار قوم خود را بر كفر و پيروي از باطل آنان را به خاطر داشت، ميدانست آن گاه كه حجت وي بر ضد بت پرستان آشكار گردد، آنان را ناراحت مي سازد و از ظهور برهان صالح به وحشت ميافتند و آن گاه كه گواه رسالت او هويدا گشت، كينه و حسادت مخفي آنان ظاهر مي گردد و از ديدن معجزهي او عصباني ميشوند، لذا ترسيد كه مردم دست به كشتن اين شتر بزنند. همين نگراني، وي را ناگزير ساخت قوم را از كشتن اين حيوان بر حذر دارد و از اين رهگذر بود كه صالح به آنان گفت: زنهار كه موجبات آزار اين شتر را فراهم سازيد كه به عذابي نزديك گرفتار ميشويد. شتر صالح مدتها به چرا مشغول بود و به نوبهي خود از آب استفاده ميكرد، يك روز آب محل را ميآشاميد و روز ديگر از صرف آب خودداري مينمود. جاي ترديد نيست كه به وجود آمدن شتر و رفتار عجيب آن، عدهاي را متوجهي صالح كرد و با مشاهدهي اين شتر، صحت رسالت وي برايشان آشكار گرديد و يقين كردند كه صالح در نبوت خود راستگو است. اين گرايش جديد، خودخواهان را به وحشت انداخت و ترسيدند دولت آنان متلاشي و سلطنتشان واژگون گردد. مخالفين صالح به آن دسته از حق گرايان كه نور ايمان، جان و دلشان را منور كرده و افكارشان را به سوي صالح سوق داده بود، گفتند: آيا شما مي دانيد كه صالح پيغمبر خدا است؟ پيروان صالح پاسخ دادند: آري! ما به رسالت او ايمان آورده ايم. اما با شنيدن اين پاسخ، اثري از تواضع و تسليم در برابر حق در آنها ظاهر نگشت و از كبر و غرور آنان كاسته نشد، بلكه بر كفر خود اصرار ورزيدند و به تكذيب و سرزنش پيروان صالح پرداختند و به آنان گفتند: ما نسبت به آنچه شما ايمان آوردهايد، كافريم.
شايد اين شتر نيرومند با آن هيبت مخصوص به خود، حيوانات آنان را مي ترساند، شترها را رم مي داد و به همين جهت با وجود اين شتر، مخالف بودند و چه بسا آن گاه كه مردم احتياج فراوان به آب داشتند، شتر نوبت خود را به آنان نمي داد و نميگذاشت از آب استفاده كنند و گاهي عناد و كينه توزي آنان با صالح، آنان را ناگزير ميساخت تا معجزهي صالح را از بين ببرند و دليل حقانيت او را معدوم سازند، زيرا متوجه شدند اين معجزه، قلوب مردم را به صالح جذب مي كند و مردم را به او متمايل مي سازد، لذا مخالفين صالح ترسيدند كه معتقدين به صالح و ياوران و پيروان او فزوني يابند. همهي اين عوامل دست به دست هم داد و آنان را مصمم ساخت تا شتر را نابود كنند و بر خلاف آنچه صالح، از عواقب تهديد آزار و اذيت اين حيوان برايشان گفته بود، تصميم بر نابودي آن گرفتند! مخالفين صالح همواره فكر ميكردند كه اين «ناقه» خطري بزرگ و تهديدي جدي براي حكومت آنها است. لذا پس از مدتي تفكر و تفحص، بالاخره تصميم به قتل ناقه گرفتند، ولي از كشتن آن بر جان خود بيم داشتند و هر موقعي كه تصميم به قتل آن ميگرفتند، به علت وحشت، از فكر خود منصرف مي شدند و با ترس فراوان، عقبنشيني ميكردند و كسي جرأت اين كار را نداشت.
مدت مديدي روح ناپاك قوم صالح، آنان را به كشتن شتر ترغيب مي كرد، ولي ترس از جان خود، آنان را باز مي گرداند. كسي جرأت اذيت و آزار شتر را نداشت و هيچ كس براي اين امر پيشقدم نميشد، لذا براي پايان دادن به اين قضيه، به استفاده از زنان و ناز و كرشمهي آنان متوسل شدند. در اين راه، زنها با واگذاري عفت و پاكدامني خود، مردان را شيداي زيبايي خود ميكنند و آنها را به دام مياندازند، تا به مقصد خود برسند. با چنين وضعي، هر گاه زن دستوري صادر كند، مردهاي هوسران تسليم دستور او هستند و هر گاه آرزويي در دل داشته باشد، براي تحقق آن بر يكديگر سبقت ميگيرند.
ذي صدوق دختر محيّا كه داراي زيبايي و جمال بود، خود را بر مصدع بن مهرج عرضه داشته و گفت: اگر ناقهي صالح را پي كني، تسليم تو هستم. پيرزني از كفار به نام عنيزه، قدار بن سالف را به منزل خود دعوت نمود و يكي از دختران خود را بر وي عرضه داشت و گفت: من شيربها از تو نميخواهم، هديهي نامزدي يا ثروت از تو طلب نميكنم، فقط بايد آن شتري را كه قلبها را تسخير كرده و شرارهي ايمان را در دل مردم شعله ور ميسازد و با اين اوصاف، خواب راحت را از ما ربوده و آب آشاميدني ما را به خود اختصاص داده و حيوانات ما را رم ميدهد، نابود سازي. اين حيله، انگيزهاي قوي و علاقهاي شديد در آنها ايجاد كرد و نيروي عشق و جواني، قدرت آنها را مضاعف كرد و جرأت و شهامت به آنها بخشيد، لذا آنها در بين مردم و جوانان قبيله، به جستجوي چند نفر نيروي كمكي پرداختند، تا بتوانند در كشتن شتر از آنها كمك بگيرند. پس از گردش در شهر، هفت نفر ديگر به آنان پيوستند و همگي در كمين ناقه به انتظار نشستند.
موقعي كه شتر از آبش خور بازگشت و به آرامي شروع به حركت كرد، مصدع تيري به سمت استخوان ساق پاي شتر رها كرد كه استخوان آن را شكست و قدار با شمشير به جانب آن شتافت و ضربه را بر پاي حيوان فرود آورد، شتر به زمين سقوط كرد، سپس نيزهاي به سينهي آن زد و شتر را كشت و به خيال خود اين بار گران و غم سنگين را از دوش خود برداشت و با كمال خرسندي، بشارت قتل شتر را براي مردم آوردند. مردم همانند استقبال از فرماندهان پيروز و قهرمانان كشور گشا، به استقبال اين دو قاتل ناقه شتافتند و براي بازگشت آنان به شادي پرداختند و در حالي كه تاجهايي براي ستايش آنان بافته بودند، با مراسمي مهيج مقدمشان را گرامي داشتند. مخالفين صالح عليه السلام پاي ناقه را قطع كردند و آن را كشتند، از دستور خداي خويش سرپيچي كردند، از ذات خود پرده برداشتند و به تهديد صالح اعتنايي نكردند و آن را ناديده گرفتند و به او گفتند: اي صالح! اينك اگر راست ميگويي و پيغمبر خدايي، آنچه ما را به آن تهديد ميكردي نازل كن!
كيفر نافرماني خدا
آن گاه كه شتر صالح عليه السلام كشته شد، صالح به آنان گفت: من شما را از آزار و اذيت اين حيوان برحذر داشتم، ولي شما دامن خود را به اين حرام آلوده كرديد و در منجلاب اين جنايت فرو رفتيد، از امروز فقط سه روز در خانه هاي خود زنده هستيد و ميتوانيد از نعمت زندگي بهره مند باشيد و پس از آن، عذاب خدا ميآيد و بعد از عذاب، عقاب اخروي نيز شامل حالتان خواهد شد و در تحقق اين وعده شك و ترديد متصور نيست.
شايد صالح عليه السلام سه روز به آنان مهلت داد تا فرصتي براي بازگشت به سوي خدا داشته باشند، بلكه به دعوت صالح لبيك گويند، ولي به حدي ترديد در روحشان و غفلت بر قلوبشان ريشه دوانده بود كه هشدارهاي صالح بر آنان تأثيري نداشت و آنان را به راه راست باز نگرداند، بلكه تهديد صالح را دروغ پنداشته، اعلام خطر او را به استهزا گرفتند و به تمسخر و سرزنش وي افزودند و از او خواستند كه در نزول عذاب آنان عجله كند و كيفر آسماني را هر چه زودتر براي آنان بياورد!
صالح عليه السلام در مقابل خيره سري مخالفين خود گفت: چرا قبل از اينكه كار نيكي انجام دهيد در نزول عذاب خويش شتاب ميكنيد؟! اي كاش از خدا طلب آمرزش ميكرديد، شايد رحمت خدا شامل حالتان گردد و از عذاب نجات يابيد.
گفتار صالح عليه السلام در اين قوم اثر نكرد و آنان چنان در گرداب گمراهي غوطه ور و تسليم خود سري هاي خود گشته بودند كه به پيغمبر خدا گفتند: ما به تو و يارانت فال بد زدهايم و وجود شما را در اجتماع مضر ميدانيم. سپس عدهاي از قوم صالح گرد آمدند و سوگند ياد كردند كه در دل شب تاريك، با شمشير برهنه ناگهان به صالح و پيروانش حمله كنند و پس از اين تصميم، قرار گذاشتند كه اين نقشه محفوظ بماند و احدي از اين راز با خبر نشود. قوم صالح عليه السلام با اين گمان، نقشهي قتل صالح و يارانش را طرح كردند و به فكر كشتن آنها افتادند كه اگر آنان را به قتل برسانند، از عذاب الهي محفوظ ميمانند و از كيفري كه به زودي آنان را فرا مي گيرد، نجات مييابند، ولي خدا به اين خيره سران مهلت نداد و نقشهي آنان را نقش بر آب كرد و مكر آنان را به خودشان باز گرداند و صالح از توطئهي قوم خويش نجات يافت. كيفر خدا به منظور تصديق تهديد صالح و حمايت از رسالت او فرود آمد و صاعقهي آسماني، قوم صالح را فرا گرفت تا به كيفر ستمگري خود برسند و به اين ترتيب، مخالفين صالح پس از صاعقه، در خانههاي خود به صورت جسمي بي جان در آمدند. آري، آن كاخهاي بلند و محكم و آن ثروت سرشار و آن باغهاي خرم و گسترده و آن خانه هايي كه براي حفظ جان خود در دل سنگهاي كوه تراشيده بودند، هيچ كدام نتوانست از مرگ آنان جلوگيري كند. صالح عليه السلام شاهد نزول عذاب بر قوم خود بود و پس از لحظاتي مشاهده كرد كه بدنهاي مخالفين او همه سياه و خشكيده و خانه هايشان خراب گشته است، لذا از كنار آنان عبور كرد و با خاطري غمگين و روحي افسرده و قلبي سرشار از حسرت، به آن اجساد خطاب كرده و گفت: « اي قوم من! بدون ترديد رسالت خداي خود را به شما ابلاغ كردم و به شما پند دادم، ولي شما از روي غرور و ناداني، ناصحان و خيرخواهان را دوست نمي داشتيد.»
آشنایی با سورهها
نام سوره : انفال شماره سوره : 8 محل نزول : مدینه
تعداد آيه : 75 تعداد کلمه : 1095 تعداد حروف: 5080
معني : ثروتها و منابع عمومی طبیعت
علت نامگذاري : اولين آيهي اين سوره كه از غنايم و كيفيت توزيع آن سخن گفته است و حكم ثروتهاي عمومي و اين كه از آنِ كيست و در چه راهي مصرف مي شود.
محتواي سوره :
• مسايل مالي اسلام از جمله انفال و غنايم كه پشتوانهي بيتالمال هستند.
• صفات و امتيازات مؤمنان واقعي.
• داستان جنگ بدر و نخستين برخورد مسلمانان با دشمنان و حوادث عبرت انگيز اين جنگ.
• احكام جهاد و وظايف مسلمانان در برابر حملات پيگير دشمن.
• جريان شب تاريخي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه(بيتالمبيت).
• وضع مشركان و خرافات آنها قبل از اسلام.
• چگونگي ضعف و ناتواني مسلمانان در آغاز كار و سپس تقويت آنان در پرتو اسلام.
• حكم خمس و چگونگي تقسيم آن.
• لزوم آمادگي رزمي و سياسي و اجتماعي براي جهاد در هر زمان و مكاني.
• برتري نيروهاي معنوي مسلمانان بر دشمن، عليرغم كمبودهاي ظاهري نفرات آنان.
• حكم اسيران جنگي و طرز رفتار با آنها.
• هجرت كنندگان و آنها كه هجرت نكرده اند.
• مبارزه و درگيري با منافقان و راه شناخت آنها.
• بيان سلسله مسايل اخلاقي و اجتماعي سازنده.
• درسهايي از تاريخ پيامبران و پيروان آنها.
ترتيب سوره :
به ترتيب جمع آوري، هشتمين سوره و به ترتيب نزول، هشتاد و هشتمين سوره «بقره» و قبل از سورهي «آل عمران» در مدينه نازل شده است.
داستان هاي سوره :
هجرت پيامبر(ص): 31، جنگ بدر: 5
فضيلت سوره :
امام صادق(ع) فرمود: « كسي كه سورهي انفال و برائت را در هر ماه بخواند، هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پيروان حقيقي امير مؤمنان علي(ع) خواهد بود و در روز رستاخيز از مائدههاي بهشتي با آنها بهره مي گيرد، تا مردم از حساب خويش فارغ شوند و به تعبير امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، سورهي انفال بريدن دماغ كفّار است.»
آموزش مفاهيم قرآن
فعل مزيد:
فعل يا مجرد است يا مزيد.
فعل مجرد: فقط داراي سه حرف اصلي است. مانند:
خَرَجَ (خارج شد) يَخْرِجُ (خارج مي شود)
فعل مزيد: علاوه بر اين سه حرف اصلي، يك يا چند حرف اضافي دارد و معناي آنها نيز تغيير كرده است، ولي معمولاً با معناي اصلي ارتباط دارد. مانند: أَخْرَجَ (خارج كرد)، يِخْرِجُ (خارج مي كرد)
فعلهاي مزيد را به نام مصدر آنها مينامند، از اين رو مثلاً فعل اَخْرَجَ را از باب «افعال» مينامند.
ساختهاي مختلف فعل ماضي و مضارع مجرد شبيه مزيد است، يعني داراي صيغه مي باشند.
اينك با برخي از افعال مزيد آشنا مي شويم .
ماضي مضارع مصدر
اَفْعَلَ يُفْعِلُ اِفْعال
فَعَّلَ يُفَعِِّلُ تَفْعيل
فاعَلَ يُفاعِلُ مُفاعِلة
تَفاعَلَ يَتَفاعَلُ تَفاعُل
تَفَعَّلَ يَتَفَعََّلُ تَفَعُّل
اِفْتَعَلَ يَفْتَعِلُ اِفْتِعال
اِنْفَعَلَ يَنْفَعِلُ اِنْفِعال
اِتَفْعَلَ يَسْتَفْعِلُ اِسْتَفْعِلُ
چند نكته:
1. اول مضارع، مفتوح است، ولي در سه باب افعال ،تفعيل و مفاعله مضموم است.
2. فعل ماضي از دو باب تفاعل و تَفَعُّل با «ت» شروع مي شود. در برخي از ساخت هاي مضارع، دو حرف «ت» پشت سر هم قرار ميگيرد كه گاه يكي از آن دو حذف مي شود. مانند:
ماضي (تَنَزَّلَ) مضارع( تَتَنَزَّلُ) تبديل مي شود به (تَنَزَّلُ)
حال براي ياد گيري بهتر، به قرآن مراجعه نموده و افعال مجرد و مزيد كه از يك ريشه مي باشند را بيابيد. ماضي و مضارع آن را صرف نماييد. اميدواريم كه موفق گرديد و اگر سؤالي براي شما به وجود آمد، با ما در ارتباط باشيد.
كلمه معنا تعداد نمونه
مُبَشّر بشارت دهنده 10(36) اسراء،105
نَزَلَ فرودآمد 4 اسراء،105
حافِظ نگهدار، نگهبان 15(35) حجر،9
نُجُوم جمع نجم، ستارگان 13 اعراف،54
مُسَخَّر رام شده 4 اعراف،54
فائِزونَ رستگاران 4 توبه،20
حَمَلنا حمل کرديم 6(14) اسراء،70
صُورَ جمع صورة ،شکلها 3 تغابن،3
عَلَّمَ آموزش داد، ياد داد 14(22) الرحمن،4
تَبارَکَ پر برکت است 9 فرقان،1
نَزَّلَ فرو فرستاد 14(26) فرقان،1
فُرقان قرآن، وسيلهي تشخيص حق از باطل 7 فرقان،1
حَرَّمَ حرام کرد 20(28) اعراف،32
اَلَّتی که، کسی که، چيزی که 68 اعراف،32
اَخرَجَ خارج کرد، بيرون آورد 16(30) اعراف،32
اَسلَمتُ تسليم شدم، اسلام آوردم 3(37) نمل،44
صَوَّرَ صورت بخشيد، شکل داد 2(3) تغابن،3
اَحسَنَ نيکو ساخت 9(17) تغابن،3
مَصير سرانجام، بازگشت 28 تغابن،3
هاجَروا هجرت کردند 9(10) توبه،20
جاهَدوا جهاد کردند، تلاش و کوشش کردند 11(13) توبه،20
کَرَّمنا گرامی داشتيم 1(18) اسراء،70
بَرّ خشکی 12 اسراء،70
بَحر دريا، ج:بِحار، اَبحُر 41 اسراء،70
فَضَّلنا برتری داديم 7(17) اسراء،70
مُعرِض روی گردان 19 انبیاء،1
غَفَار بسيارآمرزنده 5(8) طه ،82
فَتَحنا گشوديم 6(8) اعراف،96
مَوعِدَة وعده 1(31) توبه،114
بَرَکات نعمتها 3 اعراف،96
اَحزاب جمع حِزب ،گروهها 19 زخرف،65
مُجرِم گناهکار 52 يونس،75
اِقتَرَبَ نزديک شد 3(4) انبياء،1
اِهتَدی هدايت شد 7(9) طه ،82
اِتَّقوا تقوا پيشه کردند 19(26) اعراف،201
مَسَّ رسيد، تماس حاصل کرد 28(31) اعراف،201
تَذَکَّروا متذکر شدند، به يادآوردند 1(9) اعراف،201
مُبصِر بينا، روشن 7(12) اعراف،201
تَوَکَّلنا توکل کرديم 4(11) ملک،29
سَ به زودی 1112 ملك،29
اِتَّبَهوا پيروی کردند 23(54) محمد،3
تَبَيَّنَ روشن شد، مشخص شد 11(12) توبه،114
تَبَرَّاَ دوری جست 2(4) توبه،114
اِستَکبَروا تکبر ورزيدند 20(29) يونس،75
لَم يَرَوا نديدند، نمیبينند 18 فصلت ،15
اِختَلَفَ اختلاف کرد 4(35) زخرف،64
عَسی شايد، اميد است 28 بقره،216
عَلانِيَهً آشكارا 4 بقره، 274
ظُلُمات تاريكي 23 نمل،63
سُنَن جمع سَنَّه، راه و رسم 16 نساء،26
ذلِكُم آن، اين 47 روم، 40
اَبَداً هميشه، هيچ وقت 28 طلاق،11
خَسار زيان 3(13) اسراء،82
طاغوت افراد طغيانگر، شيطان، بُت 8(18) نساء،76
يَتَساءَلونَ از يكديگر مي پرسند 8(9) نبأ،1
نَبَأ خبر، جمع: اَنباء 29 نبأ،2
يُجاهِدُ تلاش و كوشش مي كند 1(5) عنكبوت ،6
يُؤمِنُ ايمان ميآورد، ايمان آورد 30(80) طلاق،11
يُدخِل داخل ميكند 21(29) طلاق،11
يُثَبِّتُ استوار ميكند 4(7) ابراهيم،27
يُضِلّ گمراه ميكند 35(47) ابراهيم،27
يُرسِل مي فرستد 14(21) نمل،63
رياح جمع ريح، بادها 29 نمل،63
يَد (يَدا، يَدَي) دست (دو دست) 54 نمل،63
يُميتُ مي ميراند 14(17) روم، 40
يُحيي برتر و بزرگتر است 14 روم، 40
يُشرِكونَ شريك قرار مي دهند 20(66) روم، 40
يُقاتِلونَ مي جنگند 14(94) نساء،76
نُنَزِّلُ نازل ميكنيم، فرو ميفرستيم 4(23) اسراء،82
ينفِقونَ انفاق مي كنند، خرج مي كنند 23(59) بقره، 274
لِسان زبان، جمع اَلسِنَه 25 ابراهيم،4
يُبَيِّن بيان مي كند، روشن ميكند 23(33) ابراهيم،4
تُخرِج خارج مي كند 5(56) روم،25
مُبارَك با بركت 12 ص،29
جَبَل كوه ،جمع جِبال 39 حشر،21
خاشِع فروتن 13 حشر،21
خَشيَه بيم ،ترس 8 حشر،21
مُحدَث نو ، جديد 2 شعراء،5
مَخرَج راه خروج، راه نجات 1(23) &nbs