قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: کهف شماره سوره : 18 تعداد آیات: 110
تعداد کلمات: 1589 تعداد حروف: 6550 محل نزول: مکه
معنی : غار، شکاف کوه (اصحاب کهف)
علت نامگذاری :
بر اساس آيات 9 تا 76 اين سوره می باشد كه داستان اصحاب كهف، يعنى آن غارنشينان يكتاپرست را مطرح كرده است.
نامهای دیگر: اصحاب الكهف ، حائله
محتوای سوره :
با حمد و ستایش خداوند آغاز میشود، و با توحید، ایمان و عمل صالح پایان مییابد.
ترتیب سوره :
به ترتیب جمع آوری، هیجدهمین سوره است. به ترتیب نزول، شصت و هشتمین است که بعد از سوره «غاشیه» و قبل از سوره «نحل» نازل شده است.
داستان های سوره :
اصحاب کهف – موسی و خضر : 60 تا 82- یأجوج و مأجوج : 83 تا 98 .
فضیلت سوره :
امام صادق (ع) فرمود : « کسی که در هر شب جمعه سوره کهف را بخواند، شهید از دنیا می رود و با شهدا برانگیخته می شود و هر کس آیه آخر این سوره را هنگام خواب بخوتند، در هر ساعتی بخواهد بیدار می شود. »
پنجره ای به نور :
کلاس شروع شده بود اما من هنوز جواب کامل سوال جلسه ی قبلم را که راجع به منابع و راه های شناخت و معرفت بود، نگرفته بودم. از استاد خواستم که پاسخ آن ها را تکمیل کند. ایشان در جوابم با لبخند گفت : اگر اجازه بدهی، درس را شروع کنم و بعد از پایان درس، تا زمانی که وقت به ما اجازه بدهد، جواب آن ها را می دهم.
با این که این سوالات ممکن است ذهن بسیاری از افراد را مشغول کند و به دنبال پاسخ آن باشند، ولی احساس کردم که بعضی از همکلاسی هایم زیاد مشتاق نیستند.
بعد ازپایان درس، استاد از آن ها پرسید :
به نظر شما منابع و راه های معرفت و شناخت کدام اند ؟ هر کس جوابی می داد و کلاس دچار همهمه شد. در نتیجه، ایشان با اشاره ی دست کلاس را آرام کرد و گفت : اگر اجازه بدهید به علت کمبود وقت، خودم پاسخ را می دهم.
منابعی که می تواند ما را از واقعیت های موجود این جهان با خبرسازد، عبارتند از : حس، عقل، تاریخ، فطرت و وجدان، وحی و پیام الهی، کشف و شهود.
یکی از بچه ها پرسید : آیا با همین حواس معمولی که در وجود همه ماست، می شود شناخت پیدا کرد؟ دلیل محکمی همچون قرآن را داریم که بشود به آن استناد کرد ؟ در این جا بود که استاد با همان آرامش همیشگی اش، آیاتی از کلام الله را تلاوت نمود : « أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ » (سوره ق/6) . آیا آن ها به آسمانی که بالای سرشان است، نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده ایم و چگونه به وسیله ی ستارگان زینت بخشیده ایم و هیچ شکاف و ناموزونی در آن نیست .
در این آیه، توجه انسان ها را به آسمان و زیبایی های آن و چگونگی ساختمان کرات آسمانی و به ویژه توجه آن ها را به عدم وجود ناموزونی هادر آن جلب می کند که هم زیباست و محکم، هم منظم و خالی از عیب و نقص.
در آیه دیگر : « اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَرَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ خداوند شما را از شکم مادران خارج نمود، در حالی که هیچ نمیدانستید اما برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر نعمت او را به جای آرید.» (نحل / 78)
در این آیه نیز قرآن روی مساله گوش و چشم و دل به عنوان سه وسیله اصلی شناخت و معرفت تکیه می کند که دلیل روشنی است بر اعتبار مشاهده و حس به عنوان یک منبع اصلی شناخت. (پیام قرآن، جلد اول، مکام شیرازی)
همچنین بخشی از آگاهی های ما از طریق شنیدن است، از قبیل بسیاری مطالب که حاصل تجارب و تحقیقات یا فکر و اندیشه دیگران است یا حوادثی که اتفاق افتاده و ما آن ها را از افراد و منابع مورد اعتماد می شنویم.
بخش دیگر آن، دریافت های ما از طریق مشاهدات و دیدنی هاست و دیگر بخش عمده ی آن، مشاهدات درونی و دریافت های باطنی ماست.
اما آنچه از راه دیدن و شنیدن یا مشاهده درونی وارد ذهن می شود، هنوز سطحی و کم ارزش است، چون به قدر کافی بررسی و ارزیابی تحلیل نشده و باید این مواد خام در حوزه ی «دل» و به یاری فکر و اندیشه پخته شود تا به صورت آگاهی قابل اعتماد با ارزش و در خور پذیرش و پیروی در آید. قرآن رشد انسانی را در پرتو درست به کار گرفتن این ابزار می شناسند.
حس : انسان دارای حس های متعددی است : حس باصره، حس سامعه، حس ذائقه و ... . اگر فرض کنیم انسان فاقد همه حواس باشد، فاقد همه شناخت ها نیز خواهد بود.
در میان فلاسفه اختلاف نظر بسیار است، ولی اکثر آنان « حس و تجربه حسی» را به عنوان یکی از منابع شناخت می شناسند، هرچند که در برابر آن ها دو گروه دیگر از فلاسفه در دو قطب افراط و تفریط ظاهر شده اند.
الف) گروهی از آن ها حس را يگانه راه شناخت مى دانند و هرگونه منبع ديگرى اعم از عقل و خرد و غير آن را مورد انكار قرار مى دهند. در حالی که باید گفت حس خطاهای زیادی دارد که برای اصلاح آن ها باید از عقل استفاده کرد و دیگر این که حس ما تنها سطح اشیاء را درک می کند، و از یک جسم تنها سطوح آن را می بینیم، بنابراین اگر ادارکات عقلی در این جا پا درمیانی نکند پی بردن به حقیقت جسم هم امکان پذیر نیست.
ب) گروهی دیگری که در مقابل آن ها قرار گرفته، حس و تجربه را به کلی از کار انداخته اند و کمترین بهایی برای آن در معرفت قائل نیستند، بلکه تنها به عقل اهمیت داده و آن را منبع شناخت می دانند.
عقل : « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لاَ یَعْقِلُونَ» « براستی بدترین جنبندگان در نزد خدا، کَرها و گُنگ هایی هستند که تعقل نمی کنند» (انفال / 22)
در قرآن کریم، حدود 700 بار به تفکر و تدبر و تعقل دعوت شده است .
« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » اين گونه خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند تا عقل خود را به کار گیرید و اندیشه کنید » . (بقره /242)
در این آیه، خداوند هدف از نزول آیات الهی را تعقل و اندیشه مردم ذکر می کند و با تعبیر «لعّل» که در این گونه موارد برای بیان هدف است، این حقیقت را آشکار می سازد.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است : هنگامی که خداوند بخواهد نعمتی را از بنده اش به خاطر ناسپاسی بگیرد، اولین چیزی که از او دگرگون می سازد، عقل اوست. (بحارالانوار، جلد 1، ص94، حدیث 20)
«عقل» به گفته ی لسان العرب و مفردات راغب، در اصل از «عقال» به معنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند؛ و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است.
علاوه بر حواس انسان برای شناخت، نیاز به نوعی تجیه و تجلیل دارد که این تجزیه و تحلیل، کار عقل است. از نظر بعضی از فلاسفه، منبع مهم معرفت، حس است و ادراکات عقلی را به کلی از درجه اعتبار ساقط دانسته و بیشترین بهانه ی آن ها در این زمینه این است که با پیشرفت سریعی که در علوم طبیعی در قرون اخیر رخ داده و بسیاری از رازهای جهان طبیعت از طریق تجربه های حسی گشوده شده، این فکر را تقویت کرده که تنها ی توان بر همین منبع حس تکیه کرد و بر هر چه غیر آن است، خط بطلان کشید و دیگر، اختلاف میان فلاسفه در مسائل عقلی است با این که هر کدام برای اثبات عقیده ی خود دلایلی ظاهراً منطقی ذکر می کنند.
رسول خدا (ص) فرمودند : انسان ممکن است اهل جهاد و نماز و روزه و از امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر باشد، اما روز قیامت تنها به اندازه ی عقلش به او پاداش داده می شود. ( مجمع البیان، جلد 10، ص 324).
تاریخ : در قرآن، مسائل تاریخی به دو صورت مطرح شده است :
الف- به صورت مدون : یعنی قسمت های زیادی از تاریخ اقوام پیشین را برای مسلمانان باالفاظ و عبارات ظریف و دقیقی بازگو می کند و نقاط تاریک و روشن زندگانی آن ها را با ذکر پیامدهای آن نشان می دهد تا سبب آگاهی و بیداری آن ها شود.
ب) به صورت تکوین : یعنی ارائه آثار تاریخی بازمانده از اقوام پیشین، آثاری که خاموش است، اما یک دنیا غوغا دارد.
آثاری که انسان می تواند همانند یک آینه چهره ی زندگی خود و آینده اش را در ان ببیند.
« لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ » (یوسف / 111)
در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه.
« أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ » (فیل / 1)
آیا ندیدی پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد ؟ همانا که به قصد درهم کوبیدن خانه کعبه، با لشکر انبوه فراوان از سرزمین یمن به راه افتادند و خداوند آن لشکر عظیم قدرتمند را با سنگریزه های کوچکی که به وسیله پرندگان ضعیف و ناچیزی پرتاب میشد، در هم کوبید.
تاریخ به عنوان یکی از منابع شناخت معرفی شده و قرآن به طور صریح و قاطع، آن را برای مطالعه عرضه می دارد، نه برای سرگرمی. تاریخ در صورتی که به طور کامل تنظیم شود، مجموعه تجارب انسان ها را در تمام قرون و اعصار پیش روی مطالعه کنندگان می گذارد. اهمیت ان بدین سبب است که بدانیم کمتر حادثه ای در زندگی امروز می توان یافت که نمونه یا نمونه هایی از آن در گذشته واقع نشده باشد و اینکه می گویند : « تاریخ پیوسته تکرار می شود » یک واقعیت است، البته ممکن است موارد استثنایی داشته باشد ولی اکثراً حوادث در این قانون کلی جمع است.
امیر مومنان علی (ع) در سخنان گرانبهای خویش به وضوح به این مطلب اشاره کرده است و می فرمایند : « عبادالله انّ الدهر یجری بالباقین کجر بالماضین»
ای بندگان خدا، روزگار در مورد بازماندگان همان گونه جریان می کند که درباره گذشتگان جریان داشت. (نهج البلاغه / خطبه 157)
از آنجایی که آزمایشگاه فیزیک و شیمی ظواهر یا ترکیب اجسام را مورد بررسی قرار می دهند، تاریخ نیز در آزمایشگاه خود رمز پیروزی ها و شکست اقوام، دلیل پیشرفت و سقوط تمدن ها و عکس العمل و واکنش صفات و روحیات مختلف اقوام و اشخاص را مورد آزمایش قرار داده است، به همین دلیل آموزنده و دارای جاذبه های فراوانی است. به این ترتیب، تاریخ وسیله خوبی است برای بررسی عوامل خوشبختی و بدبختی بشر اگر می بینیم که قرآن مجید روی تاریخ پیشینیان تکیه می کند و بسیاری از سوره های قرآن ناظر به مباحث تاریخی است و حتی گتهی اکثریت قریب به اتفاق آیات یک سوره را تاریخ پیشینیان تشکیل می دهد، به علت همین نکته است.
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است : حضرت داود (ع) روزی از شهر بیرون آمد، در حالی که زبور می خواند و هنگامی که زبور می خواند هر کوه و سنگ و پرنده و حیوان وحشی با او همصدا می شدو او همچنان به راه خود ادامه داد تا به کوهی رسید که بر فراز آن پیامبری عابد زندگی می کرد که به حزقیل می گفتند. هنگامی که صدای زمزمه کوه ها و پرندگان و درندگان را شنید، فهمید داود (ع) به آن جا آمده .
داود به او گفت : آیا اجازه می دهی من بالا بیایم ؟ گفت : نه ، داود (ع) گریه کرد. خداوند به حزقیل وحی کرد که داود را سرزنش مکن و او عافیت بخواه، حزقیل برخاست و دست داود را گرفت و به محل خود آورد.
داود از او پرسید : آیا هرگز تصمیم بر گناه گرفته ای ؟
گفت : نه
پرسید : آیا هرگز غضب و خودپسندی به خاطر عبادت هایت در تو پیدا شد ؟
گفت : نه
گفت هرگز تمایل به دنیا پیدا کرده ای تا شهوات و لذت های آن را به دست آوری ؟ گفت : آری، گاهی به قلب من خطور می کند.
پرسید : در آن حال چه می کنی ؟
گفت : وارد این دره می شوم که می بینی، از آنچه در آن است، عبرت می گیرم.
داود (ع) وارد دره شد. در آن جا تختی از آهن دید که جمجمه ی پوسیده و اسخوان های متلاشی شده و لوحی در ن جاست که چیزی بر آن نوشته شده .
داود (ع) آن را خواند و معلوم شد این جا مربوط به پادشاه بسیار قدرتمندی است که سال های طولانی حکومت کرده شهرهای بسیاری فراهم نموده، حرمسرای گسترده ای داشته و سرانجام کارش به این جا رسیده است. (بحارالانوار، جلد 14، ص22)
با اتمام وقت کلاس و معرفی این منابع، یکی از همکلاسی ها گفت آن قدر بحث شما شیرین بود که من بید در نگاهم به درس تاریخ تجدیدنظر کنم. اما امروز با همین وقت محدود و توضیحات استاد متوجه شدیم که تاریخ چه نقش مهمی می تواند در شناخت و معرفت ما داشته باشد.
منابع : قرآن، پیام قرآن، شناخت اسلام، مجمع البیان، بحارالانوار
ثعلبه و ثروتمندی او
« ثعلبة بن حاطب» نازل شده است، او که مرد فقیرى بود، و مرتّب به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى رفت، اصرار داشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دعا کند; تا خداوند مال فراوانى به او بدهد!
پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: قَلِیلٌ تُؤَدِّی شُکْرَهُ خَیْرٌ مِنْ کَثِیر لاتُطِیقُهُ: «مقدار کمى که حقش رابتوانى اداکنى،بهترازمقدار زیادى است که توانائى اداءحقش رانداشته باشى»
آیا بهتر نیست به پیامبر خدا تأسّى جوئى، و به زندگى ساده اى بسازى؟ ولى «ثعلبه» دست بردار نبود، و سرانجام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: به خدائى که تو را به حق فرستاده سوگند یاد مى کنم، اگر خداوند ثروتى به من عنایت کند، تمام حقوق آن را خواهم پرداخت.
پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى او دعا کرد، چیزى نگذشت که (طبق روایتى) پسر عموى ثروتمندش از دنیا رفت، و ثروت سرشارى به او رسید.
و طبق روایت دیگرى، گوسفندى خرید، و به زودى زاد و ولد کرد، آن چنان که نگاهدارى آنها در «مدینه» ممکن نبود، ناچار به آبادى هاى اطراف «مدینه» روى آورد، و آن چنان مشغول و سر گرم زندگى مادّى شد، که در جماعت و حتى «نماز جمعه» نیز شرکت نمى کرد.
پس از مدتى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مأمور جمع آورى «زکات» را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد.
ولى این مرد کم ظرفیت، تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى، خوددارى کرد، نه تنها خوددارى کرد، که به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نموده گفت:
این حکم، برادر «جزیه» است; ما مسلمان شده ایم که از پرداخت «جزیه» معاف باشیم و با پرداخت «زکات»، چه فرقى میان ما و غیر مسلمانان باقى مى ماند؟!
هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)سخن او را شنید فرمود!: «واى بر ثعلبه!، اى واى بر ثعلبه»! و در این هنگام آیات 75-78 سوره توبه نازل شد.
« وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصّالِحینَ فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللّهَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ »
بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد; و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود» اما هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند! ـ این عمل، (روح) نفاق را، تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلّف جستند; و به خاطر آن است که دروغ مى گفتند. ـ آیا نمى دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشى آنها را مى داند; و خداوند داناى همه غیب ها (و امور پنهانى) است؟!
کتاب شان نزول آیات قرآن برگرفته از تفسیر نمونه
تهیه و تنظیم : محمد جعفر امامی
قرآن و ادبیات فارسی
مَالِکِ یَوْمِ الدِّین
مالک و پادشاه روز جزاست
خداوند تبارک و تعالی علاوه بر اینکه مالک زمین و آسمان و هرچه در آن است می باشد مالک روز قیامت و روز پاداش یا عقاب بندگان نیز هست. مولانا با بیان ظریف و شیوای خود در ادبیات زیر به نکاتی اشاره می کند که به درک دقایق نهفته در آیه مذکور کمک میکند. از نظر ایشان مالکیت الهی به «یوم دین» منحصر نمی شود و این مالکیت، همه هستی را در بر می گیرد، از جمله مالک غم و شادی ما آدمیان نیز هست.
در کتاب شرح مثنوی بدیع الزمان فروزانفر اینگونه آمده است که : « ملیک دین» به کنایت حق تعالی که مالک و خداوند روز جزا و قیامت است، ماخوذ است از آیه شریفه : ( مالک یوم الدین : ملیک پادشاه) ، (دین : جزا و پاداش) . غم و شادی که در طبیعت انسان به وجود می آید هم تاثیر قدرت و فعل حق است و او می تواند که آنچه را موجب شادی است مولد غم و بالعکس قرار دهد و از عین غم شادی برانگیزد و از صمیم شادی غم پدید آورد زیرا هیچ چیز به نحو وجوب نتیجه ثابت ندارد ... .)
آتش طبعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین دهد
ایشان می فرمایند : ای انسان اگر تو غم یا شادی را در درون خودت احساس می کنی همه از امر خداوند متعال است. در ادامه راه درمان این غم و شادی را نیز نشان می دهد. ما انسان ها همیشه به خاطر توجه به دنیا دچار غفلت زندگی شده، به وجود آورنده این عالم و مافیها را فراموش می کنیم. خداوند حکیم برای اینکه ما را به خودمان بیاورد غمی را در ما به وجود می آور که به خاطر آن غمگین می شویم. ایشان می فرمایند وقنی غمگین شدید استغفار کنید چرا که طلب مغفروت از باری تعالی مانند آبی که روی آتش ریخته شود آن تاریکی های غم را شسته و از بین می برد.
همین امر سبب می شود کهانسان او را به یاد آورد و از او استمداد ناید. بنا به رموده مولانا که می گوید : « غم به امر خالق آمد کار کن» یعنی با طلب مغفرت و تلاش و کوشش برای درست زندگی کردن و آلوده به گناهان نشدن هیچ وقت او را فراموش نکنیم. وقتی چنین شد توجه بما به خداوند متعال صد چندان شده و همان غم تبدیل به شادی می شود که این شادی لذت بخش مانند آن است که کسی در بند بوده و به آزادی رسیده است.
علامه جعفری در تفسیر این ابیات می فرمایند : « این تسلیم که حقایق در مقابل خداوندی دارند، حتی در ظریفترین پدیده ها نیز حکم فرماست. آتش طبیعت انسانی یک نیرو یا پدیده مشخص درونی است، ولی همین آتش آن موقع می سوزاند که خداوند یگانه به او دستور بدهد. نتیجه تندی آتش خشم این است که تو در آن موقع خود را غمگین خواهی یافت، نیز با امر خداوندی همین آتش طبیعت به صورت غنچه شکوفان درآمده تو را شادمان می سازد. در این موقع همان را که تو بند پای خویش گمان می کنی وسیله آزادی می گردد.»
در ادامه ابیات عناصر جهان هستی را بنده خدا معرفی می کند . اگرچه آنها ظاهرا برای ما مرده به نظر می رسند اما در مقابل خداوند تبارک و تعالی موجودات زنده ای هستند که همه به فرمان او عمل می کنند. چنانکه چوبی در دست حضرت موسی (ع) به امر الهی به اژدهایی تبدیل می شود و مانند آتشی که خاصیت آن سوزاندن است در مقابل امر الهی بر حضرت ابراهیم (ع) همچون گلستانی می شود. آتش در برابر خداوند متعال شب و روز همچون عاشقی، پیچان در قیام است و رو به بالا زبانه می کشد.
در ادامه باز به مسبب الاسباب اشاره می کند که درست است که ساییدن سنگ و آهن سبب به وجود آمدن آتش می شود اما اگر خداوند متعال نخواهد و امر به آن دو نکند این آتش هم به وجود نخواهد آمد. پس این همیشه به خاطر داشته بشد که سبب ساز همه سببها خداوند تبارک و تعالی است و اگر او نخواهد هیچ سببی به نتیجه نخواهد رسید همچنانکه در معجزات پیامبران چنین می بینیم که اسباب پشت پرده ای نیز وجود دارد که ما از آن بی خبریم.
هرچه کاری از برای او بکار چون اسیر دوستی ای دوستدار
گِردِ نفس دزد و کار او مپیچ هرچه آن نه کار حق، هیچ است هیچ
پیش از آنکه روز دین پیدا شود نزد مالک دزد شب رسوا شود
در ادامه مولانا در ابیات دیگری به آشکار شدن اعمال انسان در روز قیامت که طبق آیه شریفه مالک آن روز فقط خداست اشاره می کند. دکتر محمد استعلامی در تفسیر این ابیات می فرمایند : (کار نفس اشتغال به امور مادی و هوا و هوس است. مولانا در موارد دیگری هم نفس را «دزد»می شمارد یا به موش تشبیه می کند که «گندم اعمال و عبادات» را از انبار وجود ما می رباید. در بیت 1067 به آیه 4 سوره الفاتحه نظر دارد و «مالک یوم الدین» پروردگار است و «دزد شب» نفس یا انسانی است که در پی هوای نفس باشد و ... )پس می توان نتیجه گرفت که ای انسان تو هر کاری که می خواهی انجام دهی برای او انجام بده و به حرف هوای نفس خودت که مانند دزدی در درون تو لانه کرده و منتظر فرصت است تا فرشته درون تو را بدزدد شب رسوا خواهد شد. در آن روز به تدبیر و خواست الهی گناهان انسان در ظاهر او نمایان می شود دزدیده شده های او به تعبیر موالنا بر گردنش آویزان است طوری که همه بندگان آن را می بینند و آن روز است که : « یَوم تُبلیَ السّرائِر نام گرفته است.
پس چه خوب است که همه انسانها از خواب غفلت بیدار شده و مالکیت خداوند متعال را خالصانه بپذیریم و او را صاحب همه چیز و همه کس بدانیم.
ابوالفتوح در ترجمه این آیه ابتدا به تلفظ مالک اشاره ای دارد مبنی بر اینکه بسیاری از صحابه و تابعین، مَلِک تلفظ کرده اند و حجت آنان ایت است که گفتند : خدای تعالی در دنیا ملوک را تمکین کرد و بعضی را مملکت داد چون انبیاء و اوصیاء و ائمه را، فرد ملک از همه باز ستاند و همه را معزول گرداند و حجت آنان که با الف خوانند آن است که مکیت تصرف در این روز کس ندارد، برای آنکه مالکیت همه ماکان در این روز زایل شود و املاک همه ملاک ا خدای تعالی افتد چه ما بتملکی او مالک باشیم چون دست تصرف م از آن کوتاه کنند ما را تصرف نباشد.
در تفسیر کشف الاسرار آمده است :دین در اینجا به معنای شمار است و پاداش، می گوید : مالک و متولی حساب بندگان منم، تا کسی را بر عیبهای آنان وقوف نیفتد که شرمسار شوند؛ خداوند خواهد تا کرم نماید پس از آنکه قهر راند!
پرسش و پاسخ قرآنی
نور چیزی دیدنی و محسوس است پس چگونه خدا نوری است که قابل رؤیت و محسوس نیست؟
خداوند متعال در قرآن می فرماید: «لیس کمثله شی» و از این آیه برمی آید که خداوند قابل دیدن نیست و از طرفی در آیات دیگری مانند «الله نور السماوات و الارض مثل نوره...» (نور/ آیه 35) می فرماید خداوند نور است و یا در دعای کمیل آمده: «یا نور و یا قدوس» در حالی که نور قابل دیدن است این آیات چگونه قابل جمع هستند؟
پاسخ :
در قرآن کریم در بعضی از آیات سخن از «نور» گفته شده از جمله: در آیه ۳۵ سوره نور می فرماید: « اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ » خداوند نور آسمان ها و زمین است.
در برخی از آیات دیگر قرآن نیز اشاره شده که ایمان نور است و انسان را از ظلمات به سوی نور خارج می کند. « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ» (بقره / آیه 257) و در سوره مائده قرآن کریم را نور نامیده است : « قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ» (مائده / 15) همچنین در برخی آیات، آیین اسلان را به عنوان نور مطرح می کند : « يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ » (صف / 8) و نیز شخص پیامبر اکرم(ص) به نام چراغ، و نور روشنی بخش معرفی می شود «سراجا منیرا» و در برخی از احادیث هم آمده است که «علم نور است» (میزان الحکمه، ج 10، ص 239) یا امامان معصوم(ع) نورهستند.
با توجه به مطالب فوق لازم است بدانیم که «نور» چیست؟
نور، یک پدیده ای است که در ذات خودش آشکار است و چیزهای دیگر را هم آشکار و روشن می کند. نور دارای ویژگی هایی می باشد که برخی از آنها را برمی شماریم:
«نور زیباست» ، « وسرچشمه زیبایی هاست» ، « بالاترین سرعت ها از نور است» ، «نور وسیله مشاهده موجودات است» ، « نور پرورش دهنده گیاهان و گل ها است » ، « نور موجب پیدایش رنگ ها می شود» ، « نور باعث نابودی میکروب ها می شود» ، « انرژی های زمین از نور تامین می شود» ، « وافراد گمشده بوسیله نور راه خودشان را پیدا می کنند و هدایت می شوند».
با توجه به مطالب فوق روشن شد که نور ویژگی حیات بخشی و هدایتگری دارد پس اگر قرآن می فرماید: «خدا نور است» در حقیقت این یک نوع تشبیه است یعنی خدا همچون نور هدایتگر و حیات بخش است و هر موجودی به هر اندازه ای که با او ارتباط برقرار کند، از نورانیت او برخوردار می شود. گاهی یک موجودی مثل پیامبر(ص) نور می شود، یا قرآن کریم که کلمات خداوندتبارک و تعالی است نور است و یا امام و علم نور می باشند؛ در حقیقت اینها همه به خاطر ارتباطشان با خدا و به تعبیری آیینه بودن برای خدا و واقع نمایی شان نور هستند چرا که انسان را به سوی نور و سرچشمه نور واقعی که خداست رهنمون می شوند. آری در حقیقت این نور الهی است که به همه جان تازه می بخشد حرکت و پرورش می دهد و افراد را هدایت می کند.
البته یادآوری این نکته لازم است که ما دو نوع «نور» داریم :
1- نور مادی
2- نور معنوی.
نور مادی، حسی ظاهری و همین نوری است که به وسیله الکتریسیته ایجاد می شود و ما آن را می بینیم.
آیا به خدا که نور می گویندیعنی همین نوراست؟! که با آیه «لیس کمثله شیء» (شوری/11) رو به رو می شویم که هیچ چیز جز مثل خدا نیست پس خدا نمی تواند جسم باشد ولو به صورت یک جسم لطیفی مثل نور باشد. پس در حقیقت این یک نوع تشبیه، برای نور معنوی است که قسم دوم نور می باشد.
لذا می گوییم: خدا نور است اما نوری معنوی، همانطور که پیامبر و امام و قرآن نور هستند اما نوری معنوی؛ بنابراین در اینجا هدف این بود که نقش هدایتی خداوند تعالی را بوسیله «مثال نور» به وسیله ما معرفی کنند نه اینکه می خواهند بگویند که خداوندتبارک و تعالی نور ظاهری و حسی و مادی است.
نتیجه گیری :
با توجه به مطالب فوق به دست می آید که آیه «لیس کمثله شیء» می خواهد مثلیث و اینکه خدا مثل چیزی باشد را نفی کند، نه تشبیه کردن خدا به چیزی را.
ما گاهی برای فهم معارف عالی نیاز به تشبیه معقولات به محسوسات داریم تا مطلب را خوب درک کنیم. به عنوان مثال ما برای اینکه خدا را به کودکان معرفی کنیم تا او را بیشتر بشناسند برایشان مثال می زنیم و این اشکال ندارد؛ اما این بدین معنا نیست که خدا مثل دارد. مثل داشتن خدا، یک مطلب است، و اینکه خدا را تشبیه بکنیم به چیزی که درک آن ممکن و راحت تر شود مطلب دیگر می باشد. که این آیات درصدد بیان این دو مطلب می باشد.
معیشت در قرآن
یکی از جنبه های مهم زندگی، اقتصاد و مدیریت اقتصادی در خانواده است.
اقتصاد از واژه قصد گرفته شده و به معنای میانه روی اعتدال است. اصولا نگاه قرآن به اقتصاد و امرار معاش، نگاهی در راستای بهره وری مناسب و درست از امکانات و وسایلی است که خداوند عالم به طور مستقیم و یا با تلاش و تولید و کار در اختیار بشر قرار داده است .
خداوند بلند مرتبه خود را مکلف به روزی دادن به همه موجودات می داند : « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود / آیه 6) به کلام ساده تر روزی همه ما از جانب خالق ما تضمین شده است.
استاد سخن پارسی، سعدی در بوستان داستان جالبی را نقل می کند :
یکي طفل دندان برآورده بود پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش؟ مروت نباشد که بگذارمش
چو بيچاره گفت اين سخن، پيش جفت نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
مخور هول ابليس تا جان دهد همان کس که دندان دهد نان دهد
حال که طبق وحی، روزی و درآمد و کم و زیاد شدن آن به دست خداوند بلند مرتبه است، پس نقش انسان چیست ؟
از دیدگاه قرآن و روایات معصومین(ع)، سعی و تلاش برای اداره زندگی، در سایه موازین شریعت و به دور از افراط و تفریط، به عنوان عبادت ارزشمند و در ردیف جهاد و مبارزه مسلحانه عليه دشمنان و متجاوزان معرفی شده است، خدای متعال در سوره مزمل آیه 20 میفرمايد: «آن مقدار از قرآن كه برای شما ميسر و امكان پذير است تلاوت كنيد، خداوند میداند كه به زودی گروهی از شما بيمار میشوند، گروه ديگر برای به دست آوردن فضل الهی و كسب روزی به مسافرت میروند و گروه ديگری در راه خدا جهاد میكنند، پس آن مقداری كه برای شما ممكن است از آن تلاوت كنيد.»
در آيه شريفه سه نوع عذر ذكر شده است اولی جنبه جسمانی دارد «بيماری»، دومی جنبه مالی «مسافرت برای كسب و كار» و سومی جنبه دينی دارد كه «جهاد در راه خدا» است. لذا برخی گفتهاند از اين آيه استفاده میشود كه سعی و تلاش برای اداره زندگی و امرار معاش هم رديف جهاد در راه خدا است، در احاديث نيز داريم: «كسی كه برای تأمين مايحتاج زندگی خانوادهاش، سعی و تلاش میكند تا اسباب معيشت آنان را فراهم سازد، مانند مجاهدان راه خدا است كه در برابر دشمنان مبارزه مسلحانه میكنند.»
يعنی همانگونه كه مجاهدان در راه خدا، جانشان را به خطر انداخته و در برابر دشمنان داخلی و خارجی و برای حفظ كشور و سرزمين اسلامی، جانفشانی میكنند، كار و كوشش در سنگر اقتصاد نيز چنين نقشی دارد، زيرا با سعی و تلاش در سنگر اقتصاد است كه توسعه و پيشرفت محقق میشود، روزنههای نفوذ و تسلط مسدود شده و جامعه را از ذلت وابستگی، رهايی پيدا كرده ارزشهای آن، از دست برد اجانب حفظ میشود به تاراج نمیرود.
همچنین در سوره اعراف، ایمان به خدا عامل نزول برکات و باز شدن درهای آسمان معرفی می شود : « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ. » (اعراف/ آیه 96) و یا در جایدیگر، تقوا و پرهیزگاری را عامل اصلی درآمد و روزی معرفی می کند، حتی از جایی که انسان فکر نمی کند. « وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ » (طلاق/ آیه 2 و3)
حال انسان با تلاش و کوشش و تجارت و کسب و کار از جانب خداوند عالم که بهترین روزی دهندگان است و هو خیر الرازقین (سبا/آیه 39) کسب مال کرده، چه وظیفه ای دارد؟ مالش را چگونه و در چه راهی باید خرج کند ؟
نخست آنکه دین داری با خوردن و پوشیدن و استفاده از لذات دنیوی و نعمت های حلال خداوند هیچ منافاتی ندارد : « وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً ». (مائده / آیه 88).
بین دین داری و ثروت هیچ تعارضی وجود ندارد البته مال و ثروتی که مالک آن را خداوند عالم بدانیم و به دیگران نفع برساند، همچون سلیمان، داود (ع) که گفتند : « هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي » (نمل/40) ، نه همچون قارون و فرعون که ثروت را نتیجه ی اعمال خود می دانستند : «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي» (قصص/ ایه 78). البته مال دوستی امری فطری است و هیچ نقصی محسوب نمی شود، اما خداوند عالم علاوه بر ثروت دنیوی، انسان را متوجه آخروت هم می کند : «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران / آیه 14).
آنچه در دین مبین اسلام مذمت شده، اسراف است : «کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا» (اعراف /31) که خدواند اسراف کنندگان را دوست ندارد. «إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفينَ» (انعام / آیه 141) یکی از دستورات لقمان به فرزندش، میانه روی در زندگی است : « واقصد فی مشیک » (لقمان/ آیه 19) قناعت و صرفه جویی در زندگی، از اصول زندگی است، زیرا صرفه جویی مصرف چیزی به شکل درست مناسب آن است.
مولای متقیان و میر مومنان (ع) درباره قناعت در نهج البلاغه می فرماید : « القناعه مال لا ینفذ» قناعت مالی است که پایان نیابد. البته در دنیای امروز، کتاب ها و مقالات و سایت های زیادی در مورد نحوه خرج کردن مال و مدیریت مالی زندگی و پس ازنداز وجود دارد که اهمیت موضوع را در دنیای امروز می رساند.
در مکتب وحی مالک اصلی وحقیقی خداوند است و مال و دارایی به صورت امانت به ما اعطا شده، وظایفی بر دوش ماست که با انجام آن ها، نه تنها جامعه اسلامی دوام و قوام می یابد، بلکه سود و منفعت آن به طور مستقیم، آن هم باتناسباتی شگفت انگیز به خود ما باز می گردد.
تناسب اول : خداوند عالم در سوره بقره آیه 245، سوره حدید آیه 11 و 18 و در سور تغابن آیه 17 به ما گوشزد می کند که هرکس به خدا قرض نیکو بدهد، خداوند برای او مضاعف و دو چندان می کند. قرض نیکو به خداوند، همن قرض به بندگان خداوند است.
تناسب دوم : «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمثالِها» (انعام / آیه 160) هرکس هر عمل خیری انجام دهد، ده برابر مزد و پاداش می گیرد.
تناسب سوم : در سوره بقره ، تناسب شگفت انگیز دیگری وجود دارد : «مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی كُلِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ واللهُ یُضعِفُ لِمَن یَشاءُ» (بقره / آیه 261)
آنان که اموال خود را در راه خدا نفاق می کنند، همچون دانه است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه که می شود یک در برابر هفتصد.» یعنی اگر انسان اندکی مال در راه خدا انفاق کند، هفتصد برابر پاداش خواهد گرفت. زکات، صدقه، خمس، انفاق، رسیدگی به ایتام و امور خیریه از وظایفی است که نه فقط تاثیر معنوی و اخروی دارد، بلکه تاثیر دینوی بر مال و ثروت ما نیز دارد.
منابع قرآنی
تفسیر نمونه :
تفسیر نمونه توسط گروهی از دانشمندان، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی طی 15 سال در 27 جلد تنظیم و چاپ گردیده است.
طریقه ی جمع آوری این گروه به این گونه بوده است که آیات قرآن در بخش های بین افراد تقسیم شده و از تفاسیر مجمع البیان، انوار التنزیل، الدر منثور، برهان المیزان، المنار، فی ظلال، مراغی، مفاتیح الغیب، روح الجنان، اسباب النزول، قرطبی، روح المعانی، نورالثقلین، صافی ، تبیان و بعضی تفاسیر دیگر استفاده گردیده و از سال 1362هـ.ش تاکنون ده ها بار چاپ شده است.
ویژگی های این تفسیر :
1- در تفسیر آیات، به جای پرداختن به مسائل ادبی و عرفانی و مانند آن، توجه خاصی به مسائل سازنده زندگی مادی و معنوی و به ویژه مسائل اجتماعی شده است.
2- به تناسب عناوینی که در آیات مطرح می شود، در زیر هر آیه، بحث فشرده و مستقلی دربابره موضوعاتی مانند ریا، بردگی، حقوق زن، فلسفه حجِ و مانند آن آمده و خواننده را از مراجه به کتاب دیگر بی نیاز می کند.
3- کوشش شده ترجمه ذیل آیات به صورت سلیس و روان و گویا و دقیق و در عین حال جالب و رسا باشد.
4- به جای پرداختن به بحث های کم حاصل، توجه خاصی به ریشه و لغات و شان نزول آیات شده است که هر دو در فهم دقیق معانی قرآن موثر هستند.
5- اشکالات و ایراداات و سوالات مختلفی که پیرامون اصول و فروغ اسلام مطرح می گردد، به تناسب هر آیه، طرح شده و پاسخ فشرده ی آن ذکر گردیده است.
6- از اصطلاحات پچیده علمی که نتیجه ی آن اختصاص به صنف خاصی است، در متن کتاب دوری گردیده و به هنگام ضرورت در پاورقی آمده است.
در ضمن کتاب فهرست موضوع تفسیر نمونه در یک جلد تهیه وتنظیم شده است که طی دو سال و با استفاده از 15 هزار فیش به وجود آمده است و می شود گفت کلیدی برای استفاده از تفسیر نمونه می باشد.
که این کتاب توسط آقایان احمدعلی بابائی و علی رضا داورزنی تهیه گردیده است.