آشنایی با سوره ها
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
نام سوره: ذاریات شماره سوره: 51 محل نزول : مکه
تعداد آیه : 60 تعداد کلمه : 360 تعداد حروف: 1540
معنی: ذاریات جمع ذاریه و به معنای بارها است
علت نامگذری: این سوره با توجه به نخستین آیۀ آن نامگذاری شده است.
نامهای دیگر: ندارد.
محتوي سوره :
1_ سوگند خداوند
2– ملامت و توبیخ دروغگویان
3– ترسیم و سرنوشت پرهیزکاران
4– شمهای از نشانههای توحید
5– داستان مهمانان حضرت ابراهیم و داستان حضرت موسی با فرعون
6– لزوم تذکر به مومنان
7– حکمت و فلسفه خلقت انسان و جن.
ترتیب سوره: شصت و هفتمین سوره است که پس از سوره احقاف و پیش از سوره غاشیه جای گرفته است.
فضیلت سوره: از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: هرکه این سوره را روز یا شب بخواند خداوند وضع زندگی او را اصلاح میکند و روزی فراوانی برایش میدهد و قبر او را با چراغی که تا قیامت برقبر او روشنی دهد نورانی میکند.
در روایت دیگر حضرت میفرمایند: هرکه هر روز ذاریات و انشراح را بخواند امرش به خیر و وسعت گذارد و توسعه روزی او و عیالش به هم رسد.
درسی از قرآن
*مریم علیجانی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
برگرفته از جلسه عمومی تفسیر قرآن حضرت آیت الله نورمفیدی
وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا(١٣) وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا(١٤) وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا (١٥) وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا(16)
«و از سوی خود به او عطوفت و مهرورزی[فوق العاده] و پاکی[نفس] عطا کردیم، و او آراسته به پرهیزگاری بود «13» و درباره پدر و مادرش بسیار نیکوکار بود، و هرگز گردن فراز و سلطه جو نبود «14» سلام [و عافیتِ کامل] بر او باد! روزی که زاده شد، و روزی که به کام مرگ درافتد، و روزی که زنده برانگیخته خواهد شد.»
خداوند متعال در این آیات میفرماید: ما به یحیی از نزد خود حنان عطا کردیم.
در تفسیر این آیات باید گفت: حنان به معنی عشق و علاقه و محبت پاک و خالصانه انسان نسبت به خدای متعال بدون اینکه هیچ شائبه و ناخالصی یا توقعی در آن باشد.
مثال چنین عشقی، عشق و علاقه مادر به فرزندش میباشد که خالصانه و بدون هیچ توقعی میباشد. به این حالت انسان حنان گفته میشود. یعنی عشق پاک و خالصانه. همانطور که یکی از القاب حضرت زهرا(س) حانیه بوده است که به همین معنی میباشد.
در رابطه با ایجاد چنین حالتی در انسان نسبت به خدا باید گفت: در ابتدای امر این خود انسان است که با انجام اعمال و رفتارصحیح اسباب و زمینههای چنین حالت خاصی را در خود بوجود میآورد. بنابراین وقتی انسان کاری انجام دهدکه مورد عنایت خداست با انجام این کار زمینه نزدیکی و تقرب خود را فراهم میکند. مانند نمازی که انسان آن را با توجه و خالصانه توام با حضور قلب بخواند. هنگامی که در ابتدای نماز این آیه را قرائت میکند: انی وجهت وجهی للذی فطرالسموات والارض.... به این معنی که همانا من توجه دلم را به سوی آفریننده آسمان و زمین نمودم، از هر چه غیر خداست. اگر این حالت انسان حقیقی و واقعی بوده و لقلقه زبان نباشد حتماً خدای متعال هم به او نظر و عنایت خواهد کرد.
به همین خاطر هست که خداوند متعال در مورد حضرت یحیی میفرماید: ما از جانب خود به او حنان و حالت عشق و علاقه خالصانه را نسبت به خود عطاکردیم. و از اینجا هست که معلوم میشود بعد از تلاش انسان این خداوند هست که باید عنایت و کشش ویژه ایجاد کند. وقتی که انسان از مال و ثروت و پست و مقام و هرآنچه مربوط به این دنیا هست به خاطرخدا دل بکند و به همه آنها پشت پا بزند و درگیر لذتهای ظاهری نباشد.
این مقام حنان مخصوص حضرت یحیی نبود و خداوند بین بندگانش تبعیض نمیگذارد و نسبت به همه بندگانش یکسان عمل میکند. بلکه هر کسی که خود را به مقام اولیا الهی برساند به همین مقام خواهد رسید. در دعای عرفه، امام حسین(ع) میفرماید: خدایا تو آن کسی هستی که اغیار و غیر خودت را از دل اولیائت بیرون میکنی. در ادامه آیات میفرماید ما با این خصوصیتی که به یحیی دادیم او را به رشد و نمو به سوی تعالی و پیشرفت به سوی خود رساندیم. و به این ترتیب حضرت یحیی تحت ولایت الهیه رشد نمود. از خصوصیات حضرت یحیی این بود که باتقوی بود یعنی رابطهاش را با خدا از طریق تقوی حفظ کرده بود. بنابراین انسانی که بخواهد رشد و تعالی پیدا کند باید تقوی الهی را رعایت کند و در انجام واجبات و ترک محرمات الهی کوشا باشد. حضرت یحیی نسبت به پدر و مادرش نیز نیکوکار بود و وظایفش را نسبت پدر و مادرش انجام میداد. باید گفت احترام و توجه خاص به پدر و مادر از امتیازاتی است که شامل حال انسان میشود و در جهت تقرب الهی بسیار موثر است. حتی اگر در قید حیات نیستند برای آنها دعا و طلب مغفرت کند و به نیت آنها احسان و نیکوکاری نماید. از دیگر خصوصیات حضرت یحیی این بود که جبار و عاصی نبود. جبار به کسی میگویند که ارادهاش را به دیگران تحمیل نماید و از ناحیه دیگران حاضر نیست چیزی را بپذیرد. ولی باید همه مردم تسلیم او باشند. رابطه حضرت یحیی با مردم از روی جباریت نبود. البته همه پیامبران الهی همینطور بودند. که جبار نبودند و نمیخواستند که خواستهشان را به مردم تحمیل کنند.
در احوالات زندگی پیامبر(ص) آمده که روزی مردی بادیه نشین درکوچهای پیامبر(ص) را دید خواست با ایشان صحبت کند. در این هنگام لرزش و اضطرابی در اثر عظمت روح و مقام معنوی پیامبر(ص) حاصل شد. پیامبر(ص) برخلاف حاکمان دیگر به او فرمود: چرا میلرزی و میترسی؟ من که پادشاه نیستم. پادشاهان از دیدن لرزش و ترس انسانها در مقابل خودشان خوشحال میشوند و از این حالت آنها برای خود ابهت و شکوهی احساس میکنند. پیامبر(ص) فرمود من پسر همان زنی هستم که در زمان خشکسالی مکه از گوشت خشکیده بز تناول میکرد. با این صحبتهای متواضعانه پیامبر(ص) آن مرد آرام گرفت و به صحبت خود پرداخت. خداوند در ادامه آیات میفرماید: سلام به حضرت یحیی آن روزی که متولد شد و روزی که میمیرد و زمانیکه در قیامت برانگیخته میشود. از امام رضا(ع) در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که فرمودند: وحشتناکترین دوران زندگی انسان سه مرحله است.آن روز که متولد میشود و چشمش به دنیا میافتد و آن روز که میمیرد و آخرت و اهل آن را میبیند و آن روز که برانگیخته و محشور میشود. که احکام و قوانینی را میبیند که در این جهان حکم فرما نبود. خداوند متعای سلامت را در این سه مرحله شامل حال یحیی نمود و او را در برابر وحشتها در امنیت و آرامش قرار داد و فرمود:(سلام علیه یوم ولد ویوم یموت و یوم یبعث حیا).
پنجره ای به نور
*زکیه مزیدی
مدرس مدرسه علمیه
به دنبال بحث قبل بنا بود ویژگیهای امام بیان شود، اما پیش از پرداختن به آن تصمیم گرفته شد کمی در رابطه با فلسفه امامت مطالبی عنوان شود و سپس شرایط و ویژگیها را برشمرده و اشاراتی به آن شود.
فلسفه امامت از دیدگاه قرآن
انسان کامل، فلسفه خلقت است. از مطالعهی قرآن به روشنی به دست میآید که انسان در نظام تکوین و تشریع الهی، موقعیت و جایگاه ویژهای دارد و از نقش محوری و مرکزی برخوردار است. قرآن کریم، آشکارا یادآورشده است که خداوند همهی موجودات زمینی را برای انسان آفریده است:
هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيم (بقره/29)
«او خدايى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است.»
و در جای دیگر زمین، به منزلهی فرشی گسترده و آسمان، چونان سقفی برافراشته. الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلَا تجَعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ(بقره/22)
و در آیهی دیگر شب و روز نیز در خدمت بشر قرار داده شده است، تا در شب آرامش یابد و در روز از روشنایی هوا، برای کسب و کار و تأمین معیشت خویش بهره بگیرد.
هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاَيَاتٍ لِّقَوْمٍ یَسْمَعُون «او كسى است كه شب را براى شما آفريد، تا در آن آرامش بيابيد و روز را روشنى بخش (تا به تلاش زندگى پردازيد) در اينها نشانههايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند! »(یونس/67)
هدف آفرینش انسان و آفرینش جهان برای او، این نبوده است که انسان در حیات مادی و زندگی دنیوی، بیشتر کامجویی کند، بلکه فلسفهی آفرینش او و آفرینش جهان برای او، این بوده است که راه حق شناسی و حق پرستی را بپوید و به کمال مطلوب برسد. که همان قرب به خداوند و لقاءالله است.
از دیدگاه قرآن کریم، هدف آفرینش انسان و جهان این است که انسانها آزموده شوند و در میدان ایمان و عمل صالح از هم،گوی سبقت را بربایند و سعادت و کمال مطلوب خویش را در آغوش گیرند. إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلىَ الْأَرْضِ زِينَةً لهَّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهّمْ أَحْسَنُ عَمَلا (کهف/7)
از آن چه گفته شد، این مطلب به دست آمد که انسان کامل کسی است که در عقیده و عمل، هرگز از مسیر حق منحرف نگردد و راه حق را به درستی بشناسد و آن را بپیماید. چنین انسانی است که جهان برای او آفریده شده و برقراری نظام کیهانی، به میمنت وجود اوست.
انسان کامل، حجت خداوند در روی زمین است و اگر لحظهای این حجت در روی زمین نباشد، وجود زمین لغو خواهد بود و چون کار لغو از خداوند صادر نمیشود، حیات زمینی، مختل میگردد.
از تدبر در قرآن کریم و سخنان معصومین(ع)، به روشنی به دست میآید که امام، در هر زمان، مصداق و نمونهی کاملترین انسان روزگار خویش است. و ازطرفی، هدف از آفرینش جهان، انسان کامل بوده است. نتیجه این که وجود امام، فلسفهی خلقت جهان میباشد.
خلافت الهی و امامت بشر
از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی پیشوایی بشر را دارند که به مقام خلیفه اللهی برسند؛ یعنی مقام پیشوایی بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد. قرآن کریم در باره حضرت داوود(ع) نخست از مقام خلافت الهی او یاد میکند، آنگاه از منصب حکومت و داوری وی. يَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فىِ الْأَرْضِ فَاحْكُم بَينَْ النَّاسِ بِالحْقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدُ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الحْسَاب«اى داوود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم پس در ميان مردم بحق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد كسانى كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدى بخاطر فراموش كردن روز حساب دارند» (ص/26)
و دربارهی عموم پیامبران میفرماید: أُوْلَئكَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الحْكمَْ وَ النُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بهِا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكلَّنَا بهِا قَوْمًا لَّيْسُواْ بهِا بِكَافِرِين (انعام/89)
از این آیات، به روشنی به دست میآید که مقام امامت، مقام خلافت الهی و نبوت، موهبتی الهی است و با جعل و نصب الهی تعیین میشود، نه با انتخاب و گزینش بشر(انبیاء/72-73)
خلافت الهی در زمین و رهبری بشر، به زمان خاصی اختصاص ندارد. تا زمین باقی است و بشر در حیاط دنیوی به سر میبرد، خلافت و امامت الهی، به مقتضای حکمت و هدایت الهی، ضرورت دارد.
از قرآن کریم بدست میآید که جایگاه امامت از نبوت نیز برتر است، زیرا خداوند، ابراهیم(ع) را که دارای مقام نبوت و رسالت بود مورد آزمونهای ویژهای قرار داد و پس از آن که او به درستی از عهدهی انجام آن آزمونها برآمد مقام امامت بر بشر را به او عطا فرمود:(بقره/124).
بدون شک آزمونهایی که ابراهیم(ع) به آنها آزموده شد، در رسیدن او به مقام امامت تأثیر داشته است و از طرفی، تردیدی وجود ندارد که درگیریهای ابراهیم با نمرود و مأموریت ذبح فرزندش، از این آزمونها بوده است. این آزمونها در دوران پیامبری او رخ داد. بنابراین، نمیتوان گفت مقصود از امامت در آیهی یاد شده، نبوت و پیامبری است. بر این اساس، از این آیه کریمه دو مطلب به دست میآید:
الف)مقصود از امامت که به ابراهیم(ع) اعطا شده، غیر از مقام نبوت و رسالت است؛
ب)مقام امامت برتر از مقام نبوت و رسالت میباشد. این مطلب در احادیثی که از امامان اهلبیت(ع) روایت شده، مورد تأکید قرار گرفته است.
در حدیثی از امام رضا(ع) روایت شده است که فرمود: اِنّ الامامه خصّ الله عزّ و جلّ بها ابراهیم الخلیل بعدالنبوه و الخلّه مرتبهَ و فضیله شرّفه بها و اشاد بها ذکره.(کلینی،ج1 :149)
«امامت، مقامی است که خداوند، ابراهیم(ع) را پس از آن که مقام نبوت و خلّت را به دست آورده بود، به آن مفتخر ساخت».
امام علی(ع) از این مطلب نتیجه گرفته است که شناخت و گزینش امام از توان بشر بیرون است، زیرا چنین جایگاه بلندی از دسترس عقل بشر بیرون است.(ربانی گلپایگانی،1387 :38)
منابع
ربانی گلپایگانی،علی،امامت در بینش اسلامی،چاپ دوم،انتشارات بوستان کتاب،1387
کلینی،محمدبن یعقوب،اصول کافی،ترجمه:جواد مصطفوی،جلد1 ،کتاب حجت،تهران:انتشارات فرهنگ اهل البیت(ع)
داستان های قرآنی
*ربابه کابوسی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
بعد از اقدام بدون تحقیق بر حذر باشید
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَا فَتَبَیَّنُوا اَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَه فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِین»؛(حجرات/6)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید.
پیامبر(ص) «ولید بن عقبه» را براى جمعآورى زکات از قبیله «بنىالمصطلق» اعزام داشت، هنگامى که اهل قبیله با خبرشدند نماینده رسول اللّه(ص) مىآید با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آنجا که میان «ولید» و آنها در جاهلیت، خصومت شدیدى بود، تصور کرد آنها به قصد کشتنش آمدهاند.
خدمت پیامبر(ص) بازگشت(بى آنکه تحقیقى در مورد این گمان کرده باشد) و عرض کرد: آنها از پرداخت زکات خوددارى کردند! (و مىدانیم امتناع از پرداخت زکات، یک نوع قیام بر ضد حکومت اسلامى تلقى مىشد، بنابراین مدعى بود آنها مرتد شدهاند. پیامبر(ص) سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت با آنها پیکار کند، آیه فوق نازل شد (و به مسلمانان دستور داد: هرگاه فاسقى خبرى آورد، درباره آن تحقیق کنید).
قرآن و ادبیات فارسی
*فاطمه احمدی
طلبه مدرسه علمیه الزهرا گرگان
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ(15) قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْکُمْ لَمُرْسَلُون(16)
«كفّار گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد و خداى رحمان چيزى(بر شما) نازل نكرده است، شما جز دروغ نمىگوييد.(15)گفتند: پروردگار ما میداند که ما واقعاً به سوی شما به پیامبری فرستاده شدهایم.»(16)
بر اساس معناى جمله «وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْءٍ» برخی از مردم میپنداشتند که بشر نمیتواند پیغمبر شود و خدا هيچ وحيى برکسی نازل نكرده است؛ چون اگر وحيى بر بشرى نازل كرده بود آنان نيز در نفوس خود از آن خبردار مىشدند و خدا به آنان هم وحى مىكرد.(1)
این بهانه جویی منکران در انکار پیامبران، ظاهرا برخاسته از شک در قدرت پروردگار است که به تصریح قرآن خداوند «قادر على كلّ شيء» است و اگر در قابليّت بشر شکی هست، بشر كمتر از نحل نيست که به آن وحی میشود؛ «وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ» و كمتر از جماد نيست، چنانکه به کوه خطاب رسید:«يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ» و به كارد ابراهيم كه گفت:«الخليل يأمرنى و الجليل ينهانى.»(2) و ممکن است شأن خدا را عالیتر از آن میدانند که بر آدمی پیام فرستد که این هم با اصل بعثت همه انبیای الهی در تقابل است.
چندین مورد از موارد انکار انبیا از جانب منکران و همچنین پاسخی را که پیامبران به آنان دادهاند، در مثنوی آمده است. در ابیات پیش رو با تأثر از آیات فوق اشاره میکند که خداوند متعال حدود13 پیامبر را برای قوم سبا فرستاد، اما آنها لجاجت کردند و برای آنکه خود را ثابت و پیامبران الهی را انکار کنند، بهانهجویی نمودند:
قوم گفتند: «ای گروه مدّعی
چون شما بستهی همین خواب و خورید
چون شما در دام این آب و گلید
حُبّ جاه و سروری دارد بر آن
ما نخواهیم این چنین لاف و دروغ
کو گواه علم طبّ و نافعی؟2712
همچو ما باشید، در دِه میچرید
کی شما صیّاد سیمرغ دلید؟
که شمارد خویش از پیغمبران
کردن اندر گوش و افتادن به دوغ»(3)
ای کسانی که ادعا دارید شاگرد مکتب الهی هستید، دلیل طبابت و سودمند بودن داروهای شما کو و کجاست؟ نشان دهید. شما پیامبران هم مانند ما در این دهکده دنیا وابسته به خوردن و خوابیدن (فرقان/7) و مشغول پرورش بدن هستید. ای مدعیان مقام نبوت؛ شما هم مانند ما اسیر دامگاه آب و گل دنیایید با این حال چگونه ممکن است که سیمرغ دل را شکار کنید؟ شما کسانی هستید که همیشه مقهور جاه طلبی و ریاستید، برای همین هم ادعای پیامبری دارد. ما نمیخواهیم این سخنان یاوه و دروغ را بشنویم و گول بخوریم.
انبیا گفتند کین زان علّت است
دعوی ما را شنیدیت و شما
امتحان است این گهر مر خلق را
دفع این کوری به دست خلق نیست
این طبیبان را به جان بنده شوید
مایهی کوری، حجاب رؤیت است
مینبینید این گهر در دست ما
ماش گردانیم گرد چشمها...
لیک اکرام طبیبان از هدی است
تا به مشک و عنبر آگنده شوید(4)
پیامبران الهی نیز برای اثبات حقانیت خودشان پاسخهایی میدادند تا شاید بتوان آنها را از خواب غفلت بیدار کند. آن پیامبران عظیم الشأن به آن جماعت گمراه میگفتند: این دشمنی و ستیز شما از همان بیماری اخلاقی و روحی ناشی میشود؛ زیرا کوردلی مانند پرده و حجاب مانع دید انسان میشود. شما دعوت ما را شنیدید آیا این گوهر را نمیبینید. (منظور گوهر هدایت و نبوت است) این گوهر مایه امتحان مردم است... . گویا کسی میپرسد که آیا درمان کوردلی بشر به دست مخلوق انجام میشود؟ جواب: رفع این کوری از دست مخلوق برنمیآید ولی طبیبان الهی بر اثر هدایت الهی میتوانند به انسانها بینایی باطنی عطا کنند. سپس مولانا چنین نتیجه میگیرد که: بهتر است از صمیم دل به طبیبان الهی خدمت کنید تا با مشک و عنبر نفحات ربانی پر شوید.
قوم گفتند: «این همه زرق است و مکر
هر رسول شاه، باید جنس او
مغز خر خوردیم تا ما چون شما
کو هما، کو پشّه؟ کو گِل، کو خدا؟
این چه نسبت؟ این چه پیوندی بود؟
کی خدا نایب کند از زید و بکر؟2735
آب و گِل کو؟ خالق افلاک کو؟
پشّه را داریم همراز هما؟
ز آفتاب چرخ چه بود ذرّه را؟
تاکه در عقل و دماغی در رود(5)
آن قوم کوردل همچنان به نادانی خود اصرار میورزیدند و باز لجوجانه به آن اولیای خدا میگفتند: این کارهایی که شما میکنید همه تزویر و حیله است. خدای متعال چگونه ممکن است که از فلان و بهمان نایبی برای خود انتخاب کند؟ فرستاده و نماینده شاه هم باید همچون خود او باشد. انسان خلق شده از آب و گل کجا، آفریدگار زمین و آسمان کجا؟ مگر، مغز خر خوردهایم که پشه را مصاحب و همدم هما بدانیم. این چه نسبت و سنخیتی است که عقل و ادراک آدمی آن را بپذیرد؟
مولانا در ادامه به پرسش و پاسخهای متعددی از زبان قوم و پیامبران میپردازد که یکی از آنها، در دفتر دوم به گونهای دیگر در پاسخ منکران که او را بشر میخواندند؛ پاسخ میدهد:
گفت پیغمبر که: «عَینایَ تَنام
چشم تو بیدار و دل خفته به خواب
لا یَنامُ قَلبی عَن رَبِّ الانام»
چشم من خفته، دلم در فتح باب(6)
پیامبر(ص) فرمود: چشمانم به خواب میرود، ولی قلبم از توجه به پروردگار به خواب نمیرود. اما چشم شما بیدار است ولی قلبتان به خواب رفته است. یعنی: تو با دیدگان ناتوان خود در من نگاه نکن زیرا آن چیز که نسبت به تو شب است نسبت به من روز است و ... . در واقع پیامبران(ص) جنبه معنوی و روحانی خود را برای منکران بیان میکنند که درست است به ظاهر مانند انسانها هستند اما در باطن و درونشان جدای از تمایلات بشری میاندیشند و آنچنان روح خود را پرورش دادهاند که حتی در خواب نیز گویی بیدارند و مراقب اوضاع هستند چرا که به آنان از جانب خداوند متعال وحی میشود.
1- طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، به کوشش سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 17، چ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1374، ص 106 2- كاشانى ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج 7، چ سوم، تهران: كتابفروشى محمد حسن علمى، 1336، 436-433 و ج 8، 127 و طبری، ترجمه تفسير طبرى، به کوشش حبيب يغمايى، ج 6، چ دوم، تهران: انتشارات توس، 1356، 1506 و 1508 3- مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، چ ششم، ج3، تهران: زوّار، 1372، ص 127 و کریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، دفتر سوم، چ هفتم، تهران: انتشارات اطلاعات، 1383، ص 682-687 4- مولانا، همان، ص 127-128 و زمانی، همان 5- مولانا، همان و زمانی، همان 6ـ مولانا، ج 2، همان، ص 161 و زمانی، ج 2، همان، 866
پرسش و پاسخ قرآنی
*مریم نوغانی
مدرس دانشگاه
در شماره گذشته به بیان آداب و سنن زمینه ساز تربیت در آغاز تولد پرداختیم و در ادامه به مباحث و شروط دیگر آن میپردازیم.
2ـ نحنیک یا کام برداشتن
از دیگر آدابی که معصومان(ع) در آغاز تولد فرزند رعایت کردهاند، برداشتن کام نوزاد است.
کام برداشتن بدین معناست که مقداری خرما، شیرینی یا یز دیگری نرم و ملایم کرده به صورت مایع در آوردند و آن را در کام کودک بریزند.(1)
پیامبر(ص) و ائمه(ع) خود به این نسبت عمل میکردند و دیگران را نیز به آن سفارش مینمودند.
امام صادق(ع) از امیرالمومنان علی(ع) نقل میکند که میفرمود:
کام فرزندنشان را با خرما بردارید زیرا پیامبر(ص) با حسن و حسین چنین کرد.(2)
کام برداشتن، از سیره معصومان(ع) بوده است و با چیزهای مختلفی از قبیل خرما، آب(در صورت امکان آب فرات و پس از آن آب باران)(3) تربت امام حسین(ع) عسل یا هر نوع شیرینی دیگر انجام میشده است.
در روایات برای کام برداشتن با برخی از این چیزها، فوائدی نیز ذکر شده است: برای مثال، امام صادق(ع) کام برداشتن با تربت امام حسین(ع) را موجب ایمنی فرزند میداند:
حنکوا اولادکم بتربه الحسین(ع) فانه امان(4) مراد از امان ممکن است ایمنی از شیطان یا بلا یا هردو باشد.
کام برداشتن با تربت امام حسین(ع) به دلیل قرب و منزلتی که آن امام نزد خدا دارد، آثار روحی و معنوی بسیاری دارد.
در روایات متعدد از آثار مادی و معنوی آن حتی در شفای بیماران سخن به میان آمده است. افراد بسیاری نیز این را تجربه کردهاند.
مستحب است که عمل کام برداشتن و تحنیک به دست بزرگان دین و افراد صالح و باتقوا واقع شود این خود، علاوه بر آثاری که در روایات آمده و نیز آثار احتمالی که بیان شده، نوعی تیمن و تبرک است و چون مستحب است در هنگام این عمل برای کودک کنند دعای بزرگان دینی برای کودک تأثیرات معنوی فراوانی خواهد داشت. درصدر اسلام معمولاً کام کودکان مسلمان را پیامبر(ص) و ائمه(ع) برمیداشتند و برای کودک دعا میکردند.
3ـ پوشش نوزاد
پیامبر(ص) و ائمه معصومان(ع) به پوشش کودک، به ویژه در آغاز تولد، اهمیت فراوان میدادند تأکید بر پوشاندن لباس سفید برکودک و نهی از پوشاندن لباس زرد بر او
زیدبن علی از پدرش امام سجاد(ع) نقل میکند که: زمانی که حضرت فاطمه(س) امام حسن(ع) را بدنیا آورد(اطرافیان) او را در پارچه زردی پیچیدند و نزد رسول اکرم(ص) آوردند پیامبر(ص) فرمودند: مگر شما را از پوشاندن پارچه زرد بر نوزاد منع نکرده بودم سپس پارچه زرد را به دور افکند و پارچه سفیدی بر او پوشاند.(5)
4ـ از دیگر آداب آغاز تولد که در سیره معصومان(ع) رعایت سده تبریک ولادت کودک به پدر و مادر اوست.
مرازم از برادرش نقل میکند
مردی به امام صادق(ع) عرض کرد که صاحب سپری شدهام. امام فرمودند خدا را سپاس بخشنده را روزیات کند فرزند را برایت مبارک گرداند و او را حفظ فرماید و تو را از خیر او بهرهمند سازد چنان که در این سیرهها آمده است
اولاً تبریک گفتن و اظهار شادمانی کردن برای تولد نوزاد از سنن و آداب اسلامی است.
ثانیاً باید تعبیرها تبریک، آمیخته تا ارزشهای الهی و معنوی آموزنده و یادآور شکر پروردگار و در برگیرنده دعا برای پدر و مادر آینده نوزاد باشد.
در اینجا دو نکته مهم است: نخست اینکه اظهار شادمانی دیگران مستقیماً در والدین تأثیر دارد و آنها را اگر احیاناً از تولد فرزند ناراحتاند، خوشحال میکند با یادآوری نعمت الهی آنها را به شکر نعمت وا میدارد،
در نتیجه والدین با علاقه و رضایت کامل به تربیت کودک میپردازند و این رضایت در کودک اثر خواهد گذاشت. مادری که با رضایت کامل به فرزند خویش شیر دهد، به نظافت او بپردازد و به او محبت کند در شکلگیری هر چه بهتر شخصیت کودک موثر است.
دوم اینکه دعا برای ملامت و رستگاری کودک، در هر لحظه و مرحلهای از تربیت کودک موثر، و در تبریک ولادت نیز مطرح است. در روایات و سیر تربیتی معصومان(عج) دعا کردن برای فرزند در مراحل متعددی از جمله هنگامی که انسان قصد ازدواج میکند وقت ورود برهمسر و هنگام آمیزش، وارد شده است، علاوه بر اینها هنگام کام برداشتن کودک، وقت عقیقه برای او و هنگام آمیزش وارد شده است، علاوه بر اینها هنگام کام برداشتن کودک، دعا وارد شده است و معصومان(ع) دعا کردن برای فرزند در مراحل متعددی از جمله هنگامی که انسان قصد ازدواج میکند وقت ورود بر همسر و هنگام آمیزش وارد شده است، علاوه بر اینها کام برداشتن کودک، وقت عقیقه برای او و هنگام نامگذاری کودک، دعا وارد شده است و معصومان(ع) در سیره خود بدان عمل میکردند. دعا برای کودک گذشته از تأثیرات روحی و معنوی و جسمی، تأثیرات روانی و تلفیقی نیز دارد، زیرا وقتی کودک با والدین رو به روست که هر آن، دم از ارتباط با خدا و استمداد از او میزنند، او نیز بدان سوی کشیده خواهد شد
1ـ طریحی، فخرالدین(1408ق) مجمع البحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ـ ص590
2ـ حرعاملی،محمدبن الحسن(1367) وسائل الشیعه، ج15، ص137
3ـ کلینی، محمدبن یعقوب(1365) ج6،ص24
4ـ نوری، حسین(1408)مستدرک الوسائل، قم، موسسه آلالبیت ج15، ص138
5ـ مجلسی، محمدباقر(1403) مرآه العقول،ج104، ص109
6ـ کلینی، محمدبن یعقوب، ج6، ص17
علوم قرآنی
*سیده نفیسه حسینی واعظ
مدرس مدرسه علمیه الزهرا گرگان
امکان وقوع نسخ
در شماره گذشته به شروط نسخ و ارکان آن پرداختیم، در این شماره با مدد الهی به بحث امکان وقوع نسخ در قرآن خواهیم پرداخت.
آیا امکان وقوع نسخ با تعریفی که در شماره گذشته بیان شد در قرآن وجود دارد؟ و آیات قرآن به این مطلب اشاره نموده است؟
آیاتی از قرآن به امکان وقوع نسخ در قرآن تصريح فرموده است:
ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها. (بقره/ 106) هر نشانهاى را كه زايل كنيم يا از خاطرها ببريم بهتر از آن يا مثل آن را مىآوريم (هر آيه قرآن، يا حكم كلى، يا وجود حجت، يا علائم ديگر را برداريم جايگزين آن را مىآوريم)، آيا ندانستهاى كه خدا بر هر چيزى تواناست؟!
وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ .... (نحل/101) و چون آيهاى را به جاى آيه ديگر بياوريم (آيهاى را لفظاً يا معنا نسخ كنيم و آيه ديگر بياوريم) در حالى كه خدا به آنچه نازل مىكند داناتر است، مىگويند: جز اين نيست كه تو دروغباف و افتراگرى.(چنين نيست) بلكه بيشتر آنها نمىدانند.
علامه طباطبائى در اين مورد مىگويد: اين آيه اشاره به نسخ و حكمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى كه يهوديان و مشركان به پيامبر مىزدند. معناى سخن خداوند اين است كه آيه دوم را با تغيير، به جاى آيه اول قرار داديم... مشركان پيامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مىنمودند كه به خدا دروغ مىبندد؛ چرا كه تبديل يك قول به قول ديگر، اعتقاد به رأيى و عدول از آن در مرحله ديگر از ساحت خداوند دور است.
خداوند در پاسخ به اينان مىفرمايد: بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛(نحل/101) اينان حقيقت اين تبديل و حكمتى را كه منجر به اين تفسير شده است نمىدانند. احكام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحتها با تغيير اوضاع و احوال و زمانها، تغيير مىيابند. در نتيجه ضرورى است كه احكام نيز تغيير يابند.
بدين صورت حكمى كه مصلحت، آن را واجب نموده بود، رفع مىشود و حكم ديگرى كه مصلحت آن پديد آمده است، جايگزين مىگردد.(1)
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ.(رعد/39) خداوند آنچه را بخواهد (از حوادث كونيّه مندرج در لوح محو و اثبات) محو و باطل مىكند و (حوادثى را در آن) مندرج مىسازد و امّ الكتاب (لوح محفوظ و محل اندراج جهت ثابت اشياء) در نزد اوست. علامه در ذیل این آیه فرمودهاند: خداوند در هر زمان كتابى و حكمى دارد؛ يعنى قضايى دارد. او آن چه را از اين كتب و احكام و قضاها بخواهد، محو مىگرداند و آن چه را بخواهد اثبات مىكند؛ يعنى قضايى را كه در وقتى ثابت بوده است، تغيير داده در زمان بعد، قضاى ديگرى را جايگزين آن مىنمايد. امّا خداوند قضاى لا يتغيّرى هم دارد كه قابل محو و اثبات نيست و آن امالكتاب است. امّالكتاب اصل و ريشهاى است كه همه «قضا» ها به آن برمىگردد و از آن ناشى مىشود. بلکه اين آيه مختص به نسخ در احكام نيست، بلكه همه حوادث را شامل مىشود.(2)
باتوجه به آیات مورد اشاره قرآن امکان وقوع نسخ در قرآن وجود دارد علاوه برآیات روايات فراوانى نیز در اين زمينه وجود دارد که امکان وقوع نسخ را مورد تائید قرار میدهد برای اختصار به دو روایت اشاره می-شود امام(ع) به شخصی که ادعای گفتن تفسیر را دارد یادآوری میفرماید که بدون آشنایی با ناسخ ومنسوخ قرآن پرداختن به تفسیر هلاک نمودن خود و جامعه است على(ع) در حالى كه شخصى مشغول موعظه و انذار مردم بود، وارد مسجد گشت. فرمود: اين شخص كيست؟ گفتند: شخصى است كه مردم را موعظه مىكند و آنان را به ياد خداوند متذكر مىشود. حضرت فرمود: او مذكر و موعظه گر نيست، او فردى خودخواه است كه مىگويد: «أنا فلان بن فلان فاعرفوني». او را نزد امام احضار نمودند. حضرت پرسيد: أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، قال: فاخرج من مسجدنا و لا تذكّر فيه ...؛(3) از مسجد ما خارج شو و در آن موعظه مكن!
ابوعبد الرحمن سلمى از علىبن ابى طالب نقل مىكند كه آن حضرت در برخورد با يك قاضى از او پرسيد:
هل تعرف النّاسخ من المنسوخ؟ فقال: لا، فقال: هلكت و أهلكت؛ آيا ناسخ و منسوخ قرآن را مىشناسى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: خودت را هلاك نمودى و ديگران را به ورطه هلاكت افكندى.
در شماره آینده با یاری خداوند به نسخ حقیقی و مجازی، اقسام نسخ اشاره خواهیم نمود
1ـ «محمد حسین، طباطبایی، الميزان، ج 12، ص 345 و 346.»/ 2ـ «محمد حسین، طباطبایی، الميزان، ج 11، ص 375- 377.»
3ـ « زرقانى محمد عبد العظيم، مناهل العرفان، ج 2، ص 174.»
منابع
مشكينى، على، ترجمه قرآن، ناشر: الهادى، قم، 1381/ معرفت. محمد هادى التّمهيد فى علوم القرآن: قم، دفتر انتشارات اسلامى. ، ج 2، ص 275./ طباطبایی ، محمدحسین، الميزان، ج 12، ص 346، / عياشى محمد بن مسعود التفسير چاپخانه علميه، تهران، سال چاپ: 1380 قج 1، ص 23
زرقانى محمد عبد العظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن، قاهره، دار احياء الكتب العربية.، ج 2، ص 174