قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: لقمان شماره سوره: 31 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 34 تعداد کلمه :542 تعداد حروف : 2110
معنی : لقمان حکیم
علت نامگذاری : آيه 12 به بعد اين سوره، پندهاي لقمان حكيم به فرزندش را مطرح كرده است كه يكي از شاهكارهاي هنري اين سوره در ضمن 8 آيه می باشد كه به طور زيبا و سبك جالبي، اندرزهاي لقمان را به تصوير كشيده است.
نامهای دیگر: ندارد
محتواي سوره :
• عظمت قرآن و هدايت و رحمت بودن آن براي مؤمنان.
• نكوهش كساني كه در برابر آيات سرسختي و لجاجت نشان ميدهند و با ايجاد سرگرمي هاي ناسالم، ديگران را از قرآن منحرف ميكنند.
• نشانه هاي خدا در آفرينش آسمان و برپا داشتن آن بدون ستون، آفرينش كوه ها در زمين، جنبندگان مختلف، نزول باران و پرورش گياهان.
• سخنان حكمت آميز لقمان به فرزندش ازجمله: توحيد و مبارزه با شرك، توصيه به نيكي به پدر و مادر، نماز، امر به معروف و نهي از منكر، شكيبايي در برابر حوادث سخت، خوشرويي با مردم، تواضع و فروتني و اعتدال در امور.
• دلايل توحيد با سخن از تسخير آسمان و زمين، نعمتهاي فراوان پروردگار.
• نكوهش از منطق بت پرستاني كه تنها بر اثر تقليد از نياكان به گمراهي افتادند.
• نعم گسترده و بي پايان خدا با ذكر مثال روشن.
• آيات آفاقي، توحيد فطري وگرفتار شدن انسان در ميان امواج بلا و روي دل به سوي خدا آوردن.
• صحنه ی تكان دهنده قيامت و زندگي پس از مرگ و هشدار به انسان كه مغرور زندگي دنيا نشود و به فكر آن جهان باشد.
• علم غيب پروردگار و آگاهي او از همه چيز در ارتباط با انسان و... .
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، سي و يكمين سوره و به ترتيب نزول، پنجاه و ششمين سوره است كه بعد از سوره«صافات» و قبل از سوره «سبأ» نازل شده است.
داستان های سوره: لقمان حكيم و پندهاي او به فرزندش(19- 15).
فضیلت سوره: پیامبر(ص) فرمود:«هر كس که سوره لقمان را بخواند در قیامت رفیق و دوست اوست و به عدد کسانیکه کار نیک یا بد انجام دادند(به حکم امر به معروف و نهی از منکر در برابر آن ها) ده حسنه به او داده می شود.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونََ»(مومنون/23)
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. گفت : اى قوم من، خدا را بپرستيد كه معبودى جز او براى شما نيست، آيا [از پرستش معبودان باطل] نمى پرهيزيد؟
خداوند در سوره مؤمنون به بیان زندگی حضرت نوح میپردازد و تناسب این مطلب با بیان آیات آفاقی و انفسی در سوره مؤمنون این است که خداوند بعد از بیان راههای ایمان و نتیجهی ایمان در زندگی، به شخصیتهایی مثل حضرت نوح که چراغ ایمان را در زندگی بشریت روشن یا روشنتر نمودهاند، اشاره مینماید، زیرا این اشخاص نمونهای هستند از انسانهایی که سختی کشیده و تلاش نمودهاند و فشارهای بسیار زیادی را تحمل کردند، اما مانند کوه ایستادند و تزلزلی در آنها پیدا نشد تا بتوانند ایمان را در دلهای انسانها مستقر کنند.
مهمترین کار حضرت نوح، دعوت برای ایمان به خدا و قیامت بوده است. البته تاریخ بشر گواه این است که همه انبیا برای روشن شدن نور ایمان در زندگی انسانها و تقویت آن آمدهاند. خداوند در چهل و چند مورد به زندگی حضرت نوح در قرآن پرداخته است، مانند سورههای اعراف، هود، مؤمنون، شعرا، قمر و نوح. اما نه به شکل تاریخ نویسان که در چه سالی به دنیا آمده است، یا پدر و مادرش چه کسانی بودند، یا شغل او چه بوده است و...، زیرا دانستن یا ندانستن این مطالب تأثیری در تقرب انسانها به خدا یا دوری آنها از خدا ندارد.
بلکه آنچه که هدف قرآن است، این است که هدایت برای بشر صورت بگیرد. به همین خاطر به ابعادی از زندگی حضرت نوح پرداخته که مایه عبرت برای جهانیان است. البته در مورد سن حضرت نوح نیز در روایات اختلاف است. آنچه که در قرآن ذکر شده، این است که: حضرت نوح 950سال در میان مردم تلاش تبلیغی داشته است. خداوند متعال با بیان زندگی پیامبران به این روش، میخواهد این مطلب را به همه انسانها بفهماند که قصد داستان سرایی برای مردم ندارد، بلکه هدف هدایت است. اینکه زندگی این دنیا یک آزمایشگاه تجربی برای همه انسانهاست. مردمی که به حضرت نوح ایمان آوردند و حرفهای او را باور کردند و سوار بر کشتی شدند، نجات پیدا کرده، به سعادت رسیدند و آنها که راهشان کج شد و ایمان نیاورده و راه مَلاَء و مترفین را پیمودند، غرق شده و به خسران دنیا و آخرت دچار شدند. در حقیقت کسانیکه نور ایمان در دلشان راه پیدا نکند، زندگی خوبی نخواهند داشت و زندگیشان از درون ویران است.
در روایات آمده است که فاصله حضرت نوح و حضرت آدم ده نسل بوده است و حضرت آدم و ادریس قبل از حضرت نوح بوده اند، اما از این دو پیامبر چیزی به عنوان تکلیف و شریعت در دست نیست، چون آنچه که در قرآن ذکر شده این است که: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ...»(بقره/213) مردم[در ابتداى تشكيل اجتماع] گروهى واحد و يك دست بودند [و اختلاف و نزاعى در امور زندگى نداشتند] ، پس [از پديد آمدن اختلاف و نزاع] خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت و برای آنان بر اساس حق كتاب نازل كرد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داورى كند. ...(بقره/213)
بنابراین مردم در ابتدای خلقت، براساس سلامت فطری خود با یکدیگر زندگی میکردند و بین آنها دعوا و نزاع و مکر و فریبی نبود، اما وقتی که دعوا و جنگ بین مردم پیدا شد و اختلاف بهوجود آمد و مردم از فطرت الهی خود فاصله گرفتند، پیامبران الهی مبعوث شدند که اولین آنها حضرت نوح بود. اصول دعوت حضرت نوح، توجه به توحید و دوری از شرک و بتپرستی، تسلیم در برابر خدا و عدم تسلیم در برابر ستمگران، امر به معروف و نهی از منکر، برابری و عدالت و نزدیک نشدن به سمت کارهای زشت و ناپسند، راستگویی و وفای به عهد بود.
حضرت نوح اولین کسی است که جمله «بسم الله» را برای شروع کار قرار داده است، آنجا که با پیروانش سوار کشتی شد، فرمود:
«وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(هود/41)نوح گفت : در آن سوار شويد كه حركت كردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، يقيناً پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است. این درسی است برای ما که همیشه کارهایمان را با نام خدا شروع کنیم و در ارتباط با خدا قرار دهیم و نکته آخر اینکه: خداوند بر حضرت نوح در میان همه عالمیان سلام میفرستد و میفرماید: «سَلَامٌ عَلَىنُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»(صافات/79)
سلام بر نوح در میان همه عالمیان، یعنی جن و انس و روح و ملائکه و این امر حاکی از مقام والا و خاص حضرت نوح در مقابل خداوند متعال است.
پنجره ای به نور
همانطور که در جلسات قبل بیان نمودیم، اهداف انبیاء موارد زیادی را در برمیگیرد که ما به چند مورد آن به همراه سوالاتی که ممکن است به ذهن خطور کند، اشاره نمودیم. در این جلسه نیز چند مورد دیگر از اهداف را ذکر کرده و بقیه آن را به دلیل طولانی شدن مطلب به شما عزیزان محول مینماییم.
اتمام حجت بر بندگان
خدا انسانها را آفرید تا با اختیار خود، راه کمال را طی کنند و اگر سرکشی کردند، آنان را به کیفر برساند. کیفر منحرفان آن گاه رواست که آنان از راه درست و بیراهه آگاه شده باشند و آثار انتخاب یکی از دو راه را دریافته باشند. خداوند پیامبران را میفرستد تا بشر را راهنمایی کنند و حجت را بر او تمام نمایند تا مبادا انسانها در قیامت بهانه آورند که ما نمیدانستیم و راه صواب و خطا را نمیشناختیم، چرا کسی را برای راهنمایی ما نفرستادی تا از او پیروی کنیم.
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِی.(طه/14)«من الله هستم و معبودي جز من نيست، پس تنها مرا عبادت كن، (عبادتي خالص از هرگونه شركي) و نماز را بخوان تا(هميشه) به ياد من باشي.»
پس ارسال پیامبران برای جلوگیری از این بهانهها و تمام کردن حجت است.
رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (نساء/165)
«ما پيغمبران، را فرستاديم تا(مؤمنان را به ثواب) مژدهرسان و(كافران را به عقاب) بيمدهنده باشند، و بعد از آمدن پيغمبران حجّت و دليلي بر خدا براي مردمان باقي نماند...»
در این آیه تصریح شده که هدف بعثت انبیاء، اتمام حجت است.
قضاوت و حکومت
الف) قضاوت: انبیاء علاوه بر آن که اصل حکم خدا را به مردم میرساندند، براساس آن حکم، در میان مردم نیز قضاوت مینمودند.
سوال: آیا همه انبیاء دارای این مقام بودند؟
جواب: ظاهراً این مقام اختصاص به بعضی از انبیاء داشت، از جمله حضرت داوود(ع) که رسماً از سوی خداوند برای قضاوت بین مردم تعیین شد.
وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ(ص/38) «و گروه ديگري از ديوها را در غل و زنجير به زير فرمان او كشيديم(تا از فساد و اذيّت و آزارشان به مردم جلوگيري نمايد).»
در مورد پیامبر اسلام نیز میفرماید:
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيماً(نساء/105)«ما كتاب به حق بر تو نازل كردهايم تا ميان مردمان، طبق آنچه خدا به تو نشان داده است، داوري كني و مدافع خائنان مباش.»
منظور از این حکومت و داوری، قضاوت بین مردم در مورد مشاجرات است.
ب) حکومت: تعدادی از انبیاء، مقامی بالاتر از قضاوت نیز داشتهاند، یعنی رسماً رئیس حکومت و جامعه بودهاند و مردم باید از آنها اطاعت کنند. در بعضی از موارد است که تعدادی از پیامبران خودشان متصدی حکومت نشدند، بلکه از سوی خدا حکومت دیگری را تأیید کردند، چنانکه گروهی از بنیاسرائیل نزد پیامبرشان آمدند(در روایات اسم آن پیامبر«صموئیل» ذکر شده)و گفتند: أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ...(بقره/246)
«آيا آگاهي از جماعتي از بنياسرائيل كه بعد از موسي ميزيستند و در آن وقت به پيغمبر خود گفتند: پادشاهي براي ما انتخاب كن تا(تحت فرماندهي او) در راه خدا جنگ كنيم ... .»
خود صموئیل ملک نبوده است، وگرنه مردم به او نمیگفتند از خدا بخواه که ملکی برای ما بفرستد. پس هر پیامبری اینطور نبوده که از طرف خدا حکومت داشته باشد، ولی به طور قطع و یقین، پیامبر اسلام(ص)چنین بودهاند. از انبیا سابق هم کسانی بودهاند که حکومت داشتند، مثل حضرت سلیمان، که قرآن صریحاً میفرماید: ملک را به او عطا کردیم.
بنابراین یکی از اهداف نبوت که در بعضی از نبوتها تحقق مییابد، این است که حکومت حقی در روی زمین پیاده شود و مردم در زیر چتر آن حکومت حق، هم دنیا و هم آخرتشان اصلاح شود.(مصباح،1389،صص37،36)
مبارزه با مفاسد رایج
همهی انبیا یک هدف مشترک داشتند و آن دعوت به پرستش خدای یگانه بود. همچنین کلیاتی را برای هدایت مردم بیان میکردند، ولی در کنار آن، به مفسدهی خاص زمان خود نیز توجه داشتند. به عنوان نمونه، قرآن در کنار داستان حضرت شُعیب، مسألهی«کم فروشی» را که فساد اقتصادی زمان ایشان بوده، ذکر میکند و حضرت رسالت خاصی در مبارزه با این فساد داشتند.
حضرت شعیب(ع)به قوم(مردم اَیکه) فرمود: وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (شعرا/183)
«و اشياء مردم را نكاهيد(و حقوق ايشان را ضايع نكنيد) و در زمين تباهي نورزيد.»
همچنین در زمان حضرت لوط(ع) نیز رفتار ناشایستی در میان امت او شایع بود که حضرت از جانب خداوند مأموریت داشت با این فساد اجتماعی مبارزه کند. یا مبارزهی حضرت ابراهیم(ع) و پیامبر اکرم(ص) با بتپرستی که منجر به شکستن بتها شد.
تعداد پیامبران
در قرآن، نام 25 نفر از پیامبران آمده و تصریح شده که پیامبران دیگری نیز بوده اند که نامشان در قرآن نیامده و داستانهای آنان بیان نشده است. اما در مورد اینکه تعداد همه ی انبیا چه قدر است، در قرآن مطلبی ذکر نشده، ولی از آیات قرآن استفاده میشود که خداوند انبیاء زیادی را در میان اقوام و امتها مبعوث کرده است.
قرآن کریم میفرماید: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّل...(نحل/36) «ما به ميان هر ملّتي، پيغمبري را فرستاده ايم كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دوري كنید و....»
ما روایاتی داریم که دلالت میکنند خداوند متعال تعداد 124هزار پیامبر مبعوث کرده و سلسله ی انبیاء با حضرت آدم(ع) آغاز و با محمدبن عبدالله(ص) پایان یافته است. حضرت رضا(ع) از پدران گرامیاش از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «خداوند 124هزار پیامبر آفریده، من گرامیترین آنان نزد خدا هستم و فخر فروشی نمیکنم.» (بحارالانوار1403،ص30)
پیامبران اولواالعزم
پیامبران اولواالعزم،آن پیامبرانی هستند که دارای کتاب و شریعت مستقل میباشند و مأموریت یافتهاند که مردم را بر اساس آن هدایت کنند. در حالی که پیامبران غیر اولواالعزم، آنانی میباشند که دارای کتاب و شریعت مستقل نیستند.
علامه طباطبایی چنین بیان میکنند که در میان انبیاء، پنج پیامبر، صاحب شریعت، کتاب آسمانی و احکام اجتماعی بودهاند. این پنج تن عبارتند از: نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) و اینان همان کسانی اند که در قرآن به نام «اولواالعزم»نامیده شده اند:
فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ ...(احقاف/35)«پس(در برابر اذيّت و آزار كافران) شكيبایي كن، آنگونه كه پيغمبران أُولُواالعزم شكيبایي كرده اند، و براي(عذاب) آنان شتاب مكن ...؟»
به اعتقاد ایشان، این پنج پیامبر، افزون بر خصوصیات یاد شده، هر یک در زمان خود، رسالتی جهانی داشته و دعوت آنان به گروه خاصی محدود نمیشده است؛ بر خلاف سایر پیامبران که هر کدام برای گروه خاصی مبعوث شده اند.(طباطبایی،ص142)
منابع:
قرآن.
طباطبایی،محمدحسین،المیزان،(جلد2).
مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار(جلد11)،موسسه الوفاء،بیروت،1403،ص30.
مصباحیزدی،محمدتقی،راه وراهنماشناسی،(چاپ7)،انتشارات موسسهآموزشی و پژوهشیامام خمینی،قم،1389،صص37- 36.
داستان های قرآنی
قرب و منزلت زن و مرد در پیشگاه خداوند
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ ... أَجْراً عَظِيماً (احزاب/35)
مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنانى كه از فرمان خدا اطاعت مىكنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان باخشوع، مردان انفاقگر و زنان انفاق كننده، مردان روزهدار و زنانى كه روزه مىدارند، مردانى كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مىكنند و زنانى كه پاكدامنند، و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مىكنند، خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است.
هنگامى كه «اسماء بنت عميس» همسر «جعفربن ابى طالب» با شوهرش از«حبشه» بازگشت، به ديدن همسران پيامبر(ص) آمد. يكى از نخستين سؤالاتى كه مطرح كرد، اين بود: آيا چيزى از آيات قرآن درباره ی زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه.
«اسماء» به خدمت پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: «اى رسول خدا، جنس زن گرفتار خسران و زيان است! پيامبر(ص) فرمود: چرا؟ عرض كرد: به خاطر اينكه در اسلام و قرآن فضيلتى درباره ی آنها همانند مردان نيامده است.
اینجا بود كه آیهی فوق نازل شد(و به آنها اطمينان داد كه زن و مرد در پيشگاه خدا از نظر قرب و منزلت يكسانند، مهم آنست كه از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامى واجد فضيلت باشند).
قرآن در ادبیات فارسی
در ادامه ی اشارات مولانا به سوره مسد، به ابیاتی بر می خوریم که با ذکر داستانی بس عمیق، کلمه «حبل» را به همان معنای لفظی اش، طناب معنا میکند که با آن، آب از چاه بیرون می آورند، اما در حقیقت رازی پنهان در آن نهفته است.
مردی پارسا در وسط بیابان غرق در عبادت بود. حاجیانی که به کعبه میرفتند، او را دیدند که در جایی خشک و سوزان ایستاده و سرگرم راز و نیاز است. آنها مدتی با حسرت به او نگاه کردند و بالاخره یکی از اهالی کاروان که مردی روشنبین بود، دید که از دست و سر و صورت آن پارسا، قطرات آب میچکد و از او می پرسد:
گفت: هر گاهی که خواهی میرسد؟ بی ز چاه و بی ز حبل من مسد؟(2814)(استعلامی، ج 2، 72)
پارسا با دست به آسمان اشاره کرد و گفت: از آنجاست! سؤال کننده پرسید: ما را از سر این کار آگاه کن. پارسا همان لحظه گفت: خداوندا، سؤال اینان را پاسخ فرما. در همان زمان ابری انبوه آسمان را پر کرد و باران باریدن گرفت. مولانا در ادامه ی حکایت میگوید: همه حقایق هستی در حیطه ی علل و اسباب ظاهری قابل بررسی نیست. باید چشم حقیقت بین را باز کرد و حقایق هستی را بیرون از کمیّات دریافت(زمانی، ج 2، 925) تا بتوان آنچه را با چشم ظاهر نمیتوان دید، فارغ از همه چیز، خوب و درست دید.
در دفتر پنجم مثنوی، این ریسمان را ریسمان شیطان معرفی میکند که به وسیله آن، انسان را از خداوند متعال دور کرده، به سوی خود میکشاند. همه میدانیم که شیطان وقتی از درگاه خداوند رانده شد، از او تقاضا کرد تا به او مهلتی بدهد.
مولانا با استفاده از این مطلب، گفت و گویی را بین خداوند متعال و شیطان بیان میکند که: ابلیس گفت: پروردگارا، برای شکار کردن انسان و گمراه ساختن او، دامی بزرگ و قوی میخواهم. خداوند نیز طلا و نقره و رمه اسبان را به او نشان داد. شیطان پذیرفت؛ اما کمی ناراحت شد. خداوند مظاهر زیبای طبیعت و معادن دلربای طلا و جواهرات را نشان داد. شیطان گفت: باز هم بیشتر میخواهم. خداوند غذاهای چرب و شیرین و نوشیدنیهای گرانقدر و لباسهای ابریشمی به او بخشید و باز شیطان گفت:
گفت: «یا رب! بیش از این خواهم مدد تا ببندمشان به حَبلٍ مِن مَسَد(949)
تا که مستانت که نرّ و پُر دل اند مرد وار آن بندها را بِسکُلند
تا بدین دام و رسن های هوا مردِ تو گردد ز نامردان جدا
دام دیگر خواهم ای سلطان تخت! دام مرد انداز و حیلت سازِ سخت(استعلامی،ج5، 51)
ابلیس گفت: پروردگارا، از این هم بیشتر کمک میخواهم، تا انسانها را با ریسمانی از لیف خرما به بند کشم، گرچه میدانم که عاشقان دلیر و دلاورت که حیران جمال و جلال تو هستند، مردانه آن بندهای استوار هوا و هوس را پاره میکنند و قصد من هم، همین است که مردان طریق تو، از نامردان متمایز شوند... .(زمانی، ج 5، 227)
انسان باید همواره مواظب دامهای شیطانی باشد، چرا که او قسم خورده است انسانها را گمراه کند و هر کسی را هم به وسیلهای. بنابراین مولانا در جایی دیگر این ریسمان را ریسمان حرص و حسد معرفی میکند که در واقع نمادی از دنیا طلبی و دنیا دوستی است:
بسکُـل ایـن حبلـی که حـرص است و حسد یــاد کــن: فــی جیـدِها حَبـلٌ مَسَد(764)(استعلامی، ج5، 43)
اگر میخواهی مانند زن ابولهب، هیزم کش دوزخ و حمالة الحطب نشوی، ریسمان صفات و اخلاق زشت را از گردن روحت پاره کن.(زمانی، ج 5، 229) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
مولانا در دفتر سوم مثنوی، کلمه حبل را به معنی طناب عشق الهی میگیرد که پیوسته ما را به سوی خود میکشاند.
ایشان در این رابطه، داستانی را بیان میکند که از بهترین داستانهای مثنوی است و آن قصه وکیل صدر جهان که متهم شد و برای حفظ جانش از بخارا گریخت و دوباره پس از سالها، به خاطر عشقی که به صدر جهان داشت، به بارگاه او بازگشت و مورد محبت صدر جهان قرار گرفت.
در شهر بخارا، وکیل صدر جهان به جرمی متهم شد و از صدر جهان کناره گرفت و به مدت ده سال، آواره ی شهرها شد. پس از ده سال، از فرط عشق و اشتیاقی که به او داشت، تصمیم گرفت که به دیدار او برود و به این هجران پایان دهد. وکیل عاشق، حرکت میکند تا به بارگاه صدر جهان راه پیدا کند. در این میان، ناصحی به او میگوید: مگر دیوانه شدهای؟! مگر نمیخواهی زنده بمانی؟! زیرا صدر جهان پادشاهی زود خشم و سخت کش است. وکیل عاشق به ناصح میگوید: خاموش باش که زنجیر عشق، استوارتر از آن است که با تیغ اندرز تو گسسته شود. وکیل این را گفت و به راه خود ادامه داد. پس از سپری شدن روزها و شبها، سرانجام به بخارا رسید. همین که دوستانش او را دیدند، وحشت کردند و از سر دلسوزی به او گفتند: زود پنهان شو که صدر جهان، به قتل تو کمر بسته است. وکیل میگوید: مرا از کشته شدن نترسانید که خود، طالب آن هستم. این را گفت و به سوی شاه حرکت کرد. اهالی شهر جملگی هراسان شده، صحنه ی قتل فجیع او را در خیال میپرورند. وکیل بالاخره به اقامتگاه صدر جهان قدم میگذارد و همینکه او را میبیند، مدهوش بر زمین میافتد. اطرافیان شاه میدوند و ظرف آب و گلاب میآورند و به صورت او میزنند تا به هوش آید، اما گویی که پرندهی روح از قفس خاکی او پرگشوده است. آنان نمیدانستد که بیهوشی او از عشق است، نه چیز دیگر. صدر جهان که متوجه ی این لطیفه بود، بدانست که بازگرداندن صحو و هوشیاری بدو تنها با اکسیر عشق و محبت صورت بندد. پس او را بنواخت و به هوشیاری اش آورد.
مراد از وکیل، سالکی است که به واسطه گناه، از قرب کوی او دور می افتد و اسیر عالم صورت میشود، سپس با توبه به سوی او باز میگردد. در مکتب فکری مولانا درِ رحمت حق همواره به سوی بندگان عاصی باز است و رحمت او شامل همگان میشود.
ایشان در ادامهی داستان میفرمایند: عشق پدیدهای یک طرفه نیست که فقط عاشق بر معشوق عشق ورزد، بلکه عشق دو طرف دارد. تا معشوق طالب و خواهان نباشد، هیچ عاشقی به دام عشق گرفتار نمیشود؛ یعنی ابتدا این معشوق است که بر عاشق خود عشق میورزد، سپس بازتاب قلبی او، عاشق را مجذوب خود میکند، منتهی چون عشق معشوق، نهان است، در اذهان ظاهراندیشان چنین مینماید که عشق، تنها از سوی عاشق سر میزند و معشوق، میل و طلبی ندارد.
در واقع عاشق و معشوق استعاره از خداوند متعال و بندهی اوست. خدایی که بندگانش را با تمام ظرایف و دقایق آفریده و همه چیز را برای راحتی و آسایش آنان خلق کرده است و این جذبه ی عشق است که همه را به سوی او میکشاند، هر چند که گریزان از او باشند:
دوست، حق است و کسی کِش گفت او که: «تویی آن من و من آن تو»
گوش دار اکنون که عاشق می رسد بسته عشق او را به حبل من مسد(4618)(استعلامی، ج 3، 211)
دوست حقیقی حضرت حق است و نیز دوست کسانی هستند که خدا در حق آنان گفته است: تو به من تعلق داری و من به تو. خوب گوش کن که این عاشق از راه میرسد، در حالی که عشق، او را با ریسمانی از لیف خرما بسته است.(زمانی، ج 3، 943 و 1171-1175)
1-مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی (ج2،3و5،چاپ6) به کوشش محمد استعلامی، زوار، تهران،1372.
2- زمانی کریم، شرح جامع مثنوی معنوی( دفتر دوم،سوم و پنجم، چ هفتم) انتشارات اطلاعات، تهران، 1383.
پرسش و پاسخ های قرآنی
الف) حسابرسی از اعمال
خداوند در دنیا، امکانات و قوا و استعدادهایی در اختیار انسان قرار داده است که با بهکارگیری صحیح آن میتواند مراتب کمال را طی کند و براساس همان قوا و استعدادها در قیامت نیز از او مطالبه خواهد شد که با نعم الهی چگونه رفتار نمودی«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(تکاثر/8) سپس در آن روز(همه شما) از نعمتهایی که داشتهاید، بازپرسی خواهید شد.
دنیا سرای عمل است، هر کس میتواند قوای خود را به کارگیری و تا اوج بندگی حضرت حق بالا رود و یا میتواند از همان قوای الهی سوء استفاده کرده و در اسفل السافلین و در دوره ی عمیق بندگی شیطان سقوط کند.
آنچه مسلم است اینکه: باید روز قیامت در محضر دادگاه خداوندی حاضر شده و حساب اعمال خود را یک به یک رسیدگی نماید.
در قیامت از همه ی اعمال انسان بازخواست و سوال میشود. «وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(نحل/93) «یقیناً شما از آنچه انجام میدادید، بازپرسی خواهد شد.»
در میان اعمال انسان، بعضی از کارها به قدری عالی است که حتی گناهان را به خوبی تبدیل میکند و یا بعضی گناهان به قدری خطرناک است که سبب میشود کارهای خوب هم از بین رفته و حبط گردد.(قرائتی، محسن، 1383، اصول عقاید، تهران، انتشارات فرهنگی، ص 619)
این محاسبه روی همه جزئیات و ریزه کاری های حرکات ظاهر و باطن به نحو بسیار دقیق و عمیق و منظم و سریع در جریان است که اگر انسان به خوبی این محاسبه را درک کند، نیمی از حقایق برای وی روشن میشود و بخشی از مسائل که به نظر پیچیده میآید، تفسیر میگردد.
در عین حال روشن است که سوال خداوند برای کشف مطالب پنهان و پوشیده ای نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است و ذره ای در آسمان و زمین از علم بی پایان او مخفی نیست، بنابراین سوال به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتی اعمالش پی ببرد و یا به عنوان یک نوع مجازات روانی است، زیرا بازجویی از کارهای خلاف، آن هم همراه با سرزنش و ملامت، آن هم در جهانی که انسان با حقایق نزدیکتر و آگاهتر میشود، دردناک و زجرآور است، بنابراین در حقیقت، این پرسشها بخشی از مجازات آنهاست، ضمناً عمومیت «عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» نشان میدهد که از همهی اعمال آدمی بدون استثنا سوال خواهد شد و این خود درسی است برای همه ی انسانها که لحظه ای از اعمال خود غافل نمانند.(تفسیر نمونه، ج11، ص 135- 13)
بنابراین سوال از نعمتهای مادی حتی جزئی، برای آن است که چرا این نعمتها در راهی که باید قرار گیرد که همان بندگی خدا و اطاعت اولیای معصوم(ع) است، قرار نگرفته، وگرنه کسانی که از نعمتهای مادی در راه خدا بهره گرفته باشند، هرگز مورد سوال قرار نخواهند گرفت.
علامه طباطبایی میفرماید: اگر از نعمت نان و آب هم سوال میشود، به علت آن است که نیرویی که از این نعمتها باید در راه رضای خدا و پیامبران خدا صرف شود، به جای خود مصرف شده است یا نه، وگرنه نعمت نان و آب به خودی خود مورد سوال قرار نمیگیرد(طباطبائی، محمدحسین، 1374، المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین قم، ج20 ، 499)
و یا آنکه انسان در قیامت حتی از ظلمی که به حیوانات کرده است، مورد سوال قرار میگیرد. پیامبر(ص) شتری را دید که زیر بار بسته شده است. فرمود: صاحب این حیوان برای حساب قیامت خودش را آماده کند.(مجلسی، محمدباقر، 403، بحارالانوار، بیروت، لبنان، ج7، ص276)
علوم قرآنی
جمع آورى قرآن توسط حضرت على بن ابى طالب(ع)
در این شماره، به دوره نگارش قرآن پس از رحلت پیامبر(ص) از اهتمام شخصيتى چون علىبن ابى طالب(ع) بدين كار، اشاره خواهیم نمود.
على(ع) كه بزرگترين شخصيت پس از پيامبر اكرم(ص) و در همه صحنه ها پيشتاز و پيشگام بود و از آغاز نزول وحى، سايه به سايه در خدمت پيامبر(ص) کتابت وحى را نيز به طور مداوم بر عهده داشت، در واپسين روزهاى حيات پربركت رسول گرامى اسلام، از جانب آن حضرت مأمور به جمع آورى قرآن گردید.
ابنمسعود، كه خود صحابى بزرگ پيامبر بود، گفت: احدى را چون علىبنابى طالب(ع) آشناتر به قرائت قرآن نديدم.(بحار الانوار، ج 89، ص 53.)
ابوبكر حضرمى از امام صادق(ع) روايت كرده است كه پيامبر به على(ع) فرمود: يا علي، القرآن خلف فراشي في المصحف والقراطيس، فخذوه واجمعوه ولاتضيعوه كما ضيعت اليهود التوراة:
اى على، اين قرآن در كنار بستر من، ميان صحيفهها و حرير و كاغذها قرار دارد، قرآن را جمع كنيد و آن را آنگونه كه يهوديان، تورات خود را از بين بردند، ضايع نكنيد (بحار الانوار، ج 89، ص 48; زنجانى، تاريخ القرآن، ص 44. )
و اين گونه بود كه علىبنابى طالب پس از رحلت پيامبر(ص)، مهمترين وظیفه ی خويش را جمعآورى قرآن قرار داد. پس از رحلت پيغمبر اكرم، على(ع) كه به نص قطعى و تصديق پيامبر اكرم(ص) از همهی مردم به قرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع کرد و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت و مصحفى را كه نوشته بود، به شترى بار كرده، نزد مردم آورد و به آنان نشان داد. (قرآن در اسلام، ص 191).
از ابنعباس در ذيل آيه «لاتحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه» نقل شده كه علىبنابى طالب پس از مرگ پيامبر(ص)، قرآن را به مدت شش ماه جمع آورى نمود(بحار الانوار، ج 89، ص 51. 4.)
ویژگیهای مصحف على(ع)
مصحفى را كه على بن ابى طالب(ع) جمع آورى نمود، نسبت به ديگر مصاحفى كه قبلاً وجود داشت و يا بعداً به وجود آمد، از امتيازات فراوانى برخوردار بود. برخى از آنها بدين قرار است :
1ـ ترتيب سوره ها به همان ترتيب نزول، تنظيم شده بود. سيوطى در الاتقان، ضمن بيان اين مطلب، مىگويد: اولين سوره، اقرا، سپس مدثر، سپس نون، بعد از آن مزمل و به همين ترتيب، تبت، تكوير تنظيم شده بودند.
شيخ مفيد نيز در مسايل سرويه، تأليف قرآن علىبنابى طالب را به همان ترتيب نزول مىداند كه سوره مكى بر مدنى و آيه منسوخ بر ناسخ مقدم بوده و هرچيز در جاى خويش قرار داده شده (استبحار الانوار، ج 89، ص 7)
2ـ قرائت مصحف علىبنابى طالب دقيقاً مطابق با قرائت پيامبر(ص) بوده است.
3ـ اين مصحف مشتمل بر اسباب نزول آيات، مكان نزول آيات و نيز اشخاصى كه در شأن آنها آيات نازل گشتهاند، بوده است.
4ـ جوانب كلى آيات به گونهاى كه آيه، محدود و مختص به زمان يا مكان يا شخص خاصى نگردد، در اين مصحف روشن شده است(ر.ك: التمهيد، ج 1، ص 228 و 29)
سرنوشت مصحف على بن ابى طالب (ع)
در روايات شيعه آمده است: على بن ابى طالب (ع) پس از جمع آورى قرآن، آن را نزد مردم كه در مسجد جمع بودند، آورد و پس از آن كه قرآن را در ميان آنان قرار داد، چنين فرمود: پيامبر فرمود: من در ميان شما چيزى را به جاى مىگذارم كه اگر به آن تمسك نماييد، هرگز گمراه نگرديد؛ كتاب خدا و عترت (اهل بيت) من.
آنگاه على (ع) خطاب به آنان گفت: اين كتاب است و من هم عترتم. در اين هنگام، شخصى برخاست و گفت: اگر نزد تو قرآنى است، پيش ما نيز قرآنى همانند اوست. ما را نيازى به كتاب و عترت نيست. آن حضرت پس از آن كه حجت را بر آنان تمام كرد، كتاب را برداشت و برگشت(بحار الانوار، ج 89، ص 40 و 52)
در مورد سرنوشت اين مصحف، بعضى بر اين عقيده اند كه به عنوان ميراثى نزد امامان است و از امامى به امام ديگر مىرسد.
در روايتى، طلحه از على (ع) در مورد مصحفش و اين كه پس از خود به چه كسى آن را واگذار مىكند، سؤال مىنمايد. على(ع) مىفرماید: مصحف خود را به همان كسى كه پيامبر به من دستور داده مىدهم، به فرزندم حسن كه پس از من، وصى من و از همه به من اولى است. فرزندم حسن، مصحف را به فرزند ديگرم حسين مىدهد و پس از او در دست فرزندان حسين(ع) يكى پس از ديگرى قرار خواهد گرفت(بحار الانوار، ج 89، ص 42)
به عقيده برخى از محققان، قرآنها يا نسخه هايى از قرآن كه منسوب به على بن ابى طالب (ع) است و در بعضى از موزه ها و كتابخانه ها موجود است، نمىتوانند از نظر تاريخى و شواهد و قراين، متعلق به آن حضرت باشند(ر.ك: سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص 413-418)
منابع
1- البرهان فى علوم القرآن: محمد بن بهادر عبدالله زركشى. تحقيق عبدالرحمن مرعشلى، حمدى ذهبى و ابراهيم
2- معرفت،محمدهادی، التمهيد فى علوم القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم.
3-سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن ابوبکر، الاتقان فى علوم القرآن، دارابن كثير، دمشق، بیروت، 1414ق.
4- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، الوفاء بیروت، 1403ق 1983م.
5ـ پژوهشى در تاريخ قرآن كريم: محمد باقر حجتى. تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365.
6-طباطبائی، علامه محمدحسین، قرآن در اسلام.
7- زنجانی، ابوعبدالله، تاريخ القرآن، تحقيق محمد عبدالرحيم، دارالحكمه، دمشق، 1410ق 1990م.
8ـ رامیار، محمود، تاریخ قرآن، سپهر، تهران، 1362_