قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: احزاب شماره سوره: 33 محل نزول : مدینه
تعداد آیه : 72 تعداد کلمه :1280 تعداد حروف : 5796
معنی : حزبها و گروه ها
علت نامگذاری : بر اساس آيه 20، لشكريان كفار مكّه و ديگر قبايل عرب كه با هم متحد شده بودند براي جنگ با مسلمين به مدينه آمدند،(ماجراي جنگ احزاب يا خندق) علت نامگذاری این بوده است.
نامهای دیگر: ندارد
محتواي سوره :
• دعوت پيامبر به اطاعت خدا و ترك پيروي از كافران و پيشنهادهاي منافقان.
• قول حمايت خدا از پيامبر در برابر کارشکنی های مخالفان.
• خرافات زمان جاهليت مانند «ظهار» كه آنرا وسيله طلاق و جدايي زن و مرد از هم میدانستند. مسأله پسرخواندگي و خط بطلان بر همه خرافات.
•جنگ احزاب(خندق) و حوادث تكان دهنده و نقش تخريبي ستون پنجم(يهود داخل مدينه) و پيروزي اعجازآمیز مسلمانان بر كفار.
• نكات اخلاقي و تربيتي.
• درباره همسران پيامبر که بايد در همه چيز الگو براي زنان مسلمان باشند.
• داستان «زينب» دختر «جحش» و پاسخ قرآن به بهانه جويان.
• مسأله حجاب و دستور رعايت حجاب به زنان باايمان.
• معاد و راه نجات در آن عرصه ی عظيم.
• امانتداری بزرگ انسان يعني مسأله تعهد و تكليف و مسئوليت.
• افشاگري منافقين و رسوايي هاي مردان و زنان قريش.
• خاتم الانبياء بودن حضرت محمد(ص).
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، سي و سومين سوره است و به ترتيب نزول، هشتاد و نهمين سوره است كه بعد از سوره«آل عمران» و قبل از سوره«ممتحنه» نازل شده است.
داستانهای سوره: ندارد.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «كسي كه سوره ی احزاب را تلاوت كند و به خانواده خود تعليم دهد، از عذاب قبر در امان خواهد بود.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیتالله نورمفیدی
«وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ»(مومنون/18)
و از آسمان به اندازه ی نياز آب فرستاديم و آن را در زمين جاى داديم و ما بر نابودكردنش توانا هستيم.
در این آیات، خداوند برنامه هایی که برای زندگی انسانها لازم است را بیان می نماید. با توصیف آیات آفاقی و انفسی، خود را به ما نشان میدهد. خداوند در ادامه ی سوره مؤمنون میفرماید: ما برای شما از آسمان آب فرو فرستادیم، اما به اندازه و حساب شده و اگر قرار باشد باران یک مرتبه فرو بریزد، مثل طوفان نوح می شود که آب، همه ی زمین را فرا می گیرد. سپس می فرماید: این باران را برای شما در زمین ذخیره می کنیم. چون زمین دو لایه دارد. یک لایه روی زمین که نفوذپذیر است که آب در آن نفوذ میکند و یک لایه زیر زمین که نفوذناپذیر است و آب از آن قسمت پایین تر نمی رود. حال توجه شود که اگر قرار بود کل زمین نفوذپذیر بود، یا اینکه تمام زمین نفوذناپذیر بود چه اتفاقی می افتاد؟ یا آبی به دست کسی نمی رسید یا اینکه همیشه سیل جاری بود.
در ادامه خداوند متعال می فرماید: آبها را در مخزن زیرزمین ذخیره کردیم که اگر هزاران سال بماند، گندیده نمی شود و دیگر اینکه اگر ما می خواستیم، می توانستیم آبها را ببریم تا در اختیار شما قرار نگیرد.
فَأَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(19) با آن آب برايتان بوستان هايى از خرما و انگور پديد آورديم. شما را در آن باغ ها ميوه هاى بسيارى است كه از آنها مى خوريد.
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلْآكِلِينَ(20) و درختى است كه در طور سينا مى رويد. روغن مى دهد و آن روغن براى خورندگان، نان خورشى است.
در این آیات، از سه میوه نام برده شده؛ خرما، انگور، زیتون. هرکدام از اینها فواید بسیاری دارد، تا جایی که مثلاً انگور یک داروخانه ی سیار است و روغن زیتون و خرما برای سلامتی انسان بسیار مؤثر می باشد.
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(٢١) وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(22)
شما را در چارپايان عبرتى است. از شيرى كه در شكمشان هست، سيرابتان مى كنيم و از آنها سودهاى بسيار مى بريد و از آنها مى خوريد و بر آنها و بر كشتي ها سوار مى شويد.
با دقت در این آیات متوجه می شویم که غذایی که چهار پایان میخورند، همان علف و سبزیجات است که در معده ی حیوان خرد شده، سپس تبدیل به شیری می شود که برای انسان بسیار مفید است. حال آیا انسان می تواند
کارخانه ای درست کند که از سبزیجات و علف، شیر درست کند؟! حقیقتاً این امر جای تفکر و اندیشه دارد.
بنابراین وظیفه انسانها چیست؟ به طور قطع، وظیفه این است که انسانها در این آیات آفاقی تفکر و اندیشه نمایند و عبرت بگیرند تا به این وسیله، ایمانشان را که سرمایه اصلی شان است، تقویت نمایند. چون اصل و ریشه ایمان است و نماز، روزه، خمس و زکات و...که همان اعمال صالح می باشند، همه فرع اند که باید در جهت تقویت ریشه باشند.
از امام رضا(ع) پرسیدند: ایمان چه نقشی در زندگی بشر دارد؟ فرمودند: ایمان عامل نظم و امنیت است. اگر ایمان نباشد، هرج و مرج می شود. چون روح بشر سرکش است و ایمان بشر را از سرکشی حفظ میکند، حتی آنجا که قانون و هیچ نیروی امنیتی نباشد، انسان مؤمن دزدی نمیکند، به ناموس دیگران دست درازی نمیکند و هیچ کار خلافی انجام نم یدهد.
امام صادق(ع)فرمود: اگر مردم می دانستند ایمان واقعی به خداوند چه لذتی دارد، تمام لذات دنیا را ترک می کردند. و مهمترین لذت آن اینکه: هیچ وحشت و ترسی برای مومن واقعی وجود ندارد. امام علی(ع) فرمود: اگر تمام دنیا پشت به پشت هم در مقابل من بایستند، هیچ ترسی ندارم و باید گفت ایمان، همه ی ضعف های انسان را تبدیل به قوت می کند و به او نیرو و امنیت می بخشد.
پنجره ای به نور
این جلسه به مورد دیگری از اهداف نبوت اشاره می کنیم و طبق قولی که داده بودیم به سوالاتی که ممکن است ذهن هر کسی را به خود مشغول کرده و برای یافتن جواب آن ذهن را درگیر نماید پاسخ داده، لذا سوالات در کلاس مطرح و پاسخ آن را استاد محترم بیان می کنند.
هدف دیگر نبوت:
داوری در اختلافات و منازعات
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ ...(بقره/213) مردم، یک امت بودند پس خداوند پیامبران بشارت دهنده را بفرستاد و برآنها کتاب به حق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند، ولی ...
مردم به صورت امتی یکپارچه زندگی می کردند و در میان آنان اختلافات پیچیده ای که نیاز به شرایع آسمانی باشد، وجود نداشت، سپس اختلاف و نزاع در میان آنان پدید آمد، لذا خداوند برای حل اختلافات آنان پیامبران را که بشارت و بیم دهنده بودند، مبعوث کرد، و با آنان کتاب و شریعت آسمانی را به حق فرو فرستاد تا مبنای داوری در اختلافات آنان باشد.
علامه طباطبایی پیرامون این آیه می فرمایند که: منظور این است که مردم یک زندگی ساده و یکنواختی داشتند، در همان اوایل سکونت حضرت آدم بر روی زمین افراد معدودی از انسان ها بودند که فرزندانی داشتند و ساده می زیستند و مسائل اجتماعی پیچیده ای که موجب اختلاف ها شود، نبود و اگر هم بود، اختلاف فردی بود.
صاحب نظری دیگر چنین بیان میدارند که: احتمال دارد منظور این باشد که در ابتدای پیامبری حضرت آدم همه از لحاظ اعتقاد دارای عقیده واحد حق بودند. بعد از آن مذاهب مختلفی بوجود آمد(مذاهب شرک آلود) سپس اختلافات در بین مردم رواج پیدا کرد و حق در جامعه مجهول ماند، لذا احتیاج شد که پیامبران دیگری مبعوث شوند.(( اَرسَلنا رُسُلَنا ....)) پشت سر هم خدا پیامبران را فرستاد تا اختلافاتی که در بین مردم پیش آمده بود رفع شود.(مصباح یزدی،1389،ص33)
سوال:
1) آیا همه ی پیامبران در منطقه ای خاص، مثل خاورمیانه ظهور کرده اند؟ چگونه مردم سایر مناطق زمین از تعلیم و تربیت آنان بهره مند میشوند؟
پاسخ: اولاً چنین نیست و بلکه ادعا شده بعضی از پیامبران در هند و چین و سایر مراکز تمدن شرقی ظهور کرده اند.
در ثانی پیامبران بزرگ مبلغانی به سایر مناطق می فرستادند بلکه اگر ذوالقرنین از پیامبران باشد، همه مناطق زمین را گشته است. ثالثاً اگر خبر وحی و نبوت به مردمی نرسد، طبق بیان قرآن از عذاب الهی در امانند. هرجا که پیامبران الهی به آنجا نرفته اند و یا پیام آنان توسط نمایندگانشان و یا مومنان، به آنان نرسیده باشد و در بیخبری نسبت به وحی و نبوت قرار گرفته باشند، مردم معذورند و از عذاب الهی در امان، زیرا خداوند متعال فرموده: و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً.
2)علت کفر و عصیان اغلب مردم با وجود هدایت انبیاء چیست؟
پاسخ: این است که انسان آزاد آفریده شده و آن کارها مستند به انتخاب خودشان است و خداوند نخواسته که انسان به طور جبری راه او را برگزیند. حکمت الهی اقتضا دارد که اسباب و شرایط تکامل اختیاری – نه جبری –برای انسان ها فراهم شود تا کسانی که مایلند، بتوانند راه حق را بشناسند و با پیمودن این راه به انحراف کشیده نشوند. و لو شاءالله لَجَمَعهُم عَلَی الهُدی
اگر چنین باشد، در این صورت زمین های برای انتخاب و گزینش باقی نمی ماند و رفتار انسانها فاقد ارزش انسانی و فرض الهی از آفرینش انسان انتخابگر، نقض می شد و به عبارت دیگر حکمت الهی اقتضاء می کند که حجت بر خلایق تمام شود نه اینکه مردم از روی جبر هدایت شوند.
نتیجه: اینکه گرایش انسان ها به فساد و تبه کاری و کفر و عصیان، به خاطر انتخاب بد خودشان است و قدرت بر چنین رفتارهایی در متن آفرینش ایشان وجود داشته و مقتضای حکمت الهی این نیست که همه انسانها خواه ناخواه در مسیر صحیح به حرکت درآیند، هرچند بر خلاف میل و اراده ایشان باشد (علی نوری، 1375،ص35)
منابع:
محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی،1389،انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
علی رضا علی نوری، نبوت عامه، ج1،1375
داستان های قرآنی
انسان یک قلب دارد
اما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ(4)
خداوند براى هیچکس دو قلب در درون وجودش نيافريده و هرگز همسرانتان را كه مورد «ظهار» قرار مىدهيد، مادران شما قرار نداده، و(نيز) فرزندخواندههاى شما را فرزند حقيقى قرار نداده است، اين سخنى است كه شما تنها به زبان خود مىگویيد(سخنى باطل و بى مأخذ) اما خداوند حق مىگويد و به راه راست هدايت مىكند.
در زمان جاهليت مردى بود بهنام«جمیلبن معمر» که حافظه ی بسيار قوى داشت. او ادعا مىكرد كه در وجود من «دو قلب» است كه با هر كدام از آنها بهتر از محمد(ص) مىفهمد! بنابراین مشركان قريش او را ذو القلبين!(صاحب دو قلب) مىناميدند.
در روز جنگ بدر كه مشركان فرار كردند، جمیلبن معمر نيز در ميان آنها بود. ابوسفيان او را در حالى ديد كه يك لنگه كفش در پايش بود و لنگهی ديگر را به دست گرفته بود و فرار مىكرد. ابوسفيان به او گفت: چه خبر؟! گفت: لشكر فرار كرد. گفت: پس چرا لنگه كفشى را در دست دارى و ديگرى را در پا؟! جمیلبن معمر گفت: به راستى متوجه نبودم، گمان مىكردم هر دو لنگه در پاى من است (معلوم شد با آن همه ادعا، چنان دست و پاى خود را گم كرده كه به اندازهی يك قلب هم چيزى نمىفهمد- البته منظور از قلب در اين موارد عقل است)
قرآن و ادبیات فارسی
فى جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسدِ(5)
همانطور که میدانیم، مولانا نگاهی متفاوت نسبت به آیات شریفه الهی دارد و نکات دقیقی را متذکر می شود. ایشان با استفاده از کلمه «حبل» در آیه شریفه، تعابیر متفاوتی استنباط کرده و آن را اینگونه بیان می کند:
1- ریسمانی که با آن انسان به سوی جهنم کشیده می شود.
روزی برای انسان می رسد که از هر کس خواهش و تمنا میکند تا به او کمکی کند، اما هیچ کس به او توجهی ندارد و همه گرفتار اعمال خود هستند. روزی که نه پدر پسر را میشناسد، نه مادر فرزند را و ... ، همه از او گریزانند. اینجاست که می فرماید: ای بینوا، چاره ی تو در دوران زندگانیات بود. تو می توانستی برای چنین روزهای هولناکی توشه ای برای خود جمع کنی. آنگاه با ناامیدی تمام دست به دعا برمی دارد که: ای خدای بزرگ، از همه ناامید شدم، اول و آخر همه چیز تو هستی و تویی که خدای من و هدایت کننده ی حقیقی منی. هرچه تو بگویی و فرمان دهی، با کمال میل می پذیرم و هرچه تو میگویی، به خوبی اطاعت می کنم. آنگاه مولانا می فرماید:
در نماز این خوش اشارت ها ببین تا بدانی که این بخواهد شد یقین
هست امیدی عنایت در رسد گردد او ایمن ز حبل من مسد (1)
در آن هنگام که نماز میخوانی، به اشارت هایی که گفتم توجه کن و یقین بدان وضعی را که توصیف کردم، در روز رستاخیز خواهی دید. با همه ی این احوال، امید هست که عنایت الهی فرا رسد و او را از ریسمانی که به سوی آتش جهنم می کشد، ایمن کند.(2)
2- ریسمان پیری، که جوانی را به سوی خود میکشد.
پس بیا و قدر جوانی خود را بدان. روزهایی که انسان توان و قدرت کافی دارد تا به واسطه اعمال و طاعاتش، میوه های معنوی به بار بنشاند و توشهای برای آخرت خود ذخیره کند.
پیش از آن که ایام پیری در رسد گردنت بندد به حبلٍ من مسد(3)
پیش از آنکه ایام پیری فرا رسد و گردنت را با ریسمان ببندد، باید فرصت ها را غنیمت بشماری، زیرا در آن موقع قدرت و توان هیچ کاری را نخواهی داشت.
3- ریسمان شهوت، که انسان را به هر طرف بخواهد می کشاند.
مولانا در جایی دیگر، با اشاره به داستان حضرت سلیمان(ع) و این که از سوی خداوند متعال به او ندایی می رسد که برخیز و مسجد الاقصی را بساز؛ استفاده کرده و می فرماید: برای ساختن مسجد جن و انس دست به کار شدند،
اما هدف آنها از کار کردن در بنای مسجد مانند سایر موارد مختلف بود. گروهی از روی عشق و شوق به سلیمان خدمت میکردند و گروهی بدون هدف و از روی ترس و اجبار مولانا میگوید:
اگر مردم را هم به حال خود بگذارید، به سوی هیچ کاری نمی روند، مگر اینکه اشباع شهوت و «میخواهم» هایشان را در آن ببینند. با زنجیر شهواتشان که به گردنشان بسته شده، مانند دیوان سوی دکان و قوت و غذا کشیده میشوند. زنجیری که به گردن آنان بسته شده است، هر یک از حلقه هایش از دو فلز خوف و اشتیاق ساخته شده و به اجبار آنها را به سوی کسب و کار میکشاند. این همان طناب پیچیده به گردن است که خداوند متعال درباره ی زن ابولهب گفته است.
میکشدشان سوی نیک و سوی بد گفت حق فی جیدها حبل المسد(4)
زنجیر را در گردن های آنان پیچاندیم و این زنجیر از آسمان آمده است، نه از زمین. در واقع اخلاق آنان است که به صورت حلقه های زنجیر درآمده است... . (5)
پس ای انسان، خوب نگاه کن و ببین زنجیری که به گردن خود آویخته ای، تو را به کدام جهت می کشاند.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، جلد3، چاپ ششم، تهران، زوّار، 1372،ص104.
2- محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، جلد7، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367، ص 502.
3- مولانا جلال الدین محمد بلخی، همان، جلد 2، ص 59 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر دوم، چاپ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص322
4- مولانا جلال الدین محمد بلخی، همان، جلد4، تهران زوّار، 1372،ص 60.
5- محمد تقی جعفری، همان. جلد10، ص110.
پرسش و پاسخ قرآنی
معیار حسابرسی با میزان سنجش اعمال چیست؟
در میان هر قوم و ملتی، مقیاس سنجش هایی برای تعیین ارزش ها وجود دارد که میتوان گفت سرنوشت ملتها را همین «مقیاس سنجشها» تعیین میکند، به عنوان مثال مقیاس سنجش «علم و عالم» و «دانش و دانشمند» در دنیای مادی چیزی است و در مکتب انبیاء و رجال آسمانی و وحی چیز دیگر. به طور کل، مقیاس سنجش ها در میان ملتها در زمینه های مختلف، در زمینه علم، شخصیت، ارزش های انسانی، نیکبختی و سعادت، کاملاً متفاوت است و کلید خوشبختی و بدبختی آنها نیز در همین مقیاس ها نهفته شده است. محیط عرب جاهلی که شخصیت را در غارتگری و کثرت فرزندان ذکور می دانست، محصولش یک مشت غارتگر بود با تعداد زوجات بی حساب، اما هنگامیکه علم و تقوا بعد از ظهور اسلام به عنوان مقیاس شناخته شد، وضع به کلی دگرگون گشت و محصول تازه ای به وجود آمد.
یکی از رسالت های پیامبران الهی، اعطای ضوابط و مقیاس ها و میزان های واقعی و انسان ساز است. آیه «..وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ..»(الحدید/ 25) ما به همراه پیامبران، کتاب و میزان سنجش حق و باطل فرستادیم، اشاره به همین حقیقت دارد.
قرآن میفرماید:«وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(الانبیاء/ 47)
میزان های عدل را در قیامت برپا می سازیم، پس هیچکس مورد ستم قرار نمی گیرد، اگر به مقدار مثقالی از دانه خردل هم باشد، آن را می آوریم و حسابرسی ما کفایت می کند.
آیه اشاره دارد به اینکه در قیامت برای تعیین مقدار و ارزش کارهای نیک بندگان و مقدار کارهای زشت و گناهان آنان، میزان هایی نصب و با آن اعمال خوب و بد(حسنات و سیأت) سنجیده می شود. توزین اعمال یکی از عقاید اسلامی و بخشی از حسابرسی است.
میزان(ترازو) در عرف ابزاری است برای تعیین مقدار اجناس و اشیاء که در طول تاریخ و در میان اقوام به صورت گوناگون معمول بوده و هست. اما میزان اعمال در قیامت نظیر ترازهای متعارف و جسمانی دنیویی نیست، بلکه وسیله ای است برای شناخت ایمان و اصول عقاید، اخلاق نیک و زشت، عمل های صالح و ناصالح. بنابراین نمی تواند دنیوی و جسمانی باشد.
نماز، روزه، تقوا، ایمان، راستگویی و امانتداری چیزهایی نیستند که بتوان آنها را با ترازوهای دنیوی سنجید، زیرا اینها عمل هاست که میزان خاص خود را می خواهد، در حقیقت میزان عبارت است از متن عقاید، اخلاق، احکام و قوانین دین که هر عمل انسانی را با آنها مقایسه میکنند، می سنجند و پاداش نیک یا کیفر میدهند.(امینی، ابراهیم. معاد در قرآن، قم، موسسه بوستان کتاب، 1385، ص 125)
در کتاب کافی که سندش به هشام می رسد، روایت کرده از امام صادق(ع) پرسیدم: معنای آیه«وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» چیست؟ فرمود: موازین قسط انبیا و اولیاء ایشانند.(اصول کافی، جلد1، ص420)
از بعضی آیات استفاده می شود که انسان یک میزان ندارد، بلکه میزان های متعدد دارد «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(٨) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ» (الاعراف/ 8و9) وزن کردن(اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است، کسانی که میزان های(عمل) آنها سنگین است، همان رستگارانند و کسانی که میزان های(عمل) آنها سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می کردند، از دست داده اند.
این دو آیه خبر می دهد از میزانی که عمل بندگان با آن سنجیده می شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن می کند. منظور از وزن، سنگینی اعمال است، نه صاحبان اعمال. از ظاهر آیات استفاده می شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوی دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است.
کتاب مقدار حقی را که در عمل است، تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص میکند. بنابراین«وزن» در آیه مورد بحث به معنای ثقل است، نه به معنای مصدرش(سنجیدن)، پس معنای وزن اعمال در روز قیامت، تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصی پاداش نیکش به مقدار حقی است که عمل او مشتمل بر آن است. در نتیجه، اگر اعمال شخص، به هیچ مقداری از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمی شود و این همان توزین عدلی است.(المیزان، جلد 8، ص9)
وقتی میگویند در اینجا همه چیز وزن می شود(وزن و میزان هر چیزی متناسب با خودش است) که در این مورد امام موسی کاظم(ع) فرمودهاند:«اثقلُ شیءٍ یوضَعُ فی االمیزان کَلِمَه لااله الاالله ...»(وارم بن ابن خراس، مسعود بن عیسی، ، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ترجمه تنبیه الخواطر، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، جلد1، 1369، ص89)
سنگین ترین چیزی که در میزان آنچه گذاشته می شود«لااله الاالله» توحید است. توحید خودش فکر و اندیشه است. معلوم است فکر و اندیشه و کلمه لااله الاالله را در ترازویی که جسمی مثل گندم یا خربزه را می کشند، نمی شود کشید. هر چیزی وزن و سنگینی اش متناسب با خودش است. میزانش یعنی ابزار سنجش آن هم متناسب با خودش است.(مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، نشر، آثار مطهری، جلد 28، 1389، ص731)
مفضل بن عمران گوید: امام صادق(ع) فرمود: بین سلمانان و مردی درگیری لفظی پیش آمد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی و چیستی؟ سلمان به او پاسخ داد: آغاز من و تو، نطفه ی است گندیده و پایان من و تو مردار و بدبویی است. پس هرگاه روز قیامت شود و میزان سنجش اعمال برپا گردد، هر کس که کفه اعمال پسندیده اش سنگین باشد، او بزرگوار است و کفه ی رفتار پسندیده هر کس سبک باشد او پست است.(ابن بابویه، محمدبن علی، معانی الاخبار، ترجمه عبدالعلی محمدی شاهرودی، تهران، نشردار مکتب اسلامیه، جلد2، 1377، ص30، باب190)
علوم قرآنی
حافظان و جامعان قرآن كريم
در شماره گذشته به توقيفى بودن يا نبودن نظم آيات پرداختیم. در این شماره به حافظان و جامعان قرآن کریم و فراز و نشیب هایی که در این مرحله وجود داشت، اشاره خواهیم کرد.
الف) حافظان قرآن
حافظان در ميان صحابه بسيار زياد بودند. چنانکه صحت اين مدعا را كشته شدگان احد و بئر معونه و واقعه يمامه شهادت مى دهند. در ماه صفر سال چهارم هجرت، حادثه بئر معونه پيش آمد. چهار ماه بعد از جنگ احد، پيامبر چهل يا به روايتى هفتادتن از برگزيدگان انصار را كه «قراء» ناميده مى شدند، به تقاضاى رئيس قبیله ی بنى عامر، براى آموزش قبيله بدان جا فرستاد. در رأس آنها منذر بن عمرو بود كه پيش از اسلام هم نوشتن مى دانست.
(در بئر معونه، كه آبى است در كوه بر سر راه مدينه به مكه، كافران بر سر آنها ريخته، همه را كشتند. پيامبر چنان از اين حادثه متأثر گشت كه تا يك ماه در قنوت نماز صبح بر آنها به اسم و رسم نفرين مى كرد.)(محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 230)
سالى از رحلت رسول خدا مىگذشت كه واقعه ی يمامه پيش آمد. از مسلمانان 1000 يا 1200 نفر كشته شدند كه در ميان آنها- به كمترين شماره- هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن به شهادت رسيدند(محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 253)
دكتر راميار پس از شمارش حاملان قرآن(حافظان) از دو گروه مهاجر و انصار و نيز همسران پيامبر، میگويد: بدين ترتيب اسامى 37 نفر از حافظان قرآن را از عهد نبى(ص) در دست داريم، اما مسلماًً جز اينان، بسيارى از قاريان هستند كه قراءتشان به ما نرسيده و از ياد رفته اند.(محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 255)
ذكر تفصيلى يكايك حاملان و حافظان قرآن و معرفى آنان به درازا خواهد انجاميد. از اين رو، تنها تعدادى از معروفترين آنان را نام مىبريم كه عبارتند از: على بن ابى طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، ابى بن كعب، زيد بن ثابت، عثمان، معاذ بن جبل، ابوالدرداء، ابوايوب، سعد بن عبيد و ابوزيد.
ب) جامعان قرآن
گرچه گروهى مخصوص، كتابت قرآن را براى پيامبر(ص) بر عهده داشتند، اما اين امر مانع از آن نبود كه تعدادى از اصحاب به نوشتن آيات و سوره هاى قرآن براى خود نيز اقدام ننمايند. قتاده از انس بن مالك سؤال مى كند: من جمع القرآن على عهد رسول الله؟ و او پاسخ می دهد: اربعة كلهم من الانصار: ابى بن كعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد(البرهان، ج 1، ص 334) (جمع كنندگان چهار تن و همگى از انصار بودند: ابى بن كعب، معاذ، زيد و ابو زيد(بحارالانوار، جلد 89، ص 77).
در نقل ديگرى گفته شده: پيامبر رحلت فرمود، در حالى كه قرآن را جز چهار تن جمع نکرده بودند: ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد.
ابوعبدالله زنجانى مى گويد: بعضى از صحابه، تمام قرآن را در زمان حيات پيامبر و بعضى ديگر، قسمتى از قرآن را جمع آورى و پس از رحلت تكميل نمودند. محمدبن اسحاق در الفهرست، جامعان قرآن در عهد پيامبر(ص) را على بن ابى طالب(ع)، سعدبن عبيد بن نعمان بن عمرو بن زيد، ابوالدرداء(عويمر بن زيد)، معاذ بن جبل، ابوزيد بن ثابت بن زيد بن نعمان، ابى بن كعب بن قيس، عبيد بن معاويه و زيد بن ثابت دانسته است.(تاريخ القرآن، فصل هشتم، ص 46)
بعضى گفته اند تعبير جمع در اين روايات به معناى حفظ است، چون به حافظان قرآن جماع نيز اطلاق مى شد، ولى اگر چنين چيزى هم درست باشد، در مورد اين روايات صادق نيست; زيرا همانگونه كه گفتيم، قراء و حافظان قرآن در زمان پيامبر بسيار زيادتر از اين تعداد بوده اند و اگر مراد از جمع، حفظ باشد، دليلى ندارد كه افراد به اين چند تن محدود گردند. حتى بعضى معتقدند نويسندگان قرآن نيز بيش از اين تعداد بوده اند، زيرا در بسيارى از روايات، تشويق به قراءت قرآن از روى مصحف شده است كه نشان وجود نوشته هاى قرآنى فراوانى در عصر پيامبر است (حقائق هامة حول القرآن الكريم، صص 99 و 100). حاكم در مستدرك مى گويد: قرآن سه مرتبه جمع گرديد كه مرتبه اول آن در زمان پيامبر بود (الاتقان، جلد 1، ص 181.)
البته دليلى وجود ندارد كه جمع كنندگان قرآن در زمان پيامبر به تنظيم سوره هاى قرآن و مرتب نمودن آنها پرداخته باشند. آنچه مسلم است اینکه: اصل كتابت و نگارش قرآن در عهد آن حضرت است و همه شواهد و قراين حكايت از اهتمام شديد پيامبر(ص) به اين امر دارند.
منابع
1ـ الاتقان فى علوم القرآن: جلال الدين عبدالرحمن ابوبكر سيوطى. دمشق، بيروت، دارابن كثير، 1414ق
2ـ البرهان فى علوم القرآن: محمد بن بهادر عبدالله زركشى. تحقيق عبد الرحمن مرعشلى، حمدى ذهبى و ابراهيم
3ـ بحارالانوار: محمد باقر مجلسى. بيروت، الوفاء، 1403ق 1983م/.
4ـ تاريخ القرآن: ابوعبدالله زنجانى. تحقيق محمد عبدالرحيم. دمشق، دارالحكمه، 1410ق 1990م.
5ـ تاريخ قرآن: محمود راميار. تهران، سپهر، 1362.
6ـ حقائق هامة حول القرآن الكريم: جعفر مرتضى العاملى. قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1410ق.
7ـ صحيح البخارى: محمد بن اسمعيل بن ابراهيم بخارى. تحقيق قاسم الشماعى الرفاعى. بيروت، دارالقلم، 1407ق 1987م.