قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 23
نام سوره:مؤمنون شماره سوره : 23 محل نزول : مکه
تعداد آیه :118 تعداد کلمه : 1840 تعداد حروف : 4802
معنی : ایمان آورندگان
علت نامگذاری : به علت ذكر اوصاف مؤمنين و آثار و نشانههای ايمان در 11 آيه اول سوره به اين نام معروف و ناميده شده است. نامهای دیگر: ندارد
محتواي سوره :
•ذكر صفات و ویژگیهای مؤمنين و صفاتي كه مايه رستگاري است، از جمله: خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، حفظ عفت و امانتداري.
•نشانههای خداشناسي و آيات آفاقي و انفسي، آفرينش انسان ونعمتهای خدا.
•سرگذشت عبرت انگيز نوح، هود، موسي و عيسي (ع).
•عكس العمل اقوام در برابر دعوت پيامبران.
•هشدارهاي تند و كوبنده به مستكبران با دلايل منطقي براي بازگشت به سوي خدا.
•بحثهای فشرده دنيا و معاد، حساب و جزا و پاداش نيكوكاران و كيفر بدكاران.
•حاكميت خدا بر عالم هستي و نفوذ فرمانش در همه جهان.
•هدف آفرينش انسان.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، بيست و سومين سوره است و به ترتيب نزول، هفتاد و سومين سوره است كه بعد از سوره« انبياء» و قبل از سوره «فصّلت» نازل شده است.
داستانهای سوره: نوح: 23 تا 29،موسي: 45 تا 49.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كسي سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد، خداوند پايان زندگي او را با سعادت قرار ميدهد و جايگاه او فردوس اعلي ( بهشت برين) است، همراه با پيامبران و رسولان.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه تفسیر عمومی قرآن، توسط حضرت آیت الله نورمفیدی
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا (1)
اين آيه شريفه از آياتي است كه مفسرين درباره آن نظرات گوناگوني دارند.
مشركين به تحريك يهوديان مدينه آمدند و از پيامبر(ص) پرسيدند كه روح چيست؟ قرآن به پيامبر(ص) امر ميكند كه بگو آن امري از پروردگار است.
اين كه حقيقت روح چيست در اين آيه، به آن اشاره نشده است، اما آيات ديگري هم داريم كه به اين موضوع اشاره دارد.
از برخي آيات اين گونه استنباط میشود كه روح يك موجود مستقل و برتر از ملائك است، يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ (2) يا در آيه ديگر تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ(3)
در برخي آيات هم استنباط میشود كه خدا به ملائكه هم اطلاق روح دارد. قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ (4) و در آيه نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ(5) از جبرئيل تعبير به روح الامين شده است در آيه ديگر میفرماید: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّك(6): اين قرآن را روح القدس بر قلب تو نازل كرد.
يا در داستان حضرت مريم ميدانيد كه خداوند جبرئيل را فرستاد. در آيهای از قرآن كريم میفرماید: فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا(7) ما به سوي مريم روحمان را فرستاديم. در برخي آيات، به روحي كه در انسان وجود دارد، اشاره میکند: وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي(8) برخي آيات روح را همراه مؤمنين، قرار ميدهد و اين كه خدا علاوه بر اين روحي كه در وجود همه هست. میفرماید: أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه(9)، يعني همراه مومنين مرتبه ديگري از روح قرار دارد.
در آيات ديگر، روح القدس را مؤيد انبيا ميداند
وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ(10) از وحي الهي هم تعبير به روح شده است وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا(11) اما حقيقت روح چيست كه خدا همهی اینها را به روح تعبير كرده است.
روح همچون عالم هستي داراي مراتب است و اين مصاديقي كه به آن اشاره شد، از آن حقيقت و اساس ناشي میشود و جايش در عالم ملكوت است و از عالم امر الهي است. مرحوم علامه طباطبايي درباره اين آيه ميفرمايد كه اين آيه به همه مراتب روح اشاره دارد. اینها همه جلوهاي از يك حقيقت واحد هستند و آن حقيقت در ملكوت است. آنچه در اين عالم وجود دارد، جلوههاي عالم ملكوت هستند.خداوند هم در اين آيه به حقيقت روح اشاره دارد. هر چه در اين عالم است، مرتبه نازل شدهی حقيقت آن در عالم ملكوت است و اين فقط درباره روح نيست، بلكه درباره چيزهاي ديگر هم خدا به اين نكته اشاره دارد: وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ(12).خداوند ميفرمايد خزاين آن در نزد ماست.
1ـ ترجمه: و درباره روح از تو مىپرسند: بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است.«سوره اسراء آيه 85»
2ـ سوره نباء/ آيه 38
3ـ سوره معارج/ آيه 4
4ـ سوره بقره/ آيه 97
5ـ سوره شعرا/ آيات 193 و 194
6ـ سوره نحل/ آيه 102
7ـ سوره مريم/ آيه 17
8ـ سوره حجر/ آيه 29
9ـ سوره مجادله/ آيه 22
10ـ سوره بقره/ آيه 253
11ـ سوره زخرف/ آيه 50
12ـ سوره حجر/ آيه21
پنجرهای به نور
پیامبر اکرم(ص): اگر طالب رستگاری هستید، زیر پرچم توحید درآیید(قولوا لا اله الا الله تفلحوا).
با توجه به تصمیمی که گرفته بودم، وارد کلاس شدم و بعد از پایان درس، از استاد خواستم که مثل همیشه به پرسشها پاسخ دهد. ایشان نیز قبول کردند، لذا تصمیم را عملی کرده و از او در رابطه با خداشناسی و توحید پرسیدم.
استاد پاسخ داد که بهتر است با اشاره به مباحث گذشته که در رابطه با شناخت بود، این موضوع را برای شما توضیح دهم، در نتیجه همه از آن استقبال کردند.
استاد این چنین بحث را شروع کرد که: اساس دین را اعتقاد بهوجود خدای جهان آفرین تشکیل میدهد و فرق اصلی بین جهانبینی الهی و جهانبینی مادی نیز وجود و عدم وجود همین اعتقاد است.
بنابراین، نخستین مسألهای که برای جوینده حقیقت مطرح میشود و باید پس از هر چیز، پاسخ صحیح آن را بهدست بیاورد، این است که آیا خدایی وجود دارد یا نه. برای بهدست آوردن پاسخ این سؤال باید عقل خود را به کار بگیرد تا به نتیجه قطعی برسد، خواه نتیجهای مثبت باشد و خواه منفی.
در مورد خدای متعال، دو نوع شناخت تصور میشود: شناخت حضوری و دیگری حصولی. منظور از شناخت حضوری این است که انسان با نوعی شهود درونی و قلبی با خدا آشنا شود. برای این شناخت، نیاز به استدلال و برهان عقلی نیست.
مقصود از شناخت حصولی هم این است که انسان به وسیله مفاهیمی کلی از قبیل «آفریننده بینیاز، همهدان و همه توان و...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا کند و همین اندازه معتقد شود که چنین موجودی وجود دارد.
در اینجا بود که کسی پرسید: شما که میفرمایید دو نوع شناخت درباره خداوند است، پس شناخت فطری که گاهی از آن صحبت به میان میآید، چیست؟ استاد پاسخ گفت: با آنکه در جلسات قبل به این موضوع نیز اشاره شد، ولی به عنوان یادآوری، آن را بازگو میکنم. در بسیاری از سخنان پیشوایان دینی و عارفان و حکیمان، به این عبارت برمیخوریم که «خداشناسی، فطری است» یا « انسان، بالفطره خداشناس است.»
خداشناسی فطری بدین معناست که اگر نوعی گرایش به سوی خدا و پرستش او در هر انسانی یافت شود که نیازی به آموزش و فراگیری نداشته باشد، میتوان آن را «خداپرستی فطری» نامید.
قرآن میفرماید: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّين ُالْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ«روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده»( روم/30)
حضرت امام صادق(ع) این آیه را چنین تفسیر میفرماید: «فَطَرَهُم عَلَیَ التُوحید»: خدا، مردم را بر فطرت توحید خلق کرده است.
مردی به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را به سوی خدا راهنمایی کند. حضرت با طرح مثالی که در برخی از آیات قرآن هم به آن اشاره شده، او را متوجه فطرت خود نمود و فرمود: آیا تا کنون با کشتی مسافرت کردهای؟ گفت: آری. آیا اتفاق افتاده که کشتی بشکند و در آنجا نه کسی باشد که تو را نجات دهد و نه آشنایی با شنا داشته باشی؟ گفت: آری. آیا در آن موقع به فکر تو رسیده است که قدرتی هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟
گفت: آری. حضرت فرمود: او همان خدای تواناست که هنگامی که تمام وسایل مادی از کار میافتد و نجاتبخش و دادرسی در میان نیست، انسان خواه ناخواه به او توجه و دل به سوی او کشیده میشود.
پرسیدم: با این تعاریفی که کردید، استاد پاسخ گفت: پس راهی برای شناخت خداوند تبارک و تعالی وجود دارد که بتوان با آن کسانی را که راه گم کردهاند، راهنمایی کرد؟ برای شناخت خداوند، راههای فراوانی در کتب مختلف بیان شده، مثلاً در بعضی از آنها، از مقدمات حسی و تجربی و عقلی صحبت به میان آمده و بعضی دیگر مستقیماً درصدد اثبات خدا هستند، در صورتی که بعضی دیگر تنها موجودی را اثبات میکنند که وجودش مرهون وجود دیگری نیست و برای شناخت صفات او باید برهانهای دیگری اقامه شود. از یک نظر میتوان دلایل خداشناسی را به راههایی تشبیه کرد که برای عبور از رودخانهای وجود دارد: بعضی از آنها مانند پل چوبی سادهای است که روی رودخانه کشیده شده و عابر به آسانی از آن میگذرد، بعضی دیگر مانند پلهای سنگی طولانی با استحکام بالاست، ولی راه را طولانیتر میکند و بعضی نیز مانند راه آهنهای پرپیچ و خم دارای فراز و نشیبها و تونلهای عظیم است که برای عبور قطارهای سنگین ساخته شده است. انسانی که ذهن سبکباری دارد، میتواند از راههای خیلی ساده، خدای خود را بشناسد و به بندگی او بپردازد، اما کسی که بار سنگینی از شبهات را به دوش کشیده است، باید از پل سنگی عبور کند و بالاخره کسی که خروارها بار شبهات و وسواس را با خود حمل میکند، باید راهی را برگزیند که دارای زیر سازیهای محکم و استوار باشد. هر چند پیچ و خمها و فراز و نشیبهای زیادی داشته باشد.
اعتقاد عالمانه به توحید
قرآن کریم به سه مسألهی ریشهای و اعتقادی، بیشتر از سایر مسائل میپردازد و چنین بیان میدارد که نظام هستی را مبدأی است که جهان از آنجا شروع شده و معادی است که سرانجام حرکت جهان به آن سمت منتهی میشود و مسیری است، یعنی رسالت که راه واصل، بین آغاز و انجام است و تمامی معارف دین بدون واسطه یا با واسطه به همین سه بخش برمیگردد. آغاز، توحید است و انجام معاد و مسیر، رسالت.
و جمله آخر اینکه: توحید، عصارهی همه معتقدات و همه برنامههای فردی و اجتماعی سعادتبخش انسان است. یا اینکه اگر هر یک از تعلیمات دین را به یکی از اعضای پیکر انسان تشبیه کنیم، باید بگوییم که توحید، روحی است که در مجموع این پیکر دمیده است.
منابع:
1ـ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، انتشارات شرکت چاپ و نشر بینالملل،1389، ص43.
2ـ همان، ص31.
3ـ جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم(توحید در قرآن)، مرکز نشر اسراء، 1383.
4ـ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه،ج12، 1382، ص576.
داستانهای قرآنی
«مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيم» كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند، در حالى كه قلبشان آرام به ايمان است- آرى آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمى در انتظارشان!
آيه 106 سوره نحل در مورد گروهى از مسلمانان نازل گرديد كه در چنگال مشركان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار كلمات كفر و شرك كردند.
آنها" عمار" و پدرش" ياسر" و مادرش" سميه" و" صهيب" و" بلال" و" خباب" بودند. پدر و مادر عمار در اين ماجرا سخت مقاومت كردند و كشته شدند، ولى عمار كه جوان بود، آنچه را مشركان مىخواستند به زبان آورد.
اين خبر در ميان مسلمانان پيچيده بعضى غایبانه عمار را محكوم كردند و گفتند: عمار از اسلام بيرون رفته و كافر شده، پيامبر (ص) فرمود: چنين نيست.
اِنَّ عماراً ملاء ايماناً مِن قرنه الى قدمه و اختَلَطَ الايمان بِلَحمِهِ و دَمه:
چنين نيست (من عمار را به خوبى مىشناسم)، عمار از فرق تا قدم پر از ايمان است و ايمان با گوشت و خون او آميخته است (او هرگز دست از ايمان برنخواهد داشت و به مشركان نخواهد پيوست).
چيزى نگذشت كه عمار گريهكنان به خدمت رسول خدا (ص) آمد. پيامبر ص فرمود: مگر چه شده است؟
عرض كرد. اى پيامبر، بسيار بد شده، دست از سرم بر نداشتند تا نسبت به شما جسارت كردم و بتهاى آنها را به نيكى ياد نمودم! پيامبر(ص) با دست مباركش اشك از چشمان عمار پاك نمود و فرمود:
اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند بگو (و جان خود را از خطر رهايى بخش).
قرآن و ادبیات فارسی
لم یلد و لم یولد
در سوره توحید، لطایف بسیار دارد «و هر آیه تفسیر آیه پیش. چون گویند: او کیست: گویی او اَحَد است. گویند: احدکیست؟ گویی: صمد است، گویند: صمد کیست؟ گویی: لم یلد و لم یولد است. چون گویند: لم یلد و لم یولد کیست؟ گویند: لم یکن له کفوا احد است! (هو) کاشف اسرار است، (الله) کاشف ارواح است. (احد) کاشف قلوب است و بقیه سوره کاشف نفوس مؤمنان است.» مولانا این بار از داستانی که نقل میکند، الهام گرفته و از زبان حضرت موسی (علیه السلام) میخواهد ما را متوجه به خداوند متعال کند.
لَمْ يَــلِدْ لَمْ يُولَـــدْ او را لايـق است والـــد و مــولـــود را او خـالــق است
هر چه جسم آمد ولادت وصف اوست هر چه مولود است او زين سوى جوست2
«حضرت موسى (ع) با چوپانى روبه رو مى شود. چوپان روى به پيشگاه خداوند كرده و چنين به مناجات و راز و نياز پرداخته است: اى خدا، تو كجايى كه چاكرى تو را نمايم و چارقهايت را بدوزم، سرت را شانه بزنم. اى خداى من، فرزندان و خانمان و جانم به فدايت باد، كجايى كه كمر به خدمتت ببندم و جامههايت را بدوزم و لباسهايت را بشويم. اى خداى محتشم، كجايى تا شير براى تو بياورم، اگر روزى بيمار شوى، پرستار و غم خوارت گردم.
اى كاش كه خانهات را مىشناختم، اگر خانهات را مىشناختم، هميشه در هر صبح و شام، روغن و شير و پنير و نانهاى روغنى و كوزههايى پر از خوردنىها و آشاميدنىها و ماست براى تو مىآوردم.
اى فداى تو همه بزهاى من اى بيادت هى هى و هيهاى من
بدينسان چوپان ساده لوح، مطالب بیهوده مىگفت. همين كه موسى(ع) آن مطالب را شنيد، گفت: اى چوپان با چه كسى صحبت مىكنى و با چه كسى به راز و نياز پرداختهاى؟ چوپان مىگويد: با آن خدا راز و نياز مىكنم كه ما را و اين زمين و آسمان را آفريده است.
موسى مىگويد: اى بینوا، چرا اين چنين خيره سرانه صحبت مى دارى؟ تو هنوز مسلمان نشده، كافر گشته اى! اين حرفها چيست؟
اين چه ياوه گويى است؟ چارق چيست؟ [درست دقت كن با چه كسى صحبت مى كنى؟] مگر با عمو و دايىات به گفتگو پرداختهاى؟! صفات خداوند ذوالجلال چه ارتباطى با جسم و جسمانيات دارد؟ ستايش دست و پا و ساير اعضا براى ما ستايش محسوب مىشود، ولى در مقابل حق تعالى كه پاك و منزه از اعضاء است، نوعى آلوده كردن آن مقام شامخ به شمار مى رود.
نزاييدن و زاييده نشدن، شايسته آن مقام بالا است، زيرا او آفرینندهی والد و مولود است. ولادت از اوصاف جسمانيات است و هر چه كه معلول و زاييده شده است، مربوط به اين روى پرده طبيعت است، زيرا معلولها و زاييده شدهها حادثند كه به ايجاد كننده نيازمند مىباشند.
پس از آن كه چوپان بىنوا ملامت حضرت موسى(ع) را مىشنود، پشيمان و نادم رو به بيابانها مىگذارد.»
«از طرف خداى تعالى به حضرت موسى وحى رسيد كه اى موسى، بنده ما را از ما جدا كردى. تو براى پيوند دادن و وصل كردن، مبعوث به پيغمبرى شدهاى، نه براى جدا كردن و نوميد ساختن بندگان. تا مىتوانى در وادى فراق قدم نگذار. در درون هر كسى روش و اخلاقى به وديعه نهادهايم و به هر كس اصطلاحى دادهايم كه مخصوص او بوده، به همان روش و به همان زبان سخن مىگويد كه آن روش و آن سخن اگر از او ناشى شود، مدح و اگر از تو سر بزند، ذم است. ما از پاكى و ناپاكى، از گران جانى و چالاكى برى بوده، اينها مورد اعتناى ما نيستند. من بندگان خود را خلق نكردم كه از آنها سودى ببرم، بلكه خلق كردم تا به آنها بخشش وجودى بنمايم.
چون حضرت موسى(ع) اين عتاب را از طرف خداوند شنيد، سر به بيابان نهاد، در پى چوپان دويدن گرفت و دوان دوان نشان پاى آن سرگشته را دنبال كرده گرد و خاك از دامن بيابان به هوا افشانده و رفت.»
از این ابیات میآموزیم که خداوند متعال واحد است و یکتاست. فقط او شایسته پرستش است، اما اینکه چگونه با او صحبت کنی و به او وصل شوی، بینهایت است؛«(الطرق الی ا... بعدد انفاس الخلائق). برای آنکه بدانیم آیا در راه خدا هستیم یا نه؟ کافی است به وضع روحی خود مراجعه کنیم و ببینیم آیا جهان را با همین دیدگان ظاهر بین تماشا میکنیم یا دیده واقع بین ما در فعالیت است.»
به قول بزرگی، باید بدانیم که در مسیری که قرار داریم، آیا به آرامش میرسیم یا خیر؟ و ته دل خودمان آرامش را احساس می کنیم یا خیر؟ بدان که هدف همه ما رسیدن به اوست و همیشه به خاطر داشته باش که او بالاترین چیزهاست و با هیچ ظاهر مادی که خود نیازمند خالق است قابل مقایسه نیست. او کسی است که اصلا جسم نیست تا بخواهی او را با جسمیت و خواص آن مقایسه کنی. او از هر چه وصف جسمیت است، مبرّاست، چون جسمیت، شأنیت بودن و نبودن و فاسد شدن را دارد و همه اینها نیاز به کسی دارند تا آنها را بهوجود آورده و در راه رسیدن به تکامل او را راهنمایی کند.
مولانا میفرماید: ستایش کردن دست و پا در حق ما بندگان که جسم هستیم، معنا دارد، نه در حق خداوند کاملی که نه از کسی متولد شده و نه کسی را زاییده است، چرا که او والد و مولود همه موجودات است. او ذات مطلق است و او که ما را خلق کرده، خود بهتر میداند که چه چیز موجب صلاح ما و چه چیز موجب فساد ماست، لذا همه آنها را برای ما روشن فرموده است. پس بیایید فقط بر او توکل نموده و از او بخواهیم که ما را در راه راست که تنها راه رسیدن به اوست، یاری کند. فرق نمیکند که این خواسته را به چه زبانی از او بخواهیم. فقط بخواهیم که ما را تنها نگذارد.
منابع:
1ـ خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، ج 2، چ سوم، تهران: اقبال، 1374، ص650.
2ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی،ج1، چ ششم، تهران: زوّار، 1372،ص 81.
3ـ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج4، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص 324 -326 ؛ بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج 2، تهران: زوار، 1367، ص 435.
4ـ نرم افزار مثنوی معنوی، مؤسسه خدمات کامپیوتری نور، شرح موسی نثری. ص 111و113.
5ـ محمد تقی جعفری، همان.
پرسش و پاسخهای قرآنی
ادامه پاسخ به سوال قرآنی و راهکار قرآن در مورد افسردگی چیست؟
در شماره قبل به بررسی عوامل روانشناسی و پاسخ قرآن به آن پرداخته شد. در این شماره، به عوامل جامعه شناختی و پاسخ قرآن به آن میپردازیم.
عوامل جامعه شناختى که باعث بروز افسردگی در انسان میشود، از نگاه قرآن مخفى نمانده و با بياناتى شيوا، انسان را از وارد شدن به آن محدوده باز داشته است و مىفرمايد:«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ»«و قطعاً [همه] شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش در ثروتها و جانها و محصولات، آزمايش مىكنيم و به شكيبايان مژده ده.»(بقره 155)
خداوند در اين آيه ،عوامل امتحان بشر را باز مىشمارد، عواملى كه در صورت عدم ايمان شخص، باعث تنش در زندگى او مىشود و فرد را به كام افسردگى فرو مىبرد، اما خداوند با تذكر به اين نكته كه اين موارد براى امتحان و آشكار شدن افراد صابر است، جامعهى اسلامى را از ورود به اضطراب و افسردگى نجات مىدهد.
از عوامل ديگر جامعهشناختى در بروز افسردگى، تجرد و خانوادههاى از هم گسسته است. در اسلام به موضوع ازدواج و تشويق به تشكيل خانواده اهتمام زيادى شده است و آن را عامل ثبات روانى و دور شدن از اضطراب مىداند و مىفرمايد:
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِى ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
«و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از (جنس) خودتان براى شما آفريد، تا بدانها آرامش يابيد و در بين شما دوستى و رحمت قرار داد؛ قطعاً در آن [ها] نشانههايى است براى گروهى كه تفكّر مىكنند.»(روم 21)
در آيهى شريفه، آفرينش موجودى از جنس بشر كه به عنوان همسر معرفى شده را مايهى سكون و آرامش دانسته و با اين فرايند، جامعهى اسلامى را از ورود به وادى اضطراب و تشنج روانى دور نگه مىدارد.
اسلام، انزواطلبى و فرار از ازدواج را نهى و در مقابل، ازدواج را دريچهاى براى ورود به وادى آرامش و سلامت روانى معرفى كرده است. از طرفى، طلاق تا زمانى كه چارهاى جز آن نباشد، امرى ناپسند معرفى شده است. گرچه آموزههاى قرآنى، طلاق را در صورت ضرورت، وسيلهاى براى رهايى و فرار از فشارهاى روانى ناشى از اختلافات خانواده مىداند، ولى براى آن شرايطى را قرار داده است كه در آن صورت فشار روانى حاصل از اين جدايى را به حداقل مى رساند:
«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ»«و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به (روزهاى پايانى) سرآمدِ (عدّه) شان رسيدند، پس بهطور پسنديده نگاهشان داريد، يا بهطور پسنديده آزادشان سازيد و به خاطر زيان رساندن نگاهشان نداريد.»(بقره 231)
موضوع اين آيه، طلاق و جدايى از همسران است. ولى با ظرافتى كه مخصوص قرآن است، مىفرمايد: در اين هنگام كه عدهى زن در حال تمام شدن است، يا به بهترين وجه رجوع كرده، زندگى را ادامه دهيد و يا به نحوی که هيچ گونه آشفتگى روحى را به همراه نياورد، جدا شويد. پيشنهاد رجوع مجدد به زوج از طرف خداوند، نشان از اهميت پيوند و استمرار زندگى در اجتماع دارد و تأكيد به جدايى همراه با زيبايى و خوبى كه هم شرع و هم عرف و عقل آن را تأييد کند،. نشان از احتمال بروز حملههاى روانى در اين حالت دارد، كه با اين گونه برخورد زوج، اين حملهها به حداقل مىرسد.(محقق اردبیلی،زبده البیان،ص740)
در آيهى بعد، توصيه دارد كه از ازدواج مجدد همسر جلوگيرى نشود (در گذشته مرسوم بود) و ازدواج همراه با نيكى را مورد تأكيد قرار مى دهد، كه خود دليل ديگرى بر اهميت دادن قرآن به ازدواج و اكراه از تجرد است.
به طور خلاصه، نظر قرآن در اين باره چنين است:
1. سفارش به ازدواج.
2. نكوهش طلاق، هر چند آنرادريچهى خروج از بن بستهاى تفاهم مىداند.
3. توصيه به تحكيم روابط عاطفى خانوادگى از ديگر آموزههاى قرآن است.
چنانچه گذشت، اسلام نه تنها از رهبانيت و انزواطلبى نهى كرده، بلكه رجوع به جمع و همكارى جمعى را سفارش مىكند و مى فرمايد:«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا»«و همگى به ريسمان خدا، تمسّك جوييد، و پراكنده نشويد.»(آل عمران /103)
و در آيهى ديگر مىفرمايد: «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»«در نيكوكارى و (خود نگهدارى و) پارسايى با يكديگر همكارى كنيد.»(مائده 2) با اين راهكار قرآنى و استفاده صحيح از آنها، افسردگى در جامعهى اسلامى به حداقل مى رسد.
بررسى هاى تجربى «در رابطه بين اعتقادات مذهبى و افسردگى»:
طبق آمار ميان ميزان افسردگى و عقايد مذهبى، همبستگى منفى وجود دارد. (اسلام و بهداشت روان،ص27و28) نتايج يك مطالعه با نمونه بردارى تصادفى در گروههاى مشابه نشان داد كه همبستگى مثبتى بين خواندن نماز و بهبود افسردگى و اضطراب و افزايش اعتماد به نفس وجود دارد. در اين زمينه، گروهی از روانشناسان در مطالعهى ميان 130 بيمار مبتلا به اضطراب و 100 بيمار مبتلا به افسردگى، در دو گروه متمايز با شرايط فرهنگى مذهبى قوى و ضعيف به اين نتيجه رسيدند كه:«گروه داراى اعتقادات مذهبى، بعد از شش ماه روان درمانى، بهبود بيشترى يافتند.» (همان)
تحقيق ميدانى در مورد اين«ارتباط»به صورت مكرر صورت گرفته كه بخشى از آنها در كتاب «اسلام و بهداشت روان» آمده است.
مهارتهای زندگی در قرآن
روابط بین همسران
هدف ما در مجموعه مقالات مهارتهای زندگی در قرآن کریم آشنایی بیشتر با مهارتهای زندگی بهطور عام و توجه و تأمل در آیات الهی بهطور خاص میباشد. جملهای معروف وجود دارد که میگویند: با دانش دیروز نمیتوان جوان امروز را برای فردا تربیت کرد. متأسفانه خیلی از مردم هنوز به این باور نرسیدهاند که زندگی مجموعهای از مهارتهاست که انسان ناگزیر است که آنها را بیاموزد. زندگی یک آزمایشگاه نیست که ما همه چیز را در آن بیازماییم و با روش آزمایش و خطا و تجربه کردن بهدست آوریم، بلکه باید از دانش و یافتههای دیگران بهره بگیریم. حضرت علی(ع) میفرماید: «ما اَکثَر الِعبَر و ما اَقَلَّ الاعتبار.» چه بسیار است عبرت و چه اندک است عبرت گیرنده.
در ابتدا میخواهیم جملاتی گهربار از استاد تفسیر، حضرت آیتالله جوادی آملی، در مورد قرآن بیان کنیم: «خدای سبحان، مؤلف قرآن، کاتب قرآن، مصنف قرآن نیست، بلکه او در کلماتش تجلی کرده است. آن که قرآن را میفهمد، آنکه قرآن را تفسیر میکند، آنکه قرآن را درست بررسی میکند، این در آغاز راه است. وقتی به پایان راه میرسد که متکلم را با قلبش و با جانش در کلماتش مشاهده کند.»
انسان موجودی اجتماعی است و ابتدایی ترین و مقدس ترین اجتماع خانواده است. انسان برای آنکه بتواند خانوادهای موفق و سالم داشته باشد، باید روابط موجود در خانواده درست و منطقی بوده و وظایف و جایگاه هر فرد مشخص باشد. در ابتدای امر چه نیکوست که هدف از خلقت همسر را از نگاه قرآنی بیان کنیم. خداوند بلند مرتبه در سوره روم، آیه 21 میفرماید: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. و از نشانه های او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا به آنها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد. در این نشانههایی است برای آنان که میاندیشند.»
روابط بین خانواده، یک معادله دو طرفه است. از نگاه اسلام، طرفین باید حسن خلق داشته و به یکدیگر احترام بگذارند. یکی از معروفترین جملههای پیامبر اکرم(ص) در مورد حسن خلق مرد در خانواده این است که: «خیرلکم خیرلکم لاهله و أنا خیرکم لاهلی» بهترین شما کسانی هستند که به خانواده خود مهربانتر باشد و من از همه شما نسبت به خانواده خود مهربانتر هستم.» یکی از شاهکارهای اسلامی این است که برای زن نقش مهمی قائل شده است، تا جاییکه جهاد زن را خوب شوهرداری کردن بیان کرده است: جِهادُ المَراتِه حُسنُ تَبَعُّل(بحارالانوار، ج3) زن که از نشانههای الهی است، با رفتار خوب، با احترام به شوهر، اظهار عشق و علاقه نسبت به شوهر و استقبال گرم از شوهر، میتواند فضای خانه را صمیمی، با محبت و گرم نگه داشته باشد تا مرد که خسته از کار روزانه به منزل میآید، آرامش گرفته و فرزندانی خوب در این فضای با محبت تربیت شوند.
اسلام نیز در پیوند مقدس خانواده، دوستی و محبت را یکی از نشانههای الهی قرار داده است. امام صادق(ع) میفرماید: هر کس محبتش نسبت به همسرش بیشتر باشد، ایمان او به خداوند زیادتر است.(کتاب نکاح، حرعاملی)
در این قسمت، به نکاتی در مورد نقش زن در خانواده اشاره میکنیم: 1ـ زن باید انیس و همدم مرد و یار و یاور او باشد. بالاترین احترام و شخصیتها را برای شوهرش قائل باشد. 2ـ زن در عین اینکه همسر شوهر خود است، در مواردی باید برای شوهرش نقش مادر را بازی کند. انسانها برده محبتاند. 3ـ نرمش و ملایمت زن و عدم لجبازی، کانون خانواده را با صفا و صمیمی میکند.
نکته بسیار مهم که مرد باید آن را رعایت کند این است که همیشه با همسر خود به مدارا رفتار نماید. در برخی روایات گفته شده که درباره دو گروه باید به مدارا رفتار شود: 1ـ همسر 2ـ یتیمان.
در پایان به تکنیکهای افزایش صمیمیت و نفوذ مرد در قلب همسر خود اشاره میکنیم: 1ـ همسرتان را با زنان دیگر مقایسه نکنید. 2ـ عشق خود را نسبت به همسر خود اثبات کنید. 3ـ روزهای مهم زندگی او را در تقویمتان یاد داشت کنید. 4ـ به همسرتان نگاه و توجه کنید. 5ـ عشق خود را بر زبان آورید. 6ـ زنان نیاز به صحبت کردن دارند. 7ـ به صحبتهای همسرتان توجه کنید. 8 ـ احساسات خود را نشان دهید. 9ـ با نامهای خودمانی او را صدا بزنید. 10ـ برایش هدیه بفرستید.
1ـ مراحل ازدواج در اسلام(مجید رشیدپور)
2ـ راز شاد زیستن(امیرملک محمودی)
3ـ خانواده از دیدگاه فقه و حقوق اسلامی(قدرت اله مشایخی)
علوم قرآنی
نزول قرآن
یکی از مباحث علوم قرآنی، بحث از چگونگی نزول قرآن و تاریخ نزولش میباشد.
با توجه به آیات و روایات، قرآن دارای دو نزول میباشد، نزول دفعی و نزول تدریجی. نزول تدریجی آن در طول 23 سال رسالت پیامبر (ص) انجام گرفته است. نزول دفعی قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب قدر بوده است. نزول تدریجی قرآن آغازش با بعثت پیامبر در27 رجب با نزول 5 آیه اول سوره علق آغاز گردیده است، همچنین در این نوشته، به رازهای نزول تدریجی این کتاب هدایت، اشاره میشود.
آغاز نزول
پيامبر(ص) در چهل سالگى (610 يا 611 ميلادى) در شهر مكه به رسالت مبعوث گرديد. همچنین آغاز بعثت در غار حرا با نزول آياتى از سورهی مباركه علق همراه بوده است و ميان مسلمانان در اين باره اتفاق نظر وجود دارد. اما در اينكه بعثت در چه زمانى از سال رخ داده است، نظرها مختلف است. دليل اين اختلاف آن است كه دربارهی زمان نزول قرآن اختلاف شده است. آراى مختلف در تعيين زمان نزول قرآن و بعثت «بيست و هفتم رجب؛ هفدهم رمضان؛ هيجدهم رمضان؛ بيست و چهارم رمضان؛ دوازدهم ربيعالاول میباشد (بحارالانوار، ج 18، ص 190؛ التمهيد، ج 1، ص 78.)
شيخ طوسى در «امالى» روايتى از امام صادق(ع) نقل مىكند كه فرمود: روز بيست و هفتم رجب، نبوّت بر رسول خدا نازل گشت. هر كه اين روز را روزه بگيرد، ثواب كسى را دارد كه شصت ماه روزه گرفته است.(وسائل الشیعه، ج 7، ص330 )
از امام كاظم(ع) نيز نقل است كه فرمود: خداوند محمد(ص) را، كه رحمت براى جهانيان است، در بيست و هفتم رجب بهپيامبرى برگزيد. هر كه اين روز را روزه بگيرد، خداوند ثواب روزهی شصت ماه را برايش ثبت مىكند.(وسائل الشیعه، ج 7، ص330)
روايات ديگرى نيز با همين مضامين وارد شده است. دانشمندان اهل سنت براى اثبات بعثت در ماه رمضان، به آيات سوره بقره، دخان و قدر استناد نمودهاند. آنان مىگويند در تمام قرآن، نامى از رجب و بعثت در آن وجود ندارد. آنچه هست، دلالت صريح و روشن آيات است بر اين كه قرآن در ماه رمضان (شهر رمضان الذى...) در شب مباركى (ليله مباركه...) كه همان شب قدر است (إنّا أَنْزَلْناهُ فيِِ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ) نازل گشته است و چون بعثت هم، همراه نزول قرآن بوده، بعثت در ماه رمضان بهوقوع پيوسته است. در پاسخ به اين استدلال بايد گفت: به ظاهر، آيات 185 بقره و اول سوره قدر، دلالت بر نزول همه قرآن در ماه رمضان و شب قدر دارد. دلالت آيه سوم سوره دخان، بر نزول يكپارچهی قرآن صريحتر و روشنتر است: «حم. وَالْكِتابِ الْمُبيِِن. إنّا أَنْزَلْناهُ فيِِ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (دخان 1-4 ) در اينآيه، مرجع ضمير «انزلناه» «كتاب» است كه قرآن به آن سوگند خورده است و به روشنى دلالت دارد كه مجموعه آيات قرآن و كتاب الهى مورد نظر است؛ در حالى كه در آغاز بعثت، تنها پنج آيه از سوره علق نازل گشته است. بنابراين نمىتوان گفت اين آيات، ناظر به بعثت پيامبرند. براى حل مسأله و جمع ميان نزول اولين آيات در روز مبعث يعنى 27 رجب و نزول همه قرآن در ليلهالقدر، ماه مبارك رمضان چند نظريه ارائه شده كه به شرح آنها مى پردازيم:
جلالالدين سيوطى مى گويد: در نحوهء انزال قرآن از لوح محفوظ سه قول وجود دارد:
نظریه اول:- كه از همه مشهورتر است- قرآن به صورت يكپارچه در شب قدر به آسمان دنيا نازل شده و سپس بهتدريج در مدت 20 يا 23 يا 25 سال (به حسب اختلافى كه در مدت اقامت پيامبر در مكه بعد از بعثت وجود دارد) نازل گشته است.
نظریه دوم: قرآن در شب بيستم يا بيست و سوم يا بيست و پنجم از هر ماه رمضان به آسمان دنيا نازل شده است، بهطورى كه در هر شب قدر خداوند آياتى را كه نزول آن را در طول سال مقدّر فرموده بوده، نازل مىكرده است و بعد همين آيات بهتدريج در طول سال نازل مىشدهاند.
نظريه سوم: مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، ابتداى نزول آن بوده است كه به تدريج پس از آن بهصورت متفرق، آيات قرآن نازل شده است.
در رواياتى كه از طرق اماميه نقل گرديده است، از نزول قرآن به «بيتالمعمور» نام برده شده و در بعضى از آنها گفته شده كه بيتالمعمور در آسمان چهارم قرار دارد. اينكه آسمان چهارم كجاست و واقعيتِ بيت المعمور چيست، براى ما روشن نيست. از اين روايات تنها به دست مىآيدكه جايى به نام آسمان چهارم و بيتالمعمور وجود دارد كه قرآن در شب قدر آنجا نازل گشته است.(الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 129 - 131).
علاّمه طباطبايى، نظريه ديگرى دارد كه خلاصهی آن چنين است: از تدبّر در آيات مربوط به نزول قرآن در شب قدر از ماه رمضان و تعبير «انزال» در هر سهآيه در مقابل «تنزيل» برمىآيد كه نزول دفعى قرآن مراد است.
(باب تفعيل براى كثرت به كار مى رود برخلاف باب اِفعال) و اين بدان سبب است كه قرآن داراى حقيقتى فوق فهم عادى ماست. از آيه اول سوره هود چنين حقيقتى استفاده مىگردد. آنجا كه مىفرمايد: «كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيِِمٍ خَبيِِرٍ؛ كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است.» (التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 87 .)
در آيه فوق، اِحكام در مقابل تفصيل قرار گرفته و معناى آن عدم تفصيل است؛ يعنى قرآن در يك مرحله، اَجزا و فصول نداشته و اين تفصيل و جزئيات آيات كه اكنون در قرآن مشاهده مىكنيم، پس از مرحلهی اِحكام بوده است. آيات 53 اعراف و 39 يونس نيز به همين مطلب دلالت دارند و از همه اين آيات واضحتر آيات سوره زخرف است: «حم. وَالْكِتابِ الْمُبيِِنِ. إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فيِِ اُمِّ الْكِتابِ لَدَيْن الَعَلِىٌّ حَكيِِمٌ.» ( زخرف، 1 – 4)سوگند به كتاب روشنگر. ما آن را قرآنى عربى قرار داديم، باشد كه بينديشيد و همانا كه آن در كتاب اصلى [ \ لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.
اين آيات نشان مىدهند كه كتاب مبين در ام الكتاب، لفظ عربى نبوده و تفصيل و اجزا نداشته و تنها براى فهم بشر به زبان عربى درآمده است. اين آيات و آياتى ديگر موجب مىگردد كه ما بگوييم مراد از انزال قرآن در ماه رمضان، انزال حقيقت كتاب آسمانى به قلب مبارك پيامبر بهصورت يك مرتبه و دفعى است؛
همانگونه كه قرآن مُفَصَّل، به تدريج در طول مدت نبوّت، بر قلب آن حضرت نازل گشته است. علاّمه طباطبایی، آيه «وَ لاتَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضىإِلَيْكَ وَحْيُه؛» (طه/ 114) «ترجمه: و در [خواندن] قرآن، پيش از آن كه وحى آن بر تو پايان يابد، شتاب مكن.» و آيه «لاتُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ...؛ »(قيامت/16) «ترجمه: زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن] حركت مده، چرا كهجمع كردن و خواندن آن بر ماست.» را دليل بر اين مى داند كه چون حقيقت قرآن قبلاً بر قلب پيامبر نازل شده است، پيامبر نوعى آگاهى به آنچه بر او نازل مى شده، داشته و به همين سبب از تعجيل در قرائت قرآن قبل از پايان يافتن وحى، نهى گرديده است. (الميزان، ج 2، ص 16 - 18 ؛ نيز تاريخ القرآن زنجانى.) آنچه گفتيم، مربوط به نزول دفعى قرآن و راهحلهايى دربارهی نزول قرآن در ماه رمضان بود، اما دربارهی نزول تدريجى قرآن كريم، صرفنظر از اينكه از نظر تاريخى، بديهى و قطعى است - كه آيات قرآن در زمينهها و مناسبتهاى مختلف نازل گشتهاند - آياتى از قرآن كريم نيز تدريجى بودن نزول را بيان مى كنند:
و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به تدريج نازل كرديم.«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً... » (فرقان/32) و كسانى كه كافر شدند، گفتند: «چرا قرآن يك جا بر او نازل نشده است؟»از اين آيات روشن مىگردد كه قرآن يك مرتبه نازل نشده و همين امر باعث اعتراض كافران گشته است.
اينك با مقايسه ميان دو گروه از آيات، يعنى آيات مربوط به نزول كلى قرآن در ماه رمضان و آيات مربوط به نزول تدريجى آن، معلوم مىگردد كه هيچگونه تنافى و تضادى ميان آنها وجود ندارد، بلكه هر گروه ناظر به نوعى از نزول قرآن است.
خلاصه مطلب
1ـ قرآن دارای دو نزول است: دفعی و تدریجی. آیات مربوط به نزول در ماه رمضان بیانگر نزول دفعی قرآن است.
2ـ برخی از رازهای نزول تدریجی عبارتند از: تثبیت و تقویت قلب پیامبر و مسلمانان؛ تدریجی بودن تشریع و قوانین اسلامی؛ عدم تحریف در قرآن؛ سهولت یادگیری و فراگیری قرآن و پیوستگی کامل با حوادث ورویدادهای زمان پیامبر است.
ادامه...
منابع
بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، الوفاء، 1403ق 1983م.
التمهيدفی علوم القرآن، محمد هادی معرفت، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
وسائل الشيعه: شيخ حر عاملى، محمد بن حسنمؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم،1409 ق.
الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدین عبد الرحمن ابوبکرسیوطی دمشق، بیروت دارابن کثیر،1414ق.
الميزان فی تفسیرالقرآن، محمد حسین طباطبایی، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1394ق.
نيز تاريخ القرآن زنجانى
درسنامه علوم قرآنی حسین جوان آراسته دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم 1380ش.