قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: سبا شماره سوره: 34 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 54 تعداد کلمه : 882 تعداد حروف : 1512
معنی : نام قومي كه در زمان سليمان(ع) مي زيستند و حاكمشان
علت نام گذاری : آيه 15 اين سوره مي باشد كه بخشي از داستان قوم سبأ را در رابطه با سليمان نقل مي كند، همان قومي كه حاكمشان زني به نام «بلقيس» بود. قوم سبأ خورشيدپرست بودند. شهر سبأ كه قوم سبأ در آن مي زيستند، شهر بسيار زيبا و سرسبزي بود، اما قوم سبأ به سبب ناسپاسي، از نعمت هاي الهي سوء استفاده كردند و خداوند نيز سيل ويرانگري معروف به«سيل عرم» بر آنان فرستاد كه نابودشان كرد.
نام های دیگر: ندارد
محتواي سوره :
• توحيد و بخشي از نشانه هاي خدا در هستي و صفات او.
• معاد و بحث هاي متنوع در اين زمينه.
• مسأله نبوت پيامبران پيشين، به ویژه پيامبر اسلام(ص) و رسالت جهاني ايشان در آيه 28 و پاسخ به بهانه جويي هاي دشمنان درباره او.
• نمونه اي از معجزات پيامبران پيشين.
• حمايت از رسول خدا حضرت محمد(ص) در دعوت الهي اش.
• بيان نعمت هاي بزرگ خدا و سرنوشت شكرگزاران و كفران كنندگان.
• شرح گوشه اي از زندگي سليمان و قوم سبأ كه بر اثر كفران نعمت هاي بي حساب الهي، زندگي شان درهم كوبيده شد.
• دعوت به تفكر و انديشه و ايمان و عمل صالح و تأثير اين عوامل در سعادت بشر.
• طرح برنامه جامع براي تربيت پيروان حق.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، سي و چهارمين سوره است و به ترتيب نزول، پنجاه و هفتمين سوره است كه بعد از سوره «لقمان» و قبل از سوره «زمر» نازل شده است.
داستان های سوره: معجزات داوود: 10، سيل عرم و سد مأرب: 15 تا 20.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «كسي كه سوره سبأ را بخواند، در قيامت تمام پيامبران و رسولان رفيق و همنشين او خواهند بود.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ ...قَالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ...(آیات 23الی 26 سوره مومنون)
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم . گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد كه معبودى جز او براى شما نيست، آيا [از پرستش معبودان باطل] نمى پرهيزيد ؟(23) سران و اشراف كافر قومش گفتند : اين جز بشرى مانند شما نيست كه مى خواهد بر شما برترى جويد و اگر خدا مى خواست [پيامبرى بفرستد] قطعاً فرشتگانى [را به پيامبرى] مى فرستاد، ما اين [سخنانى] را [كه نوح مى گويد] از فرهنگ پدران پيشين خود نشنيده ايم. (24) او نيست جز مردى كه [نوعى] ديوانگى در اوست؛ بنابراين نسبت به او تا مدتى منتظر بمانيد[كه بميرد يا از ديوانگى رهايى يابد. ] (25) [نوح] گفت: اى پروردگار من، مرا در برابر تكذيب آنان يارى ده.
محور دعوت همه انبیاء از اولین تا آخرین، یک کلمه بود و آن اینکه: مردم بنده ی خدا بوده و خدای متعال را بندگی کنند. حضرت نوح نیز مردم را 950 سال به سوی خدا و بندگی خدا هدایت و رهبری کرد و در این راه، سختی های زیادی را متحمل شد.
در مقابل این دعوت به سوی حق، مخالفان حضرت نوح مَلَاء و مترفین بودند که مردم را وادار می کردند که از حضرت نوح پیروی نکنند و ایمان نیاورند. مَلَاء و مترفین در هر جامعه ای وجود دارند که همان ثروتمندان جامعه و قدرتمندان جامعه می باشند که دارای امتیازاتی هستند.
این افراد کسانی هستند که در جامعه چشم پرکن می باشند و برای خود دبدبه و کبکبه ای دارند و همیشه در مقابل همه انبیاء ایستادند. البته ثروتمندان کافر و بی ایمان جامعه بودند که در مقابل انبیاء می ایستادند و به ملاء و مترفین معروفند، ولی ثروتمندان باایمان هم که تمام سرمایه شان را در راه خدا خرج کنند هم وجود داشته و دارند و مخالف دعوت دین خدا نیستند. به هرحال، ملاء و مترفینی که در مقابل حضرت نوح می ایستادند، استدلال شان این بود: این پیامبر بشری مثل خودمان است. اگر خدا می خواست، ملکی می فرستاد و نوح فقط می خواهد بر مردم فضیلت و برتری پیدا کند و به دنبال پست و مقام است. ما نشنیدیم که خدا فرستاده ای از جنس خودمان بفرستد. این ثروتمندان روزی نزد حضرت نوح رفتند و به ایشان گفتند: اگر فقرا و مستمندان را از نزد خودت دور کنی، ما به تو ایمان می آوریم که حضرت در جواب فرمودند: اگر من این افراد را از دست دهم، نمی توانم به شما اعتماد کنم. حضرت نوح خیلی محکم و با اراده به هدایت ادامه می داد و از هیچ چیز هم خسته نمی شد. او را مسخره می کردند، تهمت می زدند، اذیت می کردند، ... اما نوح محکم ایستاده بود، تا جایی که به او می گفتند وعده عذابی که می گویی اگر ما ایمان نیاوریم نازل می شود، اگر راست می گویی آن را بفرست به او می گفتند: نوح نوعی از دیوانگی دارد، صبر کنید تا حالش خوب شود.
پدرها دست پسرانشان را می گرفتند و به نزد حضرت نوح می بردند و می گفتند: هرگاه ما مردیم و شما زنده بودید، از این دیوانه پیروی نکنید. تا زمانی که حضرت نوح به خداوند فرمود: خدایا، هیچ راهی برای هدایت و نجات این مردم ندارم و به هیچ طریقی هدایت نمی شوند، پس مرا در مقابل این تکذیب ها کمک کن. حضرت نوح از خدا استمداد طلبید و خداوند متعال نیز فرمود: نعم المجیب هستیم، یعنی پاسخ دهنده خوبی می باشیم، البته وقتی انسان ملاک و دلیل درستی برای تقاضایش داشته باشد.
حال، آن ملاک چیست که باعث می شود خداوند متعال پاسخ خوبی دهد. پاسخ این است که: حضرت رسول(ص) فرمود: خداوند فرمود که به عزت و جلالم قسم، اگر بنده ای خواسته ی مرا بر خواسته ی خودش مقدم دارد، ملائکه ام را نگهبان او قرار می دهم و آسمان ها و زمین را متکفل روزی او می کنم و در روابطی که با انسان های دیگر برقرار می نماید، به دنبال و پشت سر او هستم و او را یاری می رسانم.
اما اگر انسانی خواسته خودش را به خواسته خداوند ترجیح دهد، کارش را پریشان می کنم، دنیایش را برای او نابسامان می نمایم دلش را مشغول همین دنیا می کنم، از دنیا هم به همان مقدار که مقدرش کردم، به او می رسانم. بنابراین از خداوند بخواهیم که ما را یاری رساند که همیشه خواسته ی او را بر خواسته خود مقدم داریم تا دلمان به نور ایمان، تقوا، اخلاص و معرفت روشن شود.
در پی مباحث نبوت، این جلسه به مبحث راههای شناخت پیامبران می پردازد و توضیحاتی را پیرامون آن خواهیم داد.
حکمت الهی اقتضاء دارد که پیامبرانی از سوی خداوند برای هدایت مردم برانگیخته شوند تا زمینه ای برای راهیابی انسان ها به کمال و سعادت حقیقی خویش فراهم شود. از آن جایی که فطرت بشر ایجاب می کند که هیچ ادعایی را بدون دلیل نپذیرد، هر کس مدعایی را بدون دلیل بپذیرد، برخلاف فطرت انسانی خویش عمل کرده است، بنابراین راههایی برای شناخت پیامبران حقیقی وجود دارد که می تواند ادعای نبوت آنها را اثبات کند، همان ادعای نبوتی که عظیمترین ادعاست و بشر می تواند داشته باشد، زیرا در طول تاریخ، مدعیان دروغین پیامبری کم نبوده اند و چه بسیار گمراهی هایی که در پی پیروی از چنین مدعیانی، در میان جوامع بشری رواج یافته است؛ به ویژه این که انگیزه های شخصی فراوانی همچون شهرت طلبی، جاه طلبی و... برای رسیدن به این مسند و جایگاه وجود دارد. در این صورت، گروه زیادی از مردم در شناسایی پیامبران حقیقی ناکام می مانند و از هدایت الهی محروم می شوند و در نتیجه، با نقض غرض خداوند روبه رو خواهیم بود. بنابراین برای این که غرض از بعثت پیامبران نقض نشود، لازم است راهی برای بازشناسی پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین نبوت وجود داشته باشد.
سه راه عمده برای شناسایی پیامبران الهی وجود دارد که عبارتند از: گواهی پیامبر پیشین، معجزه، گواهی قطعی مجموعه ای از قراین و شواهد.
1)گواهی پیامبران پیشین
درصورتی که پیامبر سابق، که نبوتش به اثبات رسیده، از بعثت پیامبر بعد از خودش خبر دهد و خصوصیات او را به طور کامل بیان کند، پیامبری او نیز به اثبات می رسد. چنانکه در مورد پیامبر اسلام این چنین شده است.پیامبران گذشته به آمدنش بشارت دادند و بشارت های آنها در کتابهایشان به ثبت رسیده است.
قرآن این مطلب را از قول حضرت عیسی(ع) نقل می کند: «آن زمان که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده ی خدا به سوی شمایم، تورات کنونی را تصدیق می کنم و بشارت می دهم به پیامبری که پس از من می آید و نام او «احمد» است.»
معجزه: درخواست معجزه، بهترین و مطمئن ترین راه شناخت پیامبران است. پیامبران مدعی هستند که با خدای متعال و جهان غیب ارتباط دارند و از سوی خدا مأموریت یافته اند که پیامهای او را دریافت کرده و به مردم ابلاغ نمایند و در ارشاد و هدایت آنان بکوشند. این ادعای بزرگی است که بدون وجود گواه و دلیل معتبر، سخن آنها را نخواهند پذیرفت. بنابراین باید برای اثبات مدعای خود، گواه و دلیل داشته باشند که بزرگترین دلیل آنها «معجزه»است.(امینی،ص128)
معجزه در لغت و اصطلاح:
در لغت عبارتند از: فوت و از دست دادن؛ ناتوان یافتن و ناتوان کردن.
در اصطلاح عبارتند از: امری خارق العاده که با ادعای نبوت مطابقت داشته و همراه با تحدی (مبارزه طلبی و دعوت به مقابله)است.(جوان آراسته،ص255)
سوال: چگونه به معجزه بودن کاری پی ببریم؟
جواب: برای این امر نشانههایی است که در صورت وجود آن، بدین وسیله میتوان قبول کرد که معجزه می باشد.
آن نشانه ها عبارتند از:
1)معجزه، مغلوب هیچ عامل قوی تری واقع نمی شود: نه عامل طبیعی می تواند آن را باطل کند و اثرش را از بین ببرد و جلویش را بگیرد و نه عامل ماورای مادی. به عنوان مثال، اگر مرتاضی در اثر ریاضت های زیاد، یک قدرت نفسانی پیدا کرده که می تواند کارهایی برخلاف مجاری عادی طبیعت انجام دهد؛ مثلاً دست بلند می کند جلوی قطاری که در حال حرکت است و قطار می ایستد، ولی چنین قدرتی هیچگاه در مقابل معجزه تاب مقاومت ندارد.(مصباح یزدی،ص59)
2)معجزه قابل تعلیم و تعلم نیست: یعنی درسی ندارد که کسی بخواند و یاد بگیرد و ریاضتی ندارد که کسی بکشد و دارای معجزه شود، بلکه یک موهبت الهی است که خدا به هر کس بخواهد مرحمت می کند.(همان)
با توجه به مطالبی که بیان کردیم، در اینجا سوالی را مطرح می کنم که علاقه مندم همه درباره ی آن فکر کنند و در جلسه آینده، به پاسخگویی آن بپردازیم.
سوال: آیا معجزه داشتن انبیا ضرورت دارد؟
منابع:
1-امینی،ابراهیم،پیامبری و پیامبر اسلام(ص)(چاپ سوم).انتشارات موسسه بوستان،قم.1386.
2- جوان آراسته،حسین.درسنامه علوم قرآنی(چاپ9).انتشارات موسسه بوستان کتاب.قم.1385.
3- مصباح یزدی،محمد تقی.راه و راهنماشناسی(چاپ هفتم).انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).قم.1389.
داستان های قرآنی
ماجرای لیله المبیت
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره/207)
بعضى از افراد با ايمان و فداكار (همچون على(ع)) در«ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر(ص)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى» مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام(ص) تصميم گرفت مهاجرت كند، براى اداى دين هاى خود و تحويل دادن امانت هايى كه نزد او بود، على(ع) را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار«ثور» برود و مشركان اطراف خانه ی او را براى حمله به او محاصره كرده بودند، دستور داد على(ع) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى(برد حضرمى) كه مخصوص خود پيغمبر بود، روى خود بكشد. در اين هنگام خداوند به «جبرئيل» و «ميكائيل» وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر قرار دادم. كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد. هیچ کدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اكنون على(ع) در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد، به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد.
هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على(ع) نشسته بودند، جبرئيل مى گفت: «بهبه، آفرين بر تو اى على! خداوند بهواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند.»
در اين هنگام، آيه فوق نازل شد و به همين دليل، آن شب تاريخى به نام «ليلة المبيت» ناميده شده است.
قرآن و ادبیات فارسی
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ(١) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ(٢) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ(٣)
با توجه به اینکه میلاد پربرکت بانوی دو عالم خانم فاطمه زهرا(س) را پشت سرگذاشته ایم، برآن شدیم به تفسیر سوره کوثر که بنابر روایات متعدد، در شأن آن بانوی مکرمه نازل شده است، بپردازیم. همانگونه که می دانیم، مولانا از آیات استفاده ی خاص می کند تا از این طریق، اندیشه هایش را بیان کند. ایشان از معنای کوثر که مفسران برای آن وجوه بسیار نقل کرده اند، تنها معنی«خیر کثیر» را مدنظر قرار داده است و این معنا را در ضمن داستانی بیان میکند.
شخصی ادعای پیامبری می کرد و می گفت: من از همه پیامبران برتر و فاضلترم. گردن او را بستند و پیش شاه بردند و از شاه خواستند تا به سختی او را مجازات کند. شاه وقتی او را نگاه کرد، دید بسیار لاغر و رنجور است و با یک سیلی خواهد مرد، بنابراین تصمیم گرفت به نرمی با او صحبت کند. از او پرسید: آیا جا و مکانی داری؟ آیا میل به غذا داری؟ امروز چه خورده ای که اینگونه سخن می گویی و ادعای پیامبری می کنی؟ آن مرد گفت: اگر لقمه نانی داشتم که ادعای پیامبری نمی کردم!
مولوی در ضمن این داستان، اصل تقابل دعوت انبیای الهی و حق ستیزان را به نحو ماهرانه ای طرح کرده و از زبان او (مردی که ادعای پیامبری می کرد) پاسخ رسولان الهی را به منکران بیان کرده، می فرماید:
این مردم کجا و پیغمبران الهی کجا؟! این مردم عاشق زن و طلا هستند، اگر به آنان بگویی که در فلان جا، زیبارویی تو را می خواند، آنان همۀ موجودیت خود را در مقابل این نوید از دست می دهند، اما اگر تو پیغامی مانند عسل صاف و پاکیزه از خدا بیاوری و بگویی: ای انسان های متعهد، به سوی خدا رهسپار شوید و ... ؛ به قصد ریختن خون تو برمی خیزند و جان و سرت را به باد فنا می دهند. شاه از آن مرد در مورد وحی می پرسد که وحی چیست؟ آن شخص گفت: ای پادشاه! تو بگو چه چیزی است که از دست پیامبر برنمی آید؟
نه تو اعطیناک کوثر خوانده ای؟ |
|
پس چرا خشکی و تشنه مانده ای؟1234 |
مگر تو آیه «کوثر به تو عطا کردیم» را نخوانده ای؟ پس چرا خشکیده و تشنه لب مانده ای؟ اگر منظور از «کوثر» را درک کرده ای، پس چرا درخت وجودت خشکیده و روحت تشنه مانده است؟ پس با آب عرفان و یقین خود را سیراب کن. یا شاید تو ای بیمار دل، مانند فرعونی، که کوثر برای تو مانند رود نیل، خونین و ناگوار شده است!
توبه کن و از هر دشمنی که آب کوثر در وجود خود ندارد، بپرهیز. یعنی با هرکس که در روح و کالبد خود آب کوثر عرفان و عمل صالح ندارد، حشر و نشر نکن، اما هر کس را دیدی که چهره اش از این آب، سرخ و با طراوت شده، بدان که او اخلاق محمدی دارد، پس با او حشر و نشر کن و انیس او شو و با این مصاحبت به کمال خواهی رسید.(2)
در جای دیگری از مثنوی، مولانا می خواهد انسان را متوجه وجود خود کند و این هشدار را بدهد که:
تاج کرّمناست بر فرق سرت |
|
طوق اعطیناک آویز برت3575 |
ای انسان، تو می توانی انسان کاملی باشی و گوهر و ارزش وجودی ای در توست که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. ای کسی که عقل و تدبیرها و هوش ها، غلام توست، چرا خود را اینچنین ارزان می فروشی؟ خدمت کردن به تو بر جمیع موجودات هستی واجب است. چرا باید جوهر از عرض طلب یاری کند؟ دریغا که دانش را از کتابها طلب می کنی، دریغا که لذت را از شیرینی می جویی. پس به علم مستعار بسنده مکن که دانش حقیقی در کتاب روح آدمی است.
تاج کرمنا بر سر تو نهاده شده و گردن بند عطایای ربانی بر سینه ات آویزان است. تو کسی هستی که خداوند فرمود: ما به تو کوثر را بخشیدیم. (همانگونه که میدانیم انسانها مورد خطاب واقعی حضرت حق هستند و قرآن پیوسته بر همگان نازل می شود، اما انسان ها به مقدار ظرف وجودی خودشان از آن بهره می برند.) مولوی مراد از کرمنا و اعطیناک در این بیت را، کرامت و عطایای الهی دانسته، می فرماید: ای انسان، تو کسی هستی که خداوند «خیر کثیر» را به تو عطا کرده است، پس قدر آن را خوب بدان و آن را هدر نده. تو در والاترین درجه ی شرافت و کرامت قرار گرفته ای، شایسته تو نیست که به پدیده ای طبیعی مقید شوی و خود را محتاج آنها بدانی... .(4)
1- زمانی،کریم، شرح جامع مثنوی معنوی (دفتر 5، چاپ هفتم) انتشارات اطلاعات تهران.1383. ص345؛ جعفری محمدتقی، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی (جلد 11، چاپ یازدهم). انتشارات اسلامی تهران. 1367. صص 366_364.
2- مولانا جلال الدین محمدبلخی. مثنوی معنوی. به کوشش محمداستعلامی(جلد5، چاپ ششم). زوّار. تهران 1372. ص 64.
3- همان. ص72.
4- زمانی، کریم، ص 981، جعفری محمدتقی. تفسیر ونقد تحلیل مثنوی(جلد 12، چاپ یازدهم). همان. ص 502.
پرسش و پاسخ قرآنی
از نظر آیات و احادیث، نه تنها اعمال مورد سوال قرار می گیرند بلکه نیات نیز مورد حسابرسی واقع میشوند.
چنانکه حضرت علی(ع) میفرمایند: «اَلاَعمال ثِمارُ النیّاتِ» (کردارها ثمره نیتها هستند.)(تمیمی آمدی، عبدالواحد، 1378، غررالحکم وتفسیر درالحکم، سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ص 292)
و همچنین رسول خدا(ص) می فرماید:«یُحشَرُ الناسُ علی نیّاتِهِم» مردم مطابق نیت های خود محشور می شوند.(شعله، محمدبن احمد، 422ق، کنرالعمل، بیروت، نشردارالکتب، ص7245)
حال سوال این است که حسابرسی از نیات چگونه انجام می پذیرد؟
ب) حسابرسی از نیات
نیت به معنای انگیزه و آگاهی و توجه به هدف است، چنانکه پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «لاعمل الا بنیه» هیچ عملی دارای ارزش نیست، مگر به واسطه «نیت»(صفار، محمدبن حسین، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، ناشر مکتبه المرعش النجفی، ج1، ص11.)
همه اعمال و کردار آدمی در صورتی ارزش دارد که مبتنی بر نیت باشد، البته نیتی که مبتنی بر اخلاص باشد، یعنی انگیزه ی انسان فقط خدا و نزدیکی به او باشد. آنجا که خداوند میفرماید: «وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ» و آنچه در درون سینه هاست، آشکار میگردد. (العادیات/10)
منظور از «و حُصّل حصیل ما فیالصدور» برملا شدن نهانی هایی است که هر کس در باطن خود پنهان کرده و در آن روز باطن ها ظاهر می شود که هر فردی همانطور که به حساب ظاهرش رسیدند و جزای اعمال ظاهرش را دادند، به حساب باطنش هم برسند و جزای آن را نیز بدهند. (المیزان، ج20، ص592)
پس میتوان گفت که تنها اعمال ظاهری نیستند که مورد سوال واقع می شوند، بلکه نیات و مقاصد انسان نیز در قیامت مورد محاسبه قرار می گیرد.
نیت امری صددرصد باطنی است که از اراده، اختیار و قصد آدمی سرچشمه می گیرد.
منویّات و ملکات نفسانی انسان مورد حسابرسی خداوند می باشد و خداوند در اظهار و کتمان کردن نیات آدمی یکسان حسابرسی می کند. (طبرسی، فضلبن حسن، 1377، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، مشهد، آستان قدس، ج1، ص371)
چنانکه می فرماید: «...وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ....» ... اگر آنچه در دل دارید، آشکار سازید یا پنهان خداوند شما را بر طبق آن محاسبه می کند. (بقره/284)
در تفسیر قمی، از امام رضا(ع) نقل شده: هنگامی که قیامت برپا شد، بنده ی مومن در مقابل خدای تعالی نگاه داشته شده و توقیف می گردد و نامه ی عمل را مأمورین الهی به دستش می دهند. آن شخص در نامه نگاه می کند،
اول گناهان و کارهای بد به چشم او می خورد، وحشت کرده و رنگ از رخسارش پریده و چون بید به خود می لرزد و ضجه میزند و سپس نگاهش به اعمال صالح و کارهای نیک و طاعت می افتد و چشمش روشن شده و خوشحال می شود و بعد ثواب هایی را که پروردگار مهربان به او ارزانی داشت، می بیند و بر شادی او افزوده می شود، سپس خداوند متعال به ملائکه دستور می دهد به نامه هایی که در آن برای صاحبانشان بدون عمل ثواب نوشته ایم، بیاورید. آنان نامه ها را آورده و صاحبشان آن ها را می خوانند و با تعجب می گویند: خدایا، به جلالت قسم شما آگاهید که ما هرگز هیچ کدام از این کارهای نیک را انجام نداده ایم، پس چگونه آنها را در نامه ی عمل ما ثبت فرموده اید؟ خدای دانا و حکیم در پاسخ می فرماید: راست می گویید، ولی شما این کارهای نیک را در دنیا نیت کرده اید، لذا ما برای شما نوشتیم.(تفسیر قمی، ج2، ص26)
حالات قلبی انسان دو گونه است: گاهی خطور است که بدون اختیار چیزی به ذهن می آید و انسان هیچگونه تصمیمی بر آن نمی گیرد که آن خطور، گناه نیست، چون به دست ما نیست، اما آن حالات روحی که سرچشمه ی اعمال بد انسان می شود و در عمق روان ما جایگاه دارد، مورد مؤاخذه قرار میگیرد.
انسان در برابر روحیات، حالات و انگیزه هایش مسئول است و این مطلب مکرر در قرآن آمده است.(قرائتی، محسن، 1383، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ج1، ص460)
از آن جمله: «یواخذکم...قلوبکم»خداوند شما را به آنچه دلهای شما کسب نموده است، مؤاخذه میکند. (بقره/225)
علوم قرآنی
در شماره گذشته، به جمع آورى قرآن توسط حضرت على بن ابى طالب(ع)، ویژگی های مصحف على(ع)،
سرنوشت مصحف على بن ابى طالب(ع) اشاره شد. در این شماره، به مسأله جمعآورى قرآن در زمان خليفه اول پرداخته می شود. قبل از وارد شدن به مبحث اصلی، باید به عنوان مقدمه به این مسأله اشاره کنیم.
يكى از بحث انگيزترين مباحث تاريخ قرآن این است كه قرآن شناسان را به دو گروه تقسيم نموده است: گروهى كه معتقد به جمع آورى قرآن - به همين ترتيب كنونى- در زمان رسول خدا(ص) هستند و گروهى كه جمع آورى رسمى قرآن به صورت مصحف و ميان دو جلد(بين الدفتين) را پس از رحلت پيامبر(ص) و در دوران خلافت خليفه اول مىدانند.
به نكته اى مهم توجه شود كه گويا غفلت از آن، منشأ ابهام شده و بسيارى از بزرگان را به ستيز عليه يكديگر واداشته است. در حقيقت آنچه باعث شده ميان دو نظريه فوق، شكافى عميق ايجاد گردد و در نتيجه، هر يك از دو گروه به مقابله ی سرسختانه عليه ديگرى برخيزد، عدم توجه دقيق به مورد نزاع و محل بحث است. اگر محل نزاع دقيقاً مشخص شود، فاصله موجود ميان اين دو نظريه نيز كمتر شده، به تدريج حساسيت ها و موضعگيرى هاى تند هر يك در مقابل ديگرى فروكش خواهد نمود.
نخستين چيزى كه بايد به آن توجه نمود، واژه ی «جمع» است. اين واژه در اسناد تاريخى به معناى واحدى به كار نرفته است. اينك موارد استعمال آن را مى بينيم:
1- جمع قرآن به معناى «حفظ قرآن» است. در صدر اسلام، حافظان قرآن را جُماع قرآن نيز می ناميده اند، بدين جهت كه آنان قرآن را در سينه خود جمع نموده بودند. زرقانى در مقايسه كتابت و حفظ قرآن تعبير زيبايى دارد، يعنى اولى را جمع در سطور و دومى را جمع در صدور(سينه ها) مى خواند. (مناهل العرفان، ج 1، ص239) . ابن نديم در ذيل عنوان الجُماع للقرآن على عهد النبي(ص)، از گروهى ياد مى كند كه در راس آنان على(ع) قرار دارد.(تاريخ قرآن، ص219)
2- جمع قرآن به معناى «كتابت و نگارش قرآن»، به گونه اى كه آيات در هر سوره منظم شده باشند، ولى ترتيب و تنظيم سوره ها، صورت نگرفته باشد. در اين معنا، تمام قرآن جمع آورى شده، ولى به صورت مصحف كه ميان دو جلد قرار گيرد درنيامده است.
3- جمع قرآن يعنى مجموعه آيات و سوره هاى قرآن كريم در يك جا مرتب و منظم شده و قرآن به صورت مصحف درآمده است
4- جمع قرآن يعنى جمع آورى همه قرائت ها و تنظيم قرآن به يك قرائت (جمع الناس على قرائة واحدة)
در گذشته، یادآوری شد كه جمع به معناى اول و دوم، قطعاً در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) تحقق يافته است و هيچكس در آن ترديدى ندارد. همچنین خواهيم گفت كه جمع به معناى چهارم نيز - به اتفاق علما - در زمان خليفه سوم اتفاق افتاده است. آنچه باقى مى ماند، اختلاف نظر درباره ی جمع به معناى سوم است كه در چه زمانى رخ داده است؟
برخى از نويسندگان گمان كرده اند كسانى كه مى گويند قرآن پس از رحلت به صورت مصحف درآمده، به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند، در حالى كه اينگونه نيست، زيرا همانطور كه گفتيم، اصل كتابت و تنظيم آيات قرآن، بى هيچ ترديدى قبل از رحلت صورت پذيرفته و كسى منكر اين مطلب نيست.
تفاوت اين دو قول تنها در اين است كه عده اى معتقدند قرآن به همين صورت كه فعلاً وجود دارد، تماماً در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت مصحف(ميان دو جلد) مرتب شده است. گروهى ديگر معتقدند گرچه قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده و آيات آن نيز در هر سوره مرتب شده، ولى تنظيم و ترتيب سوره ها - دست كم تمام سوره ها - و به صورت مصحف درآمدن و ميان دوجلد قرار گرفتن، پس از رحلت انجام گرفته است.
بنابراين اختلاف موجود ميان دو نظريه را مى توان با اين سؤال مطرح نمود: آيا تنظيم قرآن به صورت مصحف قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟ اكنون كه محل بحث روشن شد، به خوبى درمىيابيم كه هيچ اختلاف ريشه اى و اساسى در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هر يك از اين دو نظريه، به هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمه اى وارد نمى سازد.
با ذكر اين مقدمه و روشن نمودن صورت مسأله، به بررسى دلايل هر گروه مى پردازيم. اما پيشتر يادآورى يك نكته را به پيروى از ديگران لازم مى دانيم و آن آشنايى با عناوين جمع اول و جمع دوم و جمع سوم است.
گرچه جمع على بن ابى طالب(ع) اولين جمع آورى پس از رحلت بوده است، اما چون اين جمع آورى اقدامى شخصى بود و از ناحيه حكومت وقت صورت نگرفت، همانند ساير مصاحفى كه صحابه جمع آورى نمودند، به صورت جداگانه و مستقل مورد بررسى نويسندگان علوم قرآن قرار مىگيرد.
بنابراين اطلاق عناوين جمع اول مربوط به دوره ی قبل از رحلت، جمع دوم مربوط به دوره پس از رحلت و جمع سوم مربوط به دوره عثمان و توحيد مصاحف است.
ادله معتقدان به جمع آورى قرآن پس از رحلت پيامبر(ص)
نخستين و مهمترين دليلى كه اين گروه به آن استناد جسته اند، روايات فراوانى است كه غالباً از طريق اهل سنت نقل شده است. اين دسته معتقدند چون مسأله جمع آورى قرآن، امرى تاريخى است، بنابراين واقعيت را تنها بايد در لا به لاى تاريخ جست وجو نمود. شواهد تاريخى، جمع آورى قرآن به صورت مصحف را پس از رحلت پيامبر(ص) اثبات مى كنند.
دومین دلیل كه براى جمع آورى قرآن پس از رحلت اقامه شده است، تدريجى بودن نزول قرآن و استمرار نزول وحى تا اواخر حيات پيامبر(ص) بوده كه مانع از جمع قرآن مى شده است و چون همواره انتظار نزول آيات و سوره ها وجود داشته، پيامبر خود اقدام به مرتب نمودن سوره ها ننموده است.
سومين دليل بر جمع آورى قرآن پس از رحلت، روايات فراوانى از شيعه و سنى است كه بر جمع قرآن به دست على بن ابى طالب دلالت مىكند. اگر قرآن به همين ترتيب فعلى در زمان رسول خدا(ص) جمع شده بود، پس چرا على بن ابى طالب(ع) اقدام به جمع آورى نمود؟ چرا پيامبر به على(ع) دستور جمع آورى قرآن پس از رحلت را صادر نمود؟
علامه بلاغى مىگويد: اين كه على(ع) پس از وفات پيامبر، جز براى نماز، ردا بر دوش نگرفت تا قرآن را به همان ترتيب نزول و تقدم منسوخ آن بر ناسخ، جمع آورى نمايد، امرى معلوم و روشن است (آلاء الرحمن، ج 1، ص 18 . (علامه طباطبائى، جمع على(ع) را از مسلمات روايات شيعه مى داند) الميزان، ج 12، ص 128).
دليل ديگر بر رد جمع آورى قرآن در دوره ی حيات پيامبر(ص)، اختلاف موجود ميان دو مصحف جمع آورى شده توسط پيامبر و على بن ابى طالب است. مدعيان جمع آورى مصحف در دوره ی پيامبر(ص) مىگويند: مصحف به همين ترتيب كنونى تنظيم گرديد. اگر چنين است، چرا على بن ابى طالب(ع) قرآن را براساس ترتيب نزول (الاول فالاول) جمع نمود؟ آيا مى توان باور داشت كه قرآن جمع آورى شده بود، ولى على(ع) شيوه جمع آورى خود را بر آنچه پيامبر جمع نموده بود، ترجيح داد؟!
و همچنین به مصاحف صحابه دیگر مانند ابی ابن کعب و عبدالله ابن مسعود را می توان اشاره نمود.
حال بايد ديد چه چيز موجب شد تا خليفه اول به فكر جمع آورى قرآن بيفتد؟
این مسأله در شماره بعدی توضیح داده می شود.
منابع
1ـ زرقانی محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن. دار احياء الكتب العربية قاهره.
2ـ حجتی سيدمحمدباقر، تاريخ قرآن. ص 219. - حجتی محمدباقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم. دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران، 1365.
3ـ بلاغی محمدجواد. آلاء الرحمن. دار احياء التراث العربي بیروت.
4ـ طباطبایی محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن. مؤسسة الاعلمى بیروت، 1394ق 1974م.
5ـ آراسته حسین جوان، درسنامه علوم قرآنی. مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی. قم.1377.