قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: نحل شماره سوره : 16 تعداد آیات: 128
تعداد کلمات: 840 محل نزول: مکه تعداد حروف: 7707
معنی : زنبور عسل
علت نامگذاری : آيه 68 و 69 درباره زنبور عسل و خانه سازي آن و تهيه عسل از ميوه ها و گلها و شفا بخش بودن عسل و الهام خدايي به زنبور عسل سخن گفته شده است كه يكي از نشانه هاي زيباي توحيد و قدرت و رحمت خداوند است.
نامهای دیگر: نعم (نعمات الهی)
محتوی سوره :
ترتیب سوره :
به ترتیب جمع آوری، شانزدهمین سوره است و به ترتیب نزول، شصت و نهمین سوره است که بعد از سوره «کهف» و قبل از سوره «نوح» نازل شده است.
داستان های سوره : ابراهیم : 120 .
فضيلت خواندن سوره : پيامبر اسلام(ص) فرمود:«كسي كه اين سوره را بخواند خداوند او را در برابر نعمتهايي كه در اين جهان به او بخشيده محاسبه نخواهد كرد.»
آموزش مفاهیم
آخرین قواعد مفاهیم را در این شماره مطرح می کنیم. البته این بدان معنی نیست که ما کل مفاهیم قرآن را به طور کامل آموخته ایم، بلکه فقط با کلیات مفاهیم آشنا شده ایم که با تلاش و تمرین می توانیم تا حدودی، قرآن کریم را ترجمه کنیم.
توابع :
گاهی اعراب یک اسم، تابع اسم دیگری است .
مهم ترین توابع عبارتند از : صفت، معطوف بدل و عطف بیان .
1) صفت :
صفت از نظر اعراب، عدد (مفرد، مثنی و جمع) جنس (مذکر یا مونث) و نکره یا معرفه بودن از متبوع خود تبعیت می کند. متبوع صفت همان «موصوف» است. به مثال های زیر توجه کنید :
هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ « مستقیم» صفت «صراط» می باشد.
وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ
« مومنون « صفت «رجال » و « مومنات » صفت «نساء » می باشد.
2) معطوف :
گاهی بین دو اسم، به وسیله ی حروف عطف، ارتباط برقرار می شود. اسمی که پس از حرف عطف می آید ، تابع یا «معطوف» است؛ در این حالات، متبوع را «معطوفٌ علیه» می گویند.
معطوف از نظر اعراب، تابع معطوف الیه است. مهم ترین حروف عطف عبارتند از :
« وَ – فَ – ثُمَّ – حَتَی – اَو – اَم – بَل- لا – لکِن »
به مثال های زیر دقت کنید :
وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً
« قمراً» بر «سراجاً» عطف شده و از اعراب معطوف الیه که نصب است، تبعیت کرده است.
3) بَدَل :
گاهی بدون حروف عطف، اسمی پس از اسم دیگری می آید؛ اسم دوم که مقصود اصلی جمله است، تابع؛ و اسم اول متبوع می باشد. مانند :
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ
« صراط » بدل از «الصراط المستقیم » می باشد.
4) عطف بیان :
عطف بیان ، اسم جامدی است که پس از متبوع خود می آید و آن را توضیح می دهد. عطف بیان در اعراب، عدد (مفرد، مثنی و جمع) جنس (مذکر یا مونث) ونکره یا معرفه بودن از متبوع خود تبعیت می کند. مانند :
ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ
« الکتاب» مرفوع است زیرا از تابع خود «ذلک » که مبتدا و محلاً مرفوع است پیروی کرده است.
نکته :
هرگاه پس از اسم های اشاره، اسمی به صورت نکره بیاید، معمولاً این دو مبتدا و خبر هستند و دیگر اسمِ دوم، عطف بیانِ اسم اول نیست؛ مانند :
وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ
«هذا » مبتدا و « کتاب» خبر می باشد.
در این شماره با مباحث توابع، آشنا می شویم.
کلمه |
معنا |
تعداد |
نمونه |
مَجید |
با مجد و عظمت، باشکوه |
4 |
ق ، 1 |
رَجع |
بازگشت |
3 (56) |
ق ، 3 |
تَنقُصُ |
می کاهد |
1 (10) |
ق ، 4 |
مَریح |
آشفته |
1 (4) |
ق ، 5 |
بَنَینا |
بنا کردیم، ساختیم |
3 (22) |
ق ، 6 |
فُروج |
جمع فَرج، شکاف ها، نقص ها و خِلَل ها |
6 (9) |
ق ، 6 |
مَدَدَنا |
گستردیم، امتداد دادیم |
2 (20) |
ق ، 7 |
اَلقَینا |
نهادیم، قرار دادیم |
4 |
ق ، 7 |
رَواسی |
کوه های استوار |
9 |
ق ، 7 |
بَهیج |
زیبا و شادی بخش |
2 (3) |
ق ، 7 |
حَصید |
(دانه های) درو کردنی |
4 (6) |
ق ، 9 |
باسِقات |
بلند |
1 |
ق ، 10 |
ظَلع |
میوه (ها) |
4 (19) |
ق ، 10 |
نَضید |
روی هم چیده شده |
1 (3) |
ق ، 10 |
خُروج |
بیرون آمدن از زمین (رستاخیز) |
5 (24) |
11 |
رِجس |
پلید، پلید |
10 |
مائده، 90 |
مُستَقَرَ |
قرارگاه، زمان قرار |
10 (27) |
بقره، 36 |
اَقاموا |
به پا داشتند |
0 (15)1 |
بقره، 277 |
کَیل |
پیمانه |
10 (12) |
یوسف، 60 |
مَکّنّا |
توانایی و قدرت دادیم |
8 (18) |
یوسف، 21 |
قُم |
به پا خیز |
2 (3) |
مزمل، 2 |
نِصف |
نصف ، نیم |
7 |
مزمل، 3 |
رَتِّل |
آرام و بادقت بخوان |
2 (4) |
مزمل، 4 |
ثَقیل |
سنگین و گرانقدر، ج : ثَقال |
2 (28) |
مزمل، 5 |
اَهجُر |
کناره بگیر، دوری کن |
3 (11) |
مزمل، 10 |
جَمیل |
زیبا، خوب و خوش |
7 (8) |
مزمل، 10 |
مَهِل |
مهلت بده |
2 (3) |
مزمل، 11 |
اَنکال |
بندها و زنجیرها، عقوبت ها |
1 (5) |
مزمل، 12 |
تَرجُفُ |
می لرزد |
2 (8) |
مزمل، 14 |
وِلدان |
جمع ولید، کودکان |
7 |
مزمل، 17 |
شیب |
پیران |
3 |
مزمل، 17 |
ذَکِرَه |
یادآوری، بند |
9 |
مزمل، 19 |
ثُلُث |
یک سوم |
6 |
مزمل، 20 |
لَن تُحصوهُ |
هرگز حساب و اندازه ی آن را ندارید |
3 (12) |
مزمل، 20 |
اِقرَءوا |
بخوانید |
17 (87) |
مزمل، 20 |
تَیَسّر |
ممکن و میسر بود |
2 (15) |
مزمل، 20 |
یَضربونَ فی الارضِ |
در زمین سفر می کنند |
3 (23) |
مزمل، 20 |
اِنفِروا |
خارج شوید، کوچ کنید |
4 (14) |
نساء، 71 |
مَرّ |
گذشت، حرکت کرد |
3 (13) |
بقره، 259 |
سَحاب |
ابر، ابرها |
9 |
نور، 40 |
دائره |
رویداد، حادثه، ج : دوائر |
4 |
مائده، 52 |
نادِمین |
پشیمان |
5 (7) |
مائده، 52 |
اَقسموا |
قسم و سوگند یاد کردند |
6 (25) |
مائده، 53 |
جَهد |
سخت و محکم |
5 |
مائده، 53 |
لَمَه |
سرزنش |
1 (14) |
مائده، 54 |
لَعِب |
بازی و بازیچه |
8 (20) |
مائده، 57 |
اَربَعَه، اَربَع |
چهار |
12 (18) |
|
جُلود |
پوست ها |
9 |
|
حاقَ |
فراگیر |
9 (10) |
|
رَجز، رُجز |
اضطراب، عذاب، پلیدی |
10 |
|
سوی |
سامان داد، ساخت، متعادل کرد |
9 (12) |
|
ظَنّوا |
گمان کردند |
9 (49) |
|
مُعجِز |
ناتوان کننده |
12 (24) |
|
میزان |
وسیله ی سنجش، ترازو، ج : موازین |
16 (23) |
انعام ، 152 |
اِصطَفی |
برگزید |
8 (16) |
بقره، 132 |
ذَهَبَ |
رفت |
8 (48) |
بقره، 17 |
ذَهَب |
طلا |
8 |
کهف، 31 |
کَنز |
گنج؛ مالِ اندوخته، ج : کُنوز |
6 (9) |
هود، 12 |
شِمال |
(دستِ) چپ |
8 |
سبا، 15 |
بَأساء |
سختی |
4 (8) |
بقره، 214 |
زُلزِلوا |
پریشان و مضطرب شدند |
2 (6) |
بقره، 214 |
قَریب |
نزدیک |
26 (81) |
بقره، 214 |
اَنفَقتُم |
انفاق کردید |
4 (41) |
بقره، 215 |
حَرام |
حرام، ممنوع، محترم ج : حُرُم |
33 (55) |
بقره، 217 |
لایَزالونَ |
پیوسته (آنها) |
2 (74) |
بقره، 217 |
اُکل |
خوردنی، میوه، محصول |
7 |
سباء، 16 |
اَنعام |
چارپایان، جمع نَعَم |
33 |
انعام، 138 |
صُحُف |
کتاب ها، نامه های اعمال |
8 |
عبس، 13 |
صِیام، صَوم |
روزه |
9 (13) |
بقره، 134 |
عام |
سال |
9 |
بقره، 259 |
مِائَه |
صد |
10 |
بقره، 259 |
نُزُل |
پذیرایی |
8 |
واقعه، 56 |
یَمّ |
دریا |
8 |
طه، 78 |
اَبقی |
پایدارتر |
7 (21) |
طه، 71 |
اَبی |
امتناع کرد، خودداری کرد |
7 (13) |
بقره، 33 |
اعناق |
جمع عُنُق، گردن |
7 (9) |
سباء، 33 |
اَعوذُ |
پناه می برم |
7 (17) |
بقره، 67 |
مَرء، اِمراَء |
انسان، شخص، مرد |
11 |
نساء، 176 |
تَبغونَ |
می خواهید، طلب می کنید |
3 (20) |
آل عمران، 99 |
بَغی |
تجاوز کرد، ستم کرد، خواست، طلب کرد |
2 (5) |
ص، 22 |
شَفا |
لبه، کنار |
2 |
آل عمران، 103 |
اَنقَذَ |
نجات داد |
1 (5) |
آل عمران، 103 |
لَم یَکُن، لَم یَکُ |
نبود، نیست |
24 |
بقره، 196 |
لا تَکُن، لا تَکُ، لا یَکُن |
نباید باشد، نباشد |
13 |
هود ، 17 |
لا تَکُن، لا تَکُ |
نباید باشی، نباشی |
13 |
هود، 17 |
یَکُن، تَکُن، یَکُ، تُکَ |
باشد |
17 |
نساء، 40 |
تَکُن، تَکُ |
باشی |
17 |
نساء، 40 |
تُجزَونَ |
پاداش داده می شوید ، به شما پاداش داده می شود |
9 (25) |
انعام، 93 |
تَبدیل |
دگرگونی، تغییر |
7 (44) |
یونس، 64 |
جَبار |
ستمگر، جبران کننده، اصلاح کننده |
10 |
هود، 59 |
خَبیث |
ناپاک، پلید ج: خ بَائِث |
15 (16) |
بقره، 267 |
دَم |
خون ج: دِماء |
10 |
نحل، 66 |
زَبور |
کتاب، نوشته، کتاب مقدس و حکمت آمیز،کتاب داود، ج : زُبُر |
9 |
انبیاء، 105 |
شِقاق |
جدایی و مخالفت |
7 (28) |
بقره،137 |
کَشَفنا |
برطرف کردیم |
7 (20) |
اعراف، 135 |
مَتعنا |
بهره مند کردیم |
7 (36) |
حجر، 88 |
مُریب |
(شک) سخت |
7 |
هود، 62 |
مَطَر |
باران |
7 (15) |
نساء، 102 |
اَثیم |
بسیار گناه کار |
7 (13) |
بقره، 276 |
حَظّ |
نصیب، بهره |
7 |
نساء، 11 |
امیدواریم با تمرین قواعد و حفظ کلمات بتوانید تا حدودی قرآن را ترجمه کنید.
لطایف قرآنی
سلطان محمود غزنوی، آرامگاهی برای خود آماده ساخت و به یکی از ندیمان خود دستور داد:ایه مناسبی از قرآن کریم پیدا کن که بر روی سنگ آن گور حک کنم.
ندیم عارف و خوش ذوق گفت:بنویسید:«هذه جهنم التی کنتم توعدون؛این همان دوزخی است که به شما وعده میدادند».[1]
***
در زمان سلیمان ابن عبد الملک، هفتمین خلیفه اموی، در شهرهای مسلمین، مرض «طاعون» همه جا را فرا گرفت و خلیفه از ترس سرایت آن، از مرکز خلافت گریخت و به محل امنی،دور از مرکز پناه برد. اطرافیان دلسوز و نکته سنج،به او نامه نوشتند و ضمن دلداری و دعوت او به شهر،در آخر نامه این ایه را نگاشتند:«قل لن ینفعکم الفرار إن فررتم من الموت او القتل واذا لا تمتعون الا قلیلا؛ بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی نخواهد داشت؛و در آن هنگام،جز بهره کمی از زندگانی به دست نخواهید آورد».[2]
سلیمان بعد از رد دعوت آنان، در جواب نوشت:
ما هم بهره کم از زندگانی را میخواهیم و به خاطر آن فرار کردهایم.
آداب تلاوت قرآن از زبان قرآن
بنا به فرمایش قرآن، برای تلاوت قرآن، پنج مورد را باید رعایت نمود :
1) مقدمه تلاوت، طهارت ظاهر و باطن باطن است.
« لا یمسّه الّا المطهّرون» سوره واقعه،آیه79
2) در آغاز تلاوت از شر شیطان به خداوند پناه ببرید .
« فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» نحل / 68
3) شیوه تلاوت قرآن به صورت ترتیل، یعنی به صورت شمرده شمرده باشد .
« رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا » نحل / 98
4) علاوه بر ترتیل دستور به تدبر و تفکر در آیات داده شده است.
« أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ » نساء / 82، محمد / 24
« إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ » نحل / 11
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » نحل/13
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ » نحل/14
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » نحل/79
« مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ » هود/121
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ » حجر/75
« إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ » نحل/65
5) سکوت کردن، سکوتی توام با اندیشه و تفکر باشد.
« وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » اعراف/ 204
در جستجوی راه مستقیم
راه مستقیم چه راهی است ؟ ممکن است هرکس با هر سلیقه، یا پیروی از نیاکان، طاغوت ها یا وسوسه های شیطان؛ راه خود را درست بداند. ولی حقیقت کدام است؟ راه درست همان دین درست است که باید آن را بشناسیم. همان گونه که صاحب خانه بهتر از دیگران آدرس خانه را می دهد، آفریدگار بهتر از دیگران راه مستقیم را نشان می دهد.
دیگران، ما را برای خودشان می خواهند، ولی خداوند ما را برای خودمان می خواهد.
دیگران خطا، سهو، محدودیت و هوس دارند و ممکن است راهی را که نشان می دهند اشتباه باشد، ولی در خداوند، سهو و هوس نیست.
راه مستقیم را هم باید شناخت، هم باید پیمود، هم باید از ان خارج نشد و هم باید دیگران را به آن راه فرا خواند.
انتخاب راه مستقیم هم در فکر است و هم در عمل و گفتار.
هم در کارهای فردی و شخصی راه درست را باید شناخت، هم در کارهای اجتماعی .
افراط و تفریظ، خارج از راه مستقیم است، حتی در عبادت حدّ و اندازه دارد.
اسلام برای هر کاری راه صحیح را نشان داده است، تا جایی که برای کمک به محرومان یا بلند و کوتاه کردن صدا هنگام نماز یا مقدار تشویق و انتقاد، به اعتدال سفارش کرده است. در خوراک و پوشاک و مسکن، در علاقه به افراد یا دنیا، در قصاص و انتقام، به دوری از افراط و تفریط و به اعتدال و میانه روی فرمان داده است.
در قرآن و روایات، نمونه های زیاد آمده که در آنها به جنبه ی اعتدال، تاکید و از افراط و تفری نهی شده است. به موارد ذیل به این مطالب توجه فرمایید :
* پیامبر هم رسالت عمومی دارد؛ « و کان رسولا نبیا » و هم خانواده خویش را دعوت می کند. « و کان یامر اهله بالصلوه »
* اسلام هم نماز را سفارش می کند که ارتباط با خالق است؛ « اقیموالصلوه » و هم زکات را توصیه می کند که ارتباط با مردم دارد. « آتوالزکاه»
* مومنین هم دافعه دارند؛ « اشداء علی الکفار » و هم جاذبه دارند. « رحماء بینهم :
* هم ایمان و باور قلبی لازم است، « آمنوا » و هم عمل صالح. « عملوا الصالحات »
* هم اشک و دعا و درخواست پیروزی از خدا لازم است، « ربنا افرغ علینا صبرا » و هم صبوری و پایداری در سختی ها. « عشرون صابرون و یغلبوا مأتین»
آری اسلام دین یک بعدی نیست که تنها به جنبه ای توجه کند و جوانب دیگر را فراموش کند بلکه در هر کاری اعتدال و میانه روی و راه مستقیم را سفارش می کند.
آثار بندگی
1- ربوبیت
امام صادق (ع)مي فرمايد : "بندگي خدا جوهري است كه باطن آن ربوبيت است آنچه در بندگي مفقود شود در ربوبيت يافت مي شود " (ميزان الحكمه ج 6ص13)
آدمي در آن حدي كه بنده شود رب مي شود. البته نه رب خالق بلكه رب نفس. مراد از ربوبيت خدايي نيست بلكه مراد صاحب اختياري است
هر صاحب قدرتي صاحب چيزهايي است كه در اختيار دارد. عرب به كسي كه صاحب اختيار است رب مي گويد همانطور كه عبدالمطلب در جواب ابرهه گفت .
عبادت كردن زماني راهگشاست كه از عرض بيرون آيد و لفظ نباشد.
بسياري از ما انسانها در لفظ "لااله الا الله "مي گوييم ولي در عمل مشركيم. عبادت وقتي به جوهر جان تبديل شد به ربوبيت تبديل مي شود.
اين ربوبيت اقسامي دارد كه بيان مي گردد:
الف: ربوبيت بر نفس: زماني كه انسان خداي عزوجل را اطاعت نمود و خالصانه عبادتش كرد بر نفس خويش بينش نافذي حاصل مي كند.
قرآن مي گويد: « اگر تقواي الهي داشته باشيد خداوند مايه تشخيص براي شما قرار مي دهد » سوره انفال آيه 1
انسان با تقوا خير و شرش را بهتر از هر كسي متوجه مي شود و به سمتي حركت مي كند كه خير در آن نهفته شده است .
ب:ربوبيت بر خيال : در اثر عبادت انسان بر انديشه هاي خود مسلط مي شود و نيروي خيال خود را تحت فرمان عقل در مي آورد و دچار غرور و تكبر نمي شود .
قوه خيال انسان را هر لحظه از جايي به جاي ديگر مي برد و متوجه موضوعي مي سازد .
جان همه روزه لگد كوب از خيال / وز زيان و سود و از حرف زوال
خيال و باور غلط كار را براي انسان مشكل مي سازد. فرعون بر اثر تعظيم اطرافيان بود كه ادعاي خدايي مي كرد با اينكه خود مي دانست كه بنده اي بيش نيست .
سجده خلق از زن و از طفل و مرد / زد دل فرعون را رنجور كرد
انسان هنگامي كه بر روي زمين صاف راه مي رود آرام است و آرامش دارد ولي وقتي روي ديوار راه مي رود مضطرب و نگران است و از سقوط مي ترسد.
كج انديشي همانند بيماري سرگيچه است كه شخص در آن حالت همه چيز را در حال گردش مي بيند .
ج: ربوبيت بر تن : در اثر عبادت روح تقويت مي شود و جان مضاعف مي گيرد و بدن تحت فرمان اراده در مي آيد و از همين بدن كارهاي خارق العاده سر مي زند. امام صادق (ع)مي فرمايد: «آنچه را كه همت در آن قوي باشد بدن از انجام آن ناتواني نشان نمي دهد »
اوليا خدا طي الارض دارند واين طي الارض از مقوله تسخير بدني است كه تحت فرمان روح قرار مي گيرد. يعني انسان به درجه اي از كمال مي رسد كه حتي از فرشتگان بالاتر مي رود . در اثر عبادت حضرت حق است كه طبيعت مطيع انسان مي شود معجزات و كراماتي كه از عرفا و اوليا خدا صادر مي شود در اثر همين عبادت است .
حضرت جواد (ع) به وسيله طي الارض از مدينه به طوس آمدند و در هنگام شهادت امام رضا (ع) بر سر بالين باب خود قرار گرفتند .
2- مقامات و كرامات : حضرت محمد (ص) در اثر عبادت و بندگي خدا بود كه به مقام رسالت رسيد. اول عبادت كرد و بعد رسالت: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله »
بنابراين اگر از خداوند كمك مي خواهي اول عبادت كن و بعد طلب كمك بنما (اياك نعبد و اياك نستعين ) حضرت موسي (ع) از خداوند درخواست نزول تورات نمود به او دستور داده شد به ميقات بيايد زيرا تحمل دستور الهي نياز به سي شب خلوت نشيني دارد. لذا حضرت سي شب با خدا خلوت نمود و مراحل سلوك را طي كرد اما كافي نبود به همين دليل ده شب اضافه شد تا توانست شايستگي نهايي را بدست آورد .
3- يقين : سومين اثر بندگي و عبادت حضرت حق رسيدن به يقين است. قرآن در سوره مباركه حجر آيه 99 مي فرمايد: «خدايت را عبادت كن تا يقين فرا رسد»
لازمه رسيدن به يقين عبادت خالصانه خداست. انسان در سفر به سوي خدا بعد از گذشتن از اسلام و ايمان و تقوا به يقين مي رسد. امام صادق(ع) مي فرمايد: « ايمان از اسلام برتر است و يقين از ايمان برتر و چيزي برتر از يقين نيست.»
مرحوم نراقي مي گويد يقين اعتقاد ثابت و قطعي مطابق با واقع است به طوري كه با هيچ شبهه اي زايل نشود و امام باقر (ع) در مورد يقين مي فرمايد: «حقيقت يقين توكل بر خدا و تسليم در برابر ذات او و رضا به قضاي الهي و واگذاري تمام كارهاي خويش به اوست.» (بحار ج 7ص138)
4- اطمينان : اطمينان به معني آرام گرفتن و آرامش خاطر بعد از نگراني است. يكي از بلاهاي زندگي انسان نگراني و اضطراب است كه اين اضطراب در اثر بندگي خداي متعال از بين ميرود و جاي خود را به آرامش و صفا مي دهد زيرا آرامش نقش بسيار مهمي در سلامت و سعادت و صلاح و رستگاري فرد و جامعه دارد .
منابعی که در تهیه این جزوه از آنها استفاده شده است :
1- آموزش مفاهیم قرآن مسعود وکیل
2- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام استاد جعفر سبحانی
3- تاریخ پیامبران سیدهاشم رسولی محلاتی
4- در جستجوی مرواریدهای قرآنی فاطمه قاضی
5- تفسیر سوره یس محسن قرائتی
6- اینترنت
7- مجله بشارت