قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: صافات شماره سوره: 37 محل نزول: مکه
تعداد آیه: 182 تعداد کلمه: 820 تعداد حروف: 3823
معنی: به صف كشيده ها(فرشتگان صف كشيده(
علت نامگذاری: آيه اول سوره است كه خداوند به فرشتگان صف كشيده(يا صفوف منظم پيكارگران و يا صفوف نمازگزاران) سوگند ياد كرده است.
نام های دیگر: ندارد
محتواي سوره :
• كفار و انكار نبوّت و معاد و عاقبت كار آنها در قيامت.
• بحث كفار با يكدیگر در قيامت و انداختن گناه به گردن هم و گرفتاري تمام آنها در چنگال عذاب الهي.
• نعمت هاي مهم بهشتي و لذّات و زيبايي ها و شادي بهشتيان. تاريخ پيامبران بزرگي مانند: نوح(ع)، ابراهيم(ع)، اسحاق(ع)، موسي(ع)، هارون(ع)، الياس(ع)، لوط(ع) و يونس(ع) به صورت فشرده و بسيار مؤثر.
• شرح مراحل مختلف رسالت حضرت ابراهيم(ع) به صورت مشروح و امتحان او در فرمان ذبح اسماعيل.
• كوبيدن و نكوهش بدترين نوع شرك يعني اعتقاد به رابطه خويشاوندي ميان خدا و جن و خدا و فرشتگان.
• پيروزي لشكر حق كفر بر لشكر کفر و شرك و نفاق و گرفتار شدن آن ها در چنگال عذاب الهي.
• تنزيه و تقديس پروردگار از نسبت هاي ناروا.
ترتیب سوره: به ترتيبب جمع آوري، سي و هفتمين سوره است و به ترتيب نزول، پنجاه و پنجمين سوره است كه بعد از سوره«انعام» و قبل از سوره«لقمان» نازل شده است.
داستان های سوره: نوح:75 تا 82، ابراهيم و اسحاق: 83 تا 119، الياس: 123 تا 129، لوط: 133 تا 138، يونس: 139 تا 149.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود:«كسي كه سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند، از هر آفتي محفوظ مي ماند و هر بلايي در زندگي دنيا از او دفع مي شود و خداوند وسيعترين روزي را در اختيارش مي گذارد و او را در مال و فرزندان و بدن گرفتار شيطان رجيم و گردنكشان نمي سازد و اگر در آن روز و شب از دنيا برود، خداوند او را شهيد مبعوث مي كند و او را در بهشت با شهدا هم درجه مي سازد.«
درسی از قرآن
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ(٢٨) وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ(٢٩) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(30)
چون تو و آنان که با تو هستند بر کشتی سوار شدید، به خاطر این نعمت بگو: همه ستایش ها ویژه خداست که ما را از این گروه ستم پیشه نجات داد(28) و بگو: ای پروردگار من، مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور، که تو بهترین مهمان نوازی.(29) همانا در این(سرگذشت) نشانه هایی از قدرت، رحمت و انتقام خدا برای عبرت گیرندگان است و یقیناً ما آزمایش کننده بندگانیم.(30)
در داستان های قرآن نکاتی است که لازم است مدنظر قرار گیرد و به آن توجه شود. امام علی(ع) در همین رابطه می فرماید:«بهترین حدیث و گفتار و رساترین موعظه، کلام خدای عزیز و حکیم است.»
در داستان حضرت نوح(ع) خداوند متعال می فرماید:«چون فرمان ما به هلاکت آنان بیاید و آن تنور از آب فوران کند، از هر گونه ای از حیوان دو عدد یکی نر و یکی ماده را وارد کشتی کن و خانواده ات را نیز وارد کشتی کن، جز افرادی که فرمان عذاب درباره او قطعی شده است و درباره کسانی که به سبب شرک و کفر ستم ورزیده اند با من سخن مگوی، زیرا همه آنان بدون تردید غرق شدنی هستند و باید غرق شوند. مثل عضو فاسد بدن که باید قطع شود و اگر بماند باعث فساد بقیه اعضای بدن میشود.«
در اینجا مطلبی هست، اینکه: حضرت نوح انحراف زن خود را می دانست و مسئله برایش روشن بود، اما در مورد فرزندش، شاید وضعیت فرزندش برایش روشن نبود، زیرا با اینکه خداوند به او می فرماید در مورد آن ها که ایمان نیاورده اند با من حرف نزن، حضرت نوح در مورد پسرش از خدا تقاضای نجات میکند و خودش نیز پسرش را صدا میزند که ای پسرم، بیا سوار کشتی شو و با ما بیا و از کافرین نباش. حضرت نوح(ع) به خداوند می فرماید: این پسر جزو خانواده ام است و تو وعده داده بودی که خانواده ام نجات پیدا کنند. از آیه هم روشن می شود که برای حضرت نوح وضعیت مؤمن یا کافر بودن پسرش روشن نبود، بعضی موقع با مؤمنین بود و بعضی موقع با منکرین و نمی دانست که او کافر است. خداوند جواب می دهد: او از اهل تو نیست و ناصالح است و باید غرق شود. خداوند پسر نوح را نفی ولد و اهلیت می کند، چون رفتار او صالح نبود و از نوح که فرمان خدا را تبلیغ می کرد اطاعت نکرد. بنابراین در اسلام اهمیت رابطه به سبب پیروی و اطاعت از دستورات پیامبر(ص) و اهل بیت است، تا آنجا که سلمان با اهلبیت هیچ خویشاوندی ندارد، پیامبر(ص) می فرماید:«سلمان منا اهلبیت» چون سلمان عملش پیروی از اهلبیت است.
از این آیات می توان این نکته را دریافت که: طبق حدیثی که پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «من و علی پدران این امتیم» همه امت اسلامی به یک معنا فرزند پیغمبر(ص) هستند.
اما این امر در صورتی است که یک مسلمان عمل صالح داشته باشد، وگرنه هیچ رابطه ای بین پیامبر(ص) و آن مسلمان وجود ندارد.
از مواردی که این رابطه به هم میخورد طبق روایت از پیامبر اکرم(ص) این است که:
1ـ کسی به مسلمانی خیانت کند.
2ـ کسی که مال مومنی را بدون رضایت او بخورد.
3ـ کسی که مردم به خاطر زبانش از او بترسند. یعنی آبروی مردم را بریزد و با زبانش مردم را اذیت کند. در روایتی آمده است که: مردی با امام صادق(ع) همراه شده بود. در راه نوکرش را صدا زد، اما نوکرش نتوانست جواب دهد. در این هنگام مرد به مادر نوکرش توهین کرد. امام صادق(ع) از این رفتار مرد آنقدر ناراحت شد که تا آخر عمر مبارکش با این مرد قطع ارتباط نمود.
بنابراین شیعه یعنی پیرو عمل اهلبیت بودن. در روایات آمده که کشتی حضرت نوح(ع) و یارانش 6 ماه در دریاها بود، سپس خداوند خطاب به حضرت نوح(ع) می فرماید: «بگو ای خدای من، مرا در جایگاهی پرخیر و برکت فرود آور که تو بهترین مهمان نوازی» زیرا در هنگام نزول سیل و طوفان و... امکان شیوع بیماری و آلودگی زیاد است.
در روایات طبق همین آیه توصیه شده که در خانه ای که وارد می شوید از خدا بخواهید که در آن برکت باشد و شری در آن برای شما نباشد و سپس می فرماید: «و یقیناً ما آزمایش کننده بندگانیم» و همانا در این سرگذشت، نشانه هایی از قدرت و رحمت و انتقام خدا برای عبرت گیرندگان است.
»خدایا آزمایشاتت را در حد توان ما قرار بده«.
پنجره ای به نور
در مباحث گذشته، راز گوناگون بودن معجزات و همچنین نمونه هایی از معجزات پیامبران را بیان کرده ایم. اما آنچه در این مبحث به آن پرداخته می شود،«معجزه بودن قرآن» به عنوان «مهمترین معجزه ی پیامبر اسلام» است، که جای بسی تأمل و تفکر دارد. بنابراین ابتدا اهمیت این موضوع بیان و سپس به ابعاد اعجاز این مهم پرداخته می شود.
از آن جایی که پیامبر اسلام برای یک سرزمین و یک زمان مبعوث نشده بود و می بایست برای همیشه و تا هنگامی که بشر زنده است و بر این کره ی خاکی زندگی می کند، تابع آن پیامبر باشد، حکمت الهی اقتضا می کرد که معجزه ی همیشگی و باقی به پیامبر اسلام داده شود که مخصوص زمان و مکان خاصی نباشد، چون معجزات سایر انبیاء فقط برای کسانی که حاضر بودند و می دیدند، ثابت می شد، سپس باید با نقل دیگران برای غائبین اثبات شود. ولی این شیوه برای همیشه کارایی زیاد ندارد، زیرا در طول هزاران سال، این نقل ها کم کم ارزش خود را از دست می دهند. باید یک معجزه ی باقی وجود داشته باشد تا همواره مردم به وسیله ی آن، نبوت پیامبر اسلام را بشناسند. این است که خدای متعال، کتابی را که برای پیامبر اسلام نازل فرموده، به گونه ای قرار داده که خود معجزه ای بزرگ و جاویدان است.(مصباح یزدی:1389،ص113)
قرآن کتابی است فوق افکار بشر، کسی تاکنون نتوانسته کتابی همانند آن را بیاورد، این کتاب یک معجزه ی بزرگ آسمانی است.
علت برگزیده شدن قرآن به عنوان بزرگترین و مهمترین معجزه پیامبر(ص)
علت اینکه قرآن به عنوان سند حقانیت پیامبر اسلام(ص) و معجزه ی بزرگ او از میان دیگر معجزاتش برگزیده شده، این است که قرآن معجزه ای است«گویا»، «جاودانی»، «جهانی» و«روحانی«.
گویا بودن قرآن
قرآن معجزهای گویاست، نیازی به معرفی ندارد، خودش به سوی خود معرفی میکند، مخالفان را به مبارزه می خواند، محکوم می سازد و از میدان مبارزه، پیروز بیرون می آید. بنابراین پس از گذشت قرن ها از رحلت پیامبر(ص)، همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه می دهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون،(مکارم شیرازی:1382،ص131) زیرا در آن، اصول و قواعد و مقرراتی را خداوند در کنار معارف پر محتوای اعتقادی اخلاقی و تربیتی قرار داده که این خود تنها می تواند معجزه بودن این کتاب را اثبات کند، چون این اصول و قواعد با فطرت بشر که خداوند خلقش کرده، هماهنگی دارد.
جاودانی و جهانی بودن قرآن
قرآن مرز«زمان و مکان» را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است. معجزات پیامبران گذشته و حتی خود پیامبر اسلام غیر از قرآن، در زمان معینی و در نقطه ی مشخصی از مکان و در برابر عده ای خاص صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مریم(ع) و زنده کردن مردگان و مانند آن به وسیله حضرت مسیح(ع) در زمان و مکان و در برابر اشخاص معینی بوده است، ولی قرآن، بستگی به زمان و مکان ندارد. همچنان به همان شکل 1400سال پیش در محیط تاریک حجاز تجلی کرد، امروز بر ما تجلی می کند. گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتی داده که بتوانیم استفاده ی بیشتری از آن نسبت به مردم اعصار گذشته نمائیم.
روحانی بودن قرآن
امور خارق العاده ای که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده، معمولاً جنبه ی جسمانی داشته(همانطوری که قبلاً معجزات آنها بیان شد) و چشم و گوش انسان را تسخیر می کنند، ولی الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولی ترکیب یافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ می کند، روح او را از تحسین سرشار می سازد، افکار را در برابر خود وادار به تعظیم می نماید. معجزه ای است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسان ها سر و کار دارد.
جامعیت قرآن
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا. «ما در اين قرآن، براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم(و همه معارف در آن جمع است) اما بيشتر مردم(در برابر آن، از هر كارى) جز انكار، ابا داشتند.»(اسراء/89)
تنوع محتویات قرآن، آن هم از انسانی درس نخوانده، عجیب است، زیرا در این کتاب آسمانی، هم دلایل متین عقلی با ریزهکاری های مخصوصش در زمینه ی عقاید آمده و هم بیان احکام متین و استوار بر اساس نیازمندی های بشر در همه ی زمینه ها و هم بحث های تاریخی قرآن در نوع خود بی نظیر، هیجان انگیز، بیدارگر، دلچسب، تکان دهنده و خالی از هرگونه خرافه است.
مباحث اخلاقی آن با دل های آماده، همان کاری را می کند که باران بهاری با زمین های مرده انجام می دهد. مسائل علمی که در قرآن مطرح شده، پرده از روی حقایقی برمیدارد که حداقل در آن زمان برای هیچ دانشمندی شناخته نشده بود. به همین دلیل است که اگر جن و انس جمع شوند تا همانند آن را بیاورند، قادر نخواهند بود.(مکارم شیرازی:1382،ص276)
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا«بگو: «اگر انسانها و پريان(جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد، هر چند يكديگر را(در اين كار) كمك كنند.»(اسرا/88)
منابع
قرآن.
مصباح یزدی، محمدتقی. راه و راهنماشناسی(چاپ 7 ).انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.قم.1389.
مکارم شیرازی،ناصر.تفسیرنمونه (جلد 1و12،چاپ 45).انتشارات دارالکتب اسلامیه.تهران. 1382.
داستان های قرآنی
اتهام سرقت به یک مسلمان
إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا(105)وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًاً(106)
»ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است، در ميان مردم قضاوت كنى، هرگز از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمايى«.
»طلب آمرزش نما، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است«.
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد از سوره نساء نقل شده كه: طايفه بنى ابيرق، طايفه اى نسبتاً معروف بودند. سه برادر از اين طايفه به نام های «بشر» و «بشير» و «مبشر» نام داشتند. «بشير» به خانه مسلمانى به نام «رفاعه» دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذايى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام «قتاده» كه از مجاهدان بدر بود، جريان را به خدمت پيامبر(ص) عرض كرد.
برادران سارق وقتى باخبر شدند، يكى از سخنوران قبيله خود را ديدند كه تصمیم داشتند با جمعى به خدمت پيامبر(ص) بروند و با قيافه حق به جانب، سارق را تبرئه كنند و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پيامبر(ص) طبق وظيفه«عمل به ظاهر»، شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد. قتاده كه بي گناه بود، از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تأسف فراوان بيان كرد. عمويش او را دلدارى داد و گفت: نگران مباش، خداوند پشتيبان ماست.
اين آيه و آيه بعد نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد.
قرآن و ادبیات فارسی
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (٤) عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (٥) كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى(٦) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى(7)
به نام خداوند بخشنده مهربان. همان كسى كه بهوسیله قلم تعلیم نمود(4)و به انسان آنچه را نمىدانست، یاد داد!(5)چنین نیست(كه شما مىپندارید) به یقین انسان طغیان مىكند،(6)از اینكه خود را بىنیاز ببیند!(7)
مولانا با اصل علم و دانش و تحصیل علوم و فنون و حِرَف، نه تنها مخالف نیست، بلکه آن را تأیید نیز می کند و می ستاید؛ زیرا بر اساس همین علم آموزی است که تمدن بشری شکل می گیرد و هر کسی در جایگاه مناسب خود واقع می شود. اما زمانی آنها را مفید میداند که جذب روح شوند و سرمایه کمال انسانی گردند، نه صرفاً وسیلهای برای مفاخره و تکبّر و تأمین معاش دنیایی و غرق شدن در شهوات.
مولانا، از یک نظرگاه، علمآموزی را سه نوع میداند: علم معمولی و تجربی، علم حرفهها و شغلها و علم فقر یا صوفیانه، که توجه بیشتر مولانا به نوع سوم، یعنی علم فقر یا صوفیانه است. این علم، به صحبت و مصاحبت پیر نیازمند است. علم و فعل، هیچکدام در ایجاد آن نقش اصلی ایفا نمی کنند. دانشی که نور است، باید از طریق اشراق و مصاحبت کسب شود، در حالیکه بقیه دانش ها آموختنی است و می توان کسب کرد و آموخت.(سایت) ایشان از این آیه شریفه مدد گرفته است و می فرماید:
اهل تن را جمله علّم بالقلم واسطه افراشت در بذل کرم
خداوند به انسان های مقید به جسم و اسیر در جسمانیت، به واسطه ی قلم دانش آموخت و برای اینکه علم و معرفت را به آنان ببخشد، واسطه ای قرار داد.(زمانی، ج 3، 1383: 156)بیشتر عرفا، از جمله مولانا، معتقدند که ماورای عقل ظاهری و علومی که از راه حواس ظاهری کسب می شود، نوعی از آگاهی ها و معلومات وجود دارد، که اکتسابی نیست، بلکه بخشش و نوری است از سوی خداوند برای بندگانش و هر که را بخواهد، در دلش برمی افروزد.(سایت)بنابراین در جایی دیگر می فرماید:
علم الانسان خم طغرای ماست علم عند الله مقصدهای ماست
تربیهٔ آن آفتاب روشنیم ربی الاعلی از آن رو میزنیم
بیآموخت خداوند به آدمی آنچه را که نمی دانست(چون قبل از این آیه، تعلیم را به وسیله قلم دانسته، مولانا از این موضوع نکته کشفی وذوقی ساخته و با آن مقصود خود را ترجیح داده است.). در مصراع دوم به آیه 26 سوره ملک اشاره داد که می فرماید: بگو علم تنها نزد خداوند است و من به آن ها هشدار دهنده ای روشنگرم. در ادامه میفرماید: ما پرورش یافته آن آفتاب درخشانیم به همین دلیل می گوییم: پروردگارم برتر است.(زمانی، ج 5،1383: 712)
واصلان درگاه الهی، به چیزی احتیاج ندارند، ولی اصحاب علم و قال و حکما و فلاسفه مقلّدانه علم می آموزند، طفلانی هستند در ابتدای راه که پیر و استاد باید با زبان خودشان با آنها صحبت کنند، تا آن ها را آگاه نمایند و علم و فن الهی را بدان ها بیاموزند.(سایت)
در آیات شریفه نیز این نکته را متذکر می شود که ای انسان، مواظب باش تا خود را بی نیاز نبینی، زیرا همین احساس بی نیازی سبب طغیان و سرکشی تو خواهد شد. بنابراین مولانا در داستان دژ هوش ربا تمثیل کسانی را بیان می کند که درصدد تحقیق و بررسی و کسب مطالب هستند و نهایتاً باید به وسیله پیری راهنمایی شوند و نجات یابند. علم اگر نردبان ترقی قرار گرفت و در راه خدمت واقع شد، مشروعیت پیدا میکند، یعنی آن علمی که صاحبش را دچار غرور و کبر و بزرگبینی نگرداند، این علم، دیگر علم دنیایی نام نمی گیرد.(سایت) در این داستان، ماجرای شاهزاده ای بیان شده که با توجه به راهنمایی های پیر و مرشد، کمالات معنوی را به دست می آورد، اما پس از مدتی به خود مغرور می شود و فکر می کند همه آن حالات ربانی و تصرفات معنوی که به دست آمده از خود اوست، بنابراین سر به عصیان و نافرمانی نهاد.
از درون خویش استغنا بدید گشت طغیانی ز اسغنا پدید
شاهزاده با حالت غرور پیش خود می گفت: مگر نه این است که من خود هم شاه هستم و هم شاهزاده؟ چرا عنان اختیارم را به این شاه سپرده ام؟ حال که ماه تابنده ای بر من طلوع کرده، چرا باید گرد و غباری تیره پیدا کنم. حال که شیرین گفتارم و زیبا رخسار، باید دکانی برای خود باز کنیم. بنابراین به دلیل همین خیره سری، مورد بی توجهی پیر و مراد خویش قرار گرفت و خیلی زود از بین رفت.(زمانی، ج 6، 1383:(1214)
1زمانی، کریم. شرح جامع مثنوی معنوی، (دفتر 5، چاپ7). انتشارات اطلاعات،تهران. 1383. 2- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چاپ6، جلد3، تهران: زوّار، 1372. 3- http://www.humanitiesportal.com
پرسش و پاسخ قرآنی
نقش ایمان به حسابرسی در رعایت تقوا چیست؟
تقوا از «وقایه» به معنی نگاهداری و پرهیز است(ترجمه مفردات، ص483)
و در اصطلاح قرآنی، یک حالت روحی و کلمه اخلاقی است که هرگاه این کلمه در انسان پیدا شد، قدرتی پیدا میکند که میتواند از گناه پرهیز کند، اگر چه گناه بر او عرضه شود، تقوا، اولیای حق را نگهداری میکند و مصونیت میدهد. کلمهی تقوا در روح انسان اثر میگذارد و او را از ارتکاب لغزشها و گناهان باز میدارد.آثار تقوا در زندگی فردی و اجتماعی
تقوا ناشی از ایمان به رسیدگی روز قیامت آثار فراوانی در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد که در ذیل به مواردی از آن به طور اختصار پرداخته میشود.
تقوا باعث ثبات در کارها و عزم در امور میشود:
«َلتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ...» شما را با مال و جان آزمایش خواهند کرد و از زبان اهل کتاب و مشرکان آزار فراوان خواهند شنید اگر شکیبایی کنید و پرهیزگار باشید، نشانهی قدرت ارادهی شماست.(آل عمران/186)
در این آیه، اشاره شده به این که مؤمنینی که در برابر بلای الهی و سخنان اهل کتاب و مشرکین صبر و تقوا پیشه سازند، خدای تعالی آنان را از سستی و لغزش حفظ نموده تا همچنان دارای عزم و اراده بمانند.
تقوا انسان را از کیدهای شیطان حفظ و نگهداری میکند
چنانکه خداوند میفرماید:«إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا...»اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت میکند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند. اما اگر در برابرشان استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای(خائنانه) آنان به شما زیانی نمیرساند که خدا به کاری که میکند، احاطه دارد(آل عمران/120)
این آیه به ما میگوید: شما مسلمانان اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید، از کینه دشمنان ایمن خواهید بود. تقوا موجب یاری و تأیید خداوند در تمامی امور زندگی میشود.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردهاند و کسانیکه نیکوکارند.(النحل/128)
تقوا زمینه رستگاری و رزق حلال را فراهم میکند.
«... وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (٢) وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ...» هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد، روزی میدهد...(الطلاق/2)
قرآن.
(جعفری، شهنازالسادات، 1386، پیامدهای دنیوی اعمال در قرآن، تهران، سازمان تبلیغات آثار تقوا در زندگی فردی و اجتماعی).
(طباطبایی،محمدحسین.تفسیرالمیزان، ج3،ص60).
علوم قرآنی
.
در شماره گذشته، به دلایل مخالفان این عقیده(جمع قرآن بعد از رحلت) پرداختیم. اینک در این شماره به انگیزه یکی کردن مصاحف اشاره خواهد شد
انگيزه يكى كردن مصاحف
دانستيم كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)، جمع آورى قرآن به صورت رسمى به دستور خليفه اول و به همت زيدبن ثابت صورت گرفت. پيش از آن، على(ع) نيز كه از همه به قرآن آشناتر بود، مصحفى را تدوين کرد. بزرگانى از صحابه نيز به جمع مصحف همت گماردند و آنان كه از موقعيت ممتازى برخوردار بودند، مصاحف شان به سرعت مورد توجه مسلمانان قرارگرفت.
بدين ترتيب، مردم هر منطقه، مصحفى را كه يكى از صحابه سامان داده بود، قرائت مى كردند. گسترش فتوحات اسلامى در دهه دوم و سوم هجرى و گرايش روز افزون به اسلام و علاقه زايدالوصفى كه به كتاب دين شان(قرآن) داشتند، سبب شد تا آنها كه سواد كتابت و نگارش داشتند، به اندازه ی توان و امكانات خويش، به كتابت قرآن همت كرده، از مصحف هاى معروف و موجود در هر منطقه، استنساخ نمايند. گرچه مردم شهرهايى مثل كوفه، شام و بصره به ترتيب از مصاحف عبدالله بن مسعود و ابى بن كعب و ابوموسى اشعرى پيروى مى کردند، اما در همين شهرها نيز در اثر مرور زمان و نياز به حفظ و قرائت قرآن، مصاحف فراوانى استنساخ شد.
خط و كتابت در مراحل اوليه خود بسيار ابتدايى و ناقص بود، به گونه اى كه خواندن قرآن از روى مصحف بدون اعتماد به حافظه، امرى غيرممكن مى نمود.
آنچه در زمان ابوبكر انجام شد، گرچه گامى مهم در راه حفظ و صيانت از قرآن به شمار مى آمد، اما ظهور و بروز اختلاف قرائت ها در ميان مسلمانان اجتناب ناپذیر بود و هرچه زمان بيشتر سپرى مى شد، دامنه اختلافات نيز گسترده تر مى شد.
در منابع تاريخى، مواردى متعدد از وقوع اختلاف ميان مسلمانان در قرائت قرآن، گزارش شده و گفته اند كه اين اختلافات سبب شد تا براى حل آن، بعضى به چاره جويى بپردازند.
بخارى در صحيح خود از انس بن مالك روايتى نقل كرده است كه مورد استناد و توجه تاريخ قرآن نويسان قرار گرفته است.
انس مى گويد: حذيفه(حذيفة بنيمان: از سابقين در اسلام بود. در زمان رسول خدا، ركابدار حضرتش بود.) كه در جنگ ارمينيه(ارمنستان) و آذربايجان به همراه سپاهيان شامى و عراقى شركت داشت، در گيرودار جنگ، اختلاف سپاه اسلام در قرائت قرآن را مشاهده کرد و سخت به وحشت افتاد. وقتى نزد عثمان برگشت، به او چنين گفت: اى امير مؤمنان! امت اسلام را قبل از آن كه در كتاب دينى خود مانند يهود و نصارا اختلاف نمايند، درياب.(صحيح بخارى، كتاب فضائل القرآن، ج 6، ص 581; البرهان، ج 1، ص 330.)
دامنه اختلافات به آنجا رسيده بود كه حتى در مركز خلافت يعنى مدينه، معلمان قرآن، شاگردان خود را به صورت هاى مختلف تعليم قرآن مى دادند. انس بن مالك می گوید: در دوره ی خلافت عثمان، مردم چنان گرفتار اختلاف در قرائت شدند كه شاگردان و معلمان به نزاع با يكديگر برخاستند (درگيرى شاگردان با شاگردان و معلمان با يكديگر). گزارش اين وقايع به عثمان رسيد و او خطاب به مردم گفت:
شما مردم مدينه كه نزديك من هستيد، يكديگر را تكذيب و قرائت ديگرى را تخطئه مى كنيد، پس آنان كه از ما دورند بيش از شما گرفتار تكذيب يكديگر و اشتباهند. اى پيروان پيامبر(ص)، گردهم آييد و مصحفى امام را (الميزان، ج 12، ص 122. ) بنویسید اين چنين بود كه زمینه های اقدام عثمان براى يكى كردن(توحيد) مصاحف به وجود آمد.
تشكيل گروه توحيد مصاحف
پيشنهاد مبتكرانه يكى كردن قرائت مصاحف، از سوى حذيفه بود. بنا به نقلى كه گذشت، او حتى قبل از آمدن به مدينه، نيت خويش را در كوفه با صحابه ی پيامبر در ميان گذاشته بود و همگى جز ابن مسعود، آن را تأييد کرده بودند.
عثمان نيز بر ضرورت چنين اقدامى واقف شده بود. اما اين كار براى او سهل و آسان نبود، زيرا لازمهی آن، جمع آورى همه مصحف ها از جمله مصاحف بزرگان صحابه بود. از اين رو، عثمان، صحابه را به مشورت فراخواند و آنان همگى بر ضرورت چنين كارى - با همه دشوارى هاى آن - نظر مثبت دادند.
پس از آن كه عثمان تصميم نهايى را گرفت، اولين اقدام او اين بود كه نمايندهاى به سوى حفصه(دختر عمر و همسر پيامبر) فرستاد و به او پيغام داد تا مصحف رسمى خليفه اول را كه در خانه اش بود، براى استنساخ مصاحف به امانت در اختيار او گذارد و اطمينان داد كه پس از انجام كار، مصحف را به وى بازخواهد گرداند(الاتقان، ج 1، ص 187)
عثمان كميت هاى مركب از چهار نفر تشكيل داد كه عبارت بودند از: زيدبن ثابت، عبدالله بن زبير، سعيدبن عاص و عبدالرحمن بن حارث(ر.ك: راميار تاريخ قرآن، ص 417 - 419.) و به آنان دستور داد كه چون قرآن به زبان قريش نازل شده است، اگر با زيدبن ثابت(غيرقرشى) اختلاف پيدا نمودند، قرآن را به زبان قريش بنويسند(البرهان، ج 1، ص 330).
از برخى منابع ديگر به دست مى آيد كه اين چهار نفر، هسته ی اوليه كميته يكى كردن قرائت ها و توحيد مصاحف بودند، سپس چند تن ديگر به آنان پيوستند.
محمدبن سيرين تأیيد مى كند كه عثمان دوازده نفر از قريش و انصار را براى اين كار گردآورد و آنها مصاحف متعددى نوشتند. اسامى دوازده نفر را دقيقاً به دست نداده اند. اما بررسى روايات، اين اسامى را به دست مى دهد: زيدبن ثابت، سعيدبن عاص، عبداللهبن زبير، عبدالرحمن بن حارث(اعضاى اوليه)، ابى بن كعب، مالكبن ابى عامر، كثيربن افلح، انسبن مالك، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو (الاتقان، ج 1، ص 188; دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص 420).
چگونگى و مراحل انجام كار
گروه توحيد مصاحف در سال 25 هجرى تشكيل شده (ر.ك: دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص 433 – 435)
ابن حجر گويد: يكى كردن قرائت در سال 25 هجرى اتفاق افتاد. بعضى از معاصران ما غفلت نموده و گمان كرده اند كه اين كار در حدود سال سى هجرى انجام شده است، بدون آن كه دليلى براى آن ذكر كنند.(الاتقان، ج 1، ص 187.)
نخستين اقدامى كه از سوى گروه و به دستور عثمان انجام گرفت، جمع آورى تمام نوشته هاى قرآنى از اطراف و اكناف كشور پهناور اسلامى آن روز بود. عثمان از حفصه دختر عمر نيز خواست تا مصحف جمع شده در زمان ابوبكر را كه پس از وى به خليفه دوم و پس از او، به دخترش رسيده بود و در خانه او نگهدارى مى شد، در اختيار گروه توحيد مصاحف بگذارد. حفصه حاضر نبود آن را به آسانى تحويل دهد و به همين جهت، عثمان سوگند خورد به صورت امانتى تحويل گرفته و پس از اتمام كار، آن را به وى برگرداند. از منابع بر مى آيد كه اين مصحف يكى از مصاحفى بوده كه مورد استناد و مراجعه گروه توحيد مصاحف قرار گرفته است.
در اين مرحله، قرآن ها پس از جمع آورى و ارسال به مدينه، به دستور خليفه سوم سوزانده و يا در آب جوش انداخته مى شدند(البرهان، ج 1، ص 330; الاتقان، ج 1، ص 187.) و به همين جهت، عثمان را حراق المصاحف ناميده اند. اگر چه بسيارى، او را در اصلِ اقدام توحيد مصاحف ستوده اند، ولى در زمينه سوزاندن قرآن ها، شديداً نكوهش کرده اند.
يكى ديگر از مصحف هاى مورد استناد، مصحف ابى بن كعب بوده است. ابى، خود جزو هشت نفرى بود كه به گروه اول(چهار نفر) پيوست و حتى به عقیده ی بعضى، رياست گروه دوازده نفره با وى بود. ابوالعاليه در حديثى گفته است: آنها قرآن را از مصحف ابى جمع نمودند. مردانى مى نوشتند و ابى به آنها املا مى كرد.(التمهيد، ج 1، ص 348.)
گرچه مصحف ابوبكر و مصحف ابى نقش مهمى را در تدوين ايفا مى كردند، ولى گروه از بررسى ساير نوشته هاى قرآنى نيز غافل نبود.
ابوقلابه به نقل از انس بن مالك مى گويد: گروه اگر در مورد آيه اى اختلاف مى كردند، مى گفتند: اين آيه را رسول خدا(ص) به فلان شخص تعليم داده است، پس كسى به سوى او فرستاده مى شد، در حالى كه در سه فرسخى مدينه قرار داشت و به او گفته مى شد: رسول خدا(ص) فلان آيه را چگونه به تو تعليم داده است؟ او پاسخ مى داد و كاتبان گروه كه جاى آيه را خالى گذاشته بودند، آن را مى نوشتند.(.الاتقان، ج 1، ص 187 و 188.)