قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 20
نام سوره: طه شماره سوره : 20 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 135 تعداد کلمه : 1341 تعداد حروف : 5242
معنی : يكي از حروف مقطعه و يكي از نامهاي پيامبر (ص)
علت نامگذری : اولين آيه اين سوره مي باشد كه خطاب به پيامبر (ص) است همان كسي كه قرآن بر او نازل شده است. و اين خطاب پيام خاصي را براي پيامبر (ص) در بر دارد.
نامهای دیگر:
• اشاره كوتاهي به عظمت قرآن و بخشي از صفات جلال و جمال پروردگار.
• داستان موسي (ع) و مبارزه با فرعون و جادوگران و شيوه انحرافي سامري در تلاشش براي كشاندن جامعه به شرك و گوساله پرستي و نجات فرعونيان از چنگ نظام فرعوني و رهايي موسي و هارون و مؤمنان و غرق شدن فرعون و يارانش در دريا.
• معاد و بخشي از خصوصيات رستاخيز.
• قرآن و عظمت آن.
• سرگذشت آدم و حوا دربهشت و ماجراي وسوسه ابليس و هبوط آنها در زمين.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، بيستمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و چهارمين سوره است كه بعد از سوره مريم» و قبل از سوره «واقعه» نازل شده است.
داستانهای سوره: موسي: 6 تا 99، آدم 116 تا 123.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر كس سوره طه را بخواند در روز رستاخيز ثواب مهاجران و انصار نصيبش مي شود.»
پنجره
چند روز پيش يكي از دوستان دانشجويم را ديدم و بعد از كلي حرف زدن و خوشحال شدن از ديدار هم گفت كه چند وقتي هست كه سئوالي ذهنم را مشغول كرده و براي جوابش با چند تن از دوستانم صحبت و بحث كردم ولي آن پاسخي كه بتواند مرا قانع كند، بدست نياوردم.
گفتم سؤالت را بپرس شايد بتوانم كمكت كنم. بنابراين آن را مطرح كرد و من هم به او پاسخ دادم، اما ظاهراً باز هم ايشان قانع نشد، ولي به او قول دادم كه در اولين فرصت از استاد خود بپرسم. به همين منظور وقتي به كلاس آمدم بعد از پايان درس از استاد پرسيدم.
با توجه به اين كه مبحث معرفت و شناخت را كاملاً تبيين كردهايد حال بفرمائيد:
موانع و حجابهاي معرفت كدامند؟
استاد: براي ديدن چهره اشخاص و موجودات مختلف جهان، داشتن چشم به تنهايي كافي نيست، بلكه بايد مانع و حجابي نيز در ميان نباشد، اگر آفتاب با آن همه روشنايي كه همه جا ضربالمثل است پشت حجاب ابرهاي تيره قرار گيرد قادر به مشاهده آن نيستيم، اگر كسي عينك سياهي به چشم زند مسلماً چيزي نميبيند.
موانع براي عقل و فطرت آدمي نيز ممكن است ايجاد شود، در مقابل آيينه تاريخ نيز ممكن است موانعي وجود داشته باشد، و حتي درك و فهم صحيح محتواي وحي و كلمات معصومين(ع) نيز بر اثر وجود موانع غيرممكن است، پس متوجه ميشويم كه بررسي اين مبحث لازم است.
در قرآن كريم اين مسأله مهم در آيات فراواني آمده و عوامل اصلي آن نيز تبيين شده است كه در يك دستهبندي ساده ميتوان آن را در سه گروه خلاصه كرد:
1ـ صفات و كيفيات روحي و اخلاقي كه حجاب ديده جان ميشود.
2ـ اعمال و كارهايي كه آيينه دل را تاريك ميسازد.
3ـ عوامل بيروني كه روي فكر و عقل و عواطف و فطرت انسان اثر ميگذارد و پرده بر آن ميافكند.
با توجه به اينكه هر يك از اين سه گروه تقسيمات زيادي دارد لذا ما در اينجا به تعدادي از آنها اشاره ميكنيم:
الف) صفاتي كه مانع شناخت هستند عبارتنداز: حجاب هواهاي نفساني ـ حجاب حب دنيا ـ حجاب كبر و غرور و مستي قدرت ـ جهل و غفلت ـ نفاق ـ تعصب و لجاجت ـ تقليد كوركورانه.
ـ هواهاي نفساني
خطاهايي كه اشخاص به مقتضاي طبيعت اختصاص خود به آن دچار ميشوند مانند اينكه هر كس به امري دلبستگي پيدا ميكند و آن را محور عقايد خود قرار ميدهد. (گلستاني ـ سال 1385 ـ ص 30)
« اِن هِيَ الا اَسماءُ سَمَّيتموها اَنتُم و اباوُكُم ما انزلَ اللهُ بِها مِن سُلطنٍ اِن يَتَّيُِعُونَ اِلا الظَّنَّ و ما تَهويَ الاَنفسُ...»
« اينها فقط نامهايي است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهايد (نامهاي بيمحتوا و اسمهاي بيمسما) و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده آنان فقط از گمانهاي بياساس و هواي نفس پيروي ميكنند.» سوره نجم/23
اين آيه شريفه به دو مطلب اشاره دارد: 1) آنان گمان را به جاي علم گرفته بودند.
2) آنچه دلشان ميخواست، ميگفتند آنچه ميگويند زبان عقل و فكر و زبان استدلال نيست، بلكه زبان هواي نفس است. (مطهري ـ 1380 ـ ص374)
در وجود انسان، غرائز و اميال گوناگوني است كه همه آنها براي ادامه حيات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خويشتن، علاقه به مال و زندگي مادي و امثال اينها، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براي همان هدف كلي آفريده است.
اما مهم اين است كه گاه اينها از حد تجاوز ميكنند و پا را از گليمشان فراتر مينهند و از صورت يك ابزار مطيع در دست عقل، در ميآيند و بناي طغيان ميگذارند، عقل را زنداني كرده و بر كل وجود انسان حاكم ميشوند و زمام اختيار او را در دست ميگيرند.
اين همان چيزي است كه قرآن به «هواپرستي» تعبير ميكنند كه از تمام انواع بتپرستي خطرناكتر است، بلكه بتپرستي نيز از آن ريشه ميگيرد. (مكارم شيرازي ـ 1382 ـ ص103)
هواپرستي مهمترين وسيله هدايت را كه درك صحيح حقايق است از انسان ميگيرد و پرده بر چشم و عقل آدمي ميافكند. چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
«اَفَراَيت مَنِ اتَخَذَ اِلهَهُ هوَه لهُ و اَضَلَّهُ اللهُ عَلي عِلمٍ و خَتَمَ عَلي سَمعهِ و قَلبِه و جَعَلَ عَلي بَصَره غِشاوَهً فَمَن يَهديهِ...» (اي سول ما) آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهي (براينكه شايسته نيست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پردهاي افكنده، با اين حال چه كسي ميتواند غير از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكر نميشويد؟!(جاثيه/23)
در حديث شريفي كه از پيامبر(ص) و هم از علي(ع) نقل شده فرمودند: «امّا اتباعِ الهَوي فيَصُدُّ عن الحق»
« اما پيروي از هوي، انسان را از حق باز ميدارد.» (بحارالانوار، جلد70،ص75، نهجالبلاغه، خطبه 42)
ـ حجاب تعصب و لجاجت
اساسيترين پايه عبوديت و بندگي خدا، تسليم و تواضع در برابر حق است و به عكس هر گونه تعصب و لجاجت مايه دوري از حق و محروم شدن از سعادت است.
«تعصب» به معني «وابستگي غيرمنطقي به چيزي» تا آنجا كه حجاب ضخيمي برديده عقل انسان ميافكند و او را از درك حقايق و خير و شر و مصلحت و مفسده و عاقبت امور و پيدا كردن راه چاره محروم ميسازد. و «لجاجت» به معني اصرار بر چيزي است به گونهاي كه منطق و عقل را زير پا بگذارد، ثمره اين دو شجره خبيثه نيز« تقليد كوركورانه» است كه سد راه پيشرفت و تكامل انسانها است.
سرچشمه لجاجت و تعصب هر چه باشد غالباً جهل و كوتاه فكري آميخته با آن است، چرا كه دارندهي آن چنين ميپندارد كه اگر دست از عقيده خود بردارد همه چيز را از دست ميدهد، يا شخصيت او در هم ميشكند. « و اذا قَرأَتَ القرانَ جعلنا بينَكَ و بينَ الذينِ لايومنون بالاخره حجاباً مستوراً و جعلنا عَلي قلوبِهِم اَكِنَّهً...» (اسراء/ 45و 46)
و هنگامي كه قرآن را ميخواني ميان تو و آنها كه ايمان به آخرت ندارند حجاب ناپيدا قرار ميدهيم. . بر دلهاي آنها پوششهايي، تا آن را نفمهند، و در گوشهايشان سنگيني، و هنگامي كه پروردگارت را در قرآن به يگانگي ياد ميكني، پشت ميكنند و از تو روي بر ميگردانند.
در اين آيه حجابي كه ميان پيامبر(ص) و گروهي از كفار به هنگامي كه او مشغول تلاوت قرآن ميشد را بيان ميكند. بعضي گفتهاند منظور اين است كه واقعاً خداوند پردهاي ميان حضرتش و آنان ايجاد ميكرد به گونهاي كه او را نميديدند. ولي با توجه به آياتي كه در ادامه همين مطلب در سوره اسراء آمده است به خوبي روشن ميشود كه اين حجاب و پرده چيزي جز« حجاب لجاجت و تعصب و غرور و جهل و ناداني، نبوده است كه حقايق قرآن را از ديدگاه فكر و عقل آنها پنهان ميداشت و به آنها اجازه نميداد كه آن را به خوبي درك كنند. (مكارم شيرازي، 1381، ص 338)
حضرت علي(ع) فرمود: «اللِجاجَهُ تَسِلُّ الَّرأيَ» لجاجت آراء انسان را سست، و او را به خطا ميافكند.(نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 179)
و آن بزرگوار در جاي ديگر نيز چنين فرمودند: «لَيسَ لِلَجُوجٍ تَدبيرٌ» لجوج مديريت و تدبير ندارد.(غرالحكم ـ حديث 10662)
ـ تقليد كوركورانه(تقليد از گذشتگان)
هنگاميكه به تاريخ انبياي بزرگ توجه ميكنيم و علل انحراف و گمراهي اقوام پيشين را مورد بررسي قرار ميدهيم به خوبي ميتوان دريافت كه اين سه امر(تعصب، لجاجت و تقليد كوركورانه) نقش اصلي را در انحراف آنها داشته است. در اين زمينه آياتي است كه به آن اشاره شده: (مكارم شيرازي، 1384، ص203)
« وَاِنّي دَعَوتُهُم لِتَغفِرلَهّم جَعَلوا اصابَعَهم في اذانِهِم و استَغشَوا ثِيابَهُم وَاَصَرُّوا...»
« و من (نوح) هر زماني آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند) تو آنها را بيامرزي، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان برخود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند» (سوره نوح/ 7)
«قالوا سِواءٌ علينا اَوَعَظتَ اَم لَم تَكُن مِنَ الواعظينَ اِن هذا الا خُلُقُ الاَوَلين ـ و ما نحن بمُعَذبينَ» (شعرا/ 136ـ138)
« آنها (قوم عاد) گفتند: براي ما تفاوت نميكند چه ما را اندرز بدهي يا ندهي، اين همان روشن و اخلاق پيشينيان است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد.»
قرآن بر اين نكته تكيه فراوان دارد كه تقليد از گذشتگان، انسان را به خطا مياندازد. در قرآن راجعبه همه پيامبران نفي تقليد نقل شده است. و هنگامي كه به شرح ماجراي رسالت انبياء و مخالفت مردم در پذيرش معارف آنان ميپردازد بر مسئله تقليد تأكيد ميكند.
با توجه به احتجاجات پيامبران كه قرآن كريم آنها را نقل كرده متوجه ميشويم كه همه آنها نفي تقليد كردند هر پيامبري در محيط خودش متوجه مشكلات خاصي بوده است، براي مثال حضرت شعيب(ع) روي مسئله نقض در مكيال و ميزان(تقلب در معامله) فشار ميآورد. معلوم ميشود كه اين مسئله در محيط او بسيار رواج داشته است و همينطور لوط(ع) و موسي و عيسي(ع) نيز هر كدام به مطلب ديگري تأكيد ميورزيدند. ولي امري كه همه آنها اتفاق نظر داشتند، نفي تقليد است، زيرا يكي از چيزهايي كه بشر را به خطا مياندازد اين است كه انسان تمايل دارد همه آنچه را گذشتگان او گفتهاند درست بداند يعني چون چنين تمايلي دارد، آن را ميپذيرد، سپس برايش دليل ميتراشد، دليلهاي ساختگي كه براي انسان علم هم ايجاد نميكند! انسان اگر زنجير پيروي از گذشتگان را پاره كند و به عقل فطري خدادادي خود اعتماد نمايد، آنگاه خواهد فهميد كه آنچه گذشتگان گفتهاند باطل يا نيمي از آن صحيح و نيمي ديگر باطل است.(مطهري، 1380، ص577)
تقليد كوركورانه ميتواند انسان را از رسيدن به معرفت درست و نيز پذيرش آن به كلي باز دارد، چنان كه قرآن كريم ميفرمايد: «والذينَ كذبوا باياتنا صُمٌّ و بُكمٌ في الظلماتِ»( انعام/ 39) و كساني كه آيات ما را تكذيب كردند، كر و گنگ در ظلمات(جهل) به سر برند.
منظور از كرها(صُم) در آيه شريفه، عموماً كساني بودند كه كوركورانه از بزرگان خود تقليد ميكرند و اين تقليد به حدي رسيده كه ديگر گوش شنوايي برايشان نگذاشت تا دعوت حق را بشنوندو مراد از لالها همان بزرگانياند كه مردم گوش به فرمان آنها بودند، به رغم آن كه ميدانستند دعوت به توحيد، حق است ولي به خاطر گردنكشي از گفتن حق و اعتراف به آن و از شهادت دادن به آن لال شدند.
اما انگيزههايي است كه باعث ميشود انسان با تمايل به اين گرايشهاي نادرست موجب شود كه حجابي در مقابل ديدگان فكر آنها شود و از معرفت حق باز بمانند، كه آنها عبارتنداز: عدم بلوغ فكري ـ شخصيتزدگي ـ علاقه شديد به نياكان و پيشينيان و گروهگرايي يا تعصبهاي قبيلهاي
كه اين عوامل چهارگانه و ديگر عوامل سبب ميشوند كه بسياري از خرافات، موهومات، عقايد باطل، رسوم و آداب غلط، سنتهاي جاهلي و اعمال زشت، از جمعي به جمع ديگر و از نسلي به نسل ديگر منتقل گردد.(مكارم شيرازي، 1381، ص 351)
با توجه به كمبود وقت، در صورت تمايل بقيه موارد از صفات را ميتوانيد در منابعي كه اشاره شده مطالعه فرمائيد و اميدوارم در جلسه بعد در رابطه با اعمال و كارهايي كه آيينه دل را تاريك ميسازد گفتگو كنيم.
منابع:
قرآن، نهجالبلاغه، بحارالانوار، عزرالحكم
گلستاني، صادق، مجله علمي تخصصي معرفت، شماره دهم، 1385
طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ج13، قم، انتشارات اسلامي، 1380، ج7، ص119
مكارم شيرازي، ناصر، تفسيرنمونه، ج22، تهران، انتشارات دارالكتب اسلامي، 1382، ج15، ص 103
مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج7، قم انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1381، ج1، ص338
مكارم شيرازي، ناصر، پيشين، جلد 1، ص 351
مكارم شيرازي، ناصر، اخلاق در قرآن، ج3، ناشر مدرسه امام علي(ع)، 1384، ج2، ص203
مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380، ج13، ص 374
مطهري، مرتضي، پيشين، جلد 4، ص 577
مباهله، آخرین راه
«فَمَن حاجَّک من بعدِ ما جاءک من العلم فَقُل تعالوا ندعُ ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثُمّ نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»
هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به ستیز بر خیزند، بگو: «بیاید ما فرزندان خود را دعوت، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در شان نزول آیه (آل عمران، آیه 61) فوق گفتهاند: هیات نجرانی خدمت پیامبر (ص) رسیده، عرض کردند: آیا هرگز دیدهای فرزندی بدون پدر متولد شود؟ در این هنگام آیه «انّ مثل عیسی عند الله...» (آل عمران، آیه 60) نازل شد و هنگامی که پیامبر (ص) آنها را به مباهله دعوت کرد. آنها تا فردای آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصیتهای نجران، اسقف (روحانی بزرگشان) به آنها گفت:
«شما فردا به محمد(ص) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانوادهاش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید؛ زیرا چیزی در بساط ندارد.»
فردا که شد پیامبر (ص) آمد در حالی که دست علی بن ابیطالب(ع) را گرفته بود و حسن و حسین(ع) در پیش روی او راه می رفتند، و فاطمه(س) پشت سرش بود، نصاری نیز بیرون آمدند در حالی که اسقف آنها پیشاپيششان بود، هنگامی که نگاه کرد، دید پیامبر (ص) با آن چند نفر آمدند، دربارهی آنها سوال کرد، به او گفتند: « این پسر عمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد اوست و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی (ع) هستند و بانوی جوان دخترش فاطمه (س) است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیکترین افراد به قلب اوست ...»
به اسقف گفته شد: « برای مباهله قدم پیش بگذار».
گفت: نه، من مردی را میبینم که نسبت به مباهله با کمال جرات اقدام میکند و من میترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد. به خدا یک سال بر ما نمیگذرد که در تمام دنیا یك نصرانی که آب بنوشد وجود نخواهد داشت.
اسقف به پیامبر(ص) عرض کرد: «ای ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمیکنیم، بلکه مصالحه میکنیم، با ما مصالحه میکنی؟ »
پیامبر(ص) با آنها مصالحه کرد که دو هزار حُلّه (یک قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حُلّهای چهل درهم باشد، و عاریت دادن سی دست زره، و سی عدد نیزه، و سی رأس اسب، در صورتی که در سرزمین یمن، توطئهای برای مسلمانان رخ دهد، و پیامبر (ص) ضامن این عارياتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند، و عهد نامهای در این زمینه نوشته شد.
ادبيات
بسم الله الرّحمن الرّحیم
صراط الّذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضّالین
راه کسانی را که به آنها نعمت بخشیدی نه راه کسانیکه بر آنها خشم فرمودی و نه گمراهان.
به يك ناشنوا خبر دادند كه همسايه ات بيمار شده: او خواست كه حق همسايگي را ادا كند و به عيادت بيمار برود. ولي پيش خود گفت : من با اين گوش عليل و كر، از سخن آن بيمار چه مي فهمم؟ فكري كرد و پيش خود گفت: به لب هاي بيمار نگاه مي كنم همينكه لب بيمار به حركت در آمد،حدس خود را مي زنم و مقصودش را در مي يابم و متقابلاً سوالاتي هم از او مي كنم. به او می گویم چطوری؟ او خواهد گفت: خوبم. من می گویم: شکر. وقتی بگویم غذا چه خوردی؟ او خواهد گفت: شربت یا آش ماش. من می گویم : نوش جان. وقتی بگویم طبیب تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان دکتر. من می گویم: او مبارک پاست وقتی او بیاید حال تو خوب خواهد شد
با این تصورات به دیدن او رفت: از او پرسید چگونه ای؟ او گفت: مُردم. مرد گفت: شکر. سپس پرسید چه خوردی؟ مریض گفت. زهر. آن مرد گفت: نوشت باد. مرد خیلی از این جوابها ناراحت شد بعد گفت طبیب تو کیست؟ مریض گفت: عزرائیل و شخص گفت: پایش مبارک است شاد شو.
ناشنوا پس از اين عيادت! از خانه بيمار بيرون مي آيد و خرسند از اينكه حق همسايگي را مراعات كرده خدا را سپاس مي گويد! از آن طرف بيمار،سخت آزرده و دلشكسته با خود مي گويد،عجبا! من مي دانستم كه او با من ميانه خوشي ندارد؛ ولي ديگر نمي دانستم كه خواهان مرگ من نيز هست! آنگاه شروع به ناسزا گفتن و دشنام به آن شخص مي كند.(1)
او نشسته خوش که : «خدمت کرده ام
بهر خود او آتشی افروخته است
از برای چارۀ این خوفها
کین نمازم را میامیز ای خدا
حقّ همسایه به جا آورده ام»
در دل رنجور و خود را سوخته است
آمد اندر هر نمازی اهدنا
با نماز ضالّین و اهل ریا(2)
مولانا با استفاده از اين داستان نكته اي اخلاقي،عرفاني را به ما يادآوري مي كند. آن مرد ناشنوا با خود فكر مي كرد كه حق همسايگي را به جا آورده و به او خدمت كرده است در حاليكه با اين كار آتشي در جان بيمار انداخته بود . خودش داشت در ميان زبانه هاي آن آتش مي سوخت. به قول مرحوم شهيدي:«آفت عيادت اين است پس آفت عبادت چگونه خواهد بود.»(3)
به همين دليل است كه ما هر روز چندين بار در نماز از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را به راه راست هدايت فرمايد و عبادتهاي ما را از نوع عبادتهاي گمراهان و رياكاران قرار ندهد. علامه جعفري در اين باره مي فرمايند: «انسان نادان گمان مي كند كه اطاعت مي كند،ولي نمي داند كه تمام دوران عمررا مشغول معصيت است و از همين معاصي روح خويشتن را نابود مي سازد. اگر گوش تو تنها با سخنان معمولي و طبيعي آشنايي دارد بايد بداني كه گوش باطني تو كه مي تواند غيب بشنود كر و ناشنوا است.»(4)
1- كريم زماني، شرح جامع مثنوي، ج 1،چ اول، تهران: موسسه اطلاعات،1372، ص 863-864
2-مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی ، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج1، تهران: زوّار، 1372 ، ص 161
3-سيد جعفر شهيدي،شرح مثنوي،ج 1،چ اول، تهران: انتشارات علمي فرهنگي، 1373،ص 121
4-محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 2، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص575
پرسش وپاسخ قرآنی
منابع تفسير قرآن چيست؟
پاسخ: چهار منبع اصلى مىتوان براى تفسير قرآن بر شمارد: اول: قرآن كريم: آيات محكم مىتواند منبع تفسير براى آيات متشابه باشد. به عبارت ديگر، ما در تفسير آيات مىتوانيم از خود آيات قرآن استفاده كنيم. به عنوان مثال در سورهى قدر مى فرمايد: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» آیه 1 ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، و در سورهى بقره مىفرمايد: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» 185 ماه رمضان ماهى است كه در آن قرآن نازل شده است. وقتى اين دو آيه را كنار هم بگذاريم، مطلب سومى به دست مى آيد و آن اينكه، شب قدر در ماه مبارك رمضان مىباشد. اين را اصطلاحاً تفسير «قرآن به قرآن» مى گويند. بنابراين يكى از منابع تفسير قرآن، خود قرآن كريم است، كه مى تواند به ما در فهم آيات كمك نمايد. دوم: سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام: هم يكى از منابع تفسير است. سوم: عقل: عقل و قرائن عقلى هم مىتواند يكى از منابع تفسير باشد. چهارم: برخى از آموزههاى قطعى علوم تجربى: گاهى علوم تجربى مىتوانند به استخدام فهم قرآن در بيايند، نه اينكه بر قرآن تحميل بشوند، و نه به معناى استخراج علوم از قرآن باشد؛ بلكه برخى از مطالب علمى قطعى در فهم آيات قرآن مىتوانند، به ما كمك بكنند. يادآورى: البته منابع ديگرى هم شمرده شده كه، بعضاً معتبر نيست، مثل «شهود». آيا شهود عرفانى مىتواند منبع تفسير باشد؟! جواب ما منفى است زيرا شهود و مكاشفات عرفانى، اولًا شخصى است، و قابل انتقال به غير نمىباشد و ثانياً معيار و ضابطه ندارد، و همچنين گاهى اوقات همراه با خطاهايى است و از طرفى ممكن است مكاشفات رحمانى با مكاشفات شيطانى آميخته شود.
راههاي جذب محبت ديگران
يكي از مهارتهاي بسيار مهم در زندگي آدمي برقراري ارتباط مؤثر و كارآمد با ديگران است. از زندگي خانوادگي و ارتباط زن و شوهر تا روابط بين همكاران در محيط كار، روابط بين همكلاسيها و به زبان كاملتر تمام روابط بين فردي نيازمند لوازم و شرايطي است كه به نحو احسن تداوم داشته باشد.
مهارت راههاي جذب محبت ديگران از مسائل مهمي است كه بايد در زندگي اجتماعي آموخته شود.
از آنجايكه موضوع مقالات ما در گلستان آيهها مهارتهاي زندگي در قرآن است با نگاهي تيزبينانه به بررسي راههاي جذب محبت ديگران در قرآن كريم ميپردازيم. اولين و مهمترين موضوع اين است كه هر كدام از راههاي تأثيرگذاري محبت و علاقه در مردم فقط به خواست خداوند متعال است. شاهد اين مطلب آيه شريفه 63 سوره انفال است كه ميفرمايد:« لو انفقت ما في الارض جميعاً ما اَلَفتَ بين قلوبهم ولكنَّ اللهَ اَلَّفَ بينهم» اگر تو با تمام ثروت روي زمين ميخواستي بين مؤمنان محبت ايجاد كني نميتوانستي لكن خداوند بين مؤمنان الفت ايجاد كرد.
شيوههاي ذكر شده در قرآن براي ايجاد محبت:
1ـ خوبي كردن به جاي بدي: خوبي كردن يكي از راههاي جلب محبت ديگران است. زندگي اجتماعي پر است از بديهايي كه ديگران ممكن است در حق آدمي انجام دهند. انسان مؤمن و معتقد با خوبي كردن محبت طرف مقابل را جذب كرده و كدورتها را برطرف ميكند. خداوند عالم در آيه شريفه 34 سوره فصلت ميفرمايد: «ولا تستوي الحسنه و لاالسيئه ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوه كانه ولي حميد» هرگز نيكي و بدي يكسان نيست. هميشه بدي را با نيكي پاسخ بده تا آن كس كه با تو دشمن است دوست تو شود.
2ـ ايمان و عمل صالح: از آنجائيكه ايجاد الفت و دوستي فقط از جانب خداوند متعال است پس ايمان و بندگي باعث شده تا خداوند عالم انسان مؤمن را مورد علاقه همه قرار دهد و محبوب همه كند. آيه شريفه 96 سوره مريم گواه همين مطلب است: « اِن الذين ءامنوا و عَمِلُوا الصالحات سَيَجعَلُ لهُمُ الرحمنُ وُدّاً» همانا آنان كه ايمان آورده و نيكوكار شدند خداي رحمان آنان را محبوب مردم ميگرداند.
3ـ همفكري و تفاهم در اعتقادات و تفكرات: خداوند عالم ايجاد دوستي و الفت را بين مسلمانان يك نعمت الهي تلقي كرده و از مؤمنان خواسته تا اين نعمت را به ياد آورند. با مسلمان شدن جامعه خداوند عالم عداوتها را از بين برده و دوستيها را در قلبها جاري و ساري كرده است. « إِذ كُنتم اَعداءً فَاَلَّفَ بين قُلوبِكُم فَاصبَحتُم بنعمهٍ إِخواناً ـ آيه شريفه 103 ـ سوره آل عمران»
4ـ هديه دادن: يقيناً هديه دادن از راههاي بسيار مهم است. هديه علاقه را زياد كرده و كدورتها را از بين ميبرد. شايد همه ما در طول زندگي هديههاي كوچك و بزرگ از اطرافيان دريافت كردهايم و تأثير شگرف آن را در زندگي لمس كردهايم. مخصوصاً هديه دادن همسران به همديگر رابطه زناشويي را مستحكم و بادوام ميكند بديهي است كه ارزش مادي هديه اهميتي ندارد.
لازم به ذكر است كه محبت حقيقي و اصلي از آن خداوند است كه محبت انسانها نسبت به يكديگر در طول محبت الهي قرار ميگيرد: « و الذين امَنوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّه» آنها كه اهل ايمانند شديدترين محبت را نسبت به خداوند ابراز ميدارند.
كوتاه سخن اينكه الانسان عبيد الاحسان: انسان بنده احسان و نيكي و محبت كردن است و ادبيات پارسي پراست از اشعاري كه با مضامين محبت است و اين محبت است كه خارها را گل، شيرها را موش و شاه را بنده ميكند.
منابع قرآنی
گذری بر تفسیر مجمع البیان :
مجمع البیان، از تفاسیر مهم قرن ششم و به زبان عربی است. سبک و شیوه تدوین و تبویب این تفسیر در میان همه تفسیر های اهل سنت و شیعه، چه فارسی و چه عربی بی سابقه و کم نظیر است زیرا نظمی متین و خاص و مرتب با روش علمی و ساده دارد و ویژ گی اش همین است که این نظم و ترتیب در عرضه مباحث می باشد. تفسیر مجمع البیان در مسائل ادبی از نحو و لغت و اشتقاق و تصریف و ... مباحث مشروح و مبسوطی را دارد که جنبه نحو و لغت در آن قوی تر است. در مباحث لغوی به طور دقیق با کمک اشعار عربی، مباحثی را مطرح می کند و در مباحث نحوی و ادبی، تکیه گاه دیگران است.
ساختار و تقسیم بندی کتاب:
این تفسیر کم نظیر که در نهایت اشتهار است، (لازم به یادآوری است که این تفسیر به بان عربی در10 جلد به چاپ رسیده است وهم چنین به زبان فارسی هم ترجمه گردیده است.) و مفسر از منابع شیعه و اهل تسنن بدون تعصب، استفاده کرده است. مولف در مقدمه این تفسیر هفت فن را در موضوعات تفسیر و مفسرین یاد کرده است:
فن اول: در تعداد آیات قرآن و فائده دانستن آن،
فن دوم: اسامی قراء مشهور و طرق روایات آنان،
فن سوم: در تفسیر و تاویل آیات،
فن چهارم: اسامی قرآن و معنای آنها،
فن پنجم: علوم قرآن مجید،
فن ششم: ذکر بعضی از اخبار مشهور در فضل قرآن،
فن هفتم: در مستحبات قاری قرآن، در تحسین و کیفیت قرائات و تزئین صوت هنگام خواندن قرآن، در این تفسیر از نظر قرائت و اختلاف قرائات، بیاناتی تحت عنوان «الحجه» شده است.
تفسیر مجمع البیان، از نظر لغت و اعراب کلمات و بعد از نظر اسباب نزول و معنای آیه، ابحاثی دارد. همچنین احکام آیه و قصص را بیان کرده و در بعضی جاها به اشعار، استشهاد می کند. در پایان، تحت عنوان نظم، ربط و پیوند معنائی آیات به یکدیگر و ربط هر آیه به آیات قبل و بعد آن آیه و نیز ارتباط سوره های قرآن را بازگو کرده است. جلد اول تفسیر، شامل مقدمات و بعد تفسیر سوره حمد و بعد تا آیه 182 سوره بقره است. پایان جلد دهم این تفسیر، در 15 ذی القعده 534 یا 536 هجری قمری می باشد. تالیف این تفسیر گرانسگ حدود 75 ماه طول کشیده است. مفسر به صراحت در مقدمه گفته است که از تفسیر التبیان شیخ طوسی استفاده کرده و در واقع اساس کارش بوده است.
معرفی اجمالی مفسر ، مولف وامتیازات مجمع البیان
مولف کتاب (ا شیخ ابوعلی، فضل بن حسن بن فضل طبرسی مفسر، فقیه کامل و محدث جلیل القدر و موثق و از علمای مشهور امامیه قرن ششم هجری است. سال تولد او را بین سالهای 460 تا 470 هجری قمری گویند) ایشان از دانشمندانی است که از علوم مختلف آگاهی دارد و دهها تالیف از خود بیادگار گذاشته اما عمده کوشش وی در راه تفسیر صرف شده است. علامه امینی در شهداء الفضیله می نویسد:( تفسیر وی به مجمع البیان به تنهائی کافیست که دریای فضل و تبحر علمی او را بنمایاند تفسیری که نور حقیقت میبارد و پرتو دانش و بینش وحی الهی میتابد کتابی که هیچ کس از آن بی نیاز نتواند بود.) در واقع تفسیر مجمع البیان دائرة المعارف مرتبی است که تمام فنون قرآن را در خود جمع کرده و علاوه بر آن دارای امتیاز دیگری است و آن اینکه در تفسیر آیات قرآنی علاوه بر روایات از اهلیت پیامبر ، از روایات مذاهب مختلف اسلامی اهل تسنن نیز نقل نموده که این از خصوصیات منحصر بفرد این کتاب تفسیری میباشد.
مجمع البيان به اتفاق آراء شيعه و اهل سنت، در جامعيت، اتقان، استحكام مطالب، بى نظير بودن ترتيب و تنظيم آنها و در روش تفسير و تبيين مفاهيم آيات شريفه، منزلت خاص و جايگاه ويژهاى دارد. شيخ محمد شلتوت رئيس اسبق دانشگاه الازهر مىگويد: مجمع البيان در بين كتابهاى تفسيرى قرآن بىهمتاست.(طبقات مفسران شيعه/ج 2).