قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه ها شماره 28
آشنایی با سوره ها
نام سوره: قصص شماره سوره : 28 محل نزول : مکه
تعداد آیه: 88 تعداد کلمه: 1441 تعداد حروف: 5800
معنی: داستان- قصه
علت نامگذاری: آيه 25 اين سوره و ذكر داستان حضرت موسي(ع) از ولادت تا نبوت و مبارزه با فرعون و نجات بني اسرائيل و زراندوزي قارون و سرنوشت تلخ او ميباشد. نام های دیگر: موسی و فرعون
محتواي سوره:
• تاريخچه پرمعني و آموزنده تولد موسي(ع) و افتادن به چنگال فرعون و حفظ او به خواست خدا در دامان دشمن.
• نويد حكومت حق و عدالت براي مستضعفين و بشارت در هم شكستن شوكت ظالمين و طاغوتها.
• آزاد ساختن بني اسرائيل از چنگ فرعونيان.
• مبارزه بي امان موسي با فرعون و مبارزه دائمي حق و باطل و پيروزي نهايي حق.
• ناتواني ثروتمندان مکه و قدرتمندان مشرك و بازيگران سياسي در برابر اراده الله.
• داستان دختران شعيب و كمك موسي به آنها در كشيدن آب از چاه براي گوسفندان شعيب و....
• انتقاد از روش زراندوزي و تكبر قارون و سرنوشت ذلت بار و فرو رفتن او در زمين.
• اهميت قرآن، وضع حال مشركان در قيامت، مسأله هدايت و ضلالت و پاسخ به بهانه جويي افراد ضعيف
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، بيست و هشتمين سوره است و به ترتيب نزول، چهل و هشتمين سوره است كه بعد از سوره «نمل» و قبل از سوره «اسراء» نازل شده است.
داستانهای سوره: قارون 77، موسي و فرعون 3 تا 50.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر كس سوره قصص را بخواند، به تعداد هر يك از كساني كه موسي(ع) را تصديق يا تكذيب كردند، ده حسنه به او داده خواهد شد و فرشته اي در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه روز قيامت گواهي بر صدق او ميدهد.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه تفسیر عمومی قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
خداوند در سوره مؤمنون میفرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ(12) ... فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ»(14) و ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم(12) ... پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است(14).
خداوند متعال برای اینکه در این آیات خود را به ما نشان دهد، به پدیدهای که مربوط به ما انسانهاست، اشاره میکند و آن همان مراحلی است که انسان خلق شده و زاده میشود و سپس زندگی اش خاتمه پیدا کرده، منتقل به جهان دیگری میشود. در قسمت اول آیه، اشاره به خلقت انسان اولیه میکند که همان خلقت حضرت آدم(ع) است. اصولاً آفرینش او با آفرینش سایر انسانها متفاوت است. در مورد حضرت آدم(ع) خداوند متعال میفرماید: و ما انسان را از عصارهای از گل آفریدیم. اما اینکه این عصاره چه طور به دست آمده، نه علم میتواند این امر را ثابت کند و نه ما میتوانیم بفهمیم این عصاره به چه شکلی بوده است. برای راهنمایی میتوان تبدیل عصا به اژدها را بیان نمود که علی الظاهر امکانش نیست در طول زمان و طی هزاران سال امکانپذیر است. اما درک آن، فقط قدرت خداوند است. در مورد انسان هم همینطور است، ریشه همه ما خاک است. اما در طول زمان این امر اتفاق می افتد. در مورد آدم این تدریج و طی کردن مراحل نبود و یکدفعه این امر اتفاق افتاده. اما بعد از حضرت آدم(ع)، در نسل ایشان به صورت تدریجی و طی کردن 6 مرحله که در قرآن آمده، میباشد که نطفه اولیه تبدیل به انسان شد.
خداوند میفرماید: ما نطفه انسان را در قرارگاه استوار قرار دادیم(13) که همان رحم میباشد که از هر طرف محاط است. و این نطفه تبدیل به خون بسته(علقه) میشود و بعد تبدیل به گوشت جدید شده(مُضغه) و سپس مُضغه تبدیل به استخوان میشود(عِظام) و سپس در مرحله پنجم روی استخوان را با گوشت و عضلات میپوشانیم(لحماً) سپس در مرحله آخر چیزی پیدا میشود که تا به حال نبوده و آن دمیدن روح است در بدن انسان. یعنی همان انسان و انشاء و احداث میشود. بنابراین اگر انسان توانست بار امانت الهی را به دوش بکشد، به خاطر این است که روح الهی در وجود او میباشد.
بنابراین رشد انسان تا مرحله پنجم مثل حیوانات است و همه موجودات این مراحل رشد را دارند. اما چیزی که در مرحله ششم اتفاق می افتد، چیز دیگری است. چون روح انسانی در این کالبد دمیده شده، میگوید: فتبارک الله احسن الخالقین(14) برکت یعنی خیرالهی و فتبارک الله یعنی همه خوبی ها، همه کمالات در ذات اقدس الهی است و از آنجا به جایگاه ی دیگر نازل می شود و چون روح الهی در وجود انسان است، خلیفه الله شده و میتواند این روح آنقدر بالا رود که از مقام جبرئیل بالاتر شود. شأنیت این امر برای همه انسانهاست. اما هر کس نمیتواند این شأنیت را درک کند. مثل پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) میتوانند آن شأنیت را درک کنند. خدواند متعال میخواهد خود را به ما نشان دهد. به این مطالب در قرآن اشاره میکند و هنگامیکه ما این صحنه ها و مطالب را درک کنیم، به ذات اقدس الهی و حق راهنمایی میشویم.
پنجره ای به نور
نبوت
خدای متعال انسان را در این جهان آفریده تا با رفتارهای اختیاری خویش سرنوشت ابدی خود را رقم بزند و اعمال اختیاری او نیز در گرو شناخت صحیح و دقیق است لذا خداوند راهی را معین کرده تا بر اساس آن بتواند هدف و کیفیت رسیدن به آن را بشناسد و این راه چیزی جز راه وحی و نبوّت نیست. اما این راه در اختیار همه قرار نمیگیرد زیرا به جهت نقص استعداد انسانها برای همه میسّر نخواهد بود. پس قسمت الهی اقتضا میکند انسانها به گونه ای آفریده شوند که در میانشان کسانی باشند که خداوند متعال به وسیله ی آنها حقایق را به مردم بفهماند و برنامه ی زندگی برایشان تعیین کند.
زیرا بشر هیچگاه بی نیاز از وحی نبوده و نخواهد بود؛ چون برنامه ی دقیق زندگی منوط بر شناخت رابطه ی اعمال اختیاری ما با نتایج آخروی آنهاست و این خود دلیلی برای ضرورت نبوّت میباشد.
رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ...(نساء/165) ما پیامبرانی مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خدا محبتی نباشد.
- یعنی اگر پیامبران نیامده بودند مردم میتوانستند احتیاج کنند و دلیل بیاورند و بگویند علت اینکه ما به بیراهه رفتیم، این بود که دستورات الهی را نمیدانستیم و پیامبرانی را برای ما نفرستادی تا ما از این بدبختی نجات دهد. ولی بعد از آمدن پیامبران محبت بر آنها تمام است.
حقیقت نبوّت
واژه ی «نبوّت» در لغات به معنای پیامبری، و واژه ی «نبی» به معنای پیامبر است. به گفته ی راغب اصفهانی، خصوص خبرهایی است که از نوعی اهمیت برخوردارند.(1)
این ویژگی در مسئله ی نبوت موجود است؛ زیرا خبرهایی که پیامبران الهی(ع) به بشر ابلاغ میکنند، از عالیترین اهمیت برخوردارند، زیرا که سعادت و شقاوت بشر با نوع برخورد انسان با خبرهای پیامبران رقم میخورد. پیامبر در اصطلاح شرع به کسی گفته میشود که خبرهای مهم آسمانی را به بشر ابلاغ میکند.
«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...»مردم یک امت بودند پس خدا پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها کتاب به حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند. (بقره/ 213)
قرآن و فلسفه ی نبوت
قرآن کریم در آیات مختلف هدف از بعثت پیامبران الهی را دعوت به یکتاپرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی، داوری در اختلافات و منازعات، برپایی قسط و عدل در جامعه ی بشری، تعلیم و تربیت، اتمام حجت بر بشر بیان کرده است.
برخی از این آیات مربوط به نبوت عامه (همه پیامبران)، و برخی دیگر مربوط به نبوت خاصّه (بعضی از پیامبران) است، لیکن باید توجه کرد که آنچه در مورد پیامبران خاص به عنوان هدف از نبوت آنان بیان شده است، اختصاص به آنان ندارد؛ زیرا درباره ی عنوان نبوّت و رسالت است نه ویژگی شخصی آن پیامبر.
فلسفه ی نبوت در روایات
امام علی(ع) مواردی را به عنوان اهداف بعثت پیامبران الهی در نهج البلاغه و خطبه ی یک آن چنین بیان کرده است:
1- تجدید میثاق(عهد و پیمان) فطری میان انسان و خدا. (از آنها پیمان گرفت که وحی الهی را به خوبی حفظ کنند و امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمایند.)
2- یادآوری نعمت های الهی بر بشر.
3- تبلیغ احکام الهی و احتیاج بر آدمیان.
4- شکوفا ساختن عقول بشر: زیرا خداوند در درون عقل آدمی گنجینه های بسیار عظیم و گرانبها نهفته است که اگر کشف و آشکار شوند جهش عظیمی در علوم و دانشها و معارف حاصل میشود، ولی غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگیهای اخلاقی، پرده هایی بر آن می افکند و آنها را میپوشاند. پیامبران این حجابها را بر میگیرند و آن گنجینه ها را آشکار میسازند.
5- نشان دادن نشانه های قدرت الهی در جهان آفرینش به آنان.
6- اتمام حجت بر بشر: اینکه جامعه ی انسان را از پیامبر مرسل یا کتاب آسمانی یا دلیلی قاطع (امامان معصوم) یا راهی روشن(سنت پیامبران و اوصیاء و امامان) خالی نگذارده است. بنابراین خداوند بر تمام ملت ها و امت ها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجت نموده و اسباب هدایت را از آنها دریغ نداشته است.(2)
منابع: 1- حسین بن محمد راغب اصفهانی ترجمه و تحقیق مفردات قرآن ماده نبا.
2- ناصرمکارم شیرازی پیام امام امیرالمومنین(ع) خطبه یک جلد یک.
داستان های قرآنی
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ(قصص/ 85)
آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت(زادگاهت) باز مىگرداند، بگو پروردگار من از همه بهتر مىداند چه كسى (برنامه) هدايت آورده و چه كسى در ضلال مبين است.
شأن نزول:
هنگامى كه پيامبر(ص) به قصد هجرت از«مكه» به سوى«مدينه» مىآمد، به سرزمين جحفه كه فاصله چندان زيادى از مكه ندارد، رسيد. به ياد موطنش «مكه» افتاد، شهرى كه حرم امن خداست و خانه كعبه كه قلب و جان پيامبر با آن پيوند ناگسستنى داشت در آنجاست، آثار اين شوق كه با تأثر و اندوه آميخته بود، در چهره مباركش نمايان گشت. در اينجا پيك وحى خدا جبرئيل نازل شد و پرسيد آيا به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟ پيامبر فرمود:
آرى، جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاده: «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» «آن كس كه اين قرآن را بر تو فرض كرده است، تو را به سرزمين اصلی ات باز مىگرداند» و مىدانيم اين وعده بزرگ سرانجام تحقق يافت و پيامبر اسلام(ص) پيروزمندانه با ارتشى نيرومند و قدرت و عظمت فراوان به مكه بازگشت و حرم امن خدا بدون جنگ و خونريزى به او تسليم شد.
بنابراين آيه فوق يكى از پيشگويي هاى اعجازآميز قرآن است که چنين خبرى را به طور قطع و بدون هيچ قيد و شرط بيان كرده و بعد از مدت كوتاهى تحقق يافت.
قرآن و ادبیات فارسی
«صوفیان اصطلاحاً شب قدر را به شبی اطلاق میکنند که سالک به تجلّی خاصّی مشرف میشود تا بدان تجلّی، قدر و مرتبه خود را نسبت به حضرت حق بشناسد و این ابتدای وصول سالک است به مقام جمع.»(1)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(قدر/3)
در تفسیر کشف الاسرار لطایفی بسیار نغز پیرامون تفسیر این آیه شریفه دیده میشود که در اینجا به یکی از آن لطایف اشاره میکنیم که خوب است با دقت به آن توجه کنید. آن شب فرشتگان با جبرئیل به همۀ خانه های مؤمنان درآیند، هرجا شراب و شرابخواری باشد، یا عاق والدین! یا کسی که نماز نمیخواند، یا در آن خانه سگی باشد، یا دو مسلمان که با یکدیگر به مسافرت رفته باشند و باهم سخن نگویند! (میتوان آن دو مهاجر را اعضای خانه فرض کرد که مانند همسفر در کنار هم زندگی میکنند، اما خدای ناکرده به هم بی حرمتی کرده و یا با هم حرف نمیزنند!) فرشتگان در آن خانه ها وارد نمیشوند و اهل آن از خیرات و برکات آن شب محروم هستند! هرگاه مؤمنی را در آن خانه ها در حال نماز ببینند، بر او سلام میکنند و اگر مؤمن در خواب بود، در او به رحمت نگاه میکنند. در آن شب جبرئیل چندان رحمت بر مؤمنان پخش میکند که زیادت آید و چون زیاد آید، میپرسد: خداوندا! زیادتی رحمت را چه کنم؟ فرمان می آید که سزاوار کرم ما نباشد که رحمت خود را که به خلق فرستادیم، باز گردانیم، آن را نگاه دار تا مجاهدان راه حق، کافران را شکست دهند و فرزندان آنان را اسیر آورند، آنگاه رحمت ها را به فرزندان کافران بده و آنها را بهره مند کن، باشد که به برکت این رحمت ایمان بیاورند.
چون شب قدر صبح شود، جبرئیل فرشتگان را بانگ میزند که رحیل رحیل باید به آسمانها باز گردیم. فرمان از آفرینندۀ جهان برسد که هنوز هنگام بازگشتن نیست که شما خفتگان امت محمد(ص) را سلام نکردید، گروهی هنوز در خوابند، صبر کنید تا بیدار شوند و ایشان را سلام کنید! پس از آن از سوی حق ندا آید: ای مقرّبان درگاه، گواه باشید که از امّت محمد (ص) هر که مطیع و فرمانبردار بود، طاعتش را پذیرفتیم و هرچه گناهکار و نافرمان بود (به شفاعت مصطفی) آنان را به مطیعان بخشیدیم.(2)
حال برای آنکه انسان بتواند آنچه را که در شب قدر نازل می شود، درک کند و سلام فرشتگان و حضرت جبرئیل را بشنود و از فیوضات آن بهره ببرد، باید همچون ملائک شود، زیرا هر چیزی همجنس خود را جذب کرده و ناهمجنس را دفع میکند. مانند آهنربا که اگر هر دو سر قطب آن با هم یکی باشد، همدیگر را میربایید و جذب میکنند و اما اگر مخالف هم باشند هر چه شما تلاش کنید نمی توانید آن دو را به هم وصل کنید و آن دو یکدیگر را دفع می کنند. مولانا در این رابطه ابیاتی را می فرماید که:
انبیا چون جنس روحند و ملک مر ملک را جذب کردند از فلک
باز آن جان ها که جنس انبیاست سوی ایشان کش کشان چون سایه هاست(3)
استاد جعفری در تفسیر این ابیات می فرمایند: باز آن جان های آدمیان که با پیامبران سنخیت دارند، مانند سایه ها به سوی آنان جذب می شوند، زیرا عقل شان بر نفس شان پیروز است و عقل در آفرینش هم جنس فرشته است و در صورت غلبۀ نفس جان، آدمی به پستی میرود، زیرا نفس همسنخ پستی است.(4)
همانطور که گفتیم، انسانی که بخواهد به کمال برسد، باید خود را هم سنخ اولیاء الله و فرشتگان و ملائک قرار دهد تا بتواند جذبه نور الهی را کاملتر به دست آورد، چرا که آنها خود از منبع فیض و سرچشمه ی حقیقی بهره برده و آن را به ما متصل میکنند. در جای دیگر مولانا باز جبرئیل را مثال میزند.
او که یکی از فرشتگان الهی است و حامل وحی، از خوردن غذاهای آشپزخانه ای نبوده است که به این مقام رسیده. بلکه از دیدار و شهود آفریننده هستی است.[گاهی ما فکر میکنیم هرچه به جسم مان برسیم و غذاهای رنگارنگ مصرف کنیم، بدون آنکه بدانیم آیا از راه حلال به دست آمده یا نه؟ و خود را فربه کنیم، بهتر میشود، در صورتیکه اینطور نیست،
بلکه باید روح خود را با معنویات فربه کرده، چرا که جسم از بین رفتنی است و روح همانطور که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده (و نفخت فیه من روحی) از خود خداست که به ما هدیه داده شده است. پس همانند او باقی و ازلی است.]
قدرت جبریل از مطبخ نبود بود از دیدار خلّاق وجود
همچنان این قوت ابدال حق هم ز حق دان، نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشته اند تا ز روح و از ملک بگذشته اند(5)
در این صورت، وقتی نورانی شدی و همجنس با اولیاء الله؛ ناریان خود از تو گریزان خواهد شد:
ز آنکه دوزخ گوید ای مؤمن تو زود بر گذر که نورت آتش را ربود
بگذر ای مؤمن که نورت میکشد آتشم را چونکه دامن میکشد
جاذبۀ جنسیت است اکنون ببین که تو جنس کیستی از کفر و دین؟
آتش جهنم که خود از جنس نور نیست، لذا تحمل نور را ندارد، به مؤمنی که نور او همه جا را پر میکند، میگوید: خیلی زود از من دور شو، چرا که نور تو آتشم را که در حال زبانه کشیدن است، خاموش میکند. انسانی که از جنس دوزخ شده هم از این مؤمن میگریزد. در اینجا حدیثی را نقل میفرماید اینکه: همانطور که مؤمن از خداوند متعال طلب میکند، خداوند او را امان داده و وارد آتش جهنم نکند، آتش نیز از او به خدا پناه می برد که خدایا مرا از فلانی دور کن. این خاصیت هم سنخ بودن و هم جنس بودن است. حال تو ای انسان! ببین که در کدام گروه قرار داری و کدام جنس هستی؟ آیا از جنس کفری یا از جنس دینداران تا با نوریان محشور شوی نه با ناریان.
1-کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر 2، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص720.
2- خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، ج 2، چ سوم، تهران: اقبال، 1374، ص 626-627
3-مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج4، تهران: زوّار، 1372، ص 133.
4- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 10، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص491.
5- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372 ص 9.
6- همان، ج 4، ص.
پرسش و پاسخ های قرآنی
منظور از سوء الحساب چیست؟
«و یخافون سوء الحساب» و از سختی بازخواست خداوند بیمناکند.
معنای بدحسابی در قیامت، همان دقت در حساب است، نه ظلم در آن، زیرا خداوند به هیچ کس ظلم نمیکند.
«... وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا» و پروردگارت به هیچ کس ظلم نمیکند.(کهف/49)
به عبارت دیگر گفته میشود منظور از «سوءالحساب» حساب دقیق و بدون کمترین گذشت است، زیرا «سوءالحساب» به معنی ظلم و ستم درباره خداوند عادل هیچ مفهومی ندارد، بعضی دیگر گفته اند منظور از سوءالحساب محاسبه توأم با سرزنش و توبیخ و مانند آن است که علاوه بر وحشت از اصل حساب، آنها را رنج میدهد. بعضی دیگر گفته اند منظور از سوءالحساب این است، یعنی پاداش بدی برای آنهاست. این درست به آن می ماند که میگوئیم فلان کس حسابش پاک است و یا فلان کس حسابش تیره و تاریک است، یعنی نتیجه حساب آنها خوب یا بد است و یا اینکه میگوئیم حساب فلان کس را کف دست او بگذار، یعنی بر طبق کارش مجازاتش کن.
این تفسیرهای سه گانه در عین حال با هم منافاتی ندارند و از همه آنها استفاده میشود. اینگونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقیق پس دارند و هم در حال محاسبه مورد توبیخ و سرزنش قرار میگیرند و هم کیفر آنها بعد از حساب بدون کم و کاست داده میشود.(تفسیر نمونه، ج10، ص 179)
خداوند در روز قیامت، حساب مردم را طبق میزان عقلی که در دنیا داشته اند، مورد سوال قرار میدهد، هر کس که در دنیا عقل و درکش بیشتر است، در قیامت هم حسابش سختتر خواهد بود.
امام محمدباقر(ع) میفرمایند: «إِنّمَا يُدَاقّ اللّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدّنْيَا» خداوند در قیامت، نسبت به حساب هر کس به مقدار عقلی که در دنیا به او داده، دقت و سختگیری میکند.( اصول کافی، ج1، ص11)
از این تعبیر به خوبی استفاده میشود که رابطه نزدیکی میان «میزان فهم و شعور» و «مسئولیت ها» است، چرا که حساب الهی به نسبت مسئولیت ها صورت میگیرد،
یکی از گروه هایی که در قیامت به سختترین وجه و بدون هرگونه اغماضی مورد حسابرسی قرار میگیرند، مشرکان و کافران هستند که در دنیا دعوت الهی را اجابت ننموده و اعتنایی به نصایح و ارشادات رهبران الهی نداشته و در حقیقت به دعوت خدایشان توجه نکرده اند(پیام قرآنی، ج6، ص178)
دست های دیگر از آنانی هستند که کارهای نیکشان مورد قبول و پذیرش واقع نشده و هیچ ثوابی در مقابل اعمال به او داده نخواهد شد و درباره آنان «حکم در همه افکار و اعمال در راه دنیا ضایع و باطل میگردد».«أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»( هود/16) آنها در آخرت جز آتش(سهمی) نخواهند داشت و آنچه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند، بر باد میرود و آنچه را عمل میکردند، باطل و بی اثر میشود.
دسته سوم آنانی هستند که در واقع اهل حسابند، زیرا عمل نیکو و صالح و فعل قبیح و بد هر دو را به جای آوردند «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه/102) و گروهی دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند. امید میرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد. به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است.
این گروه که نه کافر محض اند و نه مؤمن خالص، به خدا و پیامبر(ص) و معاد ایمان دارند و به مقدار ایمان شان انجام وظیفه کرده اند و عمل های صالح دارند، ولی در اثر ضعف ایمان، قصور و تقصیرانی نیز دارند.
گرچه خداوند به طور کامل و دقیق براعمال بندگانش اشراف دارد و کوچکترین چیزی بر او مخفی نیست، قبل از محاسبه همه چیز برایش روشن است و نتیجه های آن را میداند، ولی در عین حال محاسبه اعمال در قیامت یک امر ضروری است. بدین جهت که هر انسانی اکثر کارهای خوب و بد خود را که در طول عمر انجام داده، فراموش میکند، به علاوه به ظاهر اعمال خود می نگرد و از باطن آنها اطلاع درستی ندارد و به همین دلیل، توقع پاداش هایی را دارد که در شأن او نیست. خدای متعال پاداش و کیفر بندگان را طبق استحقاق واقعی میدهد، نه توقع و انتظار این و آن. بنابراین حساب قیامت لازم است تا بندگان عذری نداشته باشند و بدانند که طبق عدالت با آنها رفتار شده است. (معاد در قرآن، ص 137)
مهارت های زندگی در قرآن
ازدواج
با حمد و سپاس الهی و طلب توفیق و هدایت به صراط مستقیم در سال جدید، مقاله های مربوط به مهارتهای زندگی را ادامه میدهیم. در جلسه ای که در پایان سال 1391در جمع مخاطبان گلستان آیه ها برگزار شد، بحث ازدواج مورد تأکید جمعی از حاضران بود که تصمیم گرفتیم که بحث ازدواج را بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم.
خداوند بلند مرتبه همه موجودات را به صورت زوج خلق کرد، یقیناً انسان که برگزیده مخلوقات و برترین موجودات عالم است، از این قاعده مستثنا نیست. نگاهی به آیات الهی که در مورد ازدواج و نقش همسر در زندگی میباشد، نشان از این دارد که همسر و ازدواج در قوانین الهی جایگاهی بسیار رفیع و بلند دارد. نگاه جامعه ما به ازدواج باید اصلاح شود. نگاه کنونی جامعه ما به ازدواج نگاهی است سرشار از خرافات و بدعت. آداب و رسومی که نه در تاریخ گذشته ایران وجود دارد و نه در قوانین الهی و نه در کشورهای صنعتی و پیشرفته جهان. از مهریه های نجومی گرفته تا هزینه های سرسام آور عقد و عروسی. میلیون ها تومان مخارجی که هیچ توجیه دینی و عقلی و عرفی ندارد.
آیا زمان آن فرا نرسیده است که خانواده ها، پدران و مادران چشم و هم چشمی را کنار گذاشته و لگد به بدعتها و خرافاتها و سنتهای من در آوردی بزنند و عاقلانه و منصفانه فرزندان خود را به خانه های بخت بفرستند.
ای کاش برای جوانان دانشجوی ما که در شرف ازدواج هستند، بازدیدی از دادگاه خانواده گذاشته میشد تا حقایق و واقعیت های جامعه کنونی ما که در هیچ جای جهان مانند ندارد، بهتر آشکار میشد.
برای نمونه، مهریه همسر از بدهکاریهایی است که پرداختن آن واجب و تأخیر عمدی در پرداختن آن معصیت است. آیا زوجی که مهریه صدها و هزاران سکه را پیشنهاد و قبول میکنند، توان پرداخت آن را دارند؟
خداوند علیم که مرد و زن را آفریده، خود قوانین و شرایط ازدواج و نقش زوجین را تبیین کرده است. در ابتدا به تعریف ازدواج از نگاه قرآن میپردازیم: وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21)
از نشانه های خداوند علیم این است که: از خود شما همسرانی خلق کرد تا با آنها آرامش بگیرید و بین شما مودت(دوستی) و رحمت(مهربانی) قرار داد و این نشانه ای است برای اهل فکر.
تعریف ازدواج بسیار رفیع و با ارزش بود. هدف ازدواج آرامش زوجین است. با نگاهی تیزبینانه به زندگی های امروزی، سوالی مطرح میشود که آیا جوانان ما با ازدواج به آرامش میرسند؟ و اگر نمیرسند، علت چیست؟ ممکن است فردی ازدواج کند و به علت مشکلات اقتصادی و یا دلایل دیگر به آرامش نرسد. پاسخ اینکه قوانین و دستورات الهی یک مجموعه منسجم است. قرآن کریم دستوراتی برای همه بخش های زندگی دارد. نمیتوان به بخشی از دستورات الهی عمل کرد و بخشی دیگر را حذف کرد. به قول قرآن (...أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ... ) به بعضی از آیات قرآن مؤمن شده و به بعضی کافر میشوند.(بقره/ 85)
به بحث اصلی باز میگردیم. پس فلسفه ازدواج، آرامش زوجین است، یعنی انسان در تنها و مجرد بودن به آرامش نمیرسد. در احادیث آمده است که یک رکعت نماز انسان متاهل برتر از هفتاد رکعت نماز انسان مجرد است. (مفاتیح حیات،ص 253) آیا صرف ازدواج آرامش آور است یا شرایط و لوازمی دارد که انشاالله در مقاله بعدی مورد بررسی قرار خواهیم داد.
علوم قرآنی
عدد سوره ها، آيه ها و كلمات قرآن
در شماره گذشته، راجع به معانی سوره و تقسیم بندی سوره ها و حکمت تقیسم بندی به سوره ها سخن گفتیم و در این شماره به عدد سوره ها و آیه های قرآن و نام سوره ها میپردازیم.
عدد سوره ها و آيه ها
عدد سوره هاى قرآن به اتفاق همگان 114 است. اما در شمار آيات قرآن اختلاف وجود دارد. اين اختلاف هرگز به معناى كم يا زياد شدن آيات نيست، بلكه تنها به نحوه ی شمارش آيات در سوره ها برمىگردد. گفته اند دليل اختلاف اين بوده است كه پيامبر اكرم(ص) ابتدا در رأس هر آيه توقف كرده، پس از معلوم شدن، آن آيه را به آيه اى ديگر وصل مىفرمود. به همين دلیل، بعضى توهم مىكردند كه وصل آن حضرت دليل بر عدم اتمام آيه است. اين امر سبب گرديد كه ميان مسلمانان در شمار آيات قرآن اختلاف به وجود آيد.(الاتقان، ج1، ص 180، نوع 17)
علت ديگر اين اختلاف را مىتوان اختلاف سليقه ها و تشخيص هاى متفاوت قاريان دانست. گرچه عموم دانشمندان علوم قرآنى عقيده دارند كه تعيين آيات امرى توقيفى بوده است، اما در هر صورت اختلاف در شمارش حروف مقطعه به عنوان يك آيه مستقل و يا بعضى از آيات كه امكان تفكيك آنها به دو آيه بوده است، منجر به بروز اختلاف در عدد آيات قرآن گشته و مكاتب مختلفى در اين زمينه به وجود آمده است.
بار ديگر تأكيد مىكنيم كه اين اختلاف، صرفاً يك اختلاف شكلى و ظاهرى و شمارشى است و در مورد اصل آيات و كلمات قرآن هيچگونه اختلافى وجود ندارد.
هر يك از قاريان قرآن در شهرهاى مهم اسلامى، مكتب و عقيدهاى در مورد تعداد آيات داشتند كه به عدد شهرشان معروف گشت. به عنوان مثال، وقتى گفته مىشود عدد مكى يعنى عدد آيات قرآن در نظر مردم و اهل مكه كه به يك يا چند تن از قاريان مشهور آن شهر نسبت داده مىشده است.
كسانى كه تعداد آيات قرآن را 6236 آيه دانسته اند، عدد كوفى را بر ساير عددها ترجيح داده اند. اين عدد منسوب به حمزة بن حبيب زيات و ابوالحسن كسائى و خلفبن هشام است. حمزه گفته است اين عدد را ابن ابى ليلى از ابوعبدالرحمن سلمى از على بن ابى طالب(ع) نقل كرده است.(الاتقان، ج 1، ص 211)
اسامى سوره هاى قرآن
بسيارى از سوره هاى قرآن كريم داراى يك عنوان و اسم هستند و تعدادى ديگر دو يا چند نام دارند؛ مثلاً برخى از سوره هايى كه دو نام دارند، عبارتند از: حم عسق شورى؛ جاثيه الشريعة؛ قتال محمد؛ الرحمن عروس القرآن. سوره هايى كه سه نام دارند: مائده العقود المنقذه؛ غافر الطول المؤمن.
نمونه اى از سوره هايى كه براى آنها چندين نام ذكر گرديده است: براءة التوبة الفاضحه الحافره. جلال الدين سيوطى براى اين سوره بيش از ده اسم ذكر كرده است.(الاتقان، ج 1، ص 172 و173)(براى سوره مباركه حمد بيش از بيست نام به شرح ذيل ذكر كردهاند: الحمد، فاتحه الكتاب، امالكتاب، فاتحه القرآن، امالقرآن، القرآن العظيم، السبع المثانى، الوافيه، الكنز، الكافيه،
الاساس، النور، الشكر، الحمد الاولى، الحمد القصرى، الراقيه، الشفاء، الشافيه، الصلوه، الدعاء، السؤال، المناجاه و التفويض) (ر.ك: همان، ص 167-171، با تفصيل كامل آيات؛ پژوهشى در تاريخ قرآن، ص 100؛ البرهان، ج 1، ص 367.)
در تسميه و نامگذاری سوره هاى قرآن جهات مختلفى مورد نظر بوده است:
1ـ نامگذارى به اعتبار موضوعى كه سوره از آن بحث مى كند: مثل سوره نساء، حج، توحيد، انبياء، احزاب، مؤمنون، منافقون و كافرون.
2ـ نامگذارى سوره ها به نام پيامبران يا اشخاصى كه داستان آنها در سوره ها آمده است: مثل سوره هاى نوح، هود، ابراهيم، يونس، يوسف، سليمان، محمد، لقمان، مريم، آل عمران، مؤمن و كهف.
3ـ نامگذارى سوره ها به اعتبار حروف مقطع هاى كه در اول سوره وجود دارد: مثل سوره هاى ق، ص، يس و طه.
4ـ نامگذارى سوره ها به نام بعضى از حيوانات كه در هر مورد ويژگى خاصى مورد نظر بوده است: نظير سوره هاى بقره، نحل، نمل و عنكبوت.
5ـ نامگذارى سوره براساس مهمترين قسمت سوره: مانند سوره هاى جمعه، فتح، واقعه، حديد و مطففين.
6ـ نامگذارى براساس اولين نامى كه در سوره به آن سوگند خورده شده است: مانند سوره هاى الفجر، الشمس، الضحى، التين و العاديات
به طور كلى، مىتوان گفت معيار عمده در نامگذارى، مهمترين موضوعى بوده است كه در سوره مطرح شده و يا جالبترين چيزى كه در سوره محور آيات قرار گرفته است.
ز) نامگذارى: توقيف؛ اجتهاد
برخى بر اين عقيده اند كه نامگذارى سوره ها توقيفى است؛ به اين معنا كه تنها بايد از جانب پيامبر صورت گرفته باشد و ديگران مجاز به تعيين نام براى سوره هاى قرآن نيستند.
سيوطى مىگويد:
در بسيارى از سوره ها كه داستان انبيا و يا داستان اقوام مختلف وجود داشته، سوره به نام آنها نام گرفته است! ولى در قرآن سوره اى به نام موسى يا آدم وجود ندارد، با آن كه نام موسى و داستان آن حضرت به صورت گسترده در قرآن ذكر شده است، تا آنجا كه بعضى گفته اند همه قرآن در مورد حضرت موسى است!
داستان حضرت آدم نيز در سوره هاى متعدد آمده است. همين امر نشان مىدهد كه نامگذارى توقيفى بوده، وگرنه شايسته بود مسلمانان يكى از سوره هاى طه، قصص و اعراف را كه داستان حضرت موسى در آنها به صورت مفصل آمده، به نام آن حضرت نامگذارى كنند. (الاتقان، ج 1، ص 178؛ البرهان، ج 1، ص 368 و 369)
علامه طباطبایى معتقد است روش هاى نامگذارى سوره ها، توقيفى بودن آنها را نفى می كند. بسيارى از اين نامها در عصر پيامبر در اثر كثرت استعمال تعين پيدا كرده اند و هيچگونه توقيف شرعى ندارند. (ر.ك: قرآن در اسلام، ص 219.)
منابع:
الاتقان فی علوم القرآن؛ جلال الدین عبدالرحمن ابوبکر سیوطی، دمشق، بیروت، دارابن کثیر.
درسنامه علوم قرآنی سطح ٢، نویسنده: جوان آراسته، حسین، ناشر :بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)
قرآن در اسلام، علامه سید محمد حسین طباطبایی