قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: شوری شماره سوره: 42 محل نزول: مکه
تعداد آیه : 53 تعداد کلمه: 843 تعداد حروف: 3645
معنی: مشورت کردن
علت نام گذاری: نام گذارى اين سوره به اين نام به خاطر آيه 38 است كه مسلمانان را به مشورت در امور دعوت مى كند.
نام های دیگر: حمعسیق
محتواي سوره :
بحث پيرامون وحى و ارتباط خداوند با پيامبران از اين طريق مرموز است، كه مى توان گفت بر تمام سوره سايه افكنده، با آن آغاز مى شود و با آن پايان مى يابد و در لابه لاى سوره نيز از آن سخن به ميان آمده و به تناسب آن، بحث هايى پيرامون قرآن و نبوت پيامبر اسلام(ص) و آغاز شروع رسالت از زمان نوح(ع) مطرح شده است.
اشاراتى است پر معنى به دلایل توحيد و آيات خداوند در آفاق و انفس كه بحث وحى را تكميل مى كند، همچنين بحث هايى از توحيد ربوبيت.
اشاراتى به مسأله معاد و سرنوشت كفار در قيامت دارد. اين بخش نسبت به بخش هاى ديگر در اين سوره كم است.
يك سلسله مباحث اخلاقى كه با ظرافت خاصى بيان شده، گاه به ملكات برجسته اى همچون استقامت و توبه و عفو و گذشت و شكيبايى و فرونشاندن آتش خشم يا تعبيرات لطيفى دعوت مى كند و گاه از ملكات رذيله اى همچون طغيان به هنگام رو آوردن نعمت هاى الهى و لجاجت، دنيا پرستى، جزع و فزع به هنگام بروز مشكلات، با عبارات زنده اى نهى مى كند.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، چهل و يكمين سوره است. به ترتيب نزول، هفتاد و چهارمين سوره است كه بعد از سوره«مؤمنون» و قبل از سوره«طور» نازل شده است.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: كسى كه سوره «شورى» را تلاوت كند، از كسانى است كه فرشتگان بر او رحمت مى فرستند و براى او استغفار و طلب آمرزش مى كنند.
از امام صادق(ع) نیز روایت شده: كسى كه سوره شورى را بخواند، روز قيامت با صورتى سفيد و درخشنده همچون آفتاب محشور مى شود، تا به پيشگاه خدا مى آيد، مى فرمايد: بنده ی من! قرائت سوره حم، عسق را تداوم دادى، در حالى كه پاداش آن را نمى دانستى، اما اگر مى دانستى چه پاداشى دارد، هيچ گاه از قرائت آن خسته نمى شدى، ولى من امروز پاداش تو را به تو خواهم داد. سپس دستور مى دهد او را وارد بهشت و غرق در نعمت هاى ويژه بهشتى کنند.
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(51/مومنون)
ای پیامبران، از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام می دهید آگاهم.
خدای متعال در ادامه سوره ی مؤمنین به انبیا دستور داده که غذای طیب و طاهر بخورند و در آیات دیگر قرآن، ما این خطاب را به همه انسان ها و به مؤمنین نیز داریم. در آیه ی 168 سوره بقره می فرماید:«يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا» ای مردم، از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید.
و در آیه172 سوره بقره می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، از نعمت های پاکیزه ای که به شما داده ایم بخورید... . بنابراین در این مورد سه خطاب در قرآن داریم. خطاب به همه مردم، خطاب به مؤمنین، خطاب به پیامبران.
پس مسأله تغذیه و آنچه که انسان باید بخورد، خیلی مهم است. حال سؤالی که مطرح می شود این است که: غذای طیبی که خدا دستور داده چیست؟
غذای طیب آن است که هم در جسم و هم در روح انسان اثر دارد، زیرا در ادامه آیه می فرماید: واعملو صالحا... که باعث انجام عمل صالح می شود. غذای طیب آن است که از راه حلال به دست آید، غصب و مال مردم نباشد، به زور گرفته نشده باشد، غش و خیانت در آن نباشد. بنابراین مهم ترین شرط غذای طیب آن است که حلال باشد.
مردی خدمت رسول خدا(ص) رسید و گفت: یارسول الله، می خواهم وقتی دعا می کنم، خدا دعایم را بشنود و مستجاب کند. شرط آن چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: غذا خوردن خود را پاک کن و نگذار در شکمت حرام واقع شود. دومین شرط غذای طیب این است که انسان توجه کند که این غذا نعمت خداست. بنابراین هنگام استفاده از این نعمت خدا، باید به یاد نعمت دهنده باشد و ادب عبودیت اقتضا می کند که وقتی غذا می خورد، نام خدا را بر زبان آورد و در پایان کار از خدا تشکر کند. این امر در طیب شدن غذا تأثیر دارد.
نکته سوم این است که اصولاً هر نعمتی را که انسان دارد، باید قدر آن را بداند و حق آن نعمت این است که باید از آن مراقبت و محافظت کند. بنابراین برای نعمت غذا هم باید مواظبت داشته باشد و اسراف نکند و ریخت و پاش ننماید. پرخوری و زیاده روی در خوردن نداشته باشد که این مسائل غذا را از طیب بودن دور می کند.
در روایات داریم که تا گرسنه نشدید، غذا نخورید و تا اشتها دارید، از غذا دست بکشید، چون پرخوری به جسم و روح انسان لطمه می زند.
رسول خدا(ص) فرمود: کسی که غذا خوردنش کم باشد، هم جسم او سالم می ماند و هم دلش صفا می یابد و برعکس، کسی که پرخوری کند، هم مریض می شود هم دل او قساوت پیدا می کند. از امام علی(ع) روایت عجیبی است که فرمود: پرخوری بوی دهان را بد می کند. از شروط دیگر غذای طیب این است که با تأمل و آرامش غذا را بخورید و غذا را بجوید و در غذا خوردن عجله نکنید. غذای داغ نخورید و غذا را فوت نکنید. اگر مشغول غذا خوردن هستید و کسی به شما نگاه می کند، حتی اگر حیوان باشد به او نیز بخورانید.
روزی امام حسین(ع) مشغول غذا خوردن بود و سگی در مقابل او نشسته بود. لقمه ای خود می خورد و لقمه ای به سگ می داد. به ایشان گفته شد: اگر می خواهید، سگ را از مقابل شما دور کنیم. فرمودند: من از خدا حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من غذا بخورم و به او ندهم.
نکته قابل توجه این است که محرماتی که در اسلام وارد شده، مانند گوشت خوک، امروزه گفته می شود میکروبی که در آن وجود دارد سبب بیماری انسان می شود. می توان آن میکروب را کاملاً از بین برد، اما آیا تأثیر منفی گوشت خوک در روح را هم می توان از بین برد؟
امام رضا(ع) فرمود: آنچه را که خداوند حرام کرده، برای روح و جسم انسان مضر است و آنچه را که برای انسان واجب کرده، مصلحت وجود انسان است. بنابراین انسان با علومی که به دست می آورد، نمی تواند ادعا کند که دلیل همه چیز را می داند. پس بهتر است که دچار غرور نشود.
پنجره ای به نور
در پی مباحث گذشته درباره ی «عصمت» و اینکه معصومین چه کسانی هستند، به عصمت ملائکه اشاره کردیم که این بحث به شکلی کامل نشده بود. بنابراین در مبحث جدید به آن پرداخته می شود.
بیان نمودیم که قرآن آیاتی دارد راجع به اینکه ملائکه نیز معصومند و در ابلاغ رسالات الهی، مرتکب خطا و اشتباه نمی شوند و برای اثبات مدعای خود، آیاتی را از قرآن ذکر کردیم. اما از آنجایی که قوم بنی اسرائیل همیشه به دنبال بهانه جویی برای نپذیرفتن سخنان پیامبران و ایمان نیاوردن به او و آیین وی بودند، در این جا نیز بهانه آوردند. در آیه می بینیم که تکیه بر جبرئیل شده، به سبب حساسیتی که بنی اسرائیل نسبت به او داشتند. چون برخی از عذاب هایی که بر آن ها(بنی اسرائیل) نازل شده بود، طبق آنچه خود آنان معتقد بودند، به دست جبرئیل انجام شده بود. از این رو، نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و گفتند: آن فرشته ای که بر تو نازل می شود، کیست؟ اگر جبرئیل باشد، ما سخنان او را قبول نمی کنیم، چون او با ما دشمنی دارد. آن گاه این آیه نازل شد که: قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (بقره/97)
از این آیه شریفه این مطلب استفاده می شود که آنچه را جبرئیل بر پیامبراکرم(ص) وحی نموده، چیزی است که خدا به او فرموده و او در ابلاغ رسالت، کوتاهی یا دخل و تصرف نکرده است. إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(١٩) ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ(٢٠) مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (تکویر/20-19)
این از مواردی است که رسول بر ملائکه هم اطلاق شده است، در آیاتی دیگر هم داریم: مانند «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»(حج/75)
اوصافی که در این آیات ذکر شده، نشان می دهد که از ناحیه ی فرشته ی وحی نباید نگرانی داشت: «رَسُولٍ کریمٍ ذی قوهٍ...» چون ممکن است کسی توهم کند که وقتی جبرئیل وحی را گرفت و خواست به پیامبر برساند، در بین راه شیاطین به او حمله کنند و وحی را از او بگیرند یا در آن تصرفاتی بکنند. در این جا بر روی قوهّ ی جبرئیل که هیچ نیرویی نمی تواند در رسالتش تصرفی بکند، تکیه شده است.
قرآن می فرماید: جبرئیل نیرومند است، به گونه ای که هیچ نیرویی نمی تواند در محتوای رسالتش تصرفی کند. سپس شیاطین نمی توانند بر جبرئیل غالب شوند و در رسالت او خدشه ای وارد آوردند.
سؤال: حال شیاطین نمی توانند چنین کاری را انجام دهند. آیا خود جبرئیل تصرفی می کند؟ قرآن می فرماید:«... مُطاعٍ ثم اَمینٍ» جبرئیل فرمانروایی مطاع در عالم فرشتگان و امین است. بنابراین احتمال تصرف از سوی وی هم داده نمی شود.
در آیه ی دیگری خداوند چنین می فرماید: وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا (مریم/64) نتیجه: این آیات تضمین می کنند که ملائکه مصون از خطا و تصرف شیاطین و عصیان هستند.(مصباح یزدی، 1389،ص150ـ 151)
عصمت ائمه(ع)
عقیده ی شیعه بر این است که حضرت محمدمصطفی(ص) و ائمه عشر(ع) و همچنین حضرت زهرا(س) با این که پیامبر نیستند، دارای مقام عصمت اند. پس عصمت مخصوص پیامبران نیست. غیر از انبیاء هم کسانی می توانند معصوم باشند.
البته عصمتی که به این افراد نسبت می دهیم، همان عصمتی است که برای خود پیامبر اکرم(ص) ثابت است، یعنی طبق قول مشهور شیعه، هم عصمت از گناه و هم عصمت از خطا و سهو و نسیان. این بدان معنا نیست که در این امت، غیر از این چهارده معصوم، هیچ کس مصون از گناه نیست، بلکه ممکن است کسان دیگری هم باشند که به سبب اینکه در شرایط متعارفی زندگی می کردند و ملکه ی تقوا و عدالت آن ها را از گناه بازداشته است، اصلاً مرتکب گناه نشده باشند.
اما عصمت ائمه(ع) مرتبه ای از عصمت است که در شخص پیامبراکرم(ص) بوده و سبب می شد که از خطا و سوء و نسیان نیز مصونیت داشته باشند و دیگر این که منظور ما آن عصمتی است که در مقام اثبات، دلیل داشته باشد.
ممکن است کسی در عمر خود حتی فکر گناه کردن هم نکرده باشد، اما تضمینی ندارد و برای دیگران نمی توان آن را اثبات کرد که آیا به دلش گناه خطور کرده است یا خیر؟ آیا به کسی سوء ظن برده یا خیر؟
اما در مورد چهارده معصوم بزرگوار دلیل اثباتی داریم.
دلیل قرآنی بر وجود عصمت در ائمه(ع)
آیات متعددی وجود دارد که مقام عصمت ائمه هدی(ع) را اثبات می کنند که برای نمونه به دو آیه اشاره می کنیم. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/59)
براساس نظریه شیعه و سنی، منظور از «اولیالامر» ائمه اثنی عشر است.
آیه ی دیگری که می توان برای عصمت اهل بیت به آن استشهاد کرد. وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (احزاب/33)
حال برای بررسی بیشتر این آیات، نیاز به فرصت بیشتری است. بنابراین در جلسه ی آینده به طور مفصل به آن پرداخته می شود.
داستان های قرآنی
طرق ارتباط پيامبران با خداوند
وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ(51)
ترجمه:
شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى، يا از وراء حجاب، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او، آنچه را بخواهد وحى مى كند، زیرا او بلند مقام و حكيم است.
شأن نزول:
جمعى از يهود خدمت پيامبر(ص) آمدند و عرض كردند: چرا تو با خداوند سخن نمى گويى و به او نگاه نمى كنى؟ اگر پيامبرى، همان گونه كه موسى(ع) با او سخن گفت و به او نگاه كرد، تو نيز چنين كن. ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم، مگر اين كه همين كار را انجام دهى، پيامبر(ص) فرمود: موسى هرگز خدا را نديد، اين جا بود كه آيه فوق نازل شد(و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوند متعال تشريح كرد.)
قرآن و ادبیات فارسی
وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا(٣) يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا(٤)
و انسان بگويد: زمين را چه شده است؟ آن روز [زمين] اخبار خود را باز خواهد گفت
در ادامه مطالب گذشته، که در تفسیر آیه شریفه بیان کردیم، مولانا در دفتر چهارم خود، باز به ادامه ی آن مباحث که پیرامون دوری از خودبینی و انانیت انسان ها و اینکه همه موجودات در روز قیامت لب به سخن گشوده و اسرار خود را فاش می کنند، به گونه ای دیگر می پردازد. وی انسان های ظاهربین و دنیا گرا را مورد خطاب قرار می دهد که تنها به پدیده ی ظاهری جهان توجه دارند و از حقیقت لم یزال الهی غافلند و راه ادراک آن جهان را رهايي از تخته بند عالم طبیعت و مقتضیات مادی و حیوانی می داند. ایشان درصدد بیان این مطلب هستند که هر حسّی می تواند علاوه بر انجام وظیفه ی خود، وظایف دیگر حواس را نیز انجام دهد. مولانا برای آن مثال هایی می آورد، از جمله:
آتش نمرود را گر چشم نیست با خلیلش چون تَجَشُّم کردنی است؟
گر نبودی نیل را آن نور و دید از چه قبطی را ز سبطی میگزید؟
گر نبودی چشم دل، حنّانه را چون بدیدی هَجر آن فرزانه را
در این مثال ها، ابتدا به ماجرای حضرت ابراهیم اشاره دارد که نمرودیان می خواستند او را به درون آتش اندازند، اما از سوی خداوند متعال آتش بر او گلستان شد. بنابراین میفرماید: آتش به امر خدا در مورد حضرت ابراهیم(ع) بر خلاف طبع خود عمل کرده و او را نسوزاند و باز به داستان حضرت موسی(ع) و گذشتن قوم بنی اسرائیل از رودخانه نیل اشاره می کند و این که چگونه رودخانه نیل نور دیده و چشم بصیرت داشت و توانست بنی اسرائیل را از فرعونیان تشخیص دهد؟ زیرا با خروج آخرین نفر از قوم بنی اسرائیل از دل نیل و ورود آخرین قوم فرعون به داخل آن، نیل بسته شد و همه ی فرعونیان به هلاکت رسیدند.
یا اشاره می کند به حکایت ستون حنّانه، ستونی که پیامبر اکرم(ص) برای ایراد خطبه به آن تکیه می دادند و بعد از ساختن منبر، ایشان برای ایراد خطبه بر روی منبر جدید می رفتند. این ستون بعد از جدا شدن پیامبر(ص) از او آنچنان ناله ای زد که همه ی حاضران آن را شنیدند. مولانا از این روایت استفاده کرده و می فرماید: اگر ستون چشم نداشت، چگونه می توانست دوری و جدایی پیامبر(ص) را متوجه شود.
سپس از میان این مثال ها و مثال های دیگر، می خواهد این نکته را یادآوری کند که در روز قیامت وقتی زمین لرزید و اسرار را هویدا کرد، هم می تواند هر آنچه از ما دیده و شنیده، بیان کند.
ای خرد! برکش تو پرّ و بالها سوره بر خوان: زُلزِلَت زِلزالَها
در قیامت این زمین بر نیک و بد کی ز نادیده گواهیها دهد؟
که: تُحدّث حالَها وَ اخبارَها تُظهِرُ الارضُ لَنا اَسرارَها
ای عقل، بال و پر معرفت را باز کن و سوره ی «اذازلزلت الارض زلزالها» را بخوان. اگر این زمین نیک و بد را ندیده باشد، چگونه می تواند در روز قیامت گواهی دهد؟ زمین در روز قیامت احوال و اخبار خود را برای ما بازگو می کند و اسرارش را برای ما فاش می سازد. چه خوب است در هر لحظه و در هر مکانی که هستیم، متوجه اعمال و رفتار خود باشیم و همیشه خود را در محضر باری تعالی ببینیم و بدانیم که روزی باید در مقابل همه ی اعمالمان پاسخگو باشیم.(زماني، 693 نيز رك. جعفري، ج 10، 49)
1ـ جعفری، محمد تقی. تفسیر و نقد تحلیل مثنوی،( ج10 چ یازدهم،). تهران: انتشارات اسلامی. 1367.
2ـ زمانی، کریم. شرح جامع مثنوی معنوی (دفتر 4، چ هفتم) تهران. انتشارات اطلاعات. 1383.
3ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی. مثنوی معنوی. به کوشش محمد استعلامی( چ ششم، ج4). تهران. زوّار.
پرسش و پاسخ قرآنی
پیامدهای اجتماعی ازدواج چیست؟
تشکیل خانواده در توسعه فضایل فرهنگی، سلامت و امنیت اجتماعی نقش بسزایی دارد.
در این رابطه امام رضا(ع) می فرماید: «اگر ازدواج سنت(رسول خدا) نبود و احادیث فراوانی هم در توصیه به آن نبود، باز هم نیکی به خویشاوند، مأنوس شدن با بیگانه، نزدیک ساختن افراد به یکدیگر، الفت بخشیدن میان دل ها، در هم تنیدن حقوق، افزودن به جمعیت، اندوختن فرزند برای سختی های روزگار و پیشامدهای زمانه که خداوند در این امر قرار داده، انگیزه ای است که انسان خردمند به ازدواج رغبت کند و انسان ره یافته درست اندیش به(سوی) آن بشتابید.»(کلینی، اصول کافی، ج100، ص246)
اگر ازدواج به تأخیر افتد یا سست شود، خانواده دستخوش زوال می شود و جامعه، فرهنگ و تمدن در معرض خطر قرار می گیرد.(بیابانگرد،مشاوره ازدواج و خانواده درمانی،ص13)
خانواده در آن ارزش های اخلاقی، باورهای دینی و معیارهای اجتماعی از نسلی به نسل دیگر، انتقال فرهنگ و پاسداشت ارزش های فرهنگی جامعه، اساسی ترین نقش را برعهده دارد. از سویی، خانواده به مثابه اصلی ترین پایگاه رشد و شکوفایی شخصیت و پرورش مهارت های اجتماعی کودکان و نوجوانان در سلامت و اعتلای جوامع بشری بسیار اثرگذار است، زیرا شکل گیری شخصیت تبلور رفتارهای اجتماعی، تعامل های فردی و مسئولیت پذیری انسان ها، اغلب حاصل چگونگی برخوردها، بینش ها و تجارب آن ها در زندگی خانواده است.
در صورتی که جوانان به هنگام، ازدواج کنند و به کانون گرم خانواده دل ببندند، بنیاد خانواده مستحکم می شود و فساد، ولگردی، سرقت، ناامنی، اعتیاد، خودکشی، انحراف، تجاوز جنسی، قتل و جنایت و بسیاری از مفاسد اجتماعی جامعه کاسته می شود. آمارها نشان می دهد که بیشتر این بی بندو باری ها را افرادی انجام می دهند که از نعمت خانواده محروم اند.(امینی، جوان و همسرگزینی، ص29)
از سوی دیگر، ازدواج پیامدهای اجتماعی مؤثری در جامعه دارد. برخی از این پیامدها عبارتنداز:.
ـ گسترش امنیت اجتماعی در راستای تنظیم رفتارهای جنسی
ـ توسعه اقتصادی در جهت تقویت انگیزه متاهلان برای گسترش تولید و مدیریت مصرف
ـ بهبود روابط اجتماعی به سبب توسعه جامعه پذیری افراد در کانون خانواده
ـ بقای جوامع به دلیل فرزندآوری و پرورش نسل در خانواده
ـ انتقال تمدن ـ فرهنگ و ارزش ها از طریق تربیت نسل جدید
ـ رشد حمایتی و مراقبتی از نیازمندان(کودکان، سالمندان و معلولان)
علوم قرآنی
از مباحث مهم مربوط به تاريخ قرآن، می توان به موضوع تحريف ناپذيرى قرآن اشاره کرد. با توجه به این که كتب آسمانى قبل از اسلام، كم و بيش دستخوش تغيير و تحريف شده اند و اين امر اعتماد و اعتقاد به معارف موجود در آن ها را متزلزل کرده است. اسلام به عنوان آخرين، كامل ترين و برترين دين الهى در برگیرنده ی قوانينى است كه تعالى و تكامل مادى و معنوى انسان را تضمين كرده است و اصيل ترين منبع جاودانه آن قرآن كريم است.
تغيير و تحريف در كتاب هاى آسمانى پيشين، گرچه راه را بر خدشه در اصول و اركان اديان الهى گشوده، اما از نظر سير تدريجى قوانين الهى و جايگزينى شرايع آسمانى يكى پس از ديگرى، خسارت ناشى از تحريف به نوعى تدارك و جبران شده است. اما آيات قرآن كريم در تاريخ پرفراز و نشيب خود با چنين امرى مواجه شده و دست تغيير و تحريف بدان راه يافته يا آن كه بى هيچ نقصان يا افزايشى، بستر زمان را به سلامت زير پا نهاده و در اين جهت نيز افتخارى بر افتخارات خويش افزوده است.
قرآن خود را مهيمن «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ.(مائده/48)» بر كتاب هاى آسمانى مىداند. اين ويژگى به طور مشخص در دو زمينه تجلّى پيدا كرده است: يكى در زمينه اعجاز قرآن و ديگر تحريف ناپذيرى آن.
مهيمن بودن قرآن وقتى عينيّت و قطعيّت مى يابد كه در مورد آن، اين دو باور و اعتقاد متّكى بر واقعيّت مسلم خارجى، يعنى اعتقاد به معجزه بودن آن و اعتقاد به سلامت آن از تحريف، وجود داشته باشد.
اعتقاد جزمى به اين كه قرآن كلام خدا و وحى نامه الهى و معجزه ی جاودانه پيامبر گرامى اسلام است، قرآن را فراتر از ديگر كتب آسمانى و جايگاه آن را در زندگى مسلمانان، جايگاهى بس رفيع و والا قرار داده، ارزش و قداست آن را صد چندان مى نمايد.
اما آيا معجزه بودن قرآن به تنهايى كافى است يا آن كه براى اثبات قداست و اعتبار قرآن كريم به اثبات امر ديگرى، كه همان تحريف ناپذيرى آن است، نيازمنديم؟
اگر اعتقاد به مصونيّت قرآن از تحريف وجود نداشته باشد، اثبات معجزه بودن آن چه ثمره اى درپى دارد؟ آيا ديگر مى توان براى چنين قرآنى، اعتبار و ارزش و قداست قايل شد؟ آيا باز هم مى توان آن را كتاب مهيمن ناميد؟
از اين روى، امروز ما به دو باور و اعتقاد در مورد قرآن نياز داريم:
اول: اعتقاد به اعجاز قرآن، كه در شماره های آتی به آن خواهيم پرداخت.
دوم: اعتقاد به تحريف ناپذيرى قرآن، كه موضوع بحث ما در اين شماره است.
تاريخى بودن تحريف از آن جهت است كه وقوع يا عدم وقوع تحريف فقط در برهه اى خاص از تاريخ اسلام ممكن بوده است: دوره ی پس از رحلت پيامبر تا زمان جمع آورى مصاحف در زمان عثمان و تدوين مصاحف پنج گانه يا هفت گانه(در حدود سال سى ام هجرى) و از آن زمان تا اوايل قرن چهارم، يعنى مرحله حصر قرائت ها در قرائت هاى هفت گانه به دست ابن مجاهد. از قرن چهارم به بعد، هيچ كس مدّعى تحريف نشده و در عصر حاضر نيز موضوع تحريف به كلى منتفى است.
اهمیت بحث از نگاه شیعیان
علاوه بر اهميّتى كه اعتقاد به تحريف ناپذيرى قرآن در زمینه ی قداست و اعتبار خود قرآن دارد، پرداختن به اين بحث از سوى شيعيان از اهميّت ويژه اى برخوردار است. شيعيان كه راسخ ترين اعتقاد را به عدم تحريف دارند و اكنون پرچمدار احكام نورانى قرآن و مدافع سرسخت حريم قرآن و اسلام در جهان هستند.(به عنوان نمونه: فتواى تاريخى امام خمينى(قدّس سرّه) درباره سلمان رشدى و كتاب آيات شيطانى.)
معنای لغوی تحریف
ازهرى گويد: حرف عن الشيء حرفا و انحرف و تحرّف و احرورف؛ همگى به معناى عدول از چيزى به كار مى روند.(ابن منظور،محمد ابن مکرم. لسان العرب.ناشر دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، دار صادر، محل نشر بیروت)
تحريف كلام يعنى آن را در يك طرف احتمال قرار دادن، به گونه اى كه بتوان آن را به دو وجه حمل نمود به تعبير ديگر، تحريف كلام نقل معناى كلام از جايگاه اصلى آن به قسمتى(معنايى) است كه مورد نظر نبوده است. به عنوان مثال، وقتى قرآن مى فرمايد: مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ، «نساء/46؛ مائده/13.» همين معنا مورد نظر است.
تحريف در اصطلاح
در تحريف اصطلاحى، بر خلاف تحريف لغوى كه به معناى تصرف و تغيير در معناى كلمه است، تصرّف در الفاظ قرآن منظور است. به عبارت ديگر، تحريف اصطلاحى اختصاص به تحريف لفظى دارد و تحريف لغوى اختصاص به تحريف معنوى. بنابراين مى توان گفت كه قرآن در استعمالات خود، تحريف را جز در معناى لغوى آن به كار نبرده است؛ امّا محور در مباحث تحريف ناپذيرى قرآن، اختصاص به تحريف لفظى و اصطلاحى دارد.
در یک تقسیم بندی می توان این گونه بیان کرد:
1ـ تحريف معنوى
2ـ لفظى/ به كاهش(تحريف بالنقيصه)
لفظی/ به افزايش(تحريف بالزياده)
1ـتحريف معنوى قرآن
گرچه قرآن تعبير تحريف را در اين زمينه به كار نبرده است، اما در آيه هفت سوره آل عمران، در مورد آيات متشابه مى فرمايد: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ ... اين آيه به صراحت اعلام مى دارد كه برخى فتنه جويانه، آيات متشابه را براى تأويل باطل خويش دستاويز قرار مى دهند.
در مورد وقوع تحريف معنوى قرآن، هيچ ترديدى وجود ندارد، زيرا تفسير به رأى همان تحريف معنوى است كه بسيار اتفاق افتاده است. در تاريخ تفسير قرآن مكاتب كلامى و فرقه هايى پديد آمده اند كه منشأ اصلى پيدايش آن ها، برداشت نادرست از آيات قرآن كريم بوده است؛ مانند مفوّضه، مجسّمه و جز آن ها.
روايات نيز ضمن بيان وقوع چنين تحريفى، عاملان آن را به شدت نكوهش كرده اند. در روايتى به نقل از امام باقر(ع) آمده است كه:
و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده، فهم يروونه و لايرعونه و الجهّال يعجبهم حفظهم للرّواية و العلماء يحزنهم تركهم للرّعاية ...؛ «البيان فى تفسير القرآن، ص 227»
نشانه ی پشت سر انداختن كتاب توسط آنان، اين بود كه حروف آن را نگاه داشتند، ولى حدودش را تحريف کردند. آنان كتاب را در حالى كه روايت مى كنند رعايت نمى كنند! جاهلان از اين كه آنان حافظان روايت قرآنند، شگفتزده و عالمان از اين كه آنان تارك رعايت و حريم قرآنند، محزون و غم زده اند!
در شماره آینده مبحث تحریف لفظی خواهیم پرداخت.
منابع
قرآن
1ـ ابن منظور،محمد ابن مکرم. لسان العرب.ناشر دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع: دار صادر بیروت.
2ـ خویی، ابوالقاسم.البيان فى تفسير القرآن تهران.انوارالهدی. 1401ق.