قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: فاطر شماره سوره: 35 محل نزول : مکه
تعداد آیه: 45 تعداد کلمه : 797 تعداد حروف : 3130
معنی: شکافنده و پدیدآورنده
علت نامگذاری: آيه اول اين سوره میباشد كه با اين صفت از خدا ستايش شده، خدايي كه آسمانها و زمين را با شكافتن پرده ی عدم به وجود آورده است.
نامهای دیگر: ملائکه
محتواي سوره:
• نشانه های عظمت خداوند در عالم هستي و دلايل توحيد.
• ربوبيت پروردگار و تدبير او نسبت به عموم جهان به ویژه انسان.
• خالقيت و رازقيت او و آفرينش انسان از خاك ومراحل تكامل.
• معاد، نتايج اعمال در آخرت، رحمت گسترده الهي در اين جهان و سنت تخلف ناپذير او درباره ی مستكبران.
• مسأله رهبري پيامبران و مبارزه ی پيگير و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دل داري پيامبر اسلام(ص) در اين زمينه.
• بيان پندها و اندرزهاي الهي در زمینه های مختلف.
• خلقت انسان و تسخير ماه و آفتاب و آمدن شب و روز و آب ها و ماهی ها در جهت شكر انسان و شناخت خدا و اطاعت اوست.
ترتیب سوره:
به ترتيب جمع آوری، سي و پنجمين سوره و به ترتيب نزول، چهل و دومين سوره است كه بعد از سوره «فرقان» و قبل از سوره «مريم» نازل شده است.
داستان های سوره: ندارد.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: «هر كس سوره ی فاطر را بخواند، در روز قيامت سه در از درهاي بهشت او را به سوي خود دعوت میکند كه از هر كدام میخواهی وارد شو.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27مؤمنون)
حضرت نوح(ع) زحمت هایی که در راه هدایت مردم متحمل شد، محور کار این پیامبر الهی دعوت مردم برای ایمان به خدا بود و بیشترین عمرش صرف تبلیغ شد.
از آیات قرآن استفاده میشود که گرفتاریهای بزرگی هم برایش درست می کردند که قرآن تعبیر به «کرب عظیم»کرده است و بعضی از این سختی ها در قرآن و برخی از روایات آمده است.
به طور مثال، پدران دست فرزندان خود را می گرفتند و او را نشان میدادند و به بچه های خود می گفتند که اگر بعد از ما زنده ماندید، از این دیوانه تبعیت نکنید.
در این دوران نهصدو پنجاه ساله ی رسالت نوح، حضرت نوح خسته نشده بود، در برابر خدا استمداد کرده، ولی با مردم قهر نکرده است.
برای ایمانی که امروز به دست ما رسیده است، انبیا الهی زحمات های فراوانی کشیده اند.
اذیتها و فشارها و تهمت ها، آنها را خسته نمی کرد، امّا از خدا تقاضای کمک می کردند.
در سوره قمر آیه 10 آمده است: فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ: خدایا از پا افتاده ام. مغلوب یعنی اینکه هیچ راهی ندارم که این مردم را نجات بدهم و این مردم با تمام قوا دست به دست هم داده اند و مرا در مقابل خودشان مغلوب کرده اند.
فانتصر، یعنی خدایا مرا کمک کن تا راهی پیدا شود که بتوانم به نتیجه برسم و در سوره ی شعرا آیه 117 و118میفرماید:(قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ، فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ): خدایا گشایشی بین من و بین این مردم قرار بده و راهی باز کن و من و این مؤمنین که با من هستند را نجات بده
نفرین نمی کند، زیرا نفرین یک مرحله ای دارد، نوح پیامبر اولوالعزم است و نفرینش هم حساب دارد.
در سوره مؤمنون می فرماید: خدایا مرا در مقابل این تکذیب ها کمک کن. پس از گذراندن دوران تبلیغ و بسته شدن همه ی راه ها، باز هم مأیوس نمی شود، بلکه دست بسوی خدا بلند می کند و از او استمداد می طلبد و خداوند هم او را پاسخ میدهد. در سوره صافات آمده: وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ)
وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (75و76) و همچنین در سوره انبیاء با همین مضمون آمده است. خداوند میفرماید: ما پاسخ دهنده ی خوبی هستیم. آیه جمله اسمیه است و با لام تاکید شده است، موکداً ما خوب اجابت کنندگانی هستیم و بعد میفرماید: ما نوح و اهل آن را از آن گرفتاریها نجات دادیم.
حال نکته مهمی که باید در اینجا تأکید کنیم این است که خداوند فرمود ما اجابت کننده خوبی هستیم! آیا این اجابت کردن خداوند به خاطر شخص نوح(ع) است یا خیر، هر کسی که بخواهد، او را اجابت میکند؟
عقیده ما این است که کار خداوند ملاک دارد، حتی اگر پیامبر خدا هم العیاذبالله کار بدون ملاک انجام دهد، خداوند اجابتش نمیکند و خداوند با کسی رابطه خصوصی ندارد، بلکه براساس ملاک کار میکند، پس«نعم المجیب» است
نوح فریادش را در خانه ما بلند کرد و ما هم پاسخ دهنده خوبی هستیم.
آن ملاک چیست که اگر کسی آن ملاک و خصوصیت را داشته باشد، خداوند «نعم المجیب» است؟!
در این جا دست کمک به ثقل اصغر می بریم. پیامبر اسلام(ص) می فرماید: انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی من دو چیز گرانبها بین شما می گذارم و اگر به هر دو تمسک کنید، گمراه نمی شوید، ولی متأسفانه عده ای فقط ثقل اکبر را گرفتند و عده ای هم به ثقل اصغر تمسک کردند، در حالی که ائمه(ع) می فرمایند: هر جا سخنی از ما شنیدید، به قرآن عرضه کنید اگر خلاف قرآن بود آن را به سینه دیوار بزنید و اگر موافق قرآن بود بگیرید)روایات متعددی از پیامبر(ص) به ما رسیده است که همه آنها تقریباً یک مضمون دارند. رسول خدا میفرماید که خداوند فرموده است: لایوثرُ هوای علی هَواهُ اِلا استحفظتُهُ ملائکتیِ و کفلتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضینَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تجارهِ وَ کُل تاجرِ و أَتَتْهُ الدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَة:
به عزت و جلالم سوگند، اگر بنده ای خواسته مرا برخواسته ی خودش مقدم بدارد، ملائکه خودم را نگهبان او قرار میدهم و آسمانها و زمین را متکفل روزی او قرار میدهم و در روابطی که با دیگران دارد، من پشت سر او هستم، دنیا به او رو می کند، ولو اینکه او دنیا را نمی خواهد.
محور ترجیح دادن خواسته ی خدا به خواسته خود است که می شود «لَقَد نادی نوح فلنعم المجیبون» پس نعم المجیبون برای شخص نوح نیست، بلکه چون ملاک(ترجیح خواست خدا بر خواسته خود) در نوح وجود دارد، ما هم او را اجابت میکنیم.
همچنین روایت داریم که پیامبر(ص) میفرماید: خداوند می فرماید: اگر بنده ای خواسته خود را به خواسته ی من مقدم بدارد، من کار او را پریشان می کنم، دنیای او را برایش نابسامان می کنم و دلش را مشغول دنیا می کنم، از دنیا هم به او نمی دهم، مگر آنقدری که مقدرش کردم.
پنجره ای به نور
به دنبال طرح سوال جلسه ی قبل در مورد ضرورت معجزه داشتن انبیاء، این جلسه به پاسخگویی آن و همچنین مطرح کردن سوالات دیگر میپردازیم.
سوال:آیا معجزه داشتن انبیاء ضرورت دارد؟
بر خود لازم میدانم که ابتدا توضیحاتی در مورد سوال مطرح شده، داده شود، سپس جواب آن را بیان کنم. برخی فکر کرده اند که چون انبیاء دعوتشان حق است و مطالبی که می گویند، موافق عقل و فطرت انسان است، بنابراین همین که در میان مردم برانگیخته شدند و مطالب حقی را بیان کردند، مردم باید بپذیرند و احتیاجی ندارد که بدانند این ها را از راه غیبی و غیرعادی تلقی کرده اند.
جواب: درست است که محتوای دعوت انبیاء موافق عقل و فطرت است، اما آیا همه ی انسانها این موافقت را در تمام موارد درک میکنند؟ اگر اینگونه بود، اصلاً نیازی به وجود پیامبر نبود و عقل مردم کافی بود.(مصباح یزدی،ص66)
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا«و هنگامى كه پيمانه مى كنيد، حق پيمانه را ادا نماييد و با ترازوى درست وزن كنيد! اين براى شما بهتر و عاقبتش نيكوتر است.» (اسراء/35)
خرید و فروش و معامله کردن را همه ی مردم می فهمند و می دانند که برای این کار نیاز به وسیله ای برای سنجش و وزن کردن هست. این چیز خوبی است. آیا همه ی محتوای دعوت انبیاء از این قبیل است مسلماً خیر. در جلسات گذشته بیان نمودم که ضرورت وجود انبیاء برای این بود که چیزهایی که عقل نمی فهمد، انبیاء در اختیار انسان ها بگذارند.
بنابراین، اتمام حجت بر همه ی مردم به وسیله ی انبیاء حتماً نیازمند نشانه های الهی است که اگر نباشد، حجت بر عموم مردم تمام نمی شود. چون مواردی است که عقل بشر نمی تواند درستی آن را درک کند و حجت ناتمام می ماند. پس برای اینکه همه ی محتوای دعوت انبیاء برای مردم ثابت و الزامی شود و حجت برای آنها تمام گردد، باید بدانند که این پیامبر است و دانستن آن هم منوط بر این است که باید نشانه ای داشته باشد. بنابراین در قرآن کریم از بسیاری از اقوام نقل شده که وقتی انبیاء به سوی آنها مبعوث می شدند، از ایشان مطالبه ی نشانی می کردند:
مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِين«تو فقط بشرى همچون ما هستی. اگر راست مى گويى، آيت و نشانه اى(معجزه) بياور.» (شعراء/154)
حال در جایی که بدون اعجاز، حجت بر مردم تمام می شود، در واقع این حجت متکی بر یک اعجاز قبلی است، زیرا نبوت آن پیامبر قبلی با معجزه ثابت شده بود و به وسیله ی او، پیامبری دیگران هم ممکن است ثابت شود و یا انبیایی داشتیم معاصر هم، که اگر یکی از آنها معجزه ای داشت، کافی بود که پیامبری دیگری را تصدیق کند. مانند حضرت لوط و حضرت ابراهیم(ع) که همزمان بودند و پیامبر. وقتی نبوت حضرت ابراهیم ثابت شد، اگر ایشان فرمود که حضرت لوط پیامبر است، حجت بر مردم تمام است و معجزه ی جداگانه ای نمی خواهد.
سوال: آیا مردم هر چه پیشنهاد می کردند، پیامبران انجام می دادند؟
جواب: آیاتی در این زمینه داریم که مردم گاهی مطالبه ی معجزاتی میکردند و پیشنهادهای خاصی می دادند و انبیاء جواب نمی دادند.
وَ يَقُولُونَ لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَاالْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنىِّ مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِين(یونس/20)
مى گويند: «چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟!» بگو: «غيب(و معجزات) تنها براى خدا(و به فرمان او) است! شما در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم!(شما در انتظار معجزات بهانه جويانه باشيد و من هم در انتظار مجازات شما!)»
آنها فکر می کردند اعجاز امری است در اختیار پیامبر(ص) که هر وقت و هرگونه اراده کند، می تواند انجام دهد.(مومن/78)
پیامبر وظیفه دارد یک بار نبوت خودش را برای مردم اثبات کند، به طوری که حجت بر مردم تمام شود. یعنی بعد از اتمام حجت، دیگر پیشنهادات را نمی پذیرفتند و یا از انجام پیشنهادات نامعقول و خلاف مصلحت خودداری میکردند. به عنوان مثال، آوردن معجزه ای که به وسیله ی آن باب اختیار به روی مردم بسته شود، این خلاف حکمت الهی و نقض غرض است و یا اینکه از روی هوا و هوس بخواهند که کوه از جایش کنده یا دریا خشک شود و مواردی از این قبیل. انبیاء این موارد را قبول نمی کردند، زیرا مصلحت تا همین جا ایجاب می کرد که حجت بر مردم تمام شود و نبوت آنها ثابت گردد. زیرا معجزه دلیل است برای اینکه آن آدمی که طالب حقیقت است، حقیقت را بفهمد و درک کند که این فرستاده ی خداست و راستگوست و او موظف به عمل کردن است.
آیات 90تا93 سوره اسراء به وضوح این موضوع را بیان میکند:
آنها گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا اینکه چشمه ی جوشانی از این سرزمین(خشک و سوزان)برای ما خارج سازی.»
آنها با این درخواست شان تقاضای معجزه نداشتند، بلکه تقاضای یک معامله ی صِرف را کردند، یعنی ما طرفدار تو می شویم که این کاری است به نفع تو، تو هم باید کاری به نفع ما بکنی.
«یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد و نهرها در لابه لای آن جاری کنی.»
این گفتار آنها تقاضای یک امری است به سود زندگی آنها. یعنی می خواستند که رسول خدا، مکه را تبدیل به طائف که پر از باغستان و اشجار است، بکند.
«یا آسمان را بر سر ما فرو ریزی» «و یا خدا و ملائکه را در مقابل چشمان ما حاضر کنی تا آنها را ببینیم» «و یا خانه ای از طلا داشته باشی».
این آیات، آن معجزاتی را حکایت می کند که قریش علیه رسول خدا(ص) از وی مطالبه می کردند و با وجود قرآن که معجزه ی جاودانی است، ایمان آوردن خود را مشروط به آن می خواندند، در حالی که تحقق بخشیدن به پیشنهاد مشرکین، در شأن پیامبر(ص)، نه به عنوان یک فرد بشری و نه به عنوان پیامبر الهی، نیست.(طباطبایی،ص282)
منابع:
1ـ قرآن.
2ـ طباطبایی، محمدحسین. ترجمه تفسیرالمیزان. (مترجم: محمدباقر، موسوی همدانی)(جلد13).دفترانتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.1374. ص282.
3ـ مصباح یزدی، محمدتقی.راه و راهنماشناسی(چاپ 7) .انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).قم.1389.
داستان های قرآنی
ادعاهای بدون عمل
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42) اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43)
42- آنها با نهايت تأكيد سوگند خوردند. كه اگر پيامبرى انذار كننده به سراغ آنها بيايد، هدايت يافته ترين امت ها خواهند بود، اما هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد، جز فرار و فاصله گرفتن(از حق) چيزى بر آنها نيفزود!
43- اين ها همه به خاطر آن بود كه استكبار در زمين جستند و حيله گريهاى سوء، داشتند، اما اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانشان را مى گيرد، آيا آنها چيزى جز سنت پيشينيان (و عذاب هاى دردناك آنها) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهى يافت و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى يابى!
مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند بعضى از امت هاى پيشين همچون يهود، پيامبران الهى را تكذيب كردند و آنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنين نيستيم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد، ما هدايت پذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها، هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام(ص) همراه بزرگترین كتاب آسمانى به سراغ شان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب برآمدند.
آيات بالا نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى تو خالى و بى اساس، مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
قرآن و ادبیات فارسی
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ(١) أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ(٢) وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ(٣) تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ(٤) فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ(٥)
مفسران در اين باره مي نويسند: داستان نابودي لشکر ابرهه به وسيله سنگ ريزه هايي كه از منقار و پاهاي آن پرندگان كوچك فرو مي افتاد. چيزي نيست كه شبيه حوادث طبيعي باشد. برخاستن آن پرندگان كوچك و آمدن به سوي آن لشكر مخصوص و همراه آوردن سنگ ريزه ها و نشانه گيري خاص آنها و متلاشي شدن بدن هاي افراد يك لشکر عظيم با آن سنگهاي كوچك، همه اموري خارق عادت هستند، ولي مي دانيم اين ها در برابر قدرت خداوند بسيار ناچيز است. خداوندي كه در درون همين سنگ ريزه ها، قدرت اتمي آفريده كه اگر آزاد شود، انفجار عظيمي توليد مي كند، براي او آسان است كه در آن ها خاصيتي بي افريند كه اندام لشکر ابرهه را همانند «عصف مأكول»(كاه در هم كوبيده و خرد شده) قرار دهد.(1)
در قرآن کریم به بسیار این مطلب تأکید شده که قدرت قاهره ی مشیت خداوندی بالاتر از همه ی علل و اسباب و قدرت موجودات است:
جمله قرآن هست در قطع سبب عزّ درویش و هلاک بولهب
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند لشکر زفت حبش را بشکند
پیل را سوراخ سوراخ افکند سنگ مرغی کو به بالا پر زند(2)
وقتی خواست خداوند به چیزی تعلق گیرد، دیگر وجود علی و معلولی و سبب و مسبب در آن معنایی ندارد. بسیاری از آیات در سراسر قرآن، دال بر بی اعتباری علل و اسباب ظاهراند. درویش(حضرت ختمی مرتبت) سرافراز و عزیز است و بولهب فانی و ذلیل، همانطور که هر یک از پرندگان ابابیل، دو سه سنگریزه می اندازد و سپاه گران و نیرومند حبشیان را می شکند. آن چند سنگریزه توسط جمعی از پرندگان که در آسمان پرواز می کردند، رها شدند و بر اثر آن، فیلها را سوراخ سوراخ کردند. در واقع، ریختن سنگ ریزه ها بهانه ای بود برای نابودی دشمنان و نشان دادن قدرت قاهره ی حق تعالی.(3) در دفتر سوم آمده است:
پیل خود چه بود؟ که سه مرغ پران کوفتند آن پیلگان را استخوان
ضعف مرغان ابابیل است و او پیل را بدرید و نپذیرد رفو(4)
فیل دیگر چه بود که چند پرنده ی در حال پرواز، استخوان آن فیلان بیچاره را در هم کوبیدند. ناتوانترین پرندگان، پرنده ی ابابیل است که با همه ی ضعف و کوچکی، لشکر فیل ها را چنان از هم درید که جبران آن ممکن نبود.(5)
در دفتر چهارم مثنوی می خوانیم: حضرت سلیمان(ع) می خواست بلقیس را به دین الهی دعوت کند، بنابراین برای اطمینان او، معجزات الهی را به رخ او می کشاند. در این بین، به همین واقعه تاریخ اشاره کرده قدرت الهی را به او نشان می دهد که:
هین بیا بلقیس ورنه بد شود لشکرت خصمت شود مرتد شود
جمله ذرات زمین و آسمان لشکر حق اند گاه امتحان
باد را دیدی که با عادان چه کرد؟ آب را دیدی که در طوفان چه کرد؟
و آنچه آن بابیل با آن پیل کرد. و آنچه پشه کلۀ نمرود خورد(6)
ای بلقیس، بیا که اگر نیایی، کارت زار میشود. سپاهیانت دشمن تو میشوند و از تو روی برمیگردانند و سر به شورش میگذارند. همه ی ذرات زمین و آسمان به هنگام فرا رسیدن امتحان و کیفر الهی، لشکر خدا میشوند. دیدی باد با قوم عاد چه کرد؟ دیدی آب به هنگام برخاستن طوفان، با قوم نوح چه کرد؟ پرندگان ابابیل چه بلایی بر سر آن فیل ها آوردند و پشه ای ناچیز به درون مغز نمرود رفت و او را هلاک کرد؟ و ... .(7)
در شأن نزول این سوره آمده است که: پادشاهى به نام ابرهه در یمن معبدى از سنگ مرمر ساخت و دستور داد مردم آن را زیارت و طواف كنند. مرد عربى به این معبد جسارت كرد. او لشكرى فیل سوار را تا نزدیك مكه آورد تا به انتقام آن جسارت، كعبه را خراب كند.
مولانا نیز با توجه به این شأن نزول، در دفتر دوم مثنوی، به داستان منافقان و ساخته شدن مسجد ضرار توسط آنان اشاره میکند. وقتی پیامبر(ص) مسجد قبا را با یاران شان ساختند، منافقان تلاش بسیار کردند تا آن را نابود کنند، اما به لطف حق تعالی موفق نشدند. بنابراین شروع به ساختن مسجدی کردند به نام مسجد ضرار. از آنجایی که پایهی ظلم هیچ گاه استوار نیست، این مسجد توسط پیامبر(ص) و یارانش به ویران های تبدیل شد. ایشان می فرمایند: این منافقان هم مانند اصحاب فیل، کعبه ای بر پا کرده بودند ولی حق تعالی آن را به آتش کشید و آنان برای گرفتن انتقام، قصد کردند کعبه را از بین ببرند. برای آن که بدانی سرنوشت آنان چه شد، قرآن (سوره فیل) را بخوان.(8)
همچو آن اصحاب فیل اندر حبش کعبه ای کردند، حق آتش زدش
قصد کعبه ساختند از انتقام حالشان چون شد؟ فرو خوان از کلام(9)
منابع:
1- http://www.porsemanequran.com/node/
2- مولانا جلال الدین محمد بلخی. مثنوی معنوی. به کوشش محمد استعلامی، چ ششم( جلد3، چاپ6). زوّار.تهران. 1372 ص 119.
3- زمانی، کریم. شرح جامع مثنوی معنوی، (دفتر 3، چاپ 7). انتشارات اطلاعات. تهران1383. ص637.
4- مولانا همان. ص 132.
5- زمانی همان. ص814.
6- مولانا همان. (جلد4) ص 45.
7- زمانی همان، (دفتر چهارم) صص 254-255.
8- زمانی همان، (دفتر دوم) ص711.
9- مولانا همان. (جلد2)، ص132.
پرسش و پاسخ های قرآنی
حسابرسی در قیامت چگونه است؟
رستاخیز دادگاه عظیمی است که همه بدون استثنا در برابر آن حاضر و محاکمه میشوند.
اینکه میگوییم در جهان دیگر همه انسانها محاکمه میشوند، به این معنا نیست که میزهای متعددی در عرصه قیامت گذارده میشود و هر کس پرونده کوچکی یا بزرگی زیر بغل دارد و همراه گواهان و شهود وارد محشر میشود و در برابر قیامت، قضاوت و دادرسان این دادگاه که مثلاً از جنس فرشتگانند، قرار میگیرد و پس از بازپرسی های مقدماتی، محاکمه علنی شروع میشود و متهم نیز از خود مدافعاتی کرده، بعد «فرشتگان دادرس» وارد «شور» میشوند و رأی نهایی به محکومیت یا به تبرئه یا تشویق و پاداش افراد صادر میکنند و پس از امضای «حاکم مطلق عرصه ی محشر»، یعنی ذات خداوند، برای اجرا به مأموران اجرای احکام الهی، یعنی فرشتگان بهشت و دوزخ ابلاغ میگردد. نه به هیچ وجه چنین نیست، در آنجا الفاظ رنگ و مفهوم دیگری به خود میگیرند، شبحی از محکمه و دادگاه وجود دارد، اما در سطحی فوق العاده عالی تر و شکلی غیر از آنچه دیده ایم و شنیده ایم.
اگر سخن از میزان عمل(ترازوی سنجش کارها) به میان می آید، نه به این معنی است که اعمال را در یک کفه ترازو دو کفه قرار میدهند و در برابر آن آنقدر سنگ می ریزند تا تعادل برقرار گردد و وزن واقعی معلوم شود و یا اگر زیاد باشد، به وسیله ترازوهای غول پیکر همانند باسکول وزن آن را معلوم میکنند و سپس با قلم و مداد و چرتکه یا چیزی شبیه ماشین های حساب، به حساب اعمال رسیدگی میشود، نه هیچ کدام از آنها نیست.
گفتیم در اینجا رنگ تازه ای به خود میگیرند(و باید چنین باشند)، زیرا سخن از جهانی در میان است که با دنیای ما به کلی مغایرت دارد.
البته نباید این حقیقت را بهانه ای برای تفسیرهای نابه جا و سوء استفاده و ایجاد یک نوع هرج و مرج ادبی در الفاظ مربوط به جهانی دیگر قرار داد، بلکه باید مفاهیم این الفاظ را در پرتو قرائن موجود روشن ساخت. از طرفی، در زندگی این دنیا نیز مفاهیم الفاظ با گذشت زمان دگرگون میشود.
سابقاً هنگامی که کلمه ی چراغ گفته میشد، ظرف کوچکی محتوی یک مادهی روغنی در نظر مجسم میگشت که یک «فیتیله» در وسط آن جای گرفته بود، آن سر فیتیله را که بیرون بود، آتش میزدند و روغن آرام آرام می سوخت، گاهی برای جلوگیری از دور کردن، «حبابی» هم بر آن میگذاردند که هوا را به سرعت از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج کند.
ولی امروز، این اسم به چراغ های فلورسنت گفته میشود که مانند یک «حلقه ی ماهتاب» به سقف چسبیده، نه از روی روغن دان، خبری در آن است و نه از روغن و فیتیله و حباب، تنها چیزی که به قوت خود کاملاً باقی مانده، آن است که خاصیت هر دو چراغ یکی است و آن مبارزه با ظلمت و تاریکی است.
این سخن در مورد سایر وسایل زندگی قدیم و جدید نیز صادق است که ابزار و آلات به کلی عوض میشوند، ولی نتیجه ثابت و باقی می ماند.
هنگامی که در دو زمان مختلف، در جهان ما این قدر دگرگونی واقع شود، در مورد جهان دیگری که همه چیزش با این جهان متفاوت است، مسأله روشن خواهد بود که اگر الفبای دیگری برای بیان مفاهیم آن به دست نیاوریم، حداقل باید در مورد به کار بردن الفاظ، بیشتر روی نتایج آن بیندیشیم و تکیه کنیم. نمی گویم با میل خود آنها را هر جور خواستیم تفسیر کنیم، میگویم توجه داشته باشیم که این الفاظ وضع خاصی دارند.
بسیار دیده و شنیده میشود که متهم شهادت تمام شهود را انکار میکند، اما همین که نوار سخنان او را برایش میگذارند یا عکس هایش را در لحظه جنایت به او نشان میدهند، تمام راههای انکار را به روی خود بسته میبیند و اعتراف میکند. دلیل آن این است که گواهی عکس و نوار، یک گواهی طبیعی و اثری است که هیچکس قادر بر انکار آن نیست. نباید فراموش کنیم که روح و جسم ما یک بایگانی عجیب اسرارآمیز از همه اعمال و رفتار و سخنان عمر ماست، یعنی همانطورکه غذاهایی که از آغاز عمر تاکنون خورده ایم، در جسم ما بدون استثنا اثر گذارده و آثار هر یک از آنها در خون ما، در سلول های بدن، در استخوان و رگ و پی ما وجود دارد، حتی با تغییر سلول ها و عوض شدن آنها، باز این آثار به سلولهای بعدی انتقال می یابند، به طوری که اگر یک دستگاه فوق العاده دقیق باشد و روی خون یا سلول های بدن ما بررسی کند، ممکن است تمام غذاهایی را که از آغاز تاکنون خورده ایم، حتی با قید تاریخ! بازگو کند، هر یک از اعمال ما نیز انعکاس و بازتابی بر روح و جسم ما دارد.
یک دروغ، یک خیانت، یک تجاوز به حق دیگران، یک ضربه ی سیلی به صورت بیگناه، یک شهادت و گواهی ظالمانه، همه نقش بر روح و جسم ما می گذارند و خطوطی ترسیم میکنند که خواندن این خطوط در دادگاه قیامت که عالم ظهور و بروز است، کاملاً آسان میباشد. اینها همه گواهان و شهودان دادگاهند. پس به خوبی معلوم میشود که مسأله ی پرونده نامه اعمال و محاسبه در محکمه رستاخیز نیز مشکل تازه ای به خود میگیرد، سرتا پای مجرمان و نیکوکاران پرونده است. زمینی که روی آن زندگی داشته، در دیوارهای خانه ای که در آن مسکن کرده بود، هر کدام پروندهای میباشد و مسلماً نامه ی عملی که به دست راست نیکوکاران و به دست چپ بدکاران داده میشود و آیات قرآن میگوید آنها قادر به انکار محتویات آن نیستند، نوعی از این پرونده ها اثری است که شاید تصور آن هم امروز برای ما مشکل باشد.(مکارم شیرازی، ناصر، 1376، معاد و جهاد پس از مرگ، {بیتا}، ناشر سروش، تلخیص ص260-253)
علوم قرآنی
در شماره گذشته، به ادله معتقدین به جمع آوری قرآن پس از رحلت پیامبر(ص) پرداختیم و وعده دادیم که در این شماره، به مسأله که موجب شد تا خليفه اول به فكر جمع آورى قرآن بيفتد، پرداخته شود.
جنگ يمامه و پيامدهاى آن
پس از يك سال و اندى كه از رحلت پیامبر اسلام گذشته بود، جنگ يمامه درگرفت و در اين جنگ، هفتاد نفر از قراء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيش آمد كند و بقيه قراء كشته شوند و در اثر [از بين رفتن] حمله قرآن، خود قرآن از بين برود، به فكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف جمعآورى كند(قرآن در اسلام، ص 191)
حادثه يمامه يكى از مهمترين حوادث و فتنه هايى بود كه در خلافت ابوبكر اتفاق افتاد. مسيلمه كذاب كه در سال نهم هجرت با گروهى از يمامه خدمت پيامبر رسيده بود، در بازگشت از اين سفر، مرتد شد و در نامه اى ادعاى شركت در پيامبرى نمود. پيامبر او را مسيلمه كذاب لقب داد.
در ماه ربيع الاول سال دوازدهم هجرت، كه آغاز دومين سال خلافت ابوبكر بود، وى سپاهى را به فرماندهى خالدبن وليد به جنگ با مسيلمه فرستاد. سپاهيان خالد كه 4500 تن بودند، در جنگى سخت نابرابر با چهل هزار جنگجوى طرفدار مسيلمه به نبرد پرداختند. سرانجام مسيلمه كشته شد و پيروزى به دست آمد. اما اين پيروزى گران تمام شد، كشته هاى مسلمانان را تا 1700 نفر گزارش كرده اند كه در ميان آنها 700 يا 450 و يا به كمترين رقم هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن بوده اند(ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، صص 301- 299 )
پس از اين حادثه، عمر كه نگران وقوع حوادثى مشابه بود، به خليفه اول جمع آورى قرآن را پیشنهاد کرد. ابوبكر با پذيرش اين پيشنهاد، زيدبن ثابت را مأمور اجراى جمعآورى قرآن كرد.
يكى از مشهورترين رواياتى كه شرح اين ماجرا را بازگو نموده است، روايتى از خود زيدبن ثابت است. زیدبن ثابت از انصار و خزرجی بود و در زمان پیامبر(ص) جزو کاتبین وحی بود كه بخارى آن را در صحيح خود نقل كرده و در تمام كتب مربوط به علوم قرآنى، نويسندگان به آن استناد نموده اند.
اينك شرح داستان را از زبان زيدبن ثابت مى شنويم:
پس از جنگ يمامه، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتى بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتارى سخت وارد نموده و بيم آن مى رود كه در اثر جنگهاى ديگر، قراء ديگرى كشته شوند و بخش مهمى از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهى قرآن جمع آورى گردد. به عمر گفتم: چگونه مى خواهى كارى را كه رسول خدا(ص) انجام نداده است، انجام دهى؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند، اين كار نيكى است. از آن موقع پيوسته او به من(ابوبكر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدرى به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر هم نظر گرديدم.
زيد مىگويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان، عاقل و مورد اعتماد می باشى و تو بودى كه وحى را براى پيامبر می نوشتى، پس به جمع آورى قرآن اقدام نما.(زيد:) به خدا قسم، اگر مرا مأمور مى كردند كه كوهى را از جايى بردارم، سنگين تر از چنين مأموريتى نبود. به آنها گفتم: چگونه شما كارى را انجام مى دهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام نداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدرى را كه به ابوبكر و عمر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبع و تفحص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشته هايى كه بر روى شاخه هاى خرما و سنگ هاى ظريف بود و آنچه در سينه مردم جاى داشت، جمع آورى كردم (صحيح بخارى، (ج 6) باب جمع القرآن، صص 581و580؛ البرهان، (ج 1) ص 326؛ الاتقان، ج 1، ص 182؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 251؛ الميزان، ج 12، ص 119؛ البيان، ص 258. )
كيفيت جمع دوم(جمع در زمان ابوبكر) به دست زيدبن ثابت
به دستور مقام خلافت، جماعتى از قراى صحابه، با تصدى مستقيم زيدبن ثابت صحابى، سوره ها و آيات قرآن را از الواح و كتف ها، كه در خانه پيامبر اكرم(ص) به خط كُتّاب وحى يا پيش قراى صحابه بود، جمع آورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخه هايى از آن را به اطراف و اكناف فرستادند.(قرآن در اسلام، ص 192)
به نقل يعقوبى، كميت هاى مركب از 25 نفر از انصار تحت نظارت ابوبكر تشكيل شد تا زيد را در اين امر يارى نمايند. به آنها گفته شد قرآن را بنويسيد و بر سعيدبن عاص كه مردى فصيح است، عرضه كنيد. ( الميزان، ج 12، ص 118. )
هشام بن عروه از پدرش نقل كرده كه ابوبكر به عمر و زيد دستور داد تا در مسجد بنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدعى آن، دو شاهد بر آن اقامه نمايد(الاتقان، ج 1، ص 184؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 252)
يكى از ايرادهايى كه به جمع قرآن در زمان ابوبكر شده، در همين مورد است كه روايت فوق و رواياتى نظير آن نشان مى دهند آنها آيات قرآن را - كه بايد به دليل قطعى و متواتر ثابت گردند - با اين شيوه ابتدايى و ساده، جمع مى نمودند و تنها براى ثبت آيه يا حتى سوره اى اگر كسى دو شاهد مى آورد، مقبول مى افتاد، در حالى كه نص قرآنى بايد به تواتر ثابت گردد، نه با دو شاهد عادل. ايرادكنندگان گفته اند اساساً چنين شيوهاى در جمع آورى قرآن كريم مستلزم وقوع تحريف در كتاب خدا خواهد بود، زيرا تضمينهاى لازم در آن به كار نرفته و دقت لازم در آن صورت نگرفته، در نتيجه چنين جمع آورى هايى معمولاً اطمينانی نيستند. (ر.ك: البيان، ص 257)
ليكن همه مى دانيم كه حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع آورى قرآن - به تعبير علامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفت. بنابراين بايد ديد مراد از دو شاهد در چنين روايتى چيست؟
ابن حجر گفته است: گويا منظور از اقامه ی دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر نوشته شده بود و يا آن كه شهادت دهند نوشته از وجوه ى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.
همچنین منظور از دو شاهد عادل، دو شاهد غير از فرد مدعى نبوده، بلكه يك نفر خود مدعى آيه يا سوره بوده كه شهادت مى داد و نفر دوم نيز ادعاى او را تصديق مى نمود.
بدين ترتيب، آنچه از اسناد تاريخى و اقوال عده اى از دانشمندان علوم قرآنى به دست مى آيد، اثبات جمع دوم در زمان خليفه اول، توسط زيدبن ثابت است.
منابع:
بخارى. محمدبن اسمعيل بن ابراهيم صحيح البخارى. تحقيق قاسم الشماعى الرفاعى. دارالقلم. بیروت. 1407ق/ 1987م.
خوئى. ابوالقاسم. البيان فى تفسير القرآن. انوارالهدى. تهران 1401ق/ 1981م.
زرقانى. محمد عبدالعظيم. مناهل العرفان فى علوم القرآن. دار احياء الكتب العربية. قاهره.
سيوطى. جلالالدين عبدالرحمن ابوبكر. الاتقان فى علوم القرآن، دارابن كثير.دمشق، بيروت، 1414ق.