آشنایی با سوره ها
نام سوره: عنکبوت شماره سوره : 29 محل نزول : مکه
تعداد آیه: 69 تعداد کلمه: 1981 تعداد حروف: 4195
معنی: حشره معروف
علت نامگذاری: آيه 41 سوره كه انديشه هاي الحادي كافران به عنكبوت كه سست ترين خانه ها را دارد، تشبيه شده است. ضمناً كلمه عنكبوت در تمام قرآن دو بار به كار رفته كه هر دو در اين سوره است.
نامهای دیگر: ندارد.
محتواي سوره :
مسأله امتحان، وضع منافقان (ارتباط اين دو مسأله با هم، زيرا شناخت منافقان جز در طوفان هاي امتحانات و آزمونها ممكن نيست)
• گوشه هايي از سرنوشت پيامبران بزرگي همچون نوح و ابراهيم و لوط و شعيب كه در برابر گردنكشاني همچون نمرود و ثروتمندان خودخواه قرار داشتند و كيفيت اين مبارزه و پايان آن براي دلداري پيامبر اسلام(ص) و مؤمنان اندك نخستين.
• توحيد، نشانه هاي خدا در عالم آفرينش و مبارزه با شرك.
• ضعف و ناتواني معبودهاي ساختگي و پيرامون عنكبوت صفت آنها.
• عظمت قرآن و دلايل حقانيت پيامبر اسلام(ص) و لجاجت مخالفان.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، بيست و نهمين سوره است و به ترتيب نزول، هشتاد و چهارمين سوره است كه بعد از سوره «روم» و قبل از سوره «مطففين» نازل شده است.
داستانهای سوره: نوح: 14 تا 15، ابراهيم:16 تا 17و 31، لوط: 28 تا 30 و 32 تا 35، شعيب: 36 تا 38، موسي 39، اصحاب السفينه:15.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان تلاوت كند، به خدا سوگند اهل بهشت است.» توجه: اگر فقط از نخستين آيه اين سوره الهام بگيريم و خود را آماده سازيم، اهل بهشت خواهيم بود.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه تفسیر عمومی قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
ثُمَّ خَلَقْنَا.... فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ(14) ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ(15)
خداوند در آیات سوره مؤمنون، به شش مرحله شکل گیری خلقت انسانها اشاره میکند. نطفه، علقه، مُضغه، عظام، لحماً و سپس خلق آخر که همان دمیدن روح خداست در وجود انسان.
انسانها در پنج مرحله از این شکل گیری با حیوانات یکی هستند. البته نباتات هم برای اینکه به خلقت اصلی خود برسند، مراحلی را طی میکنند. بنابراین انسان و حیوان و نبات برای شکل گیری وجه مشترکات زیادی دارند. آنچه که بین انسان و آنها فرق میگذارد، دمیدن روح خدا در انسان است. همین امر است که از وجود انسان به بهترین آفرینش تعبیر شده است و خداوند خود را بهترین آفرینندگان معرفی میکند. به این موضوع در سوره سجده اشاره شده است: «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ (٨) ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ(9)» «پس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بی مقدار آفرید. سپس او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید و برای شما گوش و چشم ها و دلها قرار داد، اما کمتر شکر نعمتهای او را به جا می آورید.»
البته حیوانات هم روح دارند، یک حیوان چشم دارد، گوش دارد، می بیند و می شنود، اما آنچه که می بیند و می شنود، با آنچه انسان می بیند و می شنود، کاملاً متفاوت است. مثلاً دیدن یک باغ گل و درک زیبایی آن توسط انسان، با آنچه که یک حیوان می بیند کاملاً فرق میکند. این تفاوت به دلیل همان روح خدایی است که در وجود انسان است و حیوانات آن روح خدایی را ندارند.
روح خدا در وجود انسان باعث میشود انسان خیر و شر را درک کند و بفهمد. از وجود خود و اطراف خود بیرون رود و تغییر و تحولات زیادی را در جامعه انسان و زمین و آسمان به وجود آورد و توانایی های شگفت آوری از او سر زند.
در آیه بعد، خداوند متعال میفرماید: ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ(15) سپس شما بعد از آن می میرید. یعنی انسان بعد از اینکه مدتی را در زمین زندگی کرد، می میرد و انکار مرگ هم برای هیچکس امکان ندارد. مسلمان، کافر، یهودی یا نصرانی همه مرگ را قبول دارند.
اما اینکه مرگ چیست؟ قرآن می فرماید: مردم دو دسته اند:
1ـ دسته ای میگویند مرگ آخر سیر زندگی انسان است، مثل حیوانات و گیاهان. همانطور که آنها زندگیشان با مرگ تمام میشود، انسان هم زندگی اش با مرگ به پایان میرسد و بازگشتی وجود ندارد. این دسته لقاء خداوند را قبول ندارند.
2ـ دسته ای دیگر که مؤمنین باشند، مطابق با آنچه خداوند فرموده، معتقدند وجود انسان فقط این بدن مادی نیست که با مرگ زندگی اش تمام شود. بلکه روح خدا در وجود انسان است و هنگام مرگ ملک الموت روح را از کالبد و جسم انسان میگیرد و جدا میکند تا هنگام بازگشت و روز معاد و لقاء الهی فرا رسد و انسان مطابق با آنچه انجام داد،. به پاداش و کیفر اعمالش میرسد.
در روایات، قبض روح توسط ملک الموت به این شکل بیان شده است که: همه دنیا مثل یک سکه کوچک در کف دست عزرائیل است و هر زمان که مصلحت الهی باشد، روح افراد را با خواندن و صدا زدن آن روح میگیرد و از بدن مادی انسان جدا میکند.
پنجره ای به نور
نبوت
از جلسه ی قبل تصمیم گرفتم که بعد از پایان یافتن مبحث خداشناسی و توحید، از استاد محترم درخواست کنیم همانند برنامه های گذشته در رابطه با یکی دیگر از مباحث اعتقادی، مسائلی را برایمان روشن نماید، زیرا اهمیت هر علم و ارزش آن بستگی به موضوع آن دارد و در میان همه علوم، علم اعتقادات، شریف ترین و باارزشترین موضوع را دارد.
بنابراین؛ استاد مبحث نبوت را اختیار نموده و به موضوع نبوت و حقیقت و فلسفه ی آن در آیات و روایات توضیحاتی را بیان نمودند. لذا در این جلسه به دنبال مبحث قبلی، به دلایل ضرورت نبوت می پردازند.
ضرورت نبوت
ضرورت نبوت را از دو راه میتوان اثبات کرد: از راه دلیل عقلی و از طریق دلیل نقلی
1ـ دلایل ضرورت عقلی نبوت، عبارتند از:
الف) نیاز ضروری به قانون و عاجز بودن بشر از قانونگذاری
ب) نیاز به تکامل روح
ج) ضرورت راهنما
الف) انسان از جهت طبیعت وجودی، موجودی سرکش، متجاوز و انحصارطلب است و چه بسا تجاوز به حقوق دیگران، در بخش طبیعی وجود او نهادینه شود. از این رو، اگر نیروهای طبیعی انسان، متعادل نشود، وی موجودی خطرناک میشود که اگر بخواهد درباره ی حقوق بشر به مطالبی بیندیشد و آنها را تدوین کند، حتماً به سود گروهی و به زیان گروه دیگری می نگارد و با چنین قانون خود نوشته، گروهی را به بردگی و عده ای را به سودآوری خویش می کشاند و آنان را هر روز، ضعیفتر از روز گذشته میکند و سرانجام، به سوی هلاکت و نیستی یا برده داری سوق میدهد.
چنین انسان متجاوزی، ملاک خوشبختی بشر را گردنکشی زورمندان میداند و آن را منطق خود میکند:(طه/64)
از طرف دیگر، انسان چاره ای جز زندگی اجتماعی ندارد؛ زیرا او به تنهایی نمیتواند دشواریهای فراوان حیات را از سر راه زندگی خود برچیند و به خواسته های برخاسته از حاجت های طبیعی خود برسد. از این رو، نیازمند حیات جمعی و همکاری است و در این زندگی جمعی و همکاری است که ریشه های بی عدالتی و زورگویی ها، حقکشی ها، توسعه طلبی ها و... بروز میکند و تقویت میشود. اینجاست که انسان به «قانون» نیازمند میشود؛ قانونی فراگیر و جامع و کامل.
از سوی دیگر، عقل بشر در پیمودن راه تکامل و سعادت، گرچه نقش مهمی دارد، لیکن خود به تنهایی نمیتواند از عهده ی کشف همه ی مجهول ها و حل همه ی نزاع ها و اختلاف ها برآید، زیرا بسیاری از مسائل مبدأ و معاد و تعدادی دیگر از ارزشهای والا، از دسترس معرفت عقل بشری دور است.
از سوی دیگر، انسان، دانش وضع قانون فراگیر را ندارد؛ زیرا او نمی تواند ویژگی های همه ی مناطق جغرافیایی را در جمیع ادوار(دوران) تاریخ، بر همه ی جوامع انسانی در نظر بگیرد و برای آن قانونی شایسته وضع کند. نشانه ی این عجز، اختلاف قوانین در هر عصر و نیز تغییر و تبدیل و تعویض مستمر آن در نسل هاست.
با در نظر گرفتن جوانب مختلف مطالب، عقل می پذیرد که باید از ماورای طبیعت، قانون جامع و کامل نازل شود و نیز قدرتی ظهور کند تا دستاوردهای خرد را سمت و سو بخشد و اشتباهات آنها را برطرف کند و قانون جامع و کامل الهی را اجرا و اختلافها را به اتحاد مبدل کند.
مظهر چنین قدرتی، وجود سعادتبخش«پیامبران» است.
ب) نیاز بشر به تکامل و سعادت با عجز از استقلال در آن
از آنجایی که روح انسان، دائمی است و نابودی و هلاکت در او راه ندارد، بنابراین انسان از ناحیه ی روح، موجودی برتر و پویا و تکامل طلب است و میتواند از همه ی دانش های طبیعی، اجتماعی، زیست شناسی، دریاشناسی و اخترشناسی و... بهره گیرد.
با این همه، انسان از دستاوردهای نبوت بی نیاز نیست و به تکامل لازم نمیرسد. از اینرو، نیازمند قوانین تکامل آفرین و سعادت بخش پیامبران است.
پیامبران با تشریح قوانین الهی، مایه ی شکوفایی روح آدمیان میشوند. لذا، هر انسانی نیازمند به وحی الهی است؛ خواه نخستین فرد و یا آخرین نفر باشد و خواه انسان منزوی و یا اجتماعی باشد؛ زیرا بشر در ارتباط با خود و در پیوند با خالق خویش و در کیفیت تنظیم روابط بین خود و نظام هستی، هر چند منزوی و تنها هم باشد، نیازمند به راهنمای غیبی است.
ج) ضرورت راهنما
نبوت را دو چیز تشکیل میدهد: یکی قانون که همان وحی الهی است و دیگری آورنده ی قانون که همان پیامبر و راهنماست.
ضرورت وجود پیامبر و راهنما به این است که قانون غیبی یعنی وحی خدای سبحان، نه از زمین میروید
و نه از آسمان می بارد و نه در شیارهای مغز بشری خطور میکند و نه در لابه لای کتاب های مدون انسانی درج شده است و نه در جایی دیگر، بلکه فقط از ناحیه ی خدای سبحان، گاهی بدون واسطه و زمانی به وساطت فرشته، تجلی می یابد.
جایگاه چنان سروش غیبی، قلب پاک انسان معصومی است که در همه ی شئون سه گانه ی تلقی وحی و نگهداری و ابلاغ وحی، مصون از هرگونه سهو و نیاز و فراموشی و منزه از هر گونه طغیان باشد. چنین قانون آسمانی، محتاج تبیین و اجرا و حمایت و دفاع است.
جامعه ی بشری، بدون اسوه و الگو و بی مرجع حل اختلاف، هرگز به سعادت ویژه ی خویش نمی رسد. بنابراین، ضرورت وجود پیامبر الهی که عهده دار همه ی شئون یاد شده است، توجیه می شود.
2) دلیل نقلی
امام باقر(ع) فرمود: «به خدا سوگند، پس از قبض روح حضرت آدم(ع) خداوند زمین را بدون پیشوایی که مردم با او به سوی خدا هدایت شوند، رها نکرد و او(امام) حجت خدا بر بندگان اوست و زمین را بدون امامی که حجت خدا برمردم است، باقی نمیگذارد.»
مقصود از امام در این گونه احادیث، حجت خداست، خواه پیامبر باشد و خواه وصی او.
قرآن کریم، رهبران الهی راـ اعم از انبیاء و اوصیای راستین آنان ـ امامانی میداند که حجت های خدایند و مردم را به امر الهی هدایت میکنند.
امیرالمومنین علی(ع) فرمود: «خداوندا، تو زمینت را از حجت خود بر خلقت خالی نگذار.»
منابع:
1ـ عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، صص 22و 21.
2ـ کلینی، اصول کافی، ج1، ص178، باب ان الارض لاتخلو من حجه.
3ـ عبدالله جوادی آملی، همان، ص 44.
4ـ کلینی، همان، ص252.
داستان های قرآنی
احسان به والدین
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ (9)
8- ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آنها تلاش كنند كه براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مكن، بازگشت همه شما به سوى من است و شما را از آنچه انجام میداديد، با خبر خواهم ساخت.
9- كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنها را در زمره ی صالحان وارد خواهم كرد.
بعضى از مردانى كه در مكه بودند، ايمان و اسلام را پذيرفتند. هنگامى كه مادر آنها از اين مساله آگاه شد، تصميم گرفت كه غذا نخورد، آب ننوشد، تا فرزندش از اسلام بازگردد! گرچه هيچكدام از اين مادران به گفته ی خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند، ولى آيه فوق نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه مساله ايمان و كفر به دست همگان داد.
در طریق هدایت نباید وحشت کرد.
(67) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)
67- آيا نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم، در حالى كه مردم را در اطراف آنها (در بيرون اين حرم) می ربايند؟ آيا به باطل ايمان میآورند و نعمت خدا را كفران می كنند؟
68- چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ مىبندد، يا حق را پس از آنکه به سراغش آمد، تكذيب مىكند؟ آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست؟
69- و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند، قطعاً هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است.
« گروهى از مشركان گفتند: اى محمد! اگر ما داخل در دين تو نمىشويم، تنها به خاطر اين است كه مىترسيم مردم ما را بربايند (و به سرعت نابود كنند)، چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند.» به محض اينكه به آنها خبر رسید كه ما وارد دين تو شده ايم، به سرعت ما را مىربايند و خوراك يك نفر از آنها هستيم، در اينجا آيه اولم يروا ... نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
قرآن و ادبیات فارسی
وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (٦)
درباره این آیه شریفه تفاسیر گوناگونی شده است. مولانا در مثنوی خود طبق روش همیشگی، همراه با تذکراتی، آیات را تفسیر میکند که در اینجا به گوش های از آن اشاره میکنیم.
ایشان در دفتر ششم خود اینگونه آغاز میکند که میخواهد خیلی از ناگفتنی ها را بگوید. در کلام عارفان، گاه کلماتی است که هر کسی نمی تواند آنها را بفهمد و درک کند، لذا اینگونه اشاره میکند که خداوند متعال نیز به پیامبران خود دستورات را می گفت و از آنها می خواست تا به مردم ابلاغ کنند، چه آنها را گوش کرده و عمل کنند و چه گوش نکنند.
در ادامه میگوید: ای انسان، به همه چیز خوب نگاه کن تا بتوانی به حقیقت آن دست پیدا کنی و خدا را در آن ببینی، زیرا تو فقط همین ظاهر نیستی و باطنی عمیق در وجود تو قرار دارد. این جسم، ظاهر توست. وقتی شاه عالم وجود اراده فرماید که روح به او بپیوندد، فرشتگان فریاد میزنند: ای ارواح، از مرکوب جسم ها و بدن ها پایین آمده و مجرد شوید. خداوند متعال با پوششی از صوت و حرف و گفتگو پرده ای بر باغ معانی می کشد تا از آن باغ چیزی جز رایحه و بویی به مشام آدمی نرسد. این جاست که می فرماید: ای طالب حقیقت، تا می توانی این بو را به کمک عقل و هوشت بیشتر استشمام کن، بلکه آن بو، گوش تو را گرفته، به سوی اصل می برد. در ادامه تشبیه جالبی میکند، اینکه: خودت را از دچار شدن به بیماری زکام محافظت کن، این سرما تو را دچار بیماریهای نفسانی میکند.
میدانیم که بیماری زکام، مانع رسیدن بو به مشام انسان میشود. در اینجا نیز کبر، غرور، خودبینی، هواپرستی، دچار شدن به قیل و قال دنیوی و شنیدن و گفتن حرفهای لغو و بیهوده را زکام معنی میکند، زیرا همۀ، اینها مانع رسیدن آن بوی حقیقت به مشام جان انسانی میشود. میفرماید: وقتی دیدی زمین روحت از سردی و انجماد روحی کسانی که تو را به امور دنیوی مشغول میکنند، تأثیر پذیرفته، به سوی معارف حقیقی رو بیاور و نصیحت ناصحان حقیقی را گوش کن و به آنها عمل کن. ای کسانی که خورشید حقیقت را نادیده گرفته و خود را به قیل و قال مشغول ساخته اید، نصایح خیرخواهانه حضرت حق و انبیا و اولیاء و مصلحان فقط بر گوش ظاهری شما اثر میگذارد، ولی بر گوش باطن تان مؤثر نمی افتد. بنابراین نصیحت ما در شما اثر نمیگذارد، البته بدان که نصیحت شما نیز در ما اثر نمیگذارد.
مهر آن در جان توست و پند دوست میزند بر گوش تو بیرون پوست
پنــد مــا در تــو نگیــرد ای فلان پنــد تــو در ما نگیرد هم، بدان(1)
در جایی دیگر، ایشان در قالب داستانی، نکاتی ظریف و عارفانه بیان میکند. داستان خریده شدن بلال حبشی توسط یکی از یاران پیامبر(ص) از اُمیّه که از مشرکین قریش بود.
بلال، به دین اسلام پیوسته بود، اُمیّه از این کار بسیار ناراحت شده، او را به سختی شکنجه میکرد، اما بلال در مقابل همه شکنجه ها «احد احد» می گفت و از دین خود دست بر نمی داشت. تا اینکه این خبر به پیامبر(ص) رسید. ایشان کسی را برای خریدن بلال نزد اُمیّه فرستاد. قاصد به اُمیّه گفت: من برده ای سپید به تو میدهم و تو این برده ی سیاه را به من بده. اُمیّه گفت: 200 درهم نقره هم باید بپردازی و او قبول کرد. اُمیّه بلند خندید و گفت: اگر در خریدن این غلام اینقدر اشتیاق نشان نمیدادی، من حتی حاضر بودم معادل یک دهم مالی که به من پرداختی بفروشم. اما قاصد گفت: ای سبک مغز، تو مانند کودکان، جواهری را با دانه گردویی مبادله کردی. من به ظاهر سیاه او نگاه نمیکنم، بلکه روح و باطن اوست که در نظر من به دو جهان می ارزد.
مولانا از اینجا به بعد نکات اخلاقی را متذکر میشود که: همانگونه که مسافران کاروان ها، طلاها و جواهرات خود را دود اندود میکردند تا از یغمای حرامیان در امان بماند، بلال نیز به منزلۀ طلای نابی است که برای محفوظ ماندن از حسادت حاسدانی که در حماقت خانه ی دنیا زندگی میکنند، ظاهرش سیاه شده است. یعنی :
1ـ تو ای انسان نباید کمالات و فضایل خود را برای دیگران ظاهر کنی، مبادا که حسادت بددلان برانگیخته شود.
2ـ چشم ظاهر بین خود را حقیقت بین کن تا بتوانی از محسوسات ظاهری گذشته و حقیقت روح قدسی را بشناسی، چنانکه آن کافر، مفتون ظاهر شده بود، لذا نتوانست ضمیر تابناک بلال را بشناسد.
در ادامه گفتگو میگوید: بلال، صفت بندگی خود را به تو نشان داد. یعنی تو فقط بندگی او را دیدی، نه آقایی او را. این غلام را بگیر و به جای بلال را به من بده، ما هر دو سود برده ایم، اما سود تو مجازی است و سود من حقیقی. ای کافر به هوش باش که دین شما برای شما و دین من برای من است.
این تو را و آن مرا، بردیم سود هین لکم دین ولی دین این جهود
خود سزای بت پرستان این بود جلّش اطلس، اسب او چوبین بود
همچو گور کافران پر دود و نار وز بـرون بربسته صـد نقش و نگار(2)
سزای بت پرستان یعنی ظاهرپرستان این است که اسبی چوبین با زینی حریر داشته باشند. صورت بدون محتوا مانند قبر کافران است که اندرونش سرشار از دود و آتش است، ولی نمای بیرونی اش از نقش و نگارهای بسیار آراسته شده است.
1- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر 6، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص47 و مولانا جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج6، تهران: زوّار، 1372 ص 12.
2- کریم زمانی، همان، ص 313؛ مولانا جلالالدین محمد بلخی، همان، ص 55؛ محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 13، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، 413.
پرسش و پاسخ قرآنی
حسابگر کیست؟
اما اینکه چه کسی و یا چه کسانی انسان را مورد محاسبه قرار میدهند و اعمال او را بررسی می نمایند، آیات و روایات فراوانی در این زمینه نقل شده، اما اولین کسی که انسانها را مورد محاسبه قرار میدهد، خداوند است.
الف) خداوند
با توجه به آیات فراوان از جمله «إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ (25) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ» آری محققاً به سوی ما می آیند و حسابشان به عهده ماست. (غاشیه/26-25)
خداوند می فرماید: بازگشت و محل اصلی مراجعه پس از مرگ، خدا خواهد بود، انسان ها در دنیا هرگونه عمل کنند، در نهایت به سوی او خواهند آمد و پاداش و محاسبه اعمال آنها را او انجام میدهد.
آیات در واقع میخواهند بین بشارت های الهی به مؤمنان و عذاب کافران در روز قیامت جمع نمایند که ای پیامبر، اگر در دنیا کسی کافر شد، نگران نباش، زیرا در قیامت نزد ما خواهد آمد و ما اعمال همه انسان ها، چه کافر و چه مؤمن را به طور دقیق مورد بررسی قرار میدهیم و مخالفان را عذاب و مؤمنان را بهره مند از نعمتهای الهی قرار خواهیم داد.
باتوجه به اینکه خداوند در آیات قبل از آیات فوق الذکر میفرماید: پس تو ای پیامبر، ایشان را تذکر بده که وظیفه تو تنها تذکر است، وگرنه تو تسلطی بر آنان نداری، تذکر را هم تنها به کسانی بده که تذکر پذیرند، نه آنها که اعراض کرده و کفر ورزیدند، که خدا ایشان را به عذاب بزرگ شکنجه خواهد داد و در جای دیگر خداوند به رسول خود میفرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ ـ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ ـ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ ـ فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ» (غایشه/24-21)
دو آیه مورد بحث میخواهد نوعی دلداری و تسلی خاطر به پیامبر بدهد که اگر چه عده ای با تو مخالفند، لجاجت می ورزند و تو را اذیت و آزار میکنند، اما این مسأله نسبت به امر مهم نبوت اهمیت ندارد، زیرا بازگشت همه آنها بهسوی ماست و اعمال آنها مورد محاسبه دقیق ما قرار خواهند گرفت به گونه ای که هیچ چیز از ما پنهان نخواهد شد. پاداش و مجازات ها نیز به دست ما می باشد.
پس در قیامت، حسابگر خداوند است، خدای عالم و عادل و عزیز که به احدی ظلم نمیکند و حساب او از هر حسابگر دیگر کفایت میکند «... وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(الانبیاء/ 47) و کافی است که ما حساب کننده باشیم. حسابگری که مهربان است و به تمام ریز و درست کار و افکار ما آگاه است، حسابگری که در یک چشم به هم زدن به حساب خلایق میرسد و او سریع ترین حسابگر است. «... وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ»(الانعام/ 62) خدای تعالی حساب عمل مردم را از موقع مناسبش تاخیر نمی اندازد و اگر به ظاهر حساب و پاداش عملی تاخیر میافتد، برای رسیدن موقع مقتضی است.
شخصی از حضرت علی(ع) پرسید: خداوند چگونه این همه خلایق را حسابرسی میکند؟ به امام فرمودند: همانگونه که همه آنها را روزی میدهد، حساب همه آنها را میرسد. پرسید: چگونه حسابرسی میکند در حالیکه آنان خدا را نمی بینند؟ حضرت فرمودند: «کما یَرُزقُهُم و لایرونه»(نهج البلاغه، کلمات قصار 300) خدای متعال به همه اعمال بندگان علم حضوری دارد، حساب و نتیجه ی اعمالشان بر او روشن است و نیازی به حساب تک تک آنها نیست، گرچه ثمره آن برای بندگان در قیامت آشکار میگردد.
علوم قرآنی
سوره هاى مكى و مدنى
آيات و سوره هاى قرآن كريم به دو بخش مكى و مدنى تقسيم گرديده اند. دليل اين تقسيم، فوايد و ثمراتى بوده كه بر آن مرتبت می شده است. اينك به برخى از آنها اشاره می كنيم.
1ـ شناخت سير دعوت و رسالت پيامبر و نحوه تبيين و تشريع احكام و قوانين در قرآن.
2ـ فوايدى كه از جهت تقييد و يا تخصيص مطلقات و عمومات قرآنى با شناخت تقديم و تاخير آيات و سوره ها و نيز احياناً تشخيص آيات ناسخ از منسوخ حاصل می شود.
3ـ آگاهى بر يكى از ابعاد اعجاز قرآن و تحريف ناپذيرى آن، كه از راه تأمل و تدبر در سوره هاى مكى و مدنى به دست می آيد. توضيح اينكه، سوره هاى مكى غالباً سوره هايى كوچك و با آياتى كوتاه و موزونند، برخلاف سوره هاى مدنى. اين ويژگی ها در آغاز نزول قرآن از طرفى اعجاز قرآن در ناحيه تحدى و از سوى ديگر تحريف ناپذيرى آن را به جهت سهولت در فراگيرى و حفظ نمايان می سازد.
اين فوايد سبب گشته است تا بسيارى تأكيد نمايند كه ورود در تفسير و فهم آيات قرآن بدون اطلاع از سوره هاى مكى و مدنى امكان پذير نيست.
ضابطه تقسیم سوره ها به مکی و مدنی
در تفكيك آيات و سوره هاى مكى از مدنى، سه معيار و ضابطه ذكر شده است:
1ـ ضابطه زمانی
2ـ ضابطه مكانى
3ـ ضابطه خطابى
1ـ ضابطه زمانى:
در اين معيار، هجرت پيامبراكرم 6 ملاك قرار گرفته است. هر آيه و سوره اى كه قبل از هجرت و يا در بین هجرت قبل از رسيدن به مدينه نازل شده باشد، مكى و آنچه پس از هجرت نازل گرديده - اگرچه در مكه نازل شده باشد - مدنى است.
2ـ ضابطه مكانى:
در اين معيار، مكان نزول آيه تعيين کننده ی مكى يا مدنى بودن آن است. هرچه در مكه و اطراف آن نازل شده باشد، مكى و هرچه در مدينه و اطراف آن نازل شده باشد، مدنى است. بر اين اساس، آيات و سوره هایی كه نه در مكه و نه در مدينه نازل شده باشند، نه مكی اند و نه مدنى. 3ـ ضابطه خطابى:
آيات و سوره هایی كه خطاب به مردم مكه است، يعنى در آنها خطاب «يا ايها الناس» به كار رفته، مكى و آيات و سوره هایی كه خطاب به مردم مدينه است، يعنى در آنها خطاب «يا ايها الذين آمنوا» به كار رفته، مدنى هستند(ابن مسعود). مشهور در ميان مفسران، انتخاب ضابطه اول در تفكيك بين سوره هاى مكى و مدنى است. (الاتقان، ج 1، ص 26)
ويژگی هاى سوره هاى مكى و مدنى:
به طور كلى، با تدبر در محتواى آيات و سوره هاى قرآن و مقايسه ميان آيات، می توان براى هر يك از آيات و سوره هاى مكى يا مدنى، ويژگیهايى را برشمرد. اين ويژگی ها گرچه نمی توانند كليت داشته باشند، اما راهنماى خوبى براى تشخيص مكى و مدنى بودن آيهها و سوره ها هستند.
ويژگیهايى كه غالباً در سوره هاى مكى وجود دارند، عبارتند از:
1ـ دعوت به اصول عقايد: مثل ايمان به خدا و روز قيامت و تصوير نمودن صحنه هاى حساب و حالات بهشتيان و دوزخيان.
2ـ كوچكى سوره ها و كوتاهى و موزون بودن آيه ها و ايجاز در خطابات.
3ـ مجادله با مشركان و ابطال عقايد آنها
4ـ كثرت قسم به خداوند، روز قيامت، قرآن و جزء اينها. در سوره هاى مكى نزديك به سى سوگند وجود دارد، در حالى كه در سوره هاى مدنى تنها در دو مورد ادات قسم به كار رفته است.
5ـ كثرت قصص انبيا و امت هاى پيشين و داستان حضرت آدم و ابليس.
6ـ كثرت استعمال يا ايها الناس و کمی استعمال يا ايها الذين آمنوا (الموجز علوم القرآن، ص 143).
7ـ آيه ها و سوره هاى مكى پرحرارت، تند و با شدت لحن هستند و تجانس صوتى در آيات وجود دارد.
8ـ دعوت به ارزش هاى دينى و اخلاق متعالى: همانند محبت، اخلاص، احترام به غير، اكرام به همسايه، نيكى به والدين و مبارزه با عادات زشت اخلاقى، مانند قتل و خونريزى و خوردن مال يتيم و ضمناً هر سوره اى كه حروف مقطعه در آغاز آن باشد (به جز بقره و آل عمران) مكى است.
ويژگى هايى كه غالباً در سوره هاى مدنى وجود دارد، بدين قرار است:
1ـ طولانى بودن سوره ها و آيات.
2ـ مجادله با اهل كتاب
3ـ رويارويى با منافقان
4ـ كثرت ذكر جهاد و اذن به جهاد و احكام آن
5ـ تشريح احكام حدود، فرايض، حقوق، ارث، قوانين سياسى و اقتصادى و معاهدات
6ـ تفصيل ادله و براهين بر حقايق دينى. (موجز علوم القرآن، ص 144).
منابع:
1 - الاتقان فی علوم القرآن؛ جلال الدین عبدالرحمن ابوبکر سیوطی، دمشق، بیروت، دارابن کثیر.
2 - درسنامه علوم قرآنی سطح ٢، نویسنده: جوان آراسته، حسین، ناشر :بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)
3 - موجز علوم القرآن: داود العطار. تهران، مؤسسة قرآن الكريم، 1403ق.