قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها :
نام سوره : حجر شماره سوره : 15 تعداد آیه : 99
تعداد کلمه : 654 محل نزول : مكه تعداد حروف : 2760
معني : نام سرزمين قوم ثمود(بين مدينه و شام).
علت نامگذاري: از آيه 80 تا 84 سوره حجر كه درباره اصحاب حجر(قوم صالح= قوم ثمود) و نابودي آنها سخن گفته گرفته شده است.
نامهاي ديگر: ندارد.
محتواي سوره حجر: مبدأ جهان آفرينش و ايمان به خدا از طريق مطالعه در اسرار آفرينش.
ترتیب سوره : به ترتیب جمع آوری، پانزدهمین سوره است که بعد از سوره « ابراهیم » و قبل از سوره «نحل» قرار گرفته و به ترتیب نزول، پنجاه و سومین سوره است که بعد از سوره «یوسف» و قبل از سوره «انعام» نازل شده است.
داستانهاي سوره حجر:
ابراهيم: 51 تا 57 – لوط:57 تا 79 – اصحاب الايكه: 78 – اصحاب الحجر: 80 .
فضيلت خواندن سوره حجر:
پيامبر اسلام(ص)فرمود:«كسي كه سوره حجر را تلاوت كند به تعداد هر مهاجر و انصار حسنه به او اجر عطا خواهد شد».
آموزش مفاهیم قرآن
در این شماره با 5 قاعده دید آشنا می شویم که عبارتند از : افعال ناقصه، حروف مشبه بالفعل، مفعول مطلق، حال، تمییز و مستثنی
1. افعال ناقصه :
این افعال عبارتند از : کانَ، لَیسَ، اَصبَحَ، ظَلّ و ... که بر سر مبتدا و خبر واقع می شوند و مبتدا را «اسم» افعال ناقصه و خبر را «خبر» افعال ناقصه می گویند. همچنین اسم این افعال، مرفوع و خبر آن منصوب است و دیگر این که این افعال، معمولا معنای جمله را تاکید می کنند. مانند :
كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً
گاهی خبر افعال ناقصه بر اسم آن مقدم می شود. مانند :
وَ كانَ حقًّا عَلَینا نَصرُ المُؤمِنین
گاهی اسم کان، ضمیر مستتر می باشد. مانند :
إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً
( اسم کان ضمیر مستتر «هو» که مرجع آن الله است.)
2. حروف مشبه بالفعل :
این حروف عبارتند از : إنَّ ، اَنَّ، لکِنَّ ، لَعلَّ ، لَیتَ و ... که بر سر مبتدا و خبر، واقع می شوند. مبتدا را «اسم» حروف مشبه بالفعل و خبر را «خبر» حروف مشبه بالفعل می گویند. همچنین اسم این افعال، منصوب و خبر آن مرفوع است. مانند :
إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ
گاهی خبر مقدم بر اسم می شود. مانند :
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً (فی ذلک خبر مقدم)
هرگاه بر سر « إِنَّ و اَنَّ» کلمه « ما» بیاید در این صورت « إِنَّما» یا « اَنَّما» بر مبتدا و خبر اثر خاصی ندارد. به عبارت دیگر کلمه «ما» مانع تغییر اعراب مبتدا و خبر می شود، مانند :
إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ
3. مفعول مطلق :
مفعول مطلق مصدری است که پس از فعل می آید. و معمولا برای تاکید یا بیان نوع فعل به کار می رود، مانند :
وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً
گاهی فعل «مفعول مطلق» حذف می شود، مانند :
تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى
4. حال :
« حال» اسم منصوب مشتقی است که حالت و چگونگی فاعل، مفعول یا هر دو آنها را در زمان فعل نشان می دهد. و از نظر مفرد یا جمع بودن از «صاحب مال» پیروی می کند. مانند :
فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ ( خدا را عبادت کن در حالی که عبادت تو خالصانه باشد.) ( اله صاحب حال مفرد، مخلصاً حال و مفرد)
گاهی «حال» به صورت جمله می آید که به آن «جمله حالیه» می گویند، مانند :
فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( برای خدا شریک قرار ندهید در حالی که شما می دانید)
5. تمییز :
« تمییز» اسم مفرد، نکره و منصوبی است که از اسم یا جمله قبل از خود رفع ابهام می کند، مانند :
وَكَفى بِاللَّهِ وَكيلًا (خدا کفایت می کند از نظر سرپرستی)
6. مستثنی :
« مستثنی» اسمی است که بعد از « إِلَّا » می آید و از حکم پیش از خود، جدا یا استثنی می شود، مانند:
فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا
« مستثنی منه » یعنی چیزی که از آن استثنی شده است. مستثنی منه گاهی در عبارت ذکر می شود، در این صورت عموماً « مستثنی» منصوب است، مانند :
فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا (مستثنی منه واو ضمیر در شربوا منصوب، قلیلاً مستثنی و منصوب)
گاهی « مستثنی منه » محذوف است. در این صورت با توجه به نقشی که ـمستثنی» در جمله دارد، اعراب آن تعیین می شود، مانند :
وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ( مستثنی منه فاعل یعلم و محذوف، مستثنی هم مرفوع)
کلمه |
معنا |
تعداد |
نمونه |
يَخْشَوْنَ |
می ترسند |
8(40) |
احزاب،39 |
بُكْرَة |
بامداد |
7 |
احزاب،42 |
اَصیل |
شامگاه، ج : ء اصال |
7 |
احزاب،42 |
يُصَلِّي |
درود و رحمت مي فرستد |
2(12) |
احزاب،43 |
سِراج |
چراغ |
4 |
احزاب،46 |
مُنیر |
تابان، روشنی بخش |
6 |
احزاب،46 |
مُنافِق |
منافق، انسان دورو |
32(37) |
احزاب،48 |
دَعْ |
رها کن |
1(2) |
احزاب،48 |
أَذِيَ، أَذِيً |
اذیت، آزار |
9(24) |
احزاب،48 |
اِبلیس |
ابلیس، شیطان |
11 |
بقره، 34 |
اِحدی |
یکی |
11 |
یونس، 108 |
بَغی |
ظلم و ستم |
11(15) |
مومنون، 7 |
ثَمَن |
بها، قیمت |
11 |
یوسف، 12 |
خزِی |
خواری |
11 |
بقزه، 81 |
اِشتَروَا |
خریدند |
7(25) |
بقره، 6 |
یَجری |
حرکت می کند |
4(7) |
لقمان،29 |
غَشِیَ |
فرا گرفت، پوشاند |
3(27) |
لقمان،32 |
ظُلَلَ |
جمع ظِلّ، سایه ها |
12(22) |
لقمان،32 |
مُخلص |
پاک و خالص |
11(31) |
لقمان،32 |
مُقتَصِد |
میانه رو و درست کار |
2(6) |
لقمان،32 |
یَجحَدُ |
انکار می کند |
3(12) |
لقمان،32 |
خَتّار |
فریب کار، پیمان شکن |
1 |
لقمان،32 |
غَرور |
فریب کار، شیطان |
3 |
لقمان،33 |
غَیث |
باران |
3 |
لقمان،34 |
اَرحام |
جمع رَحِم، خویشان |
12(13) |
لقمان،34 |
غَد |
فردا |
5 |
لقمان،34 |
تَموتُ |
می میرد |
2(35) |
لقمان،34 |
رَءوف |
دلسوز، مهربان |
11(13) |
بقره،143 |
صُمّ |
جمع اَصَمّ، کرها |
12(15) |
بقره،18 |
بُکم |
جمع ابکم، لال ها |
6 |
بقره،18 |
لَیتَ |
کاش |
14 |
نباء، 40 |
نَبتَلی |
می آزماییم |
1(19) |
انسان،2 |
اَغلال |
بندها |
6(10) |
انسان،4 |
اَبرار |
جمع بَرّ، نیکوکاران |
9(10) |
انسان،5 |
کَاس |
کاسه، جام |
9(10) |
انسان،5 |
یُفَجّرِونَ |
می شکافند، روان می کند |
1(24) |
انسان،6 |
یوفونَ |
وفا می کنند |
2(22) |
انسان،7 |
نَضرَه |
شادابی |
2(3) |
انسان،11 |
سُرور |
شادمانی |
2(3) |
انسان،11 |
مُتّکِئینَ |
تکیه زنندگان (در حالی که تکیه زده اند) |
7(11) |
انسان،13 |
اَرائک |
تخت ها |
5 |
انسان،13 |
دانِیَ |
نزدیک |
3(6) |
انسان،14 |
ذُلِلَت |
نزدیک |
3(6) |
انسان،14 |
یُطافُ |
گردانده می شود |
3(15) |
انسان،15 |
فِضه |
نقره، نقره ای |
6 |
انسان،16 |
یُسقونَ |
به آنان می نوشانند |
2(25) |
انسان،17 |
تُسمّی |
نامیده می شود |
1(9) |
انسان،18 |
سُجّد |
جمع ساجد، سجده کنندگان |
11 |
بقره، 58 |
نَقُصُ |
حکایت می کنم |
5(25) |
طه، 99 |
سَبَقَ |
گذشته است، سبقت گرفته است |
4(37) |
طه، 99 |
ساءَ |
بد بود، بد است |
18(45) |
طه، 101 |
وِزر |
بار سهمگین گناه |
7(27) |
طه، 100 |
یَتَخافَتون |
بسیار آهسته سخن می گویند |
2(3) |
طه، 103 |
لَبِثتُم |
ماندید، درنگ کردید |
8(31) |
طه، 103 |
طَریقَه |
راه و روش |
7(8) |
طه، 104 |
یَنسِفُ |
خُرد و پراکنده می سازد |
1(5) |
طه، 105 |
عِوَج |
کژی و انحراف-پستی و گودی |
9 |
طه، 108 |
لاتنفَعُ |
سود می بخشد |
7(8) |
طه، 109 |
اَذِنَ |
اجازه ندارد، فرمان می گیرد |
2(28) |
طه، 109 |
لایُحیطونَ |
احاطه ندارد، فرمان می گیرد |
2(28) |
طه، 110 |
زِد |
بیفزای |
3 |
طه، 114 |
خابَ |
نومید شد |
4(5) |
طه، 112 |
ضرَفنا |
سخن گوناگون آوردیم |
6(28) |
طه، 113 |
یُحدِث |
بیاورد، پدید آورد |
2(8) |
طه، 113 |
لاتجعَل |
شتاب مکن |
2(37) |
طه، 114 |
کَهف |
غار |
6 |
کهف، 9 |
ظُهور |
جمع ظهر، پشت |
15 |
زخرف، 9 |
قَرین |
همراه و همدم ج : قَرناء |
8(13) |
صافات، 51 |
اَصابِع |
انگشتان |
2 |
نوح |
ثِیاب |
لباس |
8 |
نوح، 7 |
یُمدِد |
یاری کند، یاری می کند |
2(12) |
نوح، 12 |
وَقار |
شکوه و بزرگی |
1(9) |
نوح، 13 |
طِباق |
تو در تو، مانند هم |
2(4) |
نوح، 15 |
اَنبَتَ |
رویاند |
2(26) |
نوح، 17 |
تَسلُکوا |
(تا) داخل شوید، راه بروید |
1(11) |
نوح، 20 |
فِجاج |
فراخ و و سیع |
2 |
نوح، 20 |
مَکروا |
مکر و نیرنگ کردند |
6(43) |
نوح، 22 |
خَطیئه |
گناه ج : خطایا |
10(22) |
نوح، 25 |
یَوَدّ |
دوست دارد |
6(28) |
نوح، 23 |
نَجوی |
سخن پنهانی، راز |
11 |
اسراء ، 47 |
هُزُواً |
مسخره، ریشخند و شوخی |
11 (18) |
کهف؛ 56 |
یوحی |
وحی می شود |
15 (32) |
انعام، 112 |
یَحلِفونَ |
سوگند می خورند |
10 (13) |
نساء، 62 |
نَطمَعُ |
امیدواریم |
2 (12) |
شعراء، 82 |
طور |
کوه |
10 |
نوح، 14 |
عِجل |
گوساله |
10 |
بقره، 51 |
دانستنی های قرآنی :
* قرآن و داستان
در عصر جاهلیت، هنگامی که مردم از کارهای روزانه دست می کشیدند، برای تفریح و سرگرمی، محفلی برپا می کردند و هرکس می کوشید به گونه ای، این محفل را گرم نگاه دارد. یک شعر می واند و دیگری با افسانه سرایی، داستان گذشتگان را بازگو می کرد. گفتنی است داستان هتا و شعرهایی که به گونه ای به جنگ و خونریزی می پرداخت، هواداران بیشتری داشت. در این میان، داستان سرایان ایرانی که برای بازرگانی به این سرزمین می آمدند، از محبوبیت بالایی برخوردار بودند و افسانه هایشان، به شدت مورد توجه قرار می گرفت. هرگاه مردم باخبر می شدند که ایرانیان آمده اند، محفل داستان گویی برپا می کردند و جمعیت بی شماری از زنان، مردان، پیران و کودکان در یک جا زیرسایه بان گرد می آمدند تا افسانه ی ایرانیان را بشنوند.
آن گاه که پیام آور راستی و حقیقت، حضرت محمد (ص) ظهور یافت و از نیکی و محبت سخن به میان آورد، آن افسانه سرایی ها در پرتو نور و معارف الهی، رنگ باخت و زشتی بسیاری از جنگ و خون ریزی ها نمایان گشت. پیامبر اسلام به جای آن داستان هایی خیالی، جان تشنه ی مردم را با آیات و احادیث نورانی سیراب می کرد و مردم، هر روز تشنه تر از پیش، به استقبال حقایق می شتافتند.
با این حال، مردم پس از مدتی دوباره به یاد مجلس های داستان سرایی گذشته افتادند. از این رو، نزد پیامبر آمدند و گفتند : « ما دوست داریم که داستان پیشینیان را برای ما بازگو کنی »در این هنگام آیه ی 3 سوره یوسف نازل شد و بیان بهترین سرگذشت ها را به پیامبر وعده داد. داستان حضرت یوسف (ع) در شمار همان داستان ها است که در همین سوره آده است : «ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت می کنیم و تو قطعاً پیش از آن بی خبرن بودی»
* هدایت و ارزش ها
روزی حضرت محمد(ص) شیطان را حاضر در مسجد الحرام دید، پیش او رفت و به او گفت: « ای نفرین شده چرا ناراحتی؟» شیطان گفت: «از دست تو و امتت ناراحتم.» حضرت فرمود: «چرا از من ناراحتی؟» شیطان گفت: «چون این همه تلاش میکنم که مردم را گمراه کنم، ولی تو در قیامت آنها را شفاعت میکنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی به همین خاطر با تو دشمنم و از تو ناراحتم».
حضرت فرمودند: «از امتم چرا ناراحتی؟» شیطان گفت: «امت تو خصوصیاتی دارند که امتهای دیگر ندارند».
اول: وقتی به هم میرسند، «سلام می کنند» سلامی که اسم خداست و من از این اسم میترسم.
دوم: وقتی همدیگر را میبینند، با یکدیگر «دست میدهند» و تا دستهایشان از هم دور نشده است، گناهانشان بخشیده میشود.
سوم: وقتی می خواهند غذا بخورند، « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » میگویند و این باعث می شود، دیگر نتوانم غذا بخورم و گرسنه بمانم.
چهارم: هر زمان که نام تو آورده شود، بلند «صلوات» ختم می کنند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم.
پنجم: وقتی میخواهند کاری کنند، «إِنشاءالله» میگویند و به همین دلیل، من دیگر نمیتوانم در آن کار یشان مداخله کنم و آن ها را بر هم زنم.
ششم: آنها صدقه میدهند و به این وسیله، هم گناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند.
هفتم: قرآن میخوانند، و در خانهای که قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من نمیماند، چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد میکنند.
هشتم: مرا زیاد لعنت میکنند، و وقتی مرا لعنت می کنند، یک زخم بر بدنم میافتد و تا زمانی که همان شخص را به گمراهی نکشانم خوب نمیشود.
نهم : وقتیکه گناه میکنند، سریعاً «توبه» میکنند و زحمات مرا به هدر میدهند.
مسابقه و تحقیق :
دوستان و همراهان ارجمند، موضوع تحقیق در نظر گرفته شده برای این شماره « عزت و ذلت در آیینه و روایات» می باشد. برای آشنایی شما، مطلبی با این موضوع در ادامه خواهد آمد.
شما می توانید با مراجعه به منابعی که در دسترس دارید، خصوصاً تفاسیر قرآن کریم، به تحقیق و پژوهش را این باره پرداخته و مقالات خود را برای ما ارسال نمایید.
به افرادی که نوشته های خود را برای ما ارسال نمایند، هدیه ای به رسم یادبود تقدیم خواهد شد و به 3 نفر برتر نیز جوایزی اهدا می گردد.
به همراه نوشته ها، مشخصات دقیق خود شامل : نام و نام خانوادگی، سال تولد، میزان تحصیلات، آدرس دقیق پستی به همراه کدپستی و تلفن تماس را ارسال نمایید.
در نوشتن مطالب دقت نمایید حتماً منابع استفاده شده را دقیقاً همراه با ذکر نام کتاب، مولف، ناشر و صفحه مربوطه قید کنید .
هر تعداد از دوستان، بستگان و نزدیکان شما که علاقه مند باشند، می توانند در این مسابقه شرکت کنند و نوشته های خود را همراه با مشخصات خود برای ما ارسال نمایند.
همراه با این جزوه برگ دیگری قرار دارد که مهلت ارسال مقالات توسط شما در ان قید شده است.
مقاله
عزت و ذلت در آیینه و روایات
شيعيان همواره در طول تاريخ قريب به 1400 ساله خويش با الهام از حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ و عزت جويي ايشان در برخورد طاغوت زمان يزيد بن معاويه، عزّت و افتخار خويش را در مبارزه با طاغوتيان زمان خويش جستجو ميكردهاند لذا در اين مختصر ما بر آن شديم تا با بهره گيري هر چند كوتاه از آيات قرآن كريم بيانات اين امام همام و همچنين روايات ديگر ائمه معصوم به بررسي
اجمالي عزت و ذلّت در آينه آيات و روايات بپردازيم:
الف ـ عزّت در پرتو آيات و روايات:
خداوند متعال در قرآن كريم در آيات متعددي، عزّت را تماماً و باللصالة از آن خويش ميداند[1] و در آيات ديگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مؤمنين ميداند[2] و نيز ميفرمايد هر كه را خداوند اراده نمايد، عزيز و هر كه را بخواهد، ذليل ميگرداند.[3]
در دعاء عرفه به نقل از سالار شهيدان ميخوانيم كه تمام عزّت و بلند مرتبگي ويژه خداوند است و هر كه خدا را دوست بدارد عزيز والّا ذليل خواهد بود.[4] حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در حديثي ضمن رد هر گونه اعمال سلطهاي ميفرمايند: هر عزيزي كه تحت قدرت و سلطهاي قرار
بگيرد ذليل خواهد بود، همچنين ايشان در جاهاي ديگر هر عزّت غير خدائي را ذلّت
تلّقي نموده و معتقدند طلب عزّت فقط از خدا شايسته است و هر كس عزّت را به غير از
او طلب كند هلاك خواهد گشت، و نيز ايشان در جاي ديگر ميفرمايند هيچ عزّتي بالاتر
از بردباري نيست.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز ضمن رفيع دانستن جايگاه مؤمن وعزّت والاي اوميفرمايند خداوند اختيار هر كاري را به مؤمن داده بجز اينكه او اختيار ندارد خود را ذليل نمايد. و در حدث ديگري ايشان راستي را ماية عزّت و ناداني را ماية ذلّت توصيف مينمايند. امام سجاد ـ عليه السّلام ـ
نيز ضمن اهميت دادن به اطاعت دادن به اطاعت از اولي الامر، فرمان بردن از فرمان روايان الهي را كمال عزّت دانسته اند.
ـ موجبات عزّت در پرتو احاديث:
1. اطاعت مطلق از خداوند: حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند هر كه ميخواهد بدون داشتن مال و ثروت و ايل و تبار عزتمند گردد ميبايست از معصيت الهي دوري و به اطاعت او روي آورد. ايشان در تأييد اين مطلب در جاي ديگر مي فرمايند: خداوندمتعال خطاب به داود ـ عليهالسّلام ـ فرمودند: اي داود من عزّت را در اطاعت خود قرار دادهام در حالي كه مردم آن را در خدمت به سلطان جستجو ميكنند و لذا آن را نمي يابند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در حديثي عزّت را
در پروا داشتن از خداوند ميدانند و در حديث ديگر خوار بودن در برابر حق را به عزّت نزديكتر ميدانند تا عزّت يافتن به وسيله باطل.
2. قطع طمع از مردم: حضرت علي ـ عليه السّلامـ بالصراحة عزّت را با قطع طمع همراه ميدانند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز عزّت را تنها در خانهاي ميدانند كه اهل آن خانه چشم طمع به دست مردم اندوخته باشند. امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز چشم نداشتن به دست مردم را موجب عزّت ديني مؤمن ميدانند. همچنين در حديث است كه لقمان در نصيحت به فرزند خويش فرمود: اگر ميخواهي عزّت دنيا را به دست آوري، طمع خويش را از آن چه مردم دارند قطع كن زيرا پيامبران و صديّقان به سبب بركندن طمع خويش به آن مقامات رسيده اند.
3. در احاديث گوناگون ديگر موجبات عزّت در عواملي همچون انصاف، بخشش، پايبندي به حق، گذشت، فروتني، مناعت طبع، توكل، حفظ زبان، فروخوردن خشم، شكيبائي، قناعت و غيره آمده است. به عنوان نمونه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ رفتار منصفانه با مردم را باعث عزّت دانسته و در احاديث ديگر شجاعت و قناعت را از عوامل نيل به عزّت برمي شمارند، همچنين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ عفو و بخشش را مايه رسيدن به عزّت و در حديث ديگر فروتني و مناعت طبع را
ماية عزّت مؤمن ميدانند امام باقر ـ عليه السّلام ـ نيز توكل به خدا را موجب عزّت مومن ميدانند و در جاي ديگر صبر و شكيبائي را مايه عزّت ميشمارند.
ـ عوامل پايداري و بقاء عزّت:
در احاديث مختلف از بين بردن طمع و زندگي در تنهائي را به عنوان دو عامل بقاء، و
پايداري عزّت ذكر نموده اند: امام باقر ـ عليه السّلام ـ پايداري عزّت را در از بين بردن طمعجوئي و امام صادق ـ عليه السّلام ـ تنهائي و دوري گزيدن از مردم را باعث پايداري بيشتر عزّت ذكر ميكنند بديهي است اين حديث شريف مغاير با ابعاد اجتماعي اسلام نيست بلكه منظور دل كندن از مردم و نداشتن انتظارات و توقعات نابجا از مردم ميباشد به يك انسان كه جز خدا دل به اميد احدي از مردم نبندد و نه آن كه هيچگونه رابطهاي با مردم نداشته باشد.
ب ـ ذلّت در پرتو احاديث [5]
در خصوص ذلّت نيز احاديث و روايات بسياري وارد شده كه به بعض آنها اشاره خواهيم كرد:
امام حسين ـ عليه السّلام ـ الگو و پرچمدار عزّت آفريني و ذلّت ستيزي در نزد شيعيان جهان، در اين خصوص مرگ با عزّت را بر زندگي توأم با ذلّت ترجيح ميدهند ايشان در روز عاشورا خطاب به لشگر يزيد فرمودند:
آگاه باشيد كه اين ملعون مرا ميان دو امر مغيّر كرده است: ميان شمشير و ذلّت، امّا هيهات كه من تن به ذلّت و پستي و دهم زيرا كه خدا و رسول او و نياكان وتربيت كنندگان ما هرگز خواري را نپذيرند و هلاكت زبونانه را بر كشته شدن شرافتمندانه ترجيح ندهند.
از مولاي متقيان علي ـ عليهالسّلام ـ نيز عبارتي به همين مضمون وارد شده است و يا ايشان در جاي ديگر ضمن توصيه به قناعت نمودن به اندك، انسانها را از پذيرش ذلّت وخواري بر حذر ميداند امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز ميفرمايند: خداي متعال اختيار هر كاري را به مومن داده است امّا اختيار
خوار كردن خويش را به او نداده است.
ـ عوامل خوار كننده انسان:
در احاديث مختلف موارد گوناگوني به عنوان عوامل خوار كننده انسان قلمداد گرديده است از جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ بخل ورزيدن، اشتغال به داد و ستد و رها كردن جهاد در راه خدا را از عوامل خوار كننده انسان ميدانند حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ در تبيين عوامل خوار كننده انسان به عواملي همچون طمع، پرده برداشتن از گرفتاري شخصي در نزد ديگران و عزّت
جوئي نزد غير خداوند اشاره ميفرمايند، امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز در حديثي، دلبستگي به زندگي دنيا را ماية خواري ميدانند و در احاديث ديگر ستمگري و ظلم را ماية ذلّت و خواري بيان ميفرمايند، امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ نيز ترس از راستي را مايه ذلّت ميدانند.
ـ ذليل ترين انسانها:
در احاديثي از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ زبونترين مردم كسي دانسته شده كه مردم را خوار نمايد، و درحديث ديگري از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ آزمندي به دنيا به عنوان خوار كنندهترين مسئله براي انسان تعريف گرديده است. اميد آنكه با بهرهمندي هر چه بيشتر از فيوضات و كلمات
گهربار اين بزرگان پيش از بيش به دنبال زندگي عزّتمندانه و توأم با رستگاري باشيم.
و همانگونه كه با الهام از اين عزّت و افتخار حسيني به قيام عليه رژيم شاهنشاهي و استبدادي و برپائي جمهوري اسلامي اقدام نموديم همواره در سرمشق قراردادن اين عزّت و افتخار در فرا راه زندگي خويش استوار بمانيم.
[1] . قرآن كريم: فاطر: 10، يونس: 65، نساء: 138، 139.
[2] . منافقون، 8.
[3] . آل عمران، 26.
[4] . احاديث مربوط به اين بخش (عزّت در پرتو روايات) به نقل از كتاب زير ميباشد، محمد ري شهري، ميزان الحكمه، حميد رضا شيخي، ج 8.، دارالحديث، 1379، ص 3734 ـ 3744.
[5] . احاديث مربوط به اين بخش (ذلّت در پرتو روايات) برگرفته از كتاب زير است: محمدي ري شهري، پيشين، ج 4.، صص 1872 ـ 1876.
چکیده مقالات
صبر عنوان مقاله نویسی شماره قبل بود مجموع مقالاتی که به دست ما رسیده، مقاله می باشد.
اسامی افرادی که در این شماره از مقاله نویسی، شرکت کرده اند عبارتند از خانم ها : عصمت قلی زاده، نرگس پیری، فاطمه افتخاری، فرشته اسکندری، فریده ساوری، زهرا نسیمی، اکرم ساورعلیا، و سپیده بالارستاقی، آمنه افتخارالدین و رقیه کرامتی فر.
آقایان : احمد خواجه نژاد، محمود خواجه نژاد و محسن سارانی.
از بین مجموع مقالات ارسالی، انتخاب برترین مقاله کار بسیار دشواری بود، زیرا اکثر مقالات دارای فصل های مشترکی بودند از جمله : تعریف صبر، فایده و ثمرات صبر، صبر در آیات و روایات و ...
لذا افرادی که صبر را از نگاه متفاوت تری بررسی کرده اند را به عنوان مقالات برگزیده انتخاب کردیم. امیدواریم که عدالت را در انتخاب برترین مقالات رعایت کرده باشیم.
مقاله خانم ها : عصمت قلی زاده و نرگس پیری و آقای احمد خواجه نژاد به عنوان مقالات برتر انتخاب گردید. قبل از این که بخشی از مقالات برتر را بنویسیم، لازم دیدیم تعریف و اقسام صبر را که در همه مقالات ذکر گردیده، مطرح نماییم.
صبر به معنی شکیبایی و خودداری و شامل : صبر در عبادت، صبر در معصیت و صبر در مصیبت.
خانم عصمت قلی زاده در بخشی از مقاله ود درباره تفاوت صبر و حلم می نویسند : صبر، خودداری در وقت تنگنایی یا حبس کردن نفس در آن چیزی که عقل و شرع اقتضا می کند و در حالات مختلف، ممکن است برای انسان پیش آید. ولی حلم یعنی در جایی که غضب به وجود می آید، نفس ضبط شده و توسط انسان نگه داری می شود که اگر در این حالت انسان خود را حفظ کند، به صفت «حلم» متصف می شود. لذا در حالات مختلف بر انسان بار می شود.
سرکار خانم پیری در بخشی از مقاله خود آوده است : انسان در هیچ حال، از صبر بی نیاز نیست، زیرا هر حادثه ای که برای اواتفاق می افتد یا موافق طبع اواست و یا مخالف و در هر صورت، نیازند صبر است. بنابراین در حال نعمت و برخورداری، با انگیزه های سرکشی و دلبستگی به دنیا مبارزه کند. ثبات در این میدان از استقامت در میادین دیگر سخت تر است. یکی از عرفا درباره این حالت گفته است : مومن در مقابل بلا صبر می کند، اما در حال عافیت جز صدیقان کسی را یارای صبر نیست.
وی در قسمتی دیگر از مقاله، سه مرحله را محتاج صبر می شمارد : مرحله قبل از عمل، در حین عمل و بعد از عمل.
جناب آقای خواجه نژاد در رابطه با زمینه های صبر به چند مورد اشاره کرده که عبارتند از : هستی شناسی : یعنی انسان می بایست بیندیشد که همه هستی در دست خداوند است و هیچ چیز از قدرت و علم او بیرون نیست و همه چیز چه خوب و چه بد، با علم و آگاهی اوست.
سنت الهی : او سنتی دارد که همگان را می آزماید و سنت آزمون و ابتلا را بشناسیم و باور داشته باشیم.
سنت پاداش : هیچ کاری بی پاداش نمی باشد.
امید قطعی به گشایش : امید داشته باشد در پی هر تنگنا، سختی و مصیبتی، آرامش و آسایش و آسانی است.
ایشان در بخشی به نقل از کتاب احیاء العلوم درباره مصادیق صبر می نویسد : شکیبایی در برابر خشم را حلم، در برابر افشاگری را رازداری، در برابر شهوات جنسی، عفت در برابر تجملات را زهد می نامند.
منابعی که در تهیه این جزوه از آنها استفاده شده است