قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: ص شماره سوره: 38 محل نزول: مکه
تعداد آیه: 88 تعداد کلمه: 732 تعداد حروف: 3029
معنی: از حروف مقطع
علت نام گذاری: اولين آيه اين سوره است كه با حرف مقطعه «ص» آغاز مي شود.
نام های دیگر: ندارد
محتواي سوره :
توحيد و مبارزه با شرك.
• مساله نبوّت پيامبر اسلام(ص) و سرسختي و لجاجت دشمنان مشرك (بيان موضع مخالفين و موافقين و رويارويي جبهه حق و باطل و سرانجام هر دو گروه.).
• تاريخ زندگي و رسالت نه نفر از پيامبران از جمله داوود، سليمان و ايوب و بيان مشكلات آنها در زندگي و دعوت به سوی خدا به عنوان درسي آموزنده براي مؤمنان در سختيها.
• سرنوشت كفار طغيانگر در قيامت و جنگ و جدال آنها در دوزخ.
• تذكّر به افراد بي ايمان و مشرك در مورد پايان كارشان.
• آفرينش انسان و مقام والاي او در سجده كردن فرشتگان به آدم، دشمني هاي ابليس با بني آدم در جهت گمراه كردن و اين كه فقط مخلصين از دام شيطان رها مي شوند.
• تهديد دشمنان لجوج تسلي براي پيامبر(ص) و اينكه او در دعوت خودش هيچ اجر و مزدي نمي خواهد.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، سي و هشتمين سوره است و به ترتيب نزول، سي و هفتمين سوره است كه بعد از سوره «قمر» و قبل از سوره «اعراف» نازل شده است.
داستان های سوره: داوود: 17 تا 26،طالوت و جالوت: 21تا 26سليمان: 30 تا 40، ايوب: 41 تا 44
فضیلت سوره: امام محمدباقر(ع) فرمود: «كسي كه سوره صاد را در شب جمعه بخواند، از خير دنيا و آخرت آنقدر از سوي خداوند به او بخشيده مي شود كه به هيچ كس داده نشده است.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
«ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ» سپس بعد از آنان قومی دیگر را به وجود آوردیم.(مؤمنون/31)
در این آیات از سوره مبارکه مؤمنون، خداوند متعال بعد از بیان جریان حضرت نوح(ع) که اولین پیامبر اولوالعزم بود، به بیان جریان پیامبران دیگر الهی که بعد از حضرت نوح و قبل از حضرت ابراهیم(ع) مبعوث شدند می پردازد و می فرماید: ما قرن دیگری ایجاد کردیم. قرن از ماد: اقتران به معنی نزدیک و مقرون مهم بودن می باشد. یعنی جامعه دیگری که نزدیک به جامعه حضرت نوح بود به وجود آوردیم و جمع دیگری که به هم نزدیک بودند، ایجاد کردیم.
«فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ»و پیامبری از خودشان در میان آنان فرستادیم که اعلام کند خدا را بپرستید. شما را جز او معبودی نیست. آیا از پرستش معبودان باطل نمی پرهیزید.(مؤمنون/32)
با توجه به این آیات، مراد از قرن و جامعه جدید، قوم ثمود است که پیامبر آنها حضرت صالح(ع) بود. دعوت حضرت صالح نیز مانند همه پیامبران الهی دعوت به پرستش خدای یکتا بوده است که همان کلمه لاالهالاالله می باشد و این کلمه لُب دین است که محور فرمایش همه انبیاء و ادیان آسمانی بوده و همه انسانها باید تلاش کنند تا خود را به این اصل نزدیک نموده و آن را در خود محکم نمایند که تکیه گاهی غیر از خدا نداشته باشند و اگر هم به غیر خدا تکیه می کنند، آن را کنار گذاشته و با تمام وجود به خدا روی آوردند. بنابراین عمل به دستورات الهی و پیدا کردن خدا از درون این دستورات، هدف خداوند است.
مثل نماز، روزه، خمس، زکات، حج و... که بندگان خدا باید با انجام این امور واجب خدا را بیابند و در تمام مراحل زندگی به او تکیه نمایند.
خداوند در سوره عنکبوت می فرماید: «داستان کسی که به جای خدا سرپرستانی گرفته اند، مانند داستان عنکبوت است که (خانه ای بی دیوار و بی سقف و بی حفاظ) برای خود بنا کرده باشد و بی تردید سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است. اگر به این واقعیت معرفت داشتند. بنابراین انسانها باید بدانند که تکیه به غیرخدا مانند تکیه به خانه عنکبوت است.
در این زمان یعنی زمانی که پیامبری رسالتش را آغاز می کرد، مترفین و ملاء پیدا می شدند، یعنی کسانی که تمکن مالی زیادی داشته و وضع ظاهری زندگیشان چشم پرکن بوده است. مثل قارون که خیلی ها حسرت ثروت و زندگی او را می خوردند. ملاء و مترفین یک بلیه ای هستند که همیشه بوده اند، از زمان قبل از حضرت نوح تا کنون این گروه مانند غده سرطانی می باشند که همیشه رشد می کنند و پیامبران الهی و انسان های حق گرا را همیشه اذیت می کردند و سعی شان این بوده که راه نفوذ پیامبران الهی را بر مردم ببندند و همانطور که خداوند در ادامه سوره مؤمنون می فرماید: «و از سران و اشراف کافر قومش که دیدار آخرت را تکذیب میکردند، در حالی که آنان را در زندگی دنیا از وسایل و ابزار مادی فراوانی برخوردار کرده بودیم، گفتند: این جز بشری مانند شما نیست که آنچه شما می خورید، می خورد و از آنچه شما می آشامید، می آشامد.(33) بی تردید اگر بشری مانند خود را اطاعت کنید، یقیناً زیانکار هستید.(34)
پنجره ای به نور
پیرو مباحث گذشته پیرامون اعجاز قرآن، در این بخش تمایل داریم به وجوه(ابعاد) معجزه بودن قرآن پرداخته شود که بی گمان بر شناخت بیشتر ما نسبت به قرآن افزوده خواهد شد.
وجوه اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان مسلمان فراوان است؛ اما به طور کلی، می توان آنها را به دو گروه تقسیم کرد: نخست، وجوهی که به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط می شود که برای آگاهی از آن، تسلط به زبان عربی ضرورت دارد و عرب جاهلی به خوبی آن را دریافته است.(معرفت،1414ق)
دوم، وجوهی که به محتوا و مفاهیم قرآن ارتباط دارد و آگاهی از آنها برای ناآشنایان با ظرایف زبان عربی نیز مقدور است.(شاکر،1380:ص10). هیچ کس نمی تواند مدعی بررسی همه ی جوانب ابعاد اعجاز قرآن شود؛ زیرا بسیاری از رموز و شگفتی های قرآن، هنوز برما پوشیده مانده است. بنابراین تنها به مواردی چند در این قسمت اشاره خواهد شد.
اعجاز بیانی
وقتی صحبت از اعجاز بیانی قرآن می شود، بیشتر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و به ظرافتها و نکته های بلاغی توجه دارد؛ گرچه در این نکته ها و ظرافتها، معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می کند(معرفت،1386:ص 315). در این باره میتوان به «فصاحت و بلاغت» اشاره کرد.
الف) فصاحت و بلاغت: «یکی از وجوه اعجاز که از قدیم الایام بسیار مورد توجه بوده، جنبه ی لفظی و ظاهری است که فصاحت و بلاغت است. قرآن در عین حال که زیبایی را منتهای درجه دارد، سبکش از سبک شعر و کذب و مبالغه به کلی به دور است. فصاحت بیش از آن که با فکر انسان یعنی با علم و عقل سروکار داشته باشد، با احساس و دل سروکار دارد. زیبایی توصیف نمی شود، یک احساسی است که در هر کسی هست و به شکلهای مختلف زیباست و نمی شود زیبایی آن را معین و تعریف کرد.»(مطهری. ص532)
ب) اعجاز در الفاظ: «سبک قرآن نه شعر است و نه نثر، شعر نیست، زیرا وزن و قافیه ندارد. به علاوه این که شعر معمولاً با نوعی تخیّل شاعرانه همراه است، قوام شعر به مبالغه و اغراق است که نوعی کذب است. در قرآن، تخیلات شعری و تشبیه های خیالی وجود ندارد. در عین حال نثر معمولی هم نیست؛ زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن و نثری تاکنون دیده نشده است. هندسه ی کلمات در قرآن بی نظیر است، نه کسی توانسته یک کلمه قرآن را پس و پیش کند، بدون آن که به زیباییهای آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته است مانند آن را بسازد. قرآن از این جهت مانند یک ساختمان زیباست که نه کسی می تواند با جابجا کردن و تغییر دادن، آن را زیباتر کند و نه بتواند بهتر از آن و یا مانند آن را بسازد. سبک و اسلوب آن طوری است که کسی نتوانسته در سابق و نه در آینده با آن رقابت کند و یا از آن تقلید کند.»(مطهری،ص216)
تبیین اعجاز بیانی
در تبیین اعجاز بیانی قرآن میتوان اشاره به «چینش واژگان قرآن کرد»که چگونه بجا و مناسب است که هرگونه تغییر در آن، از زیبایی و طراوت آن کم میکند و «اسلوب خاص قرآن» که نظمی نو و بدیع در آن به کار رفته که نه نثری مانند آن یافت میشود و نه شعری. نظمی که عقل ها را متحیر و دل ها را به سوی خود جذب می کند. همچنین «سازگاری حروف و معانی» است، به طوری که سبب تسخیر قلب شنونده می شود؛ مانند آن که اگر قرآن در مقام تکریم انسان است، بیان آن نیکو و گواراست و اگر در مقام تهدید و بیان آیات عذاب است، از الفاظی غلیظ و شدید استفاده کرده است. چنان که آیه ی شریفه: إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ رِيحًا صَرْصَرًا فىِ يَوْمِ نحَْسٍ مُّسْتَمِر «ما تندباد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم» (قمر/19) را شنونده گوش می دهد و می شنود، شدت عذاب را درک می کند؛ زیرا الفاظ مذکور، با معنای عذاب هماهنگ است.
و یا در آیه ی:«بِسمِ الله الرّحمن الرّحیم» که از الفاظ ملایم استفاده شده، شدت رحمت الهی را بیان میکند.
اعجاز در صوت و آهنگ قرآن
یکی از مهم ترین جنبه های اعجاز قرآن، نظم آهنگ واژگانی آن است. این جنبه، چنان زیباست که عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست، اقرار کند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می تواند سخن خداوند باشد.
قرآن مجید با وجود گستردگی مطالب و تنوع آنها، چنان آوای دلنشینی دارد که شنیدن آن، هر چند مکرر، در دل و روح انسان غوغایی ایجاد می کند که بی همتاست. از منظر زبانشناسان، آوا و طنین واژه های قرآنی، چنان از ترکیب حروف و هجاها و گزینش آنها فراهم شده که در شنونده جاذبه ای بی مانند و تأثیر شگفت آور دارد. این آهنگ در هیچ نثری دیده نشده و تاکنون هیچ لحن روحانی و معنوی نتوانسته با قرآن از نظر زیبایی و جاذبه و تحمل آهنگ ها برابری کند.
اعجاز درآموزه ها و معارف عالی
قرآن، قانون اساسی اسلام و در برگیرنده ی مجموعه ای از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانی است که عزّت و عظمت انسان را در گرو آشنایی و عمل به قوانین خود می داند. زمانی که انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعی، به اوج خود رسیده بود و غارت و چپاول، امتیاز به حساب می آمد و دختران، زنده به گور می شدند و خیانت و فساد و بی عدالتی، فراگیر شده بود، قرآن ظهور می کند و به مردم، صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور می شود؛ آنان را از جهل، به سوی علم و از تاریکی به سوی نور هدایت می کند.
الر كِتَابٌ أَنزَلْنَهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلىَ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الحَْمِيد.»
«الر، (اين) كتابى است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكي ها(ى شرك و ظلم و جهل،) به سوى روشنايى ...»(ابراهیم/1) و از رذایل، به سوی فضایل جهت می دهد. نمونه ای از این اصول و قوانین که در قرآن بیان شده:
عدالت و امانت
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَينَْ النَّاسِ أَن تحَْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سمَِيعَا بَصِيرًا «خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بدهيد! و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد. خداوند، اندرزهاى خوبى به شما میدهد. خداوند، شنوا و بيناست.»(نساء/58)
صلح و اخوت
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَينَْ أَخَوَيْكمُْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكمُْ تُرْحَمُون «مؤمنان برادر يكديگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد.»(حجرات/10)
بهره برداری از نعمت ها
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتىِ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَالِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون «اینها گوشه ای از معارف قرآن است که به تنهایی درکلام الله مجید مطرح نشده، بلکه در بخش اعتقادات(شناخت خدا، نبوت، امامت و قیامت و...)نیز بیان شده است.» (اعراف/32)
منابع
قرآن
شاکر،محمدکاظم،قرآن درآیینه ی پژوهش،دفتردوم،نشرهستی نما0تهران،1380،ص10
مطهری،مرتضی،مجموعه آثار(نبوت)،چاپ هشتم،انتشارات صدرا،تهران،1384،ص53
مجموعه آثار(مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی)،چاپ نهم،1379،ص216
معرفت،محمدهادی،التمهید فی علوم القرآن،1414ق
علوم قرآنی،چاپ هشتم،موسسه فرهنگی تمهید،قم،1386
داستان های قرآنی
اگر خورشید را در دست راستم قرار دهند...
هنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد، سران قريش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: اى ابوطالب، فرزند برادرت ما را سبك مغز مى خواند و به خدايان ما ناسزا مى گويد، جوانان ما را فاسد نموده و در جمعيت ما تفرقه افكنده است، اگر اين كارها به خاطر كمبود مالى است، ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى كنيم كه ثروتمندترين مرد قريش شود و حتى حاضريم او را به رياست برگزينيم.
ابوطالب اين پيام را به رسول اللَّه(ص) عرض كرد: پيامبر(ص) فرمود:
لو وضعوا الشمس فى يمينى و القمر فى يسارى ما اردته، و لكن كلمة يعطونى يملكون بها العرب و تدين بها العجم و يكونون ملوكا فى الجنة!:
« اگر آنها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند، من به آن تمايل ندارم، ولى(به جاى اين همه وعدهها) يك جمله، با من موافقت نمايند تا در سايه آن بر عرب حكومت كنند و غير عرب نيز به آئين آنها درآيند و آنها سلاطين بهشت خواهند بود.»
ابوطالب اين پيام را به آنها رسانيد، آنها گفتند: حاضريم به جاى يك جمله، ده جمله را بپذيريم (كدام جمله منظور توست؟).
پيامبر(ص) به آنها فرمود:
تشهدون ان لا اله الا اللَّه و انى رسول اللَّه «گواهى دهيد كه معبودى جز اللَّه نيست و من رسول خدا هستم.»
آنها(از اين سخن سخت وحشت كردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها كنيم و تنها به سراغ يك خدا برويم؟ چه چيز عجيبى؟! (آن هم خدايى كه هرگز ديده نمى شود!).
در اينجا آيات زير نازل شد» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ ... إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ»
قرآن و ادبیات فارسی
كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى(6)أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (7)
كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» اين دو آيه، ردع و رد رفتارى است كه انسان در مقابل نعمت هاى الهى از خود نشان میدهد، رفتارى كه از میان آيات قبل استفاده میشود، چون از آيات بر مى آيد كه خداى تعالى نعمتهاى بزرگى مانند تعليم به قلم و تعليم از طريق وحى را به انسان داده، پس بر انسان واجب است شكر آن را بجاى آورد، ولى او به جای شكر، به دلیل بی نیاز پنداشتن خود، كفران و طغيان مى كند. يعنى پا از گليم خود فراتر می نهد.(ترجمه تفسير الميزان، ج20، ص 550)
در ادامه تفسیر آیات سوره علق، همانطور که در جلسه قبل متذکر شدیم، انسان بدون وجود راهنما و مرشد، نمیتواند به حقیقت دست یابد؛ وقتی هم که با راهنمایی های مرشد، صاحب کراماتی شد، نباید آن را از خود ببیند و به خود مغرور شود و خود را از داشتن استاد محروم کند. همچنین به این مطلب اشاره می کند که انسان ناسپاس وقتی چیزی را داشت، به یقین طغیان می کند و خود را بی نیاز می بیند.
مولانا این مطلب را در دفتر سوم، ضمن بیان آمدن پیامبران از طرف خداوند متعال، برای نصیحت اهل سبا می فرماید: سیزده پیامبر برای ارشاد این قوم آمدند و همه ی گمراهان را به سوی حق رهبری کردند. آنان به مردم سبا گفتند: ای قوم، بهراستی که نعمتهای شما فراوان شده است، پس کو شکرگزاریتان؟ به هوش باشید و بخشایش های الهی را مشاهده کنید و این سؤال را جواب دهید: انصافاً آیا کسی روا می شمارد که در عوض این همه نعمت، فقط به یک سپاسگزاری بسنده کند.
خداوند به انسان اعضا و جوارح عطا می کند که آن را در راه اطاعت به کار بندد، نه معصیت. قوم سبا قدر آن همه نعمت را ندانستند و به پیامبران خود گفتند: غول بیابانی(شیطان) شکر و سپاس ما از میان برده است. ما دیگر هم از سپاس و شکر بر نعمت دلتنگ و خسته شده ایم و هم از خود نعمت.
ما چنان پژمرده گشتیم از عطا که نه طاعتمان خوش آید نه خطا
ما نمیخواهیم نعمتها و باغ ما نمیخواهیم اسباب و فراغ
ما به قدری از عطاهای الهی پژمرده و دل سیر شده ایم که نه از انجام اطاعت خوشمان می آید و نه از گناه. ما اصلاً نه این نعمتها را می خواهیم و نه این باغها را و همچنین ما این امکانات و آسایش را هم نمی خواهیم. این حالت همان چیزی است که در این آیه شریفه ذکر شده که هرگاه انسان خود را توانگر ببیند سرکشی میکند.
پیامبران به این قوم ناسپاس گفتند: قلبهای شما بیمار است و شما دچار امراض اخلاقی و معنوی شده اید. همۀ نعمتهای الهی به سبب آن، به بیماری تبدیل می شود. در این حالت، چگونه ممکن است که طعام، باعث نیرومند شدن بیمار شود؟ این تویی که به سبب دچار شدن به امراض اخلاقی، دشمن این نعمتهای گوارا شده ای. بنابراین به هر نعمتی که دست زدی و یا آن را به دست آوردی، به ناخوشی تبدیل میشود. از میان اولیای خدا و مصلحان بشری، هر کس که یار و آشنای تو شد،
یعنی خواست که به تو یاری برساند تا امراض اخلاقی ات را درمان کنی، به واسطه همان بیماری های اخلاقی و روحی، خود را بزرگ دیدی و آنان را حقیر و ناچیز.(زمانی، ج 3، 673-675)
مولانا در دفتر پنجم خود، به این مطلب اشاره می کند که: مرد بدکار وقتی در بدکاری متمکن شود، به آن عادت کند و اثر دولت نیکوکاران را ببیند، مانند شیطان از حسادت، مانع خیر می شود. که خرمن سوخته، همه را خرمن سوخته خواهد. «أرأیت الذی ینهی عبداً اذا صلّی»
وافیان را چون ببینی کرده سود تو چو شیطانی شوی آنجا حسود
هر که را باشد مزاج و طبع سست او نخواهد هیچ کس را تندرست
گر نخواهی رشک ابلیسی، بیا از در دعوی به درگاه وفا
هرگاه خوی بدی و شقاوت در حاق ضمیر کسی جای گیرد و به صورت ملکه راسخه درآید، اولاً امیدی به اصلاح او نیست و ثانیاً خوی شقاوت، او را به حسادت و بدخواهی نیکان و صالحان می انگیزد. به عنوان مثال، هر کس که طبع و مزاجی ناسالم داشته باشد، دوست ندارد کسی سالم و تندرست باشد. اگر دوست نداری دچار حسادت شیطانی شوی، از درگاه ادعاهای بی اساس بلند شو و به درگاه وفای به عهد الهی بیا.(زمانی، ج 5، 330-331 و علامه جعفری، ج 11، 431)
1- زمانی،کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، (دفتر سوم و پنجم، چاپ هفتم) انتشارات اطلاعات. تهران. 1383.
2- بلخی،مولانا جلال الدین محمد، مثنوی معنوی. جلد3و5،چاپ6). به کوشش محمد استعلامی. زوّار. تهران، 1372.
3- جعفری محمد تقی، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، (جلد11،چاپ11). انتشارات اسلامی. تهران، 1367.
4- طباطبايى، سيد محمد حسين.ترجمه تفسير الميزان. سيد محمد باقر موسوى همدانى(چاپ 5.) دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم. 1374.
پرسش و پاسخ قرآنی
در شماره گذشته، به نقش تقوا در حسابرسی پرداختیم. اینک در این شماره به نقش های دیگر میپردازیم.
تقوا عمل بندگان را از نقص و عیب پاک میکند.
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا(٧٠) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ .وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا » ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید... تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری(و پیروزی) عظیمی دست یافته است! (الاحزاب/71-70)
پیامد دنیوی تقوا و سخن درست و استوار(قول سدید) و پیروی از خدا و رسولش، اصلاح اعمال و آمرزش گناهان و در نهایت نائل آمدن به فوز عظیم است که اگر انسان با اختیار این مسیر را طی نکند و از اوامر الهی پیروی نکند، برعکس جهت حرکت میکند یا منافق میشود و یا مشرک و از سوی خدا دچار عذاب خواهد شد که این عذاب ممکن است اصلاح نشدن اعمال و آمرزیده نشدن گناهان باشد.
قال علی(ع): «التقی رئیس الاخلاق» تقوا و پرهیزگاری پیشوای تمام خوبیهای نیک است(هر خوی نیکی به آن وابسته است و همه را دربردارد)(نهج البلاغه/خ41)
تقوا باعث برقراری صلح و برادری و دریافت رحمت خداوندی میشود.
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید.(الحجرات/10)
خداوند همه کارها را براساس قسط تنظیم میکند، از این رو، مومنان را به برقراری صلح با حفظ عدالت فرا میخواند.
پس صلح دادن میان مردم، یک تکلیف شرعی است. همچنین یاری دادن در انجام امور نیک، از تقواست، زیرا قرآن مجید میفرماید:« وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى» تقوا بدیها را از بین میبرد و به آدمی قدرت تمیز حق از باطل را میدهد.(مائده/2)
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ » ای کسانیکه ایمان آورده اید، اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار میدهد(روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را میپوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است.(الانفال/29)
یکی از ثمرات تقوا هدایت و راهیابی درونی و قلبی است که با این حالت، حق و باطل را از هم تشخیص میدهند و خداوند علم و دانش و بینشی عنایت میفرماید که حق و باطل را از هم جدا میکند.«و یکفر عنکم سیئاتکم» زشتیها و گناهان را میپوشاند« و یغفرلکم» گناهان را آمرزیده و چشم پوشی کرده و متقین را نصرت و یاری میفرماید:« وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ »(توبه/36)
تقوا عامل رستگاری و دوری از خواری است.
چنان که خداوند می فرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » ای کسانی که ایمان آورده اید، از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید(مائده/35)
خداوند افرادی را که تقوا پیشه نمی کنند و سخنان فتنه انگیز به جای کلمات حق بر زبان میرانند و کلمات حق را تغییر میدهند، دچار خواری در دنیا میکند، به این صورت که هرگز دلهایشان از کفر و عناد پاک نشود.
علوم قرآنی
در شماره گذشته به انگيزه يكى كردن مصاحف و تشكيل گروه توحيد مصاحف، چگونگى و مراحل انجام كار اشاره شد، در این شماره به خصوصیات مصاحف عثمانی می پردازیم.
خصوصيات مصاحف عثمانى
1- مصاحف عثمانى از نظر ترتيب سورهها به همان شكل مصاحف صحابه تنظيم گشتند; يعنى دسته بندى كلى سورهها نظير سورههاى طُوَل، مِئون، مثانى، مُمتحنات و مُفصلات در اين مصاحف نيز رعايت گرديد. تفاوت مهم در تنظيم اين سورهها در قرار دادن دو سوره انفال و توبه بود: در مصحف عثمانى اين دو سوره به عنوان يك سوره در كنار هم قرار داده شد و به عنوان هفتمين سوره و در دسته سبع طول قرار گرفت. اين كار در هيچ يك از مصاحف گذشته، سابقه نداشت.
ابن عباس میگويد: از عثمان پرسيدم: چه چيز شما را برآن داشت كه سوره انفال را كه از مثانى و برات(توبه) را كه از مئون است، كنار يكديگر قرار داده، ميان اين دو بسمله ننويسيد و آنها را جزء سبع طول قرار دهيد؟ عثمان پاسخ داد: ايامى بر رسول خدا(ص) میگذشت و سورههايى چند بر آن حضرت نازل می شد، وقتى چيزى نازل مى شد بعضى از نويسندگان را احضار میكرد و مى فرمود: اين آيات را در سوره اى كه چنين خصوصياتى دارد، قرار دهيد. انفال جزء سورههايى بود كه در اوايل هجرت در مدينه نازل گشت و برات در اواخر هجرت; ولى داستان اين سوره شبيه داستان آن سوره بود، پيامبر رحلت فرمود و براى ما روشن نساخت كه اين سوره جزو آن است. به همين جهت اين دو را كنار يكديگر قرار دادم و بسمله ميان آن دو ننوشتم.(البرهان، ج 1، ص 329; الاتقان، ج 1، ص 190.)
اما در صحت اين نقل جاى ترديد وجود دارد، زيرا از آن چنين استنباط میگردد كه عثمان به راى و اجتهاد خويش بسمله را در ابتداى سوره برات نگذاشته است، به اين گمان كه انفال و برات ، چون داستانى شبيه يكديگر دارند، يك سوره هستند.
سخن استوار در اين زمينه از آن على بن ابى طالب(ع) است كه وقتى همين پرسش(علت عدم وجود بسمله در سوره برات) را ابنعباس از او میكند، میفرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم امان و رحمت است، و برات سوره اى است كه به شمشير نازل شده و در آن امانى نيست. (البرهان، ج 1، ص360.)
2ـ مصاحف عثمانى داراى رسم الخط ابتدايى و از هرگونه نقطه، اعراب و علايم مشخصه، خالى بوده است. همين امر، يكى از علتهاى اساسى بروز اختلاف قرائتها پس از توحيد مصاحف بود
سرنوشت مصاحف عثمانى
آيا آثارى از نسخه هاى مصاحف عثمانى باقى مانده است؟
تحقيقات فراوانى در اين زمينه صورت گرفته است. خاورشناسانى كه در زمينه تاريخ قرآن تحقيق نموده اند، نيز بررسى سرنوشت اين مصاحف را از نظر دور نداشته اند. اما واقعيت آن است كه گرچه مجموعه هاى زيادى را در مساجد، كتابخانه ها و موزههاى مختلف به عنوان مصاحف عثمانى تلقى كرده اند، ولى امروزه نمىتوان به وجود چنين مصاحفى به طور قطع نظر داد. از بعضى از اقوال به دست مى آيد كه برخى از نسخه هاى مصحف عثمانى تا قرن ششم و هفتم هجرى وجود داشته است.
ابن جبير(م 614ق.) در مسجد جامع كبير دمشق، خزانه مصاحفى را ديده است كه مصحف عثمانى، كه به شام فرستاده شده بود، در آن قرار داشت. هر روز پس از نماز، خزانه باز میشد و مردم براى زيارت آن ازدحام میكردند. ياقوت حموى هم كه گويا همين نسخه را ديده، میگويد كه در آن جا میگفتند اين مصحف به خط خود عثمان است.(راميار، تاريخ قرآن، ص 468 و 469.) ابن كثير نيز در همان سالها اين مصحف را ديده و شرح بيشترى از آن میدهد: مشهورترين مصحف عثمانى امروز در شام به جامع دمشق، نزديك ركن شرقى است. اين نسخه سابقاً در شهر طبريه بوده و در حدود 518 هجرى آن را به دمشق آورده اند. من آن را ديدم، كتاب گرانقدر بزرگ و ضخيمى بود به خطى نيكو و قوى در برگهايى به گمانم از پوست شتر(راميار، تاريخ قرآن، ص 468 و 469.)
اين مصاحف متأسفانه در فراز و نشيب زمان و بستر حوادث، از بين رفته اند و امروزه اثرى از آنها در دست نيست.
توقيفى بودن يا نبودن ترتيب سوره ها
طرح اين سؤال در اينجا، فقط مربوط به جمع آورى سوم قرآن، كه توحيد مصاحف باشد نيست، بلكه در جمع دوم(جمع خليفه اول) نيز مطرح است. همانگونه كه گفتيم در توحيد مصاحف ترتيب سوره ها تقريباً به همان شكل ترتيب مصاحف صحابه و مصحف جمع آورى شده در زمان خليفه اول صورت گرفت. اما همواره اين سؤال مطرح بوده است كه آيا اين تنظيم و ترتيب(چه در جمع دوم و چه در جمع سوم) توقيفى بوده است؟ يعنى به همان ترتيبى انجام گرفته كه پيامبر دستور داده است؟ يا اين كه توقيفى نبوده، بلكه اجتهادى صورت گرفته است؟
پاسخ به اين سؤال از مباحثى كه در زمينه جمع آورى قرآن داشتيم تقريباً روشن است. اما عده اى معتقد به توقيفى بودن ترتيب سورهها هستند. ابوجعفر نحاس میگويد: تأليف سورهها به همين ترتيب كنونى، از رسول خدا(ص) به ما رسيده است.
واثلة بن اسقع از پيامبر نقل كرده كه (اعطيت مكان التوراة، السبع الطول و اعطيت مكان الزبور، المئين و اعطيت مكان الانجيل، المثاني و فضلت بالمفصل). اين حديث دلالت دارد كه ترتيب سورهها از همان زمان رسول خدا گرفته شده است. (البرهان، ج 1، ص 356; الاتقان، ج 1، ص 197).
بعضى ديگر نيز نظير ابومحمدبن عطيه، بيهقى و كرمانى همين عقيده را دارند. ابن عطيه معتقد است، ترتيب بسيارى از سورههاى قرآن، در زمان رسول خدا(ص) معلوم گشته بود و ترتيب بقيه به امت تفويض گرديد. (البرهان، ج 1، ص 355; الاتقان، ج 1، ص 196.)
ولى همه دلايل و شواهد خلاف اين نظريه را اثبات میکند. سيوطى میگويد: مجموع علما عقيده بر اجتهادى بودن دارند.(الاتقان، ج 1، ص194. )
همانگونه كه در بررسى مصاحف ابى بن كعب و عبدالله بن مسعود و مصحف عثمانى ديديم، در همه اين مصاحف اختلاف چينش در ترتيب سورهها وجود داشته و اگر مسأله ترتيب سورهها توقيفى بود، چنين امرى اتفاق نمى افتاد. ابوعبدالله زنجانى با اشاره به همين واقعيت میگويد: ترتيب سورهها بر خلاف ترتيب آيات، اجتهادى بوده است.(تاريخ القرآن، ص 79.)
علامه طباطبائى در الميزان میفرمايد: ترتيب سوره ها در جمع زمان ابوبكر و جمع زمان عثمان، قطعاً با اجتهاد صحابه صورت گرفته است و يك دليل آن است كه عثمان انفال و برات را بين اعراف و يونس قرار داد. دليل ديگر مخالفت ترتيب مصاحف صحابه با مصحف ابوبكر و عثمان است.( الميزان، ج 12، ص 126.)
بهترين و محكمترين دليل بر عدم توقيفى بودن ترتيب سوره ها، ترتيب مصحف على(ع) است كه بر خلاف ساير مصاحف، به ترتيب نزول، تنظيم گشته بود.
ح) نظر ائمه(ع) در برابر جمع دوم و سوم
براى ما شيعيان و پيروان اهل بيت، دانستن موضع پيشوايان دينى در مورد آنچه در دهه دوم، سوم و چهارم هجرى در زمينه جمع آورى قرآن از سوى دو خليفه، يعنى ابوبكر و عثمان رخ داده است، مهم و سرنوشت ساز است. بنابراين آخرين سؤال در اين فصل اين است كه بدانيم آيا موضع امامان ما، موضعى مثبت بوده است يامنفى؟
با گذرى به مدارك و منابع تاريخى میکوشيم تا حقيقت را آن گونه كه هست دريابيم.
على(ع) با اين كه خودش پيش از آن، قرآن مجيد را به ترتيب نزول، جمع آورى كرده و به جماعت نشان داده و مورد پذيرش واقع نشده بود و در هيچ يك از جمع اول(جمع دوم در زمان ابوبكر است) و جمع دوم(جمع سوم در زمان عثمان است. علامه، جمع در زمان رسول خدا(ص) را به حساب نياورده و به همين جهت به هر يك از جمع ابوبكر و عثمان، جمع اول و دوم، اطلاق نموده است.)
او را شركت نداده بودند، با اين حال هيچگونه مخالفت و مقاومتى از خود نشان نداد و مصحف داير را پذيرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد. همچنين ائمه و اهل بيت، كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن مجيد، حتى به خواص خود حرفى نزده اند، بلكه پيوسته در بيانات خود، استناد به آن جسته و شيعيان خود را امر كرده اند كه از قرائت مردم پيروى كنند و به جرأت می توان گفت كه سكوت على(ع) با اين كه مصحف معمولى با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين جهت بوده كه در مذاق اهل بيت، تفسير قرآن به قرآن معتبر است و در اين روش، ترتيب سورهها و آيات مكى و مدنى نسبت به مقاصد عاليه قرآن تأثيرى ندارد و در تفسير هر آيه مجموع آيات قرآنى بايد در نظر گرفته شود.(قرآن در اسلام، ص 195 و 196).
در روايتى، طلحه از على(ع) میخواهد كه مصحفى را كه قبلاً جمع آورى و به مردم عرضه نموده بود پس از كار عثمان نيز به مردم عرضه نمايد. حضرت از پاسخ امتناع مى ورزد. طلحه اصرار می كند كه الا تظهره للناس؟ آيا آن مصحف را براى مردم آشكار نمى كنى؟ حضرت پاسخ میدهد:
اى طلحه، عمداً از پاسخ به تو امتناع نمودم. به من راجع به آن چه عمر و عثمان نوشته اند خبر بده، آيا تمام آن قرآن است يا غير قرآن نيز در آن وجود دارد؟ طلحه پاسخ داد: خير، همه اش قرآن است. حضرت فرمود: اگر آن چه را در آن است اخذ نموديد از آتش رهايى يافته و به بهشت وارد گشته ايد; زيرا در اين قرآن حجت و دليل ما، بيان حق ما و وجوب اطاعت ماست.(بحار الانوار، ج 89، ص 42.)
آنچه در اين زمينه گفتيم براى كشف حقيقت كافى است و ديگر حتى نيازى به آنچه اهل سنت نقل كرده اند نيست.
منابع
البرهان فى علوم القرآن: محمد بن بهادر عبدالله زركشى. تحقيق عبد الرحمن مرعشلى، حمدى ذهبى و ابراهيم عبدالله كردى. بيروت، دارالمعرفه، 1410ق 1990م.
بحارالانوار: محمد باقر مجلسى. بيروت، الوفاء، 1403ق 1983م.
تاريخ قرآن: محمود راميار. تهران، سپهر، 1362-
تاريخ القرآن: ابوعبدالله زنجانى. تحقيق محمد عبدالرحيم. دمشق، دارالحكمه، 1410ق 1990م.
التمهيد فى علوم القرآن: محمد هادى معرفت. قم، دفتر انتشارات اسلامى.
الاتقان فى علوم القرآن: جلال الدين عبدالرحمن ابوبكر سيوطى. دمشق، بيروت، دارابن كثير، 1414ق.
قرآن در اسلام: علامه محمد حسين طباطبائى.
الميزان فى تفسير القرآن: محمد حسين طباطبايى. بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1394ق 1974م.