قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 22
نام سوره: حج شماره سوره : 22 محل نزول : مدینه
تعداد آیه : 78 تعداد کلمه : 1291 تعداد حروف: 5070
معنی : قصد و آهنگ- نام يكي از عبادات اسلامي كه جزو فروع دين است.
علت نامگذاری : آيات 25 تا 37 در 13 آيه از ساختن كعبه و فوايد و آثار اين فريضه اجتماعي- سياسي - عبادي سخن گفته است و همچنين فرمان اعلان عمومي حج در لابلاي اين آيات، علت انتخاب اين نام است.
نامهای دیگر: ندارد.
محتواي سوره :
• مبدأ و معاد و دلايل منطقي آن، قدرت مطلقه خدا در دنيا و آخرت.
• انذار مردم غافل از صحنه هاي قيامت.
• هيبت و عظمت بر پا شدن قيامت در 10 آيه.
• جلال بشارت به نعمتهای بي پايان الهي براي صالحان.
• دعوت مردم به بررسي سرنوشت عبرت انگيز گذشتگان و عذابهاي دردناك الهي كه بر آنها نازل شده است.
• سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و لوط و قوم شعيب و موسي.
• مسأله حج و ساختن كعبه و آثار و بركات فريضه حج و مسأله قرباني و طواف.
• پند و اندرزهايي در زمينه هاي مختلف زندگي.
• تشويق به نماز و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و توكل و توجه به خداوند.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، بيست و دومين سوره است. و به ترتيب نزول، صد و سومين سوره است كه بعد از سوره «نور» و قبل از سوره «منافقون» نازل شده است.
داستانهای سوره: ندارد
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر كس سوره حج را بخواند پاداش حج و عمره را خدا به او مي دهد به تعداد تمام كساني كه در گذشته و آينده حج عمره بجا آورده يا خواهند آورد.»
پنجرهای به نور
در آخرین مبحث از موانع و آفات معرفت به عوامل بیرونی (حجابهای بیرونی) میپردازیم که روی فکر و عقل و عواطف و فطرت انسان اثر می گذارد و پرده بر آن می افکند.
حجابهای بیرونی، حجابهایی هستند ماورای صفات و اعمال خود انسان که روی عقل و درک و حس تشخیص او اثر میگذارند و مانع معرفت و شناخت حقایق میشوند که آنها عبارتنداز: حجاب رهبران فاسد و گمراه، حجاب تبلیغات و محیط و حجاب دوستان گمراه.
الف) حجاب رهبران فاسد و گمراه
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ـ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا(احزاب/67 و 68)
و میگویند: پروردگارا! ما از روسا و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند.
پروردگارا! آنها را از عذاب، دو چندان ده و آنها را لعن بزرگی فرما.
در این آیه، حال گروهی از کفار دوزخی را بیان میکند که وقتی نتیجه کار خود را میبینند، به پیشگاه خدا عرضه میدارند: این سرنوشت شوم را ما بر اثر پیروی از روسا و بزرگترهای خود پیدا کردیم، آنها بر ما مسلط بودند و ما نیز بر آنها تکیه کردیم و گمراه شدیم، عذابشان را دو چندان کن و... آنها میخواهند به این صورت خود را تبرئه کنند، ولی درست است که روسای گمراه نقش موثری در انحراف آنها داشتند، اما این هرگز به معنی سلب مسئولیت از آنها نخواهد بود.
همچنین وسوسه این پیشوایان فاسد و رهبری آنها حجابی بر عقل و فکر آنها افکند، ولی مقدمات کار را خودشان فراهم ساختند.
یکی از بهترین نشانه ها برای شناخت حاکمان الهی از حکمرانان جبار، این است که دسته دوم(حکمرانان جبار) به هنگام به قدرت رسیدن، غرق غرور وغفلت میشوند و همه ارزشهای انسانی را به دست فراموشی می سپارند.
اما حاکمان الهی، به هنگام نیل به قدرت، بار سنگینی از مسئولیتها را بر دوش خویش احساس میکنند، بیش از همیشه به درگاه خدا روی میآورند.(تفسیر نمونه، ج15، ص436)
از آنجایی که حکمرانان جبار وقتی به قدرت میرسند، گروهی قدرت آنها را دلیلی برحقانیتشان میدانند و هر فرد یا گروه پیروز را حق میدانند و همین طرز تفکر سبب میشود که در محاسبات اجتماعی خود گرفتار انحراف و اشتباه فراوان گردند.
پادشاهان و زمامداران جبار با استفاده از این ضعف و ناتوانی فکری که در گروهی وجود دارد، هر جا گام می نهند، آنجا را به فساد می کشانند. چنانچه در قرآن مجید از زبان ملکه سبا این سخن نقل شده است: «قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها...یفعلون.»
گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند، آن را به فساد و تباهی میکشند و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند، کار آنها همینگونه است.(نمل/34)
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهی بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در این دو چیز خلاصه میشود: «فساد و ویرانگری» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود میاندیشید، نه به منافع ملتها و آبادی و سربلندی آنها.
برای او می فرستم تا عکس العمل او را ببینیم، زیرا میدانم شاهان فکر و قلبشان در گرو مقام و هدایا و زر و زیور است، در حالی که پیامبران جز به صلاح امتها نمیاندیشند.
امام صادق(ع) در حدیث پرمحتوایش، ائمه و پیشوایان را بر دوگونه تقسیم میکند: امامانی که به امر خدا نه به امر مردم، هدایت را برعهده میگیرند، امر خدا را بر امر خودشان مقدم میشمرند و حکم او را برتر از حکم خود قرار میدهند.
و امامانی که دعوت به سوی آتش میکنند، فرمان خود را بر فرمان حق مقدم میدارند و حکم خود را قبل از حکم الهی قرار میدهند و بر طبق هواهای نفسانی خویش و برضد کتاب خداوند عمل مینمایند. (اصول کافی، جلد اول، ص 168)
ب) حجاب دوستان گمراه
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًاـ يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ـ لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًاً.(فرقان/ 27 تا29)
به خاطر بیاورید روزی که ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم. ای وای بر من! کاش فلان(شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم. او مرا از یاد حق گمراه ساخت، بعد از آنکه آگاهی به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه مخذول کننده انسان بوده است.
این آیهیکی از صحنههای قیامت را نشان میدهد، صحنه تأسف و تأثیر شدید ظالمان از کارهای خود، به اندازهای که هر دو دست خویش را با دندان میگزند و میگویند: ای کاش ما راهی با پیامبر داشتیم و ای کاش فلانی را به دوستی خود انتخاب نکرده بودیم، چرا که او ما را گمراه کرد، با اینکه آیات الهی که رمز سعادت و پرتو خوشبختی بود، به ما رسید، ولی این دوست گمراه اجازه بیداری به ما نداد.
به این عامل اصلی، بدبختی خود را همان دوست اغواگر و گمراه کننده میشمرند که حجابی در مقابل دیدگان آنها ایجاد کرده بود که از مشاهده جمال حق محروم ماندند. (پیام قرآن، ص 396)
بدون شک عامل سازنده شخصیت انسان ـ بعد از اراده و خواست و تصمیم او ـ امور مختلفی است که از اهم آنها، همنشین و دوست و معاشر است، چرا که انسان خواه و ناخواه تأثیرپذیر است و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش میگیرد، این حقیقت هم از نظر علمی و هم از طریق تجربه و مشاهدات حسی به ثبوت رسیده است.( تفسیر نمونه، ص72)
این تأثیرپذیری از نظر منطق اسلام تا آن حد است که در روایات اسلامی از حضرت علی(ع) چنین نقل شده که ایشان فرزندش امام حسین(ع) را این چنین نصیحت فرمود: «ای فرزندم! از دوستی با احمق برحذر باش که مثل سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور میسازد.»(نهج البلاغه، حکمت 38)
در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) بیان شده که: «مجالسه الاشرار تورت سوء الظن بالاخیار»: همنشینی با بدان، انسان را به نیکان بدبین میکند.
به این ترتیب تأثیری که یک دوست صالح و ناصالح میتواند در کیفیت شناخت و طرز تفکر دوست خود بگذارد، روشن میشود.
ج) حجاب تبلیغات و محیط
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ... فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلهُ مُوسَى فَنَسِيَ.( طه/ 85و 88)
فرمودند: ما قوم تو را بعد از تو، به آزمایشی گذاردیم و سامری آنها را گمراه کرد و برای آنها مجسمهای از گوساله که صدایی همچون صدای گوساله داشت، خارج ساخت و گفتند این خدای شما و خدای موسی است و او فراموش کرد(پیمانی را که با ضد بسته بود).
این آیه اشاره به داستان سامری دارد، همان مرد جاه طلب و خودخواهی که از غیبت موسی(ع) که برای چهل روز به کوه طور(میعادگاه الهی) رفته بود، استفاده کرد و زرو زیور آلات بنیاسرائیل را جمعآوری نمود و از آن بتی ساخت به شکل گوساله که گویا آن را به شکل مخصوصی در مسیر باد قرار میداد و صدایی شبیه صدای گوساله از آن برمیخاست.
او برای کار خود از فرصت خاصی استفاده کرد، هنگامی که 35 روز از غیبت موسی(ع) گذشت و آثار تبلیغات توحیدی موسی در دل آنان کم فروغ شد، دست به کار گشت، بهویژه اینکه قبلاً بنا بود میعاد موسی یک ماه بیشتر نباشد، اما خداوند برای امتحان بنیاسرائیل ده شب بر آن افزود و چهل شب کامل شد.
مرد سامری برای منحرف کردن گروه بنیاسرائیل از مسیر توحید خالص به شرک و کفر و بتپرستی خالص از تبلیغات خاص استفاده کرد، به طوری که حجابی بر عقل جمعیت بنیاسرائیل افتاد و آنها کم کم باور کردند این گوساله خدای موسی است!
امروزه وسایل تبلیغاتی در کلیه امور نیز سایه افکنده، به طوری که آن را در امور سیاسی، اقتصادی فرهنگی و دینی و ...به خوبی حس میکنیم. به عنوان نمونه، در امور اقتصادی وسعت زیادی از تبلیغات در جامعه به سوی فرآوردهای است که گاه بیهوده و یا زیانبار است، به طوری که از این راه، اقتصاد ناسالم را بر آنها تحمیل میکنند.
استفاده از عناوین« ارزشهای کاذب» (مانند استفاده از عنوان «مد») یکی از وسیعترین و پیچیدهترین طریق وصول به همین اهداف نامشروع است.
دیگر اینکه: در مورد تحمیل مکتبهای مختلف فکری با استفاده از امواج مرموز تبلیغات فرهنگی، گاهی یک مکتب کاملاً بیپایه و بیاساس را در شکل یک مکتب منطقی و فلسفی و انسانی عرضه میکنند.
و تنها راه برای تقویت پایههای شناخت یک جامعه و سالمسازی مسیر معرفت آنها این است که: باید این حجابها از بین بروند و وسایل گسترده تبلیغاتی به جای مردم فکر نکنند و به جای آنان تصمیم نگیرند، بلکه کار آنها آگاهی دادن بیشتر و آماده سازی برای تصمیمگیری صحیح باشد.
تبلیغات هرگز نباید بر افکار مردم پرده بیفکند، بلکه باید پردههای جهل و تعصب و کوتهبینی و تقلید کورکورانه و مانند آن را از بین ببرد.( پیام قرآن، ص 411)
منابع:
1ـ قرآن ـ نهجالبلاغه
2ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج15، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامی، 1382.
3ـ مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج1، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1381.
4ـ کلینی، ابی جعفرمحمدبن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ج1، باب ان الائمه فی کتاب الله.
5ـ کلینی، پیشین، ج 2، باب محاسبات اهل معاصی.
داستانهای قرآنی
مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (245بقره)
کیست که به خدا قرض الحسنه دهد.(و اموالی را که خدا به او بخشیده، انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است که(روزی بندگان را) محدود یا گسترده میسازد؛(و انفاق، هرگز باعث کمبود روزی آنها نمیشود. و به سوی او باز میگردد.
در شأن نزول این آیه، چنین نقل کردهاند: روزی پیامبر(ص) فرمود: هر کس صدقهای بدهد، دو برابر آن را در بهشت خواهد داشت. «ابو الدحداح انصاری» عرض کرد: ای رسول خدا! من دو باغ دارم، اگر یکی از آنها را به عنوان صدقه بدهم، دو برابر آن را در بهشت خواهم داشت؟ فرمود: آری.
عرض کرد: اُمُّ الدحداح نیز با من خواهد بود؟
فرمود: آری.
عرض کرد: فرزندان نیز با من هستند؟
فرمود: آری.
سپس او باغی را به عنوان صدقه به پیامبر (ص) داد. آیهی فوق نازل شد و صدقهی او را دو هزار برابر برای او کرد و این است معنی: «اَضعافاً کثیرهً».
«ابوالدحداح» بازگشت و همسرش «اُمُّ الدحداح» و فرزندان را در آن باغی دید که صدقه قرار داده بود، به در باغ ایستاد و نخواست وارد آن شود، همسرش را صدا زده، گفت:
من این باغ را صدقه قرار دادهام و دو برابرش را در بهشت خریداری کردهام و تو و فرزندان نیز با من خواهید بود.
همسرش گفت: مبارک است آنچه را فروخته و آنچه را خریدهای !
پس از آن همگی از باغ خارج شدند و آن را به پیامبر(ص) تسلیم کرد. پیامبر(ص) فرمود: «چه بسیار نخلهایی در بهشت که شاخههایش برای ابوالدحداح آویزان شده است.»
قرآن و ادبیات فارسی
«لم یلد و لم یولد»
او خدایی است که نه کسی را زاده و نه از کسی متولد شده است یکتایی و یگانگی فقط سزاوار و برازنده اوست. برای رسیدن به او باید عاشق بود. عاشق کسی است که جز او نمیبیند و جز او نمیخواهد و هرچه نمیبیند، اوست و هرچه انجام میدهد، برای اوست.
مولانا در ابیاتی که خواهد آمد، گوشه چشمی به عشق حقیقی به خداوند و طالب و سالک در راه او دارد و به او گوشزد میکند که ای طالب، اگر تو واقعا عاشق حقیقی هستی، چرا گاه صاحب حالی و گاه خالی از حال. عاشق حقیقی همیشه در پرتو جذبه عشق الهی به سر میبرد و در پی رسیدن به آنچه او میخواهد، تلاش میکند. تو در واقع عاشق خودت هستی نه من، اگر هم به دور کوی من میگردی، باز هم به خاطر رسیدن به «حال» است
فرق میان آن که درویش است به خدا و تشنه خدا و درویشی که غیر خداست و تشنه غیر خدا
عاشق حق است او بهر نوال
گر توهم می کند او عشق ذات
وهم مخلوق است و مولود آمده است
عاشق تصویر و وهم خویشتن
نیست جانش عاشق حسن و جمال
ذات نبود وهم اسماء و صفات
حق نزاییده است او لم یولد است
کی بود از عاشقان ذوالمنن (1)
آن صافی وافی که فقط خدا را میطلبد، غرق در عشق خداوند بزرگ است. او فرزند کسی نیست، بلکه از همه اوقات و احوال جدا شده. او غرق نوری است که آن نور نه از کسی زاده شده است، نه زاده میشود و نه میزاید. همانند خود او که چنین صفتی دارد. اگر حقیقتاً زندهای و میخواهی به او برسی، برو و چنین عشقی را جستجو کن، والّا تو بنده و اسیر وقتهای مختلف خواهی بود. تو به ظاهر زشت و زیبای خودت نگاه نکن، بلکه به عشق و مقصود خود نگاه کن، چرا که او نیاز به ظاهر ندارد.
داستان مشغول شدن عاشقی به عشق نامه خواندن و مطالعه عشق نامه
غرقه نوری که او لم یولد است
رو چنین عشقی بجو گر زنده ای
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
منگر آن که تو حقیری یا ضعیف
تو به هر حالی که باشی می طلب
لم یلد لم یولد آن ایزد است
ورنه وقت مختلف را بنده ای
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
بنگر اندر همت خود ای شریف
آب می جو دایما ای خشک لب (2)
کسی که عاشق واقعی است، ظاهر را هم برای او میخواهد. پس به ظاهر خود یا ظاهر این دنیا به گونهای نگاه میکند که وسیلهای برای رسیدن به او باشد. عشق حقیقی قابل زادن نیست، یعنی نمیتواند عشقی به جز عشق او داشت، چرا که او فقط و فقط یکی است. اگر میبینی که جز آن، به اوهام و خیالات دیگری پیرامون عشق دچار شدهای، بدان که آن عشق مجازی است که تو را به خود مشغول کرده و همچنان در خود غرق کرده و از عشق حقیقی دور میکند.
اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
لــم یلـــد لــم یــولــد او از قــدم نــی پـــدر دارد نــه فرزنـــد و نــه عم(3)
علامه جعفری در تفسیر این بیت میفرماید: «ابیاتی که آمده است، در واقع اظهار وجود انسانها در مقابل رهبران روحی چونان کنعان فرزند نوح (علیه السلام) است که از روی جهالت میگفت: من خودم شنا کردن را میدانم و احتیاجی به کشتی پدرم که دشمن من است، ندارم. ... نوح (علیه السلام) میفرماید: جان بابا، مقاومت مکن، این روز ناز کردن نیست، خدا با کسی خویش و شریک نمیباشد، اگر هم تا کنون ناز کردهای، فعلاً لحظات حساسی است. در درگاه الهی کسی که خریدار ناز باشد، وجود ندارد. او از ازل کسی را نزاده و از کسی هم زاده نشده است، نه پدری دارد و نه فرزندی و نه عمویی. او ناز فرزندی و پدری نخواهد کشید. خدا میگوید: من فرزند نیستم، ای کهنسال پیر برای من ناز مفروش. تو ای جوان نورس، من پدر نیستم، گستاخی مکن و من شهوت ندارم و شوهر نیستم، پس با من ناز نکنید. آنچه در بارگاه ما قابل پذیرش است، خضوع و بندگی و اضطرار است و بس.» (4) اما کنعان گوش نداد و به عذاب الهی دچار شد. (در ادامه، بسیار زیبا به تفسیر ابیات میپردازد که خوب است به منبع اصلی آن مراجعه شود.)
این سرنوشت کسانی است که فرامین الهی را گوش نداده و در مقابل آن سرکشی میکنند. انشاءالله همه ما کسانی که باشیم که به یگانگی خداوند متعال پی برده و فقط او را اطاعت کنیم.
منابع:
1ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، ج1، چ ششم، تهران: زوّار، 1379، ص219.
2ـ همان.
3ـ همان.
4ـ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج7، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص153.
پرسش و پاسخهای قرآنی
قرآن در مورد افسردگى و مبتلا نشدن به آن چه راهكارهايى دارد؟
افسردگى از جمله بيمارىهاى روانى است كه در جوامع مختلف شيوع دارد. اين اختلال روانى در قرن اخير يكى از مشكلات مهم و نگران كنندهى جوامع و از جمله، عوامل تهديد كنندهى وضعيت اقتصادى كشورها به شمار مىرود و از اين رو، مورد توجه بسيارى از صاحبنظران و سیاستگذاران امور بهداشتى كشورها و سازمان جهانى بهداشت قرار گرفته است. «اسلام و بهداشت روان(مجموعه مقالات)ج 1،ص15»
قبل از پاسخ، لازم است به بررسى علتهاى بروز اين حالت روانى بپردازيم:
1. عوامل زيستشناختى: شامل آمادگىهاى ژنتيكى، پيامرسانىهاى عصبى، نور و آندوكرين و ... البته اين عوامل ارتباطى با اعتقادات مذهبى ندارد و يا ارتباط آن ضعيف است.
2. عوامل روانشناختى: شامل ديدگاههاى روان پويايى، شناختى، رفتارى و ... كه در سبب شناسى افسردگى نقش زيادى دارند. توضيح اين كه:
1ـ2 ديدگاههاى روان پويايى: از نظردانشمندان روانشناسى، از دست دادن فرد مورد علاقه يا هر شى دوست داشتنى، باعث ايجاد اضطراب و تنشهاى درونى مىگردد كه در صورت درون فكنى آن، باعث بروز افسردگى مى شود.
2ـ2 ديدگاههاى شناختى: آقاى keeB مثلث شناختى منفى را در سببشناسى افسردگى به صورت ذيل مطرح مىنمايد:
* نگرش منفى نسبت به خويشتن: اين نوع نگرش باعث «بروز احساس حقارت» در انسان مىشود.
* نگرش منفى نسبت به تجربيات گذشته: اين نوع نگرش موجب بروز «احساس بدبينى» در انسان مىگردد.
* نگرش منفى نسبت به حوادث آينده كه باعث «احساس نااميدى» در انسان مىشود.
بروز اين گونه احساسات باعث ايجاد افسردگى در فرد مىشود.
3ـ2 ديدگاههاى رفتارى (يادگيرى): رفتارگرايان معتقدند كه تجربهى مستمر ناراحتى، ناكامى و درماندگى را به دنبال دارد كه خود باعث ايجاد افسردگى مىگردد.
3. عوامل جامعه شناختى: جامعه شناسان عوامل زير را موجب بروز افسردگى مى دانند:
1ـ3 حوادث تنش زاى زندگى.
2ـ3 تجرد و خانوادهى از هم گسسته: براساس بررسىهاى ميدانى، افسردگى در افراد مجرد، به ويژه در افرادى كه با طلاق از هم جدا شدهاند و خانوادههاى گسسته، شيوع بيشترى دارد.
3ـ3 احساس تنهايى و انزوا از عوامل افسردگى به شمار مىرود.
4ـ 3 فقر اجتماعى.
آنچه گفته شد، عواملى بود كه صاحب نظران براى بروز افسردگى برشمردهاند، گرچه موارد ديگرى نيز در بروز اين بيمارى وجود دارد كه بيان تمامى موارد آن از حوصله اين مقاله خارج است.
راه درمان:
قرآن كريم به عنوان تنها منبع وحيانى مورد اعتماد، با نگاهى جامع به انسان و نيازهاى او و ظرفيت وجودیاش، دستورالعملهايى را براى سالم ماندن از حملههاى عصبى، افسردگى و هر بيمارى ديگر بيان كرده است.
قرآن كريم مىفرمايد: «مؤمنان كسانى هستند كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، متوجه خداوند شده و مىگويند: انا لله و انا اليه راجعون. در حقيقت ما از خداييم و به سوى او باز مىگرديم.»(بقره/156)
قرآن كريم با بيان اين دستورالعمل، انسان مصيبت زده را از افتادن به ورطهى اضطراب و افسردگى نجات مىدهد و در صورت بروز اضطراب با بيان «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد 28)، او را به آرامش و دور شدن از اضطراب دعوت مى كند.
شخصى كه معتقد به نيرويى فراتر از ماده باشد، هيچ گاه از دست دادن چيزى از امور دنيوى او را افسرده و غمگين نمى كند.
همان طور كه گذشت، طبق بيان ديدگاههاى شناختى نيز، سه نگرش منفى وجود دارد كه باعث بروز افسردگى در انسان مىگردد، ولى خداوند در مقابله با اين عوامل مىفرمايد: «وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ» (منافقون/ 8)
از اين رو، شخصى كه خود را عزيز بداند و به اين نسخهى شفابخش توجه كند، دچار احساس حقارت نمىگردد.
خداوند در جاى ديگر از احساس بدبينى، نهى و آن را گناهى بزرگ شمرده و مىفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/ 13)
«اى مردم! در واقع ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را نژادها و قبيلههايى قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.»
آرى، كسى كه به آيات الهى مؤمن است، تلاش مىكند نسبت به ديگران بدگمانى نداشته باشد يا بدگمانى خود را كنترل كند؛ در آن حال از افسردگى و افسرده شدن نجات يافته است.
قرآن كريم در رابطه با عامل ديگر ايجاد افسردگى يعنى احساس نوميدى، مىفرمايد: «وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» (یوسف/ 87) «و از [گشايش و] رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه جز گروه كافران، (كسى) از رحمت خدا نااميد نمىشود.»
و در جاى ديگر مىفرمايد: «قُلْ يَا عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (زمر/ 53)
«بگو: «اى بندگان من كه در مورد خودتان زياده روى كردهايد، از رحمت خدا نااميد نشويد، [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را میآمرزد؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.»
از جمله عوامل ديگر افسردگى، تجربهى مستمر ناراحتى بود. قرآن كريم راه نفوذ برخى ناراحتىها را كه ممكن است عواملى مانند: نوع نگاه شخص به وقايع اطراف باشد را مسدود كرده است و مىفرمايد: «عَسَى أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (بقره 216)
«و چه بسا از چيزى ناخشنوديد و آن براى شما خوب است؛ و چه بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است و خدا مى داند و شما نمىدانيد.»
در زندگى روزمره، حوادثى اتفاق مىافتد كه ممكن است باعث ناراحتى انسان شود. خداوند مىفرمايد: در رابطه با اين امور، ناراحتى به خود راه ندهيد. چه بسا همين امر كه به ظاهر موجب ناراحتى شما شده است، مصلحت شما در آن باشد. از آن جا كه اين بيان عام مىباشد، فرد مؤمن بايد نسبت به هر امر به ظاهر ناراحت كننده با ديدهى مثبت نگريسته تا از گرفتار شدن در كمند غمگينى شديد رهايى يابد.
عوامل جامعه شناختى مطرح شده نيز، از نگاه قرآن مخفى نمانده و با بياناتى شيوا، انسان را از وارد شدن به آن محدوده باز داشته است و مىفرمايد: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (بقره /155)
«و قطعاً [همه] شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش در ثروتها و جانها و محصولات، آزمايش مى كنيم و به شكيبايان مژده ده.»
خداوند در اين آيه، عوامل امتحان بشر را باز مىشمارد؛ عواملى كه در صورت عدم ايمان شخص، باعث تنش در زندگى او مىشود و فرد را به كام افسردگى فرو مىبرد، اما خداوند با تذكر به اين نكته كه اين موارد براى امتحان و آشكار شدن افراد صابر است، جامعهى اسلامى را از ورود به اضطراب و افسردگى نجات مىدهد.
مهارتهای زندگی در قرآن
راههای کسب آرامش
مهارتهای زندگی مجموعهای از مهارتها و شایستگیهای فردی و گروهی است که افراد را برای زیستن در این هزاره توانمند میسازد. مباحثی که در این مقالات مورد بررسی قرار میگیرد، مجموعهای است که در برگیرنده مهارتهای زندگی مبتنی بر مدل H4 میباشد. در این مقاله میخواهیم یکی از مهارتهای بخش Health (سلامتی) که مهارت کسب آرامش و رویارویی با اضطراب و استرس است را مورد مطالعه دقیقتر قرار دهیم.
زندگی امروزه پر است از استرسها و تغییر و تحولها. طبق تعریف کارشناسان، هر تغییری در زندگی استرسزاست. استرس یک کلمه عام است و هر استرسی بد نیست. البته دنیای مدرن امروز برای کسب آرامش و غلبه بر استرسهای بد، راههایی همچون مدیتیشن را تجویز میکند، ولی انسان معتقد به وحی، با توجه به جهاندانی عمیق خود به قرآن کریم ـ این گنجینه وحی الهی مراجعه میکند تا با غور در آن، لؤلؤ و مرجانهای وعده داده شده را به دست آورد.
ابتدا به تعریف مختصری از آرامش میپردازیم: آرامش، اسم مصدر آرمیدن است و در برابر اضطراب و دلهره به کار میرود و به حالت و صفت روانی و قلبی خاص(آسودگی خاطر، ثبات و طمانینه) گفته میشود.
در قرآن کریم چند چیز وسیلهی آرامش معرفی شده است که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
1ـ در قرآن کریم در سوره مبارکه فتح آیه 4 میخوانیم: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ ...» اوست که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی به ایمانشان بیفزاید. یکی از عوامل ایجاد آرامش، دارا بودن ایمان به خداوند بلند مرتبه است. یقیناً داشتن آرامش در زندگی نخستین چشمه خوشبختی است و کسی که از این نعمت محروم باشد، هیچگاه طعم خوشبختی را نخواهد چشید. انسان بیایمان در دنیا با اندیشه و افکار موهوم و با نگرانیهای مختلف دست به گریبان است. خداوند علیم در قرآن کریم میفرماید «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا ...» (طه/ 124) و هر کس از یاد من روگردان شود، همانا زندگی برای او سخت و تنگ خواهد شد. ولی انسان با ایمان از همه افکار موهوم آسوده است و افکار و اهداف و اندیشه او تحت لوای یک هدف جمع شده است و فقط به خاطر آن تلاش میکند و به سوی آن میشتابد و آن عبارتست از خشنودی پروردگار متعادل.
2ـ یکی دیگر از راههای کسب آرامش، یاد خداوند مهربان است. آیه شریفه 28 سوره مبارکه رعد میفرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آنانکه ایمان آوردند، دلهایشان به نام خداوند آرام میگیرد که همانا با یاد خداوند دلها آرام میگیرد.»
نکته حائز اهمیت این است که قید ایمان در اینجا نیز به کار رفته است. آنانکه ایمان آوردند، نه هر انسان بیدین و بدون مذهبی.
3ـ یکی از شاهکارهای قرآن کریم، مسأله ازدواج و زوجیت است. همانطور که خداوند تبارک و تعالی همه چیز را به صورت زوج آفرید، انسان این برترین مخلوق خود را نیز به صورت زن و مرد آفرید تا حقایق عظیمی از عالم در این وصلت آشکار و هویدا شود. در یکی از مقالههای گذشته در مورد همسر به تفصیل صحبت کردیم.«وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَالِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِين...» (روم /21) و از نشانههای خداوند این است که از خود شما برای شما زوج آفرید تا با آنها آرامش بگیرید.»
4ـ یکی دیگر از نشانههای خداوند علیم که سبب آرامش در انسان است، شب میباشد. شب در دین ما جایگاه بلند و رفیعی دارد، از این حیث که زمانی برای دوری از هیاهوی زندگی و همچنین خلوت کردن در تفکر و راز و نیاز است. حضرت علی(ع) امام متقین و امیرمؤمنین در شب به راز و نیاز میپرداخت و آیات آخر سوره مبارکه آل عمران را تلاوت میفرمودند. آیه شریفه 67 سوره مبارکه یونس میفرماید: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ... اوست آنکه شب را برای شما قرارداد تا در آن آرامش بگیرید.» البته موارد دیگری همچون خانه و دعای پیامبر نیز در قرآن کریم عواملی برای کسب آرامش مطرح شده است که ما دیگر به آن موارد نمیپردازیم. البته در همه موارد شرط ایمان باعث آرامش انسان میشود و اگر بخواهیم تعریفی از ایمان داشته باشیم، همان باور و تصدیق قلب به خداوند و رسولش میباشد، باوری که باید همراه عمل صالح باشد تا به سعادت و فوز انسان منتهی شود.
در پایان مقاله به چند مورد از تکنیکهای به دست آوردن آرامش اشاره میکنیم: 1ـ لحظههای زیبای زندگیتان را بنویسید و از آنها فیلم و عکس تهیه کنید و آنها را به یاد آورید. 2ـ شاد کردن دیگران موجب آرامش میشود. 3ـ از همان که هستید، راضی باشید. 4ـ احساسات و مشکلات خود را به دیگران بگویید 5ـ هوای دریا و صدای امواج باعث آرامش میشود. 6ـ به مسائل کوچک فکر نکنید. 7ـ آرامتر از حد معمول صحبت کنید. 8ـ آهسته غذا خوردن و جویدن باعث تجدید قوای فکری و احساس آرامش میشود. 9ـ روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید. 10ـ آرامش را از کودکان بیاموزید که چگونه در همان لحظهای که هستند، زندگی میکنند و لذت میبرند.
علوم قرآنی
وحی
«وَمایَنطِقُ عَنِ الهَوی اِن هُواِلّاوحیٌ یُوحی» (نجم/ آیه3،4)
تاریخ قرآن با پدیده «وحی»ارتباطی تامّ دارد، زیرا نزول قرآن تنها از این طریق صورت گرفته و دریافت پیام آسمانی، که نوعی ارتباط میان انسانی برگزیده و ممتاز با عالم غیب است، با «وحی» جامه عمل پوشیده است. از این رو، کتاب آسمانی قرآن، نتیجه و حاصل «وحی» است و از همین رو اکثر تاریخ نویسان، بررسی «وحی» را نقطه آغازین بحثهای تاریخ قرآن قرار داده اند.
معنای لغوی وحی
راغب اصفهانی میگوید: ریشه وحی به معنای اشاره تند و سریع است و به همین دلیل، هرکاری که به سرعت انجام گیرد را وحی میگویند و این ممکن است در کلامی رمزی و کنایهای باشد و یا آوازی باشد مجرد از الفاظ و کلمات و یا به صورت اشاره به بعضی از اعضا و به نوشتن.(مفردات ماده وحی)
معنای اصطلاحی
وحی اصطلاحی، ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار میشود. پیامبر، گیرندهای است که پیام را به واسطه همین ارتباط و اتصال (وحی) از مرکز فرستنده آن دریافت میکند و جز او هیچ کس شایستگی و توان چنین دریافتی را ندارد.
استعمالات وحی درقرآن
وحی درقرآن در مورد فرشتگان، شیاطین، انسان، حیوان، و زمین به کار رفته است. بیشترین استعمال این واژه و مشتقات آن در خصوص وحی مربوط به پیامبران است.
درموارد ذکرشده، معانی مختلفی از وحی مورد نظر است که البته بامعنای لغوی هماهنگی دارند. نمونههایی ازآن موارد بدین قرار است:
الف)الهام روحانی به ملائکه: إذیُوحی رَبُّکَ الی الملائکهِ اَنّیِ مَعَکُم (انفال/ 12) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان وحی میکرد که من با شما هستم.
ب) الهام روحانی به انسان: وَاوحینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعیهِ (قصص/7) وبه مادرموسی وحی کردیم که :«او را شیر ده»
ج) غریزه: واَوحی رَبُّکَ اِلی النَّحلِ.. (نحل/68) و پروردگار تو به زنبور عسل، وحی (الهام غریزی) کرد.
وحی نبوی واقسام آن
سخن در این جا درباره شایعترین کاربرد وحی، یعنی وحی پیامبران است. در قرآن کریم، این واژه و مشتقات آن نزدیک به هفتاد بار درخصوص پیامبران به کار رفته است، به گونهای که استعمال آن در موارد و معانی دیگر بسیار کم است. در حال حاضر اطلاق این لفظ در خصوص انبیاء تقریبا تعیّن یافته است که برهمین اساس، علامه طباطبایی میگوید: ادب دینی اقتضا میکند که ما این تعبیر را در غیر انبیاء به کار نبریم.(المیزان، ج 12، ص 292)
وحی چیست؟
وحی پدیدهای است که در چهارچوب قالبهای ذهنی بشر نمیگنجد؛ آنجا که سخن از ارتباط با عالمی دیگر مطرح است تا انسان برگزیده، عالیترین پیام غیبی را با علمی حضوری و شهودی، تلقی نماید، تنها هموست که از کنه و حقیقت وحی و واقعیت (وحی پذیری) آگاه میشود و آنچه برای دیگران میماند، درک پرتوی از آن حقیقت است که از طریق آثار و علائم آن بر وی کشف میگردد. این پدیده فراعقلی یکی از بالاترین مقاماتی است که صف پیامبران را از دیگران جدا میسازد. قرآن ضمن تأیید و تأکید بر این مطلب که پیامبران نیز بشرند، استبعاد و استنکار کافران را از این امر بیان نموده و آنگاه خصیصه(وحی پذیری) را برای رسولان خویش برشمرده است: فقالَ الّذینَ کَفَرُوا مِن قَومِهِ ما هذا إلّا بَشَرٌ مِثلُکُم یَریدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیکُم وَلَو شاءَ اللهُ لاَنزَلَ ملائیکۀً... (مؤمنون /24) پس اشراف قومش که کافر بودند گفتند: «این مرد جز بشری چون شما نیست. میخواهد بر شما برتری جوید و اگر خدا میخواست، قطعاً فرشتگانی میفرستاد» و از آنجا که این امر فوق عقلانی برآنان دشوار بود، ناگزیر به پیامبر نسبت جنون دادند. قرآن در جواب اینان اعلام میدارد که پیامبران همگی بشرند و از این جهت تفاوتی میان آنها و دیگران وجود ندارد. تنها تفاوت در«وحی پذیری »رسولان الهی است: قُل اِنَّما اَنابَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی اّلیَّ؛ (کهف /110 ؛ فصلت/ 6) بگو من هم بشری مثل شما هستم؛ جز این که به من وحی میشود.
اقسام وحی نبوی
اتصال و ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که «وحی» نامیده میشود، به سه صورت امکانپذیر است:
«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یکَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِن وَرَآء حجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا»(شورى/ 51)؛ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز [از راه] وحی یا از فرا سوی حجابی، یا فرستادهای ارسال کند.
در این آیه کریمه، اقسام سخن گفتن خداوند با بشر در سه صورت منحصر شده است:
1ـ وحی مستقیم: گفتار الهی که هیچ واسطهای میان خدا و پیامبر نباشد. این نوع وحی دشوارترین نوع وحی بود که بر پیامبر نازل میگشت.
2ـ وحی غیرمستقیم: گفتار الهی که از پشت حجاب شنیده شود؛ مانند شجره طور که موسی علیه السلام سخن خدا را میشنید، ولی از ناحیه آن.(المیزان، ج 18، ص73)
3ـ وحی غیرمستقیم به واسطه نزول فرشته: گفتار الهی که ملکی آن را حمل نموده و به بشر برساند.
وحی قرآنی فقط از قسم اول و دوم بوده است.
منابع:
1ـ قرآن مجید، ترجمه محمد مهدی فولادوند، تهران، دفترمطالعات تاریخ ومعارف اسلامی، 1415ق- 1373ش.
2ـ درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی. حوزه علمیه قم، 1377.
3ـ المیزان فی التفسیر قرآن، محمد حسین طباطبایی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1394ق-1974م.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه تفسیر عمومی قرآن
توسط حضرت آیت الله نورمفیدی
أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِكَانَ مَشْهُودًا (1)
در این آیه خداوند به 5 نمازی که باید در شبانه روز اقامه کنیم اشاره کرده است. در بخش اول آیه خداوند میفرماید نماز را از اول زوال ظهر تا نیمه شب به پا دار. و در بخش دوم میفرماید که قرآن الفجر که مراد همان نماز فجر و صبح است را به پادار.
اما نکتهایی که باید به آن توجه داشت این است که این آیه توجه خاصی به نماز صبح دارد. و میفرماید که این نماز مشهود است.
برای آنکه منظور این واژه برایمان بیشتر آشکار شود باید از روایات کمک بگیریم در روایات ما اینگونه آمده که «کان مشهوداً» یعنی تمام ملائک شب و صبح شاهد اقامه این نماز هستند.
آنگونه که از روایات استفاده میشود این است که ملائک ناظر بر امور زمینیان در وقت شب و روز متفاوت هستند و به قول امروزیها به صورت شیفتی کار میکنند. و گویی در هنگام نماز صبح وقت جابجایی آنان است.
در این موقع هر دو دسته یعنی هم ملائک شب و هم ملائک روز در صحنه حضور دارند و شاهد نماز صبح هستند و آن را ثبت میکنند. لذا این نماز در دو پرونده ثبت میشود.(2)
از این بالاتر روایتی داریم که هم محدثین شیعه و هم اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر(ص) فرمود: خداوند خودش ناظر و شاهد نماز صبح است. البته خداوند در همه نمازها ناظر بر نمازگزاران است به همینخاطر است که گفته میشود باید در وقت نماز تمام وجود انسان متوجه خدا باشد چرا که او خود شاهد بر نماز است. اما از این روایت اینگونه استفاده میشود که خداوند توجه و عنایت خاصی به نماز صبح دارد و انسان باید سعی کند مخصوصاً این نماز را سر وقت بخواند.
1ـ ترجمه: نماز را از ابتداى تمايل خورشيد به جانب مغرب [كه شروعِ ظهرِ شرعى است] تا نهايت تاريكى شب بر پا دار، و [نيز] نماز صبح را [اقامه كن] كه نماز صبح مورد مشاهده [فرشتگان شب و فرشتگان روز] است. (اسری/ 78)
2ـ قال الصادق (ع): فَإذا صَلّی العَبد صَلاةُ الصُّبح مَعَ طُلُوعِ الفَجر أثبَتَت لَهُ مَرَّتَین تَثبِتها مَلائِکة اللَّیل و مَلائِکة النَّهار(بحار الانوار، ج 3، ص 85) پس هرگاه بنده خدا، نماز صبح را با طلوع فجر به جای آورد دو مرتبه برای او نوشته میشود، هم فرشته صبح و هم فرشته شب مینویسند.