قالَتْ (علیها السلام): مَنْ اصْعَدَ إلیَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. حضرت زینب (س): هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحتها و برکات خود را برای او تقدیر مینماید
آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره: محمد شماره سوره: 47 محل نزول : مدینه
تعداد آیه : 38 تعداد کلمه : 539 تعداد حروف: 2349
معنی: نام پیامبر خاتم
علت نام گذری: بخاطر آيه دوم سوره محمد(ص) كه نام مبارك پيامبر اسلام(ص) در آن ذكر شده است.
نام های دیگر: قتال( الذين كفروا)
محتوي سوره:
1 - توصيف كافران و روش ها و عملكردهاي آن ها
2 - توصيف مؤمنان و اعمال نيك و صفات پاكشان. (مقايسه حال مؤمنان و كافران)
3- جهاد و پيكار با دشمنان، دستور درباره اسيران جنگي
4- شرح حال منافقان و فعاليت هاي تخريبي آن ها
5- سير در زمين به عنوان عبرت و بررسي سرنوشت اقوام پيشين
6- مسأله آزمايش الهي مخصوصاً در مورد جنگ
8- انفاق و بخل
9- نهي از صلحي كه مايه ذلت باشد
ترتیب سوره: به ترتیب نزول نود و چهارمین سوره قرآن و به ترتیب مصحف چهل و هفتمین سوره است که بعد از سوره«حدید» و قبل از سوره«رعد» نازل شده است.
فضیلت سوره: امام صادق(ع) فرمود: «هر كس بخواهد حال ما و دشمنان ما را بنگرد و سوره محمد(ص) را بخواند كه آيه اي درباره ماست و آيه اي درباره آن ها.»(چون اين سوره يك سوره انقلابي است و جنگ با كفار و فرمان موضع گيري قاطع در برابر آن ها صادر شده است).
درسی از قرآن
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(50) وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا (٥١)وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا(52)
خداوند متعال در این آیات اشاره ای کوتاهی به زندگی حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسی(ع) می نماید و هدفش از اشارها بیان این مطلب است که چرا این پیامبران به مقامات عالیه رسیده اند؟ آیا بدون دلیل و بدون حساب و کتاب بوده است؟ خداوند متعال می فرماید حضرت ابراهیم در مقابل بت پرستی ایستاد. قومش او را از خود راندند اما ایشان از هدایت مردم دست نکشید. تا اینکه او را در داخل آتش انداختند اما ابراهیم همچنان مصمم و با عزم قوی به کار خود ادامه داد. چون انبیاء اولوالعزم این چنین اند. عزم و اراده شان کوه را می شکافد. بعد از این استقامت و پایداری خداوند متعال به عطاها و لطف هایی که به ابراهیم نمود اشاره می کند و می فرماید :«وآن ها را از رحمت خود بهره مند ساختیم و بر زبان عالمی آوازه نکونامیشان را بلند گردانیدیم.» (مریم/50)
بنابراین ما به اندازه ای که برای خدا قدم برداریم خداوند نیز به ما عطا و بخشش می کند. لسان صدق یعنی یاد خیر و خاطره نیکو که از حضرت ابراهیم به جا ماند. روایتی از امام علی(ع) است که می فرماید یاد نیک و خاطره خوبی که خداوند برای انسان قرار می دهد بهتر است از مال و سرمایه هایی که انسان استفاده کند و برای خانواده اش به ارث بگذارد. همچنین می بینیم پیروان ادیان بزرگ خودشان را پیروان حضرت ابراهیم می دانند و به این امر افتخار می کنند. یعنی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همه ابراهیمی اند و این امر یعنی همان لسان صدق.
در ادامه آیات خداوند به داستان حضرت موسی اشاره می کند و می فرماید: «و یاد کن درکتاب خود شرح حال موسی را که او بنده ای برگزیده و مخلَص ورسولی بزرگ و مبعوث به پیامبری بود.» (مریم/51)
خداوند متعال درحدیث قدسی می فرماید: اخلاص سری است از اسرار من وآن را در دل آن هایی که دوستشان دارم، می گذارم. در تعریف مخلَص باید گفت: مخلَص کسی است که کارش فقط برای خدا می باشد و محرک کارهایش هم فقط خدا باشد، نه هیچ کس و هیچ چیز دیگر و این امر باعث می شود که خداوند او را برای خود انتخاب می کند و هیچ کس بهره ای از وجود او نه در خودش و نه در عملش ندارد و این بالاترین مقام عبودیت است که انسان می تواند به آن برسد که حتی شیطان هم نمی تواند او را فریب دهد.
خداوند متعال در این آیات درباره حضرت موسی(ع) می فرماید: او از بندگان مخلَص ما بود... و این خصوصیت مهم را به ایشان نسبت می دهد. و در آیه بعد می فرماید:«و ما او را از جانب راست کوه طور(وادی مقدس) ندا کردیم و به مقام قرب خود برای استماع کلام خویش برگزیدیم.»(مریم/52) حضرت موسی در شب تاریک و پر وحشتی که باهمسرش از بیابان های مدین گذشته و به سوی مصر در حرکت بود که به همسرش درد وضع حمل دست داد و گرفتار سرمای شدیدی شد و به دنبال شعله آتشی در حرکت بود، ناگهان برقی از دور درخشید و موسی که فکر می کرد آتشی است و می تواند احتیاجش را برآورده کند به سوی آن رفت که در این هنگام ندایی برخاست و به موسی فرمان رسالت داده شد و نیز خداوند موسی را نزدیک خود ساخت و با او تکلم نمود. بنابراین ندای الهی موهبتی بود و تکلم با او موهبت دیگر. از این آیات می توان نتیجه گرفت که این ظرفیت در وجود همه ی انسان ها وجود دارد و شوق رسیدن به خداوند می تواند همچون آتشی در وجود انسان ها متبلور شود که با این آتش شوق همه ی تردیدها، گرفتاری ها، فراز و نشیب ها و شیطنت هایی که شیطان در وجود انسان به وجود می آورد را از بین برد تا به وصال خداوند و تقرب الی الله رسید.
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
در شماره قبل مواردی از شبهات پیرامون مسئله ی عصمت انبیاء، مطالبی مطرح شد، لذا در این مبحث تعدادی دیگر از شبهات را بررسی می نماییم.
ـ ازدواج پيامبر(ص)
قرآن كريم در داستان ازدواج پيامبر اكرم(ص) با همسر مطلّقه زيد(پسر خوانده آن حضرت) مى فرمايد: «َ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه»(احزاب/37)
چگونه چنين تعبيرى با مقام عصمت، سازگار است؟
اين مسئله منافات با عصمت پيامبر ندارد، زيرا كار خلافي انجام نداده بود. براي شكستن يك سنت جاهلي(كه با همسر مطلقه پسر خوانده خود ازدواج را ممنوع مي دانستند) پيامبر با زينب(كه از سوي همسرش طلاق داده شده بود) ازدواج نمود تا اين سنت را بشكند.
ترس حضرت از اين بود كه مردم جاهل عرب به دليل اين ازدواج، او را مورد ملامت قرار دهند و به دين خدا اعراض كنند و ايمان مردم عوام دچار تزلزل گردد. اين ترس مشروعي بوده است و نه مذموم ،چون ترس براي خدا بود و نه ترس از كار خلاف. (طباطبایی، ص200)
خداى متعال در اين آيه شريفه، پيامبر خود را آگاه مى سازد كه مصلحت اين سنت شكنى، مهمتر و ترس از مخالفت با اراده الهى مبنى بر مبارزه عملى پيامبرش با اين پندار غلط، سزاواتر است و به هيچ وجه در مقام نكوهش و سرزنش آن حضرت نيست.
شبهه ديگر آنكه: برحسب آنچه از دعاها و مناجاتهای انبياء و ساير معصومين(ع) نقل شده، ايشان خودشان را گنهكار دانستهاند و از گناهانشان استغفار مى كردند و با وجود چنين اقرارها و اعترافاتى چگونه مى توان آنان را معصوم دانست؟
پاسخ: اين كه حضرات معصومين(ع) كه با اختلاف درجات، در اوج كمال و قرب الهى قرار داشتند براى خودشان وظايفى فوق وظايف ديگران قائل بودند و هرگونه توجهى به غير معبود و محبوبشان را گناهى عظيم مى شمردند و از اين روى در مقام عذرخواهى و استغفار برمى آمدند. قبلاً گفته شد كه منظور از عصمت انبياء، مصون بودن از هر كاری كه بتوان به وجهى آن را گناه ناميد، نیست بلكه منظور، مصونيّت ايشان از مخالفت با تكاليف الزامى و از ارتكاب محرمات فقهى است.(مصباح یزدی،1377،ص211)
شبه های دیگر:
مواردی قطعی از رفتارهای لغزش گونه انبیا نقل شده که در قرآن به آن ها تصریح شده و قابل انکار نیست؛ پاسخی که در این موارد می توان داد: اوّلاً: تمام انبیا(ع) دارای عصمت بوده، ولی همه آن ها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند، مثلاً انبیای الوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کامل تری دارند، در عصمت از سایر انبیا برترند.
خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کامل تر و دارای عصمت مطلق است. همچنین ائمه(ع) به دلیل آن که سرشت و طینت شان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او هستند، مثل ختمی مرتبت دارای عصمت مطلق اند.
به همین دلیل، پیامبر و اهل بیت(ع) نه تنها از گناه معصوم اند، بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نامیده می شود، نیز معصوم اند، در حالی که انبیای دیگر نیز از گناه معصوم هستند، ولی از ترک اولى(انتخاب گزینه ای با ترجیح کم تر و رها کردن گزینه صحیح تر) معصوم نیستند.(طوسی،1369،ص26) امام خمینی(ره) بدین نکته تصریح نموده که بعضی از انبیا دارای عصمت مطلق نبوده اند. به همین دلیل از تصرف ابلیس مصون نماندند. (خمینی،1378،ص60)
مراد امام این است که گرچه انبیای پیشین معصوم بوده اند، ولی مانند حضرت آدم دارای عصمت مطلق نبود، ترک اولى نمود و از درخت نهی شده، مصرف کرد. بنابراین معلوم می شود فریب شیطان نسبت به آدم در حد وارد کردن او به ترک اولى بود و نه انجام معصیت و ترک تکلیف.
ترک اولى گرچه با عصمت مطلق جمع نمی شود و با هم منافات دارند، ولی با عصمت غیر مطلق قابل جمع است و تعارضی ندارد، از این رو آدم ابوالبشر که معصوم بود، ترک اولى نمود، با اینکه از او این کار انتظار نمی رفت. (خمینی،همان،ص71)در نتیجه این اعمال هر چند از بندگان شایسته خدا انتظار نمی رفت و در برابر آن به بلاها و شداید گوناگونی دچار شدند اما دلیل بر انجام معصیت توسط آن ها و منافی با مقام عصمت این بزرگواران نمی باشد؛(صادقی،1386،ص48)
ثانیاً: تکالیف ما بندگان توسط خداوند و با اوامر و نواهی خداوند تعیین می گردد. اوامر تکلیف آور را اوامر و نواهی مولوی می نامیم؛ یعنی دستورهایی که خداوند از منظر مولی و صاحب اختیار، بر ما ابلاغ فرموده، مخالفت با دستور الزامی معصیت و حرام است.
اما در کنار این موارد، خداوند دستورهایی نیز به ما ابلاغ فرموده که از آنها به فرامین ارشادی نام برده می شود. مانند دستور یک دکتر تکلیف و الزامی برای مریض نمی آورد اما آثار و نتایج رعایت یا عدم رعایت آن ها مستقیماً به خود فرد بر می گردد.
ملکه عصمت، انسان را از ارتکاب معصیت و عمل بر خلاف تکلیف باز می دارد، ولی از عمل بر خلاف دستور ارشادی باز نمیدارد، چون پیامد عمل بر خلاف دستور امر ارشادی کیفر اخروی نیست، بلکه موجب می شود که انسان در دنیا به زحمت و مشقت گرفتار شود. به علاوه در بسیاری از موارد اصلاً دستوری توسط خداوند صادر نشده و اشتباه پیامبر به تصمیم خاص خود در مواردی معین برمی گردد. در نتیجه اصلاً مخالفتی با دستور الهی رخ نداده و معصیت معنا ندارد.
در داستان حضرت یونس اگر دقت کنیم، ایشان مرتکب حرام و ترک تکلیف مولوی نشده، بلکه کار ایشان «عجله در ترک قوم» و عدم صبوری کامل در راه هدایت مردم و در مجموع تصمیم نادرست در رها کردن قوم عاصی خود بود که این عمل و تصمیم لایق مقام بلند ایشان نبود.
ترک اولی از پیامبری چون حضرت یونس سبب شد در راهی بیافتد تا نسبت به تصمیم نادرستش آگاه شود. از سوی دیگر صبور گردد. خدا را بخواند. خداوند دوباره ایشان را به سوی قومش برگرداند و مشغول راهنمائی مردم شود.
نکته ی آخر: هیچ کدام از انبیا دچار اشتباهی نشده اند که برای آن مورد امتحان و ابتلا قرار گیرند، بلکه امتحان هایی که از آنان صورت گرفته، نه برای لغزش، بلکه برای بالا رفتن درجة معنوی آنان بوده است.
منابع
1- جوادي آملي،عبدالله، تفسير موضوعي قرآن،قم، نشر مركز اسراء، 1378.
2- امام خمینی،روح الله، آداب الصلوة،نشر موسسه امام، 1378 ش
3- همان
4- سبحانی، جعفر، منشور جاوید،قم، نشر موسسه امام صادق، 1378 ش ،ج 5
5- همان، ج 5
6-صادقی،محمدامین،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
7-طباطبايي، محمدحسین، الميزان، قم، نشر جامعه مدرسين، بيتا، ج16
8- همان، ج14
9-طوسی،خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف،نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1369
10-مصباح یزدی، محمدتقی،آموزش عقاید،چاپ اول،شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامی. 1377
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
دوستی اهل بیت(علیه السلام)
ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ(23)
اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.
در شان نزول آیات 23 تا 26 سوره مبارکه شوری نقل شده: هنگامى كه پيامبر(ص) وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد؛ انصار گفتند ما خدمت رسول خدا(ص) مى رسيم و عرض مى كنيم: اگر مشكلات مالى پيدا شد، اين اموال ما بدون هيچ گونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد. هنگامى كه آنان اين سخن را خدمت پيامبر(ص) عرض كردند. آيه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى؛ بگو من مزدى از شما؛ برابر رسالت جز محبت بستگانم نمىخواهم.» نازل شد. و پيامبر(ص) را بر آنها تلاوت كرد، سپس فرمود: نزديكان مرا بعد از من دوست بداريد، آنها با خوشحالی، رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما متأسفانه گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افتراء بسته و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند. آيهام يقولون افترى على الله كذبا نازل شد. پيامبر(ص) به سراغ آنها فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشیمان شده و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند. آيه سوم نازل شد: و هوالذى يقبل التوبة عن عباده پيامبر(ص) به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان، مورد قبول درگاه خداست.
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
إِنَّا جَعَلْنَا فِى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِىَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ «8»
به راستى كه ما در گردن هاى آنان غل هايى قرار داديم، كه تا چانه شان را مى پوشاند، در نتيجه سرهاى آنان بالا مانده است(و نمى توانند پيش پاى خود را ببينند.)
در شماره قبل، پیرامون تفسیر این آیه شریفه سخن گفتیم. در آنجا به تفسیر زنجیرهایی که انسان خود آن را به گردن خود می اندازد، پرداختیم. اینک مولانا در دفتر ششم، یکی دیگر از معانی اغلال را دلبستگی به علل و اسباب دنیوی تعبیر می کند که انسان را از دیدن و توجه به خداوند متعال باز می دارد. به واقع کسانی که به سوی خدا رفته و به کمال رسیده اند، حاضر نیستند حتی لحظهای فارغ از او باشند و غیر او را ببینند. در این ابیات ضمن هشدار به انواع جاذبههای غیر الهی، آنها را «اغلال» شمرده، از خداوند می طلبد که او را از این جاذبه های مجازی نجات داده و تنها مجذوب خویش نماید.
یـار شــب را روز مهجــوری مــده
جـان قربــت دیــده را دوری مـده
هیــن مـران از روی خود او را بعید
آن کــه او یـک بـاره آن روی تو دید
دیـد روی جـز تو شـد غُلِّ گلو
کُــلُّ شَــیءٍ مـا سِوَی الله باطِلُ
(استعلامی، ج6، 1372: 134 نیز زمانی، ج6، 1383 :758-759)
پروردگارا! کسی را که در شب دنیا یار و دوستدار توست در روشنایی محشر و روز حقیقت هجران مده و جان بنده ای را که به مقام قرب تو رسیده به هنگام طلوع آفتاب حقیقت یعنی جهان دیگر، گرفتار بعد و دوری مفرما. مبادا کسی را که یک بار روی تو رادیده است از درگاهت دور کنی، دیدن روی هر کس به جز تو زنجیری برگردن است؛ زیرا هر چیز جز خدا باطل است.
کفر درونی از دیگر مصادیق «اغلال» است که کفار با گذاشتن آن بر گردن جان خویش، خود را از دیدن حقیقتی که در پیش چشمشان هست، محروم ساخته اند. او این معنی را در دفتر اول چنین می سراید:
گفت: «اَغلالا فَهُم بِه مُقمَحُون»
نیست آن اغلال بر ما از برون(3255)
ای بسا کفّار را سودای دین
بندشان ناموس و کبر و آن و این
بند، پنهان لیک از آهن بتر
بند آهن را کند پاره تبر
بند آهن را توان کردن جدا
بند غیبی را نداند کس دوا
مرد را زنبور اگر نیشی زند
طبع او آن لحظه بر دفعی تند
زخم نیش اما چو از هستیّ توست
غم قوی باشد، نگردد درد سست(3263)
(استعلامی، ج1، 1372: 155 نیز زمانی، ج1، 1383 :936-938)
حق تعالی فرمود: ما بر گردن کافران، غل و زنجیرها افکنده ایم. پس سرهای آنان به سبب این غُل ها و زنجیرها به هواست و آن غُل ها و زنجیرها از بیرون ما نیست؛ بلکه درونی و باطنی است. ناموس و تکبر و نام و آوازه، بند و حجاب برای کافران شده است تا در نتیجه آن به ندای فطری و درونی خود پاسخ نداده، جرقه ایمان در آنان خاموش شود. این بند و حجابها اگر چه پنهان هستند، از آهن هم قویترند چرا که زنجیر آهنی را با تبر می توان از هم پاره کرد اما زنجیر درونی و روحی را هیچ چیز، جز تهذیب و تزکیه و ریاضت نفس نمیتواند از هم بگسلد. به عنوان مثال، اگر زنبور کسی را نیش بزند و دردمندش سازد، همان دم آن شخص به تکاپو می افتد و نیش را از تن خود بیرون می کشد. ولی اگر زخم نیش از وجود و ذات تو برخیزد، اندوهی بس جانکاه دارد و درد آن کاستی نمی گیرد.
1- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج1و6، تهران: زوّار، 1372
2- کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر اول و ششم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
تربیت فرزند را از چه زمانی باید آغاز کرد؟
این سوالی است که ذهن بیشتر کسانی را که صاحب فرزند میشوند، یا سرپرستی فرزندی را برعهده دارند به خود مشغول می کند.
پاسخهای متفاوتی به این پرسش داده شده است. برخی سنین شش تا هفت سالگی را مطرح کرده اند.(مظلومی، 1366،ص34)
عده ای دیگر شروع تربیت را آغاز تولد و برخی آن را سالها قبل از تولد میدانند.
یکی از روانشناسان می گوید: از حکیمی پرسیدند: از چه زمانی باید تربیت را آغاز کرد؟ حکیم در پاسخ گفت: از بیست سال قبل از تولد و اگر به نتیجه لازم نرسیدید، معلوم می شود که باید زودتر از آن شروع می کردید. (سادات، 1372، ص21)
در سیره معصومان(ع) تربیت کودک بیش از تولد آغاز می شود اما نه از بیست سال قبل، بلکه از زمان انتخاب همسر و ازدواج با انتخاب همسر تقریباً کانون تربیت رقم میخورد زیرا عوامل موثر در تربیت، گذشته از فطرت که در اختیار انسان نیست یا عوامل وراثتی هستند یا محیطی که با انتخاب همسر، پرونده عوامل وراثتی و بخش مهمی از عوامل محیطی بسته خواهد شد، زیرا محیط تربیت را خانواده و اجتماع تشکیل می دهد، در میان این دو «محیط خانواد» مهم ترین نقش را ایفا می کند، زیرا کودک حساسترین زمان رشد و تربیت خود را در خانواده می گذراند.
1)انتخاب همسر
زن و شوهر از ارکان خانواده به شمار می روند و خانواده مهمترین نقش را در تربیت فرزند ایفا می کند از این رو اگر همسران، از لحاظ جسمی، افرادی سالم و از لحاظ روحی و معنوی، صالح و تربیت یافته باشند به جد میتوان گفت بخش مهمی از تربیت فرزند سامان یافته و تضمین شده است.
پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت(ع) هم دیگران را به این امر خطیر سفارش کرده اند و هم خود در انتخاب همسر دقت نموده اند پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «اَنکحوا الاکفاء وانکحوا منهم وأختارو التطفکم» «به هم شأن خود زن بدهید و از هم شأن خود زن بگیرید و برای نطفه های خود(جایگاهی مناسب) انتخاب کنید.» «حرعاملی، 1367، ص29»
پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) در عمل درباره خود و خانواده خود چنین کرده و در انتخاب همسر دقت لازم را مبذول داشته اند. در داستان ازدواج حضرت فاطمه(س) نقل شده است که افراد بسیار به انگیزه های مختلف تنها یادگار پیامبر گرامی اسلام را از وی خواستگاری کردند پیامبر با روی گرداندن از آنها یا با بیان این جمله که«منتظر قضای الهی میمانم» دست رد به سینه هر کدام میزد اما همین که پسرعمومی وی امیرالمومنان علی(ع) برای خواستگاری نزد پیامبر(ص) آمد حضرت با چهره ای گشاده او را پذیرفت و فرمود: ما جاءبک یا اباالحسن؟ حاجتک؟ چه نیازی تو را به اینجا آورده است؟
امیرمومنان(ع) در پاسخ خواسته خویش را مطرح کرد. پیامبر(ص) فرمود: یا علی انه قد ذکرها قبلک رجال قد کرتُ ذلک لها فرأیت الکراهه فی وجهها ولکن علی رسلک حتی أخرج الیک «ای علی، بیش از تو کسان دیگری نیز فاطمه را از من خواستگاری کرده اند و من خواست آنها رابه فاطمه(س) گفتم، اما کراهت را در چهره او یافتم، ولی صبر کن تا بازگردم
پیامبر(ص) پس از مطرح کردن خواسته علی(ع) با دخت گرامی خویش، همین که سکوت و عدم اعراض کراهت او را دید، با خوشحالی بانگ «الله اکبر» برآورد فرمود:
بنابراین اهمیت مسئله انتخاب همسر در سیره معصومان(ع) روشن است. اما باید توجه داشت که تمام اهمیت این مسئله برای تربیت فرزند نیست، بلکه چنان که در برخی از روایات آمده است برای ایجاد تفاهم زن و شوهر وثبات و آسایش خانواده نیز میتواند باشد، که آن هم محیط امن و سالمی برای تربیت فراهم می آورد. برای نمونه یکی از ویژگیهایی که معصومان(ع) در انتخاب همسر سفارش کرده اند، هم شأن بودن زن و شوهر است.(ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نیز با توجه به این ملاک بوده است). این امر مهمترین عامل تفاهم زن شوهر و استحکام نظام خانواده می باشد و نیز مهمترین عامل در پرورش درست فرزندان، اما در مقابل تفاهم نداشتن همسران و درگیری آنها است که موجب ایجاد خدشه در کانون تربیت و بیشترین عامل انحراف فرزندان می شود.
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
در شماره 46 به مبحث اعجاز قران کریم پرداخته شد و در این شماره به ادامه بحث مهم اعجاز خواهیم پرداخت
تحدّى(مبارزه طلبى) قرآن
قرآن کریم سند نبوّت پيامبر اسلام و منبع اصلى هدايت امت نازل است. نزول قرآن در برهه اى از زمان و در منطقه اى از جهان رخ داد كه فن سخنورى در ميان عرب به اوج كمال خود رسيده و حجاز خاستگاه برجسته ترين اديبان، شاعران، خطيبان و خداوندان سخن و ادب عرب بود. در ابتدای نزول این کتاب هدایت عده ای از منكران قرآن آن را اسطوره و افسانه مى پنداشتند و بر اين عقیده بودند كه آوردن چنین کلامی برایشان امکان پذیر می باشد.«لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ. (انفال/31) يا اين كه قائل بودند: إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (مدثر/ 25) و يا: ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ (انعام/91).»
در چنين زمان و مكانى که مدعیان آوردن همانند این کلام کم نبودند، پيامبر دعوت به «تحدّى» نمود.(تحدّى همان مبارزه طلبى و دعوت به معارضه و مقابله است.)
و اين تحدّى قرآن نه از موضع انفعال، بلکه با قاطعيت و صلابتى بى نظير صورت گرفت و از آنجا كه بزرگترين امتياز و افتخار عرب(که سخنورى و سخندانى آنان بود) را هدف قرارداده بود، و این امر بى نهايت تحريك كننده و شور آفرين مى نمود؛
زيرا عدم اقدام به مقابله با قرآن يا اقدام نافرجام نتيجه اى جز از دست دادن حيثيّت و موقعيت ممتاز مدعیان مقابله آنان نداشت. شگفتانگيزتر آن كه مخاطبان تحدّى فقط مردم شبه جزيره و عرب ها نبودند، بلكه پيام اولين مبارزه طلبى اين بود: اگر همه جهانيان گرد هم آيند تا مانند قرآن بياورند از انجام دادن آن ناتوانند.«(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا.اسری 88» از ميان آيات تحدّى، گسترده ترين نوع تحدی، در این آيه صورت گرفته است. مخاطب اين مبارزه طلبى، جنّ و انس، يعنى همه جهانيانند. این آیه بیانگر این معناست که ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، كه زبان عربى است، نداشته و از جهات مختلف مطرح می باشد؛ وگرنه دعوت به مقابله غير عرب با يك كتاب عربى بى تناسب است. البته قرآن به صور مختلف مخالفان خود و مدعیانی که قائل بودند آوردن مانند و نظیر این آیات برایشان سهل و آسان است را دعوت به تحدی نموده که به اختصار به آیات اشاره میشود:
1) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ، قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.یونس 38
2) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. هود 13
3) أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ* فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ. طور 33 و 34.
4) وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ. بقره 23 و 24.
تاريخ برخى از معارضه ها را با قرآن ثبت نموده است كه البته مايه عبرت و شگفتى است. بنابراين در مقابل تحدّى، معارضه صورت گرفته، امّا سرانجام جز خسارت و فضاحت براى معارضه كنندگان جبری حاصل نشده است.
سه نمونه از اين معارضه ها به قرار زير است:
مسيلمه كذّاب كه ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره فيل اين جملات را برساخت: الفيل ما الفيل. و ما ادراك ما الفيل. له ذنب و بيل و خرطوم طويل ... « الميزان، ج 1، ص 68.»
يكى از نويسندگان مسيحى كه مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسى كه از خود سوره داشته است، سوره خود ساخته اى عرضه نموده است:
الحمد للرّحمن. ربّ الأكوان. الملك الديّان. لك العبادة و بك المستعان. اهدنا صراط الإيمان. «البيان، ص 94.»
و در مقابله با سوره كوثر گفته است: إنّا اعطيناك الجواهر. فصلّ لربّك و جاهر و لا تعتمد قول ساحر! اين فرد با تقليد كامل از نظم و تركيب آيات قرآنى و تغيير برخى از الفاظ آن، به مردم چنين تلقين مى كند كه با قرآن معارضه نموده است. همين بافته هايش را نيز از مسيلمه كذّاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره كوثر گفته بود: إنّا اعطيناك الجماهر. فصلّ لربّك و هاجر. و انّ مبغضك رجل كافر.
نمونه هايى ديگر نيز از معارضه هاى واهى و بى اساس وجود دارد كه براى هميشه به بايگانى تاريخ سپرده شده اند.
ابعاد اعجاز قرآن
البته باید به این نکته مهم اشاره شود که قرآن از ابعاد و زواياى مختلف معجزه است و اعجاز آن اختصاصى به فصاحت و بلاغت آن ندارد.
برخى از اين ابعاد را قرآن خود به صراحت بيان نموده و در مورد آنها «تحدّى» كرده است. برخى ديگر از وجوه اعجاز وجود دارند كه در مورد آنها تحدّى خاصى در قرآن صورت نگرفته است. اين موارد مشمول آيات تحدّى به صورت عام قرار مى گيرند. از آنجایی که كسی نمىتواند مدّعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجاز قرآن باشد؛ مسلّما بسيارى از رموز و شگفتىهاى قرآن هنوز بر بشریت پوشيده مانده است. شايد بتوان گفت: حصر و بر شمردن همه وجوه اعجاز قرآن و بازشناسى دقيق آنها، خود اعجازى ديگر است. درسنامه علوم قرآنى، ص: 364
دیگر ابعاد اعجاز قرآن
1. شخصيت پيامبر
قرآن امّی بودن پیامبر اسلام را دلیل براعجاز خود دانسته است. پيامبری که در مكتب هيچ دانشمند و معلّمى حاضر نشده بود و تاریخ گواه این مطلب بوده است و امّى و درس ناخوانده است. در دوره زندگى قبل از بعثت از او هيچ شعر و نثرى ديده نشده است ناگهان كتابى را عرضه مى دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمیمانند.
و قرآن این مطلب را بخشی از اعجاز خويش دانسته به آن تحدّى نموده است:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛ «یونس 16»
بگو: اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمى خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمى گردانيد. قطعاً پيش از آن روزگارى در ميان شما به سربرده ام. آيا فكر نمى كنيد؟
2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)
فصاحت و بلاغت آیات قرآن یکی دیگر از ابعاد اعجاز می باشد و در اين مورد نيز تحدّى صورت گرفته است. آياتی که مورد بررسی قرار دادیم حداقل ناظر بر فصاحت و بلاغت بودهاند؛ «البته بعضی از اين آيات مثل آيه 88 سوره اسراء اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارند.» زيرا ويژگى مهم مخاطبان پيامبر كه به مقابله فراخوانده شدند، فصاحت و بلاغت آنان بود.
پرواضح است كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله اى از كمال و بلاغت در كلام رسيده بود كه تاريخ براى هيچ ملتى نه پيش و نه پس از آن، هماوردى سراغ ندارد. در چنين فضايى، آيات نورانى قرآن بر پيامبر نازل گرديد زيبايى و رسايى اين آيات عرصه را بر شاعران و اديبان و صاحبان ذوق و قريحه هاى سرشار تنگ و آنان را وادار به اعتراف به اعجاز قرآن نموده است. شيوه بديع و منحصر به فرد قرآن در بيان مفاهيم و معانى بلند و پرمحتواى خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه گرى مى كند كه همه سخنان و آثار ادبى را تحت الشعاع خويش قرار داده. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه اى در جان و دل افراد مى نشست كه آنان را از خود بیخود مى كرد. در این جا لازم است به نمونه ای اشاره شود.
وليد بن مغيره مخزومى، شخصى است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سرسبد قريش» مى ناميدند.
پس از نزول آيات اوليه سوره مباركه غافر، پيامبر در مسجد حضور يافت و اين آيات را در حالى كه وليد در نزديكى آن حضرت بود، قرائت فرمود. پيامبر چون توجه وليد به آيات را مشاهده نمود، بار ديگر نيز آيات را قرائت نمود. وليد بن مغيره از مسجد خارج و در مجلسى از طايفه بنى مخزوم حاضر شد و اينگونه شروع به سخن نمود: به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه به گفتار انسانها شباهت دارد و نه به سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بسی زيباست. بالاى آن(نظير درختان) پرثمر و پايين آن(همانند ريشه هاى درختان كهن) پرمايه است. گفتارى است كه بر همه چيز پيروز میشود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد.«مجمع البيان، ج 10، ص 584.»
ابوعبيده گويد: مردى اعرابى آيه «فاصدع بما تؤمر» را از شخصى شنيد و به سجده افتاد و گفت: به خاطر فصاحتش سجده نمودم. زيرا تأثيرگذارى كلمه اصدع در معناى اظهار دعوت، افشاى دعوت و شجاعت در دعوت و زيبايى ما تؤمر در ايجاز و در عين حال جامعيت آن است. «علوم القرآن عند المفسّرين، ج 2، ص 489.» ادامه مبحث ابعاد اعجاز را درشماره آینده پی خواهیم گرفت ان شاءالله.
منابع
محمد حسين طباطبائى. الميزان فى تفسير القرآن: بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1394 ق 1974 م.
مجمع البيان: امين الاسلام طبرسى. بيروت، دار المعرفة، چاپ دوم، 1408 ق 1988 م.
علوم القرآن عند المفسّرين: دفتر فرهنگ و معارف قرآن كريم. قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى 1375.
حسين جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنى،تعداد جلد: 1 بوستان كتاب قم، سال چاپ: 1380، نوبت چاپ: ششم