قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
نام سوره: زخرف شماره سوره: 43 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 89 تعداد کلمه : 825 تعداد حروف: 3703
معنی: زیور و زینت
علت نام گذاری: آیه ۳۵ این سوره در مورد ارزش های مادی و زُخْرُف (طلا و مانند آن) سخن می گوید.
نام های دیگر: حم زخرف
محتواي سوره :
• این سوره پیرامون مباحث اعتقادات اساسی مسلمانان مانند توحید، معاد، نبوت است.
• داستان پیامبران، به ویژه ابراهیم، موسی وعیسی است.
• به انتقاد از ارزش های حاکم بر افکار افراد بی ایمان می پردازد.
ترتیب سوره: به ترتيب جمع آوري، چهل و دومين سوره است. به ترتيب نزول، شصت و سومين سوره كه بعد از سوره «شوری»و قبل از سوره «دخان»نازل شده است.
فضیلت سوره: پيامبر اسلام(ص) فرمود: هر كس سوره «زخرف» را بخواند، جزو كسانى خواهد بود كه روز قيامت به آنان گفته مى شود: «اى بندگان من، امروز باكى نداشته، اندوهى به خود راه ندهيد.» (زخرف/68) و بدون حساب وارد بهشت شويد.
ازامام صادق(ع) نیز روایت شده: هر كس سوره«حم» را بسيار بخواند خداوند بدن او را در قبر از آزار حشرات زمين و ساكنان قبور حفظ كند، تا روز قيامت كه زير نظر لطف الهى و به فرمان خدا همين سوره او را وارد بهشت مي كند.»
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیتالله نورمفیدی
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ(٥٥) نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ(٥٦) إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ(٥٧) وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ(٥٨) وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ(٥٩)وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ(٦٠) أُولَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ(55الی61 / مومنون)
آیا گمان می کنند افزونی و گسترش که به سبب مال و اولاد به آنان می دهیم(55) در حقیقت می خواهیم در عطا کردن خیرات به آنان شتاب ورزیم؟ چنین نیست، بلکه آنان درک نمی کنند که ما می خواهیم با افزونی مال و اولاد، در تفرقه، طغیان، گمراهی و تیره بختی بیشتری فرو روند.(56)
امام علی(ع) در نهج البلاغه در یک تقسیم کلی، مردم را به دو دسته تقسیم کرده است:
بصیر و اعمی: البته نه کور و بینایی معمولی و متعارف، بلکه به نظر امام علی(ع) انسان اعمی و کور کسی است که نهایت فکر و نگاهش به دنیاست.
بیشتر از این دنیا را نمیتواند ببیند و درکی از آخرت و قیامت ندارد. انسان کور چشمش را به دنیا دوخته و زاد و توشه اش را برای این دنیا برمی دارد. اما انسان بصیر و بینا کسی است که نگاه او از دنیا رد می شود و فقط در دنیا نمی ماند و نگاه و فکرش به آخرت منتهی می شود. می داند که دنیا نهایت کار انسان نیست و از دنیا چشم برمی دارد و برای آخرت توشه برمی دارد.
انسان اعمی کسی است که اگر همه امکانات دنیا به او داده شود، فکر می کند سعادت و خوشبختی واقعی همین است. این افراد فقط به همین دنیا و امکانات آن راضی و خوشحالند، زیرا شعور ندارند و کور باطن اند و دیگر اینکه در مسیر استدراج قرار گرفته اند.
سنت استدراج که در سوره اعراف/ آیه 182ـ183 به آن اشاره شده است، می فرماید: و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند به ورطه سقوط و هلاکت می کشانیم تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند و به آنان مهلت می دهیم، زیرا از سیطره ی قدرت ما بیرون رفتنی نیستند، یقیناً تدبیر و نقشه من استوار است.
و این امر به این معنی است. این انسان که غافل شده و تمام هّم و غمش دنیاست، قدم به قدم به عذاب نزدیکتر می شود و خداوند به او مهلت می دهد تا به عذاب برسد و این امر، سنتی از سوی خداست و خدشه ای در آن وارد نمی شود.
در این مورد امام صادق(ع) می فرماید: هنگامیکه خداوند اراده ی خیری برای بنده ای داشته باشد، اگر گناهی انجام داد، خداوند او را گرفتار می کند و بلا و مشکلی برایش پیش می آورد تا این که توبه و استغفار کند و به یاد خداوند بیفتد و از غفلت دست بردارد.
اما اگر بخواهد بنده ای را مجازات کند و اگر گناهی از او سر بزند، شرایط بهتری از نظر مادی برای او فراهم می کند تا کاملاً خدا را فراموش کند و دچار غفلت بیشتر شود و به گناه و انحرافش ادامه دهد تا کم کم به آن عذاب الهی که خدا برایش در نظر گرفته، برسد.
حضرت زینب(س) نیز در مقابل یزید، هنگامیکه آن خطبه را می خواند، به آیه استدراج اشاره فرمود که خداوند به تو ای یزید مهلت داده و کم کم تو را به عذاب الهی نزدیک می کند.
اما کسانی که به یاد خدا هستند و دنیا را آخرین منزلگاه نمی دانند و تمام فکر و نگاهشان دنیا نیست و به آخرت می اندیشند و دنبال توشه برای آخرت می باشند، خشیت خدا در دل آن هاست و همیشه به یاد خدا هستند و زمانی که نام خدا برده می شود، قلب آن ها به یاد خدا می لرزد. این انسان ها با خشیتی که از خدا در دل دارند، در اعضاء و جوارحشان این خشیت اثرگذار است و باعث می شود قلب رئوف و باشفقتی داشته باشند. همانطور که خداوند در ادامه آیات می فرماید: یقیناً آنان که از بیم پروردگارشان هراسان و نگرانند(57) و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آوردند(58) و آنان که به پروردگارشان شرک نمی ورزند(59) و آنان که آنچه را در راه خدا می پردازند و در حالی که دلهایشان از اینکه به سوی پروردگارشان برای محاسبه دقیق باز می گردد، ترسان است،(60) اینان کسانی هستند که در کارهای خیر می شتابند و در انجام دادن آن از دیگران پیشی می گیرند.(61)
پنجره ای به نور
پیرو مباحث قبلی که پیرامون دلایل قرآنی بر عصمت ائمه هدی(ع) بود، لازم دانستم در این قسمت به بررسی آیه در رابطه با موضوع «اولی الامر» پرداخته شود.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/59)
«ای کسانی که ایمان دارید، خدا، پیامبر و اولی الامر را اطاعت کنید.»
اطاعت کردن خدا به این است که انسان احکامی را که خالق هستی نازل فرموده، به آن عمل کند و مخالفت ننماید.
اما اطاعت رسول و اولوالامر:
اطاعت رسول دو جنبه دارد که یکی مربوط به اطاعت رسول به آنچه به عنوان رسالت الهی به مردم رسانده یعنی احکامی که خدا نازل فرموده که در واقع اطاعت پیامبر(ص) از آن جهت است که واسطه در ابلاغ است. در حقیقت اطاعت همان امر و نهی خداست.
علاوه بر این، پیامبر اکرم(ص) مقام دیگری دارند که به حسب آن مقام نیز اطاعت ایشان واجب است که آن مقام ولایت و حکومت است.
ما تنها مکلف به این نیستیم که از پیامبر(ص) در آنچه از طرف خدا برای ما بیان می فرماید(یعنی احکام کلی) اطاعت کنیم، بلکه علاوه بر این موظفیم که در هر جریان خاص و هر امر و نهی، به عنوان اعمال مولویت و ولایت بفرماید، پیروی و اطاعت نماییم.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (نساء/ 64)
«ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر آن که باید دیگران به امر خدا، مطیع فرمان او شوند.»
با این دلیل نقلی است که ما اطاعت هر رسولی را واجب می دانیم.
در اموری که مربوط به حکومت و اداره ی امور مردم است، امر و نهی هایی را که پیامبراکرم(ص) می کند، باید اطاعت کرد، از آن جهت که «اولی الامر» هستند. همینطور اگر در موردی قضاوتی کرد، باید قضاوتش را بپذیریم، چون او از سوی خداوند تبارک و تعالی قاضی است.
پس به حسب تحلیل سه مقام می شود:
1ـ مقام حکومت به معنای ولی امر «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا» (احزاب/6)
2ـ مقام قضاوت یعنی داوری بین متخاصمین «فَلَا وَرَبِّكَ لَايُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» (نساء/65)
3ـ مقام رسالت و پیام آوری (مصباح یزدی، 1389: 203)
مقصود از« اولی الامر» چیست؟
همه ی مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از اولی الامر، امامان معصوم(ع) هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه ی اسلامی، در تمام شئون زندگی از سوی خداوند و پیامبر(ص) به آنها سپرده شده است و غیر آنها را شامل نمی شود. البته کسانی که از سوی آنها به مقامی منصوب شوند و پُستی را در جامعه ی اسلامی به عهده بگیرند، با شروط معینی، اطاعت آنها لازم است، نه به سبب اینکه اولی الامرند، بلکه به خاطر اینکه نمایندگان اولیالامر هستند.(مکارم شیرازی، 1382: 482)
برخی از دانشمندان معروف اهل تسنن، از جمله مفسر معروف فخر رازی، در آغاز سخنش در ذیل این آیه، به این حقیقت اعتراف کرده و می گوید: «کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد، حتماً باید معصوم باشد، زیرا اگر معصوم از خطا نباشد، به هنگامی که مرتکب اشتباه می شود، خداوند اطاعت او را لازم شمرده و پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته و این خود یک نوع تضاد را در حکم الهی ایجاد می کند. زیرا از یک طرف انجام آن عمل ممنوع است و از طرف دیگر، پیروی از«اولی الامر» لازم است و این موجب اجتماع «امر» و «نهی» می شود.
بنابراین از یک طرف می بینیم خداوند اطاعت از فرمان اولی الامر را بدون قید و شرطی لازم دانسته و از طرف دیگر، اگر اولی الامر معصوم از خطا نباشد، چنین فرمانی درست نیست. از این مقدمه چنین استفاده می کنیم که: اولوالامر که در آیه ی بالا به آنها اشاره شده، حتماً باید معصوم بوده باشد.
فخر رازی چنین ادامه می دهد
«این معصوم یا مجموع امت است و یا بعضی از امت اسلام، احتمال دوم قابل قبول نیست، زیرا ما باید این بعضی را بشناسیم و به او دسترسی داشته باشیم، در حالی که چنین نیست و چون این احتمال ازبین برود، تنها احتمال اول باقی می ماند که معصوم مجموع این امت است و این خود دلیل است براین که اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است و از دلایل معتبر محسوب می شود.»(فخررازی، 1357: 144)
پاسخ: فخر رازی با اینکه معروف به اشکال تراشی در مسائل مختلف علمی است، دلالت آیه را بر اینکه اولوالامر باید افراد معصومی باشند، پذیرفته است. منتها از آنجا که آشنایی به مکتب اهل بیت(ع) و امامان و رهبران این مکتب نداشته، این احتمال را که اولوالامر اشخاصی از امت بوده باشند، نادیده گرفته است.
و ناچارند که اولوالامر را به معنی مجموع امت(یا نمایندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسیر کند، در حالی که این احتمال قابل قبول نیست، زیرا همانطور که گفتیم، اولوالامر باید رهبر جامعه اسلامی باشد، حکومت اسلامی و حل و فصل مشکلات مسلمین به وسیله او انجام شود و می دانیم حکومت دسته جمعی عموم و حتی نمایندگان آنها به صورت اتفاق آراء عملاً امکانپذیر نیست، زیرا در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی که مسلمانان با آن روبه رو هستند، به دست آوردن اتفاق آراء همه امت یا نمایندگان آنها غالباً ممکن نیست و پیروی از اکثریت نیز پیروی از اولوالامر محسوب نمیشود، بنابراین لازمه ی سخن فخر رازی این می شود که عملاً اطاعت از اولوالامر تعطیل شود و یا به صورت یک موضوع بسیار نادر و استثنایی درآید.
از مجموع بیانات بالا نتیجه می گیریم که آیه ی شریفه، تنها رهبری پیشوایان معصوم که جمعی از امت را تشکیل میدهند، اثبات میکند.(مکارم شیرازی، 1382: 486)
ـ در منابع اسلامی نیز احادیثی وارد شده که تفسیر اولوالامر را به امامان اهل بیت تأیید می کند.
منابع
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،1382،جلد سوم.چاپ33 جلدسوم، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مصباح یزدی، محمدتقی.راه راهنماشناسی.1389. چاپ هفتم. قم: مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی(ره).
داستان های قرآنی
پاسخ قاطع به ایراد«ابن زبعری»
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ(57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59) وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61) وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (62)
ترجمه:
57- و هنگامى كه درباره ی فرزند مريم مثلى زده شد، قوم تو از آن مى خنديدند (و مسخره مى كردند).
58- و گفتند آيا خدايان بهترند يا او؟ (مسيح، اگر معبودان ما در دوزخند، مسيح نيز در دوزخ است، زیرا معبود واقع شده!) ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدال براى تو نزدند، آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند.
59- او فقط بنده اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و نمونه و الگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم.
60- و هر گاه بخواهيم، به جاى شما در زمين ملائكه اى قرار مى دهيم كه جانشين (شما) گردند.
61- و او سبب آگاهى بر روز قيامت است (نزول عيسى گواه نزديكى رستاخيز است) هرگز در آن ترديد نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است.
62- و شيطان شما را (از راه خدا) باز ندارد كه او دشمن آشكار شماست.
رسول خدا(ص) روزى با«وليد بن مغيره» در مسجد نشسته بود. «نضر بن حارث» نيز آمد و در كنار آنها نشست. گروهى از سران قريش نيز در مجلس بودند. پيامبر(ص) با آنها سخن گفت.«نضر» به مقابله برخاست. پيامبر(ص) با دلایل منطقى(پيرامون بطلان بت پرستى) او را محكوم ساخت، سپس اين آيه را بر آنها خواند «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ ...»:
« شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد، هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى شويد. اگر اينها خدايان بودند، هرگز وارد دوزخ نمى شدند و همگى در آن جاودانه خواهند بود.»
پس از اين ماجرا، پيامبر(ص) از جا برخاست و رفت. در اين هنگام«عبد اللَّهبن زبعرى» آمد و به آن جمع پيوست. «وليد» به«عبداللَّه» گفت:«نضر بن حارث» در مقابل محمد درمانده شد و پاسخى نداشت بدهد محمد گمان مى كند ما و همه معبودهايمان هيزم دوزخيم!
«عبداللَّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مى ديدم، پاسخش را مى دادم، از او بپرسيد: آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟ اگر چنين است، ما فرشتگان را مى پرستيم، و يهود «عزير» را و نصارى «عيسىبن مريم» را(چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزير و مسيح باشيم!).
اين پاسخ براى«وليد» و كسانى كه در مجلس بودند، جالب آمد و معتقد بودند كه دليل دندان شكنى است. اين سخن را خدمت پيامبر(ص) گفتند. رسول اللَّه فرمود:«آرى، هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود، او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود. اين بت پرستان در حقيقت شياطين را مى پرستيدند و هر چيز را كه شيطان به آنها دستور مى داد.»
اينجا بود كه آيه شريفه (انبياء/101) نازل شد: «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ»: «كسانى كه وعده ی نيكى از قبل به آنها داده ايم (بندگان با ايمانى كه هرگز راضى نبودند معبود واقع شوند) از آن دور نگه داشته مى شوند» ... و نيز آيه «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ» (آيه مورد بحث) نازل شد.
قرآن و ادبیات فارسی
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ!(5)
همه را در يك عرصه گرد آورند و همه را جزاى كار دهند، مؤمنان را احسان و غفران و كافران را غل و زقّوم و قطران! اين است كه فرمود: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ! اى مسكين، لختى بينديش تا چه كرده اى؟ چه ساخته اى؟ روز جزا، آنچه از كردار و گفتار كرده و گفته اى، ذرّه اى فرونگذارند! و همه را به حساب آرند! و سزاى آن به تمامى بدهند! آن روز فرياد و ناله ستمكاران برآيد و خروش ستمديدگان سرآيد، توانايان اسير ناتوانان شوند، بى نوايان بر توانگران امير شوند، نيكوكاران خندان و شادان! و بدكاران گريان و سوزان، نه كس را زهره ی حمايت و نه كس را امكان عنايت باشد.
يكى از بزرگان دين فرموده اند كه: هركه را توفيق رفيق و سعادت مساعد باشد، از همه مواعظ قرآن همين آيت او را بس! مرد دانا چون بدانست كه در روز حساب، از ذرّه تا خروار از نقير تا قطمير را محاسبه مى كنند و هيچ فروگذار نكنند، پس دست به دامن پاكى و ورع زند و در معاملت گزافكارى نكند و مردم هم از گزند وى در امان باشند و او با مسلمان بماند كه گفته اند: مسلمان كسى است كه مردم از دست و زبان او ايمن باشند و پيغمبر فرمود: مؤمن كسى است كه جان و مال مردم از او در امان باشد.(ميبدي، ج 2، 631)
همانگونه که مي دانیم، در بسیاری موارد، مولانا برای رساندن منظور خود از داستان استفاده میکند. در این مقال نیز برای تفسير این آیه شریفه از حکایت سلطان محمود و امرای او که به عملکرد سلطان نسبت به ایاز، غلام او معترض بودند، استفاده میکنیم. البته مولانا در ضمن این داستان، در بیان تفسیری از قضا و قدر نیز بر می آید.
روزی امیران سلطان محمود به او گلایه کردند که چرا به ایاز مقرری سی امیر را میدهی؟ سلطان جوابی نداد، تا اینکه روزی برای شکار با سی تن از امرای خود به صحرا رفت. در آنجا کاروانی را از دور دیدند. سلطان به یکی از امیران گفت: برو ببین آن کاروان از کجا می آید؟ او به شتاب رفت و بازگشت و گفت: از شهر ری می آید. سلطان گفت: به کجا میرود؟ امیر چون سؤال نکرده بود، از پاسخ درمانده شد. بنابراین سلطان به امیر دیگر دستور داد که بپرسد به کجا میروند؟ او هم رفت و برگشت و گفت: به یمن میروند. سلطان پرسید: چه متاعی دارند؟ چون او نیز این سؤال را نکرده بود، از پاسخ عاجز ماند. سلطان امیری دیگر را فرستاد تا از آنها بپرسد و همیطور برای هر سؤال امیری را فرستاد تا پاسخ بیاورند، طوری که هر 30 امیر رفتند و بازگشتند.
سپس سلطان گفت: روزی کاروانی به این ناحیه آمده بود. به ایاز دستور دادم برود و از آن کاروان سؤال کند که از کجا میآید؟ او رفت و با هوش و ذکاوتی که داشت، نه تنها جواب آن سؤال را آورد، بلکه به ابتکار خود، مسائل فراوان دیگری را نیز از آن کاروان به دست آورد. در واقع او با یک بار رفتن، به اندازه ی سی نفر شما از آن کاروان اطلاع کسب کرد. حالا فهمیدید چرا مقررّی او به تنهایی برابر سی امیر است؟
امیران چون در جواب شاه درمانده شدند، به بهانه های جبریانه تمسک جستند و گفتند: این درک از عنایات و موهبت های الهی است و کاری نیست که با سعی و تلاش حاصل شود. خلاصه اینکه زیرکی ایاز موهبتی است، نه اکتسابی. شاه در جواب گفت: آنچه از آدمی سر می زند، یعنی اعمال و احوال انسان از دو حال خارج نیست: یا محصول کوتاهی و سهل انگاری اوست و یا محصول سعی و تلاش او. مولانا در ضمن داستان، به مخاطب مي گويد كه: بهوش باش، مانند ابلیس کهنسال، یک چشم مباش. یعنی مسائل را یک بعدی نگاه مکن، چنانکه او فقط جبر را دید، ولی اختیار را ندید. ای جوان، اینقدر قضا و قدر را بهانه ی تنبلی خود مکن، چرا گناهی که خود مرتکب شده ای، به گردن دیگری می اندازی؟
در چه کردی جهد که آن وا تو نگشت؟ |
|
تو چه کاریدی که نامد رَیع کَشت؟ |
مولانا می فرماید: در چه کاری سعی کرده ای که نتیجه اش به تو باز نگشته است و چه چیزی کاشته ای که محصول آن به دست نیامده است؟ اعمال تو که از روح و جسمت صادر می شود، مانند فرزندی دامنت را می گیرد. مثلاً اگر جو بکاری، فقط جو میروید نه چیز دیگر. ای جوانمرد، خود را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار بده، نه آنکه جزایی را که با عدل الهی مقرّر شده نکوهش کنی. توبه کن و به راه هدایت بیا، زیرا هر کس عملی را به اندازه ی ذره ای انجام دهد، جزای آن را می بیند، اینقدر فریب نفس اماره را نخور، زیرا خورشید عدل الهی حتی ذره ای را وانميگذارد و هیچ عملی حتی کوچک، از نظر عدل الهی مخفی نمی ماند. (زماني، ج 6، 135وجعفري، ج 13، 192)
مولانا در دفتر پنجم خود نیز باز بحث قضا و قدر الهی را پیش کشیده و می فرماید: منظور از رقم زدن قلم تقدیر الهی این است که عدل و ظلم در نزد من یکسان نیست. من (خداوند) نه تنها میان نیکی و بدی میان بد و بدتر هم فرق گذاشته ام. اگر در وجود تو ذرّه ای بیش از هم نوعت ادب باشد، حضرت پروردگار به فضل خود، آن فضیلت تو را به حساب می آورد و به میزان آن ذرّه فضیلت، پاداش بیشتری به تو می دهد و حتی پاداش آن به اندازه ی کوهی می شود و سراغ تو می آید.
ذرّهای گر در تو افزونی ادب |
|
باشد از یارت، بداند فضل رب |
به عنوان مثال: پادشاهی که در پیشگاه او میان درستکار و ستمکار فرقی نباشد، آن شاه، شاه نیست. اگر در طریق حق ذرّه ای بر سعی و تلاش تو افزوده شود، آن ذرّه در ترازوي عدل و احسان الهی وزن می شود و به شمار می آید.(زمانی، 861-862)
نیز در دفتر سوم می فرماید:
جمله دانند این، اگر تو نگروی |
|
هرچه میکاریش، روزی بدروی |
قاعده اي مسلم و قطعي وجود دارد که همه ی مردم بدان باور دارند. هرچند که ممکن است تو بدان اعتقاد نداشته باشی. آن قاعده این است: در زندگی هرچه بکاری، عاقبت همان را درو خواهی کرد. در این دنیا، قانون اساسی وجود دارد که می گوید: هر علتی به دنبال خود معلولی دارد و هر کاری، نتیجه ای. اگر سنگ را به آهن بزنی، آتش از آن دو خواهد جست، این قانون حتمی است و اجرا خواهد شد و اگر چنین چیزی صورت نگرفت، باید بدانی که نادر و امری استثنایی بوده است.(زماني، ج 3، 1216 نيز رك. استاد جعفری، ج 9، 262)
1ـ جعفری، محمد تقی. تفسیر و نقد تحلیل مثنوی. ج9و13، چ یازدهم. تهران: انتشارات اسلامی. 1367.
2ـ زمانی، کریم. شرح جامع مثنوی معنوی. دفتر 3و5و6، چ هفتم. تهران: انتشارات اطلاعات. 1383.
3- مولانا جلال الدین محمد بلخی. مثنوی معنوی. به کوشش محمد استعلامی. چ ششم، ج3و5و6. تهران: زوّار، 1372.
4- ميبدى، احمد بن محمد. خلاصه تفسير ادبى و عرفانى قرآن مجيد. به کوشش حبيب الله آموزگار. ج 2، چ دوم. تهران: 1352.
پرسش و پاسخ قرآنی
خانواده و جایگاه آن در رفع نیاز جنسی چیست؟
یکی از نیازهای اساسی انسان، نیاز جنسی است. این نیاز که به اراده الهی و برای اهدافی خاص در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده، پاسخی واقعی(همراه با درک درست آن) می طلبد تا انسان دچار آسیب و خطا نشود. بهترین بستری که این خواسته واقعی انسان را جامع عمل می پوشاند، ازدواج و تشکیل خانواده است. خداوند بدین طریق رشد اخلاقی، معنوی و اجتماعی و تأمین سعادت انسان را فراهم آورده است.
آگاهی از برخی مباحث سودمند درباره ی این نیاز، ضمن آنکه می تواند به تعادل آدمی مدد رساند، زمینه مناسب برای تشکیل خانواده و هدایت درست نیازهای فطری و غریزی انسان خواهد بود. در نهایت، موجب سامان یافتن جسم و روان و تعالی روح او می شود.
یکی از سنت های مهم در عالم خلقت، «زوجیت» است که در قرآن کریم نیز بدان اشاره شده :
سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ.
منزه است خدایی که پدیده های هستی را زوج آفریده است، چه از نبات و چه از نفوس بشر و دیگر مخلوقاتی که شما از آن آگاه نیستید.
علامه طباطبایی در این باره می فرماید:
دو زوج چیزهای متقابلی هستند که هر یک از آنها به وسیله دیگری تکمیل می شوند.
زوج آفرینی در جهان خلقت، حکمت بسیار دارد که به پاره ای از آنها اشاره میشود:
1. تنوع و تکامل: موجودات تکامل یافته، به دلیل وجود دو جنس نر و ماده، به صورتهای بی شماری تکثیر می شوند که هر یک از آنها به شکل خاص خود در برابر تغییرات محیط واکنش نشان میدهند. فایده این تکثیر آن است که تنوع ژنتیکی در آن، به روند تکامل خلقت کمک میکند. ایجاد تنوع در مورد نوع انسان، اهمیت دیگری نیز دارد و آن اینکه انسان نمیتواند به صورت فردی زندگی کند، بلکه برای تأمین نیازهای خود ناگزیر است در اجتماع باشد. در جامعه، هر فردی وظیفه ای بر عهده میگیرد و بدین طریق، مصالح نوع انسان تضمین میشود. اگر انسان ها جملگی یک شکل و مشابه بودند، همگی یک شکل خاص از استعداد را داشتند، دیگر قادر به انجام وظایف گوناگون نبودند و از این رو، در نظام اجتماع اختلال به وجود می آمد. بنابراین خداوند تنوع و اختلاف را از جلوه های رحمت خود معرفی میکند.
2. تعادل و آرامش: از آنجا که این دو جنس یکسان نبوده و هر یک واجد چیزی است که دیگری آن را ندارد، میل به قرار گرفتن در کنار یکدیگر در آنها ایجاد می شود. در نتیجه، هر یک مکمل دیگری شده و بدین طریق آرامش می یابند، چنانکه در قرآن نیز یکی از اهداف ازدواج، سکونت و آرامش آدمی دانسته شده است.
پیامدهای آزادی در رفتارهای جنسی چیست؟
1. تنزل جایگاه زنان به دنبال ترویج «نگرش کالایی» به آنان: در این جوامع، جایگاه بسیاری از زنان، از انسانی محترم به یک کالای جنسی عمومی تنزل یافته، به گونه ای که مردان به بسیاری از زنان به چشم یک کالا مینگرند تا از آن بهره برند و سپس او را رها کنند. تحقیقات نشان میدهد نگاه به فرد به عنوان ابزار جنسی میتواند منجر به نارضایتی جسمی، اختلالات غذایی، پایین آمدن عزت نفس، احساس افسردگی و حتی مشکلات جسمی در دختران و زنان جوان شود.
2. آسیب های مربوط به سلامت: در جوامعی که اخلاق مدرن جنسی گسترش یافته، معیار اصلی در برقراری ارتباط با جنس مخالف، جاذبه های جسمانی زنان است. از این رو، آنان با تمرکز بر جسم خویش برای جذب جنس مخالف، دچار آسیب های مربوط به سلامت شده اند. رژیم های غذایی افراطی برای داشتن اندامی جذاب، از جمله این آسیب هاست. در این رقابت، تعدادی از دختران به معیارهای مطلوب خود در حفظ ظاهر و اندام دست می یابند و برخی نیز با برداشت منفی از ظاهر خود، شادمانی روحی خویش را از کف میدهند.
3. گسترش سوء استفاده جنسی از زنان و کودکان: نمایاندن جاذبه های جنسی توسط زنان، منجر به تحریک جنسی مردان میشود و چون قدرت جسمانی آنان بیشتر است، خشونت های جنسی نسبت به زنان در محیط تحصیل، کار و جامعه گسترش مییابد. الیزابت فاکس جنووز میگوید:
آزادی جنسی زنان عملاً به تخیلات جنسی و تجاوزکارانه مردان انجامید و آنان نیز همگام با زنان، خود را از هنجارها و آداب و رسوم رفتار جنسی رها کردند.
4. کاهش تمایل به ازدواج و محرومیت از آثار ازدواج: به دلیل امکان رفع نیاز جنسی مردان به شکلی آسان و بدون محدودیت، تمایل آنان به ازدواج و در نتیجه پذیرش مسئولیت نسبت به همسر و فرزندان کاهش می یابد. روابط جنسی که بر مبنای هوس و شهوت شکل میگیرد، فرد را به پوچی و تنهایی روحی و روانی میکشاند. امروزه بسیاری از مردان و زنان از لذت پیوند عاطفی با همسر و بهره مندی از آرامش حاصل از این مودت و محبت و رسیدن به کمال و بالندگی محروم شدند.
علوم قرآنی
مروری به مطلب پیشین
درشماره گذشته، به مبحث مهم تحریف پرداخته و تحریف را از نظر لغوی اصطلاحی معنا نموده و به تحریف معنوی اشاره شد و در این شماره به مبحث تحریف لفظی خواهیم پرداخت.
تحريف لفظى
هيچ يك از مسلمانان به تحريف لفظى قرآن به افزايش، يعنى اضافه كردن به كلمات يا آيات قرآن كريم، قايل نبوده و مورد انكار شيعه و سنّى است. دليل عقلى نیز بر عدم آن وجود دارد؛ زیرا اهتمام فوق العاده مسلمانان در حفظ و يادگيرى قرآن و قرائت آن در بين خود، وضعيتى را به وجود آورده بود كه آيات نازل شده ی قرآن بر همگان مأنوس و معلوم بوده است. بنابراين، اگر جمله يا جملاتى به عنوان آيات قرآن قرار مى گرفت، به خوبى بر همه آشكار شده، موجب طرد آن بود.
افزون بر اين كه اساساً آيات نورانى قرآن از چنان فصاحت و زيبايى بى نظيرى برخوردار بوده اند كه آيه اى از قرآن اگر در ميان خطبه اى از خطبه هاى بليغ ترين افراد، قرار مى گرفته، همچون چراغى روشن در فضايى تاريك رخ می نموده است. حال آيا میتوان تصور نمود كه چنين تغيير و تحريفى در قرآن صورت گرفته است و جملاتى به آن اضافه شده كه از دیده ی ديگران پوشيده مانده باشد؟
البته احتمال افزودن حروف و يا تبديل و تغيير برخی از حركات در قرآن مجيد را كسى نفى نمیكند، بلكه امكان اثبات آن نيز وجود دارد، ولى در اين حد، لطمه اى به مصونيت قرآن وارد نمیشود. اما افزودن كلمه يا كلماتى غير از قرآن، گرچه پيش از توحيد مصاحف در ميان مصاحف صحابه وجود داشته، به طورى كه حتى برخی از علما مانند ابى داود سجستانى، موارد اختلاف آنان را در كتاب خويش «المصاحف» گردآورى كرده اند، ولى بعد از توحيد مصاحف و جمع آورى قرآن به همان صورتى كه معروف ميان مسلمين بود، بدون هيچ تغيير و تبديلى، اين مسأله نيز ديگر مطرح نبوده است. «البيان فى تفسير القرآن، ص 227».
-تحريف لفظى قرآن به اين صورت كه از آن، كلمه و يا جمله و يا آيه و يا سوره اى حذف شده باشد، اصلیترين قسمت بحث از تحريف است كه گرچه برخی از اهل تسنن و نيز اخباريان شيعه قائل به اينگونه از تحريف شده اند، اما شيعه، تحريف به كاهش(تحريف بالنقيصه) را نيز با قاطعيت رد مى نمايد.
- در صورتى كه تبديل و جابه جايى سوره ها و آيات نيز از انواع تحريف شمرده شوند، بايد گفت اينگونه از تحريف قطعاً در قرآن مجيد صورت گرفته است، زیرا تنظيم فعلى سور قرآن مجيد، مطابق با ترتيب نزول سوره ها نيست و در اين امر كسى ترديدى ندارد، حتى در مورد تنظيم برخی از آيات در ميان سوره ها، گروهى بر اين عقيده اند كه در موارد نادرى، تنظيمها را افراد صورت داده اند.
البته روشن است كه وقوع اينگونه از تغييرات و جابه جايى سوره، خدشه اى به مصونيت قرآن و اعتبار آن وارد نمى سازد.
نتيجه آن كه در تحريف لفظى، تنها تحريف به كاهش و نقصان محل نزاع ميان قائلان به تحريف يا عدم تحريف است و محور بحث قرار مى گيرد.
آراى دانشمندان اسلامى
مسلمانان با وجود داشتن اختلاف در بخشهايى از اصول و فروع دين، در مورد عدم تحريف قرآن اتفاق نظر دارند. گرچه در مورد تحريف بالنقيصه، گروهى اندك از اخباريان شيعه و جمعى از علماى اهل سنت به سبب عدم تفطّن و تحقيق، فريب ظاهر برخی از اخبار و روايات را خورده و قائل به تحريف شده اند، ولى آنچه مشهور و معروف، بلكه امرى ترديدناپذير در ميان علماى اسلام- اعم از شيعه و سنى- است، آن است كه تحريف بالنقيصه نيز در قرآن واقع نشده و آنچه در دست ماست، تمام قرآنى است كه بر پيامبر نازل شده است. مراجعه به آراى بزرگان شيعه، از متقدمان و متأخّران، به اين حقيقت شهادت میدهند.