قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
گلستان آیه 31
آشنایی با سوره ها
نام سوره: سجده شماره سوره: 32 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 30 تعداد کلمه :380 تعداد حروف : 1500
معنی : سجده كردن(پيشاني بر زمين نهادن براي عبادت خدا).
علت نامگذاری : آيه 15 اين سوره كه دستور سجده در برابر خدا را داده است. از نشانههای مؤمن اين است كه هنگام يادآوري آيات و نشانههای خدا به علامت تعظيم و سپاس، به خاك افتاده و در برابر او سجده میکند و خدا را میستاید.
نامهای دیگر: مضاجع، الم سجده، الم تنزيل، سجدة- جزر.
محتوي سوره :
• عظمت قرآن و نزول آن از سوي خداوند و نفي اتهامات دشمنان از آن.
• نشانههای خدا در آسمان و زمين و تدبير جهان.
• آفرينش انسان از خاك و آب نطفه و روح الهي و اعطاي وسايل فراگيري علم و دانش يعني چشم و گوش و هوش از سوي خدا به او.
• رستاخيز و حوادث قبل از آن (يعني مرگ) و بعد از آن (سؤال و جواب).
• بشارت مؤمنين به بهشت و انذار فاسقان به عذاب آتش.
• اشاره به تاريخ بنیاسرائیل و سرگذشت موسي(ع) و پيروزي امت او.
• توحيد و نشانههای عظمت خداوند.
• تهديد دشمنان لجوج.
• سرگذشت امتهای پيشين و سرنوشت دردناك آنان.
ترتیب سوره: به ترتيب جمعآوری، سي و دومين سوره است و به ترتيب نزول، شصتمين سوره است كه بعد از سوره «غافر=مؤمن» وقبل از سوره «شوري» نازل شده است.
داستانهای سوره: ندارد.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كس سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند، خداوند نامه اعمال او را به دست راست او میدهد و گذشته ی او را میبخشد و از دوستان محمد(ص) و اهل بيت او (ع) خواهد بود.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكمُْ سَبْعَ طَرَائقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الخْلْقِ غَافِلِينَ» (مومنون/17)
ما بر بالاى سر شما هفت راه (طبقات هفتگانه آسمان) قرار داديم و ما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ايم!
خداوند متعال در سوره مؤمنون، تاج افتخاری برای مؤمنین قرار میدهد و آن تاج افتخار این است که مومنین با ایمان محکمی که دارند، به نتیجه مطلوب و سعادت حقیقی خواهند رسید. اما اینکه از چه راهی ایمان انسان تقویت میشود، خداوند به آیات و نشانه های آفاقی و انفسی اشاره می نماید.
«سنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ»
به زودى نشانه های خود را در کرانه های جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان روشن شود که بی تردید او حق است. آیا بس نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است (فصلت/ 53)
آیات انفسی، همان نشانه هایی است که در وجود فرد فرد انسانها میباشد، مانند اینکه خداوند متعال میفرماید: ما انسان را از آب پست آفریدیم و به روند مختلف شکل گیری انسان اشاره میکند و در آیات آفاقی، به نشانه هایی که در عالم بیرون از وجود انسان می باشد، اشاره می نماید و این امر که انسان هر چیز زیبا و عجیبی که میبیند، زبان به تحسین آن بگشاید، امری فطری است.
و البته طبق آیات قرآن اولوالباب کسانی اند که با دیدن مناظر طبیعت و قدرت و عظمت خداوند متعال، در آفرینش جهان تفکر می کنند و می گویند خداوند، منزه ای تو و خلقت های تو باطل و بیهوده نیست. خداوند در سوره مومنون در اشاراتی که به آیات آفاقی دارد، می فرماید: ما بالای سر شما هفت آسمان را قرار دادیم. خداوند متعال از این هفت آسمان به طریق و راه تعبیر کرده است، اما اینکه این راه برای چه چیزی است و منظور چیست، پاسخ آن را میتوان در خود قرآن به دست آورد:
«مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ»
كسى كه خواهان عزّت است (بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزّت براى خداست، سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند و عمل صالح آن را بالا مى برد و آنها كه نقشه هاى بد مى كشند، عذاب سختى براى آنهاست و مكر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود مى شود (و به جايى نمى رسد)! (مومنون/10)
بنابراین ایمان و محبت و عشق به خدا از راه آسمان بالا میرود و عمل صالح آن را تقویت میکند. البته باید ببینیم اعمال ناقص ما تا کجا بالا میرود. مثلاً نمازی که اقامه می کنیم، طبق احادیث معصومین، آیا تا هفت آسمان بالا میرود یا برمیگردد و به سرمان میخورد! بنابراین باید تلاش و سعی ما بر این باشد که در انجام اعمالمان دقت کنیم که حتماً صالح و نیکو باشد تا خالصانه به نزد خداوند بالا رود.
پنجره ای به نور
استاد در جلسهی قبل، اهداف نبوت را برشمرد و دو مورد آن را نیز توضیح داد. اما در این جلسه، علاوه بر موارد دیگر، تصمیم دارند به سؤالاتی که در این باره به وجود میآید، پاسخ مختصری داده تا بحث ما خسته کننده نشود.
اهداف نبوت
1ـ متمرکز شدن غافلان
یکی دیگر از اهداف نبوت و یا بهتر بگوییم فواید نبوت این است که مردم با اینکه چیزهایی را میتوانند درک کنند و یا به صورت مبهم و نیمه آگاهانه درک کردهاند، احتیاج به تذکر دهنده ای دارند که آن درک نیمه آگاهانه ی آنها کامل شود و به تعبیر قرآن کریم، از غفلت خارج شوند و به ذکر و آگاهی برسند.
ذکر، یادآوری است، یعنی چیزی را انسان میداند، اما فراموش و یا غفلت کرده است، بنابراین لذا کار انبیاء این است که مردم را از غفلت درآورند.
حضرت علی(ع) می فرمایند: خطبه 1 نهج البلاغه (لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ... بنعمه بسیاری از چیزها را عقل مردم درک میکند، اما این عقل زیر خروارها خاک و سنگ هواهای نفسانی مدفون میشود (راه و راهنماشناسی، محمدتقی مصباح یزدی، 1389، قم، ص38).
کار پیامبران این است که این عقل های مدفون شده را برانگیزانند، زیرا مهمترین هدف آموزش و پرورش مردم به دست پیامبران، تکامل عقیدتی آنهاست و لابعث الله انبیا و لا رسول ...( اصول کافی، کتاب عقل و جهل، حدیث 11)
پس تذکر و بیرون آوردن مردم از غفلت و توجه دادن به آنچه فطرتاً درک میکنند و یا با عقل خویش میشناسند، یکی از فوایدی است که بر وجود انبیاء مترتب میشود.
2ـ بیداری گرایشهای خفته
گاهی انسان چیزی را میداند و حتی ممکن است توجه هم داشته باشد، اما انگیزه ی عمل ندارد، در این صورت باید در انسان انگیزهای پدید آید تا او را به حرکت درآورد. انبیاء به عنوان « منذر و مبشر» این کار را انجام میدهند.
انگیزه ها را در مردم به وجود میآورند و گرایش های خفته را بیدار می کنند.
هر انسانی از عذاب می ترسد و حتی اگر احتمالش ضعیف هم باشد، باید موثر باشد و ولی عملاً در مردم چنین تأثیری دیده نمیشود، اما وقتی پیامبر بیاید و عذابهای اخروی را توضیح دهد، نعمتهای بهشتی را برشمارد، با انذار و تبشیر، گرایش ها را به فعلیت و عمل ها را به آگاهی می رساند.
«... وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ» (فاطر/ 24) و هیچ ملتی نیست مگر آن که در میانشان بیم دهنده ای بوده است.
ادیان الهی که بر پیامبران خدا نازل شده، مخصوصاً دین اسلام، تنها ناظر به اصطلاح زندگی فردی یا منحصر به مسائل معنوی و اخلاقی نبوده است، بلکه اصلاح و بهبود همه شئون اجتماعی را نیز در برمی گرفت، حتی بسیاری از علوم و دانش های مورد نیاز برای زندگی روزانه را مردم از آنان آموختند که به بعضی از آن ها در قرآن اشاره شده است.
چرا انبیای الهی برای پیشبرد مقاصدشان، از قدرت صنعتی و اقتصادی و نظامی استفاده نکردند؟ هدف انبیا فراهم کردن زمینه برای انتخاب آگاهانه و آزادانه مردم است و اگر می خواستند با توسل به قدرتهای غیر عادی قیام کنند، رشد معنوی و تکامل آزادانه برای انسان ها حاصل نمیشد و مردم به سبب قدرت ایشان، تن به پیروی می دادند، نه با انگیزهی الهی و براساس انتخاب آزاد.
امیرالمومنان(ع) در این باره فرمود: اگر خدای متعال می خواست هنگامی که پیامبران را بر می انگیخت، گنجینه های زر و سیم و معادن گوهرهای ناب و باغ و بستان های پر میوه را در اختیار ایشان قرار میداد و پرندگان هوا و چرندگان زمین را به خدمت ایشان می گماشت و اگر چنین میکرد، زمینه ی آزمایش و پاداش ازبین میرفت ... و اگر می خواست به پیامبران قدرتی دست نیافتنی و عزتی شکست ناپذیر و ملک و سلطنتی عطا می کرد که دیگران از روی ترس یا طمع تسلیم ایشان شوند و دست از گردنکشی و بزرگی بردارند، در آن صورت انگیزه ها و ارزش ها همسان می شد،
ولی خدای متعال چنین خواسته که پیروی از پیامبران و تصدیق کتاب های او و کرنش و فروتنی و تسلیم مردم تنها با انگیزه ی الهی و بدون شائبه باشد.
البته انبیا غیر از انجام وظیفه ی اصلی هدایت بشر به سوی کمال، کمک های فراوانی به بهزیستی مردم کرده اند و هر جا حکمت الهی اقتضا داشته، تا حدودی پرده از حقایق ناشناخته و اسرار طبیعت برداشته اند و به پیشرفت تمدن کمک کرده اند
از جمله:
1ـ به داوود صنعت زره سازی یاد دادیم تا شما را هنگام جنگ حفظ کند.
2ـ تلاش برای حسن تدبیر امور جامعه
حضرت یوسف(ع) با پذیرفتن مسئولیت خزانه داری حکومت، بهترین خدمت ها را در زمان قحطی به مردم کرد، ولی همه این ها فرع بر وظیفه اصلی ایشان بوده است و یا موارد دیگر همچون آوردن تحت پادشاهی بلقیس نزد او که هدف از آن دعوت ملکه به توحید و خداشناسی بود. (نبوت عامه، جلد1، علیرضا علی نوری، ص39ـ37)
رسولان الهی مبعوث شدند تا ابزارها و وسایل زندگی را که زنده نگه دارند مردم است و اجل هایی که آنان را معدوم و فانی میکند، به آنها بیاموزند (نهج البلاغه خطبه اول)
با این که اطلاعاتی در این زمینه داشتم ،اما این دسته بندی برایم جالب بود و سوالات متنوعی به ذهنم خطور میکرد که انشاءالله در جلسات آینده آن را مطرح کرده و پاسخ روشنی نیز برای آن دریافت خواهم کرد.
داستان های قرآنی
هجرت یک وظیفه مسلّم
يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (عنکبوت/56) اى بندگان من كه ايمان آورده ايد، زمين من وسيع است، تنها مرا بپرستيد (و تسليم در برابر فشارهاى دشمنان نشويد.)
وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (عنکبوت/60) چه بسيار جنبندگانى كه قدرت ندارند روزى خود را حمل كنند، خداوند آنها را و شما را روزى مىدهد و اوست شنوا و دانا.
آيه56 درباره ی مؤمنانى نازل شده كه در مكه تحت فشار شديد كفار بودند، به طورى كه توانايى بر اداى وظایف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمين هجرت كنند.
آيه 60 «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا» در مورد گروهى از مؤمنان نازل شده كه در مكه گرفتار آزار دشمنان بودند و مى گفتند: اگر ما به مدينه هجرت كنيم، در آنجا نه خانه اى داريم، نه زمينى و چه كسى به ما آب و غذا مى دهد؟!
(آيه نازل شد که جنبندگان روى زمين از خوان نعمت خداوند بزرگ روزى مى برند، غصه روزى را نخوريد.)
قرآن در ادبیات فارسی
تَبَّت يَدَا أَبى لَهَبٍ وَ تَب (1) مَا أَغْنى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كسب (2) سيَصلى نَاراً ذَات لَهبٍ(3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطبِ(4) فى جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسدِ(5)
تفسیری که درباره این آیه از بیان خواجه عبدالله انصاری بیان شده، این است: زن بولهب که از یک چشم نابینا بود، کارش نمامی و سخن چینی و نقل حدیث دروغ بود و خار و خاشاک از بیابان جمع میکرد و شبها در راه پیغمبر و یاران او میریخت تا پاهایشان را مجروح کند. (1)
بزرگزادهای بود که به دلیل تمایل به دنیا و ولخرجی در مال دنیا، تمام مال و اثاث خود را از دست داده بود. از روی ناچاری به هر کسی روی میآورد و از او میخواست تا برایش دعا کند که از این آوارگی خلاصی یابد. مولانا از این تمثیل استفاده نموده، پندهای نغز و ظریفی را بیان می دارد. او خطاب به این جوان میگوید: ای جوان! تو که مدام در پی خلاصی هستی، به چه چیز بسته شدهای؟ نه زنجیری به گردن توست و نه دست و پایت بسته است. کسی نیست به او بگوید از کدام زندان میخواهی رها شوی؟ای بینوا، اگر میخواهی از قید و بند و قضای ناپیدای الهی خلاصی یابی، باید نزد پاکدلی بروی، چرا که فقط او میتواند درد تو را بفهمد و درمان کند.
دیدن آن بند، احمد را رسد بر گلوی بسته، حبل من مسد(1665)
دید بر پشت عیال بولهب تنگ هیزم گفت: حماله حطب
حبل و هیزم را جز او چشمی ندید که پدید آید بر او هر ناپدید(2)
دیدن این زنجیر و بند فقط از پیامبر(ص) بر میآید، زیرا او بود که در گردن زن ابولهب طناب لیف آتش زا را دید و گفت: این حمل کننده ی هیزم در گردنش طنابی است از لیف آتش زا، چشم دیگری آن را ندید، زیرا تمام پوشیدهها تنها برای محمد(ص) روشن و آشکار است. (3)
ما انسانها هر یک به واسطه ی دنیاپرستی، زنجیرهایی را به دور خود پیچیدهایم که به ظاهر قابل دیدن نیست. اگر قابل دیدن بود، خیلی راحت میشد آن را از پای خود باز کرد. فقط انبیا و اولیاء الهی هستند که آن را میبینند.
آنان در کلام و رفتارشان راه درست آزاد شدن از این زنجیرها را به ما نشان دادهاند، بنابراین برماست که با دقت به آن دستورات بنگریم تا بتوانیم از اسارت هوای نفس خلاصی پیدا کنیم و جسم ما مانند حمل کننده ی هیزم برای از بردن روح ما نباشد.
این معنا را در جای دیگری از کلام مولانا میبینیم که میفرماید:
هیزم دوزخ تن است و کم کنش ور بروید هیزمی، رو برکَنَش(1100)
ورنه حمال خطب باشی، حطب در دو عالم، همچو جفت بولهب
از حطب بشناس شاخ سدره را گر چه هر دو سبز باشند ای فتی(4)
بدن، هیزم دوزخ است، یعنی جنبه ی حیوان آدمی مایه ی شقاوت ابدی است، پس باید از رشد بیتناسب آن جلوگیری کنی و اگر از درخت وجود تو شاخهای دیگر رویید، باید آن را قطع کنی. اگر قطع نکنی، در دنیا و آخرت مانند همسر ابولهب هیزم کش دوزخ خواهی بود. درخت روح را از درخت جسم خود باز شناس. سعی کن به سوی دل بیایی، گرچه آن تلاشی ناچیز باشد.(5)
1- خواجه عبدالله انصاری، تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید، تألیف امام احمد میبدی، جلد 2، چاپ سوم، تهران، اقبال، 1374، ص 648.
2- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چاپ ششم، جلد3، تهران زوّار، 1372، ص 81.
3- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، جلد7، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات اسلامی، 1367، ص 352.
4- مولانا جلال الدین محمد بلخی، همان، جلد 5، ص 58.
5- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر پنجم، چاپ هفتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1383، ص314.
پرسش و پاسخ قرآنی
در بحث های گذشته، در موضوع «حسابگر کیست؟» گفته شد اولین کسی که انسانها را مورد محاسبه قرار میدهد، خداوند است. طبق روایاتی که در منابع حدیثی شیعی وجود دارد، به مسأله رهبران امت نیز اشاره شده، اما یکی دیگر از محاسبه گران در قیامت وجدان است.
ج) وجدان
چنانکه قرآن میفرماید: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باش. (اسرا/14)
این آیه دلالت دارد براین: آن کتابی که روز قیامت برای انسان بیرون میکشد، کتاب خود اوست و هیچ ربطی به غیر او ندارد.
دوماً اینکه این کتاب حقایق آدمی را دارد، بدون اینکه کوچکترین عمل او را از قلم انداخته باشد، همچنان که در آیه دیگری همین معنا را آورده و فرموده است: « ... وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا...» و می گویند وای بر ما، این چه کتابی است که از هیچ کوچک و بزرگی چشم پوشی نکرده، مگر آنکه همه را آمارگیری کرده است.(کهف/49)
و سوم اینکه: حقیقت اعمال را آمارگیری نموده، سعادت باشد یا شقاوت، نفع باشد یا ضرر، جلوهگر میسازد، جلوهای که هیچ ابهامی نداشته و جای هیچگونه عذری باقی نمیگذارد، هم چنانکه فرموده:« لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ » تو در دنیا از این حقایق اعمالت غافل بودی و امروز پرده ات را کنار زدیم، اینک دیدگانت تیزبین شده. (ق/22)
امام صادق(ع) می فرماید: در قیامت، انسان آنچنان متذکر اعمال خویش میشود که گویی همین الان انجام داده و فریاد میزند: «ما بهذا» و به عبارتی دیگر، حسابگری خداوند به قدری عادلانه و منصفانه است که وجدان خود ما نیز با یک تذکر و یادآوری به ؟؟، همان قضاوت را داشته و خود را در دادگاه وجدان محکوم میکنیم.
علوم قرآنی
در جزوه شماره 31، مطالبی به اختصار در مورد بررسى تاريخى نگارش و تدوين قرآن کریم بیان گردید و به اهمیت مسلمین در مورد نگارش و تدوین این کتاب آسمانی پرداختیم و همچنین به مراحل حفظ قرآن و كتابت قرآن، كاتبان وحى، ابزار کتابت و كتابت به حسب ترتيب نزول آيات، كتابت بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر(ص)، كتابت بدون رعايت ترتيب نزول، به اجتهاد صحابه مطالبی بیان گردید و اینک به ادامه این بحث که شامل چگونگی نظم دادن به آیات قرآن است، میپردازیم.
توقيفى بودن يا نبودن نظم آيات
به دنبال مطالبى كه در زمینه ی چگونگى كتابت آيات قرآن كريم ذكر گرديد، دو پرسش اساسى وجود دارد كه پاسخ يكسانى به آن داده نشده است:
1- آيا ترتيب آيات در هر سوره به دستور پيامبر بوده است؛ يعنى توقيفى است يا اجتهادى؟
2- آيا ترتيب سورههاى قرآن توقيفى است يا اجتهادى؟
آنچه از مفاد بند الف و ب در بحث چگونگى كتابت آيات به دست میآيد، توقيفى بودن تنظيم آيات يك سوره است. اما بند ج در همين قسمت، خلاف آن را اثبات مىكند؟ راستى تنظيم سورههايى نظير سوره ممتحنه چگونه صورت گرفته است؟
آيا ترتيب آيات در تمام سورهها توقيفى بوده است؟ آيا ترتيب آيات در تیتر سورهها توقيفى بوده و در برخى اجتهادى؟ آيا ترتيب آيات در مورد بعضى از سورهها توقيفى و در مورد بعضى ديگر اجتهادى بوده است؟ پاسخ به اين سؤالات از آن جهت مهم است كه در به تصوير كشيدن سيماى تاريخى تدوين قرآن، بسيار كارساز است. بسيارى از مفسران و قرآن پژوهان، به توقيفى بودن قرآن پاسخ مثبت دادهاند. جلال الدين سيوطى مىگويد: اجماع و نصوص فراوان دلالت بر توقيفى بودن ترتيب آيات دارند و ترديدى در اين امر نيست.(الاتقان، جلد 1، ص 189، نوع 18)
از جمله نصوصى كه اجمالاً بر توقيفى بودن آيات دلالت دارند، رواياتى هستند كه قرائت سورههاى مختلف قرآنى را در زمانها و مكانهاى مختلف براى پيامبر نقل كردهاند، مثلاً در صحيح بخارى آمده است: پيامبر سوره اعراف را در نماز مغرب قرائت مىفرمود «و يا هل اتى على الانسان و الم تنزيل» را صبحهاى جمعه قرائت مىكرد.(همان، صص 191 و 192)
قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار گفته است: ترتيب آيات، امرى واجب و فرمانى لازم است. جبرئيل مىگفت: فلان آيه را در فلان جا قرار دهيد. وى همچنين معتقد است: امت، ترتيب آيات هر سوره و مواضع آن را از ناحيه پيامبر ثبت نموده، همانگونه كه قرائت را از آن حضرت دريافت كرده است.
و همچنین مکی، زرکشی و بزرگان دیگری همچون سیوطی قائل به این مسأله هستند، ولی بزرگانی همچون علامه طباطبایی با اين كه معتقد به توقيفى بودن ترتيب آيات در اكثر بیشتر قرآن كريم است، در عين حال تعداد سورههايى را كه تنظيم بعضى از آيات در آنها به اجتهاد و رأى صحابه صورت گرفته است، اندك نمىداند. به نظر علامه، وقوع برخى از آياتى كه به صورت متفرق نازل شده، در جايى كه فعلاً قرار دارند، خالى از مداخله اجتهادى صحابه نبوده است و اين مسأله از ظاهر روايات جمع اول قرآن (در زمان خليفه اول) به دست مىآيد.
علامه با استناد به روايتى كه از طرق شيعه و سنى در نحوهی تنظيم آيات سورهها وجود دارد مبنى بر اين كه مسلمانان، آيات را به همان ترتيب نزول مىنوشتند تا وقتى كه «بسم الله» نازل مىشد و آنگاه همه مىفهميدند سوره پايان يافته و سوره ديگرى آغاز گشته است ـ استدلال مىكند كه اين روايات، صراحت دارند، آيات قرآن نزد پيامبر به ترتيب نزول مرتب شده بودند، آيات مكى در سورههاى مكى و آيات مدنى در سورههاى مدنى.
اگر اينك ما اختلافى را در مواضع آيات مشاهده مىكنيم، مربوط به اجتهاد صحابه است. روايات غيرقابل شمارشى از اسباب نزول، دلالت دارند كه آيات فراوانى در سورههاى مدنى هستند كه در مكه نازل شدهاند و آياتى نيز در اواخر عمر پيامبر(ص) نازل شدهاند، اما در سورههايى كه نزولشان در اوايل هجرت است، قرار گرفتهاند. (الميزان، جلد 12، صص 127 و 128).
در بيانى كه از الميزان نقل گرديد، علامه عقيده به توقيفى نبودن ترتيب گروهى از آيات در جمعآورى قرآن پس از رحلت دارد، اما در زمان حيات پيامبر اكرم(ص)، كه خود آن حضرت ناظر در امر كتابت قرآن بوده است، بىگمان چنين امرى اتفاق نيفتاده و ترتيب، توقيفى بوده است.(الميزان، جلد 11، ص 128)
الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن ابوبكر سيوطى، دمشق، بيروت، داربن كثير، 1414ق.
الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1394/ 1974م.