قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 19
نام سوره : طه شماره سوره : 20 محل نزول : مکه
تعداد آيه : 135 تعداد کلمه : 1341 تعداد حروف: 5242
معني : یکی از حروف مقطعه و یکی از نامهای پیامبر (ص)
نامهاي ديگر : حکیم -کلیم
علت نامگذاري: اولين آيهي اين سوره ميباشد كه خطاب به پيامبر (ص) است؛ همان كسي كه قرآن بر او نازل شده است. اين خطاب پيام خاصي را براي پيامبر (ص) در بردارد.
محتواي سوره :
• اشارهي كوتاهي به عظمت قرآن و بخشي از صفات جلال و جمال پروردگار؛
• داستان موسي (ع) و مبارزه با فرعون و جادوگران و شيوه ي انحرافي سامري در تلاش اش براي كشاندن جامعه به شرك و گوساله پرستي و نجات فرعونيان از چنگ نظام فرعوني و رهايي موسي و هارون و مؤمنان و غرق شدن فرعون و يارانش در دريا؛
• معاد و بخشي از خصوصيات رستاخيز؛
• قرآن و عظمت آن؛
• سرگذشت آدم و حوا دربهشت و ماجراي وسوسه ي ابليس و هبوط آنها در زمين.
ترتيب سوره :
به ترتيب جمع آوري، بيستمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و چهارمين سوره است كه بعد از «سوره مريم» و قبل از سوره «واقعه» نازل شده است.
داستانهاي سوره :
موسي: آيات 6 تا 99، آدم 116 تا 123.
فضيلت سوره :
پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر كس سوره طه را بخواند در روز رستاخيز ثواب مهاجران و انصار نصيبش مي شود.»
پنجرهای به نور
استاد وقتي وارد كلاس شد قبل از اينكه درس را شروع كند، رو به شاگردان كرد و گفت: امروز ميخواهم آخرين مبحث از منابع شناخت يعني« كشف و شهود» را مطرح كنم. ولي قبل از آن يكي از شما خلاصهاي از مباحث گذشته را بيان كند. يكي از شاگردان بلند شد و گفت: منابع شناخت از ديدگاه قرآن شامل حس، عقل، تاريخ، فطرت و وجدان، وحي و پيام الهي و كشف و شهود ميباشد.
حس: حواس پنجگانه؛ قرآن در اين باره ميفرمايد: والله اخرجكم من بطون امهاتكم...(نحل/78)
در اين آيه خداوند روي مسأله ي گوش و چشم و دل به عنوان سه وسيله ي اصلي شناخت و معرفت تكيه ميكند كه دليل روشني بر اعتبار مشاهده و حس به عنوان يك منبع اصلي شناخت است
عقل: عقل، نعمت بزرگ الهي است و به عنوان رسول باطني در قرآن از آن ياد شده است. خداوند متعال، در آيات بسياري انسان را به تفكر و تعقل دعوت ميكند كه دلالت بر جايگاه ويژه ي آن به عنوان منبع شناخت و معرفت دارد:
«اُف لكم و لمّا تعبدون من دون الله افلا تعقلون.» ( انبياء/ 67)
«اُف بر شما و بر آنچه به جز خداي يكتا مي پرستيد، آيا شما عقل خود را هيچ كار نمي بنديد؟»
تاريخ: مطالعه ي تاريخ و آشنايي با فراز و نشيبها، شكستها و پيروزيها، بسيار آموزنده بوده، آدمي را صاحب معرفت و شناخت ميكند. انسان با مطالعه ي تاريخ، به بسياري از رموز، سُنن و قوانين هستي پي ميبرد:
«لقد كان في قصصهم عبره لاولي الالباب.» (يوسف/ 111)
«در سرگذشتهاي آنان درس عبرتي است براي صاحبان انديشه.»
فطرت و وجدان: در درون جان انسان، كشش هايي وجود دارد كه براي او تعيين جهت ميكند، هرگاه اين تعيين جهت از روي آگاهي باشد و بر عقل انسان اثر بگذارد و باعث شود كه راه را انتخاب كند به آن «فطرت و يا وجدان و شعور باطن» مي گويند و چنانچه نياز به عقل نداشته باشد به آن « غريزه» مي گويند.
وحي و پيام الهي: وحي، سرچشمه ي بسياري از معارف است. از آنجا كه منشأ وحي، علم لايتناهي خداوند است، نابترين شناختها از اين طريق نصيب بشر گرديده است؛ همچون اسرار و رموز آفرينش، گذشته و آينده جهان، عالم آخرت و امور معنوي كه رسيدن به اينگونه معارف از راههاي ديگر ناممكن است.
(تلخيص اصول عقايد، محسن قرائتي ص38)
بعد از توضيح كوتاه همكلاسي ام، استاد از ايشان تشكر كرده و آخرين مبحث را اينگونه بيان نمودند:
كشف و شهود ( شهود قلبي و مكاشفه)
غير از موارد ياد شده ي معرفت، راه ديگري نيز براي كسب آگاهي بشر وجود دارد كه محصول حس و تجربه و يا استدلال عقلاني نيست، بلكه تجربه ي دروني و كشف باطني است.
اين نوع شناخت يك امر وجداني و بصيرت باطني و روشن بيني از عمق حقايق است كه با معيارهاي تجارب علمي و برهان تطبيق نميكند و اگر مقدمات آن براي كسي فراهم شود، ارزش معرفتي آن به مراتب برتر از شناخت ذهني است. زيرا شناخت عقلي، شناختي خطا ناپذير است و دايره ي شناخت حسي نيز محدود است.
«كلّا لَو تَعلَمون اليقين لَتَرونَّ الجحيم.» ( تكاثر/ 5و6)
«اينگونه نيست كه شما مي پنداريد، اگر علم يقين داشته باشيد، دوزخ را با چشم خود مي بينيد.»
در آيات ديگري از قرآن كريم، گزارش ملكوت و نهان عالم به برخي از انسانهاي برگزيده آمده است.
«و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات و الارض...»( انعام/ 75)
«و اين چنين ما به ابراهيم ملكوت و باطن آسمانها و زمين را ارائه داديم (تا يكتايي پروردگارش را دريابد) تا به مقام اهل يقين رسد.»
در رابطه با رسيدن ابراهيم به مقام اهل يقين، او ابتدا مراحل توحيد فطري و استدلالي را از مشاهده طلوع و غروب خورشيد و ماه و ستارگان دريافت و به مبارزه با بت پرستان شتافت و پيوسته مدارج توحيد را در پرتو اين جهاد بزرگ يكي پس از ديگري پيمود تا به مرحله اي رسيد كه خداوند پرده ها را از قلبش كنار زد و او را به مرحله ي شهود باطن عالم رسانيد.
( علوم قرآن ـ محمدباقر سعيدي روشن)
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه در حديثي فرمود: « خداوند پرده ها را از آسمانهاي هفتگانه از برابر ديدگان ابراهيم كنار زد تا نگاه به مافوق عرش افكند، همچنين پرده ها را از زمينهاي هفتگانه براي او كنار زد، و همين كار را با محمد(ص) انجام داد... و با امامان بعد از او.»( تفسير برهان، جلد1، ص531، حديث2)
در حديثي از امام سجاد(ع) آمده است كه فرمود: «گويا مي بينيم قصرها و خانههاي زيبا در اطراف قبر حسين(ع) بنا شده و گويا ميبينيم كه بازارها از هر طرف، اطراف قبر او را فرا گرفته است، شبها و روزها نميگذرد تا اينكه از مناطق مختلف روي زمين به سراغ آن ميآيند و اين هنگامي است كه حكومت بنيمروان منقرض ميشود.» ( بحار الانوار ـ جلد 98، ص114، حديث 36)
با توجه به آنچه در روايات وارد شده، روشن ميشود كه هر قدر ايمان و يقين انسان بالا رود، حقايق بيشتري از جهان هستي براي انسان مكشوف ميگردد، تا آنجا كه ميتواند ابراهيموار بر ملكوت آسمانها و زمين نظر كند.
قلب و روح آدمي همچون آينهاي است كه گاه بر اثر معصيت و زنگار اخلاق سوء، هيچ حقيقتي را منعكس نميكند، ولي هنگامي كه با آب توبه اين گرد و غبار شسته شده و زنگارها به وسيلهي تهذيب نفس، زدوده گشت و دل صيقل يافت، حقيقت در آن پرتوافكن ميشود و صاحب آن محرم اسرار الهي مي گردد و پيامهايي را كه گوش نامحرمان از آن محروم است، مي شنود.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اگر شياطين دلهاي فرزندان آدم را احاطه نكنند ميتوانند به جهان ملكوت نظر افكنند.» (بحارالانوار ـ جلد70، ص 59، حديث 39)
در حديث معروفي از اميرمؤمنان علي(ع) آمده است كه ميفرمايد من روزي در يكي از باغات فدك بودم كه به حضرت فاطمه(ع) منتقل شده بود، ناگهان زن بيگانهاي را ديدم كه بي پروا وارد شد، در حالي كه من بيلي در دست داشتم و مشغول كار بودم... گفت اي فرزند ابوطالب! حاضري با من ازدواج كني و تو را از اين بيل زدن بينياز كنم و خزائن زمين را به تو نشان دهم، تا در تمام عمر خود و بعد از آن براي فرزندانت ثروت داشته باشي؟!
گفتم: تو كيستي كه از خانوادهات خواستگاريت كنم؟ گفت: من دنيا هستم!
به او گفتم: برگرد و همسري غير من انتخاب كن.
(مكاسب شيخ انصاري نقل از رساله امام صادق(ع))
يكي از شاخه هاي كشف و شهود، « رؤياهاي صادقانه» است؛ يعني خوابهايي كه به حقيقت مي پيوندد و درست مطابق واقع ميباشد، چنين خوابهايي را نوعي مكاشفه مي نامند.
گروهي از فلاسفه معتقدند كه خواب و رؤيا بر چند قسم است:
1ـ خوابهايي كه مربوط به زندگي و اميال و آرزوها است.
2ـ خوابهاي پريشان و نامفهوم كه نتيجه ي فعاليت قوهي توهّم و خيال است.
3ـ خوابهايي كه مربوط به آينده است و پرده از روي اسراري برميدارد.
در قرآن مجيد نيز به چندين مورد از اين روياهاي صادقانه اشاره شده است:
به عنوان مثال:
در سوره ي فتح، يكي از رؤياهاي صادقانه ي پيامبر(ص) معرفي ميشود كه ايشان در خواب ديد به اتفاق ياران اش براي انجام مناسك عمره و زيارت خانه ي خدا، وارد مكه شدند، اين خواب را براي ياران اش بيان كرد، همگي خوشحال شدند گمان مي كردند كه تعبير اين خواب در سال ششم كه صلح حديبيه در آن واقع شد صورت مي پذيرد، ولي اتفاق نيفتاد.
پيامبر(ص) به آنها اطمينان داد كه اين رؤيا صادقه بوده و حتماً تحقق خواهد يافت.
قرآن در پاسخ كساني كه در اين زمينه ترديد داشتند، مي فرمايد:
«لقد صدق الله رسوله الرويا بالحق لتدخلن المسجد الحرام... من دون ذلك فتحاً قريباً»( فتح/ 27)
«رويايي را كه خداوند به پيامبرش نشان داد، راست است، مسلماً همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام خواهيد شد در حالي كه در امنيت هستيد، سرهاي خود را تراشيده و ناخنهاي خود را كوتاه كردهايد، و از هيچكس ترس و وحشتي نداريد، خداوند چيزهايي را مي دانست كه نمي دانستيد و در اين تأخير، حكمتي است و قبل از آن فتح نزديكي قرار دارد.»
اين خواب در سال هفتم هجرت تحقق يافت كه در تاريخ اسلام به عنوان « عمره القضاء» معروف شده است، زيرا مسلمانان مي خواستند آن را در سال قبل به جا آورند و بر اثر ممانعت قريش اتفاق نيفتاد.
ـ خوابها و روياهاي ديگري همچون خوابهايي كه هم بندهاي زنداني يوسف در آن هنگام كه به جرم پاكدامني در زندان عزيز مصر گرفتار بود، ديدند و يا روياي ابراهيم(ع) در مورد فرمان ذبح فرزندش اسماعيل و موارد ديگر.
ـ مكاشفات رحماني و شيطاني
در برابر كشف و شهود واقعي كه گاه بر اثر ايمان و يقين كامل و گاهي هم بر اثر رياضت هايي به دست مي آيد، كشف و شهودهاي خيالي و پنداري نيز فراوان است كه بر اثر تلقينهاي مكرر و انحراف فكر از مسير درست و گاه بر اثر القائات شيطان، صحنه هايي در نظر انسان مجسم مي شود كه هرگز با واقعيت تطبيق نمي كند و چيزي جز خيال و توهم نيست. مانند كشف و شهودهايي كه بسياري از« صوفيه» ادعا ميكنند و مريد ساده لوح در ابتدا بر اثر تبليغات عده ايي معتقد مي شود كه بايد به وسيله ي خواب و رويا « مُرشد» و راهنماي حقيقي را پيدا كرد و روز به روز اين فكر قوت مي گيرد، او هميشه منتظر است در عالم خواب، جمال مرشد را زيارت كند.
ممكن است اين قضيه در عالم بيداري براي او اتفاق نيفتد زيرا او منتظر است و حتي متوجه عالم غيب است و انتظار دارد كه دري از آن جهان به روي او باز شود يا سروش و صدايي به گوش او برسد، آنقدر به خود تلقين ميكند كه بر اثر قوه خيال، صدايي به گوشاش مي رسد و يا صورتي در برابرش مجسم ميشود و آن را پايه ي اعتقاد خود قرار ميدهد.
اما بايد گفت كه چنين نيست كه هر كس ادعاي كشف و شهود كند بتوان از او پذيرفت، يا اگر صورتي در نظرش مجسم شد و يا سروشي به گوش او رسيد آن را الهي و واقعي دانست، چرا كه مكاشفات شيطاني نيز بسيار است.
ـ از استاد پرسيده شد كه آيا راهي براي شناخت « مكاشفات رحماني» از «مكاشفات شيطاني» وجود دارد؟
پاسخ ايشان اين بود كه وجود دارد اما نشانه هايي براي تشخيص آن است كه عبارتند از:
الف)« مكاشفات رحماني» علاوه بر يقيني و قطعي بودن، هميشه همراه با سطح بسيار بالاي ايمان، يقين، معرفت، اخلاص، توحيد و عمل صالح است، در حالي كه « مكاشفات شيطاني» و خيال پردازيها، فاقد آن مي باشد.
ب)«مكاشفات رحماني و حقيقي» هميشه هماهنگ با كتاب و سنت است و در مسير آيات الهي و سخنان ائمه ي معصومين(ع) قرار دارد.
ج)«مكاشفات رحماني» با عقل سازگار است و از خيال باطل به دور ميباشد. بنابراين كشف و شهود را در يك عبارت كوتاه چنين مي توان تعريف كرد:
«راه يافتن به عالم ماوراي حس و مشاهده حقايق آن عالم با چشم درون، درست مانند مشاهده حسي، بلكه قويتر، يا شنيدن آن زمزمه ها با گوش جان است.» (مكارم شيرازي ـ پيام قرآن، ص 293)
سعيدي روشن، محمدباقر ـ سال1377 ـ علوم قرآن ـ انتشارات موسسه آموزش و پژوهش امام خميني(ره) قرائتي، محسن ـ 1386ـ تلخيص اصول عقايد ـ تهران، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن مكارم شيرازي، ناصر ـ 1381ـ پيام قرآن( تفسير نمونه موضوعي) ـ ج1 ـ چ هفتم ـ تهران، دارالكتب الاسلاميه.
داستانهای قرآنی
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» (243)
«آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه های خود فرار کردند؟ و آنان هزارها نفر بودند (که به بهانهی بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند.) خداوند به آنها گفت: بمیرید! سپس خدا آنها را زنده کرد؛ خداوند نسبت به بندگان خود احسان میکند؛ ولی بیشتر مردم، شکر (او را) به جا نمیآورند.»
در شأن نزول آیهي فوق آمده است در یکی از شهرهای « شام» بیماری طاعون راه یافت و با سرعت عجیب و سرسامآور، مردم یکی پس از دیگری از دنیا می رفتند. در این میان عده ی بسیاری به این امید که شاید از چنگال مرگ رهايی یابند، آن محیط و دیار را ترک گفتند. آنها پس از فرار از محیط خود و رهايی از مرگ در خود احساس قدرت و استقلال نموده و با نادیده گرفتن ارادهی الهی و چشم دوختن به عوامل طبیعی دچار غرور شدند. پروردگار، آنها را نیز در همان بیابان با همان بیماری نابود ساخت.
از بعضی روایات استفاده می شود: اصل آمدن بیماری مزبور در این سرزمین به عنوان مجازات بود، زیرا پیشوا و رهبرشان از آنان خواست که خود را برای مبارزه آماده کنند و از شهر خارج گردند. آنها به بهانه ی این که در محیط جنگ مرض طاعون است از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند، پروردگار آنها را به همان چیزی که از آن هراس داشتند و بهانه ی فرار قرار داده بودند
مبتلا ساخت و بیماری طاعون در آنها شایع شد، آنها خانه های خود را ترک کردند و برای نجات از طاعون فرار کردند، اما در بیابان همگی از بین رفتند، مدتها از این جریان گذشت و «خزقیل» یکی از پیامبران بنی اسرائیل، از آنجا عبور نمود و از خدا خواست آنها را زنده کند، خداوند دعای او را اجابت نمود و آنها به زندگی بازگشتند.این شأن نزول مربوط به سوره ي بقره، آیه 243 می باشد.
كتاب شأن نزول آيات قرآن، برگرفته از تفسير نمونه تهيه و تنظيم: محمد جعفر امامي
قرآن و ادبیات فارسی
«خدایا ما را به راه راست هدایت فرما»
در تفسیر کشف الأسرار اینگونه آمده است که: «این آیت عین عبادت است و مخ طاعت، چه طاعت، چه دعا و سؤال و تضرّع و زاری مؤمنان، طلب استقامت آنان در دین است، مؤمنان می گویند: بار خدایا راه خود را به ما بنما و آنگاه ما را بر آن روش دار و آنگاه از روش به کشش رسان.»
ما انسانها همیشه در معرض خطر سقوط و ضلالت و گمراهی هستیم چرا که گاهی ممکن است به بیراهه رفته و آن گونه که خود می اندیشیم، نه آن گونه که باید بیندیشیم عمل میکنیم. لذا سرّ تکرار این آیه در نماز هم این است که، انسان در روز ده مرتبه از خداوند می خواهد او را برای رسیدن به مقصد نهایی که وجود مقدّس باری تعالی است هدایت فرماید
جناب مولانا نیز با تأثير از آیهي مذکور در بخشی از ابیات دفتر اول خود اين معني را از دو جنبه بررسی ميكند
سـروران مکــه در حـرب رسول بـودشان قربان به امید قبول
کاشتران قربـان همی کردند، تا چیره گردد تیغشان بر مصطفی
چــو غـلام یاغییی کو عدل کرد مــال شه بر یاغیان او بذل کرد
عدل این یاغی و دادش، نزد شاه چـــه فزاید؟ دوری و روی سیاه
بهـر این مؤمن همی گوید ز بیم در نمـاز: اهدالصراط المستقیم(2)
مطلب اول این است که زماني انسان کاری را که فکر می کند خوب است با نیت خالص اما در راه ناصواب انجام می دهد، در این ابیات می گوید: بزرگان مکه شتران زیادی را با نیت اینکه مورد قبول واقع شود برای دشمنی با رسول خدا (ص) قربانی می کردند تا اینکه تیغ شان تیزتر شده و بر آن حضرت حمله برند در صورتی که فکر میکردند کار بسیار نیکی انجام می دهند. اینجاست که باید از خدا طلب کنیم که راه درست و صحیح رابه ما نشان دهد نه آنچه ما خود فکر میکنیم صحیح است.
مطلب دوم اینکه گاهی کسی در راه خدا انفاق میکند. در این ابیات غلامی را مثال میزند که از خزینهي پادشاه اموالی را به یاغیان می بخشید و فکر می کرد که دارد انفاق میکند و حال آن که اصلاً چنین چیزی نبود. لذا در ابیات اولیه ي این اشعار آمده بود که چه بسا امساک از انفاق هم بهتر است. اینجاست که باز باید به خدا پناه برد و از او خواست که راه درست و صواب را به ما نشان دهد.
علامه جعفری در این باره می فرمایند: اگر لطف خداوندی نباشد انسان بدترین کارها را انجام میدهد و آنها را به خدا منسوب می سازد ... برو در جستجوی معنا باش که نفی و فساد را بر آن راه یابی نیست.(3)
در دفتر چهارم، مولانا از زاویه ای دیگر به این معنا می پردازد:
اهدنا گفتی صراط مستقیم نار بودی نور گشتی ای عزیز
دست تو بگرفت و بردت تا نعیم غوره بودی، گشتی انگور و مویز(4)
وقتی تو ای انسان از ته دل توبه کردی و از خداوند متعال خواستی که راه راست را به تو نشان دهد او نیز دست تو را می گیرد و به سوی بهشت ابدی می برد. گویی مانند آتشی بودی که حالا تبدیل به نور شدی.
و آنگاه که مانند غوره ای بودی و حال تبدیل به انگور و مویز شده ای. پس گويي با طلب هدایت و عنایت ویژه ي پروردگار به سوی کمال راه پیدا کرده و پاک شده ای. در ابیات دیگر نیز همین معنا را تأکید می کند:
من که باشم؟ چرخ با صد کار و بار که ای خداوند کریم و بردبار
جذب یک راهۀ صراط المستقیم زاین دو ره گرچه همه مقصد تویی
زین کمین فریاد کرد از اختیار ده امانم زاین دو شاخۀ اختیار
به ز دو راه تردد، ای کریم لیک خود جان کندن آمد این دویی(5)
وقتی کاملاً از خود بریدی و باز با آن حال اهدنا گفتی، قهر الهی که بسیار هم بزرگ است برای تو که از ته دل از او طلب هدایت کردی نرم و هموار می شود. باز در دفتر ششم می فرماید:
چون که حیران گشتی و گیج و فنا زفت زفت است و چو لرزان می شوی
ز آن که شکل زفت بهر منکر است با زبان حال گفتی: اهدنا
می شود آن زفت نرم و مستوی چون که عاجز آمدی، لطف و بر است(6)
مولانا در این ابیات، از اینکه خداوند قدرت اختیار را برای انسان به امانت گذارده به خود او پناه می برد و می گوید: خدایا تو خود دو شاخه ي اختیار را به من واگذاشتی. من از دست مکر و دل فریبی هر دو مات و مبهوت شده ام. نباتات و حتی کوهها هم از پذیرفتن آن امانت سر باز زدند. من در مقابل آنها که باشم که این امانت را به خوبی بپذیرم پس ای خدای کریم و بردبار، راه درست و صحیح را به من نشان بده تا بتوانم از این دو شاخه بودن اختیار خود، به خوبی استفاده کرده، راه درست و صحیح را پیدا کنم. چرا که مقصد و مقصود همه چیز تویی و هدف، فقط رسیدن به توست.
منابع:
1ـ خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، ج 1، چ سوم، تهران: اقبال، 1374،ص 4
2ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج1، تهران: زوّار، 1372 ، ص ص 109و336
3ـ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 2، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص 146
4ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی پیشین، دفتر 4، ص 166، 181 و 376 و محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 11، ص 16 و 81.
5ـ ، همان، دفتر 6، ص 17 و محمد تقی جعفری، همان، ج 13، ص 130
پرسش و پاسخ قرآنی
شرايط مفسر قرآن چيست؟
پاسخ:
مفسر قرآن، همچون تخصص هاى ديگر، داراى شرايطى است؛ يعنى هر كسى نمى تواند به تفسير بپردازد همان طور كه هر كسى نمى تواند به طبابت و معالجهى افراد اقدام نمايد بلكه بايد يك پزشك داراى شرايط باشد و حتى تخصص لازم را هم در آن رشتهى مورد نظر، داشته باشد.
از اين رو امروزه از بديهيات است كه هر كسى اجازه ندارد بدون تخصص در هر رشته ى علمى اظهار نظر كند و به تأييد يا رد يا به بيان مطلبى از آن علم بپردازد. علم تفسير نيز از اين قاعده مستثنى نيست و مفسر قرآن بايد داراى شرايطى باشد تا سخن او معتبر و قابل بررسى باشد.
لذا قرآن پژوهان صاحبنظر براى مفسر قرآن شرايطى ذكر كرده اند كه برخى از آنها را با توضيحى مختصر بر مى شماريم
1. آشنايى با ادبيات عرب: (صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانى، بيان و بديع ...) آگاهى از قواعد دستورى، براى مفسر لازم است و بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمى شود چون وسيله ى كار مفسر قرآن، همان ادبيات عرب است و اين بدان جهت است كه قرآن، به زبان عربى نازل شده است؛ هر چند امروزه قرآن به بسيارى از زبانهاى دنيا ترجمه شده ولى ترجمهى قرآن نمى تواند مبناى يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد زيرا ساختار كلام عرب و به ويژه نكات ظريفى كه در اين كلام الهى موجود است، در ترجمه ها منعكس نمى شود.
2. آگاهى از علوم قرآن:
علوم قرآن، علومى است كه درباره ى قرآن است، مثل شناخت آيات مكى، مدنى و تأويل آيات، متشابه، محكم، ناسخ و منسوخ و ... هر چند موارد نسخ در قرآن محدود است ولى عدم آگاهى از آنها موجب مى شود تا مفسر در تفسير بعضى آيات دچار اشتباه شود.
3. اطلاع از شأن نزول آيات قرآن: (تاريخ آيات)
از اين مطلب در آثار قدما به «اسباب النزول» نيز تعبير شده است و آن عبارت است از واقعه اى كه در طى آن، يك آيه يا مجموعه اى از آيات قرآن نازل شده و ممكن است آن واقعه يا شرايط زمانى و مكانى خاص، بتواند در روشن شدن معناى آيه كمك كند.
4. علم فقه:
يعنى شخص بتواند احكام شرعى را از آيات قرآن و روايات اهل بيت استخراج كند. به عنوان مثال اگر قرآن در مورد ارث سخن مى گويد، بايد قدرت فقهى در مورد استنباط آن حكم را داشته باشد.
5. آگاهى از اصول فقه:
اصول الفقه مقدمه ى فقه است و به تعبير ديگر اصول استنباط است كه البته اين علم اصول الفقه، هم در فقه و تفسير كارآيى دارد هم در موارد ديگر و در حقيقت اصول الفقه، مِتُد و منطق فهم متن است؛ از اين روى شخصى كه مى خواهد قرآن را تفسير كند ضرورى است كه منطق فهم متن را بداند كه بخش عظيم آن در بحث اصول الفقه بيان شده است.
6. علم حديث:
يعنى آگاهى از احاديث وشناخت احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وائمه اطهار عليهم السلام تا بتواند در مواقع لزوم از اين احاديث در تفسير آيات استفاده كند.
7. علم به قرائت هاى مختلف
گاهى اوقات يك آيه ى قرآن به قرائت هاى مختلفى خوانده مى شود.
به عنوان مثال «يَطهُرنَ و يَطَّهرنَ» «بقره 222»
به هر دو قرائت خوانده شده كه لازم است مفسر از اين قرائت ها اطلاع داشته باشد تا در جايى كه در تفسير يا در احكام نقشى دارد، بتواند از آن استفاده كند.
8. آگاهى از بينش هاى فلسفى، علمى، اجتماعى، و اخلاقى
مفسر قرآن در عصر ما نمى تواند بدون اينكه، مكاتب فلسفى يا مكاتب اخلاقى را بشناسد يا اطلاعات مختصرى از، علوم تجربى و جامعه شناسى و روانشناسى داشته باشد به تفسير قرآن بپردازد
9.آگاهى هاى تاريخى
مفسر قرآن غير از اينكه بايد شأن نزول را بداند لازم است تاريخ صدر اسلام و جغرافياي جزيره العرب را نيز تا حدى بداند، تا بتواند مكانها و زمانهاي نزول قرآن، آيات مكى و مدنى و امثال آن را در تفسير تشخيص بدهد و از اين علوم در تفسير قرآن استفاده نمايد.
10. طهارت و علم الموهبه: علمى كه خداوند به هر كس بخواهد مى بخشد.
برخى گفته اند: مفسر قرآن بايد «طهارت روحى» داشته باشد، زيرا قرآن را غير از مطهرين لمس و درك نمى كنند. «لا يمسَّهُ الا المُطَهَرون» «واقعه 79»
هر چه انسان طهارت روحى بالاترى داشته باشد و تزكيه ى نفس بيشترى كرده باشد وقتى كه به محضر قرآن ميرسد مى تواند از قرآن بهره هاى بيشترى ببرد. همان طورى كه قرآن مى فرمايد:
«هُدىً لِلنَّاسِ» «آل عمران 3»
«هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» «بقره2»
«هُدىً لِّلْمُحْسِنِينَ» «لقمان 31»
قرآن گاهى مى فرمايد: هدايت براى مردم است. گاهى مى فرمايد:
هدايت براى باتقوايان است. اين مقام يك مرتبه بالاتر از هدايت قبلى است و هدايت بالاتر، هدايت براى نيكوكاران است.
11. پرهيز از هر نوع پيش داورى و اجتناب از تفسير به رأى:
مفسر بايد تابع دلالت لفظى آيات قرآن باشد، نه آن كه دلالت آيه را تابع رأى و فهم خويش سازد، يعنى عقيده اى را قبلاً انتخاب نمايد و بعد با استمداد از آيه اى آن را توجيه كند و به اصطلاح، قرآن را به رأى خود تطبيق كند و به عبارت ديگر، رأى خود را بر قرآن تحميل نمايد.
منبع:نرم افزار پرسش و پاسخ های جوانان
مهارتهای زندگی در قرآن
در شماره هاي قبل، مهارتهاي مختلفي مورد بررسي قرار گرفت. در اين مقاله مي خواهيم به توانايي آگاهي از خود (خودشناسي) بپردازيم.
زندگي همه ي موجودات بر پايه ي دانش و آگاهي نسبت به محيط پيرامون خود استوار است كه يا غريزي و يا اكتسابي است. يكي از ويژگيهاي انسان، آگاهي او نسبت به دانش و تواناييهاي خود است.
مهارتهاي زندگي كه بخش اكتسابي آگاهي انسان نسبت به خود و جهان هستي است، مجموعه ي تواناييهايي است كه با تمرين و تكرار پيگير پرورش مييابد و شخص را براي روبرو شدن با مسايل روزانه ي زندگي آماده مي كند. اين مهارتها در جوامع مختلف تعاريفي گوناگون دارند كه شامل:
1ـ توانايي تصميم گيري 2ـ توانايي حل مسئله 3ـ تفكر خلاق 4ـ تفكر نقادانه 5ـ ارتباط مؤثر با ديگران 6ـ برقراري روابط بين فردي سازگار 8ـ توانايي رويارويي با هيجانها 9ـ همدلي با ديگران 10ـ توانايي رويارويي با استرس ها.
ـ از مسائل مهم انسان شناخت خويشتن است. انسان قبل از آنكه به شناخت جهان پيرامون خود بپردازد بايد گنجينه هاي دروني خود را كشف نمايد و استعدادها و توانايي هاي خود را به كمال برساند و شكوفا كند. در آن صورت است كه به سعادت حقيقي نايل مي شود. دعوت به شناخت انسان از توصيه هاي مهم پيامبران الهي و عالمان بوده است. البته انسان، خود از جنبه هاي گوناگون مورد توجه علوم مختلف از جمله روانشناسي، جامعه شناسي، پزشكي و بيوشيمي و... بوده است.
در تعريف خودشناسي بايد بگوييم: باز كردن دريچه ي دانش به درون خود و گسترش آن. خودشناسي در قرآن به معناي بازيابي حقيقت خويش به واسطه ي پرورش و زنده كردن استعدادهاي فطري و دروني است كه در وجود او نهاده شده و درك قلبي حقايق هستي و اسماء و صفات الهي است.
ـ هدف از خلقت موجودي به نام انسان، قرار دادن جانشيني از خداوند در زمين بوده است: « إِنّي جاعِلٌ فِي ألارْضِ خليفه» (سوره بقره/ 30) پس هدف اوليه خلقت بسيار متعالي بوده است
سپس خداوند عالم به اين حقيقت متذكر مي شود كه انسان از ماده اوليه بيارزش خلق شده است: « فلينظر الانسان مم خلق» ( سوره طارق، آيه 5) انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است.
و يا در آيه ي، ديگر خداوند عالم، گذشته ي انسان را يادآور مي شود كه چيزي نبوده: «اَوَلا يَذْكُرُ إِلانْسانُ أنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيئاً» (سوره مريم/ 67) آيا انسان به ياد نمي آورد كه ما او را آفريديم و حال آنكه چيزي نبوده است.» پس خداوند بلند مرتبه انسان را به تفكر در خود فرا مي خواند كه با كاويدن درون خود توانايي خود را به ظهور رسانده و خود را در مسير كمال مطلق قرار دهد. « و فِي الاَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنين و في اَنْفُسِكُم اَفَلا تُبْصِرُون» (سوره ذاريات/ 20، 21)
حال اين انسان است كه بايد با قرار گرفتن در مسير خودشناسي و سپس خودسازي، به سعادت اصلي و حقيقي كه همان عبوديت و بندگي است دست يابد. «وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و اِلانْسَ اِلّا لَيْعبُدونَ» (سوره ذاريات / 56)
ـ احاديثي هم در اين زمينه آمده است كه حديث معروف زير يكي از آنهاست: «مَن عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ.» «هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت.»
اين حديث هم از جناب رسول الله و هم از جناب اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه علامه حسن زاده آملي در كتاب هزار و يك كلمه جلد سوم در كلمه 330، 331 به طور تفصيل آن را شرح داده است. چند جمله اي را نقل مي كنيم: «در روايت آمده است كه هيچ كتاب آسماني نازل نشده است مگر اين كه در آن كتاب آمده است اي انسان خود را بشناس تا پروردگارت را بشناسي چنانكه در قرآن كريم آمده است: «سَنُريَهم ءاَيتِنَا في الافاقِ و في اَنْفُسِهِم حتي يَتَبَيَّنَ لهم اَنَّهُ الحَقُّ» (سوره فصلت، آيه 53)
شيخ ابوعلي سينا در رساله هديه الرئيس الي الامير نوح الساماني گويد: «در كتب پيشينيان خوانده ام كه آنان مكلف بودند در معرفت نفس فرو روند اين تكليف به سبب وحي ي بوده كه در بعضي از معبدها بر ايشان فرود آمد كه اي انسان خود را بشناس تا پروردگارت را بشناسي.» همانطور كه ذكر شد خودشناسي مقدمه ي خداشناسي است زيرا اگر انسان ساختار پيچيده ي خود را مورد تأمل قرار دهد به خالقي حكيم و عليم كه چنين ساختاري را پديد آورده آگاه مي گردد.
ـ انسان موضوع علمي همچون روانشناسي نيز هست كه ذهن و روان و رفتار او را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار ميدهد. بسياري از مشكلات روحي و رواني انسان با آگاهي همه جانبه از خود و مطالعه ي صحيح روح و روان قابل پيشگيري و درمان است. كتابهاي زيادي هم در زمينه ي خودشناسي و خود درماني نوشته شده است.
كوتاه سخن اينكه دليل خلقت انسان بسيار مهم و ارزشمند است و خداوند عالم با انتخاب انسان به عنوان موجود برگزيده و گرامي داشتن انسان«وَ لَقَدْ كَرَمّنا بَني آدَم» (سوره بني اسرائيل/7) او را به مقامي بلند و رفيع در اين عالم نويد داده است و اين انسان با مطالعه و آگاهي و تفكر در خود و تواناييهاي خود بايد راه تعالي را بپيمايد و در اين مسير هم بر مسايل و مشكلات فايق آمده و هم در درجهاي عاليتر به شناخت حضرت حق و بندگي موفق شود تا به كمال حقيقي خود دست يابد.
علوم قرآنی
تفسیر راهنما
مجموعه ي ۲۰ جلدی تفسیر راهنما، توسط جناب حجت الاسلام والمسلمین اکبرهاشمی رفسنجانی تهیه وتدوین شده است و در اختیار اهل نظر و قرآن پژوهان قرار گرفته است. به اذعان پژوهشگران و صاحبان رأى در ساحت مطالعات قرآنى، تفسیرى است متفاوت با سایر تفاسیرى که طى قرون گذشته به تبیين مفاهیم قرآنى پرداختهاند. این تفاوت را در چند زمینه مى توان شاهد بود که برخى جنبه ي محتوایى و بنیادى دارد و بخشى به جهات صورى و شکلى آن مربوط مى شود. به طور خلاصه مى توان این تفسیر را نتیجه و دستاورد تحوّلات فکرى و علمى جهان اسلام در قرن چهاردهم دانست و سبک و شیوه و نگاه آن را طلیعه دار حرکت تفسیرى نوین قرن پانزدهم به شمار آورد. تحوّلاتى که ناگزیر در ارتباط و تعامل با شرایط و دگرگونى ها و پیشرفتهاى علمى و فرهنگى و اجتماعى و سیاسى در عرضه جهانى بوده و هست.
از آنچه مبتکر و طرّاح این روش، جناب حجت الاسلام والمسلمین اکبر هاشمى رفسنجانى، در مقدمهي جلد اوّل تفسیر راهنما نگاشته است، استفاده مى شود که طرح آغازین این حرکت بیش از آنکه جنبه ي تفسیرى داشته باشد، کارى در جهت جداسازى و دسته بندى پیامهاى محتوایى قرآن و تلاش به منظور آسان یابى مفاهیم بوده است. در حقیقت نگاه نخستین به معجم معنایى، چندان پیچیده و تودرتو نبوده است، بلکه به نظر مى آمده که با مختصر دقت در مجموع مطالب یک آیه مى توان موضوعات مربوطه را با عناوین تک واژهاى مشخص کرد و در نهایت از مجموعه واژه هاى به دست آمده (= نمایه ها) به فرایند تفسیر موضوعى راه یافت.
از نگاه اهل نظر، تفسیر راهنما دستاوردهاى متعدّدى داشته است، از آن جمله:
1ـ ابداع سبک نوین در تدوین تفسیر؛ ۲ـ بهره گیرىاز منابع معتبرومتعدّد تفسیرى در چارچوب اصول پذیرفته شده؛ ۳ـ تلاش در داشتن جامعیّت نگاه نسبت به مسائل ادبى، عرفانى، اخلاقى، تربیتى، اجتماعى، طبیعى، فقهى و...؛ ۴ـ انجام کار با هم اندیشى و هم فکرى گروههاى پژوهشى؛ ۵ـ ریزنگرى در آیات و واژگان قرآنى فراتر از آنچه از سوى مفسّران دیگر صورت پذیرفته بود؛ ۶ـ بهره گیرى از معیارهاى قرآنى در فهم قرآن؛ ۷ـ توجّه به روایات در تفسیر قرآن همراه با نگاه نقادانه نسبت به صحّت و هم خوانى آنها با متن قرآن و فرهنگ دینى؛ ۸ـ بهره گیرى از نمایه ها به دو شکل - در پایان هر آیه و پایان هر جلد - به منظور تسهیل دستیابى به معارف مرتبط و پژوهش موضوعى در قرآن؛ ۹ـ مستندسازى هر برداشت به متن قرآنى و ارائه ي دلایل برداشت؛ ۱۰ـ تفکیک میان برداشتهاى صریح و تردیدناپذیر و برداشتهاى احتمالى که انتساب آنها به قرآن چندان روشن و قطعى نیست؛۱۱ـ فراهم آوردن زمینه ي پژوهشهاى متعدّد قرآنى و هموار ساختن مسیر تدبّر و دقّت در معارف وحى؛ ۱۲ـ امکان بهره ورى از آن براى سطوح عالى و متوسّط علمى؛
در این میان مهمترین دستاورد تفسیر راهنما از نگاه این قلم به اصل ابداع شیوه ي مطالعه در قرآن مربوط مى شود، زیرا این سبک و روش است که مى تواند از سوى محققان تا آینده هاى دور مورد استفاده قرار گیرد و به دستاوردهاى نوین نیز منتهى شود.