قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره : مریم شماره سوره : 19 محل نزول : مکه
تعداد آيه : 98 تعداد کلمه : 982 تعداد حروف: 3802
معني : مادر حضرت عیسی (ع) (دختر عمران)
نامهاي ديگر : کهیعص
محتواي سوره :
· سرگذشت زكريا و مريم و حضرت عيسي (ع)، يحيي (ع)، ابراهيم (ع)، اسماعيل (ع)، و ادريس (ع) كه هر كدام داراي نكات تربيتي خاصي است.
· مسائل مربوط به قيامت و چگونگي رستاخيز و سرنوشت مجرمين و پاداش پرهيزكاران.
· پندها و اندرزهايي كه مكمل بخشهاي قبلي است.
· نفي فرزند از خداوند، مسأله شفاعت كه برنامه تربيتي مؤثري براي رساندن انسان به ايمان و پاكي و تقواست.
ترتيب سوره :
به ترتيب جمع آوري، نوزدهمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و سومين سوره است كه بعد از سوره «فاطر» و قبل از سوره «طه» نازل شده است.
داستانهاي سوره :
ادريس: 57، اسماعيل: 55، زكريا و يحيي: 2 تا 15، عيسي: 16 تا 36، ابراهيم: 41 تا 50، موسي: 51 تا 55.
فضيلت سوره :
امام صادق(ع) فرمود: « هر كس به خواندن سوره مريم مداومت كند، از دنيا نخواهد رفت، مگر اينكه خدا به بركت اين سوره، او را از نظر جان و مال و فرزند بي نياز مي كند.»
حکم ارث در میان خویشاوندان
در عصر جاهلیت عرب، رسم چنین بود که تنها مردان را وارث میشناختند و معتقد بودند: آن کس که قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حریم زندگی و احیاناً غارتگری ندارد، ارث به او نمیرسد.
به همین دلیل، زنان و کودکان را از ارث محروم می ساختند و ثروت میت را در میان مردان دورتر قسمت می کردند.
تا این که یکی از انصار به نام«اوس بن ثابت» از دنیا رفت و دختران و پسران خردسالی را بر جای گذارد. عموزادههای او به نام«خالد» و «عرفطه» اموال او را میان خود تقسیم کردند و به همسر و فرزندان خردسال او چیزی ندادند.
همسر او به پیامبر(ص) شکایت کرد، و تا آن زمان، حکمی در زمینهی ارث بستگان در اسلام نازل نشده بود، در همین هنگام آیه 7 سوره نساء نازل شد:
« للرجال نصیبٌ ممّ ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضاً »
برای مردان باشد از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند، سهمی است، و برای زنان نیز، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان میگذراند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد. این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.
پیامبر (ص) آن دو نفر را خواست و به آنها دستور داد: در اموال مزبور، هیچ گونه دخالتي نکنند و آن را برای بازماندگان درجهی اول ، یعنی فرزندان و همچنین همسر او بگذارند ، تا طرز تقسیم آن در میان آنها در پرتو آیه «11» روشن گردد.
پنجره ای رو به نور
امروز صبح، وقتی به کلاس رسیدم که استاد تازه درس را میخواست شروع کند. به محض این که چشمش به من افتاد، با همان مهربانی که قبلاً وصفش را بیان کردم، گفت: ابتدای درس سؤالت را بپرس تا پاسخ دهم. ناگهان یکی از همکلاسیهایم با ناراحتی از من پرسید که چرا اینقدر وقت کلاس را میگیری؟ استاد برای آنها توضیح داد که این پرسش و پاسخها چه قدر اهمیت دارد و این که در جمع اگر مسألهایی عنوان شود، نتیجه خوبی نیز به همراه دارد.
ایشان برای اهمیت پرسش و نتیجه آن در جمع، به حدیثی از امیرالمؤمنین علی(ع) استناد کردند که « شخصی از امام خواست تا ایمان را توصیف کند. امام که درود خدا بر او، فرمود: فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کنی، دیگری آن را در خاطرش بسپارد، زیرا گفتار چونان شکار رمنده است، یکی آن را به دست آورد و دیگری آن را از دست دهد.» (حکمت 266/ ترجمه محمد دشتی)
از استاد خواستم که دنباله مباحث گذشته را که در رابطه با شناخت بود را برایمان توضیح دهد، لذا ایشان با نام و یاد خداوند تبارک و تعالی، موارد دیگر را بیان نمودند.
فطرت و وجدان
همانگونه که دلايل عقلی و منطقی به انسان جهت میدهد، در درون جان او نیز کششها و جاذبههایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخودآگاه برای او تعیین جهت میکند، که این کششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضی ناآگاه است، یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همانگونه که حیوان بدون نیاز به تفکر، به سوی غذا و جنس مخالف جذب می شود که به این «غریزه» گویند.
اما گاهی تأثیر آن به صورت آگاهانه است، یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر میگذارد و او را وادار به انتخاب راه میکند که این قسم را «فطرت» می نامند. (تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 16)
به بیان دیگر، گاهی به آن« وجدان» و گاه «شعور باطن» نیز میگویند.
فطرت یعنی آفرینش نخستین
وجدان یعنی آنچه انسان در خود مییابد و نیاز به فراگیری در مورد آن ندارد.
شعور باطن یعنی درک و دیدی که در عمق جان انسان قرار دارد و از آن الهام میگیرد و گاهی از آن تعبیر به قلب نیز ميشود.
« و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس/ 7، 8)
« سوگند به روح آدمی و آن کس که روح را موزون ساخت، سپس راه فجور و تقوا را به او الهام کرد. »
در این آیه، بعد از این که خداوند سوگند به آفرینش روح انسان ميكند، خداوندی که روح را با استعدادهای فراوان نظام بخشیده، به منبع الهام بخش «وجدان اخلاقی» و آگاهی انسان از فجور و تقوا اشاره میکند و میگوید: آگاهی بر این امور به صورت یک الهام از آغاز در درون جان انسانها بوده است.
« فاذا رکبوا فی الفلک دعو الله مخلصین له دین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون» (عنکبوت/65).
« هنگامی که سوار بر کشتی میشوند، خدا را با اخلاص میخوانند، اما هنگامی که آنها را به خشکی میرساند و نجات میدهد، باز مشرک میشوند. »
در این آیه، برای روشن شدن توحید فطری که در بحرانیترین حالات در درون جان انسانها تجلی میکند، به سراغ مثال گویایی می رود « حالتی که بر کشتی سوار شدهاند» و در میان امواج و گردابهای و طوفانها گرفتارند و هیچ قدرتی نمیتواند آنها را به ساحل نجات برساند.
در اینجاست که پردههای تقلید و رسوم خافی و تعلیمات غلط و تربیتهای نادرست کنار میرود و فطرت خداجویی نمایان میشود و بیاختیار به یاد خدا میافتند و او را با اخلاص کامل میخوانند. اما همین که طوفان فرو نشست و به ساحل نجات رسیدند، بار دیگر افکار شرک آلود به قلب آنها هجوم میآورد و بتها در درون وجودشان جان میگیرند و مجدداً پردهها بر فطرت آنها فرو میافتد.
در حین صحبتهای استاد، ناگاه سوالی به ذهنم آمد: این که خداوند تعالی در قرآن می فرمایند: « واله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئاً و جعل ...»(نحل / 78)
« خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمیدانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد.»
آیا با وجود این تعبیر قرآن، چیزی به نام معلومات فطری هم وجود دارد؟
پاسخ استادم چنین بود: اولاً: در آن لحظه که انسان از مادر متولد میشود، مسلماً چیزی نمیداند و حتی معلومات فطری برای او به صورت فعلیت حاصل نشده، بعدها که شناخت پیدا کرد و عقل و تمیز را به دست آورد، معلومات فطری بدون نیاز معلم و استاد و حس و تجربه در او جوانه میزند، در غیر این صورت، انسان چگونه میتواند از طریق تجربه و آزمایش، وجود خودش را بفهمد.
ثانیاً: مگر ما نمی گوییم که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند. آیاتی همچون خداوند انسان را آفرید و نیک و بد را به او الهام کرد یا آیین الهی را به صورت فطرت در درون جان انسان قرار داد و آیات دیگر که آیه « والله اخرجکم من بطون امهاتکم...» را تفسیر میکند و معلومات فطری را از آن مستثنا می داند.
وجود شناخت فطری
با این که هر کس وجود چنین منبعی را در خود احساس می کند، ولی بعضی از فلاسفه در اصل وجود چنین منبع شناختی تردید کردهاند.
الف) کسانی میگویند که: انسان همه معلومات خود را بدون استثنا در درون جان خود دارد و را در این دنیا یاد میگیرد، در حقیقت تذکر و یادآوری آن معلومات است، نه تعلیم جدید.
ب) عدهایی دیگر معتقدند: انسان هیچگونه شناخت و معرفت فطری ندارد، هر چند استعداد و آمادگی برای یادگیری مسائل مختلف را دارد، آنها همه ادراکات فطری انسان را بازتاب تجربیات، نیازها و ضرورتهای اجتماعی او می دانند.
ج) گروهی بر این عقیدهاند که بخشی از معلومات ما ریشه فطری دارد، در حالی که قسمت دیگر آن جنبه اکتسابی.
اما پاسخ ما این است که اگر گروهی وجود همه چیز را منکرند و گروه دیگر تنها اعتقاد به وجود ذهن دارند، ما معتقد به وجدان هستیم و وجدان ما گواه بر باطل بودن این اعتقاد است.
چون ما هستی خود و جهان خارج را درک کرده و همین ضرورت وجدانی نشان می دهد که بسیاری از ادراکات در درون جان ما هست، مثلاً نیکی و عدالت خوب است و ظلم و تعدی و تجاوز بد.
فطرت و وجدان نه تنها در قرآن، بلکه در روایات نیز به آن اشاراتی شده از جمله:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «کل مولد یولد علی الفطره حتی یکون ابوه یهودانه و ینصرانه» هر نوزادی بر فطرت توحید و اسلام متولد می شود و این فطرت همچنان ادامه دارد تا پدر و مادر او را به آیین دیگری، آیین یهود و نصرانیت بار آوردند.
در این حدیث، اشاره شده که نه تنها توحید، بلکه اصول اساسی اسلام در درون فطرت همه انسانها وجود دارد.
امام باقر(ع): « فطرهم علی المعرفه به» خداوند مردم را با معرفت به خودش آفرید.( اصول کافی، جلد2، باب فطرت الخلق علی التوحید)
وحی
یکی از همکلاسیهایم از استاد پرسید: دلیل اینکه پیروان ادیان الهی« وحی» را مهمترین منبع معرفتی میشناسند، چیست؟ دیگری با کسب اجازه از محضر استاد، پاسخ دوستش را اینگونه داد: چون وحی منبعی است که از علم بی پایان خداوند سرچشمه میگیرد، در حالی که سایر منابع معرفت مربوط به انسانهاست و در برابر آن بسیار محدود و ناچیز است.
استاد از ایشان تشکر کرد و پاسخ او را با آیاتی از کلام الله مجید اینگونه بیان کرد: در جهانبینی الهی، خداوند همیشه برای هدایت بندگان، آن را که مورد نیاز انسانها در پیمودن مسیر تکامل و سعادت بوده، به وسیله وحی و پیامبران بزرگ فرستاده است.
در حقیقت، اگر عقل به منزله نورافکن نیرومندی باشد و فطرت و وجدان و تجربه نیز نورافکنهای دیگری، وحی همچون خورشید عالمتاب است و قلمرو آن وسیعتر و گستردهتر.
پس وحی به عقیده خداپرستان، مهمترین و غنیترین منبع معرفت و شناخت است.
« و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً...» (شوری / 51)
« شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن بگوید، مگر از طریق وحی، یا از پشت حجاب، یا رسولی می فرستد و به فرمان او، آنچه را بخواهد وحی می کند، چرا که او بلند مقام حکیم است.»
این آیه در برابر تقاضاهای عجیب و غریب که مردم از پیامبر (ص) داشتند، به او دستور می دهد که موقعیت خود را مشخص کند. میگوید: بگو من نه مدعی هستم، نه فرشتهام، و نه موجودی مافوق بشر، نه فرزند خدایم و نه شریک او، من فقط یک انسان مثل شما هستم، با این تفاوت که بر من وحی نازل می شود و به عالم ماوراء طبیعت مربوطم.
در این آیه، میبینیم که پیامبر اکرم(ص) مهمترین امتیاز و تفاوت خود را با دیگران، دسترسی به این منبع معرفت معرفی میکند.
« و ما ارسلنا من قبلک الا رجالاً نوحی الیهم» ( نحل/ 43)
« و ما پیش از تو، جز مردانی که به آن ها وحی می کردیم، نفرستادیم. »
وحی در قرآن مجید و روایات اسلامی و ادبیات در معانی زیادی به کار رفته است، ولی اصل وحی چنان که « راغب» در «مفردات» میگوید، به معنی اشاره سریع است، به همین جهت به کارهای سریع وحی گفته میشود و به سخنان رمزی و آمیخته با کنایه که با سرعت رد و بدل می گردد نیز اطلاق میشود که گاه با اشاره و گاه با کتابت حاصل ميگردد، سپس به معارف الهیه که به انبیاء و اولیاء القاء میشود، واژه « وحی» اطلاق شده است.(مفردات، راغب، ماده «وحی»)
در رابطه با حقیقت وحی نیز سخن بسیار است، ولی آنچه که روشن و مشخص است، اینکه: راه یافتن به عالمی که ما را به آن راه نیست و به کلی از آن بیگانه ایم، ممکن نیست، حتی اگر شخص پیامبر(ص) نیز برای ما شرح دهد، ما جز شبحی از این جهان مرموز و اسرارآمیز نخواهیم دید. تنها چیزی که میتوان گفت اینکه: وحی همان القای الهی است که به منظر و تحقق ثوبت و بشارت و انذار صورت میگیرد یا نوری است که خداوند با آن هر کس از بندگانش را اراده کند، هدایت میکند و یا وسیلهای است برای ارتباط با عالم غیب و درک معارف از آن عالم.
قرآن خود بهترین مصداق وحی است و این موضوع در احادیث معتبر نیز به عنوان غنیترین منبع معرفی شده است.
امام علی بن موسی الرضا(ع) میفرماید: مردی از امام صادق (ع) پرسید: « چرا قرآن با افزایش نشر و مطالعه چیزی جز طراوت پیدا نمیکند؟ »
امام فرمود: زیرا خداوند متعال آن را برای زمان معینی قرار نداده و نه آن برای قوم خاصی، لذا در هر زمانی تازه و نزد هر جمعیتی شاداب و با طراوت است تا روز قیامت. » (بحار الانوار، جلد89، ص 15).
ویژگیهای وحی
الف) آگاهی فرا بشری: وحی یک آگاهی معمولی نیست، آگاهی برخاسته از تدبیر عقلانی انسان نیست و یک دانش برخاسته از نبوغ انسانی نیست، بلکه وحی یک آگاهی فرابشری و یک تعلیم قدسی و ملکوتی است، آگاهی است که ویژگیهای آگاهی و دانش بشری را ندارد. آن آموزهای است كه از جانب خدای سبحان از ملکوت به پیامبر متجلی میشود.
« انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم» (نحل/ 6)
« تو قرآن را از نزد خدای حکیم و علیم دریافت میکنی، فرشته، وحی را از غیب بر پیامبر نازل میکند.»
ب) مصون از تردید: چون یک تعلیم قدسی و فراتر از دانش بشری است، تردید و خطا که دو ویژگی آگاهیهای بشری است، در آن راه ندارد.
(پژوهشی در علوم قرآنی، احمدی)
چگونگی نزول وحی بر پیامبر(ص)
مرحوم « صدوق» درباره نزول وحی میفرماید: ما عقیده داریم پیش روی اسرافیل لوحی است، هنگامی که خداوند متعال میخواهد وحی بفرستد، لوح به پیشانی اسرافیل میخورد و او به آن نگاه میکند و آنچه را در آن است، میخواند، سپس او به میکائیل القاء می کند، میکائیل هم به جبرئیل و جبرئیل آن را به انبیاء القاء میکند، اما آن حالت بیهوشی که عارض پیامبر اکرم(ص) میشد، بدن سنگین میگشت و عرق مینمود، مربوط به موقعی است که خداوند مستقیماً او را مخاطب میساخت، اما جبرئیل برای احترام پیامبر(ص) هرگز بدون اجازه وارد نمیشد و نزد آن حضرت بسیار مؤدب مینشست.» (اعتقادات صدوق، ص 100)
و احادیث دیگری در این زمینه اشاراتی داشتهاند.
با توجه به وسعت مطالب و کمبود وقت، میتوان علاقهمندان به کتب معتبری که در این زمینه معرفی گردیده، مراجعه نمایند.
منابع:
قرآن کریم ـ نهج البلاغه ـ بحارالانوار ـ تفسیر نمونه: مکارم شیرازی ـ مفردات: راغب اصفهانی پیام قرآنی: مکارم شیرازی
پژوهش در علوم قرآنی: حبیب الله احمدی
در عصر جاهلیت عرب رسم چنین بود که تنها مردان را وارث می شناختند و معتقد بودند: آن کس که قدرت حمل سلاح و جنگ و دفاع از حریم زندگی و احیانا غارتگری ندارد، ارث به او نمی رسد.
به همین دلیل، زنان و کودکان را از ارث محروم می ساختند و ثروت میت را در میان مردان دورتر قسمت می کردند. تا این که یکی از انصار به نام«اویس بن ثابت» از دنیا رفت و دختران و پسران خردسالی را بر جای گذارد. عموزاده های او به نام خالد و عرطفه اموال او را میان خود تقسیم کردند و همسر و فرزندان خردسال او چیزی ندادند.
همسر او به پیامبر(ص) شکایت کرد و تا آن زمان، حکمی در زمینه ارث بستگان در اسلام نازل نشده بود، در همین هنگام آیه7 سورعه نساء نازل شد.
للرجال نصیب مما ترک الوالدان والاقربون وللنساء نصیب مما ترک الوالدن و الاقربون مما قل منه او کثر نصیبا مفروضابرای مردان باشد از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند،سهمی، خواه آن مال کم باشد یا زیاد. این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.
پیامبر(ص) آن دونفر را خواست و به آن ها دستور داد: در اموال مزبور، هیچ گونه دخالتی نکند و آن را برای بازماندگان درجه اول، یعنی فرزندان و همچنین همسر او بگذارند، تا طرز تقسیم آن در میان آن ها در پرتو آیه«11» روشن گردد.
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم.
این بار پس از اینکه در سوره حمد، خدا را ستودیم، با او عهد میبندیم که تنها او را بپرستیم و از او کمک بخواهیم. حال میخواهیم تفسیر این آیه را در کلام مولانا جستجو کنیم که ایشان از این آیه چه برداشت کردهاند. آنطور که به نظر میرسد، ایشان از این آیه میخواهد توکل به خداوند متعال را بیان کند، که انسان باید در هر کاری، فقط به او توکل داشته باشد و از غیر، چیزی نخواهد و غیر را شریک خدا نداند. همینطور در ابیات پایانی، اشاره به نفی ریا در عبادت خداوند دارد که توضیح خواهیم داد. چنانکه میدانیم، جناب مولانا عموماً پیامشان را در قالب داستان بیان میکنند. او در ابیاتی از دفتر چهارم مثنوی، ضمن اشاره به گفتگوی خداوند متعال با حضرت موسی (ع)، به تبیین آیه شریفه میپردازد:
گفت موسی را به وحی دل خدا |
|
کای گزیده! دوست می دارم تو را |
روزی خداوند متعال به حضرت موسی (ع) میفرماید: ای برگزیده، من تو را دوست دارم. آن حضرت از این کلام خداوند متعال خشنود شده، عرضه میدارد که: ای صاحب کرامت، کدام خصلت من است که تو به آن خشنودی؟ چون اگر بدانم که کدام خصلت است، آن را در خود تقویت میکنم تا تو از من راضیتر شوی. خداوند متعال فرمودند: وقتی مادری از بچهاش ناراحت میشود، از او قهر میکند، اما بعد از مدتی، بچه طاقت نیاورده، دوباره به آغوش مادر پناه میبرد؛ حتی اگر مادر از او آن قدر عصبانی شود که او را سیلی بزند، باز هم بچه به سمت مادر رفته، به آغوش او پناه میبرد و اگر کاری داشته باشد، از او کمک میگیرد و به هیچ کس و هیچ چیز به غیر از او توجهی نمیکند. حال تو ای موسی! همه چیز به غیر از من بیش تو مانند سنگ و کلوخ میماند، چه بچه باشد و چه جوان و چه پیر. تو به هیچ کس غیر از من توجهی نداری. همانطور که وقتی خوشحالی، فقط مرا عبادت میکنی و وقتی مصیبتی به تو میرسد، از غیر من کمک نمیخواهی. با توجه به این ابیات، به معنی واقعی توکل و دوری از شرک پی میبریم، زيرا انسان باید آنگونه باشد که مانند حضرت موسی به هیچ چیز و هیچ کس جز او دل نبندد و از هیچ چیز و هیچ کس جز او طلب یاری نکند، چرا که همه چیز در دست اوست. پس ما نیز باید مانند طفل سیلی خورده، به سوی او برویم و به آغوش او پناه ببریم، زيرا او مهربانترین مهربانان است؛ هر چند که گاهی خداوند متعال به خاطر گناهان و اشتباهات ما انسانها از ما روی برمیگرداند. یکی از دلایلی که خداوند متعال نماز را بر ما انسانها واجب کرده، آن هم در 5 وقت، این است که ما انسانها مرتکب خطا میشویم و شاید خجالت کشیده، نتوانیم از او طلب مغفرت کنیم، لذا نماز را واجب کرد تا ما در این اوقات، در هر وضعیتی که هستیم، به سوی او رفته، به وسیله نماز به دامن او پناه ببریم و باز از او استعانت بجوییم.
کریم زمانی، شارح مثنوی، از ابیات بعدی چنین استفاده میکند که: «طبق قاعده نحوی، وقتی مفعول مقدم بر فاعل میآید، افادۀ حصر و اختصاص میکند، لذا اگر در قرآن کریم میآمد: « نعبد ایاک » مفهوم آن این بود که: ای خدا تو را میپرستیم و شاید در کنار تو، دیگری را نیز بپرستیم. لیکن خداوند برای آنکه انسان را در طاعت و عبادت به توحید خالص متوجه کند، فرموده است: «ایاک نعبد» یعنی فقط تو را میپرستیم و لاغیر.»(2)
پس در بخش اول ابیات، توحید، توکل، دوری از شرک و انحصار عبادت به خداوند را فهمیدیم و در بخش پایانی میبینیم که مولانا از این آیه برای نفی ریا نیز استفاده میکند. استاد محمد تقی جعفری میفرماید: «در موقعی که ایاک نعبد میگویی، عبادت را به من منحصر میسازی و عبادتت را از ریا پاک میگردانی و کمک و یاری را در بلاها تنها از من میجویی.»(3)
در تفسیر ابوالفتوح آمده است: «عبادت اسمی است شامل افعال قلوب و افعال جوارح، اول باید دل خاشع و خاضع باشد و به آن عبادت جز معبود خود را قصد نکند و نیت خالص کند و از وجوه شوایب دور دارد و آنچه افعال جوارح است، آن است که بر وجه مشروع و مأمور عبادت کند، ... .»(4)
نویسنده کشف الاسرار میگوید: این آیه اشاره به دو رکن عظیم آراستن دین است که مدار روش دینداران به این دو رکن است: نخست آراستن نفس به عبادت بیریا و طاعت بینفاق و دیگری پیراستن و پاک نگاه داشتن نفس از شرک و فساد و تکیه نکردن بر حول و قوت خود... .(5)
و
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج4، تهران، زوّار، 1372، ص 144و347.
2-کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر چهارم، چ هفتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1383، ص824.
3- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 10، چ یازدهم، تهران، انتشارات اسلامی، 1367، ص 544.
4- جمال الدین شیخ ابوالفتوح رازی، تفسیر رَوح الجِنان و رُوح الجَنان، به کوشش میرزا ابوالحسن شعرانی و علی اکبر غفاری،ج 1، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1398 هـ .ق، ص 50.
5- خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، ج 1، چ سوم، تهران: اقبال، 1374، ص 3.
چرا خداوند قرآن را آخرين كتاب قرار داد؟ مگر نمىشد از اول خلقت آدم، قرآن كتاب بشريت باشد؟
پاسخ:
در اينجا لازم است كه نخست به يك پرسش مقدماتى پاسخ دهيم كه:
رابطه ى قرآن با كتابهاى آسمانى ديگر چگونه است؟ از طرفى، از آيات قرآن استفاده مىشود كه لازم است ما به كتابهاى آسمانى ديگر ايمان داشته باشيم. اين مطلب هم در آيه 4 سوره بقره اشاره شده و هم در آيه 285 سوره بقره « آمن الرسول بما انزل من ربه و المومنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله » «این رسول به آنچه خداوند بر او نازل کرده، ایمان آورده و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند و گفتند ما میان هیچ یک از پیغمبران خدا فرق نمی گذاریم. » آمده است. از طرفى ديگر، در آيه سوم سوره آلعمران و آيات ديگرى از قرآن اشاره شده كه «قرآن مصدق» است، مصدق و مؤيد كتب قبلى است، از جمله تورات و انجيل اصلى (تحريف نشده) و كتابهاى آسمانى ديگر را تأييد مىكند. پس دو مطلب تا اينجا روشن شد:
1. اينكه قرآن مؤيّد كتابهاى انبياء قبلى است.
2. ما بايد به همهى كتابهاى آسمانى ايمان داشته باشيم.
در اينجا پرسش ديگرى به وجود ميآيد كه: چرا اينگونه است؟
پاسخ آن است كه:
اديان الهى و كتابهاى آسمانى، اصول مشتركى مانند توحيد، نبوت و معاد را دنبال مىكنند. از اينرو، در كتابهاى آسمانى به اين سه مطلب اشاره شده، البته بعد از پيامبران الهى، تحريفات و انحرافاتى كه در كتابهاى آسمانى پيدا شده، موجب شد تا بر روى برخى از آيات الهى و وحىاى كه بر پيامبران نازل شده، غبارى گرفته شود و اين غبار مانع از اين شده كه ما حقايق را به صورت كامل در تورات و انجيل كنونى ببينيم.
ولى بسيارى از مطالب حقى را كه پيامبران قبلى مانند موسى(ع) و عيسى(ع) فرمودهاند را قرآن تأييد مىكند، لذا ايمان به كتابهاى آسمانى يعنى ايمان به اصول مشترك اديان الهى؛ كه ما همهى اينها را تأييد مىكنيم.
از طرف ديگر، خداوند تبارك و تعالى هر پيامبرى را كه فرستاده، در حقيقت تكميل كنندهى معارف پيامبر قبلى بوده و هر كتاب جديدى، مرتبهاى بالاتر از معارف كتاب قبلى را بيان كرده است. به عبارت ديگر، انسانها همچون دانش آموزانى هستند كه گاه در كلاس پنجم ابتدايى، گاه در كلاس سوم راهنمايى و گاهى در كلاس سوم دبيرستان هستند و هر كدام از اين مراتب نياز به معلم خاص، كتاب خاص و برنامهى خاصى دارد. از اين رو، پيامبران الهى پشت سر هم آمدند تا كلاس معارف بشرى را بالا ببرند و كتابهاى آسمانى، برنامه و متن اين كلاسها قرار گرفت.
خود به خود وقتى كسى در «دبيرستان» قرار مىگيرد، مطالبى كه در «راهنمايى» يا «ابتدايى» خوانده را نفى نمىكند، بلكه مطالب او تكميل آن مطالب قبلى است و لذا كتابهاى دبيرستان مؤيد كتابهاى راهنمايى و ابتدايى است.
در برنامه الهى هم همين گونه عمل شده، يعنى پيامبران الهى آمدند و به ترتيب كلاسهاى معرفت بشرى را براى بشر گذاشتند و كتابهاى آسمانى آورده شد تا به پيامبر اسلام(ص) رسيد كه بالاترين كلاس، با والاترين كتاب و با آخرين دستاوردهاى الهى، معارف الهى را براى بشر به ارمغان آورد كه قرآن معجزهى جاويد است.
به هميندليل، اگر كتاب دبيرستانى را به در كلاس اول ابتدايى ببريد و بگوييد اين كتاب را به جاي اينكه 12 سال بعد بخوانيد، الآن بخوانيد! اين ممكن نيست، زيرا دانشآموز اول ابتدايى هنوز استعدادهايش شكوفا نشده، هنوز آمادگى دريافت آن معارف بلندى كه در دبيرستان مطرح مىشود را ندارد. بشر هم همين گونه بود، از زمان حضرت آدم عليه السلام به بعد آرام آرام اين كلاسهاى معارف را گذرانده تا الان توانسته برنامهى كاملى همچون قرآن را دريافت كند.
پس چيزى كه باعث شد قرآن در آخر قرار گيرد، همين ظرفيت و استعداد و تكامل عقل و فكر بشرى است. زيرا بشر اوليه، گنجايش لازم را براي برخى از احكام و معارف الهى نداشتند تا معارف را دريافت كنند، چنانچه برخى از آيات براى مردم آخر الزمان نازل شده، مثلاً سوره «توحيد» و اوايل سوره «حديد» « هو الاول و الاخر والظاهر والباطن/حدید3 ». در روايات، ذيل اين آيات آمده كه خداوند اين آيات را براى ژرف انديشان آخرالزمان نازل كرده است. معلوم مىشود كه برخى از معارف قرآن، هنوز براى برخى افراد قابل هضم كامل نيست و هنوز هم بايد زمان بگذرد تا به عمق برخى از آيات و معارف قرآن پى ببريم و راز اينكه قرآن تفاسير جديدى دارد و خواهد داشت، همين است، كه هر چه عقل بشر رشد مىكند و علم بشر پيشرفت مىكند، مىتواند مطالب جديدترى از قرآن را دريافت كند. البته فرق اين كتاب با كتابهاى قبلى در همين است كه اين كتاب عمق دارد و چند لايه است و داراى بطنهاي مختلف است. هر چه از آن برداشت شود، باز هم ما به عمقش پى نمىبريم و مىتوانيم معارف جديدترى از آن برداشت كنيم.
از اين رو، در برخى روايات آمده:
« فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامة»؛ « میزان الحکمه ، ج8،ص70»
« قرآن در هر زمانى جديد است و تا روز قيامت براى هر گروهى تازه است. »
بنابراين، هر چه زمان بگذرد، نكات جديدترى را مىتوان از قرآن برداشت كرد و اينچنين كتابى شايسته است كه در آخر قرار بگيرد.
منبع:
نرم افزار پرسش و پاسخ های جوانان.
وفای به عهد در قرآن
یکی از مهارتهای دهگانه، ارتباط بین فردی است. از مشخصه های موفقیت، توانایی برقراری ارتباط صحیح با دیگران است. وفای به عهد و پایبند بودن به پیمانها و قول و قرارها یکی از مهمترین راهها در دوام و بقای روابط اجتماعی است. به همین دلیل، در این مقاله میخواهیم مسأله عهد و پیمان را از نگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم.
عهد و پیمان را به دو دسته تقسیم میکنیم:
الف) عهد و پیمان با خداوند بلند مرتبه: ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که خداوند خود را وفادارتر از همه به عهد و پیمان معرفی میکند: « و من اوفی بعهده من الله » (توبه / 111) اگر خداوند عالم وعدهای را در کتاب آسمانی بیان کند، به بهترین حالت ممکن بر عهد خود پایبند است. سپس انسان را مورد خطاب قرار میدهد و عهدی را که انسان در ابتدای خلقت با خداوند بسته است، یادآور می شود: « الم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبد والشیطان انه لکم عدو مبین » (یس/ 160)
ای فرزند آدم، آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید، او برای شما دشمن آشکار است.
پایبندی دو طرف آنقدر مهم است که خداوند شرط وفاداری خود را پایبندی انسان به پیمان معرفی میکند. « اوفوا بعهدی اوف بعهدکم» (بقره /40) همانند ذکر و یاد خداست که اگر انسان به یاد خدا باشد، خداوند نیز به یاد انسان خواهد بود «فاذکرونی اذکرکم» (بقره/ 152) و اين یک رابطهی دو طرفه است.
ب) عهد و پیمان بین انسانها: در جامعهی انسانی، در روابط بین همسران، دوستان و همکاران، قول و قرارهایی بسته می شود که دوام این ارتباط به پایبندی دو طرف به این عهد و پیمان ها بستگی دارد.
در قرآن کریم، کلمهی عهد و مشتقات آن حدود 45 بار به کار رفته است که اهمیت این مسأله از دیدگاه آیین آسمانی را میرساند. در ابتدای سوره مؤمنون، صفات و خصوصیات افراد مؤمن شمرده می شود که پنجمین صفت، وفای به عهد و پایبندی نسبت به امانتهاست.« والذین لااَماناتهم و عهدهم راعون» (مؤمنون / 8) عهد و امانت در کنار اقامهی نماز، پرداخت زکات و پاکدامنی آورده میشود، حتی در روز قیامت از قول و قرارها پرسیده می شود که آیا وفای به عهد داشته ایم یا خیر؟ « و اوفو بالعهد ان العهد کان مسوولاً» (اسراء / 34)
لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی می فرماید:
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
البته برجستهترین و زیباترین نمونههای وفاداری را میتوان در میان پیامبران و امامان علیهم السلام مشاهده کرد. « و اذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد» (مریم / 54)
همانطور که در آیات مختلف دیدیم، خوش قولی و وفادار بودن نسبت به عهد و پیمانهایی که میبندیم، هم در جوامع بشری به صورت عام و هم در جوامع دینی به صورت خاص، مهم و اساسی است و عامل دوام و بقای روابط انسانی میشود.
منابع قرآنی
مجموعه دوازده جلدي ((تفسير نور))، در جهت مهجوريت زدايي از قرآن و ارائه پيامهاي انسان ساز كلام الهي به شيوهاي نو و قلمي شيوا، توسط حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي با همکاری عدهای از فضلای محترم به رشته تحرير درآمده است كه در سال 76 به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران معرفي گرديد.
شيوه كار
پس از انتخاب حداقل دوازده تفسير معتبر از مفسّران شيعه و اهل سنّت، از قدما و معاصران، چند تن از طلاب فاضل با مطالعه دقيق آنها، به استخراج نكات و برداشتهاي تفسيري آنها پرداخته و به صورت مكتوب آن را در اختيار مؤلّف قرار ميدهند.
ايشان ضمن مطالعهي آن مطالب، خود نيز به تحقيق و تتبّع پرداخته و با توجه به نيازهاي ديني جامعه، پيامهاي راهبردي قرآن را براي نسل امروز كه تشنه دريافت مفاهيم قرآني هستند، در قالب نكات و پيامهاي آيه، با نثري ساده و روان ارائه ميدهند.
ویژگیهای این تفسیر
1- اين تفسير از اصطلاحات فني، ادبي، فقهي، كلامي، فلسفي كه فهم آن مخصوص گروه خاصي است، احتراز كرده و تنها درسهايي از قرآن را كه قابل ترجمه به زبانهاي زنده دنيا و به صورت تابلو و پيام باشد، آورده است 2- از تفسير به رأي احتراز شده و تنها از متن آيات يا رواياتي كه از اهل بيت رسول اللّه (ص) آمده، استفاده شده است.
3- بيشتر پيامها و درسها از متون تفاسير معتبر شيعه و سني استفاده شده و برخي نكات هم توسط خود حجت الاسلام قرائتی و همکاران محترمشان میباشد.
از خداوند آرزوی توفيق بیشتر برای تبليغ و نشر معارف قرآن را برای همه مروجین این کتاب آسمانی طلب مینماییم.