آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره: حجرات شماره سوره: 49 محل نزول : مدینه
تعداد آیه : 18 تعداد کلمه : 353 تعداد حروف: 1533
معنی: حجرات جمع حجره و به معنای اتاق ها می باشد.
علت نام گذری: نام این سوره از آیه هشتاد «وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلین» که درباره «اصحاب حجر» (قوم صالح) سخن مى گوید، انتخاب شده است؛ این سوره پنج آیه درباره اصحاب حجر دارد و تنها سوره اى است که از قوم صالح به عنوان اصحاب حجر نام مى برد. «اصحاب حجر» عبارتنداز قوم ثمود، یعنى قوم صالح پیامبر(ع)، و حجر اسم شهرى بود که در آن زندگى مى کردند.
محتواي سوره:
1ـ آداب برخورد با پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) و ادب حضور در پيشگاه ايشان.
2ـ اخلاق و آداب اجتماعي.
3ـ تأکید بر اخوت و برادری بین مومنان.
4ـ سفارش به اصلاح بين مسلمانان.
5ـ ارایه روش هاي مبارزه با اختلافات و درگيري هاي احتمالي بين مسلمانان.
6ـ نهي از عوامل اختلاف افكن مانند: تمسخر، بد گماني و سوء ظن، تجسس، غيبت، لقب بد دادن و عيب جويي.
7ـ رد کردن خصوصیات دنیوی به عنوان ملاک برتری(ثروت، مقام، زيبايي، لهجه، نژاد...)
8ـ تأکید بر تقوا به عنوان معیار و ملاک برتری در پیشگاه خدا.
9ـ اعتقاد قلبی و جهاد با مال و جان شاخصه ایمان به خدا در کنار اقرار گفتاری.
10ـ سفارش به تشکر از خدا به خاطر ارزانی داشتن اسلام و ایمان دو هدیه بزرگ الهی به بشر.
11ـ علم و آگاهي خدا از همه اسرار نهان عالم هستي و اعمال انسان.
ترتیب سوره: صد و ششمين سوره كه بعد از سوره«مجادله»و قبل از سوره«تحريم»نازل شده است.
فضیلت سوره: از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «هر كس سوره حجرات را بنویسد و با خود همراه داشته باشد و در جنگ و نزاعی شركت كند از آنچه می ترسد در امان خواهد ماند و خداوند با دستان او درهای خیرات و خوبی ها را می گشاید.»
در روایت دیگری آمده:«هر كس سوره حجرات را هر شب یا هر روز قرائت نماید، از زیارت كنندگان حضرت محمد(ص) خواهد بود.»
درسی از قرآن
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا(2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا(3) قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا(4) وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا(5) يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا(مریم/6)
با یک نگاه کلی به این آیات هدف خداوند از نزول سوره مریم مشخص می شود. به گفته مفسران در این سوره خداوند متعال مردم را به سه دسته تقسیم کرده است: 1ـ کسانی که زندگی شان در این دنیا جز بندگی و اطاعت محض از خداوند نبوده است و به طور کامل در راه خدا بوده اند. مانند حضرت زکریا، مریم، ابراهیم و... .
2ـ کسانی که در زندگی شان هیچ رابطه ای با خدا ندارند و کاملاً در مسیر غیرخدا به سر می برند و از بندگی خدا خارج شدند.
3ـ کسانیکه نوسان دارند، یعنی به خدا و نبوت و... ایمان دارند، اما در مسیر بندگی خدا دچار لغزش هستند که این افراد نیز به دسته اول ملحق می شوند، یعنی مشمول رحمت و مغفرت الهی می شوند مشروط به اینکه ریشه و اصل انسان که همان اعتقاد به خداوند و دوری از طاغوت است، درست باشد و همه انبیاء الهی برای بیان همین امر مبعوث شدند.
«وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»(نحل/36) و همانا ما در میان هر امتی پیغمبری فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از بت ها و فرعونیان دوری کنید، سپس بعضی از مردم را خدا هدایت کرد و بعضی دیگر ضلالت و گمراهی بر آنان حتمی شد، اکنون در روی زمین گردش کنید تا بنگرید عاقبت آنان که انبیا را تکذیب کردند، به کجا رسید.
بنابراین بندگانی که ریشه ایمان و بندگی و عمل صالح را دارند، اگر چه در اعمال و رفتارشان نوسان پیش آید، باید به رحمت خدای متعال امیدوار باشند.
خداوند در این سوره مبارکه از حضرت زکریا یاد می کند و می فرماید: «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا»(مریم/2) در این آیات پروردگار از رحمتش بر بنده خاص خود، زکریا سخن می گوید.
«یاد کن حکایت او را وقتی که خدای خود را پنهانی و از صمیم قلب ندا کرد.»(مریم/3)
«عرض کرد که پروردگارا، استخوان من سست گشت و فروغ پیری بر سرم بتافت و با وجود این من از دعا به درگاه و کرم تو خود را هرگز محروم ندانسته ام.»
حضرت زکریا در خانه خدا دور از چشم مردم به تضرع و زاری پرداخت و بیان فرمود که خدایا استخوان های من سست شده و شعله های پیری تمام موهای سر مرا فرا گرفته است و اینکه چرا از ضعف استخوان هایش حرف زد به خاطر این است که پایه و چارچوب بدن، استخوان است.
محکم بودن استخوان و قوی بودنش در قدرت جسمانی خیلی مهم است چرا که ضعف استخوان، ضعف تمام بدن را به دنبال دارد. تشبیه آثار پیری به شعله ای که تمام سر را فرا می گیرد، نیز تشبیه جالبی است زیرا از یک سو خاصیت شعله آتش این است که زود گسترده می شود و هر چه در اطراف آن است را فرا می گیرد و از سوی دیگر شعله های آتش درخشندگی خاصی دارد و از دور جلب توجه می کند. و از سوی سوم نیز هنگامی که آتش محلی را فرا گرفت، چیزی که از آن باقی می ماند همان خاکسترها است. حضرت زکریا فراگیری پیری و سفیدی تمام موی سرش را به شعله ورشدن آتش و درخشندگی آن و خاکستر سفیدی را که بر جای می گذارد، تشبیه کرده است و این تشبیهی بسیار رسا و زیبا است.
حضرت زکریا چون فرزند نداشت، از خدا طلب فرزند می کند، اما در دعایش از خدای متعال ضعف جسم خود را و نازایی همسرش را یادآور می شود، زیرا می خواهد بیان کند که با این اسباب و شرایط، امکان استجابت دعایش وجود ندارد و استجابت این دعا فقط در نزد پروردگار یکتا امکانپذیر است.
اینکه چرا حضرت زکریا در سن پیری تقاضای فرزند می کند این است که در سوره آل عمران اشاره شده است در آیات ... که ایشان کفالت حضرت مریم(س) را برعهده داشتند و وقتی به نزد ایشان می رفتند، شاهد بودند که از بهشت برای حضرت مریم(س) غذا فراهم می شود زیرا غذای معمولی و متعارف نبود؛ وقتی سوال می فرمود این غذا از کجاست؟ حضرت مریم(س) پاسخ می دادند؟ این از جانب خداست. همانا خدا به هرکس بخواهد روزی بی حساب می دهد.(آل عمران/37)
در آن هنگام زکریا که کرامت مریم را مشاهده کرد، پروردگار خود را خواند و گفت: «پروردگارا مرا به لطف خویش فرزندی پاک سرشت عطا فرما، که همانا تویی اجابت کننده.»(آل عمران/38)
بنابراین حضرت زکریا با مشاهده این مطلب گویی خفته ای بوده که بیدار شده و از خداوند طلب فرزند می کند و البته نه با اسباب و شرایط معمولی، بلکه از پروردگار و تنها با لطف خاص خودش.
حضرت زکریا وارث خوبی نداشت و از این موضوع نگران بود، فرمود: که من از این وارثان کنونی که پسرعموهای من هستند برای پس از خود بیمناکم(که مبادا پس از من در مال و مقامم خلف صالح نباشند و راه باطل را بپیمایند.)(مریم/5)
«يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» (مریم/6) «که او وارث من وهمه آل یعقوب باشد و تو ای خدا او را وارثی پسندید و صالح مقرر فرما.»
کلمه «یرثنی» یعنی وارث من، هم از نظر مقامات معنوی می باشد هم از لحاظ مال و امکانات مادی. ارث بردن برای انسان ها اعم است، هر چه انسان داشته باشد به فرزندان می رسد. این آیه به نظر می رسد، عام باشد. هم ارث از نظر علم و دانش، هم مقامات معنوی و هم مال را شامل می شود و حضرت زهرا(س) نیز در بیان دلایل فدک که از طریق ارث از رسول اکرم(ص) به ایشان می رسید، به این آیه استدلال فرمودند.
بنابراین درس بزرگ ما از این آیات این است که اگر ما بنده واقعی خدا باشیم و محور زندگی مان بندگی واقعی خدا باشد، دعاها و حاجت هایمان حتما مستجاب می شود.
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
به حول و قوه ی الهی مبحث قبل که به موضوع معجزه و نبوت پرداخته شده بود، به پایان رسید. اگر چه به شکل مختصر نگاشته شده بود، به خوانندگان محترم توصیه می شود در این زمینه به کتب مختلف مراجعه نمایند.
موضوع دیگری از مباحث اعتقادی که بنا داریم مورد بررسی قرار دهیم، بحث«امامت» است.
امامت
شکی نیست هرجا انسان هایی گرد هم آیند و جامعه ای را تشکیل دهند، به رهبر و پیشوایی هم نیازمندند. تاریخ، جامعه ای را نشان نداده است که تدبیر امور آن بدون رهبر صورت گرفته باشد، از اینرو میتوان گفت یکی از نیازهای اساسی بشر، نیاز رهبری است.
این نیاز از هر دیدگاهی که بررسی شود برای پیشرفت انسان ضروری است؛ از نگاه ظاهری، وجود یک پیشوای با کفایت می تواند افراد جامعه ای را در جنبه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به سوی کمال مادی سوق دهد و از دیدگاه عمیقتر، که به انسان فراتر از جنبه های مادی نگریسته می شود و رشد و کمال همه استعدادهای او در نظر گرفته می شود، وجود یک رهبر الهی که فلسفه آفرینش انسان را به خوبی درک کرده و مقصد نهایی او را می داند، ضرورتش بیشتر احساس می شود.
به هر جهت، مسئله ی «پیشوایی» همیشه برای انسان ها، مهم بوده به طوری که در دانش بشری، فصل گسترده ای را گشوده است. در اسلام نیز این موضوع بسیار با اهمیت تلقی شده و بحث های مختلف فقهی، قرآنی، تاریخی، کلامی و فلسفی گوناگونی از سوی اندیشوران اسلامی در خصوص آن انجام شده است. به خصوص هنگامی که جریان خلافت و رهبری به انحراف رفت و حق مسلم پیشوای واقعی مسلمانان، نادیده گرفته شد، این بحث مورد توجه بیشتری قرار گرفت و مبانی ایدئولوژیک آن با دقت قابل تحسینی بررسی شد. موشکافی های اندیشمندان بزرگ در این موضوع، اکنون جزء ذخایر ارزشمند فرهنگ اسلامی به شمار می رود.
معنای لغوی و اصطلاحی«امام»
واژه ی «امام» از نظر لغوی به معنای «پیشوا» است، خواه پیشوای عادل مانند «امام جماعت»، «امام جمعه» - که عدالت در آن شرط است- و خواه پیشوای ظالم.
در قرآن کریم، واژه ی امام به پیشوایان حق و باطل هر دو اطلاق شده است؛ مانند: (انبیاء/73، قصص/41)
وجود امام آگاه و بیدار و نیرومند و معصوم برای هر امت، مایه ی آرامش و انواع برکات است.
تعریف « امامت»
دانشمندان اسلامی، برای «امامت» تعریف های مختلفی کرده اند که مبتنی بر شناخت عمیق و اساسی از امامت است. در ذیل به هر یک از این تعریف ها اشاره ای می کنیم:
شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» امام را چنین تعریف می کند:
«امامان، جانشینان پیامبرند در تبلیغ احکام و بر پا داشتن حدود الهی و پاسداری از دین خداوند و تربیت کردن بشر» (شیخ مفید، اوائل المقالات:35)
در این تعریف، عنصر هدایت و رهبری معنوی و تربیت استعدادهای بشری در راه ارتقاء و رشد و تعالی انسانی، در کنار عنصر سیاسی و مدیریت امت اسلامی آمده است و امامت به مفهوم «نبوت منهای دریافت وحی» تلقی شده است. (جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج2: 192)
علامه قوشچی در تعریف امامت چنین آورده است: «امامت، مسئولیت عمومی سرپرستی و فرمانروایی در امور دین و دنیا است که به جانشینی از پیامبر انجام می گیرد.»(قوشچی، شرح تجدید، ص472)
ضرورت انتصاب امام
وجود امام پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) برای جانشینی آن حضرت و رهبری جامعه، امری ضروری و مورد تأئید شیعه و سنّی است؛ زیرا هیچ جامعه و ملتی بدون مدیر و رهبر نمی تواند بقای خود را تضمین کند؛ ولی بحث در این است که چه کسی باید جانشین پیامبر شود و دارای چه شرایط و خصوصیاتی باشد و چه کسی او را به این مقام منصوب کند.
اهل سنت معتقدند هر مسلمانی را که مردم به عنوان خلیفه انتخاب کنند، حاکم مسلمانان و تبعیت از او واجب است و در نتیجه، خلافت او را در ردیف حکومت های بشری به شمار می آورند؛ با این تفاوت که از او می خواهند به عدالت و قسط حکومت کند.
اما به عقیده ی شیعه، امام، عهده دار منصب الهی است و باید مانند پیامبر از طرف خدا تعیین شود؛ یعنی همان طور که پیامبر از جانب خدا به رسالت مبعوث می شود و مردم در انتصاب او هیچ نقشی ندارند، امام هم که جانشین پیامبر است، باید از جانب پروردگار منصوب شود، زیرا امام نه تنها باید در همه ی سجایای اخلاقی و فضایل و کمالات از عموم مردم برتر باشد، بلکه باید واجد مقام رفیع عصمت هم باشد و از آنجا که تشخیص این امور از حیطه ی فهم مردم خارج است، تنها خدای بزرگ که عالم به مکنونات است می تواند چنین افرادی را به مردم معرفی کند.
طبق این اعتقاد، اگر همه ی عالم هم جمع شوند و به کسی رأی دهند، او جانشین پیامبر و امام معصوم نیست، بلکه تنها فردی عهده دار این مقام خواهد بود که خداوند او را برگزیده باشد. از این رو شیعه معتقد است علی(ع) و یازده فرزندش، امام مسلمانان و جانشین پیامبر اسلام هستند؛ خواه خانه نشین باشند و مردم با آنان بیعت نکنند و دیگران را به خلافت برگزینند و خواه عهده دار مقام خلافت باشند و مردم با آنان بیعت کنند. پس اختلاف شیعه با اهل سنت در این مورد، مبنایی و ریشه ای است.
شئون امامت
امامت در نظر ما شیعیان اهمیت فوق العاده ای دارد، به طوری که آن را یکی از اصول مهم اعتقادی خود می دانیم. اما اهل تسنن نیز امامت را قبول دارند، اما نه به شکلی که شیعه پذیرفته است؛ لذا از نظر آنها امامت جزء فروع دین است، نه اصول دین. حال برای این که مسأله به خوبی روشن شود، ابعاد و جنبه های مهم امامت را باز می گوییم: رهبری، مرجعیت دینی، ولایت معنوی
منابع
مکارم شیرازی،ناصر،پیام امام،چاپ اول،تهران:دارالکتب الاسلامیه،1378
ناظم زاده قمی،علی اصغر،تجلی امامت،چاپ سوم،قم:دفتر تبلیغات اسلامی
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
آثار غيبت
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ يَأْکُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ(12)
دو نفر از اصحاب رسول الله(ص) پشت سررفيقشان سلمان غيبت كردند؛ زيرا او را به خدمت پيامبر(ص) فرستاده بودند تا غذايى براى آن ها بياورد، پيامبر(ص) سلمان را سراغ اسامهبن زيد كه مسئول بيت المال بود. فرستاد.
اسامه گفت: الان چيزى ندارم، آن دو نفر از اسامه غيبت كردند و گفتند: او بخل ورزيده و درباره سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه سميحه (چاه پرآبى بود) بفرستيم آب آن فروكش خواهد كرد! پس خودشان به راه افتادند تا نزد اسامه بيايند و درباره موضوع كار خود تحقيق كنند، به پيامبر(ص) گفتند: اى رسول خدا! ما امروز گوشت نخورده ايم، فرمود: آرى گوشت سلمان و اسامه را مى خوريد، آيه نازل شد و مسلمانان را از غيبت نهى كرد.
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
«وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ(9)
و پيش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نيز حائل و سدّى قرار داديم و به طور فراگير آنان را پوشانديم، پس هيچ چيز را نمى بينند.
در ادامه تفسیر این آیه شریفه آنچه مولانا در دفتر اول خود بدان پرداخته اند این است که؛
1ـ یکی دیگر از سدهایی که مانع دید انسان می شود کبر و کفر است. بنا به سنت الهی گاهی انسان متوجه گناه خود می شود؛ اما توفیق توبه را نمی یابد. چنانکه برادران حضرت یوسف(ع) بعد از اینکه او را در چاه انداختند، موفق به توبه نشدند. مولانا می فرماید:
کبر و کفر، آنسان ببست آن راه را
«خَلفَهُم سَدّاً فَاَغشَیناهُمُ»
که نیارد کرد ظاهر، آه را
می نبیند بند را پیش و پس او
(استعلامی، ج1، 1372: 155 نیز زمانی، ج1، 1383 :936-937)
مولانا می فرماید: ما در پشت سر کافران سدی قرار دادیم و چشمانشان را پوشاندیم. به همین جهت هیچ کدامشان در پس و پیش خود، آن مانع و سدّ را نمی بینند.
البته این زنجیرها و سدهایی که پروردگار می گوید بیرون از ما؛ بلکه در درون خود ماست.کریم زمانی در تفسیر این ابیات می فرماید: «کبر و کفر چنان راه را بر کافر بست که حتی نتوانست آه درونی اش را ظاهر کند. ابیات اخیر تحلیلی است روانشناسانه از اینکه چرا بیشتر مردم وقتی به خطای خود پی می برند، فروتنانه بدان اعتراف نمی کنند، بلکه با همه نیرو در صدد توجیه و پوشش آن برمی آیند، بیم از شکسته شدن شخصیت موهوم و ساختگی خود، عاملی نیرومند است در تجاهل نسبت به لغزش های معلوم و ستم خود.»
مولانا خاصیت این سد را نامرئی بودن آن می داند؛ از این روی آن را به صحرا تشبیه می کند.
رنگ صحرا دارد آن سدّی که خاست او نمی داند که آن سدّ قضاست
(استعلامی، ج1، 1372: 155 نیز زمانی، ج1، 1383 :937)
آدمی به دلیل بعد مسافت در صحراها، اشیای پیش روی خود را نمی تواند ببیند، با اینکه هیچ مانعی میان او و آن اشیا نسیت. علامه محمدتقی جعفری در تفسیر این ابیات می فرمایند: «تشابه و همانندی ها که در میان پدیده هاست، گاهی باعث آنچنان اشتباه می شود که انسان نمیتواند چاه را از راه تشخیص بدهد و به قول جلال الدین چنان از حقیقت دور می شود که سد راه خود را به رنگ معمولی صحرا دیده، بی پروا می رود تا سرش به آن سنگ بخورد و بایستد.
آلودگیها و کبر و نخوت حقایق را برای ما آنچنان آشفته و پریشان نشان می دهد که گویی فاصله ما با آنها آن اندازه زیاد است که نمی توانیم رنگ ها و کیفیت های واقعی آنها را تشخیص بدهیم. اگرچه می توان گفت: این بسته شدن چشم در همه گونه محبت ها و عشق های افراطی وجود دارد، خواه در امور نیکو و خواه در اموری ناشایست... .» (جعفری، ج 2، 1367: 519-520)
2ـ یکی دیگر از سدها، هوای نفس و خودبینی است. در واقع هوای نفس به عنوان شاهد و مرشد نابلد، آرمان های زودگذر را برای خود هدف زندگی قرار داده و شدیدترین مانع دیدار روی شاهد اصلی می شود؛ «در صورتیکه انسان در موقع گرایش به ایده آل عالی انسانی از همان آغاز با روی نیکوی شاهد مطلق روبرو است.» (جعفری، ج 2، 1367: 520)
شاهد تو سدّ روی شاهد است
مرشد تو سدّ گفت مرشدست
(استعلامی، ج1، 1372: 155 نیز زمانی، ج1، 1383 :937)
تو ای انسان آنچنان محبوب خود شده ای که مشاهده جمال خودت مانع این شده که جمال زیبای حق را ببینی و تو خود مرشد و راهبر خودت شدی، لذا نمی توانی راهنمایی ها و هدایت های مرشد حقیقی را که خداوند تبارک و تعالی است، ببینی و هرآنچه هوای نفس به تو دستور می دهد همان را پیاده می کنی. حافظ نیز در این زمینه می فرماید:
میان عاشـق و معشـوق هیـچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
(حماصیان، 1382: 178)
1ـ كريم زماني، شرح جامع مثنوي، ج 1،چ اول، تهران: موسسه اطلاعات،1383
2ـ مولانا جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج1، تهران: زوّار، 1372
3ـ محمدتقی جعفری، تفسیر و نقد تحلیل مثنوی، ج 2، چ یازدهم، تهران: انتشارات اسلامی، 1367
4ـ حماصیان، محمد، دیوان حافظ، چ اول، کرمان: خدمات فرهنگی کرمان، 1382
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
دوستان عزیز در جلسه گذشته روش های زمینه ساز از تولد در سیره پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) را در پاسخ به این سوال که«تربیت فرزند را از چه زمانی باید آغاز کرد؟» مورد بحث قرار داده و در همین رابطه به موضوع «انتخاب همسر» به عنوان اولین گام در تشکیل کانون تربیت اشاره کردیم، حال به آداب معاشرت و روابط صحیح و سالم پدر و مادر و تاثیر آن در تربیت فرزندان می پردازیم.
2ـ آداب معاشرت
روابط درست والدین علاوه بر اینکه الگوی سالم معاشرت را فراروی فرزندان می گذارد، موجب می شود فرزندان نیز برای والدین احترام ویژه قائل شوند و از آنها حرف شنوی داشته باشند، روابط والدین دامنه گسترده ای دارد،
آنچه که در اینجا مورد نظر است بخشی از روابط والدین است که مربوط به پیش از تولد فرزند، یعنی روابط آنها درخصوص آمیزش و مباشرت است. در متون اسلامی روایات بسیاری از بزرگان دین درباره آداب آمیزش و تأثیر آن در روح و جسم فرزند آمده است. آنچه در سیره معصومان(ع) آمده، سفارش های پیامبر(ص)به علی(ع) در زمینه زمان، مکان، حالات روحی حاکم بر همسران در زمان آمیزش است.
پیامبر اکرم(ص) در پایان سفارش خود می فرماید: «یاعلی، احفظ وصیتی هذه کما حفظتهما عن أخی جبرئیل»(ای علی، این وصیت مرا بیاموز و به آن عمل کن، چنانکه، من آن را از برادرم جبرئیل، آموختم و بدان عمل کردم.) (الاحتجاج طبرسی/ص219)
حالات روحی و معنوی انسان و حتی نوع غذا به قدری در پیدایش فرزند موثر است که پیامبر(ص) قبل از انعقاد فاطمه زهرا(س)، تنها یادگار خود به دستور خداوند چهل روز خلوت گزید و به روزه و عبادت پرداخت، در پایان چهل روز هم از غذاهای بهشتی که جبرئیل برای او آورد، تناول می نمود.(تفسیر قمی/ج1،ص47)
و نتیجه آن فرزندی شد که یازده امام معصوم از نسل او به بشریت روشنایی بخشید.
تأثیر آداب آمیزش در تربیت فرزند، که در سیره معصومان(ع) و روایات ذکر شده بر دو گونه است:
الف) تأثیر در صحت و سلامت جسمی؛ که در این زمینه پیامبر(ص) در سفارش خود به امام علی(ع) می فرماید: ای علی، در آغاز، میان و پایان ماه با همسرت همبستر مشو زیرا احتمال جنون، جذام و فساد اعضاء و عقل همسر و فرزندش زیادتر است.(طبرسی/1312،ص219)
ب) تأثیر معنوی یا تأثیر در روح روان فرزند:
رعایت آدابی از قبیل ذکر نام و یاد خدا، با وضو و طهارت و دعا کردن بیش از آمیزش، موجب جلوگیری از دخالت شیطان می شود، قرآن کریم پس از ذکر اینکه شیطان بر آدم سجده نکرد و از درگاه خدا رانده شد وفرصت طلبید، می فرماید:«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...»(64)«هر کدام از آنها را که توانستی با صدایت تحریک کن لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار و ثروت و فرزندانشان شرکت جوی»(الاسراء/64)
در این آیه به شیطان اجازه شریک شدن در مال و فرزندان شان داده شد و طبیعی است تربیت و هدایت فرزندی که شیطان در ایجاد او دخالت دارد، مشکل تر خواهد بود، چنان که تربیت کسی که از راه حرام به دنیا آمده باشد مشکل است.
همچنین رعایت نکردن آداب آمیزش، علاوه بر تأثیر در فرزندی که نطفه او در حال انعقاد است، بر سایر فرزندان نیز اثر می گذارد. امام صادق(ع) از قول پیامبر(ص) می فرماید:«سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هرگاه مردی با زنش هم بستر شود، در حالی که کودکی در اتاق بیدار است و آنها را می بیند و سخن گفتن و نفس زدن آنها را می شنود، آن کودک هرگز به رستگاری نخواهد رسید و خواه پسر باشد یا دختر، زناکار خواهد شد.»(حرعاملی/136، ج14،ص94) با توجه به تأثیراتی که شرایط زمانی، مکانی، روحی و روانی تشکیل نطفه بر فرزند می گذارد، معصومان آداب خاصی را برای آمیزش با همسر رعایت و دیگران را نیز به آن سفارش می کردند.
پیشرفت علوم، پذیرش این گونه تأثیرات را آسان تر کرده است، زیرا تأثیر ژنها و چگونگی عوامل نهفتگی و غلبه ژنها از نظر علمی به اثبات رسیده است، عوامل محیطی بخشی از عواملی است که در غلبه و نهفتگی ژنها موثر است. (محمدداودی، سیدعلی حسینی زاده، سیره تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه تهران،ص43)
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
موضوع نسخ از مسائلى است كه از دير زمان در مورد قرآن كريم وجود داشته است و دانشمندان«علم اصول» و «علوم قرآنى» به آن پرداخته اند. پديده نسخ در قوانين بشرى با آنچه در قوانين آسمانى مطرح است، تفاوتى بنيادين و اساسى دارد.
اعتبار، ابلاغ قانون از سوى قانون گذاران بشری شيوه هاى گوناگون دارد:
1ـ گاهى قانون به صورت فراگير اعتبار و ابراز مى شود و قانون و ابلاغ آن به نوعى است كه هيچ گونه محدوديتى را پذيرا نمى باشد. مانند اين كه مسؤول يك مديريت به كارگزاران خود ابلاغ مى كند كه موظف هستيد با ارباب رجوع با عدالت رفتار كنيد. چنين حكمى هيچ گونه محدوديتی نمى پذيرد، تا در چه زمانى، در مورد چه افرادى و در چه شرايطى اجرا شود، بلكه به صورت مطلق و بدون شرط، ابلاغ مى شود و پذيراى تغيير نيست.
2ـ گاهى قانون و شيوه ابلاغ به نوعى فراگير است و در عين حال مى توان در آن محدوديت نیز ايجاد کرد. مانند اینکه قاضى دادگاه بگويد: در دادگاه من شهادت دو نفر پذيرفته است. آنگاه ايجاد محدوديت كند كه دو نفر در صورتى كه عادل باشند، شهادتشان پذيرفته می شود که در این صورت حكم اول را مشروط و محدود به افراد عادل کرده است. در اينگونه موارد حكم اول را مطلق، دومى را مقيد مى گويند.
3ـ شكل ديگرى نيز وجود دارد و آن ايجاد محدوديت در مصاديق است، در این حالت ابتدا قانون فراگير ابلاغ مى شود و سپس برخى موارد را جدا مى كنند. مانند اینکه قانون ابتدا مى گويد تمام جوانان پسر هيجده ساله بايد به خدمت سربازى بروند. آنگاه بگويد تنها فرزند پسر نان آور خانواده كه پدر او بيش از شصت سال دارد لازم نيست به سربازى برود. اين موضوع تعرّض به قانون اول بوده آن را محدود كرده است، اما به صورت اخراج برخى مصاديق كه آنها را از شمول قانون منع كرده است، مطرح می شود. در اين نوع قانون گذارى به قانون اول عام و به دوم خاص مى گويند.( پژوهشى درعلوم قرآن، ص: 158)
4ـ نوع ديگر تعرض به قانون اول وجود دارد و آن اينكه به طور كلى از قانون اول صرف نظر كند، مانند اینکه ابتدا ابلاغ مى كند تمام دختران هجده ساله بايد به خدمت سربازى بروند؛ وقتی مى بيند اين قانون برخلاف مصالح اجتماعى، سياسى و نظامى است، به طور كلى لغو مى كند كه هيچ يك از دختران لازم نيست به سربازى بروند. در اين نوع قانون گذارى که قانون اول را نسخ شود، به قانون اول منسوخ و قانون دوم ناسخ گفته مى شود. بدون شك شيوه هاى اول و دوم و سوم در تشريح قوانين الهى وجود دارد. سخن در مورد شيوه سوم است؛ آيا اينگونه قانون گذارى در دين آسمانى راه دارد يا خیر؟ ناسخ و منسوخ تغييرات مداوم و مستمرّى كه در مقرّرات وضع شده توسط قانون گذاران مشاهده مى شود، همگى ناشى از عدم وقوف و اطّلاع كامل بر جوانب امور و مسبوق به نوعى ناآگاهى به حوادث و امور زندگى است كه با گذشت زمان بر انسان روشن مى شود و با پديدار شدن نقاط ضعف و آگاهى يافتن از كاستى ها و ناراستى ها، قانون گذار بشرى، اقدام به ترميم، تكميل، بازنگرى و يا نسخ قانون سابق مى نمايد. تا آنجا كه تاريخ به ياد دارد، انسان در وضع قوانين اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و ساير شئون زندگى خويش، همواره در مسيرى متلاطم و رو به كمال قرار داشته است.(پژوهشى درعلوم قرآن، ص 157)
كاروان بشريّت از نقطه اى كه حركت خويش را در بسترى به نام «زمين» آغاز كرد و براى ادامه حيات و بقاى خويش «زندگى جمعى» را برگزيده است، به واقعيّتى نيز تن داده و تسليم شده است.
احساس كمال جويى كه در فطرت و خلقت هر انسانى نهاده شد از او موجودى پويا و نه ايستا ساخته است. اين امتياز قبل از آن كه چهره برتر بشر را نمودار سازد،(درسنامه علوم قرآنى، ص: 390) خبر از ضعف و نقص و نياز او مى دهد. پويا بودن انسان، گوياى اين حقيقت است كه انسان تا رسيدن به كمال فاصله زيادى دارد. اين امر گرچه چندان خوشايند نیست، امّا چيزى است كه همه تغييرات و تحوّلات در قوانين بشرى را در پرتو آن مى توان توجيه نمود. آنچه گفتيم تبيينى از علّت تحوّلات در قوانين وضع شده به دست بشر بود. قوانين الهى چگونه اند؟ آيا در قوانين صادر از منبع وحى نيز، تغيير و تبديلى وجود دارد؟
پاسخ اين سؤال مثبت است. اما بايد توجه داشت كه فلسفه تغيير و تبديل در قانون الهى با فلسفه تغيير و تبديل در قانون بشرى كاملاً متفاوت است. در اين مرحله، قانون گذار، كه شارع مقدس است، با علم و آگاهى و احاطه كامل به همه جوانب امور، قوانين را به صورت تدريجى با رعايت حال و موقعيّت مردم وضع مى كند. ميزان درجه كمال و ترقى و پيشرفت امّت ها، تناسب تامّ و تمامى با نوع قوانين مقرر براى آنها دارد. هر امتى قانونى خاص خود را مى طلبد؛ تا از نردبان كمال بالا رود. حكمت نسخ در شرايع الهى نيز جز اين نيست. نسخ در واقع پاسخى به نيازهاى ضرورى هر مكتب و برنامه عملى براى جوامع بشرى است.
اهميّت شناخت نسخ و توجه به اين امر، از سخن بزرگان دين به خوبى مشهود است. در مورد قرآن، كه كتاب قانون اسلام است، آشنايى با ناسخ و منسوخ آن تأكيد و توصيه شده است.
در روايتی نقل شده است كه: على(ع) در حالى كه شخصى مشغول موعظه و انذار مردم بود، وارد مسجد گشت. فرمود: اين شخص كيست؟ گفتند: شخصى است كه مردم را موعظه مى كند و آنان را به ياد خداوند متذكر مى شود. حضرت فرمود: او مذكر و موعظهگر نيست، او فردى خودخواه است كه مى گويد: «أنا فلان بن فلان فاعرفوني». او را نزد امام احضار نمودند. حضرت پرسيد: أ تعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، قال: فاخرج من مسجدنا و لا تذكّر فيه ...؛(مناهل العرفان، ج 2، ص 174.) از مسجد ما خارج شو و در آن موعظه مكن!
تعريف لغوى
«نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است كه عبارتند از: ازاله، تغيير، ابطال و چيزى را جاى چيز ديگر قرار دادن. نسخ الكتاب: كتبه عن معارضة؛ كتاب را از طريق مقابله نمودن نوشت.(فيروزآبادى، القاموس المحيط)
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بين بردن حكم آن، با حكمى كه بعد از آن آمده است، می باشد خداوند مى فرمايد: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها ...(بقره/ 2، 106)
نسخ كتاب به معناى انتقال صورت آن به كتاب ديگر است. اين امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمى شود، بلكه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه ديگرى است. گاهى از اين معنا به «استنساخ» تعبير مى شود. خداوند مى فرمايد: إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (جاثيه (45) آيه 29)
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به كار رفته است:
1ـ ازاله و اعدام چيزى: خداوند، القاى شيطان را نابود كرده و از ميان مى برد. تناسخ قرون و ازمان كه در لغت به كار رفته نيز به همين معناست. (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ... .) (حج/22، 52)
2ـ انتقال و تحويل يك چيز به چيز ديگر با بقاى آن نسخ كتاب به همين معناست؛ زيرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آيه إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، به همين مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحيفه ها و از صحيفه ها به غير آن است.(مناهل العرفان، ج 2، ص 175.) در اين كه كدام يك از معانى ازاله، تغيير، ابطال و انتقال، معناى حقيقى و كدام معناى مجازى واژه نسخ است، ميان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دكتر مصطفى زيد، پس از ذكر آراى گوناگون، نظريّه ابوالحسين بصرى كه نسخ را حقيقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مى داند، ترجيح داده است.(النسخ فى القرآن الكريم، ص 55- 65.)در ادامه به بحث شروط نسخ خواهیم پرداخت.
منابع
قرآن
حبيب الله احمدى پژوهشى درعلوم قرآن، ناشر: فاطيما، چاپ: قم، سال چاپ: 1381
مصطفى زيد.. النسخ فى القرآن الكريم: بيروت، دار الفكر، 1987 م.
حسين جوان آراسته، درسنامه علوم قرآنى، درسنامه / علوم قرآنى ناشر: بوستان كتاب قم، چاپ: قم، سال چاپ: 1380
محمد عبد العظيم زرقانى. مناهل العرفان فى علوم القرآن ، قاهره، دار احياء الكتب العربية.
فيروز آبادى، القاموس المحيط.ناشر دارالکتب العلمیه،محل نشر بیروت