قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 25
نام سوره: فرقان شماره سوره : 25 محل نزول : مکه
تعدادآیه :77 تعداد کلمه : 892 تعداد حروف : 3733
معنی: جدا كننده، فرق گذارنده (بين حق و باطل)
علت نامگذاری: آيه اول اين سوره كه يكي از نامهاي قرآن ميباشد و جدا کنندهی حق از باطل است، به علت اينكه قرآن معيار سنجش و ميزان تشخيص بين حق و باطل است.
نامهای دیگر: تبارك(چون اين سوره با كلمه «تبارك» آغاز ميشود و در اين سوره سه بار تكرار شده است.)
محتواي سوره:
• تقويت روحي پيامبر اسلام(ص) در تبليغ مكتب و استقامت در رويارويي با مشركين.
• در هم كوبيدن شديد منطق مشركان.
• طرح بهانه جويي آنها و پاسخ به آنها و بيم دادن از عذاب خدا و مجازاتهاي دردناك.
• سرگذشت اقوام پيشين بر اثر مخالفت با دعوت پيامبران كه گرفتار سخت ترين بلاها شدند.
• قيامت و حسرتهاي مردم در آن روز براي بيدار كردن وجدان بشري از غفلت.
• دلايل توحيد و نشانه هاي عظمت خدا در جهان آفرينش از جمله نعمتهاي: روشنايي آفتاب، ظلمت وتاريكي شب، وزش بادها، زنده شدن زمينهاي مرده، دريا، آفرينش آسمانها و زمين در شش روز، سير منظم خورشيد و ماه و...
• صفات مؤمنان راستين(عباد الرحمان) به صورت جامع و جالب (از آيه 63 به بعد.) و(مجموعهاي از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهي كافي، تعهد و احساس مسئووليت اجتماعي).
• مقايسه مؤمنين با كفار و بيان موضع هر دو گروه
ترتیب سوره: به ترتيب جمعآوري، بيست و پنجمين سوره است. به ترتيب نزول، چهل و يكمين سوره است كه بعد از سوره «يس» و قبل از سوره «فاطر» نازل شده است.
داستانهای سوره: اصحاب الرس: 38.
فضیلت سوره: امام موسي بن جعفر(ع) فرمود: «تلاوت سوره تبارك «فرقان» را ترك مكن، چرا كه هر كسي آن را در هر شب بخواند، خداوند او را هرگز عذاب نميكند و او را مورد حساب قرار نميدهد و جايگاهش در بهشت برين است.» توضيح: در اين سوره، آنچنان صفات بندگان خالص خدا تشريح شده كه هر كس به راستي آن را از جان و دل بخواند و صفات و اعمال خود را بر آن منطبق سازد، جايگاهش فردوس اعلي است.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه تفسیر عمومی قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١) ... وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ(9)
به حقیقت مومنان رستگار شدند(1) آنها که در نمازشان خشوع دارند... و آنها که بر نمازهایشان مواظبت مینمایند(9)
خداوند متعال در ابتدای این سوره به بخشی از صفات مومنین اشاره کرده است. اولین صفت اینکه مومنان کسانیاند که در نمازشان خاشعند ... و مومنان کسانیاند که بر نمازهایشان محافظت و مواظبت دارند.
منظور از این محافظت چیست؟ نماز در زندگی مومن نقش بسیار مهمی دارد. به همین دلیل، مومنان هم رعایت و مواظبت بر مقدمات و شرایط نماز دارند و دیگر اینکه نمازشان را از تصرف شیطان حفظ میکنند. چون مهمترین تلاش شیطان این است که در نماز تصرف کند. چون نماز مهمترین و بهترین وسیله ارتباط با خداست و شیطان هم گفته: «اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین میکنم» (اعراف/16)
نماز غذای روح است. همانطور که جسم ما نیاز به غذا دارد روح ما نیز نیاز به غذا دارد. اگر غذا سالم باشد، باعث تقویت جسم ما میشود، اما اگر آلوده به میکروب باشد، بدن ما را آلوده میکند و ما را بیمار مینماید. نماز هم اگر آلوده وارد روح ما شود، نه تنها وسیله صعود انسان نمیشود، بلکه باعث سقوط میگردد.
خداوند متعال در سوره ماعون آیه 4 میفرماید: «فویل للمصلین. پس ای وای بر نمازگزاران. » چه بسا نمازهایی که آلوده باشد و ما نفهمیم و شیطان ورود پیدا کند و ما متوجه نشویم.
حضرت امام خمینی(ره) میفرمایند: آدم باید مواظب باشد که نماز را از تصرف شیطان حفظ کند. خداوند در سوره مومنون می فرماید: مومن کسی است که از نمازش مراقبت میکند که خراب نشود و مورد تعرض شیطان قرار نگیرد. البته کار سختی است، اما اگر انسان خود را نزدیک عالم آخرت ببیند و به قیامت فکر کند، باید بر این کار اهمیت دهد. به قول شهید بهشتی(ره)، بهشت را به بها دهند نه به بهانه.
مرحوم کلینی در اصول کافی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل میکند:
بهره شما از این نمازها مقداری است که با دل به سوی خدا اقبال میکنید. اگر چنانچه در تمام این نماز حواستان جمع نبود و غافل بودید، یا از آداب نماز غفلت شده باشید، این نماز را میپیچیند و محکم به صورت نمازخوان میزنند.
مراقبت و محافظت نماز، عمدهاش داشتن حضور قلب در نماز است و اینکه دل به خدا توجه داشته باشد. به قول امام خمینی(ره): برای داشتن حضور قلب، اول باید فراغت قلب حاصل شود. انسان در حال نماز باید امور دنیایی را از دل بیرون کند و دل را یکسره متوجه مناجات با خداوند نماید و تا فراغت قلب از امور دنیایی حاصل نشود، تفرغ عبادت برای انسان حاصل نمیشود. انسان حداقل مناجات با حق را مثل تکلم با یک نفر از بندگان کم اهمیت حساب کند که در آن صورت تمام توجهش را در هنگام صحبت با آن فرد دارد، در مناجات با حضرت حق، اگر به این شکل هم تصور کند، از غفلت کم میشود. » بنابراین باید ریاضت و زحمت کشیده و اخلاص داشته و توفیق را از خدا خواست.
پنجرهای به نور
شاخه های پربار توحید
در جلسه قبل، پیرامون توحید و برهانهای خداشناسی صحبت کردیم. همچنین به سادهترین راه برای شناخت خدا که همان برهان نظم است نیز پرداختیم. لذا در این جلسه بنا به درخواست شما، دنبالهی مباحث گذشته را پیگیری می کنیم.
معمولاً برای توحید چهار شاخه ذکر میکنند: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید در عبادات. انسان باید در هر 4 شاخه و محور اشاره شده، اعتقاد عمیق پیدا کند و با مطالعه و دقت فراوان به مرحله یقین برسد. هر یک از این شاخهها، مراتب، تعاریف و شرایط خاص خود را دارند و باید در جای خود به آنها پرداخت، اما در این بخش به یکی از این شاخه ها پرداخته میشود.
همانطور که گفته شد، یکی از مراتب توحید، توحید صفاتی است. علامه شهید مطهری توحید صفاتی را اینگونه تعریف مینماید: «توحید صفاتی یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، سمیعیت، بصیریت و... حقایقی جدای از ذات پروردگار نیستند و عینذات خداوندند. » (آشنایی با علوم اسلامی/ج2)
از آنجایی که ما انسانها دارای علم محدود هستیم، مجبوریم برای کشف برخی از مجهولات خود به مثال متوسل شویم، هر چند شاید بین موضوع اصلی و مثال فاصلهای طولانی باشد، اما میتواند ذهن محدود ما را کمی به آن حقیقت نزدیک کند. در ذهن همه ما انسانها عسل مادهای است که با شیرینی شناخته میشود، یعنی ما نمیتوانیم عسلی را تصور کنیم که شیرین نباشد و اگر شیرینی را از عسل بگیریم، دیگر نام آن ماده عسل نیست. در چنین مواردی، میگوییم شیرینی جزو ذات عسل است. با این مثال، شاید ذهن شما آمادگی پیدا کرد تا به این نکته اشاره کنم. همانطور که شهید مطهری فرمودند، در توحید صفات، اوصاف پروردگار جدای از ذات او نیستند و عینذات اویند و این دو را نمیتوان جدای از هم دانست.
صفات خداوند مانند صفات انسانها نیست که محدود باشد، مثلاً انسانها هم علم و قدرت دارند، اما علم و قدرت جزو ذات انسانها نیست. ذات انسان یک چیز است و علم و قدرت انسان چیز دیگری و انسانها به یک حد از این اوصاف برخوردار نیستند، اما درباره خداوند اینگونه نیست. صفات او عینذات او هستند و اصلاً این دو جدای از هم غیرقابل تصور اند، چرا که اگر ذات خدا غیر از صفات الهی باشد، به این معناست که ذات خداوند محدود است، یعنی خداوند مرکب و تشکیل شده از ذات و صفات است و به این او جزو خود احتیاج دارد و اگر هر یک از این دو نباشند، خدایی وجود ندارد و این یک امر محال است، پس تمام صفات خداوند متعال عین ذات او هستند و نمیتوان آنها را جدا دانست.
از این رو نباید صفات الهی را با صفات انسانها مقایسه و تشبیه کرد، چرا که اولاً صفات انسانها عینذات آنها نیست و علاوه بر آن، محدود نیز میباشد، در حالی که صفات الهی عینذات او و نامحدود است. قرآن کریم نیز در این مسأله اشاره دارد که «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(1) «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»(2)
اگر بخواهیم به صفات خداوند آشنایی پیدا کنیم، باید عرض شود که صفات الهی در یک نوع از تقسیمبندی، به دو دسته تقسیم میشوند: 1ـ صفات ذاتیه 2ـ صفات فعلیه
صفات ذاتیه آن دسته از صفاتی هستند که نشأت گرفته از ذات الهیاند، مثل حیات، علم، قدرت و... و صفات فعلیه اوصافی هستند که در نوع رابطه خدای متعال و مخلوقاتش قابل درک است، مانند خالقیت، رازقیت و... .
برای نمونه، به یکی از اوصاف الهی اشاره و توضیح مختصری درباره آن بیان میگردد تا بیشتر با این موضوع آشنا شوید و این که چگونه میتوان ویژگیهایی که برای صفات الهی گفتیم را اثبات کرد.
میگوییم خداوند عالم مطلق است و علم او عینذات خدا و نامحدود است، اما چگونه میتوان به این مسأله رسید.
برای اثبات آن، راههای مختلفی وجود دارد که در این فرصت، فقط به دو راه اشاره میشود.
1ـ انسانها به عنوان مخلوق خداوند دارای علم هستند و این علم در افراد مختلف و در دورانها و اعصار مختلف از ابتدای خلقت تا انتها در حال تغییر و ارتقاء است، پس خدایی که خالق این مخلوق است و علم این مخلوق نشأت گرفته از علم خداوند است، باید دارای کاملترین مرتبه علم باشد.
2ـ یکی از راههای اثبات وجود خداوند، برهان نظم است، از همین برهان میتوان به علم نامتناهی الهی نیز رسید، زیرا هر چه از عمر این عالم هستی میگذرد، بشر به شگفتیها و نظم موجود در این عالم پی میبرید. هر چه این نظم بیشتر باشد، نشان از علم و دانش ناظم است، بنابراین چون نظم موجود در عالم شاید هیچگاه به طور کامل شناخته نشود و این مسأله میتواند ما را به این موضوع رهنمون کند که ناظم آن باید صاحب علم نامتناهی و نامحدود باشد.
اعتقاد به این مسأله که خداوند عالم مطلق است، میتواند در زندگی روزمره ما نیز بسیار مؤثر باشد. قرآن کریم میفرماید: «یعلم خائنه الاعین و ما تخفی الصدور»(3) یعنی خداوند از چشم خیانتکار و راز دلها آگاه است. اگر انسانها به همین صفت الهی که علم نامحدود اوست اعتقاد و یقین پیدا کنند خواهیم دید که چه بسیاری از خطاها انجام نمیشود و جامعه به سمت صلح و نیکی پیش خواهد رفت.
1ـ سوره شوری/ 11
2ـ سوره توحید/ 4
3ـ سوره مومن/9
منابع
ـ قرآن
ـ استاد مطهری/ آشنایی با علوم اسلامی
ـ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، 1379، ناشرشرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم.
ـ همان، آموزش عقاید، 1389، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ 48.
داستانهای قرآنی
وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً (27) يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً (28)
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29)
ترجمه:
27ـ و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد و مىگويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم.
28ـ اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!
29ـ او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آنکه آگاهى به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه مخذول کنندهی انسان بوده است.
براى اين آيات، شأن نزولى نقل كردهاند كه فشردهاش چنين است:
«در عصر پيامبر(ص) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام «عقبه» و «ابى» بودند. هر زمان عقبه از سفر مىآمد، غذايى ترتيب مىداد و اشراف قومش را دعوت مىكرد و در عين حال دوست مىداشت به محضر پيامبر(ص) برسد، هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام (ص) نيز دعوت نمود.
هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد، پيامبر(ص) فرمود: من از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى. عقبه شهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش ابى رسيد، گفت: اى عقبه، از آئينت منحرف شدى؟ او گفت: نه، به خدا سوگند من منحرف نشدم، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد، جز اینکه شهادتين بگويم. من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بی آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت من هرگز از تو راضى نمىشوم، مگر اينكه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى! عقبه اين كار را كرد و مرتد شد و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابى نيز در روز جنگ احد كشته شد.
آيات فوق نازل گرديد و سرنوشت مردى كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مىشود و او را به گمراهى مىكشاند، شرح داد.
بارها گفته ايم كه شأن نزولها گرچه خاص است، ولى هرگز مفهوم آيات را محدود نمى كند، بلكه كليت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد.
قرآن و ادبیات فارسی
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ(١) مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ(٢) ... وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ(٥)
در تفاسیر مختلف، از برکات این سوره و درسهای موجود در آن بسیار گفتهاند، اما مولانا همچون گذشته به آیات آن با دید دیگری نگاه میکند و در ضمن داستانی به تفسیر آیاتی از آن میپردازد.
پادشاهى پسر جوانى داشت كه ظاهر و باطنش با هنرها آراسته بود. روزى پادشاه در خواب مىبيند كه پسرش مرده است، از شدت غصه نزديك بود بميرد. چون اجلش فرا نرسيده بود، از خواب بيدار شد، پس از بيدار شدن، چنان شادى در خود احساس كرد كه در عمرش نظير آن را نديده بود.
اين شادى به قدرى تند و تيز بود كه مانند همان اندوه خواب نزديك بود به زندگى او پايان بدهد. اين پيشامد جانش را در گمان بد فرو برده بود. با خويشتن گفت كه: اگر روزى فرا رسد که فرزندم بميرد، يادگارى از او مىتوانم داشته باشم.
پادشاه از خاندان يك مرد پارسا، عروسى براى پسر خود انتخاب كرد. پس از آن كه ازدواج صورت گرفت، كمپيرك جادوگرى كه عاشق شاهزادهی زيبا و با سخاوت بود، او را چنان سحر و جادو كرد كه سحر بابلى را به رشک واداشت.
آن شاهزاده به اندازهاى عاشق كمپيرك زشت شد كه عروس و عروسى را رها كرد. بدينسان تا يك سال شاهزاده اسير آن گنده پير گشته بود. دمسازى شاهزاده با آن عجوز نود ساله تدريجاً او را به تحليل مىبرد تا از كاهش وجودش نيمه جان شد. شاه از شدت بیچارگى در اين برد و باخت خانمان سوز، شب و روز قربانيها مىكرد و صدقهها مىداد و هر چارهاى كه شاه صورت مىداد، بر عشق آن كمپيرک سيه رو و سيه دل مىافزود.
به ناچار يقين كرد كه رازى در اين رويداد نهفته است و چارهاى جز لابه و زارى ندارد. آنگاه سجدهها مىكرد و مى گفت: اى خداوندى كه جز تو فرمانروايى نيست، فرمان از آن توست و... . پادشاه آن قدر يا رب، يا رب گفت كه دعايش مستجاب گشت و ساحرى استاد از راه رسيد.
او خبر شاهزاده را شنيده بود كه اسير پير زنى گشته و دل به او باخته است و نيز شنيده بود كه آن عجوز در جادوگرى بىنظير است و دومی ندارد. پادشاه به آن ساحر استاد گفت كه فرزندم از دست رفت. ساحر گفت: اينك آمدهام و درمان درد پسرت را آوردهام. پادشاه به دستور ساحر عمل كرد. وقت سحر به گورستان رفت و فوراً گور را باز كرد و جادوهاى پنهانى كه صد گره بر تار مويى بسته بود، در درون گور ديد و آن گرهها را يك به يك باز كرد و شاهزاده را از رنج و محنت نجات داد. شاهزاده پس از باز شدن جادو به خود آمد. رهسپار بارگاه پدرش گشت، در مقابل تخت پدرش به سجده افتاد و پادشاه به شادى آزاد شدن پسرش از دام كمپيرك، شهر را چراغان و زينت كرد. آن عروس نامراد به مراد خود رسيد. كمپير جادوگر هم از غصهاش رهسپار ديار مرگ گشت و روى و خوى زشت خود را به مالك دوزخ سپرد. شاهزاده در شگفتى فرو رفته بود كه چگونه آن پير زن زشت، عقل و بيناییاش را ربوده بود.
اى بـرادر دان كه شــه زاده تـويى در جهـان کــهنــه، زاده از نــوی
كابلىِّ جادو ایــن دنياســت كه او كرده مــردان را اسيــر رنـگ و بـو
چون در افكندت در اين آلوده رود دم به دم مىخوان و مىدم قل اعوذ
تا رهى ز اين جادويى و ز ايـن قلق استعــاذت خـــواه از رب الفــلق
ز ان نبــى دنيات را سحـاره خواند كه او به افسونخلق را درچه نشاند
هيــن فســون گـرم دارد گنده پير كــرده شاهـان را دم گرمش اسير
در درون سينــه نفــاثــات اوسـت عقـــده هاى سحـر را اثبات اوست
اى برادر، آن شهزادهی جادو شده كه مىتواند به راه راست برود، تويى. آن عجوزه كابلى سحر كننده اين دنيا است كه مردم را اسير رنگ و بوى خود ساخته است. وقتى كه اين دنياى جادوگر تو را به روز سياه نشانيد، پناه به خدا ببر و قل اعوذ بخوان، باشد كه از اين دنياى جادوگر و پريشانىهايش رها شوى.
براى همين افسونگرىها بود كه پيامبر اكرم دنيا را سحار خواند كه اصرار در سحر و جادوگرى دارد. اين پير گنديده، افسونهاى گرم دارد كه شاهان دنيا را اسير خود ساخته است. اين دنيا در درون آدميان دم به گرهها مىزند و صدها عقده در سينه شما به وجود مىآورد. گشودن گره سحرهاى اين پير فرتوت دنيا، كار عوام نيست، اگر عقلهای آدميان مىتوانست عقدههاى سحر دنيا را بگشايد، نيازى نبود كه خداوند پيامبران را ارسال كند.
پس برو دم نيكو و عقده گشايى از مردانى كه راز يفعل اللَّه ما يشاء را مىدانند، پيدا كن. اين دنياى جادوگر تو را به تور انداخته است، اگر آن شاهزاده مدت يك سال در دام آن پير زن كابلى افتاده بود، دنياى جادوگر شصت سال از زندگى تو را به تور خود كشيده است.
تو آن فاسق بدبختى كه نه دنياى شايسته دارى و نه از وبال گناهان رها گشتهاى. دمهاى مسموم دنياى جادوگر است كه عقدههاى درونى تو را سخت و غير قابل حل نموده است، چارهاى جز اين ندارى كه در جستجوى نفحات خلاق يكتا برآيى، باشد كه نفحت فيه من روحى تو را از اين جادوى بنيان كن نجات بدهد. آن چه نفحه قهر سحر را مىسوزاند نفحه مهر حق است و بس. رحمت خداى ما بر قهرش سبقت دارد، اگر ميل سبقت دارى، برو رحمت سابق او را درياب، تا بتوانى با گروه مردان راه حق در آميزى، اى شهزاده مسحور، راهى بهتر براى بيرون شدن از دام دنيا جز پناه به رحمت ايزدى ندارى.
آنگاه كه مانند شهزاده به محبوب اصلى خود رسيدى، خارهاى فرو رفته در پاهاى روحت را در خواهى آورد. در اين لحظات عمر، گاهى از روشنايىهاى ناهشيارى بهرهمند باش و خود را هر چه زودتر درياب ... . (1)
و اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین.
منابع
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج4، تهران: زوّار، 1372 ص 156ـ 155.
محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 10، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص 602ـ 580.
سوالات
ادامه پاسخ به سؤال قرآنی: چه کنیم تا دعایمان مستجاب شود؟
10ـ صدقه
صدقه دادن قبل از دعا نيز در فراهم شدن مقدماتِ استجابت مؤثر است؛ چنانچه از امام صادق(ع) حكايت شده: پدرم هرگاه حاجتى داشت، موقع زوال خورشيد (ظهر)، اول صدقه مىداد، بعد عطر استعمال مىكرد و به مسجد مىرفت و حاجت خود را طلب مىكرد.
11ـ بلند كردن دستها به هنگام دعا
چنانچه سنت رسول خدا(ص) هم بوده است و حكايت شده، خداوند متعال به حضرت موسى(ع) چنين سفارش مىكند: اى موسى، ذليلانه دستهايت را به سوى من بلند كن، همانطور كه بندهها در برابر مولاى خود انجام مىدهند كه هر كس چنين كرد حتماً مورد رحم من قرار مىگيرد. (وسائل،ج7،ص113)
12ـ حضور در جمع مؤمنين و دعا كردن
از امام صادق(ع) نقل شده: هيچ جماعت چهل نفرى نيستند كه دعا كنند، مگر اينكه خداوند دعايشان را مستجاب مىكند و... «2» و خود ايشان هم به هنگام مشكلات زن و فرزندان را جمع مىكرد و دعا مىكرد و آنها آمين مى گفتند. (کافی،ج2،ص487)
13ـ به صورت جمع دعا كردن و نه فقط براى خود دعا كردن (بلكه به فكر ديگران هم باشيم.)
و از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حكايت شده: «اذا دَعَا أَحَدَكم فَليُعمّ فإِنّه أوجبللدعاء.» (کافی،ج2،ص487) هرگاه شخصى از شما دعا كرد، پس به صورت جمع دعا كند، چرا كه براى همه، خواستن دعا را به استجابت نزديكتر مى كند.
14ـ دعاى به ديگران
در اين زمينه، روايات و تأكيدات فراوانى رسيده است، چنانچه حضرت زهرا(س) نيز شب تا به صبح را به عبادت و در حال دعاى به ديگران مىگذراند و مىفرمود: «الجار ثم الدار» (وسائل،ج7،ص113) «اول همسايه، بعد خودمان» و در روايات فراوانى نقل شده كه دعاى به ديگران از جمله دعاهايى است كه خداوند وعده استجابت آن را داده (کافی،ج2،ص509) و چندين برابر، آن دعا را در حق خود دعا كننده مستجاب مىكند. (کافی،ج2،ص508)
15ـ دعاى پدر و مادر
يكى از دعاهايى كه به استجابت نزديك است، دعاى والدين به فرزندان مىباشد. (بحار الانوار،ص541) ان شاء اللَّه با نيكى به پدر و مادر و درخواست خاضعانه از آنها، خود را از دعاى آنها بهرهمند كنيم.
16ـ استغفار و اقرار به گناه
يكى از مسائلى كه در استجابت دعا مؤثر است، طلب بخشش از خداوند و اقرار به گناهان مىباشد. (بحارالانوار،ج22،ص318)
17ـ ستايش خداوند
در روايات و دعاهايى مانند دعای کمیل و دعای ابوحمزه ثمالی كه از اهلبيت(ع) رسيده، اين مطلب را به طور عملى به ما آموزش مىدهند كه قبل از دعا و طلب حاجت، شكر نعمتهاى الهى را به جا آوريم و به خاطر نعمتهايى كه خداوند به ما داده، از او تشكر كنيم و خداوند را با اسماء و صفاتش ستايش و بعد طلب حاجت كنيم.
و در روايتى از امام صادق(ع) به اين ترتيب سفارش شده است: «اول مدح خداوند متعال داشته باشند، سپس اقرار به گناهان (و طلب بخشش) و آنگاه خواستن حاجت.» (بحارالانوار،ج22،ص318)
18ـ خواندن اسماء خداوند با آن معانى بلند و دلنشين قبل از دعا
چنانچه از امام صادق(ع) حكايت شده: هر كس ده مرتبه «يا اللَّه» و «يا رب» بگويد، به او لبيك گفته مىشود و از حاجت او مىپرسند.(وسائل ،ج7،ص85) و همچنين: هر كس هفت مرتبه بگويد: «يا ارحم الراحمين» خداوند به او مىگويد: آرى، من «ارحم الراحمين» هستم، حاجت خود را درخواست كن. (وسائل،ج7،ص88)
19ـ بندگى و اطاعت خدا
هر چه خدا را بيشتر بندگى كنيم، خدا هم بيشتر به ما لطف مىكند. «من كان للَّهِ كان اللَّه له»؛ «هر كه براى خدا بود، خدا هم براى اوست.» لذا پيامبر اكرم(ص) بيان شيرين و پر معنايى در همين رابطه به ابوذر دارند: ابوذر، وقتى انسان مطيع و بنده باشد، به اندازه نمكى كه به غذا مىزنند، دعا كافى است تا به مرادت برسى. (وسائل،ج7،ص85)
و همچنين از امام صادق(ع) حكايت شده: «هر كس مستجاب شدن دعايش، خوشحالش مىكند، پس كسب و كارش را حلال كند.» (وسائل،ج7،ص84)
مهارتهای زندگی در قرآن
ایثار و فداکاری مال
خداوند بلند مرتبه وقتی انسان را میآفریند و برنامههایی برای زندگی او تنظیم میکند، همه جنبههای مادی و معنوی و جسمی و روحی او را مدنظر قرار میدهد. ما در این سلسله مقالات مهارتهای زندگی در قرآن مورد بررسی قرار میدهیم. یکی از مهارتهایی که در بخش قلب از دیدگاه غربیون تقسیم میشود، مهارت توجه به دیگران و یا ایثار مال است.
منظور از ایثار و از خودگذشتگی این است که انسان کاری را بدون چشمداشت و انتظار عوض از فرد یا جامعه، انجام دهد. انسان موجودی اجتماعی است و زندگی در اجتماع قوانین کاملاً متفاوتی با زندگی انفرادی دارد.
یکی از مهارتهای بسیار مهم، فداکاری است، آن هم فداکاری مالی. انسانی که از نظر روحی و جسمی سالم باشد، از دیدن صحنههای رقتبار بینوایان و یتیمان سخت رنج میبرد و از کمک و دستگیری به این گروه خوشحال و شادمان میشود. پر واضح است که قرآن کریم، این کلام الهی، موارد متعدد و زیبایی را مطرح میکند تا ما را وادار به ایثار مال بکند. قرآن کریم در نخستین آیات سوره بقره در وصف متقین میفرماید: وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (بقره/3)
این انتقال مال نه امری اختیاری است، نه دلبخواهی، بلکه امری است واجب. بهتر است مقاله را با کلام گهربار استاد تفسیر، آیت الله جوادی آملی ادامه دهیم:
«مشكل ديگر آن است كه بسياري از ماها اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم، اين كه در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود: اكثر مؤمنين، مشركاند همين است. فرمود: وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونََ(106/ یوسف) فرمود اكثر مؤمنين، مشركاند، چرا؟ چون يا سهمي براي خدا قائل نيستند در بخشي از كارها يا اگر سهمي قائلاند ديگري را شريك او ميدانند اين ميشود شرك. اين كه عرض شد ما اسلامي حرف ميزنيم و قاروني فكر ميكنيم براي همين است. وقتي موساي كليم(ع)
به قارون فرمود: اين نعمتهايي كه خدا به تو داد، يك مقدار خودت استفاده كن، يك مقدار به ديگران بده، مشكل ديگران را هم حل كن، گفت: إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍعِندِي خودم زحمت كشيدم و به دست آوردم. اين چنين نيست كه اگر كسي مالك شد، مقتدر شد، ثروتمند بود، مالك مطلق باشد، او امانتدار است، درست است كه اصل مالكيّت را دين امضا كرده لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّااكْتَسَبْنَ[5] اما فرمود شما نسبت به هم مالك هستيد، ولي نسبت به ذات اقدس الهي امين هستيد وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ[6] يك مالك نسبت به ذات اقدس الهي كه مالك نيست، نسبت به ديگران مالك است.»
نکته مهم این است خداوند سبحان میفرماید: باید انگیزه برای رضای او (لوجه الله) باشد. در داستان معروفی از خانواده حضرت علی علیهم السلام شنیدهایم که خداوند مهربان آیات 8و9 سوره انسان را نازل فرمود:«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا(٨ )إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا».
در گلستان آیهها شماره 17 موارد متعددی از آیات پیرامون انفاق مطرح شد که در اینجا به مواردی اشاره میکنیم. خداوند بلند مرتبه نه تنها به ایثار کننده اجر و پاداش معنوی و آرامش روحی عطا میکند، بلکه جوایز نقدی شگفت انگیزی را هم هدیه میدهد: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»(بقره/261)
همانطور که در این مقاله مختصر اشاره شد، ایثار و از خودگذشتگی جنبههای متعددی دارد که ایثار مال یکی از آنهاست که انسان از نظر انسان بودن و گردن نهادن به فرامین الهی برای بهبود جامعه و کمک به پیشرفت وضع اقتصادی جامعه، بخشی از مال خود را انفاق و ایثار کند که این از خود گذشتگی نه تنها ضرر و نقصانی در مال او ایجاد نمیکند، که طبق آیات الهی مال را چند برابر میکند.
علوم قرآنی
اسباب نزول
الف) تعريف اسباب نزول
همانگونه كه درشماره گذشته بيان شد، آيات قرآن، به تدریج و در مدتى نسبتاً طولانى نازل گشتهاند. در اين فصل، بحث درباره يكى از مسائل مهمى است كه با تدريجى بودن نزول قرآن، ارتباطى تام دارد كه از آن به سبب نزول يا شأن نزول تعبير مىشود.
به طور كلى، آيات قرآن كريم به دو دسته تقسيم مىگردند:
اول: آياتى كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايت و ارشاد عموم مردم نازل شدهاند.
دوم: آياتى كه نزول آن به انگيزهاى خاص بوده است. بسيارى از آيات و يا سور قرآن، ناظر به حوادث و اتفاقاتى بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر به وقوع مىپيوسته و يا سؤالى از آن حضرت مىشده و در حقيقت زمينههايى به وجود مىآمده تا آيه يا آيات، بلكه سورهاى نازل گردد، اين شرايط و زمينهها را سبب يا شأن نزول آيه نام نهادهاند.
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ( نازعات/42) روشن است كه در دسترس بودن واقعى شأن نزول آيات دسته دوم، نقش بسزايى در فهم مراد آيات دارد و از اين رو دانشمندان علوم قرآن و محدثان، سعى فراوانى در گردآورى اسباب نزول داشته و تصنيفات مستقلى را در همين زمينه عرضه نمودهاند.
ب) فوايد شناخت اسباب نزول
1ـ شناخت علت و فلسفهاى كه باعث تشريع حكمى در قرآن گرديده است.
2ـ هر سخن در مواقع مختلف، معانى مختلفى مىدهد و براى درك درست سخن، فهم جهات خارجى و قراين ديگر نيز لازم است.
شخيص اين كه مراد از سخن، استفهام، توبيخ، سرزنش، تأكيد يا احياناً استهزاست، بستگى به چگونگى بيان آن و قراين و امارات ديگر دارد.
3ـ گاه در آيهاى و يا حكمى توهم حصر مىرود و بيان سبب نزول موجب دفع چنين توهمى مىگردد. (دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص 262)
4ـ اساساً تفسير آيات قرآن بدون وقوف بر داستان نزول آن امكان ندارد. در حقيقت اين فايده را میتوان ملخص و نتيجه فوايد ديگر دانست. اينك به يك نمونه از آياتى كه شأن نزول در معناى آنها تعيين كننده است، توجه مىكنيم:
آيه 115سوره بقره مىفرمايد:وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِِ: و مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى به خداست.
از ظاهر آيه چنين استنباط مىگردد كه در هنگام نماز، ايستادن به سوى قبله، چه در سفر و چه در حضر، واجب نيست و انسان به هر كجا رو كند، صحيح است; ولى اين خلاف اجماع است، با رجوع به شأن نزول آيه فهميده مىشود كه مربوط به نافله سفر است. (الاتقان، ج 1، ص 9)
ج)عموميت لفظ يا خصوصيت سبب؟
گرچه اين بحث، بحثى اصولى است و بايد در جاى خود مطرح گردد، اما مفسران به پيروى از علماى علم اصول، در زمينه رواياتى كه براى آيات، شأن نزول خاصى را بيان مىكنند، گفتهاند آن چه مهم است، نص قرآنى است كه معنايى عام و فراگير دارد. اگر آيه معناى عامى داشت، گرچه سبب خاصى باعث نزول آن شده باشد، تنها به افراد مربوط به آن سبب محدود نمىگردد، بلكه شامل افراد سبب و غيرسبب نيز مىشود. سيوطى مىگويد:
عموم لفظ معتبر است، چرا كه آياتى در اسباب خاصى نازل شدهاند، ولى در عموميت مفاد آن آيات اتفاق نظر وجود دارد مثل نزول آيه ظهار در شأن سلمة بن صخر و آيه لعان در شأن هلال بن امیه ( الاتقان، ج 1، ص 94)
اساساً اگر مفاد آيات را مختص به مورد نزولش بدانيم، بسيارى از آيات قرآن كريم، كاربرد خويش را از دست میدهند و قرآن كتابى مربوط به گذشتهها گشته، پيامى براى آيندگان ندارد. قطعاً هيچ مسلمانى نمىتواند چنين اعتقادى داشته باشد.
آيات مربوط به سرقت، قذف، لعان و ظهار، ساختن مسجد ضرار و دهها آيه ديگر كه براى هر يك، روايات شأن نزول، سبب خاصى را ذكر نمودهاند، احكامى را بيان مىكنند كه كلى و عمومى است، فیالمثل اگر حد سرقت در آيه، قطع دست تعيين شده، تنها در مورد واقعهاى كه سبب نزول اين آيه شده، اجرا نمىگردد، بلكه يك حكم الهى براى همگان است كه به موارد مشابه با آن سبب خاص، سرايت مىكند.
آيهاى كه درباره شخص يا اشخاص معينى نازل شده است، در مورد نزول خود منجمد نشده، به هر موردى كه در صفات و خصوصيات با مورد نزول آيه، شريك است، سرايت خواهد كرد و اين همان است كه در لسان روايات جرى ناميده مىشود. امام باقر(ع) در روايتى مىفرمايد: وقتى آيهاى راجع به قومى نازل شد، اگر پس از آن كه آن قوم مردند، آن آيه نيز بميرد، از قرآن چيزى باقى نخواهد ماند. ولى همه قرآن، تا آسمانها و زمين هست، جارى است (قرآن در اسلام، ص 71) اعتبار عموميت لفظ در بسيارى از موارد از لحن خود آيات قرآن روشن است، به گونهاى كه مىتوان سبب خاص را تنها بهانهاى براى بيان حكم الهى دانست كه شامل و فراگير است. مثلاً: يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ...(بقره/ 215) از تو مىپرسند: چه چيزى را انفاق كنند؟ بگو: هر مالى انفاق كنيد، به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد.
در آيه شريفه، سؤال از چيزهايى است كه مىخواهند انفاق نمايند، اما پاسخ درمورد مصارف پنج گانهاى است كه قرآن به صورت كلى بيان مىكند. به عبارت ديگر، سؤال درباره تعيين چيزهايى براى انفاق است، ولى جواب در مورد كسانى است كه انفاق به آنان مىشود.
در پايان اين بحث اشاره مىكنيم كه مفسران و اسباب نزول نويسان، گفتهاند كه گاه اسباب نزول متعددند، ولى نزول واحد است و گاه سبب واحد بوده، ولى آيات متعددى نازل گشته است.(براى توضيح بيشتر ر.ك: مناهل العرفان، ج 1، ص 116-123، موجز علوم القرآن، ص 130 و131)
گزیده مطالب
1ـ بسيارى از آيات قرآن، بر اثر وجود زمينهها و شرايط خاص، وقوع حوادث يا به دنبال سؤال مردم نازل شدهاند كه آنها سبب يا شأن نزول آيه ناميده مىشوند.
2ـ شناخت اسباب نزول موجب شناخت علت تشريع احكام در قرآن و درك بهتر مقاصد آياتى كه فهم آنها با قراين خارجى همراه بوده است، مىگردد.
3ـ سبب خاصى كه موجب نزول آيهاى گشته است، مفاد عمومى آيه را به مورد خاص خودش محدود نمىكند.
منابع
دكتر راميار، تاريخ قرآن
الاتقان،
مناهل العرفان، ج
موجز علوم القرآن،
حسین جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنی