قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: فصلت شماره سوره: 41 محل نزول: مکه
تعداد آیه : 54 تعداد کلمه: 796 تعداد حروف: 3364
معنی: معنای شرح و تفصیل دادن و فصل و جدا کردن مطالب و روشن ساختن حقایق است. (زیرا این سوره، معنا و پیام مهمی را در مورد قرآن در بردارد.)
علت نام گذاری: آيه سوم علت نام گذاری سوره میباشد كه ميفرمايد: آيات قرآن بخش بخش نازل شده است.
نامهای دیگر: مصابیح ـ حم سجده (37)
محتواي سوره :
• توجه به قرآن و بحثهای فراوانی پیرامون آن که در آیات مختلف این سوره آمده است و از جمله بقای حاکمیت قرآن و تسلط منطقی آن در تمام ادوار و اعصار که در آیه ۴۱ و ۴۲ این سوره به آن اشاره شده است. صریحاً میگوید: «این کتابی است شکست ناپذیر که باطل هرگز بر آن غلبه نخواهد کرد» و در عین حال دلیلی است بر عدم تحریف قرآن در طول تاریخ و همچنین موضع گیریهای سرسختانه دشمنان در مقابل این کتاب آسمانی تا آنجا که مردم را از شنیدن آیات قرآن نهی میکردند.
• توجه به آفرینش آسمان و زمین، به ویژه آغاز آفرینش جهان از ماده گازی شکل(دخان) و مراحل پیدایش کره زمین و کوهها و گیاهان و حیوانات.
• اشاراتی به سرگذشت اقوام مغرور و سرکش پیشین، از جمله قوم عاد و ثمود و سرنوشت دردناک آنها و اشاره کوتاهی به داستان موسی(ع).
• انذار و تهدید مشرکان و کافران به ویژه با ذکر آیات تکان دهنده ای درباره ی قیامت و گواهی اعضای بدن، حتی پوست تن انسان و توبیخ شدید پروردگار نسبت به آنها به هنگامی که در برابر عذاب الهی قرار میگیرند.
• پاره ای از دلایل رستاخیز و قیامت و خصوصیات و ویژگیهای آن.
• مواعظ و اندرزهای گوناگون که در لا به لای مباحث بالا آمده و به آها روح و حیات بیشتری میبخشد، به ویژه دعوت به استقامت در راه حق و طریقه برخورد منطقی با دشمنان و طرز راهنمایی آنها به آیین خداوند.
• سرانجام سوره را با بحث جالب و کوتاهی پیرامون آیات آفاقی و انفسی پروردگار و بازگشتی بر مسأله معاد پایان میبخشد.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، چهل و يكمين سوره است. به ترتيب نزول، هفتاد و چهارمين سوره است كه بعد از سوره«مؤمنون»و قبل از سوره«طور» نازل شده است.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: هر کس سوره فصلت را قرائت کند، به تعداد تمامی حروف تشکیل دهنده این سوره، ده حسنه به او داده میشود.
از امام صادق(ع) نیز روایت شده: قرائت سوره فصلت موجب نورانیت و سرور و شادی قاری آن در روز قیامت میشود و در دنیا به گونه ای زندگی میکند که همه او را ستایش کنند و به حال او غبطه بخورند.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
ثُمَّ أَرْسَلْنَا... لِقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ(٤٤) ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ.(44و45 مومنون)
سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم. هر زمان رسولی برای هدایت قومی آمد، او را تکذیب میکردند، ولی ما آنها را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم. و آنها را احادیثی قرار دادیم. دور باد قومی که ایمان نمی آورند.(44) پس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلی روشن فرستادیم.(45)
خداوند متعال در ادامه سوره مؤمنون به این مطلب میپردازد که ما پی درپی پیامبران خود را برای هدایت مردم و اقوام مختلف فرستادیم، اما هر وقت پیامبری برای امتی فرستاده شد، او را تکذیب کردند. از جمله این پیامبران حضرت موسی و هارون بود که خداوند برای هدایت مردم فرستاد.
نکته قابل توجه این است که همه انبیا برای تبلیغ دین خدا به تنهایی مبعوث میشدند. مانند حضرت ابراهیم یا نوح، عیسی و... اما حضرت موسی با برادرش هارون به سوی فرعون فرستاده شد. سوالی که مطرح میشود این است که چرا به این شکل بوده است؟
از آیات کریمه قرآن استفاده میشود که دلیل این امر، درخواست حضرت موسی بر این امر بوده است. در آن شبی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی فرمود:«اذهب الی فرعون انه طغی» حضرت موسی از خداوند درخواست کرد: خدایا، من تنها هستم، مرا کمک کن و از خانواده ام وزیر و معاونی برای من قرار بده که پشتیبانم بوده و در کار رسالت شریکم باشد. خداوند متعال میفرماید: ما خواسته هایت را اجابت کردیم و هارون را وزیر تو قرار دادیم.
اما دلیل اینکه چرا حضرت موسی این تقاضا را نمود؟ از خود آیات قرآن استفاده میشود که حضرت موسی فرمود: خدایا میترسم از همان ابتدای کار، فرعون مرا تکذیب کند. چون فرعون قدرت مطلقه داشت و کسی قدرت حرف زدن نداشت و راهی برای نفوذ وجود نداشت. و فرمود ممکن است نتوانم تحمل کنم و یا تحملم در انجام این رسالت کم باشد. دیگر اینکه زبانم در بیان این رسالت آزاد نیست. چون حضرت موسی نان و نمک فرعون را خورده بود و در خانواده ی فرعون بزرگ شده بود و این امر در حالی است که میخواست با انجام این رسالت در مقابل فرعون بایستد و این کار سختی بود و زبانش برای بیان حق به فرعون آزاد و باز نبود و حیا داشت. نکته بعدی اینکه فرمود: از همان ابتدای کار ممکن است مرا به عنوان قصاص بکشند. چون حضرت موسی در زمان جوانی یکی از سربازان فرعون را که در حال انجام ظلم به فرد مظلومی بود مورد حمله قرار داد و او را کشت.
در مورد هارون هم یادآور میشویم که ایشان خود پیامبر بود و فقط وزیر حضرت موسی نبود. خداوند متعال در مقابل انجام رسالت حضرت موسی به ایشان معجزات نهگانه و منطق و دلیل محکم(سلطان مبین) عنایت فرمود. اما فرعون و قومش در مقابل دعوت حضرت موسی به توحید و حقیقت تکبر ورزیدند و تسلیم حق نشدند. استدلال ایشان این بود که: ما در مقابل دو نفری ایمان بیاوریم که قوم آنها برده های ما هستند و استکبار و نپذیرفتن دعوت حق باعث شد که هلاک و نابود شوند. چون سنت الهی بر این امر قرار گرفته است که هر کسی یا هر قوم و گروهی در مقابل خداوند و حقیقت بایستد و استکبار و خودخواهی را پیشه کرده و سرتسلیم در مقابل هدایت الهی فرود نیاورد، نابود خواهد شد. چون جامعه از وجود انسانهای متکبر و ظالم پاک شده، زمینه برای رشد و ترقی انسانها بهسوی تقرب الهی و خلیفه شدن فراهم شود.
پنجره ای به نور
در مباحث گذشته به این نتیجه رسیدیم حکمت الهی اقتضا دارد که خدای متعال در میان انسانها، افرادی را برگزیند که هدفهای خود و نیز راههایی را که باید به آن هدفها برسند، به آنها بفهماند و آنان نیز به دیگران منتقل کنند. همچنین به موضوع اعجاز این انسانهای برگزیده پرداخته شد. در این میان، به معجزه ی پیامبر بزرگوار اسلام اشاره شد که خدای متعال قرآن را برایشان نازل فرمود که جاودانه و همیشگی است.
قرآن کریم، معجزه ای است که بر امّت آخرالزمان منّت گذاشته شده و بر پیامبراکرم(ص) نازل گشته، که تا پایان جهان در دسترس بشر باقی باشد و از این راه بتواند به حقانیت اسلام پی ببرد و راه سعادت خویش را بشناسد.
حال با توجه به مسائل گفته شده، وارد این بحث میشویم:
هرگاه پیامی از سوی خداوند متعال به بندگان وحی میشود، مراحلی را میگذراند تا به مردم برسد و باید رساننده ی وحی در تلقی و ابلاغ آن خطا نکند و پیامبران نیز این وحی را درست دریافت کنند و در مقام ابلاغ هم از خطا مصون باشند، زیرا حکمت الهی اقتضا میکند که مردم راه سعادت و شقاوت را بشناسند و مقام الهی را درک کنند و به مقاصد الهی عالِم شوند. پس باید هم ملائکه و هم انبیاء دارای مقام«عصمت» باشند.
بحث عصمت در اصول عقاید اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چون بدون آن نمیتوان یک جهان بینی روشن و بدون نقص را ارائه کرد، زیرا در جهان بینی از مبدأ و مقصد عالم و راهی که برای رسیدن انسان به مقصد وجود دارد، بحث میشود و بدون عصمت، هرگز راهی«تضمین شده» و مطمئن وجود نخواهد داشت، به این ترتیب همه ارکان جهان بینی متزلزل خواهد بود.
برای فهم دقیق این مبحث لازم است در ابتدا به مفهوم این واژه بپردازیم، سپس به مسائلی همچون عصمت ملائکه، انبیاء در تلقی و ابلاغ وحی از سوی پروردگار پرداخته شود.
عصمت
«عصمت» در لغت به معنای حفظ و نگهداری و منع است. در معنای اصطلاحی آن گفته اند: «عصمت، نیرویی است که مانع از ارتکاب و خطای صاحبش میشود. به گونه ای که واجبی را ترک نکند و کار حرامی را مرتکب نشود، با این که برترک واجب و انجام حرام قدرت دارد».(سبحانی،1372: 288)
و به تعبیری دیگر، منظور این است که «شخص به گونه ای باشد که در هر شرایطی قرار بگیرد، گناه از او سر نزند؛ چه شرایط عادی و متعارف و چه شرایط استثنایی.»(مصباح،1389: 198)
حقیقت عصمت چیست و چگونه مانع از انجام گناه میشود؟
برای پاسخ این پرسش، به اجمال میتوان گفت:«حقیقت عصمت» به درجه ی بالای تقوا باز میگردد. بدین معنا که وقتی تقوا به نهایت درجه ی خود میرسد، انسان را از ارتکاب گناهان و کارهای زشت باز میدارد و به عبارتی دیگر، عصمت نتیجه ی علم قطعی ثابت و شناخت عواقب معصیت است. منتها علمی که از گناهان باز میدارد و به تعبیری دیگر، عصمت معرفت دقیق نسبت به عظمت و کمال و جمال پروردگار است، به طوری که او را از هر کاری جز طلب رضایتش باز میدارد.(سبحانی،1420: 92)
معصومین چه کسانی هستند؟
ملائکه: در قرآن کریم آیاتی داریم راجع به این که «ملائکه» معصومند و در ابلاغ رسالت الهی، مرتکب خطا و اشتباهی نمیشوند، از جمله:
وَ قَالُواْ اتخََّذَ الرَّحْمَانُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ(26) لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون(27)
آنها گفتند:«خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است»! او منزه است(از اين عيب و نقص) آنها [فرشتگان] بندگان شايسته اويند.(26) «هرگز در سخن بر او پيشى نمیگيرند و(پيوسته) به فرمان او عمل میكنند.»(انبیاء/26-27)
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكمُْ وَ أَهْلِيكمُْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِْجَارَةُ عَلَيهَْا مَلَئكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد، آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیكنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور كامل) اجرا مینمايند!» (تحریم/6)
قرآن در مورد جبرئیل که واسطه ی وحی قرآنی است، تأکید میفرماید که او آنچه را خدا وحی فرموده بود، دقیقاً به پیامبر اسلام(ص) ابلاغ کرد. این تصدیق عصمت جبرئیل در تلقی و ابلاغ وحی است.
منابع
سبحانی، جعفر، ملل و نحل(جلداول،چاپ6)، مرکز مدیریت حوزه علمیه، قم،1372
سبحانی، جعفر، اهل البیت(ع)سماتهم و حقوقهم، (جلداول)موسسه امام صادق(ع)، قم،1420ق
مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی،(جلد5-4،چاپ7)موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1389.
داستان های قرآنی
داستان ولیدبن مغیره
ولیدبن مغیره عموی ابوجهل، پیری کهنسال بود و از حکام عرب به شمار میرفت. روزی بزرگان قریش از وی پرسیدند: سخنانی که محمد میگوید چیست؟ آیا سحر و جادو است یا خطابه؟ ولیدبن مغیره گفت: بگذارید از نزدیک سخن او را بشنوم، سپس اظهار نظر کنم.
سپس برخاست و آمد در حجر اسماعیل و نزدیک به پیغمبر نشست و به پیغمبر گفت: ای محمد! قسمتی از شعرت را برای من بازگو کن.
پیغمبر فرمود: شعر نیست، بلکه کلام خداوندی است که پیغمبران را برانگیخته است. ولید گفت: پاره ای از آن را بر من بخوان. پیغمبر شروع کرد به خواندن سوره ی حم سجده، تا به این آیه شریفه رسید: اگر از شنیدن این آیات روی برتافتند، ای پیغمبر بگو من شما را از صاعقه ای مانند صاعقه ای که بر قوم عاد و ثمود فرود آمد، بیم میدهم »فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ .» (فصلت/13)
همین که ولید این را شنید، به سختی لرزید و موی بر بدنش راست شد، سپس برخاست و به خانه اش رفت و به سوی قریش بازنگشت. قریش به ابوجهل گفتند: ولید عمویت دین محمد را پذیرفته است. دیدی که به طرف ما نیامد. سخن محمد را شنید و به خانه اش رفت. قریش از این واقعه سخت غمگین شدند.
روز بعد، ابوجهل به نزد ولید رفت و گفت، عمو! ما را سرشکسته و رسوا ساختی! ولید گفت: چطور برادرزاده؟ ابوجهل: برای اینکه به دین محمد گرویده ای.
ولیدبن مغیره: نه، من به دین محمد نگرویده ام و همچنان بر آیین قوم خود و پدرانم(بتپرستی) باقی هستم، ولی من سخن کوبنده ای از وی شنیدم که بدنها را به لرزه می آورد.
ابوجهل: آیا آن سخن شعر بود؟ ولید: نه، آنچه من شنیدم شعر نبود.
ابوجهل: خطابه بود؟ ولید: نه، زیرا خطابه کلامی پیوسته است، ولی سخنان محمد کلام پراکنده است که شبیه به هم نیست و دارای زیبایی خاصی است.
ابوجهل: پس همان خطابه است. ولید: نه، خطابه نیست.
ابوجهل: پس چیست؟ ولید: بگذار درباره ی آن درست فکر کنم.
فردای آن روز، سران قریش ولیدبن مغیره را ملاقات کردند و پرسیدند: خوب، به نظرت آنچه محمد می گوید چیست؟ ولید گفت: بگویید سحر است، زیرا دلهای مردم را به سوی خود جذب کرده است!
قرآن و ادبیات فارسی
وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا (٣) يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا(٤)
و انسان بگويد: زمين را چه شده است؟ آن روز [زمين] اخبار خود را باز خواهد گفت.
در مطالب قبلی از تفسیر این آیه شریفه، دانستیم که انسان در نتیجه ی معاشرت با خوبان، خلق و خوی زیبا پیدا ميکند و زلزله ای درونی در او پیدا میشود. در ادامه آن مطالب، از زبان مولانا می گوییم که: گمان مبر آنچه خوبی از دیگران به دست آوری از خود توست و دچار منیّت و خودبینی مشو. این معنا را مولانا در ضمن حکایتی بیان می کند که: شخصي در زمان رسول خدا(ص) کاتب وحی میشود و هر وقت که کلمات وحی بر رسول خدا نازل می گشت و آن حضرت، آن کلمات مبارک را قرائت میفرمود، آن شخص عین آن را می نوشت. کم کم، این کاتب، دچار غرور شد و گمان برد که همه این کلمات عالیه در ضمیر او نقش میبندد. با خود گفت: من با پیامبر(ص) چه فرقی دارم؟! سرانجام از در عناد و ستیز درآمد. اما از طرف رسول خدا ضربه ای بر روح او وارد آمد که دیگر هیچ نقشی از کلمات وحی را در باطن خود نیافت. این شخص چون از خودشناسی غافل بود، نتوانست حد خود را بشناسد و بداند که این هدایت نبی که نصیب او شده، از الطاف الهی بوده است، نه از خود او:
عکس حکمت آن شقی را یاوه کرد خود مبین، تا برنیارد از تو گرد
ای برادر بر تو حکمت جاریه است آن ز ابدال است و بر تو عاریهاست
ای برادر، حکمت و اسرار الهی بر بستر قلب تو روان است، ولی این را بدان که اسرار الهی و حکمتهای آن به واسطه ی وجود اولیاء الله به تو میرسد. در ادامه، مولانا برای روشن شدن این مطلب که آنچه به واسطه انبیا و اولیا به انسان سالک میرسد، عاریتی است و از خود او نیست، مثالهای جالبی میزند از جمله:
گرچه آهن سرخ شد، او سرخ نیست پرتو عاریّت آتش زنی است
سبزهها گویند: «ما سبز از خودیم شاد و خندانیم و بس زيبا خَديم»
فصل تابستان بگوید: «که ای اُمم! خویش را بینید چون من بگذرم»
به عنوان مثال: آهن، اگرچه بر اثر شعله ی آتش، سرخ میشود، ولی این سرخی از ذات آهن نیست، بلکه سرخی آهن، جنبه ی عاریتی دارد و به وسیله ی یک آتش زنه به وجود آمده است. مثال دیگر: سبزهها میگویند: این همه شادابی و سرسبزی و شادمانی از خود ماست و ما بسیار زیبا، رخسار و نیکو چهره ایم. فصل تابستان به آنها میگوید: آنگاه که من رفتم و دورانم سپری شد، آن وقت به خود نگاه کنید. خواهید دانست که این همه لطافت و تازگی از ذات شما ناشی نشده، بلکه به واسطه وجود من به شما رسیده است.
این مثالها و مثالهای دیگر، همه برای روشن شدن این مطلب است که هر نوری که از حقایق و اسرار در جان سالک پدید می آید به واسطه ی فیض وجود اولیاءالله است. این مطلب را نه تنها موجودات زنده و ناطق گواهی میدهند، بلکه حتی جمادات نیز این را شهادت خواهند داد و من از این جهت سر بر زمین میگذارم و سجده میکنم که در روز قیامت، زمین گواه من است، زیرا در آیه ی شریفه نیز اینچنین آمده است:
یوم دین که زُلزِلَت زِلزالَها این زمین باشد گواه حالها
کو تُحُدِّث جَهرَةً اَخبارَها در سخن آید زمین و خارهها
روز قیامت که زمین، سخت به لرزه در می آید، با این حرکتها و جنبش ها احوال بندگان را گواهی میدهد؛ زیرا زمین آشکارا، خبرهای خود را بازگو میکند و زمین و خارها و آنچه در آن است، به نطق درمی آیند. این معنا را در آیات دیگر قرآن نیز مشاهده میکنیم که میفرماید: با اراده خدا در قيامت، جمادات نيز به سخن مى آيند، نه فقط زمين، بلكه اعضاى بدن انسان عليه او گواهى میدهند. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ»(فصلت/21 و زماني، ج 1، 932-945)
در رواياتی از امام صادق(ع) نیز آمده است: در مكان هاى مختلف نماز بخوانيد، زيرا آن مكان در قيامت براى شما شهادت میدهد.(ابن طاووس، 129)
حضرت على(ع) پس از آنکه بیت المال را تقسيم میكرد، دو ركعت نماز میخواند و به زمين خطاب میكرد: «اشهدى انى ملئتك بحق و فرغتك بحق» اى زمين، گواهى بده كه من تو را از بيت المال بر اساس حق پر كردم و سپس بر اساس حق خالى كردم.(حکیمی،356)
در روايات است نحوه خبر دادن زمين اين گونه است كه میگويد: فلانى در فلان زمان فلان عمل را روى من انجام داد. در روايت ديگرى آمده است: در بیابانها نيز اذان بگوييد، زيرا به هر سنگ و كلوخى كه صداى شما برسد، گواه قيامت شماست.(قرائتي، ج 10، 562)
1ـ ابن طاووس، على،محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم(ترجمه محاسبة النفس)، به کوشش عباسعلى محمودى، چاپ اول، تهران: فيض كاشانى، 1381.
2ـ حكيمى، محمدرضا و ... .،الحياه، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380.
3ـ زمانی، کریم، شرح جامع مثنوی معنوی، (دفتر اول، چاپ هفتم)، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383.
4ـ قرائتى، محسن، تفسير نور(جلد 10، چاپ یازدهم) تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383.
5ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی(چاپ ششم، جلد1) تهران، زوّار، 1372
پرسش و پاسخ قرآنی
در بحث گذشته گفتیم که یکی از پیامدهای فردی تشکیل خانواده، آرامش روانی است.
اینک در این شماره به دومین و سومین پیامد «ارضای جنسی» و «رشد و تکامل فردی» میپردازیم.
ارضای نیاز جنسی
تعالیم اسلام مطابق با طبیعت آدمی است:« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا. پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده.(روم/30)
اسلام به همه نیازهای جسمانی و روانی انسانها، از جمله نیاز جنسی توجه دارد. از قرآن کریم، دوست داشتن روابط جنسی، زینتبخش زندگی دانسته شده. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ» برای مردم، دلدادگی به خواستنیها از قبیل زنان، آراسته شده است.(آل عمران/14)
رابطه جنسی، به نشاط فردی(براثر لذت جسمانی) و تسکین دردها و تنشهای بدن می انجامد و برای رفع افسردگی و رسیدن به شادمانی و برطرف شدن سستی و عدم تحریک پذیری، عامل مؤثری است و حتی تندخویی و خشم را کنترل میکند.
رشد و تکامل فردی
از آثار مهم ازدواج و تشکیل خانواده، رشد شخصیت و کمال معنوی زن و مرد است. در سخنان پیامبر اکرم(ص) آمده است: فرد با ازدواج، دو سوم از دین خود را کامل میکند.(حرعاملی، وسائل الشیعه، ج14،ص5)
از جنبه دیگر، «زوجوا ایاکم فان الله یحسبن لهم فی اخلاقهم ... و یزیدهم فی مروتهم» ازدواج سبب رشد فضایل اخلاقی و افزایش جوانمردی میشود.(مجلسی، بحارالانوار، ج10،ص222)
تعبیر لباس بودن زن و شوهر برای یکدیگر نیز به حفظ هر یک از آنها توسط دیگری(از مفاسد اخلاقی و آلودگی جنسی) اشاره دارد. همین مسأله نه، تنها ارزش معنوی فرد را فراتر میبرد، بلکه به نوعی شخصیت او را نیز رشد میدهد. اگر فرد ازدواج نکند، ممکن است بر اثر فشار نیازهای جنسی، به رفتارهای خلاف اخلاق روی آورد.
انجام چنین رفتارهایی، موجب بروز احساس گناه و حقارت در فرد میشود و عزت نفس او را خدشه دار میکند.
حتی اگر انسان بتواند بدون ازدواج از نظر اخلاقی خود را مهار کند، از رشد و تکامل ناشی از ازدواج بی بهره است. گویی انسان نوعی کمال روحی دارد که جز از طریق خانواده به دست نمی آید. نکته جالب آن است که ازدواج با اینکه دربردارنده ی رفتار جنسی است، جنبه ای تکاملی و رشدی دارد، به همین دلیل در اسلام سنت است.
تجربه همسر شدن و پس از آن پدر یا مادر شدن، نوعی کمال شخصیت به شمار میرود. این تجربه ها موجب میشود فرد و دیگران را بخشی از خود بداند که این نوعی توسعه خویشتن است.(سالاریفر، بهداشت روانی با نگرش به منابع اسلامی، ص59-58)
حضرت علی(ع) در مورد تأثیر ازدواج در تکامل فرد میفرماید: هیچ یک از اصحاب پیامبر(ص) نبودند که ازدواج کنند، مگر آنکه پیامبر اکرم(ص) میفرمود:« دینش کامل شد»(نوری، مستدرک الوسایل، ج14ص15)
جز آنچه گفته شد، ازدواج آثار دیگری نیز دارد، که مهمترین آنها عبارتنداز:
ـ رشد ایمان و تقوا
ـ رشد عاطفی
ـ رشد اخلاقی و تقویت خصلتهایی چون جوانمردی، صبر و سازگاری
ـ شکوفایی استعدادها و پذیرش مسئولیت
ـ به دست آوردن استقلال
ـ کسب اقتدار در نقش مدیریت خانه و تربیت فرزندان
ـ تقویت انگیزه برای فعالیت
ـ بهره مندی از حمایت شبکه گسترده خویشاوندی سببی، علاوه بر خویشاوندی نسبی
ـ پر شدن اوقات فراغت به شکلی آسان، با نشاط و مفید
ـ تولید مثل و تداوم زندگی از طریق نسل خود
ـ انتقال تمدن، فرهنگ و ارزشها با تربیت نسل جدید
ـ آسایش روانی و اقتصادی والدین به دلیل استقلال فرزندان.
علوم قرآنی
در شماره گذشته، به پنج مرحله از مباحث مهم هفتگانه قرائت قرآن پرداختیم و در این شماره به ادامه مبحث گذشته میپردازیم
مرحله ششم: بسيارى از محققان علوم قرآنى، بر اين باورند كه اولين نگارش در زمينه قرائت قرآن از آن ابوعبيد قاسمبن سلام(م 224 ق.) است (مناهل العرفان، ج 1، ص 416; معرفة القراء الكبار، ص 172.) سيدحسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه مینويسد: بايد ابان بن تغلب(م 141 ق.) را نخستين مؤلف كتاب قرائات دانست.(تاريخ قرائات قرآن كريم، ص 40)
همچنین افرادی همانند ابوحاتم سجستانى(م 255 ق.) و ابوجعفر طبرى(م 310 ق.) و اسماعيل قاضى به تصنيف و تدوين كتب قرائات پرداختند(مناهل العرفان، ج 1، ص 416.) ابوالعباس محمدبن يزيد بصرى مشهور به مبرد(م 286 ق.) نيز كه از اديبان و عالمان بزرگ قرن سوم بوده است، تأليف پنج كتاب در مباحث قرآنى، از جمله احتجاج القرائات نسبت داده شده است(مقاله سير نگارشهاى قرآنى، بينات، ص 97 .) بدين ترتيب، علم قرائت، كه در قرن دوم هجرى با ظهور قاريان برجسته، پرآوازه شد، در قرن سوم به صورت مدون درآمد. قرآن پژوهان بر اين باورند كه علت تدوين و نگارش قرائات را در قرن سوم، بايد در شيوع و كثرت قرائات و نيز آشكار شدن اختلاف در قرائات جست وجو کرد. گسترش استنساخ از مصاحف و افزايش روز افزون قاريان قرآن، كه برخی خود، در كرسى قرائت قرآن می نشستند و در امر قرائت قرآن صاحب نظر بودند و نيز عوامل متعددى كه موجبات بروز اختلاف قرائات را فراهم مى آوردند، سبب شد تا كسانى چون ابوعبيد قاسم بن سلام، به فكر تدوين ضوابط و قواعد اين علم بيفتند و قرائات قرآن را از تشتت و پراكندگى حفظ نمايند.
مرحله هفتم: قرن چهارم هجرى، بستر اين مرحله از قرائات قرآن بوده است. قرائت قرآن مجيد در اواخر قرن سوم، آن چنان متعدد و متنوع شد كه هر شاگردى پس از فراگيرى قرائت از استاد يا استادان خود، خود نيز در برخى از آيات قرآن داراى رأى و اجتهاد میشد. اين روال به همين صورت ادامه میيابد.
در چنين اوضاعى است كه در آغاز قرن چهارم، انقلابى در عرصه ی قرائت قرآن به وجود مى آيد. ابن مجاهد در اقدامى شجاعانه، باب اجتهاد در قرائت قرآن را براى هميشه مسدود میكند و با انتخاب هفت قرائت از قاريان قرن دوم هجرى و تدوين آنها در كتاب السبعه، همه عالمان روزگار خويش را كه بلافاصله از خود عكس العمل نشان میدهند، در مقابل عمل انجام شده اى قرار میدهد. بنابراين مرحله هفتم با انحصار قرائات در هفت قرائت همراه است.
آنچه ذكر شد، نگرشى كوتاه و مختصر به مراحل مختلف تحول و تطور قرائات تا قرن چهارم هجرى بود. اما در مورد عوامل پیدایش اختلاف قرائت میتوان از مهمترین عوامل به موارد زیر اشاره کرد:
عوامل پيدايش اختلاف قرائات
در شماره ی گذشته، تنها به بيان مراحل پيدايش قرائتهاى مختلف پرداختیم و اينك به منشأ پيدايش اين قرائتها توجه میكنيم. اين پرسش در ذهن هر كس وجود دارد كه پس از متحد ساختن قرائات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگى همه قرائتها صورت پذيرفت، چرا مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قرائت قرآن شدند؟
در پاسخ به اين سؤال، به اختصار به چند عامل كه نقش مهمى در اين باره داشته اند، اشاره میکنیم:
الف) عارى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب
يكى از مهمترين عوامل بروز اختلاف قرائات، ويژگى رسم الخط عثمانى بود. مستشرقانى چون گولدزيهر عقيده دارند كه خط عربى پيكره نبشتارش، اندازه هاى مختلف صوتى را برمیتابد، اندازه هايى كه نتيجه اختلاف نقطه هايى است كه روى اين پيكره و يا زير آن قرار میگيرد و يا نتيجه شمار مختلف اين نقطه هاست.
حتى با تساوى اندازه هاى صوتى نيز اين اختلاف در قرائات پيش مى آمد. اختلاف حركات، به اختلاف مواضع كلمه از نظراعراب انجاميد و همين امر موجب شد تا در دلالت كلمه نيز اختلافى پديد آيد.
بنابراين اختلاف آرايش و تجهيز خط و نبشته به وسيله نقطه ها و نيز اختلاف حركات كه مصاحف اوليه فاقد آنها بودند، دو عامل نخستين در پيدايش اختلاف قرائات بوده اند.
عدم وجود نقطه و اعراب در مصاحف عثمانى، يا به علت ابتدايى بودن(مناهل العرفان، ج 1، ص 412 - 416; التمهيد، ج 2، ص 177 - 224.) رسم الخط و كتابت در آن زمان بود كه در بحثهاى پيشين ذكر شد و يا بدين جهت بود كه به دستور عثمان، مصاحف از هرگونه نقطه و اعرابى عارى گشتند تا قرائت آنها، تحمل پذيرش وجوه هفت گانه اى را كه قرآن بر آن وجوه نازل شدن است، داشته باشند.
در هر مصحف، رسم الخط مصاحف عثمانى به گونه اى بود كه قرائت آن جز با تكيه بر حفظ قرآن، امكان پذير نبود. بسيارى از كلمات در قرآن قابليت قرائت به صورتهاى مختلف را داشتند. نمونه هايى از اختلاف قرائات، كه از همين عامل ناشى شده است، بدين قرارند:
1. كسائى قرائت كرده است: ان جاءكم فاسق بنبا فتثبتوا. در حالى كه ديگران فتبينوا خوانده اند.
2. ابن عامر و كوفيان: ننشزها. ديگران: ننشرها(بقره (2) آيه 259.)
3. ابن عامر و حفص: ويكفر عنكم. ديگران: نكفر(بقره آيه 271.)
ب) خالى بودن از الف در وسط كلمات
عامل فوق نيز در بسيارى از موارد موجب اختلاف قرائات شده است.
1.در مورد قرائت آيه مالك يوم الدين بعضى مالك و بعضى ملك قرائت نموده اند(معجم القرائات القرآنيه، ج 1، ص 7.)
2. كلمه غشوة (. بقره(2) آيه 7.) به صورتهاى غشاوة، غشاوة، غشاوة، غشوة، غشوة و وجوه ديگر قرائت شده است(معجم القرائات القرآنيه، ج 1، 22 – 24.)
3. كلمه يخدعون(بقره آیه 9) به صورتهاى يخادعون، يخادعون، يخدعون، يخدعون و يا وجوه ديگر قرائت شده است (معجم القرائات القرآنيه، ج 1، ص 25.)
نمونه های ديگری از اين قبيل وجود دارد كه میتوان با مراجعه به معجم القرائات از همه آنها آگاه شد.
ج) تفاوت لهجه ها
قرآن به لغت و لهجه قريش كه بهترين و فصيحترين لهجه در ميان لهجه هاى عرب بود، نازل شد، اما قاريان قرآن كه داراى لهجه هاى گوناگون بودند، چه بسا در تلفظ يك كلمه، آن را به لهجه خويش قرائت میكردند و همين امر به تدريج سبب اختلاف قرائات میشد.
در فصل سوم خواهيم ديد كه اهل سنت، محتملترين معنا براى روايات نزول قرآن برفت حرف را لهجه هاى مختلف عرب گرفته اند.
1. كلمه نعبد(حمدآیه5) در برخی از لهجه هاى عرب، نعبد تلفظ شده است.
2. گاه اختلاف لهجه باعث تقديم و تأخير در اداى حروف يك كلمه میشده است. مثلاً بنو تميم به جاى صاعقه و صواعق، صاقعه و صواقع تلفظ میكرده اند.(التمهيد، ج 2، ص 22)
3. اختلافات قرائتى كه ناشى از اظهار و ادغام و اشمام و مد و قصر و اماله و بوده است نيز اغلب به سبب تأثير لهجه هاى گوناگون و گرايش هر لهجه به نوعى از اداى حروف است. مثلاً ابن محيصن لميتون را در آيه پانزدهم سوره مؤمنون، لمائتون قرائت كرده است.(التمهيد، ج 2، ص27-30)
د) اعمال رأى و اجتهاد قاريان
يكى از عوامل مهم بروز اختلاف قرائات را بايد اعمال نظر قاريان دانست. قرائت قرآن، كه درستی آن منوط به سماع و نقل است، در برخى موارد از اين قاعده ی ضرورى فاصله گرفته است. پس از توحيد مصاحف و اعزام قاريان به شهرهاى مختلف، چه بسا قارى يك شهر در مورد قرائت آيه اى در مصحف، كه خالى از هرگونه اعراب و اعجامى بود، دچار ترديد میشد.
در اينگونه موارد آنچه را در نظر او مناسبتر مینمود، انتخاب و به حدس و گمان عمل میشد و حتى بر آن استدلال نيز میكرد. كتب بسيارى نظير الحجة للقراء السبعه يا الكشف عن وجوه القرائات السبع بر همين اساس تدوين شدند، تا قرائات مختلف قرا را توجيه نمايند و براى درستی آن، از قواعد ادبى و نحوى دليل اقامه كنند.(التمهيد، ج 2، ص30-34 .)
آنچه ذكر شد، چهار عامل مهم اختلاف قرائات بود. البته عوامل اختلاف به اين موارد محدود نمیشوند.
منابع
الاتقان فى علوم القرآن: جلالالدين عبدالرحمن ابوبكر سيوطى. دمشق، بيروت، دارابن كثير، 1414ق.
فصلنامه بینات
النشر فى القرائات العشر: ابوالخير محمدبن محمد ابن جزرى، بيروت، دار الفكر.
مناهل العرفان فى علوم القرآن: محمد عبد العظيم زرقانى. قاهره، دار احياء الكتب العربية.
معرفة القراء الكبار: محمدبن احمد بن عثمان ذهبى. تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، الرساله، 1404ق/ 1984م
مقدمهاى بر تاريخ قرائات قرآن كريم: عبدالهادى الفضلى. ترجمه سيد محمدباقر حجتى. تهران، اسوه.
المصاحف: سليمانبن اشعث السجستانى. مصر، مطبعة الرحمانيه. 1355ق/1936م.
التمهيد فى علوم القرآن: محمدهادى معرفت. قم، دفتر انتشارات اسلامى.
معجم القرائات القرآنية: مختار عمر و عبدالعال احمد سالم مكرم. تهران، اسوه، 1412ق/ 1991م.